کوثر؛ ناموس حضرت حق
شناسنامه:
سرشناسه | : | نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷ - |
عنوان و نام پديدآور | : | کوثر : ناموس حضرت حق/مولف محمدرضا نکونام. |
مشخصات نشر | : | اسلامشهر: انتشارات صبح فردا، ۱۳۹۳. |
مشخصات ظاهری | : | ۴۸ ص .؛ ۱۱×۲۱سم. |
فروست | : | مجموعه آثار؛ ۶۵. |
شابک | : | ۲۰۰۰۰ ریال۹۷۸-۶۰۰-۷۳۴۷-۴۲-۳ : |
وضعیت فهرست نویسی | : | فاپا |
يادداشت | : | پشت جلد به انگلیسی : Kowthar : the truth’s honor. |
يادداشت | : | چاپ قبلی: قم: ظهور شفق، ۱۳۸۵. |
يادداشت | : | چاپ دوم. |
یادداشت | : | کتابنامه به صورت زیرنویس. |
موضوع | : | فاطمه زهرا (س)، ۸؟ قبل از هجرت – ۱۱ق. — سرگذشتنامه |
موضوع | : | تفاسیر (سوره کوثر) |
رده بندی کنگره | : | BP۲۷/۲/ن۸ک۹ ۱۳۹۳ |
رده بندی دیویی | : | ۲۹۷/۹۷۳ |
شماره کتابشناسی ملی | : | ۳۶۷۸۰۱۵ |
پیشگفتار
الحمدللّه رب العالمین، والصلوة والسلام علی محمّد وآله الطاهرین، واللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین.
تأمل دربارهٔ یافت ساحتهای غیبی حضرت زهرای مرضیه علیهاالسلام و جایگاه ویژهٔ آن حضرت در سلسلهٔ ظهورات هستی، عقل پخته و رسیده را به زانو در میآورد و تنها عقل نوری و دل راه یافته و مؤید است که میتواند نمی از دریای بیکران فضایل آن حورای انسی و بانوی قدسی را بیابد.
(۹)
شناخت نورانیت حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام از مسایل صعب و مستصعب و از پیچیدهترین مباحث ولایت است که بسیاری از حقایق آن به زبان رمز و اشاره آمده که از هر زبان صریح دیگری برای اهل معنا گویاتر است.
نوشتار حاضر با تأمّل در سورهٔ کوثر که میتوان آن را شناسهٔ حضرت زهرا علیهاالسلام دانست به تبیین جایگاه حضرت زهرا علیهاالسلام در سلسلهٔ ظهورات هستی و عوامل شهادت آن حضرت میپردازد و شهادت حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله و علاقهٔ شدیدی که آن حضرت به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله داشت و اقدامات عایشه و همچنین دو خلیفه را عامل شهادت آن حضرت میداند.
وآخر دعوانا أن الحمد للّه ربّ العالمین
سورهٔ کوثر، شناسهٔ حضرت زهرا علیهاالسلام
بسم الله الرحمن الرحیم
« إنّا أعطیناک الکوثر * فصلّ لربّک وانحر *
إنّ شانئک هو الأبتر»
سورهٔ کوثر، شناسهٔ حضرت زهرا علیهاالسلام
سورهٔ کوثر، شناسنامهٔ حضرت زهرای مرضیه علیهاالسلام است؛ همانطور که سورهٔ توحید شناسنامهٔ حضرت حق است. این سوره از تبار تاریخی سخن میگوید. سورهٔ کوثر همانند همهٔ سورههای قرآن کریم، پیچیده، سنگین و در عین حال ساده و روان است. این سورهٔ مبارکه کوتاهترین سورهٔ قرآن است که در مکه نازل شده است، ولی سبب تنزیلی آن مخصّص
(۱۱)
آن نمیباشد و چنین نیست که تنها امری خصوصی را طرح نماید؛ بلکه قانونی کلی، عمومی و فراگیر را خاطرنشان میگردد که همان موضوع «تبار انسانی» است. تبار انسان در تاریخ، شکلهای گوناگونی به خود دیده است و با دقت در مباحث اجتماعی و تاریخی به دست میآید که این تبار بر همهٔ حیات آدمی حاکم است.
تبار تاریخی به ما میگوید: انسانها به سه دسته تقسیم میشوند:
دستهٔ نخست ـ اهل حق؛ به طوری که شایستهٔ عنوان حقیقت هستند؛
دستهٔ دوم ـ اهل باطل؛
دستهٔ سوم ـ تودهها.
