روشنی « ۲۴۰ » آزار به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله
«إِنَّ الَّذِینَ یؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَالاْآَخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابا مُهِینا»(۱).
ـ بیگمان کسانی که خدا و پیامبر او را آزار میرسانند خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابی خفتآور آماده ساخته است.
بیان: رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله همسرانی داشت که وی را بسیار آزار میدادند. این آیه آنان را تهدید مینماید اما پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله آنقدر آزار دید که فرمود: «ما أوذی نبی مثل ما أوذیت»؛ هیچ پیامبری مانند من اذیت نشد.
آیهٔ زیر نیز متن این روایت را تأیید مینماید: «فَإِنْ عَصَوْک فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ»(۲)؛ و اگر تو را نافرمانی کردند بگو من از آنچه میکنید بیزارم.
فاعل «عَصَوْک» همانطور که در آیهٔ پیش از آن آمده است: «وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَک الاْءَقْرَبِینَ» همان «الاْءَقْرَبِینَ» است اما مراد از آن نه ابولهب یا ابوجهل است، بلکه برخی از همسرانی است که آن حضرت را اذیت و آزار میکردند.
در تبیین این فرمایش آن حضرت صلیاللهعلیهوآله که میفرمود: «ما أوذی نبی مثل ما أوذیت» باید توجه داشت انبیایی بودهاند که در دل ماهی در اعماق دریا اسیر شدند، پیامبرانی را ارّه کردهاند، برخی را در میان دیوار گذاشتند و
- احزاب / ۵۷٫
- شعراء / ۲۱۶٫
(۵۸۷)
بدن آنان را قطعه قطعه ساختند. پیامبری مانند حضرت نوح هزار سال آزار مردم را تحمل نمود. پیامبرانی چون ابراهیم، ایوب، و یعقوب نیز کم آزار یا ابتلا ندیدند؛ حال مگر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله چه اذیتی شده است؟ آیا جز این است که قدری خاک بر سر مبارک حضرت ریختند و دندانش را شکستند؟ پس چرا ایشان آنگونه میفرماید و در آزار دیدن خود هیچ پیامبری را همپای خود نمیداند؟ به نظر ما آیهٔ شریفهٔ حاضر که میفرماید: «فَإِنْ عَصَوْک فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ»معنای همین روایت را میرساند.
در این آیه بحثی از دین و احکام اجتماعی آن نیست. دقت در آن میرساند آزار زنان مورد نظر است که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله آن را در خانه تحمل مینموده است. فراز: «فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ» به مدد روانشناختی آن میرساند این آیه برای خانه است و نه جامعه؛ چرا که جامعه همان بیان «لَکمْ دِینُکمْ وَلِی دِینِ»(۱) را میطلبد. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله وقتی در جامعه نمیتواند کافران را هدایت نماید آنان را به خود حواله میدهد ولی در این جا از آن حضرت صلیاللهعلیهوآله خواسته میشود اعلام نماید موافق کارهای آن زنان متخلف نیست و هر کار دیگری نماید تنها شرایط در خانه بدتر میشود و زنان بر ایشان بیشتر سخت میگیرند.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در خانهٔ خود و به دست برخی از زنان خویش آزار میدیده است. اگر مردی را بیرون از خانه سنگ بزنند و پیشانیاش را بشکنند و پایش را اره کنند، وقتی به خانه میآید اهل خانه برای او مرحم
- کافرون / ۶٫
(۵۸۸)
هستند؛ یکی برایش گریه میکند، دیگری دلسوزی مینماید، یکی آب روی دستش میریزد ولی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بعد از حضرت خدیجه علیهاالسلام خانهای امن و همسری مهربان نداشته است. بعضی از همسران آن حضرت صلیاللهعلیهوآله زنانی توطئهگر، عنادجو، خبیت و لعین بودهاند. زنی همچون حفصه دارای بغض و کسی همانند عایشه آنقدر بیحیا و جسور بوده است که نسبت به آنحضرت بسیار بیاحترامی و گاه توهین میکرده است. دعوا و ناسازگاری مینمود و آبروریزی به راه میانداخت. آن هم نه تنها برای شخص پیامبر بلکه برای فرزندان آن حضرت نیز مشکلاتی بسیاری را به وجود آورد. عایشه که مادرش شفایافتهٔ حضرت فاطمه علیهاالسلام بود و به همین واسطه از مرگ نجات یافت، بغضی بی حد و اندازه به حضرت زهرا علیهاالسلام داشت که موجب میشد آن حضرت به خانهٔ پدر خویش رفت و آمد نداشته باشد. اذیت عایشه نسبت به حضرت فاطمه علیهاالسلام به گونهای بود که پیامبر را وادار مینمود به منزل آن حضرت برود و حضرت فاطمه ملاحظه مینمود و پای در خانهٔ پدر نمینهاد! امام حسن و امام حسین علیهماالسلام نیز نمیتوانستند به دیدن پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بروند. از همین رو پیامبر وقتی میخواهد از دنیا برود و به عبارت درست شهید شود هیچ کس در آن خانه نبود و شگفت این که حضرت میفرماید بروید و به علی بگویید بیاید، چون زنان آن خانه تنها از آن حضرت علیهالسلام قدری حساب میبردند. پیامبر در حال احتضار است و حضرت علی علیهالسلام در آن جا نیست؟ نمیشود گفت که آن حضرت خبر نداشته است؛ زیرا پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام همواره با
(۵۸۹)
هم بودند. پس حضرت خبر داشته است ولی آن حضرت نیز به لحاظ ظلم زنان نمیتوانسته است در آنجا حضور یابد. حدیث «ما أوذی نبی مثل ما أوذیت» تنها با آنچه گفته شد تصویر مییابد. این در حالی است که برخی از انبیا در برخورد با یک همسر میماندند و قرآن کریم نیز به آن اشاره دارد.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله چند زن گرگصفت داشته است. گاه کسی هم خود بزرگ است و هم محیط بزرگی برای ارایهٔ خویش دارد. مثل نهنگی که در پهنهٔ دریا شناور است؛ ولی اگر همین نهنگ در میان آکواریوم کوچکی نگهداری شود، هر حرکتی که داشته باشد تنها آن آکواریوم را میشکند. محیط خانه هم همین گونه است. ممکن است کسی این توان را داشته باشد که کشوری را اداره کند ولی از عهدهٔ ادارهٔ یک خانه بر نیاید؛ چرا که صرف بزرگی برای مدیریت کافی نیست و حتی گاهی بزرگی در محیط خانه مزاحم است و خانه تناسب را میطلبد و نه بزرگی را.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در خانه همسری مانند عایشه دارد. وی عاشق آن حضرت است ولی با حضرت زهرا علیهاالسلام به خاطر فرزنددار شدن آن حضرت و عقیم بودن خود مشکل پیدا میکند و به همین سبب از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بهانه میگیرد و میگوید چرا شما دخترت را از من بیشتر دوست داری. او نسبت به حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام نیز عناد بسیاری داشته است.
حفصه از دیگر همسران حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله است. او دختر عمر است. وی نسبت به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بسیار بیتربیت بوده است بهطوری که عمر از وی خشمناک میشود و به او سیلی میزند و میگوید با پیامبر
(۵۹۰)
این گونه برخورد نکن. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نه میتواند آن زنان را شلاق زند و نه طلاقشان دهد؛ چرا که زنانی توطئهگر و سیاستمدار و قدرتمند هستند که میتوانند به دین آسیب برسانند؛ چنانکه عایشه توطئهٔ سقیفه را طراحی و اجرا کرد. بر این اساس، چارهای نیست جز این که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله اذیت و آزار آنان را تحمل کند ولی دین در امان بماند.
در تاریخ است پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ، عایشه، عمر و ابوبکر در مجلسی نشسته بودند که حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام بر آنان وارد میشود و نزدیک پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله مینشیند بهگونهای که عایشه بعد از ایشان قرار میگیرد. عایشه زبان اعتراض میگشاید و میگوید بیا بر ران من بنشین! این بیان میرساند وی چه زن پررویی بوده است و منظور او این بوده است که چرا اینجا کنار رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نشستهای، برو جای دیگری بنشین! با این زن نه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میتواند برخوردی داشته باشد و نه صاحب ذوالفقار و تنها باید مخالفت خود را با عمل او اعلام کرد و تحمل نمود. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در برخورد با این زن همانند همان نهنگی است که در آکواریوم کوچکی گرفتار آمده است و کمترین حرکتی سبب شکستن آن میشود. وقتی قابلیت نباشد مدیریت بالا هم کارآمد نیست. البته پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در برخورد با آن زنان اذیت شد ولی شکست نخورد و توانست تا زمانی که به شهادت نرسیده بود آن زنان را مهار نماید و در خانه نگاه دارد. اما بعد از شهادت آن حضرت، عایشه میداندار میشود و نخست کودتای سقیفه را طراحی مینماید و به سبب حسادتی که داشت حضرت زهرا علیهاالسلام و فرزند او حضرت محسن علیهالسلام را به شهادت میرساند و امیرمؤمنان علیهالسلام
(۵۹۱)
را برای بیست و پنج سال خانهنشین مینماید و سپس در حکومت آن حضرت فتنهانگیزی مینماید و به خیابانهای بصره میآید و لشگرکشی مینماید و جنگ جمل را به راه میاندازد و سپس جنازهٔ امام حسن علیهالسلام را تیرباران مینماید و بعد از آن زنده نماند تا تاریخ به او اجازه دهد حسادتی که به امام حسین علیهالسلام داشت را اجرایی نماید.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله توان مهار چنین زنانی را داشته است؛ هرچند از آنان آزار فراوان دید به گونهای که گاه به شکوه میفرمود: «ما أوذی نبی مثل ما أوذیت» و این امر مقام جمعی آن حضرت صلیاللهعلیهوآله را میرساند.
در میان زنان، عایشه بیش از هر کسی دل آنحضرت را داغدار مینمود؛ چرا که او زنی بادرایت، باابهت، باجلال و باجبروت ولی همراه با شیطنت بود. وی چنان نفوذی دارد که افزون بر ابوبکر و عمر، برخی از بزرگان صحابه چون طلحه و زبیر را بازیچهٔ دست خویش میکند. او فردی مدعی است و امروز نیز در میان اهل سنت «أم المؤمنین» است. نظریهپرداز و مغز متفکر کودتای سقیفه، عایشه بود و ابوبکر و عمر از او بود که نقشهٔ راه و کمک میگرفتند. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله او را میشناخت و میدانست اگر او را به همسری نگیرد، نمیشود توطئههای او را خنثی نمود؛ همانطور که اگر او را طلاق میداد بودند کسانی که حاضر بودند نصف یک شهر را مهر او کنند و با استفاده از او ریشهٔ اسلام را بخشکانند. ازدواج با زنهای پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نیز از همین رو حرام گردید. به عبارتی حرمت ازدواج با آنها از باب سیاست، حفاظت و امنیت بود و نه از باب عزت آنها.
(۵۹۲)
روشنی « ۲۴۱ » الگوپذیری از رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله
«لَقَدْ کانَ لَکمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ، لِمَنْ کانَ یرْجُو اللَّهَ وَالْیوْمَ الاْآَخِرَ، وَذَکرَ اللَّهَ کثِیرا»(۱).
ـ بهقطع برای شما در اقتدا به رسول خدا سرمشقی نیکوست برای آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد میکند.
بیان: این آیه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را الگو میداند اما هر کسی نمیتواند از ایشان الگوپذیری داشته باشد؛ چرا که شرایط زیر را باید دارا باشد: «لِمَنْ کانَ یرْجُو اللَّهَ وَالْیوْمَ الاْآَخِرَ، وَذَکرَ اللَّهَ کثِیرا».
روشنی « ۲۴۲ » فروهشت صدا در برابر اولیای الهی
«یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا، لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِی، وَلاَ تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کجَهْرِ بَعْضِکمْ لِبَعْضٍ، أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُکمْ، وَأَنْتُمْ لاَ تَشْعُرُونَ»(۲).
ـ ای کسانی که ایمان آوردهاید صدایتان را بلندتر از صدای پیامبر مکنید و همچنانکه بعضی از شما با بعضی دیگر بلند سخن میگویید با او به صدای بلند سخن مگویید. مبادا بیآنکه بدانید کردههایتان تباه شود.
- احزاب / ۲۱٫
- حجرات / ۲٫
(۵۹۳)
بیان: این آیه از سورهٔ حجرات است. این سوره را میتوان مرامنامه و شیوهنامهٔ اخلاقی و به تعبیر مارکس مانیفست دانست؛ چرا که در آن موازین و مبانی بلند اخلاقی آمده است. به تعبیر دیگر، باید سورهٔ حجرات را «منشور حقوق مؤمنان» نامید. تمامی آیات این سوره از اخلاق میگوید و مهمترین مسایل اخلاقی را بیان میدارد. این سوره از سورههایی است که طلبههای علوم دینی باید آن را هر روز مطالعه کنند و سعی نمایند به تمامی آموزههای آن عمل کنند و چیزی از آن را رها نسازند. خیلیها، سورهٔ واقعه را به نیت گشایش در روزی، فراوان میخوانند، ولی من این سوره را بیش از همهٔ سورهها خواندهام و از کودکی بر آن مداومت داشتهام.
از ویژگیهای این سوره این است که با آن که آیات کمی دارد بسیار سنگین است؛ چرا که سورهٔ رسالت و ولایت است و در آن افت و خیز و جنگ و ستیز و بگیر و ببند دارد ولی در هر حال همهٔ بحثهای آن اخلاقی است.
خداوند در این آیه میفرماید صدای خود را در برابر صدای نبی بلند نکنید و بلند سخن مگویید؛ وگرنه اعمال شما باطل میشود بدون این که متوجه شوید، در نتیجه در حالی به نزد خداوند میروید که عملی ندارید و نمیدانید که توشهای ندارید. در این وقت مانند کسی میگردید که از مغازهای اجناس خریده یا سوار خودرویی شده اما پولی در جیب ندارد و نمیداند که پولی ندارد و وقتی دست در جیب خود میبرد تا پول درآورد، چیزی نمییابد.
(۵۹۴)
رابطهٔ بلند سخن گفتن و حبط و نابودی عمل که در این آیه آمده است اثری وضعی است و حرمت تکلیفی نمیباشد که با استغفار حل شود و همانند جیبی است که سوراخ شده و پول آن ریخته است که استغفر اللّه جبرانی برای آن نمیباشد.
حبط عمل با فریاد زدن و بلند سخن گفتن مانند بیادبی برای جوان است که در پارسی میگویند: «هر جوانی که بیادب باشد، گر به پیری رسد عجب باشد». همانطور که بیادبی عمر را کوتاه میکند و این اثر وضعی بیادبی است، در این آیه نیز بیادبی در ساحت قدسی و در حضور مبارک رسول خدا صلیاللهعلیهوآله سبب نابودی عمل میشود.
در برابر، اگر کسی در حضور اولیای خدا مواظب گفتار خود باشد و به نرمی سخن بگوید دارای قلبی است که برای تقوا آزموده شده است: «إِنَّ الَّذِینَ یغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ، أُولَئِک الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَی، لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ»(۱)؛ کسانی که پیش پیامبر خدا صدایشان را فرو میکشند همان کساناند که خدا دلهایشان را برای پرهیزگاری امتحان کرده است. آنان را آمرزش و پاداشی بزرگ است.
غض صوت و کوتاهی صدا که در تعبیر: «یغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ» آمده است همانند اگزوز برای خودرو عمل مینماید و ناهنجاری صدا را میگیرد تا آن را بهقدر نیاز و به مقتضای مجلس بیرون آورند.
این آیه میرساند کسانی که اهل تقوا هستند و به تعبیر دیگر قوت قلب دارند، صدای خود را بلند نمیکنند. آنان که اهل داد و فریاد هستند
- حجرات / ۳٫
(۵۹۵)
قلبهایی ضعیف دارند و چون قلبی ضعیف و اندیشهای ناتوان دارند باور نمیکنند سخنانشان به آنان برسد، از این رو فریاد میکنند. خداوند در آیهٔ بعد میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ ینَادُونَک مِنْ وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ، أَکثَرُهُمْ لاَ یعْقِلُونَ»(۱)؛ کسانی که تو را از پشت اتاقهای مسکونی تو به فریاد میخوانند بیشترشان نمیفهمند.
این آیه میفرماید کسانی که از پس حجرهها فریاد برمیآورند: «آی پیامبر، مسأله دارم» بیشترشان اندیشه نمیکنند.
«وَلَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّی تَخْرُجَ إِلَیهِمْ لَکانَ خَیرا لَهُمْ، وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»(۲)؛ و اگر صبر کنند تا بر آنان درآیی بهطور مسلم برایشان بهتر است و خدا آمرزنده و مهربان است.
خداوند در این آیه میفرماید اگر صبر کنید برای شما بهتر است و نمیفرماید برای پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله خیر است با این که برای حضرت هم خوب است و اذیت نمیشود ولی میگوید؛ چرا که صبر و بردباری قوت، قدرت، متانت و کمال میآورد.
خداوند در یکی دیگر از آیات این سوره میفرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا، لاَ یسْخَرْ قَومٌ مِنْ قَوْمٍ، عَسَی أَنْ یکونُوا خَیرا مِنْهُمْ، وَلاَ نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ، عَسَی أَنْ یکنَّ خَیرا مِنْهُنَّ، وَلاَ تَلْمِزُوا أَنْفُسَکمْ، وَلاَ تَنَابَزُوا بِالاْءَلْقَابِ، بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الاْءِیمَانِ، وَمَنْ لَمْ یتُبْ فَأُولَئِک هُمُ الظَّالِمُونَ»(۳)؛ ای کسانی که ایمان
- حجرات / ۴٫
- حجرات / ۵٫
- حجرات / ۱۱٫
(۵۹۶)
آوردهاید نباید قومی قوم دیگر را ریشخند کند شاید آنها از اینها بهتر باشند و نباید زنانی زنان دیگر را ریشخند کنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند و از یکدیگر عیب مگیرید و به همدیگر لقبهای زشت مدهید. چه ناپسندیده است نام زشت پس از ایمان. و هر که توبه نکرد، آنان خود ستمکار میباشند.
مسخره نمودن اقوام در زمان طاغوت ستمشاهی رواج داده شد و فارسها در آن زمان ترکها را مسخره میکردند و میان دو قوم فارس و ترک، ایجاد کدورت مینمودند؛ این در حالی است که در هر شهر و مملکتی برخی خوب و عدهای بد هستند و برتری نژادی برای هیچ قوم و فردی نیست و ملاک ارزشگذاری تنها تقوای حقیقی است و بس.
مسخره نمودنها هم متفاوت است؛ همانطور که نوع زنانهٔ آن با نوع مردانهٔ آن تفاوت دارد و زنهابیشتر زمینههای کلامی دارند و با لحاظ همین تفاوت است که یادکرد از آنان به صورت جدا آمده است.
روشنی « ۲۴۳ » حسن پیروی از اولیای خدا
«وَالسَّابِقُونَ الاْءَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالاْءَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الاْءَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدا ذَلِک الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»(۱)
- توبه / ۱۰۰٫
(۵۹۷)
ـ و پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که با نیکوکاری از آنان پیروی کردند خدا از ایشان خشنود و آنان نیز از او خشنودند و برای آنان باغهایی آماده کرده که از زیر درختان آن نهرها روان است. همیشه در آن جاودانهاند. این است همان کامیابی بزرگ.
بیان: فرازی که در این آیهٔ شریفه حایز اهمیت است «اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ» است. این آیه میرفماید: کسانی که اندیشهٔ سود و زیان خود ندارند و حق را میشناسند و بر حق و حقیقت میایستند، پیروان واقعی اولیای الهی میباشند. آنان تبعیت و پیروی محسنانه و نیکوکارانه دارند. «اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ»؛ یعنی آنان با اولیای حق ایستادگی و پایداری در مسیر دارند. خدا این افراد را مورد عنایت قرار میدهد که حسن نیت و سلامت نفس دارند. خداوند از آنها راضی است و در نتیجه ایشان نیز از خداوند راضی هستند: «رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ». آیهٔ زیر نیز از اطاعتپذیری ولایی میگوید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آَمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ، وَإِذَا کانُوا مَعَهُ عَلَی أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ یذْهَبُوا حَتَّی یسْتَأْذِنُوهُ، إِنَّ الَّذِینَ یسْتَأْذِنُونَک أُولَئِک الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ، فَإِذَا اسْتَأْذَنُوک لبعض شأنهمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ، وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ، إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»(۱)؛ جز این نیست که مؤمنان کسانیاند که به خدا و پیامبرش گرویدهاند و هنگامی که با او بر سر کاری اجتماع کردند تا از وی کسب اجازه نکنند نمیروند. در حقیقت کسانی که از تو کسب اجازه میکنند آناناند که به خدا و پیامبرش ایمان دارند؛ پس چون برای برخی از کارهایشان از تو اجازه خواستند به هر کس
- نور / ۶۲٫
(۵۹۸)
از آنان که خواستی اجازه ده و برایشان آمرزش بخواه که خدا آمرزنده مهربان است.
ما از این آیه که آیهٔ ولایت است چیزی نمیگوییم و تحلیل و تفسیر آن را به بحثهای ولایت ارجاع میدهیم و خواننده را با توجه به اهمیتی که این آیه دارد به دقت در محتوای آن فرا میخوانیم. دقت شود مراد از ولایت، ولایت باطنی است که امری است که در خارج محقق است و از ناحیهٔ بندگان قابل اعطا یا اخذ نیست.
خوانندهٔ محترم برای آن که با مباحث ولایت آشنایی یابد میتواند به روایت «نورانیت» در ابتدای جلد شصت بحارالانوار، دعای رجبیه، خطبهٔ البیان و کتاب شریف «بصائرالدرجات» مراجعه نماید.
روشنی « ۲۴۴ » قدرت استماع و پیروی
«وَالَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَی اللَّهِ. لَهُمُ الْبُشْرَی. فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ، فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ، أُولَئِک الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ، وَأُولَئِک هُمْ أُولُو الاْءَلْبَابِ»(۱).
ـ ولی آنان که خود را از طاغوت بهدور میدارند تا مبادا او را بپرستند و به سوی خدا بازگشتهاند. آنان را مژده باد. پس بشارت ده به آن بندگان من که به سخن گوش فرا میدهند و بهترین آن را پیروی میکنند. ایناناند که
- زمر / ۱۸٫
(۵۹۹)
خدایشان راه نموده و ایناناند همان خردمندان.
بیان: این آیه که از آیات بسیار مهم قرآن کریم است از سجایای اخلاقی میگوید و نشانههای بندگان خدا را بیان میدارد. نخستین ویژگی بندگان خدا این است که قدرت استماع و شنیدن دارند و سپس سخنان نیک را عمل مینمایند. هدایتشدگان واقعی اینان هستند که هم میتوانند بشنوند و هم میتوانند از نیکیها پیروی داشته باشند: «أُولَئِک الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ» اینان هستند که هدایت یافتهاند هرچند به تقلید از شایستگان باشد، بلکه برتر از آن، اینان متفکر و اندیشمند هستند و عقلورزی دارند: «وَأُولَئِک هُمْ أُولُو الاْءَلْبَابِ» که هدایت آنان از سر خردورزی است و نه تقلید از هدایتیافتگان.
بر این اساس، گمراه کسی است که یکی از این دو ویژگی را نداشته باشد و چنین کسی خیرگی و استکبار دارد و جامعه را به دگمی و بسته بودن میکشاند.
کسی که به استکبار آلوده است قدرت استماع ندارد؛ چنانکه میفرماید: «وَإِذَا تُتْلَی عَلَیهِ آَیاتُنَا وَلَّی مُسْتَکبِرا، کأَنْ لَمْ یسْمَعْهَا، کأَنَّ فِی أُذُنَیهِ وَقْرا، فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ»(۱)؛ و چون آیات ما بر او خوانده شود با نخوت روی برمیگرداند؛ چنانکه گویی آن را نشنیده یا گویی در گوشهایش سنگینی است. پس او را از عذابی پر درد خبر ده.
کسی که گوشی برای شنیدن ندارد و وقتی به او چیزی میگویند گویی آن رانشنیده یا چیزی در گوش او گیر کرده است به استکبار آلوده است.
- لقمان / ۷٫
(۶۰۰)
استکباری که عذاب دردناک برای اوست. بنابراین، اگر زمینههای آگاهی برای کسی فراهم شود، ناآگاهی برای آدمی حجت نیست و وی نمیتواند بگوید من نمیدانستم.
داشتن گوشِ شنوا هرچند نیوشیدن از طفلی باشد رستگاری میآورد. افراد هوشمند در هر سنی خوب میشنوند ولی افراد عادی رفته رفته ناشنوا میشوند و توانایی شنیدن از دیگران را از دست میدهند: «الَّذِینَ کانَتْ أَعْینُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَنْ ذِکرِی وَکانُوا لاَ یسْتَطِیعُونَ سَمْعا»(۱)؛ به همان کسانی که چشمان بصیرتشان از یاد من در پرده بود و توانایی شنیدن حق نداشتند.
در پایان، خاطرنشانی این نکته سودمند است که برخی به سبب فشارها و آزارهایی که افراد مستکبر بر آنان وارد میآورند شنوایی خود را از دست میدهند که این آیات چنین مواردی را شامل نمیشود. برای نمونه، مرحوم آقا مرتضی حائری چنان آزار دیده بود که در مجلس خبرگان صریح گفت بگذارید من سخنم را بگویم و بروم و بعد شما هرچه خواستید بگویید. یعنی من نیامدهام که گوش کنم که این نشان از نبود آزادی و چیرگی استبداد در محیط زیست این عالم بزرگوار دارد.
- کهف / ۱۰۱٫
(۶۰۱)
روشنی « ۲۴۵ » ارزش صدق
«وَالَّذِی جَاءَ بِالصِّدْقِ، وَصَدَّقَ بِهِ، أُولَئِک هُمُ الْمُتَّقُونَ. لَهُمْ مَا یشَاؤُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ، ذَلِک جَزَاءُ الْمُحْسِنِینَ»(۱).
ـ و آن کس که راستی آورد و آن را باور نمود آناناند که خود پرهیزگاران میباشند. برای آنان هرچه بخواهند پیش پروردگارشان خواهد بود. این است پاداش نیکوکاران.
بیان: کسی که صدقی را باور و تصدیق نماید؛ خواه باور وی از روی اجتهاد باشد یا از روی تقلید، رستگار میشود. کسانی که صدق را با خود میآورند انبیا و اولیای الهی هستند و آنان که این صدق را باور مینمایند مؤمنان هستند و اینان همان متقین هستنند؛ یعنی از پرهیزکاران میباشند. البته آیه را میتوان چنین معنا نمود کسی که صدق را با خود بیاورد و هم بدان ایمان داشته باشد از پرهیزکاران است. چنین کسانی که به صدق اعتقاد دارند «محسن» میباشند. احسان در صدق است. خداوند به چنین کسانی هرچه بگویند میدهد و البته آنان چیزی نمیخواهند جز قرب الهی را. کسی صدق بیاورد و با اعتقاد هم بیاورد، خداوند هر چیزی را به او میدهد. این میرساند صدق واقعیتی برتر از علم و عبادت است.
روشنی « ۲۴۶ » اصل بودن مردم در تبلیغ دینی
«إِنَّک لاَ تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ، وَلَکنَّ اللَّهَ یهْدِی مَنْ یشَاءُ، وَهُوَ أَعْلَمُ
- زمر / ۳۳ ـ ۳۴٫
(۶۰۲)
بِالْمُهْتَدِینَ»(۱).
ـ در حقیقت، تو هرکه را دوست داری نمیتوانی راهنمایی کنی، اما خداست که هر که را بخواهد راهنمایی میکند و او به راهیافتگان داناتر است.
بیان: پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بر اساس علاقهای که به دین خدا داشت بر آن بود که انسانهای قوی و کارآمد و بزرگان، متنفذان و سران اقوام هدایت شوند تا بلکه به دین کمک نمایند و در مسیر پیشرفت آن قرار گیرند، بلکه زمینه را برای هدایت عموم افراد فراهم نمایند. برخی از سران قبایل چنان موقعیتی داشتند که با گرویدن آنها به دین، امتی را دیندار مینمودند و همین امر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را ترغیب مینمود که بر ایمان آوردن آنها سرمایهگذاری و اصرار نماید تا ایمان تمامی مردم در پرتو آن فراهم گردد؛ همانطور که برای خداوند آدمها و افراد بسیار حایز اهمیت میباشند؛ چنانکه آمده است: «المؤمن افضل من الکعبة»؛ چرا که کعبه ابزار هدایت مؤمن است و آنکه به قرب الهی میرسد و به بهشت میرود کعبه نیست، بلکه انسان مؤمن است.
این آیه میفرماید هدایت به دست خداوند است و خداوند هر کسی را که بخواهد هدایت میکند. البته روشن است که خداوند در هر کاری حکیمانه عمل میکند.
در ظاهر هرچند این که انسان سرمایهدار و متنفذی ایمان بیاورد از این که انسان نابینای فقیری ایمان آورد برتر است؛ زیرا اگر غنی ایمان بیاورد
- قصص / ۵۶٫
(۶۰۳)
دو ویژگی دارد: یکی این که خود وی ایمان آورده و هدایت شده است و دو دیگر این که قدرت مالی و نفوذ اجتماعی وی میتواند در خدمت دین و هدایت دیگر مردم قرار گیرد. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بسیار دوست میداشت دین خداوند را رونق دهد؛ هرچند با اقبال به رؤوسای قبایل باشد و خداوند میفرماید: «إِنَّک لاَ تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ».
در مسیر حرکت باید موضوع را انسانها قرار داد؛ همانطور که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله چنین مینمود. البته بسیار سخت و دشوار است که حاکم یا هادی یا مبلغ به انسانها اهمیت دهد. ما بر اساس همین مبناست که میگوییم درست است حرمهای قدسی و شریف حضرات معصومین علیهمالسلام همه مظاهر قداست ما هستند و کوچکترین بیحرمتی به آن معصیتی بزرگ است ولی امروز در عراق روزانه صدها مسلمان کشته میشوند اما کسی آن را به چیزی نمیانگارد و عزای عمومی برای مظاهر دیانت گرفته میشود که صبغهٔ مادی آن قابل جبران است. باید برای آدمها سرمایهگذاری کرد نه حتی برای دین؛ زیرا دین نردبانی است برای رسیدن به سعادت و سلامت افراد؛ همانطور که قرآن کریم برای هدایت مردم است. انسانهای مسلمان و مؤمن ارزش بیشمار دارند. نوامیس مسلمین به خاک و خون کشیده میشوند و مورد تجاوز قرار میگیرند اما متولیان دینی و کارگزاران سیاسی به آن اهتمامی ندارند و تنها بر آن هستند تا تعزیهدار شعایر باشند و بس؛ در حالی که تنها نباید به تقویت دین و حفظ شعایر اندیشید در حالی که مردم از دست میروند بلکه باید مردم را داشت تا دین و شعایر نیز به دست آنان تقویت شود.
(۶۰۴)
روشنی « ۲۴۷ » مردمی بودن
«قُلْ: إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکمْ، یوحَی إِلَی، أَنَّمَا إِلَهُکمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ، فَاسْتَقِیمُوا إِلَیهِ، وَاسْتَغْفِرُوهُ، وَوَیلٌ لِلْمُشْرِکینَ. الَّذِینَ لاَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ، وَهُمْ بِالاْآَخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ»(۱).
ـ بگو من بشری چون شمایم جز این که به من وحی میشود که خدای شما خدایی یگانه است. پس مستقیم به سوی او بشتابید و از او آمرزش بخواهید. و وای بر مشرکان. همان کسانی که زکات نمیدهند و آنان که به آخرت ناباورند.
بیان: این آیه از «مردمداری» میگوید. پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله خود را همانند مردم میداند و میفرماید: «قُلْ: إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکمْ». وی در خطاب نیز از خدای مردم میگوید و چنین نیست که بگوید «اللّه إِلَهٌ وَاحِدٌ» یا از خدای خود نمیگوید و «إلهی إِلَهٌ وَاحِدٌ» نمیآورد و مردم را با خداوند شریک مینماید.
این آیه مشرکان را تنها کسانی میداند که زکات نمیدهند و به آخرت نیز باور ندارند و از نماز چیزی نمیگوید: «الَّذِینَ لاَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ، وَهُمْ بِالاْآَخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ». کسی که زکات نمیدهد مشرک است؛ زیرا وی از پرداخت زکات واهمهٔ این را دارد که کاستی و کمبودی پیدا کند و به مال
- فصلت / ۶ ـ ۷٫
(۶۰۵)
خود اهتمام دارد نه به خدا و این چیزی جز شرک نیست.
روشنی « ۲۴۸ » تبعی بودن حکمت از رحمت در اولیای الهی
«وَإِذَا تُتْلَی عَلَیهِمْ آَیاتُنَا بَینَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لاَ یرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآَنٍ غَیرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا یکونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا یوحَی إِلَی إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیتُ رَبِّی عَذَابَ یوْمٍ عَظِیمٍ».(۱)
ـ و چون آیات روشن ما بر آنان خوانده شود آنان که به دیدار ما امید ندارند میگویند قرآن دیگری جز این بیاور یا آن را عوض کن. بگو مرا نرسد که آن را از پیش خود عوض کنم جز آنچه را که به من وحی میشود پیروی نمیکنم. اگر پروردگارم را نافرمانی کنم از عذاب روزی بزرگ میترسم.
بیان: کافران برای ایمان خود بهانه میگرفتند که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله کتابی دیگر برای آنان آورد تا ایمان آورند یا تغییراتی در مسیر منافع آنان در قرآن کریم ایجاد نماید اما حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله بدون درگیر شدن با آنان، تنها خود را مأموری معرفی میکنند که از خود چنین اختیاری ندارد.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله با محبت و رحمتی بسیار گسترده با کافران روبهرو میشود و این آخرین مربی الهی بشریت با آنها مماشات میکنند تا شاید
- یونس / ۱۵٫
(۶۰۶)
هدایت گردند. اساس کار اولیای الهی رحمت است؛ چنانکه در مورد رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میفرماید: «لَعَلَّک بَاخِعٌ نَفْسَک أَلاَّ یکونُوا مُؤْمِنِینَ»(۱) اما اساس کارهای خداوند حکمت است و رحمت تابع آن میباشد به عکس حکمت اولیای الهی که آنان حکیمانی هستند که بر اساس رأفت و رحمت کارپردازی دارند.