دو دستهٔ نخست یا خواص اهل حق و باطل، ائمهٔ حق یا باطل میباشند و هرچند از نظر کمیت و شماره محدود هستند، از نظر کیفیت، تاریخ انسانی را رقم زدهاند و همیشه سرنوشتساز بودهاند؛ اما گروه سوم یا تودهها هرچند از نظر کمیت، تعداد فراوان و بیشماری
(۱۲)
را به خود اختصاص دادهاند، از نظر کیفیت، نازلترین مرتبهٔ تبار انسانی را دارا هستند. بر این اساس، عدهای در زاویهٔ حق قرار دارند و عدهای در زاویهٔ باطل؛ و این دو زاویه، کیفیت بالایی دارد؛ اما زاویهٔ سوم نه عنوان حق را دارد و نه عنوان باطل بر آنان سزاوار است و تنها کمیت تاریخ انسانی را تشکیل میدهد که با تغییر جهت بهسوی حق و باطل موازنهٔ حق و باطل را تغییر میدهند.
دقت در تاریخ بشری به دست میدهد که سران جامعهٔ بشری؛ خواه در جانب حق باشد و یا در ناحیهٔ باطل، محدود و اندک بودهاند و افراد شایسته، برجسته، دانشمند، فهمیده، باتقوا، و صاحب اندیشه و همچنین افرادی که عنوان کفر، طاغوت، خباثت و عناد بر آنها بهراستی صادق باشد، در میان هر جامعهای بسیار اندک است؛ ولی افراد معمولی فراوان هستند. البته، هنگامی که میگوییم افراد برجسته اندک هستند مدعیان را نیز به شمار آوردهایم،
(۱۳)
وگرنه ممکن است دستهای داعیهٔ حقانیت یا دانش و تحقیق و اندیشه داشته باشند، ولی هنگام کار و عمل روشن میگردد که چیزی در وجود ندارند.
آنچه تاریخ بشری را رقم میزند و صحنه گردان آن میباشد کیفیت است نه کمیت، و افراد هستند و نه جمعیت؛ زیرا جمعیت، نقش سیاهی لشکر را دارد و نظریهپردازان، لیدرها و مهرههای حق یا باطل هستند که جربذه و شجاعت حرکت و قیام را دارند و باعث پیدایش جمعیت میشوند.
حال، سورهٔ کوثر به این معنای اجتماعی و به کیفیت تاریخ بشری نظر دارد و نه به کمیت آن و دستهٔ سوم را مطرح نمینماید، بلکه تنها از افراد صاحب شخصیت و خاص یاد مینماید؛ هم در جهت حق و هم در جهت باطل و واژههای «کوثر» و «ابتر»، «خطاب به نبی اکرم» و در مقابل «اهل عناد» و « انّا اعطیناک الکوثر» در مقابل: « ان شانئک هو الأبتر» آن را میرساند.
(۱۴)
در این سوره، از گروه سوم؛ یعنی تودهها یادی نمیشود و از «ناس» خبری نیست و تنها از دو گروه خواص که قافلهٔ آدمی را به حرکت در میآورند ـ «کوثر» و «ابتر» ـ سخن به میان آمده است. عموم مردم، مطیع و تابع هستند و به همین جهت، اگر تابع حق شوند، حق تقویت میگردد و چنانچه تابع باطل شوند، باطل تقویت میگردد؛ اگر حق را حمایت کنند، حق پیش میافتد و چنانچه باطل را حمایت کنند، باطل پیش میافتد؛ از این رو، گاه قرآن کریم شخص خاصی را با شدت مورد هجوم قرار میدهد و برای نمونه میفرماید: « تبّت یدا أبی لهب وتب»، ولی وی شخصی است که صاحب خط و اندیشه و صاحب راه و اهل حرکت است نه یک شخصی معمولی، و خداوند به همین سبب، با تمام قوت به او حمله میکند. برای این که آیهٔ شریفه بهخوبی معنا شود، این گونه مثال میزنیم که اگر کسی شما را اذیت کند و برای نمونه، بدهی شما را نمیپردازد و چندین بار تخلف
(۱۵)
میکند شما گریبان وی را از عصبانیت میگیرید و او را به کنار میبرید و میگویید: چرا چنین اذیت میکنی؟ گویا حالِ خداوند نیز چنین است و خداوند با غضب، نفرین میکند؛ زیرا ابولهب، فردی معمولی نیست، بلکه صاحب خط و اندیشه است و فرهنگ خود را در جامعه ترویج میکند.