آیهٔ بعد نیز از این که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله رعایت حال کافران را دارد میگوید: «قُلْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَیکمْ وَلاَ أَدْرَاکمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکمْ عُمُرا مِنْ قَبْلِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»(۲)؛ بگو اگر خدا میخواست آن را بر شما نمیخواندم و خدا شما را بدان آگاه نمیگردانید. بهقطع پیش از آوردن آن روزگاری در میان شما به سر بردهام آیا فکر نمیکنید.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به کافران میفرماید من برای شما قرآن تلاوت میکنم و شما را از آن میآموزم چون خداوند میخواهد و او اگر اکنون بخواهد، این کار را انجام نمیدهم، همانطور که پیش از این در میان شما بودم و چیزی از قرآن نمیگفتم.
شایسته است عالمان دینی نیز این نرمی گفتار را با تأسی به رفتار رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله داشته باشند و لحاظ حال مردم را بنمایند و با آنان به نرمی و گرمی برخورد نمایند.
- شعراء / ۳٫
- یونس / ۱۶٫
(۶۰۷)
روشنی « ۲۴۹ » چگونگی وحی
«وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ، وَمَا ینْبَغِی لَهُ، إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکرٌ، وَقُرْآَنٌ مُبِینٌ»(۱).
ـ و ما به او شعر نیاموختیم و در خور وی نیست. این سخن جز اندرز و قرآنی روشن نیست.
بیان: قرآن کریم وحی را از سنخ شعر نمیداند. شعر امری انشایی است و شاعر از پیش خود چیزی را پدید میآورد و آن را به هیأت سروده میگوید. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در وحی سمت اخبارگری دارد و وحی الهی از زبان پیامبران تنها اخبار میگردد. انشای وحی با خداوند است. پیغمبر مقام پیامآوری دارد و مخبِر است و و نه منشیء. اگر وحی انشایی باشد نمیشود به آن اعتقاد و باور داشت؛ هرچند صاحب آن معصوم باشد؛ چرا که معلوم نیست از آن جهت که برای خداست سخن میگوید یا چون وی همچون بشر عادی شؤونی دارد از شؤون مرتبط با خود میگوید. روایات معصومین علیهمالسلام نیز همه ظهورات وحی است و این نیست که آن بزرگواران چیزی از خود گفته باشند، بلکه این کتاب وحی بوده است که به آنان معنا و واقعیت میداده و این معانی به صورت الفاظ و در قالب روایت بیان میشده است.
این آیه میفرماید شعر سزاوار مقام پیامبری نیست. باید توجه داشت این بیان دلیلی بر نکوهش شعر نیست، بلکه به این معناست که وحی چون شعر نیست که او هرچه بخواهد بگوید، بلکه وحی امانتی اخباری است که نباید آن را با چیزی خلط نمود.
تمامی داشتههای اولیای خدا و انبیای الهی از خداست و تمامی
- یس / ۶۹٫
(۶۰۸)
ظهور و بروز آنان نیز الهی است و تمامی بیان ایشان قربی و از جانب خداست.
اعتقاد ما این است که بحثهای علمی نباید با شعر آمیخته گردد و کسی شعر میخواند که منطق و محتوا ندارد. شعر امری احساسی است و میتواند انسان را به هم بریزد و احساسات او را بر عقل وی چیره نماید. کسانی که به علوم عقلی گرایش دارند، باید از آنچه احساس را تحریک، برانگیخته و شکوفا میسازد بهدور باشند و در مدت تحصیل فلسفه به شعر روی نیاورند تا آن که در امور عقلی به اجتهاد رسند. آمیختگی عرفان با شعر نیز زیانبخش است و آن را همچون رمان میسازد. رمانها افراد را خیالپرداز مینماید و فکر منطقی را از آدمی میگیرد و ساختار اندیشاری وی را ناموزون و بدون تناسب میسازد. همانطور که پیامبران الهی نباید سراغ شعر روند و شایستهٔ آنان نیست، عالمان، فلسفیان و محققان نیز نباید به شعر رو آورند وگرنه گمراهی علمی پابند آنان میشود؛ زیرا شعر احساس و عاطفهٔ آنان را بر میانگیزاند و همانند زنان میگردند که عاطفه بر آنان غلبه دارد و نمیتوانند عقلی بیندیشند و امور پایدار را به ذهن آورند و چشم بر اکنون دارند.
روشنی « ۲۵۰ » ارتباط با غیب
«وَکذَلِک أَوْحَینَا إِلَیک رُوحا مِنْ أَمْرِنَا، مَا کنْتَ تَدْرِی مَا الْکتَابُ، وَلاَ الاْءِیمَانُ، وَلَکنْ جَعَلْنَاهُ نُورا، نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا، وَإِنَّک لَتَهْدِی إِلَی صِرَاطٍ
(۶۰۹)
مُسْتَقِیمٍ»(۱).
ـ وهمین گونه روحی از امر خودمان به سوی تو وحی کردیم. تو نمیدانستی کتاب چیست و نه ایمان کدام است ولی آن را نوری گردانیدیم که هر که از بندگان خود را بخواهیم به وسیلهٔ آن راه مینماییم و بهراستی که تو بهخوبی به راه راست هدایت میکنی.
بیان: راههای ارتباط با ملکوت و غیب عالم متنوع است. خداوند در این رابطه میفرماید: «وَمَا کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یکلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیا، أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ، أَوْ یرْسِلَ رَسُولاً، فَیوحِی بِإِذْنِهِ مَا یشَاءُ، إِنَّهُ عَلِی حَکیمٌ»(۲)؛ و هیچ بشری را نرسد که خدا با او سخن گوید جز از راه وحی یا از فراسوی حجابی یا فرستادهای بفرستد و به اذن او هرچه بخواهد وحی نماید. آری اوست بلندمرتبه سنجیدهکار.
از راههای ارتباطی با ملکوت، داشتن «روح» است. چنانچه رسول پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله روح است.
این آیه میفرماید ما برای رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نوری فرستادیم تا با آن هر که را بخواهیم هدایت نماییم نه آن که تو با آن هرکه را بخواهی هدایت مینمایی: «وَلَکنْ جَعَلْنَاهُ نُورا، نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا». ما به توسط نوری که به تو دادیم خود هدایت هر کسی را بر عهده میگیریم. این امر میرساند قرآن کریم نوری است که نه تنها رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله و من خوطب به بلکه دیگران نیز از آن بهرهمند میشوند. نور قرآن کریم همان باطن آن
- شوری / ۵۲٫
- شوری / ۵۱٫
(۶۱۰)
است که نصیب هر کسی نمیشود هرچند منحصر به معصومان علیهالسلام هم نیست؛ اگرچه آنان در صدر قرار دارند.
روشنی « ۲۵۱ » مرام قرآن کریم
«أَفَنَضْرِبُ عَنْکمُ الذِّکرَ صَفْحا، أَنْ کنْتُمْ قَوْما مُسْرِفِینَ»(۱).
ـ آیا به صرف این که شما قومی منحرفید باید قرآن را از شما باز داریم.
بیان: قانون مهمی که در این آیه است این است که قرآن کریم زود مأیوس نمیشود و به صرف رویگردانی بسیاری از افراد جامعه، مردم را رها نمیکند. درست است بسیاری از افراد جامعه سخن قرآن کریم را نمیشنوند و آن را مهجور داشتهاند، اما چنین نیست که بهخاطر آنان دست از مردم شست و با آنان قهر نمود و راه سلب و منع را پیش گرفت. به تعبیر دیگر: «برای یک بینماز در مسجد را نمیبندند» بلکه قرآن کریم میفرماید برای بسیاری بینمازان هم در مسجد را نمیبندند، بلکه حتی برای یک نمازگزار باید در مسجد را باز گذاشت.
البته دوری جوامع از رسولان الهی همواره وجود داشته است. مردمی که رسولان خدا را به استهزا دوره میگرفتند: «وَکمْ أَرْسَلْنَا مِنْ نَبِی فِی الاْءَوَّلِینَ. وَمَا یأْتِیهِمْ مِنْ نَبِی إِلاَّ کانُوا بِهِ یسْتَهْزِؤُونَ»(۲)؛ و چه بسا پیامبرانی که در میان گذشتگان روانه کردیم. و هیچ پیامبری به سوی ایشان نیامد مگر
- زخرف / ۵٫
- زخرف / ۶ ـ ۷٫
(۶۱۱)
این که او را به ریشخند میگرفتند.
رسولان بسیاری آمدهاند اما پیامبری نیامد مگر آن که استهزا شد. استهزا غیر از مسخره کردن است؛ یعنی آنان پیامبر را وسط میگذاشتند و او را دوره میکردند تا او خرد، خوار و کوچک شود.
روشنی « ۲۵۲ » پوشاندن بدیها
«وَالَّذِینَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُکفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیئَاتِهِمْ وَلَنَجْزِینَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِی کانُوا یعْمَلُونَ»(۱).
ـ و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند بهقطع گناهانشان را از آنان میزداییم و بهتر از آنچه میکردند پاداششان میدهیم.
بیان: ایمان و عمل صالح نه تنها جزایی نیکو دارد، بلکه خداوند مرحمت و ارفاقی برای آن لحاظ مینماید و افزون بر آن، بدیها را میپوشاند و آثار بدی را به حالت تعلیق درمیآورد تا هنگامی که گناه نکنند که اگر دوباره بدی کردند به حالت پیشین باز میگردد و همانند جرایم تعلیقی، برخی از عوارض گریبانگیر آنان میشود.
- عنکبوت / ۷٫
(۶۱۲)
روشنی « ۲۵۳ » رستگاری افراد عادی
«وَآَخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحا وَآَخَرَ سَیئا. عَسَی اللَّهُ أَنْ یتُوبَ عَلَیهِمْ. إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»(۱).
ـ و دیگرانی هستند که به گناهان خود اعتراف کرده و کار شایسته را با کاری دیگر که بد است درآمیختهاند. امید است خداوند توبهٔ آنان را بپذیرد که خدا آمرزندهٔ مهربان است.
بیان: انسانهای عادی که علمی معمولی دارند کار خوب و زشت را بههم میآمیزند در حالی که خود به زشتی کار بدی که دارند اعتراف مینمایند. این دسته ممکن است به رحمت و عنایت خدا اهل نجات و رستگاری شوند؛ زیرا کفر و نفاق در دل ندارند و عالمانه و عامدانه به زشتی نمیگروند و بدکرداری آنان از سر ضعف و ناتوانی است نه از سر عناد و لجبازی با حق و ناسازگاری با اولیای الهی. خداوند بر این عده سخت نخواهد گرفت و آنان را مورد آمرزش قرار میدهد.
روشنی « ۲۵۴ » غربت ولایت و مقام شاکران
«وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْقُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکمْ، وَمَنْ ینْقَلِبْ عَلَی عَقِبَیهِ فَلَنْ یضُرَّ اللّهَ شَیئا، وسیجزی اللّهُ الشاکرینَ»(۲).
ـ و محمّد صلیاللهعلیهوآله جز فرستادهای که پیش از او هم پیامبرانی آمده و
- توبه / ۱۰۲٫
- آل عمران / ۱۴۴٫
(۶۱۳)
گذشتند نیست. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود از عقیدهٔ خود برمیگردید و هر کس از عقیدهٔ خود بازگردد هرگز هیچ زیانی به خدا نمیرساند و بهزودی خداوند سپاسگزاران را پاداش میدهد.
بیان: آیهٔ شریفه از ارتداد میگوید. فراز: «وَمَنْ ینْقَلِبْ عَلَی عَقِبَیهِ» مربوط به بحثهای ولایت و نیز زمان غیبت و غربت اولیای حق است که در جای خود باید از آن سخن گفت و ما نکات مطوی در آن را در درسهای تفسیری خود میآوریم.
فراز: «وَسیجزی اللّهُ الشاکرین» از شکر میگوید و شاکران را ممتاز میداند. انسانها یه بهطور کلی شکرگذار نیستند، یا در مرتبهٔ شکر قرار دارند که افراد کمی هستند: «وَقَلِیلٌ مِنْ عبادی الشکور»(۱) و یا بالاتر از مرتبهٔ شکر میباشند که هیچ طمع و توقعی از خداوند ندارند.
روشنی « ۲۵۵ » پدر معنوی امت
«مَا کانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکمْ، وَلَکنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیینَ، وَکانَ اللَّهُ بِکلِّ شَیءٍ عَلِیما»(۲).
ـ محمد صلیاللهعلیهوآله پدر هیچ یک از مردان شما نیست ولی فرستادهٔ خدا و خاتم پیامبران است و خدا همواره بر هر چیزی داناست.
بیان: این آیه پدر صلبی بودن پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را نفی مینماید اما آن
- سبأ / ۱۳٫
- احزاب / ۴۰٫
(۶۱۴)
حضرت پدر معنوی امت است؛ چنانکه میفرماید: «أنا وعلی أبوا هذه الأمة»؛ من و علی پدران این امت هستیم.
روشنی « ۲۵۶ » اکمال شریعت و اتمام نعمت
«حُرِّمَتْ عَلَیکمُ الْمَیتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ، وَمَا أُهِلَّ لِغَیرِ اللَّهِ بِهِ، وَالْمُنْخَنِقَةُ، وَالْمَوْقُوذَةُ، وَالْمُتَرَدِّیةُ، وَالنَّطِیحَةُ، وَمَا أَکلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَکیتُمْ، وَمَا ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ، وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالاْءَزْلاَمِ، ذَلِکمْ فِسْقٌ، الْیوْمَ یئِسَ الَّذِینَ کفَرُوا مِنْ دِینِکمْ، فَلاَ تَخْشَوْهُمْ، وَاخْشَوْنِ، الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ، وَأَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی، وَرَضِیتُ لَکمُ الاْءِسْلاَمَ دِینا، فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیرَ مُتَجَانِفٍ لاِءِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»(۱).
ـ بر شما حرام شده است مردار و خون و گوشت خوک و آنچه به نام غیر خدا کشته شده باشد و حیوان حلال گوشت خفه شده و به چوب مرده و از بلندی افتاده و به ضرب شاخ مرده و آنچه درنده از آن خورده باشد؛ مگر آنچه را که زنده دریافته و خود سر ببرید و همچنین آنچه برای بتان سربریده شده و نیز قسمت کردن شما چیزی را به وسیلهٔ تیرهای قرعه. این کارها همه نافرمانی خداست.
امروز کسانی که کافر شدهاند از (کارشکنی در) دین شما نومید گردیدهاند؛ پس از ایشان مترسید و از من بترسید. امروز دین شما را برایتان
- مائده / ۳٫
(۶۱۵)
کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما (به عنوان) آیینی برگزیدم و هر کس دچار گرسنگی شود بیآنکه به گناه متمایل باشد (اگر از آنچه منع شده است بخورد) بیتردید خدا آمرزنده مهربان است.
بیان: این آیه یکی از شاخصترین آیات ولایت است که با بیان احکامی که حرمت و محدودیت میآورد آغاز میشود.
تبیین فراز نخست آن را میتوان در این روایت دید. امام باقر علیهالسلام در تفسیر این آیهٔ شریفه میفرماید: منظور از «وَمَا أُهِلَّ لِغَیرِ اللَّهِ بِهِ» آنچه برای بتان قربانی و ذبح میشده است. اما «وَالْمُنْخَنِقَةُ»، همانا اهل فارس از حیوانی که ذبح شده است نمیخوردند، بلکه آنان میتهخوار بودند و گاو و گوسفندان را خفه میکردند و میتهٔ آن را میخوردند. «وَالْمَوْقُوذَةُ»: زدن و کشتن حیوان به چوب است، «وَالْمُتَرَدِّیةُ»: آنان چشمان حیوانات را میبستند و آن را از بلندی میافکندند و چون میمرد از آن میخوردند. «وَالنَّطِیحَةُ»: همچنین آنان حیوان نری را میگذاشتند تا به دیگری شاخ زند و هر کدام که میمرد، آز آن استفاده میکردند، «وَمَا أَکلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَکیتُمْ»؛ و آنان نیم خوردهٔ گرگ و شیر را میخوردند، پس خداوند آن را بر شما حرام کرد. «وَمَا ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ»: اهل فارس حیواناتی را برای آتشکدههای خود میکشتند، و قریش که درختان و سنگها را میپرستیدند، حیواناتی را برای آنان قربانی میکردند، «وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالاْءَزْلاَمِ، ذَلِکمْ فِسْقٌ»: آنان شتری را میکشتند و آن را به ده بخش تقسیم میکردند و برای هر بخش تیری قرار میداند. هفت تیر آن
(۶۱۶)
همانند بوده و پَر داشته و سه تیر آن بهگونهٔ دیگر بوده و پَر نداشته است. هفت تیری که پر داشته دارای این نامها بوده است: فذّ، توأم، مسبل، نافس، حلس، رقیب، معلی. اگر برای کسی که قمار میکرده تیری از هفت تیر میآمده، نفر اول(صاحب فذ) یک سهم، نفر دوم(تؤام) دو سهم، و نفر سوم(مسبل) سه سهم و نفر چهارم(نافس) چهار سهم و نفر پنجم(حلس) پنج سهم و نفر ششم(رقیب) شش سهم و نفر هفتم(معلی) هفت سهم میبرده و چنانچه تیری از سه تیر که سفیح، منیح و وغد نام داشته بیرون میآمده، سهمی نصیب او نمیشده و وی میباخته و باید پول آن حیوان را به طور کامل میداد و این کار قمار است که خداوند آن را حرام کرده است.