آدمی در عمر کوتاه خود باید تلاش نماید تا خود را از خط سوم که مسیر خوردن و خوابیدن یا رفت و آمد معمولی است جدا کند. تودهها یک لقمه نان تهیه میبینند و میخورند و زندگی کاملاً معمولی دارند، یا پس از مردن، یک خانه و ماشین و چند بچه و فامیل بر جای میگذارند؛ ولی کسانی که صاحب فکر، ذکر، قوت و قدرت هستند خود را به قدر امکان از این خط دور مینمایند و خویش را به آیات حق نزدیک میکنند.
معنای کوثر
نظریههایی که دربارهٔ معنای کوثر ارایه
(۱۶)
شده، آن را به اهمال کشانده است. مفسران حدود سی معنا برای این واژه آوردهاند. یکی میگوید: «نهر فی الجنَّة» دیگری میگوید: «خیر کثیر»؛ ولی هنگامی که به سوره دقت میشود روشن میگردد با این که کوتاهترین سوره است؛ اما بلندترین قامت را دارد، در این سوره، هیچ نیازی نیست که کوثر معنا شود؛ بلکه خود سوره، واژهها را معنا مینماید؛ چرا که این سوره، میان حق و باطل و کوثر و ابتر مقایسه شده است و « ان شانئک هوالأبتر» معنای « انّا اعطیناک الکوثر» را روشن مینماید.
همچنین در واژهٔ «شانئک» مبغض پیامبر مورد اشاره است و هیچ مفسّری نمیتواند بگوید این کاف به حضرت رب العالمین یا به دیگری میخورد، بلکه مخاطب آیهٔ شریفه، شخص رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله است و در این مورد اختلافی نیست؛ «هو الابتر»؛ یعنی دشمن تو ابتر است و ابتر در مقابل کوثر است؛ کوثر هر معنایی پیدا نماید ابتر معنای مقابل آن را میدهد و
(۱۷)
همچنین ابتر، به هر معنایی باشد، کوثر در مقابل آن قرار میگیرد. ابتر؛ یعنی مقطوع، منقطع، بریده و رها و کوثر؛ یعنی غیر مقطوع، غیر بریده و غیر رها.
شأن نزول سورهٔ کوثر
پس از این که خداوند به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله دو فرزند پسر به نامهای اباالقاسم و عبداللّه میدهد، حضرت زهرا علیهاالسلام را به او عطا مینماید تا کسی نگوید: اگرچه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله حضرت زهرا علیهاالسلام را دارد، عقیم است و فرزند پسر ندارد. پیامبر صلیاللهعلیهوآله هم فرزند پسر و هم دختر دارد، ولی فرزندان پسر آن حضرت از دنیا میروند و سپس این سوره نازل میشود و این عطای الهی ـ کوثر ـ اعطای ویژهای مییابد. مشکل پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله با وجود حضرت زهرا علیهاالسلام و بدون اباالقاسم و عبداللّه به دید دشمنان حل نمیشد و نقصی برای آن حضرت به شمار میآمد؛ به همین علت، خداوند متعال ابتدا به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرزندان پسر میدهد و سپس آنها را میبرد و در برابر
(۱۸)
کوثر را اعطا میفرماید.
حضرت زهرا عليهاالسلام ؛ اصل هستى
اگر به طبیعت اولی انسانها مراجعه شود، روشن میگردد که مرد قویتر از زن است، اصل در نسب، نسل، نطفه و اصلِ در روح، مرد است. این امر از لحاظ روانی دستیافتنی است و مطلب درستی میباشد؛ ولی در مورد حضرت زهرا علیهاالسلام موضوع به گونهٔ دیگری است و آن حضرت در همهٔ هستی اصل میباشند. حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام امام است ولی امامت منحصر در ایشان نمیباشد، و خود آقا رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله نیز امام است و نبوت هم منحصر به فرد نیست و اگر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نبی است، انبیای الهی دیگری نیز بسیارند؛ ولی عنوان «زهرا» منحصر به فرد است و نقطهٔ پرگار وجود و نقطهٔ زاویهٔ مخروط است و حضرت زهرا علیهاالسلام ناموس الهی است، بلکه کوثر است و خدا میخواهد با ایشان قدرتنمایی کند. اگر کوثر در فرزند پسر به عنوان امام یا نبی باشد،
(۱۹)
متعدد میگردد؛ اما هنگامی که زهرای مرضیه علیهاالسلام کوثر است، بالاتر از عنوان امام و نبوت است؛ زیرا کوثر، باطن ولایت است و ولایت قویتر از امامت و نبوت است؛ امامت و نبوت، ظاهر ولایت است و ولایت، باطن نبوت و امامت است؛ هر نبی و امامی به میزان ولایت خود، نبوت و امامت دارد و علّت کمال هم ولایت است و بعد از ولایت، نبوت و امامت حاصل میشود؛ به همینجهت، حضرت زهرا علیهاالسلام علت است؛ علتی که معلول نمیباشد.