آیه در شروع خود استفاده از گوشت حیواناتی که اینگونه کشته شدهاند را حرام و استفاده از آن را ممنوع و فسق میداند. سپس میفرماید: «الْیوْمَ یئِسَ الَّذِینَ کفَرُوا مِنْ دِینِکمْ،وَأَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی، وَرَضِیتُ لَکمُ الاْءِسْلاَمَ دِینا».
اکمال شریعت و اتمام دین مسألهٔ بسیار مهمی است و احکام پیشین که حرام بودن گوشت چارپایان یاد شده را در بر میداشت چگونه میتواند دین خاتم را تمامیت دهد. احکامی که موضوع آن با طول زمان از بین میرود و ماندگار نمیباشد، چه ارتباطی با اکمال دین و مأیوس نمودن کافران میتواند داشته باشد؟ کافران آن روز چه اندیشهای در سر میپروراندند که امروز باید مأیوس باشند، مگر چه اتفاق عظیم و مهمی روی داده است که آنان مأیوس میشوند؟ آیا مشکل بزرگ کفار که چشم
(۶۱۷)
امید بدان دوخته بودند و نتوانستند به آرزوی خود دست یابند خوردن از گوشت این حیوانات بوده است که با حرمت آن مأیوس گردند؟ آیا کسانی که آیات را این گونه تفسیر میکنند، تعقل و تفکری نسبت به قضاوت آیندگان فهیم و عاقل در تاریخ بشریت ندارند؟ آیا اسلام ـ که دین ابدی است ـ در آن روز فقط همین حکم را کم داشت و دیگر کامل شد! و همه آسوده باشند که کفار با بیان این حکم مأیوس شدند! آیا انسان عاقل امروز و آینده به این توجیهات نمیخندد؟
کافران آن روز از دین اسلام و پیشرفت آن احساس خطر میکردند ولی امیدوار بودند پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله از دنیا برود و با رحلت ایشان، دین اسلام به خشکی بگراید، بنابراین مهمترین دغدغه و نگرانی آنان بحث جانشینی آن حضرت بود. کافران، مشکران و منافقان نگران بودند مبادا کسی بعد از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله سمت رهبری و امامت را به دست گیرد و راه آن حضرت را ادامه دهد. آنان امیدوار بودند این کار صورت نگیرد و نگرانیشان با ارتحال پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به پایان رسد، ولی این نگرانی به نومیدی تبدیل شد؛ زیرا پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به امر خداوند متعال در بازگشت از حجةالوداع ولایت حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام را که همان استمرار نبوت است به همگان اعلام نمودند و امیدی که کفار داشتند به یأس تبدیل شد؛ چرا که نبوت علت محدث و ایجاد کنندهٔ اسلام گردید و علت مبقی و نگاهدارندهٔ آن امامت حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام شد.
باید توجه داشت منافقان صدر اسلام را در میان هیچ قوم و ملتی نمیتوان یافت و حتی منافقان قوم حضرت موسی علیهالسلام چنین نفاق
(۶۱۸)
پیچیدهای نداشتند. این ویژگی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله است که چون حقانیت ایشان واضح و شناخته شده بود و آن حضرت صلیاللهعلیهوآله ظهور و مظهر کاملی از حق مطلق میباشند توانستند تمامی باطل و مطلق نفاق را از پنهانی بیرون آورند و آن را آفتابی و آشکار نمایند.
خداوند این آیه را که از مهمترین آیات ولایت است و گنجینهای گرانبها و با ارزش به شمار میرود در جایی قرار داد و پنهان نمود که در متن قرآن کریم محافظت شود و به دست تحریفگران جور در مخاطره قرار نگیرد.
خداوند احکام حرمت گوشت برخی از چارپایان را میگوید و سپس سخن مهمتر را که به آن مرتبط نیست به میان میآورد. اگر قرآن کریم به صراحت میفرمود این آیه به ولایت و امامت امیرمؤمنان علیهالسلام مرتبط است و نام آن حضرت را میآورد، کفار و دیگران تاب و تحمل خود را از دست میدادند و اجازه نمیدادند قرآن کریم اینگونه که هماکنون است در تاریخ ماندگار شود.
یکی دیگر از آیات ولایت، آیهٔ تطهیر است که خداوند این گنجینهٔ گرانبها را نیز در ادامهٔ احکام مربوط به زنان پیامبر میآورد، در حالی که آیهٔ تطهیر به زنان آنحضرت ارتباطی ندارد. نوع آیات مربوط به ولایت در میان آیات دیگر جاسازی شده است.
مسألهای که باید به آن توجه داشت این است حرمت در این آیه تا پایان آن وجود دارد و این بدان معناست که اهل ولایت همواره به محرومیت گرفتار میباشند و اگر کسی در ناسوت باشد و محرومیت و
(۶۱۹)
آزاری از ناحیهٔ حاکمان یا دیگران نداشته باشد در ولایت که مراتب بسیار دارد نازل و راجل است. این آیه به ویژه فراز: «وَمَا أُهِلَّ لِغَیرِ اللَّهِ بِهِ» که در ساحت ولایت معنایی دیگر دارد و از محرومیتی عظیم یاد میکند اسراری از ولایت را نهفته دارد که تنها رازدانان این وادی بر آن آگاهی مییابند و این امانت الهی را برای دیگران فاش نمیسازند.
این آیه با آن که آیهٔ ولایت است با حرمت شروع میشود و با مخمصه و ضرورت اجتنابناپذیر پایان مییابد و این امر میرساند فرجام ولایتمداران گرفتاری در مخمصه و سختیهای صعب و مستصعب است. ولایتمداری در عصر حضور امام و نیز در عصر غیبت بسیار سخت و سنگین است. آنان که از ولایت میگویند و خود را شیعه میخوانند بیشتر در عالم مزاح و شوخی به سر میبرند و ولایت را نمیشناسند. ولایتمدار کسی است که اندکی نفاق درون خود ندارد و بر پای عقیدهٔ راست خود به صراحت میایستد. نفاق سستی و پوکی میآورد و ولایت نمیتواند بر آن بنا نهاده شود. کسی که هزار معبود در دل میپروراند چه رابطهای میتواند با ولایت و توحید داشته باشد؟ صاحب ولایت حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام است. یاران ایشان، آن حضرت را به نیکی میشناختند اما حاضر نشدند با ایشان بمانند. هر کسی سر خود گرفت و به معاویه پیوست؛ چرا که میدیدند او ولایتی دارد که حتی حاضر است بر دست برادر خویش آتش نهد. چنین کسی چه سود دنیایی میتواند برای کسی داشته باشد؟ طلحه و زبیر در حضور امیرمؤمنان علیهالسلام دیدند آن حضرت به هنگام انجام کار شخصی شمع بیتالمال را خاموش
(۶۲۰)
میکند. آنان همه چیز را از همین ماجرا فهمیدند و بدون هیچ درخواستی، آنجا را ترک کردند. آنان میدانستند در شرایطی که علی علیهالسلام این قدر به خود مکافات میدهد و سخت میگیرد، به طور یقین چیزی بیش از چند دیناری که به عموم مسلمانان میرسد به آنان نخواهد رسید. آنان علی علیهالسلام را خوب میشناختند و میدانستند ایشان مردی تازه به دوران رسیده و تازه مسلمان نمیباشد. اجدادش همه از عرب و قریش بوده و به جوانمردی و فتوت شناخته شده بودند. همه به حسن و کمال آن حضرت و نیاکان ایشان آگاه بودند، اما محوریت و ولایت امام علی علیهالسلام را نپذیرفتند؛ چرا که دنیا و زیادهخواهی در آن نبود. آنان به دنبال گرفتن امکانات، امتیاز، عیش و زیادهخواهیهای دنیوی بودند که به معاویه و مانند او میپیوستند و علی علیهالسلام را ترک میکردند. آنان بهخوبی میدانستند معاویه چه رذلی است اما با رذل و بد بودن او کاری نداشتند و در پی دنیا و لقمهٔ نانی بودند تا در عافیت زندگی کنند. آنان علی علیهالسلام را بهخاطر راحتی و آسوده بودن در دنیا تنها گذاشتند وگرنه آنان به همهٔ امتیازات آن حضرت علیهالسلام آشنا بودند.
صاحبان ولایت کسانی هستند که میتوانند به گاه پیشامد سختیهای پیدرپی و مخمصهها و تنگناها از خوشیها بگذرند و هرگز به فکر ماندن و مردن، ضرر و منفعت، خوبی و خوشی، سختی یا آسانی نباشند. کسی با ظاهرسازی مؤمن و ولایتمدار نمیگردد و ظاهرسازی جز فریب نفس نمیباشد. آنان امیرمؤمنانی در دل دارند و به او عشق میورزند که با حیدر کرار تفاوت دارد. کسی به آسانی به ولایت حقیقی حضرت
(۶۲۱)
امیرمؤمنان علیهالسلام دست نمییابد. ولایتمدار را امتحان میکنند و به ابتلا دچار میسازند. روح او را در این پیروی با انواع بلایا سوهان میدهند و برای او دامها میگذارند و آسیبها به او میرسانند. کسی که در زندگی در راحتی و آسایش است در ولایت خود مشکل دارد. هر کسی که بسان اولیای خدا به انواع ابتلاءات گرفتار آید به خود خوشخبری و مژده دهد که شاید در ولایت، قربی داشته باشد وگرنه راجلی است درمانده و ناتوانی است از راه ولایت مانده. امروزه «یا علی» گفتن شیرین شده است و با آن چلوکباب و نوشابه هم میدهند، ولی باب ولایت باب گشودن سختیها بر روی خود است و حتی امروز نیز کمتر کسی میتواند در کنار علی علیهالسلام همانند پارههای آهن و چون کوه بماند و در پیشامد خطرات سست نشود و نلرزد و جابهجا نگردد. کسی که سر در کار دنیایی خویش دارد و حوصله و وقتی برای دین ندارد، همان کسی است که حضرات معصومین علیهمالسلام را نیز در قلّت و غربت قرار میدهد. همه اولیای الهی علیهمالسلام را به خوبی میشناختند و کمالات آنان را میدانستند اما گذشتن از دنیا و چشم پوشیدن از راحتیها و به استقبال خطر، سختی، تنگنا و مخمصه رفتن شأن کسی نیست که دنیا در کام او شیرین آمده است. معاویه بهتر از همه به خوبی، کمال، فضل، حقانیت و حقطلبی حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام آگاه بود، اما نمیتوانست از کاخ سبز خود دست بردارد و با علی علیهالسلام کنار آید؛ چون او بهجز خدا و حق، کسی و چیزی را ملاحظه نمیکند. او آنقدر خدا خدا میکند و از آخرت میگوید که حوصلهٔ آدمی به پایان میرسد. نظام آفرینش اینگونه است که پیمودن
(۶۲۲)
راه ولایت بسیار سخت و سنگین است و همواره در مخمصه و با تنگناست و البته در مسیر ولایت نیز این معرفت است که ارزشساز است. کمتر مؤمنی به ساحت معنوی و غیبی و مقام نورانیت و فصل نوری صاحبان ولایت آگاهی دارد. البته آنان بسان میوههای متفاوتی هستند که هر یک به اندازهای مشخصی آب دارد و این تفاوت، برآمده از نظام چیره بر ناسوت است. سیبزمینی آبی ندارد. سیب درختی مقدار کم و گلابی بیش از آن آب دارد و هندوانه آب است. آدمها نیز همینگونهاند. همه خوباند ولی هر کدام به اندازهٔ خود معرفت دارد. البته آنچه در ارزشگذاری انسان اهمیت دارد میزان معرفت اوست نه چیزی دیگر. معرفت است که زیربنای هر کاری است. ولایتمداران هم ولایت را میشناسند و هم مخاطرات و سختیهایی را که مسیر ولایت وجود دارد میشناسند اما آن را به جان میخرند و به هر سختی شده است در مسیر پرریزش ولایت حرکت میکنند. گویا خداوند نخواسته است افراد مخلص در این دنیا فراوان باشند و این توفیق نادر و پر ارزش را فراوان هبه نمیکند و آن را عزیز میدارد. ساختار عالم ناسوت به گونهای است که بیشتر افراد رفاه، آسودگی و آزادی مطلق و یلگی و رهایی را میخواهند. جنایات و پلیدیها بیشتر در عمل خوبان است و کافر مطلق یا خالص در بدی و ظلم نادر است. بیشتر ستمها به دست دینداران اتفاق افتاده است. اولیای معصومین علیهمالسلام تحت فشار و سختی برآمده از خلفای به ظاهر مسلمان بودند که با نام دین کار میکردند. وقتی دنیا بر صاحب ولایت که حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام است چنان سخت میگیرد که
(۶۲۳)
شبانگاهان سر در چاه مینماید و با آن همراز میشود و به گاه شهادت «فزت وربّ الکعبة» سر میدهد و میفرماید راحت شدم، معلوم میشود که بار سنگینی به عهدهٔ ایشان بوده است که خداوند را از به مقصد رساندن آن سپاس میگوید. درست است ایشان قوی بودند و انجام وظیفه مینمودند، ولی چنین نیست که سختیها و فشارهایی مانند شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام و حضرت محسن علیهالسلام برای آن حضرت تلخ نباشد.
برای تقریب ذهن میتوان گرمای بندرعباس را مثال زد که برای کسانی که در آنجا زندگی میکنند، امری عادی شده است اما چنین نیست که گرما را دوست داشته باشند و از آن اذیت نشوند و آزار نبینند. مشکلات و سختیها در زندگی اولیای خدا نیز این گونه است. اینچنین نیست که امام حسین علیهالسلام دههٔ عاشورا را خوشحال سپری کنند و بگویند الحمدللّه یزید ما را خواهد کشت، بلکه ایشان صبور بودند و به خاطر خدا همهٔ مصائب و سختیها را تحمل میکردند. چنین نبوده است که امام حسین علیهالسلام از آزار و اذیت و اسیری فرزندان خود خوشامد داشته باشد. راه ولایت راهی معمولی و هموار نیست و راهی غیر معمول و ناهموار است که پی در پی با سختیهای فراوانی قرین است. راه ولایت مسیر بسیار سختی است و کسی که در زندگی خود سختی ندارد به همان میزان از این راه دور است و خود نمیداند. پیمودن این راه برای انسان همانند رفتن به مسافرتی است که زاد و توشه و لباس گرم و خورد و خوراک میخواهد و بدون آمادگی ممکن است در بین راه منجمد شود. اگر انسان
(۶۲۴)
با سختیهای راه آشنا باشد، بهحتم با آمادگی کامل حرکت میکند. نباید پنداشت ظاهر مسلمانی همان دین حق و همان راه ولایت است. دین اولیای خدا مخاطرات زیادی دارد و به این آسانیها نمیتوان به آن دین رسید. تدین ما در حال حاضر که تنها ظاهری از دین را داریم نسبت به دینداری واقعی و ولایی بسان یک میهمانی است و ارتقا از رتبهٔ دینداری میهمانی به رتبهٔ دینداری ولایی مخاطرات، زحمتها و رنجها زیادی را میطلبد. بهطور کلی، کسی که اهل مهمانی است به آن موقعیتها دعوت نمیشود. این افراد اگر به جبههٔ جنگ ولایت هم بروند چشم به کمپوت و ساندیس آن دارند و نمیتوانند لحظهای زیر آفتاب بمانند. پیرمرد متدینی که به عنوان واسطه از طرف مردم به زنهای فقیر پول میرساند، میاندیشید کار نیکی میکند در حالی که در این میان برخی از آنان را به عقد موقت خود در میآورد. او نمیدانست کار اصلی وی کمک و خدمت به آن زنان نیست و کار او الهی نیست، بلکه ناخودآگاه در پی منفعت شخصی خود و وصلت با آن زنان است. چنین کسی چه شباهتی به اولیای خدا و اهل بیت معصومین علیهمالسلام دارد. این کار با همهٔ ظاهر مسلمانی که دارد جز فریب نفس نمیباشد. راه ولایت سخت است که امام حسین علیهالسلام از میان آنهمه امت اسلامی با اعلانها و دعوتنامههای قبلی و مهلت شش ماهه از مکه تا کربلا تنها توانست هفتاد و چندی را جمع نمایند. آنکه نام امام علی علیهالسلام بسیار بر زبان میآورد و نمیداند چه میگوید در جای گرم و نرم نشسته است و پرحرفی میکند. او را اگر به بیابان بیآب و بدون غذا ببرند آیا باز بر وضع
(۶۲۵)
فعلی خود میماند. خداوند هیچ ولایتمداری را ناز نمیکند، بلکه آنان را به زیر تیغها میبرد و میکشد؛ چرا که عاشقکشی در مذهب ولایت حلال است.
روشنی « ۲۵۷ » آیهٔ تطهیر
«وَقَرْنَ فِی بُیوتِکنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیةِ الاْءُولَی وَأَقِمْنَ الصَّلاَةَ وَآَتِینَ الزَّکاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیرا»(۱).
ـ و در خانههایتان قرار گیرید و مانند روزگار جاهلیت قدیم زینتهای خود را آشکار مکنید و نماز برپا دارید و زکات بدهید و خدا و فرستادهاش را فرمان برید. خدا فقط میخواهد آلودگی را از شما خاندان پیامبر بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.