علت پنهان بودن قبر حضرت زهرا علیهاالسلام
بر اساس پنهان بودن مناقب ایشان است که در زیارتنامهٔ ایشان آمده: «مجهولةٌ»، «منحصرة» و «باطنة»؛ زیرا افزوده بر قبر، قدر ایشان مجهول است چرا که وجود ایشان، وجودی باطنی و پنهانی و دست نیافتنی است و بعد از حضرت زهرا علیهاالسلام چنین نبود که نشود قبر آن حضرت را معلوم کرد و حضرات
(۲۰)
معصومین علیهمالسلام میتوانستند آن را معرفی نمایند؛ اما مگر چیزی از مناقب بینهایت حضرت زهرا علیهاالسلام ظاهر شده است که قبر ایشان ظاهر شود!؟ بر فرض که جای قبر آن حضرت را بدانیم؛ اما مشکلی حل نمیشود؛ چرا که قدر آن نقطهٔ پرگار وجود، مجهول باقی مانده است. به گمان من، اگر کسی سراغ قبر حضرت زهرا علیهاالسلام را از امام زمان (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) بگیرد و ایشان مکان آن را تعیین بنمایند، باز مشکل حل نمیشود. ما چه چیزی از ایشان میدانیم که بخواهیم جای قبر حضرتش را بدانیم! این قبر عنوانی از آن «المجهولة قدرها» میباشد. امام کاظم یا امام رضا علیهماالسلام میتوانستند قبر حضرت را تعیین نمایند، به خصوص در زمان ائمهٔ بعدی چنین نبوده که کسی قدرت داشته باشد که بتواند نبش قبر نماید. اگرچه گاهی گفته میشود: دلیل پنهان کردن قبر حضرت برای تقیه بوده است؛ اما باید گفت: در مورد آن حضرت تقیهای مطرح نبوده است؛ زیرا دشمنان برای ادامهٔ حکومت، باید
(۲۱)
خود را به آن حضرت مرتبط میدانستند تا مردم نگویند آنان قاتل و دشمن حضرت زهرا علیهاالسلام هستند؛ پس ترس از دشمن مانع معرفی نبوده، بلکه آن حضرت وجود شریفشان چنین بوده است. لباس باطن به این قامت الهی پوشیده شده و این ناموس الهی، چهرهٔ باطن است و این نام، ظاهر ندارد؛ به همین دلیل در روایات و مأثورات و در تاریخ از قول مسلمین و غیر مسلمین هیچ عنوان ظاهری برای حضرت زهرا علیهاالسلام به ما نرسیده است و حتی نمیتوان مدرکی پیدانمود که برای نمونه زنانی به امامت حضرت زهرا علیهاالسلام نماز گزارده باشند و ایشان عناوین عادی را که برای دیگران میسّر است نداشتهاند و این امر از مقام بلند زهرا علیهاالسلام است که باعث مجهول بودن قدر ایشان شده است.