بیان: آیهٔ حاضر آیهٔ تطهیر نام دارد و از آیات مهم ولایت است؛ به این معنا که در شناخت صاحبان ولایت و مقام و رتبهٔ معنوی و ساحت قرب الهی آنان سندی گویا برای اهل آن است. این آیه با خطاب به همسران پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله شروع میشود و آنان را به احکام چندی ملزم مینماید و میفرماید در خانههایتان باشید، و همانند جاهلیت نخست، تبرج و خودنمایی نداشته باشید، نماز بخوانید، زکات بپردازید و
- احزاب / ۳۳٫
(۶۲۶)
اطاعتپذیری داشته باشید اما به ناگاه ریتم آن تغییر مینماید و میفرماید: «إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیرا».
این فراز به زنان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله هیچ ارتباطی ندارد و همانند آیهٔ اکمال دین است. این حقیقت نیز در این آیه جاسازی شده است تا از دست تحریفگران احتمالی مصون بماند. اگر این آیه مستقل میآمد دشمنان نفاقپیشه، چیزی از قرآن کریم باقی نمیگذاشتند.
تحلیل و تبیین این آیه با توجه به محتوای بلندی که دارد در بحثهای ولایت میآید.
روشنی « ۲۵۸ » اهل بیت
«قَالُوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ عَلَیکمْ أَهْلَ الْبَیتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ»(۱).
ـ گفتند آیا از کار خدا تعجب میکنی. رحمت خدا و برکات او بر شما خاندان رسالت باد. بیگمان او ستودهای بزرگوار است.
بیان: استفاده از عنوان «اهل بیت» پیش از اسلام برای خاندان رسالت و نبوت به کار میرفته است و امری نوظهور در عصر اسلام نمیباشد؛ زیرا رسولان الهی آن را دربارهٔ حضرت ابراهیم و خانوادهٔ نبوتخیز وی به
- هود / ۷۳٫
(۶۲۷)
کار بردهاند. معنای آن نیز چیزی جز «اهل اللّه» نیست.
توهم اینکه این اصطلاح قرآنی در صدر اسلام، به زنان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله اطلاق میشده نادرست است؛ زیرا هر یک از زنان رسول خدا در بیت خود بودند و جداگانه از یکدیگر زندگی میکردند و پیامبر بوده است که به خانههای آنان میرفته است.
روشنی « ۲۵۹ » آیهٔ ایمان
«قَالَتِ الاْءَعْرَابُ: آَمَنَّا، قُلْ: لَمْ تُؤْمِنُوا، وَلَکنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا، وَلَمَّا یدْخُلِ الاْءِیمَانُ فِی قُلُوبِکمْ، وَإِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لاَ یلِتْکمْ مِنْ أَعْمَالِکمْ شَیئا، إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»(۱).
برخی از بادیهنشینان گفتند ایمان آوردیم. بگو: ایمان نیاوردهاید، اما بگویید اسلام آوردیم و هنوز در دلهای شما ایمان داخل نشده است و اگر خدا و پیامبر او را فرمان برید از ارزش کردههایتان چیزی کم نمیکند. خدا آمرزنده مهربان است.
بیان: مراد از ایمان در این آیهٔ شریفه «ولایت» است. مسلمان در صورتی که ولایت را بپذیرد «مؤمن» میگردد. این آیه نیز از آیات ولایت است. کسی که تنها به خداوند ایمان میآورد و پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را به این که صاحب وحی است میشناسد و به آن اعتقاد پیدا میکند و کردار
- حجرات / ۱۴٫
(۶۲۸)
مسلمانی مانند نماز گزاردن و روزه گرفتن دارد تنها مسلمان است و هنوز آن را به عیار ایمان که در عمق اسلام است نرسانده است. کسی که در مرتبهٔ اسلام است، تمامی احکام برای او فعلیت دارد و او همهٔ اسلام را قبول کرده است ولی تمامی احکام دین در این مرتبه در عرض هم است و آنچه به این احکام باطن میدهد و در طول اسلام و در عمق آن است ولایت است.
تفاوت شیعه با اهل سنت نیز تنها در اعتقاد به همین طول و باطن است وگرنه هر دو گروه به احکام اسلام اعتقاد دارند و آن را با اختلاف در فتوا انجام میدهند ولی ایمان که همان ولایت است در بطن اسلام است که تنها شیعیان به آن رسیدهاند.
بر اساس این تحلیل است که هرجا فراز «الَّذِینَ آَمَنُوا» یا «مَنْ آَمَنَ بِاللَّهِ»و مانند آن آمده باشد مراد باورمندان به مقام ولایت هستند و نه کسانی که تنها اسلام را با اعتقاد به خداوند و رسالت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و احکام دینی پذیرفتهاند.
روشنی « ۲۶۰ » ولایت امامان دوازدهگانه علیهمالسلام
«إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرا فِی کتَابِ اللَّهِ یوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِک الدِّینُ الْقَیمُ فَلاَ تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکمْ وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکینَ کافَّةً کمَا یقَاتِلُونَکمْ کافَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ».(۱)
- توبه / ۳۶٫
(۶۲۹)
ـ در حقیقت، شمارهٔ ماهها نزد خدا از روزی که آسمانها و زمین را آفریده در کتاب علم خدا دوازده ماه است. از این دوازده ماه چهار ماه، ماه حرام است. این است آیین استوار. پس در این چهار ماه بر خود ستم مکنید و همگی با مشرکان بجنگید؛ چنانکه آنان همگی با شما میجنگند و بدانید که خدا با پرهیزگاران است.
بیان: این آیه نیز از آیات ولایت است. ماههای دوازدهگانه ائمهٔ اثنی عشر علیهمالسلام هستند که چهار «علی» به تعداد ماههای حرام دارند. «ذَلِک الدِّینُ الْقَیمُ» همان ولایت و تشیع است. این انوار تابناک از ابتدای آفرینش «یوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضَ» واسطهٔ فیض بوده و به دیگر پدیدهها روزی مادی و معنوی میرساندهاند و بشر با نسبتهای ناروا و نادرست مانند کاستن یا افزودن شمار ایشان یا نپذیرفتن ولایت آنان به خود ظلم نمایند: «فَلاَ تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکمْ».
«وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکینَ کافَّةً»؛ مشرکان در میدان ولایت همان کسانی هستند که قرآن بالا میبرند و به نماز شب مشهور هستند. مرتجعانی دگماندیش که از ساحت قدسی ولایت نوری ندارند و تاریکاندیش میباشند. با آنان باید بهسختی برخورد داشت وگرنه این مانعان همهٔ ولایتمداران را خواهند کشت.
این آیه بسیار پرمحتواست و اموری که در باب ولایت برای مؤمنان پیش میآید و نیز درگیریها و نزاعها در آن آمده است. قرآن کریم برای حفظ اصل دین و قرآن کریم است که به نام ائمهٔ هدی علیهمالسلام تصریح
(۶۳۰)
نمینماید. قرآن کریم نام پیامبران الهی را به صراحت میآورد؛ چرا که دورهٔ ایشان به پایان رسیده است ولی دین نبی ختمی صلیاللهعلیهوآله دین خاتم است و باید تا روز قیامت ماندگار باشد، از این رو خداوند متعال از تصریح به اسم اوصیای پیامبر ختمی صلیاللهعلیهوآله خودداری مینماید تا معاندان، مبغضان و بدخواهان ایشان سند اصلی دین را در آتش کینه و نفرت خود از بین نبرند و آن را نسوزانند آن گونه که بسیاری از قرآنها را جمع آوردند و سوزاندند و تنها نسخهٔ جمعآوری شده توسط خلیفهٔ جور را بر گرفتند.
روشنی « ۲۶۱ » صِرَاطُ عَلی
«قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلَی مُسْتَقِیمٌ».(۱)
ـ فرمود این راه علی است راست.
بیان: این آیه به گونهٔ «عَلَی» در قرآنهای موجود است، در حالی که «عَلی» صحیح است؛ یعنی؛ راه علی علیهالسلام صراط مستقیمی است که بندگان مخلَص خدا برای ایمن بودن از گمراهی باید به آن تمسک کنند.
خاطرنشان میشود حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام مظهر تام ولایت است که تمامی اقسام ولایت حتی ظهور خاتم رسولان که همان استمرار رسالت ایشان است را با خود دارد. مقامی که جز به قامت حضرت
- حجر / ۴۱٫
(۶۳۱)
امیرمؤمنان علیهالسلام که «نفسه نفسی» است سازگار نمیباشد و آن حضرت مقام ختم ولایت را داراست. خاتم رسولان شخص پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله است، خاتم اولیا و ختم عامه که حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام است و ختم خاص که امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) میباشند که ختم الختم به شمار میروند. ختم الختم ظهور ختم کلی و عام است که حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام است؛ از این رو حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام از امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) افضل است؛ چرا که ولایت امام عصر علیهالسلام ظهور ولایت ولوی است؛ همانطور که امیرمؤمنان علیهالسلام ظهور ولایت ختمی است؛ از این رو «نفسه نفسی» میباشند. حضرت عیسی علیهالسلام هیچگونه ختمی ندارد زیرا بعد از ایشان رسول دیگری آمده است و به امت پیامبری دیگر ارتباطی ندارد. امامت نیز غیر از ولایت است؛ همانطور که ولایت غیر از نبوت و رسالت است.
روشنی « ۲۶۲ » وعدهٔ ظهور
«وَلَقَدْ کتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ الاْءَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ»(۱).
ـ و در حقیقت، در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایستهٔ ما به ارث خواهند برد.
بیان: مراد از «عِبَادِی الصَّالِحُونَ» بندگان عصر ظهور هستند.
- انبیاء / ۱۰۵٫
(۶۳۲)
حکومت امام عصر علیهالسلام بر جهان از امور قطعی است که خداوند در تورات که به نام «الذِّکرِ» از آن یاد شده و نیز در زبور به آن وعده داده است.
روشنی « ۲۶۳ » زمان دوردست ظهور
«یسْأَلُونَک عَنِ السَّاعَةِ أَیانَ مُرْسَاهَا، قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّی، لاَ یجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ، ثَقُلَتْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ، لاَ تَأْتِیکمْ إِلاَّ بَغْتَةً، یسْأَلُونَک کأَنَّک حَفِی عَنْهَا، قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللَّهِ، وَلَکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لاَ یعْلَمُونَ»(۱).
ـ از تو دربارهٔ قیامت میپرسند که وقوع آن چه وقت است. بگو: علم آن تنها نزد پروردگار من است. جز او هیچ کس آن را به موقع خود آشکار نمیگرداند. این حادثه بر آسمانها و زمین گران است. جز ناگهان به شما نمیرسد. باز از تو میپرسند، گویا تو از زمان وقوع آن آگاهی. بگو: علم آن تنها نزد خداست، ولی بیشتر مردم نمیدانند.
بیان: این آیه هم از قیامت میگوید و هم زمان ظهور امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) را با خود دارد. کسانی که میگویند ظهور نزدیک است اختلال ذهنی و مشکلات روانی و دانشی دارند. مسأله بسیار دوردست است و باید کمربندها را محکم بست و در انتظار به سر برد که انتظار، اجر و خیر خود را دارد و کمالبخش و تعالی دهنده است. اگر
- اعراف / ۱۸۷٫
(۶۳۳)
غیبت آن حضرت صدها سال نیز طول بکشد ما آمادگی و انتظار خود را داریم و به خاطر آن اجر میبریم و با آن که پیش از ظهور آنحضرت از دنیا میرویم اما به سبب انتظاری که داریم ممکن است در عصر رجعت بگویند وی منتظر واقعی امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) بوده است، او را احضار نمایید.
روشنی « ۲۶۴ » عصر پیوسته به ظهور
«وَاذْکرُوا إِذْ جَعَلَکمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَکمْ فِی الاْءَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِهَا قُصُورا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُیوتا فَاذْکرُوا آَلاَءَ اللَّهِ وَلاَ تَعْثَوْا فِی الاْءَرْضِ مُفْسِدِینَ»(۱).
ـ و به یاد آورید هنگامی را که شما را پس از قوم عاد جانشینان آنان گردانید و در زمین به شما جای مناسب داد در دشتهای آن برای خود کاخهایی اختیار میکردید و از کوهها خانههایی زمستانی میتراشیدید. پس نعمتهای خدا را به یاد آورید و در زمین سر به فساد برمدارید.
بیان: این آیه ترسیم عصری است که به زمان ظهور نزدیک میباشد. در این آیه تفاوت قصر با بیت آمده است. بشر دردشتها قصر میسازد ولی در کوهها خانه میسازد. بشر عصر حاضر توانایی ساخت
- اعراف / ۷۴٫
(۶۳۴)
کلانشهرهایی با ساختمانهای بلند در دل کوهها را ندارد. روزی خواهد آمد که در دل کوهها و نیز بر روی قلهها کلانشهرهای بزرگی میسازند. امنیت شهرها در زیر کوههاست که تأمین میگردد. در آن زمان است که باید رشد علمی و فنآوری بشر را مدح کرد و «فَاذْکرُوا آَلاَءَ اللَّهِ» داشت. تکرار «فَاذْکرُوا»در این آیه بُعد آن را میرساند که: «وَلاَ تَعْثَوْا فِی الاْءَرْضِ مُفْسِدِینَ».
این زمان، پیش از ظهور است و زمان ظهور معرکهٔ دیگری است. کسانی که خبر از ظهور در این جمعه یا آن چهارشنبه را میدهند در مشاعر خود مشکل دارند. ما باید انتظار داشته و با صبر و حوصله آماده باشیم و وظیفهٔ خود را انجام دهیم. انتظار منافاتی با دیر یا زود بودن ظهور ندارد. نباید مردم را با سخنان احساسی و غیر علمی مأیوس کرد. خدا رحمت کند مرحوم میرجهانی را که در اصفهان بود. وی با حدس از نزدیک بودن ظهور میگفت. ظهور زمانی واقع میشود که تمامی عالم ناسوت در قبضهٔ انسان باشد و بشر عادی زمین و آسمان را تسخیر نماید. روزی که بشر به صنعت ساخت آدم دست یابد و با اختیار و اراده انسانهاییخوب یا بد را تولید کند؛ آن هم نه در مدت نه ماه و در رحم زنان. آن روز همانند کارخانههای پارچهبافی امروز کارخانهٔ تولید انسان راهاندازی میشود.
کسی سفارش ساخت صدها بشر با قساوت قلب تمام را میدهد و فردا آن را تحویل میگیرد. بشر آسمانها را چنان در تسخیر خود میگیرد که جابهجا شدن میان کرات برای او همانند زحمتی است که ما امروز برای رفتن به منزل خود میکشیم. فرزند فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام وقتی ظهور
(۶۳۵)
میکند که تمامی افراد بشر در اوج علم و قدرت قرار دارند، نه امروز که کسی قدرتی ندارد و هرجا با انداختن ریگی دعوایی درست میشود. این بندگان ساده و عوام خدا هستند که مشکل ذهنی دارند و از نزدیکی ظهور در عصر ما میگویند یا برخی دیانت را با هوسهای سیاسی پیوند زدهاند و ایمان خود را به خوشامد گروههای سیاسی فروختهاند و ثمرهٔ خون شهیدان شیعی را بازیچهٔ اغراض آلوده و دنیاطلبانهٔ خود کردهاند.
روشنی « ۲۶۵ » عصر یخبندان ادعاها
«وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّی لاَ تَکونَ فِتْنَةٌ وَیکونَ الدِّینُ کلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِمَا یعْمَلُونَ بَصِیرٌ»(۱).
ـ و با آنان بجنگید تا فتنهای بر جای نماند و دین یکسره از آنِ خدا گردد. پس اگر از کفر بازایستند بهقطع خدا به آنچه انجام میدهند بیناست.
بیان: آیهٔ یاد شده ویژهٔ امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) است. این آیه نه در صدر اسلام تحقق داشته و نه بعد از این کسی تحقق آن را خواهد دید و تنها در زمان ظهور است که تحقق پیدا میکند.
بشر چنین سیر حرکتی دارد که همه بر اساس ادعای توانمندی خویش محک میخورند و دیگر از ادعا نمودن سرد میشوند و به راستی انتظار
- انفال / ۳۹٫
(۶۳۶)
ظهور و یاری فرستادهای الهی را در دل و جان خویش مییابند. هر صنف و گروهی توان خویش را در حکومت کردن و ادارهٔ بشر بهکار میبرد، ولی از عهدهٔ آن بر نمیآید. در این سیر، درویشها، دیندارها، بیدینها، شاهان، رؤوسای جمهورها، حکومتهای فردی و شورایی، انواع دموکراسیها و دیکتاتوریها و رهبران کاریزما و فرهایزد و محافل بین المللی همه و همه محک میخورند و ناتوانی خود در ادارهٔ جوامع را مییابند و ادعاها تمام میگردد و بشر بهواقع میپذیرد که توان آن را ندارد و فرستادهای غیبی لازم است و آنگاه است که حضرت امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) ظهور مینماید.
فراز: «فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِمَا یعْمَلُونَ بَصِیرٌ»؛ پس اگر از کفر بازایستند بهقطع خدا به آنچه انجام میدهند بیناست، مانند این است که خودروی شما نیاز به تعمیر داشته باشد و آن را به دهها مکانیک صاحب ادعا بسپارید و هر بار دست از پا درازتر آن را معیوب ببینید تا آن که مکانیکها خود را از تعمیر آن عاجز بدانند و اعلام نمایند نمیتوانند آن را درست کنند. اینجاست که مکانیکهای مدعی انتظار دارند مکانیکی ماهر آن را تعمیر نماید. این در حالی است که سرنشینان آن خودرور در سرمای شدید قرار دارند و با خطر مرگ دست و پنجه نرم میکنند و بازی و ادعا در این موقعیت فایدهای ندارد. همه منتظر یک مکانیک واقعی به تمام معنا میباشند. امروز بشر هنوز خود را در آن جادهٔ کولاکزده احساس نمیکند. بشر امروزی هنوز به توان خویش میبالد و مینازد. هنوز ادعاها تمام نشده است. اگر ادعاها پایان بپذیرد و به انتظار حقیقی برسند، امام
(۶۳۷)
عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) ظهور میکند. بشر فعلی با روندی که دارد، فاصلهای دراز با آن زمان دارد. امروز همه ادعای مهارت در مکانیکی ماشین معیوب دنیا را دارند و «فَإِنِ انْتَهَوْا» نشدهاند و میگوید من میتوانم. وقتی ادعا با صداقت و راستی کنار رفت و بشر به حقیقت نیاز به آن حضرت را حس کند، آن زمان است که میتواند از معصوم استفاده کند، دیگر بهخاطر درک پایین با آن حضرت مقابله نمیکند و جهان را یتیم نمیسازد. بشر در آن روز مییابد چه فرستادهٔ عزیزی دارد. ادعاها کنار میرود و همه میایستند و این آن آقاست که میآید و دلها همه به سوی آن حضرت کشیده میشود، همانند مسافران مانده در سرما و کولاک. او را ارج مینهند و هرچه دارند از او دریغ نمیدارند. روزی که همه از حکومتهای بشری خسته شدهاند. اما هنوز بشر امروزی به آن درک و فهم نرسیده و هنوز خسته نشده است، از این رو ظهور آن موعود به این زودیها میسر نمیشود؛ هرچند باید منتظر بود.
این آیه خاص و ویژهٔ امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) است. روزی که فتنه از جهانیان بر میخیزد و دین، تمامی برای خداوند میگردد: «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّی لاَ تَکونَ فِتْنَةٌ وَیکونَ الدِّینُ کلُّهُ لِلَّهِ». حق و عدالت در همه جا دیده میشود بدون آن که نیاز به خشونت عمومی باشد و برخورد سخت تنها با معاندان است.
خداوند در آیهای دیگر میفرماید: «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّی لاَ تَکونَ فِتْنَةٌ، وَیکونَ الدِّینُ لِلَّهِ، فَإِنِ انْتَهَوْا فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَی الظَّالِمِینَ»(۱)؛ با آنان بجنگید تا
- بقره / ۱۹۳٫
(۶۳۸)
دیگر فتنهای نباشد و دین مخصوص خدا شود. پس اگر دست برداشتند تجاوز جز بر ستمکاران روا نیست.
این آیه میفرماید مسلمانان باید قدرت درگیری داشته باشند و بتوانند نزاع کنند و «فتنه» با قدرت است که برداشته میشود و در آن صورت است که: «وَیکونَ الدِّینُ لِلَّهِ»؛ یعنی میشود در چنین اجتماعی به صورت سالم زندگی کرد. در این صورت است که کافران تسلیم میشوند و «فَلاَ عُدْوَانَ»شکل میگیرد و دشمنیها پایان میپذیرد. البته آنچه در این درگیریها هدف است محو ظلم است که استثنای «إِلاَّ عَلَی الظَّالِمِینَ» به آن اشاره دارد. به این آیه به جهت شباهتی که با آیهٔ پیش داشت اشاره نمودم و این آیه به زمان قبل از ظهور باز میگردد چنانکه «کلُّهُ» در فراز: «وَیکونَ الدِّینُ کلُّهُ لِلَّهِ» در این آیه نیامده است.
از آیات مربوط به زمان ظهور میگفتیم. خدا رحمت کند مرحوم آقای الهی میگفت: «بشر اگر چهار تومان پول و یا یکگنج داشته باشد، آن را در زیر زمین دفن میکند و از نظر مخفی نگه میدارد، ولی خداوند گنجهایش را پنهان نمیکند، بلکه آن را به بالای آسمان میبرد، اگر میتوانید، بروید و آن را بردارید». همچنین ایشان میگفت: «این دعاها و مأثورات همه گنجهای خداست که زیر دست و پای مردم ریخته شده است، ولی کسی آن را دنبال نمیکند و همه به دنبال زیر خاکی میگردند.» بهراستی چنین است که او میگفت. قرآن کریم گنجی نهفته است که در هر زمانی هدایت میکند، ولی کسی در پی این کتاب آسمانی نمیرود. کد و گرای حکومت
(۶۳۹)
آن حضرت (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) در قرآن کریم هست.
آیهٔ بعد نیز این کدها و گراها را در بردارد. در آن آیه آمده است: «وَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلاَکمْ، نِعْمَ الْمَوْلَی وَنِعْمَ النَّصِیرُ»(۱)؛ و اگر روی برتافتند، پس بدانید که خدا سرور شماست. چه نیکو سرور و چه نیکو یاوری است.
مراد از «نِعْمَ الْمَوْلَی وَنِعْمَ النَّصِیرُ» امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) است و بشر در آن عصر است که «أَنَّ اللَّهَ مَوْلاَکمْ» را مییابد و میداند خداوند بهترین مولاست.
این از شگرد قرآن کریم است که معانی و حقایق خود را به گونهای برای اهل هدایت بیان میدارد که دست گمراهان معاند به آن نرسد و قرآن نیز از دستبرد بدخواهان بیمه گردد. این عنایت، حکمت، دقت، و ظرافتی است که خداوند در حفظ کتاب خود دارد. خداوند در این کتاب، حقایق را بیان میدارد بدون این که بدخواهی بتواند به گنجینههای حقایق آن دستاندازی داشته باشد. اولیای خدا نیز همین مشی را دارند. آنان حقایقی را که باید، بیان میدارند و کسی هم نمیتواند بر آنان خرده بگیرد. با ظهور امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) عقلهای مردم بالا میرود و آنان معارف و حقایقی را در همین قرآن مییابند و شگفتزده میشوند چگونه این حقایق در دسترس آنان بوده است، ولی آن را نمیفهمیدهاند. برخی در آن زمان میگویند حضرت امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) دین جدید آورده است، ولی چنین
- انفال / ۴۰٫
(۶۴۰)
نیست و آن حضرت کدهای فراموش شده را میآورد. قرآن کریم با بیان مطالب در چنین کدهایی است که از بدخواهی دشمنان مصون مانده است. باید از خداوند خواست توفیق درک و حفظ این حقایق را در زمان غیبت به انسان بدهد.
آیهٔ دیگری که به صراحت از آن حضرت نام میآورد، کریمهٔ ذیل است: «بَقِیةُ اللَّهِ خَیرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ وَمَا أَنَا عَلَیکمْ بِحَفِیظٍ»(۱)؛ اگر مؤمن باشید، باقیماندهٔ حلال خدا برای شما بهتر است و من بر شما نگاهبان نیستم.
هیچ نبی و امامی حتی حضرت شعیب علیهالسلام که این سخنان از او نقل میشود «بَقِیةُ اللَّهِ» نیست؛ زیرا بعد از آنان نبی یا وصی دیگری آمده است و «بَقِیةُ اللَّهِ» کسی است که بعد از او فرستادهای دیگر نیست و ختم ولایت میباشد.
روشنی « ۲۶۶ » اشتباه در تطبیق
«وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الاْءَرْضِ، وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً، وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ»(۲).
ـ و خواستیم بر کسانی که در آن سرزمین فرودست شده بودند منت نهیم و آنان را پیشوایان مردم گردانیم و ایشان را وارث زمین کنیم.
- هود / ۸۶٫
- قصص / ۵٫
(۶۴۱)
بیان: این آیه در مورد قوم بنیاسرائیل است که بعد از سالها ضعف و استضعاف به مدد رهبری حضرت موسی علیهالسلام توانستند فرعون را سرنگون کنند. وقتی قرار است ضعیف شدهای رئیس گردد واویلاست و او دم گاو را بر زمین میآورد.
برخی این آیه را مربوط به زمان ظهور امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) میدانند و حال آن که چنین نیست چرا که آنحضرت مستضعف نیست. افزون بر این که در این آیه سخن از گروه است و نه شخص آن هم گروهی که مستضعف شدهاند. نمیتوان گفت حضرت با سیصد و سیزده نفر مورد خطاب هستند؛ چرا که آنها در برابر حضرت بسیار کوچک و غیر قابل قیاس یا همراهی در کلام هستند.
این آیه از حکومت مستضعفان بنیاسرائیل میگوید. کسانی که عمری زیر سلطهٔ ستم فرعون بودهاند و اکنون میخواهند بر دیگران مسلط شوند. طبیعی است اینان قاعدهای برای حکومت ندارند. آیهٔ شریفه همین مستضعفان را امام میکند و چنین نیست که آنها را به رؤوسا و امامان تبدیل کند و آنان را تربیت نماید. مبغوضترین انسانها چنین سیاستمدارانی هستند که چکش به دست دارند. میگویند در دورهٔ آخرالزمان «کن ذنبا ولا تکن رأسا»؛ دم باش ولی سر مباش. آن که دُم است نرم و به دور از خشونت زندگی میکند.
در اوایل انقلاب، خانی را گرفته بودند. او میگفت ما بدی نکردهایم. پدران اینها در طویلههای ما بزرگ شدهاند و اکنون که قدرت در دست آنهاست ناراحت هستند. ما نه تنها با آنها ظلمی نکردهایم بلکه نان و
(۶۴۲)
آبشان هم دادیم. آن فرد درست میگفت و طبیعی است فردی که در سختی و حقارت بزرگ شده است نمیتواند انسان نرمالی باشد. کسی که در فقر و حسرت باشد با کسی که چشم و دل سیری دارد به لحاظ روانی تفاوت دارد. آدمی که سالم بزرگ شده با کسی که مستضعف بزرگ شده است تفاوت دارد. اینها اگر به مال و جاه دنیا برسند و دارای امکاناتی گردند دیگر نمیتوانند به سبب عقدهها و حسرتهایی که داشتهاند خود را کنترل کنند و دست خودشان هم نیست.
عقدههای ناشی از استضعاف سبب میگردد هرچه آب به این کشتزار گذاشته شود در همان نقطه فرو رود و چیزی از آن به جامعه نرسد. بهطور مثال، به یاد دارم در سراوان بلوچستان که اهل آن همه از اهل سنت هستند یک دوره کتاب جواهر به صورت سهمیه داده بودند؛ در حالی که این کتاب عربی و فقه شیعه است و برای طلبههای حوزه مفید است نه چنان جایی. کسی که در استضعاف و خشکی تربیت شده است نمیگذارد قطرهای آب از او بگذرد و همه را در خود میبلعد. آن قدر میبلعد که از زیادی آب در خود میگندد و باتلاق میشود. روحانیان در بیست سال پیش به گونهای معنوی زندگی میکردند که آب شب مانده را هم نمیخوردند و میگفتند چون اجنه بر آن دمیده یا طواف کردهاند کراهت دارد. از همین رو آنها دارای اثرات و برکات بسیاری بودند. فرزندان آنان خوب و شایسته بود و خود نیز منشأ آثار خیر بسیاری بودند ولی اگر امکانات موجودی آنان را تغییر دهد، آثار متفاوت میشود. در استضعاف بیاصلی نیست، بلکه پوکی و سستی است. مانند آقازاده یا
(۶۴۳)
پهلوانی که معتاد شده است و در نتیجه ضعیف میشود. اکنون این فرد هرچند اصل هم داشته است به ضعف و سستی کشیده میشود. به هر روی، این آیه از حکومت مستضعفان میگوید و ارتباطی به عصر ظهور ندارد؛ چنانکه آیهٔ بعد میفرماید: «وَنُمَکنَ لَهُمْ فِی الاْءَرْضِ وَنُرِی فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا کانُوا یحْذَرُونَ»(۱)؛ و در زمین قدرتشان دهیم و از طرفی به فرعون و هامان و لشکریانشان آنچه را که از جانب آنان بیمناک بودند بنمایانیم.
این آیه از اصلی روانشناسی میگوید و آن این که انسان از هرچه بترسد همان بر سرش میآید. خداوند میفرماید: به فرعون و هامان و سپاهیان آنها همان چیزی را که میترسیدند نشان دادیم. آنها پسران را میکشتند تا بزرگ و قوی شوند و زنها را برای کار و بهره نگاه میداشتند. اما همان سرنوشتی که از آن فرار میکردند به سرشان آمد. باید گفت از آثار ظلم ابتلاست؛ همانطور که از آثار سرماخوردگی عطسه و از آثار مصرف تریاک، خارش بدن معتاد است.
روشنی « ۲۶۷ » پایداری در ایمان
«إِنَّمَا یعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آَمَنَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الاْآَخِرِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآَتَی الزَّکاةَ وَلَمْ یخْشَ إِلاَّ اللَّهَ. فَعَسَی أُولَئِک أَنْ یکونُوا مِنَ الْمُهْتَدِینَ»(۲).
- قصص / ۶٫
(۶۴۴)
ـ مساجد خدا را تنها کسانی آباد میکنند که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و نماز برپا داشته و زکات داده و جز از خدا نترسیدهاند. پس امید است که اینان از راهیافتگان باشند.
بیان: ما در این آیه، فراز «وَلَمْ یخْشَ إِلاَّ اللَّهَ» را مورد عطف و التفات قرار میدهیم. این انجام دادن کارِ خوب و شایسته نیست که حایز اهمیت است و فرجام نیک میآورد، بلکه این پایداری بر حق و ایستادگی برای آن است که مهم میباشد. کسی با صرف ایمان به خدا و بهجاآوردن تکالیف عملی و انجام کارهای کلان به فیروزی و انجام نیک نمیرسد، از اینرو صفت: «وَلَمْ یخْشَ إِلاَّ اللَّهَ» در کنار ایمان امری الزامی میشود. نترسیدن و نهراسیدن از کارشکنیها و مقاومت در برابر بدخواهان و دشمنان که منجر به پذیرش و تحمل زیانهای مالی و جانی برای فرد شود از اوصاف نادری است که در هر کسی یافت نمیشود. شجاعت، اقتدار و مدیریت همراه با پایداری و استقامت از شرایط لازم برای رهبری است تا هر فرد یا جامعه، کشور و دولتی در امور کلان مانند کارهای علمی و فرهنگی عظیم رشد و تعالی شایستهای داشت باشد و به فرجام نیک و انجام بایسته رسد.
- توبه / ۱۸٫
(۶۴۵)
روشنی « ۲۶۸ » یاری خدا
«یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا، إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ ینْصُرْکمْ، وَیثَبِّتْ أَقْدَامَکمْ»(۱).
ـ ای کسانی که ایمان آوردهاید، اگر خدا را یاری کنید، یاریتان میکند و گامهایتان را استوار میدارد.
بیان: این آیه آزمایشی است برای مؤمنان که ببینند اگر خداوند آنان را یاری نمیکند، به این معناست که آنان خداوند را آنگونه که باید، یاری نکردهاند.
استوار داشتن گامها نیز بدان معناست که قوت قلب مییابید و با ایمان از دنیا میروید نه آن که بر دنیا چیره و حاکم میشوید؛ چنانکه بدن مبارک امام حسین علیهالسلام در صحرای کربلا زیر سم اسبان پاره گشت ولی آنحضرت با ایمان از دنیا رفت.
روشنی « ۲۶۹ » دین عقلورزی
«وَإِنْ نَکثُوا أَیمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِینِکمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ ینْتَهُونَ. أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْما نَکثُوا أَیمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَءُوکمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»(۲).
ـ و اگر سوگندهای خود را پس از پیمان خویش شکستند و شما را در دینتان طعن زدند، پس با پیشوایان کفر بجنگید؛ چرا که آنان را هیچ پیمانی
- محمد صلیاللهعلیهوآله / ۷٫
- توبه / ۱۲ ـ ۱۳٫
(۶۴۶)
نیست. باشد که از پیمانشکنی باز ایستند. چرا با گروهی که سوگندهای خود را شکستند و بر آن شدند که فرستادهٔ خدا را بیرون کنند و آنان بودند که نخستین بار جنگ را با شما آغاز کردند نمیجنگید. آیا از آنان میترسید با این که اگر مؤمنید، خدا سزاوارتر است که از او بترسید.
بیان: اسلام دین عقلانیت است و حتی در احکام دینی خود توصیه به عقلورزی دارد. خداوند در این آیات برای ترغیب مسلمانان به جنگ با مشرکان، استدلال میآورد و چنین نیست که تحکم داشته باشد و مسلمانان را به «تعبد» بخواند تا حکم جهاد را بیچون و چرا انجام دهند. «تعبد» گاه چهرهٔ استکبار به خود میگیرد. قرآن کریم حتی در دستورهای «عبادی» به خردورزی سفارش دارد. توصیه به اصل عبادت نیز امری است عقلانی و نیازی به حکم و دستور ندارد و هرچه از این باب در دین آمده ارشاد به حکم عقل که همان لزوم شکر منعم است دارد. عبادت تشکر از خداست و نشان دهندهٔ میزان معرفت آدمی است و اعمال عبادی دین که هر یک هیأتی خاص دارد، برای تنظیم و چیدمان سیستمی است از طرف شارع تا این امر عقلانی همچون عبادتهای مشرکان و بتپرستان دچار انحراف و هرج و مرج نگردد. برای نمونهای از این دست میتوان به نماز اشاره کرد. لفظ «صلاة» برخلاف آنچه که در کتب اصولی مشهور است به معنای دعا نیست، بلکه به معنای عطف و توجه است. با توجه به این معنا، اعمال و اذکار نماز قالبی است برای توجه مذکور و عبادت در واقع همان توجه میباشد و نه قالب آن. ما با نماز خواندن توجه به خدا را استمرار میدهیم وگرنه خود توجه حقیقتی
(۶۴۷)
مجرد است و تشخصی از معرفت ما به خدا میباشد. انسانی که معرفت دارد توجه پیدا میکند و این شرع است که برای نشان دادن و ظاهر کردن حقیقت توجه به او، روش مخصوصی را ارایه مینماید.