کوثر زهرا
حضرت زهرا علیهاالسلام کوثر است، ولی نه به معنای خیر کثیر؛ هرچند در کتابهای لغت به خیر کثیر معنا شده است؛ زیرا خیر کثیر بر همه
(۲۲)
چیز صادق است. کسی که فرزند خوب یا مال حلال فراوان و یا علم داشته باشد، خیر کثیر دارد و همچنین کسی که شخصیتی بالا و والا داشته باشد و به دیگران کمک نماید یا برای نمونه، چندین مکان عمومی ایجاد نماید، خیر کثیر دارد. بر این اساس، کوثر به معنای خیر کثیر نیست؛ بلکه در مقابل ابتر است. ابتر؛ یعنی مقطوع و منقطع و در مقابل، کوثر به معنای مداوم و دایم است. آیهٔ: « انا أعطیناک الکوثر»، در مدت حیات اسلام، به وجود قدسی حضرت امام زمان (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) قائم است، اما در مقابل، باطل منقطع است و امروزه نسلی از بنیامیه و بنیعباس نمانده است، بلکه آنها به طور دایم جایگزین شدهاند و امروز نسل ثابتی از باطل نداریم. اگر کسی در این زمان بخواهد نسلی از بنیامیه یا بنیعباس و از خلفای جور و باطل و از همهٔ اقوامی که در زیارت عاشورا بر آنان لعن شده است بیابد، کسی را نمیتواند به دست آورد. هماینک نمیتوان جمعیتی را سراغ
(۲۳)
گرفت که سید یا سیدهای در میان آنان نباشد و شایسته نیست که سادات عنوان سیادت خود را پنهان کنند. کسی که سیادت دارد باید سیادت خود را به نوعی نشان دهد و نباید کفران نعمت کند و با شال یا لباس یا کلاه سبز به گونهای این عنوان را بنمایاند.
مصایب حضرت زهرا علیهاالسلام
حضرت زهرا علیهاالسلام یک زن است؛ ولی به بلندای قامت حق. آن حضرت بشری است به اندازهٔ عالم. خود حضرت، همسر، پدر و فرزندان او را نگاه کنید که چه مقامی دارند! با این همه، مظلومیت و مصیبت آن حضرت بسیار است.
مصیبتهای عظیم حضرت زهرا همانند قدر ایشان مجهول مانده است. مصیبتها و مراثی فراوانی برای حضرت زهرا علیهاالسلام خوانده میشود؛ اما همه تنها از در سوخته و مانند آن میگویند؛ در حالی که مصیبتهای حضرت زهرا علیهاالسلام بسیار
(۲۴)
بیش از این موارد میباشد. حضرت مصیبتهای جانکاه بسیاری داشتهاند که از دید تاریخپژوهان مخفی مانده است و همه از آن آگاهی ندارند!.
یکی از مصایب حضرت زهرا علیهاالسلام برخوردهای خصمانهٔ عایشه بوده که در مورد آن کم صحبت شده است.
نقش عایشه در شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام
عایشه فرزندی نداشت و به همین جهت نسبت به حضرت زهرا علیهاالسلام دشمنی و کینهای در درون خود داشت که حتی خلفای جور مثل او نبودند؛ بلکه میتوان گفت: بسیاری ازدشمنیهایی که خلفای جور نسبت به اهل بیت علیهمالسلام روا داشتند به تحریک عایشه بوده است؛ زیرا آنها در مقابل عایشه شخصیتی به حساب نمیآمدند. عایشه در مقابل ابولهب شخص بسیار مهمی بوده است و این گونه نیست که او زنی معمولی و عادی باشد و با توجه به کراماتی که برای عایشه در تاریخ نقل میکنند معلوم میشود که او زنی معمولی و از گروه سوم و تودهها نبوده؛ بلکه از
(۲۵)
گروه دوم، یعنی ابترها بوده است.
عایشه در تاریخ عناوین بسیاری دارد، حتی در مقام شمارش، وی دارای عنوانهایی بیش از خلفای جور است. نقش وی در همهٔ جای تاریخ صدر اسلام مشهود است؛ وی در خانه، در بیرون از خانه، در محلهای عمومی، خصوصی، ظاهری و باطنی، در توطئه و غیر توطئه، پیش از اسلام و بعد از آن، با پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و با غیر ایشان بوده است.
وقتی که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله آیهای در جمع میخوانند، هیچ کس جرأت آن را نداشت از پیامبر صلیاللهعلیهوآله دفاع نماید و نمیدانستند که چه کنند! یاران پیامبر با آن عظمتی که داشتند نمیدانستند که چگونه برخورد نمایند؛ ولی عایشه به تنهایی از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله دفاع کرد و شروع به خواندن قرآن نمود و تمام برنامههایی را که مخالفان ترتیب داده بودند باطل کرد و وقتی ملعونی به پیامبر صلیاللهعلیهوآله جسارت نمود، هیچ کس جرأت دفاع از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را نداشت؛ ولی عایشه، یقیهٔ
(۲۶)
مردی که بزرگترین شاعر عرب بود را گرفت و به صورت وی سیلی زد.
عایشه که دارای چنین شخصیتی بود، نسبت به حضرت زهرا علیهاالسلام خباثت و عداوت زیادی از خود نشان داد؛ وقتی حضرت را میدید تحمل خود را از دست میداد؛ زیرا حضرت زهرا علیهاالسلام حسن و حسین علیهماالسلام را دارد و پدرش پیغمبر صلیاللهعلیهوآله است و شوهر وی حضرت علی علیهالسلام است؛ به همین دلیل، به حضرت زهرا علیهاالسلام حسادت میکرد و چیزی بیش از حسادت بعضی به آن حضرت داشت.
عایشه، زن سبکسری بوده که مشکلات تاریخی و اخلاقی فراوانی داشته است. وی وقتی میدید که حضرت زهرا علیهاالسلام نازنین است، آتش میگرفت بهویژه به خاطر برخوردی که پیامبر صلیاللهعلیهوآله با حضرت زهرا علیهاالسلام داشت؛ به همین دلیل، به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بسیار اشکال میکرد؛ غافل از این که رابطهٔ پدر و دختر همین طور است که به یکدیگر محبت و احترام میکنند و
(۲۷)
یکدیگر را میبوسند و میبویند هرچند رابطهٔ حضرت زهرا علیهاالسلام و پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فقط به همین مقدار نبوده؛ بلکه روایات فراوانی بیان میدارد که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله زبان حضرت زهرا علیهاالسلام را میمکید و سینهٔ آن حضرت را میبوسید و هنگامی که حضرت زهرا علیهاالسلام وارد میشد پیامبر از جا بر میخواست و جای خود را به حضرت زهرا میداد. البته، برای غیر از پیامبر صلیاللهعلیهوآله و حضرت زهرا علیهاالسلام این گونه برخوردها میان پدر ودختر درست نیست؛ زیرا بر خلاف اخلاق عمومی است.
حضرت زهرا علیهاالسلام ؛ باطن ولایت
مباحث مربوط به حضرت زهرا علیهاالسلام و باب ولایت، پیچیدگی بسیاری دارد و ثقل و پیچیدگی کامل بر آن حاکم است و نمیتوان ولایت حضرت و باب ولایت را به آسانی دنبال نمود؛ اگرچه در باب ولایت، رأس محور، جناب نبی مکرم صلیاللهعلیهوآله است؛ اما رأس مخفی و باطن و خفای ولایت، زهرای مرضیه علیهاالسلام است. یکی از
(۲۸)
معضلات باب ولایت، حضرت زهرا علیهاالسلام است و هرگز ولایت کسی بدون شناخت ایشان، کامل و حتی سالم نمیشود.
آیهٔ مباهله و مقام حضرت زهرا علیهاالسلام
در میان آیات قرآن کریم و روایات دربارهٔ ولایت و جناب زهرای اطهر علیهاالسلام ادلهٔ فراوانی وجود دارد و در این میان، آیهٔ مبارکهٔ مباهله، حقیقتی عینی در باب ولایت است. آنچه در این آیه است چیزی برتر از ظاهری از باب ولایت است. آیهٔ شریفه میفرماید: « الحق من ربّک فلا تکن من الممترین»(۱)؛ حق از خدا و پروردگار توست، جای شبهه برای تو که نبی خاتم هستی نمیباشد.
بعد از بیان ظهور حق که: « الحق من ربّک فلا تکن من الممترین» میفرماید: « فمن حاجّک من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندعوا ابناءنا وابناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم»(۲)؛ حال باید مباهله نمود.
۱ـ آل عمران / ۶۰٫
(۲۹)
در میان آیات الهی که نسبت به حضرت زهرا علیهاالسلام و دربارهٔ ولایت استشهاد میشود آیهٔ مباهله دارای بیانی عینی و ویژه و از عالیترین آیات قرآن کریم در این زمینه میباشد. در این آیه، پس از بیان حق، میفرماید: « فمن حاجّک من بعد ما جاءک من العلم»؛ بعد از آن که علم بر تو وارد شد و حقیقت روشن گشت، اگر مسیحیان نپذیرفتند، بحث و گفتوگو و ارایهٔ دلیل و استدلال فایدهای ندارد؛ بلکه باید حقیقت را به میدان کشید و آن را ظاهر گردانید.