روشنی « ۲۷۰ » سبکباری و اصل حلال بودن
«الَّذِینَ یتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِی الاْءُمِّی الَّذِی یجِدُونَهُ مَکتُوبا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالاْءِنْجِیلِ یأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکرِ وَیحِلُّ لَهُمُ الطَّیبَاتِ وَیحَرِّمُ عَلَیهِمُ الْخَبَائِثَ وَیضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالاْءَغْلاَلَ الَّتِی کانَتْ عَلَیهِمْ فَالَّذِینَ آَمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(۱).
ـ همانان که از این فرستاده؛ پیامبر درس نخوانده پیروی میکنند که نام او را نزد خود در تورات و انجیل نوشته مییابند؛ همان پیامبری که آنان را به کار پسندیده فرمان میدهد و از کار ناپسند باز میدارد و برای آنان چیزهای پاکیزه را حلال و چیزهای ناپاک را حرام میگرداند و از دوش آنان قید و بندهایی را که بر ایشان بوده است برمیدارد. پس کسانی که به او ایمان آوردند و بزرگش داشتند و یاریاش کردند و نوری را که با او نازل شده است پیروی کردند، آنان همان رستگاران هستند.
بیان: این آیه میفرماید رسول خدا صلیاللهعلیهوآله با احکامی که میآورد قید و بندها را از دوش بندگان بر میدارد و آنان را سبکبار مینماید: «وَیضَعُ
- اعراف / ۱۵۷٫
(۶۴۸)
عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالاْءَغْلاَلَ الَّتِی کانَتْ عَلَیهِمْ». این بدان معناست که خداوند احکام و دین خود را به بندگان ارزانی نداشته است تا آنان را در عسر و حرج اندازد، بلکه زندگی سالم و سعاتدبخش را به پیروان خود هدیه میدهد. اگر کسی نظری ابتدایی به این آیه داشته باشد حلال کردن «طیب»ها را امری لغو و بیهوده میبیند؛ چرا که «طیب» خود پاک است و نیاز به اعلام پاکی و صدور حکم برای آن نیست ولی این حکم مقدمهای است برای ممنوع کردن «خبیث»هایی که از آن نام میبرد. این آیه همچون فراز: «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا»(۱) است که همه میدانند بیع حلال است اما آن را زمینهای برای اعلام حرمت ربا قرار میدهد. هرچه خبایث است حرام است و غیر آن هرچه باشد حلال است و تعداد خبایث نیز محدود و مشخص میباشد.
این آیه، تأییدی بر اصالت اباحه و قاعدهٔ روایی: «کلُّ شیء لک حلالٌ»(۲) است که فرهنگ اسلام شناخته میشود و با «اصالت منع» مخالف است؛ هرچند برخی در اندیشه به این امر تفوه میکنند و در عمل، آن را فراموش مینمایند. دین هیچ گاه نمیخواهد باری سنگین بر دوش آدمی گذارد و مشکلات او را پیچیدهتر کند، بلکه بر آن است تا او را سبکبار نموده و مشکلات او را هرچه بیشتر حل نماید؛ چنانکه میفرماید: «یضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ».
- بقره / ۲۷۵٫
- وسائل الشیعة، بیست جلد، انتشارات دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج ۱۷، ص ۹۰٫
(۶۴۹)
روشنی « ۲۷۱ » احکام توسعهگرایانه و گشایشزای دین
«وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَیهِ أَمْسِک عَلَیک زَوْجَک، وَاتَّقِ اللَّهَ، وَتُخْفِی فِی نَفْسِک مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ، وَتَخْشَی النَّاسَ، وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ، فَلَمَّا قَضَی زَیدٌ مِنْهَا وَطَرا زَوَّجْنَاکهَا لِکی لاَ یکونَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْوَاجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرا، وَکانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً»(۱).
ـ و آنگاه که به کسی که خدا بر او نعمت ارزانی داشته بود و تو نیز به او نعمت داده بودی میگفتی همسرت را پیش خود نگاه دار و از خدا پروا بدار و آنچه را که خدا آشکارکنندهٔ آن بود در دل خود نهان میکردی و از مردم میترسیدی با آنکه خدا سزاوارتر بود که از او بترسی، پس چون زید از آن زن کام برگرفت و او را ترک گفت، وی را به نکاح تو درآوردیم تا در آینده در مورد ازدواج مؤمنان با زنان پسرخواندگانشان چون آنان را طلاق گفتند گناهی نباشد و فرمان خدا صورت اجرا پذیرد.
بیان: این آیه یکی از احکام الهی را بیان میکند و میفرماید پسرخوانده پسر شرعی و نسبی نیست و میتوان همسر مطلقهٔ او را به زنی گرفت. این حکم در جامعهٔ عرب آن روز زشت و مستنکر بوده است اما خداوند برای از بین بردن این سنت غلط، به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله دستور میدهد آن را اجرایی کند؛ هرچند در آن جامعه بازتاب بسیار منفی داشته است.
مراد از «لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَیهِ» زید؛ پسرخواندهٔ پیامبر
- احزاب / ۳۷٫
(۶۵۰)
اکرم صلیاللهعلیهوآله است که نام وی در ادامه آمده است.
خداوند با بیان چنین احکامی میخواهد در جامعه گشایش باشد و مردم در حرج و دشواری نباشند و سنتهای غلط موجب نشود دست مردم بسته شود؛ چرا که حرمتهای بیجا محدودیت و حرج میآورد.
از عواملی که موجب شده است دین آنگونه که باید رشد نکند این است که برخی از بزرگان که خود به صورت کامل الهی و همچون قدیسی زندگی کردهاند و خود را از مکروهات و مباحات کنار گرفتهاند، بدون دلیل شرعی محکم و مستند برخی از حلالها را با احوط و احتیاط حرام کردهاند یا چون در شناخت موضوعات احکام مهارت کافی نداشتهاند، حرامی بر حرامها افزودهاند و برخی از حلالهای الهی را منطقهٔ ممنوعه و خط قرمز اعلام کردهاند؛ در حالی که چنین احکامی عنوان حرج بر آن بار است. افزون بر این، حلالهای الهی همه اهرمهایی برای نجات از حرامهاست.
خداوند در پایان آیه میفرماید: «وَکانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً»؛ خداوند کار خود را انحام میدهد و هر که هرچه میخواهد، بگوید که به بازتابهای منفی این حکم حق نباید توجه داشت و باید با بردباری و صبوری، بر این حکم ایستادگی داشت.
مؤمن باید همواره در مشکلات و پیشامدهای سخت و در مانعتراشیها و بدخواهیهای دیگران یا رفتار جاهلانهٔ آنان تنها بر حق بایستد و حق را پاس دارد و ایمان داشته باشد: «وَکانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً».
(۶۵۱)
این بسیار مهم است که مؤمن به چنان آگاهی و معرفتی برسد که هم بتواند حق را بشناسد و هم بتواند بر آن ایستادگی داشته باشد.
روشنی « ۲۷۲ » سنگینی تکلیف زنان منتسب به دین
«یا نِسَاءَ النَّبِی، مَنْ یأْتِ مِنْکنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَینَةٍ یضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَینِ، وَکانَ ذَلِک عَلَی اللَّهِ یسِیرا»(۱).
ـ ای همسران پیامبر، هر کس از شما مبادرت به کار زشت آشکاری کند عذابش دو چندان خواهد بود و این بر خدا همواره آسان است.
بیان: آیهٔ شریفه خطاب به زنان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله است و میفرماید هر یک از شما که فاحشهٔ آشکاری را انجام دهد نسبت به دیگران دو برابر عذاب میبیند. این سختگیری معقول است؛ زیرا گناهان آشکار آنها به حرمت پیامبر صلیاللهعلیهوآله لطمه وارد میکند. بنابراین هر گناه آشکاری از آنها دو گناه است: یکی بهخاطر نفس گناه و دیگری بهخاطر تعریضی که به ساحت قدسی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میشود. البته این آیه وظیفهٔ همسران اهل علم را نیز بسیار سنگین میکند؛ زیرا آنان نیز به دین نسبت دارند.
البته اگر این همسران دارای صفات خوب و کردار نیکی نیز باشند، پاداش آن دو چندان است: «وَمَنْ یقْنُتْ مِنْکنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحا
- احزاب / ۳۰٫
(۶۵۲)
نُؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَینِ، وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقا کرِیما»(۱)؛ و هر کس از شما خدا و فرستادهاش را فرمان برد و کار شایسته کند پاداشش را دو چندان میدهیم و برایش روزی نیکو فراهم خواهیم ساخت.
نه تنها نیکیهای آنان دو برابر پاداش دارد، بلکه «وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقا کرِیما»نیز دارد و وعدهٔ رزق کریم برای آنان است و در برابر سختیهایی که تحمل مینمایند پاداش بیحساب میبرند.
نه تنها همسران پیامبر، بلکه هر کسی که منسوب به پیامبر و دین و شریعت است باید مراقبت بیشتری نسبت به کردار خود داشته باشد و البته خداوند هم پاداش بسیاری برای آن منظور داشته است؛ از این رو در آیهٔ بعد به امتیاز همسران پیامبر اشاره مینماید: «یا نِسَاءَ النَّبِی، لَسْتُنَّ کأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیتُنَّ، فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ، وَقُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفا»(۲)؛ ای همسران پیامبر، شما مانند هیچ یک از زنان دیگر نیستید. اگر سر پروا دارید پس به ناز سخن مگویید تا آنکه در دلش بیماری است طمع ورزد و گفتاری شایسته گویید.
تمامی منتسبان به دین و همسران آنان نباید عملی داشته باشند که خدای ناکرده موجب وهن دین گردد.
در دید روانشناختی، هر کسی که کاری را با اطفار انجام میدهد موجب طمع برخی قرار میگیرد. این افراد اگر منسوب به دین باشند، افزون بر خود، دین خدا را نیز تخریب میکنند.
- احزاب / ۳۱٫
- احزاب / ۳۲٫
(۶۵۳)
البته دینی که خداوند آورده است دارای گشایش و توسعه است و برای محدود نمودن بندگان نمیباشد؛ بر این اساس در ادامه میفرماید: «مَا کانَ عَلَی النَّبِی مِنْ حَرَجٍ فِیمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَکانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرا مَقْدُورا»(۱)؛ بر پیامبر در آنچه خدا برای او فرض گردانیده گناهی نیست. این سنت خداست که از دیرباز در میان گذشتگان معمول بوده و فرمان خدا همواره به اندازهٔ مقرر و متناسب با توانایی است.
احکام الهی حرجی ندارد و اگر در حکمی حرجی باشد پیرایه است و ناآگاهی یا ناتوانی در استنباط است که آن را ایجاد کرده است؛ همانطور که حکمهای احتیاطی از دین نیست و از ضعف مجتهد در استنباط میباشد. گشایشی که در دین است، نخست این گشایش و توسعه را برای پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ثابت میداند تا کسی نپندارد ایشان باید قدیسی باشند که به چیزی دست نمیزند: «یا أَیهَا النَّبِی، إِنَّا أَحْلَلْنَا لَک أَزْوَاجَک اللاَّتِی، آَتَیتَ أُجُورَهُنَّ، وَمَا مَلَکتْ یمِینُک مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَیک، وَبَنَاتِ عَمِّک، وَبَنَاتِ عَمَّاتِک، وَبَنَاتِ خَالِک، وَبَنَاتِ خَالاَتِک، اللاَّتِی هَاجَرْنَ مَعَک، وَامْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِی، إِنْ أَرَادَ النَّبِی أَنْ یسْتَنْکحَهَا خَالِصَةً لَک مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ، قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَیهِمْ فِی أَزْوَاجِهِمْ، وَمَا مَلَکتْ أَیمَانُهُمْ، لِکیلاَ یکونَ عَلَیک حَرَجٌ، وَکانَ اللَّهُ غَفُورا رَحِیما»(۲)؛ ای پیامبر، ما برای تو آن همسرانی را که مهرشان را دادهای حلال کردیم و کنیزانی را که خدا از غنیمت جنگی در
- احزاب / ۳۸٫
- احزاب / ۵۰٫
(۶۵۴)
اختیار تو قرار داده و دختران عمویت و دختران عمههایت و دختران دایی تو و دختران خالههایت که با تو مهاجرت کردهاند و زن مؤمنی که خود را داوطلبانه به پیامبر ببخشد در صورتی که پیامبر بخواهد او را به زنی گیرد، این ازدواج از روی بخشش ویژهٔ توست نه دیگر مؤمنان. ما نیک میدانیم که در مورد زنان و کنیزانشان چه بر آنان مقرر کردهایم تا برای تو مشکلی پیش نیاید و خدا همواره آمرزنده مهربان است.
خداوند زنان بسیاری را بر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله حلال مینماید و حتی ازدواج زنانی که خود را به ایشان هبه و بخشش میکنند به صورت مطلق و بدون هیچ قیدی روا میدارد. چنانچه عایشه به زنی که چنین کرده بود اعتراض نمود و گفت تو چهقدر پررو هستی و سپس این آیه نازل شد و ازدواج هبهای را تنها برای آن حضرت جایز دانست و برای دیگران حلال نیست.
نکتهای که بسیار مهم است فراز پایانی آیه است که میفرماید: «لِکیلاَ یکونَ عَلَیک حَرَجٌ»؛ خداوند چنین زنانی را بر تو روا میدارد تا به حرج نیفتی. کسی که پیامبر است و رهبری امتی را دارد، نباید محدود باشد تا مبادا عقدهای، بیمار، سالوسباز و پنهان کاری گردد. کسی که این همه گشایش دارد نیازی به پنهان کاری ندارد. خداوند آن حضرت را با حرمت بسیار چنین استقبال مینماید.
امید است ما بتوانیم دینی که خداوند بر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نازل فرموده و به پیرایههای افکار محدود آلوده نشده است را ارایه دهیم. این کار نیازمند دانشگاهی است که تمامی ابعاد چنین دینی را در دورههای چهار
(۶۵۵)
ساله و روشمند آموزش دهد تا دانشآموختگان بتوانند چنین دینی را در سطح جامعه تبلیغ نمایند و آن را در مجاری اجرایی و حکومتی پیاده نمایند وگرنه دینی که پرپیرایه باشد برای مردم، حرجزاست و کارآمد و قابل پیاده شدن نیست. پیرایهها سبب ورود سختگیریها، ظاهرسازیها و ریاکاریها در دین شده است. عالمان دینی نیز باید با فهم و استنباط آموزههای چنین دینی، خود را بر اساس زندگی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله هماهنگ نمایند و از زهد افراطی یا رفاه و دنیازدگی و نیز اختلاف پرهیز نمایند که هر سه آسیب یاد شده برای هر یک از آنان کمرشکن است و بر چهری دین نیز لطمه وارد میآورد. عالم با آن که عالم است نباید از لوازم آدم بودن و بسیاری از امور عادی محروم شود. عالمان با این همه دشواریها و سختیهای بیموردی که فرهنگ غلط جامعه بر آنان تحمیل مینماید از پیامبر هم سختی بیشتری تحمل میکنند چرا که روزگار دست آنان را بسته است و تنگناهای زیادی در زندگی آنان است و با آن که از امکانات محروم هستند باید نقش پیغمبران را نیز داشته باشند. عالمان در صورتی میتوانند رسالت خویش را بهدرستی انجام دهند که از محدودیتهای بسیاری که بر آنان تحمیل شده است دست بردارند وگرنه اگر عقدهای گردند ضربهٔ آنان بیشتر است تا این که بتوانند از کسی دستگیری کنند.
خداوند زنان دیگر را بر پیامبر حلال نمیداند اما هنوز نیز بنبست کامل ایجاد نمینماید و «إِلاَّ مَا مَلَکتْ یمِینُک» را تشریع مینماید: «لاَ یحِلُّ لَک النِّسَاءُ مِنْ بَعْدُ، وَلاَ أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ، وَلَوْ أَعْجَبَک حُسْنُهُنَّ إِلاَّ مَا
(۶۵۶)
مَلَکتْ یمِینُک، وَکانَ اللَّهُ عَلَی کلِّ شَیءٍ رَقِیبا»(۱)؛ از این پس دیگر گرفتن زنان و نیز این که بهجای آنان زنان دیگری بر تو حلال نیست؛ هرچند زیبایی آنها برای تو مورد پسند افتد به استثنای کنیزان و خدا همواره بر هر چیزی مراقب است.
عرف حاکم بر جامعه چند همسری را بد میداند و زنان در این زمینه بسیار حساسیت دارند؛ در حالی که چنین تربیتهایی همه با دین ناسازگار است. طبیعی است که بسیاری از زندگیها نابسامان میشود. البته تغییر چنین فرهنگهایی به تغییر عوامل اجتماعی و تصحیح تاریخی نیاز دارد و به دین ارتباطی ندارد. اسلام، دین گشایش و بسط است و عمل به آن ریا، سالوس، خدعه، عقده و حسرت و نکبتهایی که در جامعه وجود دارد را میزداید؛ ولی برای فاسد کردن یک جامعهٔ دینی تنها کافی است حکمی حرجی ایجاد کنید تا همهٔ جامعه نابسامان گردد. چیرگی سنتها و فرهنگهای اشتباه بر جامعه، آن را به مشکلات و امراض روحی و روانی فراوانی دچار میسازد؛ در حالی که دین چشم و دل آنان را سیر و دست و دل آنان را باز میخواهد. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله دارای زندگی وسیعی بوده است و قرآن کریم ایشان را صاحب بیوت میداند، نه آن که تنها یک خانه داشته باشد؛ چرا که برای هر همسری خانهای داشتهاند: «یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُیوتَ النَّبِی إِلاَّ أَنْ یؤْذَنَ لَکمْ إِلَی طَعَامٍ غَیرَ نَاظِرِینَ إِنَاهُ وَلَکنْ إِذَا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَلاَ مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ إِنَّ ذَلِکمْ کانَ یؤْذِی النَّبِی فَیسْتَحْیی مِنْکمْ وَاللَّهُ لاَ یسْتَحْیی مِنَ الْحَقِّ وَإِذَا
- احزاب / ۵۲٫
(۶۵۷)
سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِکمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکمْ وَقُلُوبِهِنَّ وَمَا کانَ لَکمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلاَ أَنْ تَنْکحُوا أَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدا إِنَّ ذَلِکمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیما)(۱).
ـ ای کسانی که ایمان آوردهاید داخل اتاقهای پیامبر مشوید مگر آنکه برای خوردن طعامی به شما اجازه داده شود؛ آن هم بیآنکه در انتظار پختهشدن آن باشید، ولی هنگامی که دعوت شدید داخل گردید و وقتی غذا خوردید پراکنده شوید بیآنکه سرگرم سخنی گردید. این رفتار شما پیامبر را میرنجاند ولی از شما شرم میدارد و حال آن که خدا از حقگویی شرم نمیکند و چون از زنان پیامبر چیزی خواستید از پشت پرده از آنان بخواهید. این برای دلهای شما و دلهای آنان پاکیزهتر است و شما حق ندارید رسول خدا را برنجانید و به صورت مطلق نباید زنانش را پس از مرگ او به نکاح خود درآورید؛ چرا که این کار نزد خدا همواره گناهی بزرگ است.
این آیه میفرماید در دیدارهای خویش کار خود را سریع انجام دهید و زود بلند شوید و مزاحم آن حضرت نگردید و چنین نباشد که در خانهٔ آن حضرت بنشینید و برای هم به نقل این مطلب و آن مطلب بپردازید. چنین مزاحمتهایی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را اذیت میکند، اما چون حیا مینماید، به شما نمیفرماید زحمت را کم نمایید، ولی خداوند از کسی حیایی ندارد و حق را به وضوح بیان میدارد.
خداوند نه سالوسی دارد و نه ریایی و حتی حیای پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را
- احزاب / ۵۳٫
(۶۵۸)
نیز آشکارا بیان میدارد و آنچه را که در ضمیر و نهان ایشان است هویدا میگرداند. بیپرده و صریح میفرماید شما نمیتوانید با زنان پیامبر ازدواج کنید ولی او میتواند با زنان شما ازدواج نماید. خداوند نسبت به پیامبر وسعت و آزادی بسیار دارد؛ چرا که این ریشه باید سالم باشد و برای سلامت باید آزادی و آزادمنشی را به هر نوعی در ظرف معقول آن داشت.
خداوند باز هم از گشایش در دین خود میگوید و «لاَ جُنَاحَ» سر میدهد: «لاَ جُنَاحَ عَلَیهِنَّ فِی آَبَائِهِنَّ وَلاَ أَبْنَائِهِنَّ وَلاَ إِخْوَانِهِنَّ وَلاَ أَبْنَاءِ إِخْوَانِهِنَّ وَلاَ أَبْنَاءِ أَخَوَاتِهِنَّ وَلاَ نِسَائِهِنَّ وَلاَ مَا مَلَکتْ أَیمَانُهُنَّ، وَاتَّقِینَ اللَّهَ، إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَی کلِّ شَیءٍ شَهِیدا»(۱)؛ بر زنان در مورد پدران و پسران و برادران و پسران برادران و پسران خواهران و زنان همکیش و بردگانشان گناهی نیست که دیده شوند و باید از خدا پروا بدارید که خدا همواره بر هر چیزی گواه است.
این آیات همه آیات آزادی عمل و گشایش است و بزدلی، ترسویی، ریاکاری، سالوسبازی و پنهانکاری را برنمیتابد.
خداوند باز هم میخواهد به پیامبر خود لطف نماید، از این رو میفرماید حتی صلوات را نیز برای تو قرار دادم: «إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِکتَهُ یصَلُّونَ عَلَی النَّبِی، یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا، صَلُّوا عَلَیهِ، وَسَلِّمُوا تَسْلِیما»(۲)؛ خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود میفرستند. ای کسانی که ایمان آوردهاید بر او
- احزاب / ۵۵٫
- احزاب / ۵۶٫
(۶۵۹)
درود فرستید و به فرمانش بهخوبی گردن نهید.
از ملکوتیترین آیات قرآن کریم آیهٔ حاضر است. این آیه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را در امور معنوی نیز ویژه میداند. در آیات پیشین خداوند زنان، جاریهها و در آیات دیگر غنایم جنگی و انفال را به پیامبر خود میدهد و در اینجا سخن از امور مادی نیست و معنویات را نیز برای ایشان قرار میدهد و به مردم امر مینماید صلوات و درود بر آن حضرت داشته باشند.
صلوات برای پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله است و به احترام هر کسی که فرستاده شود به ایشان میرسد.
در آیهٔ بعد نیز هشدار میدهد: «إِنَّ الَّذِینَ یؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَالاْآَخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابا مُهِینا. وَالَّذِینَ یؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَیرِ مَا اکتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَانا وَإِثْما مُبِینا»(۱)؛ بیگمان کسانی که خدا و پیامبر او را آزار میرسانند خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و بر ایشان عذابی خفتآور آماده ساخته است. و کسانی که مردان و زنان مؤمن را بیآن که مرتکب عمل زشتی شده باشند آزار میرسانند، به قطع تهمت و گناهی آشکار به گردن گرفتهاند.
آیهٔ دوم که از مؤمنان حمایت مینماید قید «بِغَیرِ مَا اکتَسَبُوا» دارد در حالی که آیهٔ نخست که در رابطه با رسول خداست چنین قیدی ندارد؛ چرا که پیامبر معصوم است و گناهی مرتکب نمیشود.
اینان کسانی بودند که با شایعهپراکنی بر علیه مؤمنان، روحیهٔ آنان را
- احزاب / ۵۷ ـ ۵۸٫
(۶۶۰)
تضعیف میکردند و قصد توطئه داشتند. خداوند چنین کسانی را لعن مینماید و سپس مجازات مرگ برای آنان قرار میدهد: «لَئِنْ لَمْ ینْتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِینَّک بِهِمْ ثُمَّ لاَ یجَاوِرُونَک فِیهَا إِلاَّ قَلِیلاً مَلْعُونِینَ، أَینَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا، وَقُتِّلُوا تَقْتِیلاً»(۱)؛ اگر منافقان و کسانی که در دلهایشان مرضی هست و شایعهافکنان در مدینه از کارشان باز نایستند تو را سخت بر آنان مسلط میکنیم تا جز مدتی اندک در همسایگی تو نپایند. از رحمت خدا دور گردیده و هر کجا یافته شوند گرفته و سخت کشته خواهند شد.
اینان با شایعهپراکنی و ترور شخصیت مؤمنان و منتسبان به دین، متجاوز هستند و خاطر و محیط زیست مردم را ناامن میکنند.
در پایان این بحث، شایسته است از فلسفهٔ ازدواجهای متعدد و چند همسری پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نیز گفته شود.
زنان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله هر یک دارای شخصیتی ویژه بودند. برخی مانند حضرت خدیجه قدیسی به تمام معنا بوده است. برخی نیز مانند عایشه و حفصه، آن حضرت را آزار میداند. زندگی با بسیاری از آن زنان نیازمند توانمندی بالایی بوده است. خداوند متعال اراده کرده بود تا پیامبر خود را با زنانی روبهرو کند که به ایشان سختی دهند.این نشان زهد آن حضرت صلیاللهعلیهوآله است که با چنین زنانی به امر خداوند ازدواج مینمود. مثل حفصه بوی بد دهانش بسیار آزار دهنده بود. بعضی از آنان سرد و ناسازگار بودند. بعضی از آنان در «تابوت جهنم» جای دارند. پیامبر
- احزاب / ۶۱٫
(۶۶۱)
خدا صلیاللهعلیهوآله گویی همهٔ زنان را دیده و شناخته است. البته برخی از زنان نیز به خاطر ایمانی که داشتند خود را به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله هبه و عرضه مینمودند. زنی در حضور عایشه خود را به ایشان هبه کرد. این میرساند جامعهٔ نبوی در آن روز بسیار باز و از سالوس و ریا خالی بوده است. کسی کار آن زن را تقبیح نکرد و تنها عایشه بود که زبان به طعنه بر آن زن گشود و وی را پررو خواند! این امر میرساند پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در برخورد با زنان حتی زنانی که گرگصفت بودهاند مقتدرانه عمل میکردهاند و به تعبیر امروزیها زن ذلیل نبودهاند؛ چرا که آن زن در حضور عایشه که در حسادت غوغا میکرده، این مسأله را بهراحتی مطرح نموده است. آن جامعه چنان باز بوده است که اگر کسی میخواست ازدواج کند، نزد پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میآمد و در کمترین زمان ممکن به خواستهٔ خود میرسید. در چنین جامعهای است که اگر کسی گناه کند باید حد بخورد نه در جامعهای که جوانان آن تا بیش از سی سالگی نمیتوانند کسی را به همسری برگزینند.
روشنی « ۲۷۳ » مهندسی حکومت دینی
«إِنَّ الَّذِینَ آَمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَارَی وَالْمَجُوسَ وَالَّذِینَ أَشْرَکوا إِنَّ اللَّهَ یفْصِلُ بَینَهُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ. إِنَّ اللَّهَ عَلَی کلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ»(۱).
- حج / ۱۷٫
(۶۶۲)
ـ کسانی که ایمان آوردند و کسانی که یهودی شدند و صابئیها و مسیحیان و زرتشتیان و کسانی که شرک ورزیدند. البته خدا روز قیامت میانشان داوری خواهد کرد؛ زیرا خدا بر هر چیزی گواه است.
بیان: آیهٔ شریفه گروههای مختلف عقیدتی و فرهنگی را در کنار هم میآورد و با عبارت: «وَالَّذِینَ أَشْرَکوا» هیچ مرام و مسلکی را فروگذار نمینماید، از این رو نمیتوان از افراد جامعه انتظار داشت همه خوب، سالم و بر یک مرام و سلک و بر یک اندیشه باشند. همسان سازی فرهنگی افراد اگر بهویژه با ضرب زور و تهدید باشد به براندازی و بههمریزی حکومت میانجامد هرچند نباید هر مرام و مسلکی نیز کنترل نشده و یله و رها باشد.
حوزههای علمی و دینی باید با مطالعه و تحقیق، نظام صحیح اسلامی را مهندسی کرده و طرح و سیستمی عمومی به دست آورند که در آن همهٔ افراد جامعه با هر دین و مسلک و با هر مرام و روش بتوانند زندگی سالمی داشته و آزادانه در آن زیست کنند بدون آن که به چارچوب نظام دینی آسیبی وارد شود یا حرمتها و حیثیتها شکسته شود. هر کسی از هر مسلکی که باشد تا اقدام براندازانه نداشته باشد باید جامعه را خانهٔ امن و کاشانهٔ خویش بداند و هیچ نوع تعرض یا صدمهای در آن نباشد. انسان خلیفهٔ الهی است و باید تنزّل و مرتبهای از خداوند داشته باشد تا در حکومت جامع خود همه بتوانند آزادانه و با حرمت به یکدیگر زندگی کنند. ما در زمان ظهور، حتی اهل کتاب را در جامعهٔ آرمانی آن زمان
(۶۶۳)
خواهیم داشت.
مشکل حکومتهای دینی از شروع عصر غیبت تاکنون این بوده است که مهندسی و معمار برای تدوین سیستمی عادلانه که جامعه را اداره کند با خود نداشتهاند و مهندسانی که بودهاند نیز یا زمینهٔ حکومت نیافتهاند یا اگر حکومتی چند ساله داشتهاند، با انواع دشمنیها و مشکلات برآمده از ناحیهٔ افراد خودی و بیگانه دست و پنجه نرم میکرده و فرصت فرهنگی نمودن انقلاب خود را نمییافته، از این رو متهم یا آلوده به استبداد میگردیدهاند.
روشنی « ۲۷۴ » بار سنگین فتوای نادرست
«وَلَیحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ وَلَیسْأَلُنَّ یوْمَ الْقِیامَةِ عَمَّا کانُوا یفْتَرُونَ»(۱).
ـ و بهقطع بارهای گران خودشان و بارهای گران دیگر را با بارهای گران خود برخواهند گرفت و بهطور مسلم، روز قیامت از آنچه به دروغ برمیبستند پرسیده خواهند شد.
بیان: یکی از مصادیق دروغپردازی، داشتن فتاوای نادرست و نیز دادن فتوا بدون در دست داشتن حجت درست و بدون داشتن زمینههای آن است و صاحب چنین فتاوایی که مردم را گمراه مینماید سنگینی آنرا
- عنکبوت / ۱۳٫
(۶۶۴)
به همراه بار سنگین خود به دوش خواهد گرفت و بسیار بعید مینماید که تاب تحمل چنین بار سنگینی را داشته باشد. اهل علم همواره باید راه قرب به درگاه الهی را جویا شوند و بپیمایند و شانهٔ خود را از سختی و سنگینی فتوای نادرست، مصرف وجوهات در مسیری غلط و اموری از این دست خالی کنند.
روشنی « ۲۷۵ » نفی حزبگرایی و ترویج شخصگرایی
«مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکانُوا شِیعا کلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیهِمْ فَرِحُونَ»(۱).
ـ از کسانی که دین خود را قطعه قطعه کردند و فرقه فرقه گردیدند. هر حزبی بدانچه پیش آنهاست دلخوش شدند.
بیان: حزبگرایی با فرهنگ قرآن کریم هماهنگی ندارد. همانطور که خداوند فرد است و شخص میباشد و پیامبری و امامت معصوم و رهبری نیز شخصی است و حتی امامت جمعه و جماعت نیز شخصی است و قضاوت نیز باید توسط یک فرد انجام گیرد و رهبری یا قضاوت شورایی در اسلام نداریم. حزبگرایی با تشخص و شخصگرایی تفاوت دارد. در سیستم دینی هر شخصی اشتباهات خود را میپذیرد و باید پاسخگوی آن باشد اما در حزبگرایی و باندبازی، هرچه حزب بپسندد همان شایسته است خواه حق باشد یا نه! اعضای یک حزب حتی اگر دشمنی دیرینه با
- روم / ۳۲٫
(۶۶۵)
هم داشته باشند آن را به اعتبار حزب خود کنار میگذارند و به پای هم میایستند. در تحزب نه خردگرایی وجود دارد و نه ایمان، بلکه منافع مشترک و ساخت و ساز است که شاکلهٔ آن را میسازد.
حزبگرایی در جوامع غیر ایمانی و در حکومتهای شورایی و انسانی است که نتیجه میدهد. در این حکومتها حق همان است که اکثریت میگوید اما در نگاه توحیدی، این شخص رهبری الهی و معصوم است که ملاک امور قرار میگیرد. حکومت توحیدی بر محور تشخص و شخص است که قرار میگیرد و در آن رأی اکثریت و تبعیت از آن نقشی ندارد و مردم تنها پذیرش دارند. البته تفاوت استبداد با دینمداری در این است که هرچند در هر دو تشخص وجود دارد اما در حکومت دینی تشخص همراه تعقل است و در حکومت استبدادی تعقل جایی ندارد و آلوده به ظلم است. در تقسیمبندی جوامع، امتها و حکومتها تشخص اهل ایمان بالاترین مرتبهٔ حکومتداری است که به عدالت نزدیک است و استبداد پستترین نوع آن است که به هر ستمی میآلاید؛ چرا که تشخصی است که حق در آن وجود ندارد اما بهخاطر وجه اشتراکی که با توحید و مشابهت با حق دارد جنایتهایی مرتکب میشود که آبروی حق و اهل آنرا میریزد، از این رو اگر حکومت حق وجود نداشته باشد زندگی در حکومتهای حزبگرا به مراتب بهتر از حکومتهای استبدادی است.
حاکم در حکومت الهی، مشکلات جامعه را انکار نمیکند و آن را میبیند و در پی حل آن برمیآید و همیشه جایی برای بازگشتن و پذیرفتن
(۶۶۶)
دارد اما در حکومت استبدادی گوشی برای شنیدن وجود ندارد و آبروی حق را نیز با شباهتی که به آن دارد از بین میبرد و وجههٔ آن را لجنمال مینماید.
گوش شنوا داشتن صفت اهل ایمان است و کسی که کر میگردد و سخن غیر خود را نمیفهمد یا نمیخواهد بفهمد گمراه است. انسان باید در هر موقعیت و مرتبهای که قرار میگیرد جایی برای شنیدن اشتباه و گفتوگو در نظر بگیرد؛ اگرچه یقین به حقانیت خود داشته باشد.