تا به حال گفتوگو کردیم و دلیل آوردیم، ما به قرآن استدلال نمودیم و شما به تورات و انجیل و زبور؛ اما مشکل حل نشد؛ چون هر چه هست، بحث، استدلال و کلام است و همانند آتش که تا زمانی که در ذهن است نمیسوزاند، ولی اگر به خارج کشانیده شد میسوزاند ما باید به واقعیت و خارج بیاییم و مباهله نماییم و:
۱ـ آل عمران / ۶۱٫
(۳۰)
« ندعو ابناءنا وابناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وانفسکم»؛ مباهله کنیم؛ امّا نه تنها با دلیل و برهان؛ بلکه با حضور عینیت و واقع و خارجی ساختن دلیل و برهان؛ یعنی ما و شما هر چه از حقیقت داریم به میدان آوریم و بر این اساس است که در تاریخ اهل بیت علیهمالسلام و در تاریخ یهود و نصاری در جریان مباهله هیچ شبههای نیست و کسی منکر آن نمیباشد و مصداق آن اتفاق افتاده است.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بعد از محاجّه و استدلال و برهان، مسألهٔ مباهله را بیان نمود و فرمود: « ندعوا ابناءنا وابناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم».
مباهله؛ یعنی مسارعه و مقابله، مقاهرهٔ قهاری و شمارش حقیقت مسارعه است. مسارعه، واقعیت چیزی است و ظهور حقیقت در مقابل همه میباشد؛ خلاصه، آن شب، شب عجیبی برای عالم بود که فردا چه میشود و هر یک از دو گروه چه کسانی را با خود به همراه میآورند و
(۳۱)
چه کسی به میدان میآید؛ بهخصوص که آیهٔ شریفه با عنوان جمع آمده است. ما بچههایمان را میآوریم شما هم فرزندانتان را بیاورید و ما زنهایمان را میآوریم و شما هم زنهایتان را بیاورید. شاید خیلی از مسلمین میگفتند به طور حتم پیامبر مرا به همراه میآورد و عدهای نیز میگفتند: شاید مرا نیاورد؟ اما هنگامی که صبح شد پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ، امام حسین علیهالسلام را در بغل و دست مبارک امام حسن علیهالسلام را به دست گرفت؛ حضرت زهرا پشت سر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و امیرمؤمنان علیهالسلام پشت سر حضرت زهرا علیهاالسلام به راه افتادند!
(ابناء) جمع است، ولی در این جا دو نفر مراد است؛ (نساء) جمع است، ولی در این جا یک فرد مراد است؛ (انفس) جمع است، ولی این جا دو نفر مراد است. به لحاظ ادبی نساء، ابناء و انفس اسم جنس است که هم شامل مفرد و هم شامل جمع میشود. در این جا دو مباهله است: یکی در مقابل نصارا و نجران و یکی در
(۳۲)
مقابل اهل خانه پیامبر صلیاللهعلیهوآله و مسلمین؛ پس از علی دیگر کسی نیست که پیامبر را بیاورد؛ و جز حضرت زهرا علیهاالسلام نسای دیگری نیست که بیاورد و جز حسنین کس دیگری نیست؛ زیرا اینها ابنایی هستند که سه ندارند و نسایی است که یکی بیشتر نیست و انفسی است که دو شخص بیشتر نمیباشد مباهله این است؛ اگرچه نتیجهٔ مباهلهٔ نجران مقدمهای بود برای مباهلهٔ اهل خانه پیامبر صلیاللهعلیهوآله ؛ چرا که معلوم است نصارا چیزی برای بیان حقیقت ندارند. هنگامی که مسلمانان میبینند حسین علیهالسلام در آغوش پیامبر صلیاللهعلیهوآله و دست حسن علیهالسلام در دست پیامبر صلیاللهعلیهوآله است و همچنین زهرای مرضیه علیهاالسلام و امیرمؤمنان علیهالسلام همراه پیامبر صلیاللهعلیهوآله به راه افتادند؛ توفانی در دل عایشه و دیگران ایجاد میشد و با این که نصارا در باب رسالت پیامبر صلیاللهعلیهوآله شبهه داشتند، ولی وقتی خمسهٔ طیبه و پنج تن آلعبا علیهمالسلام را دیدند گفتند: این همان رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله است و اگر اینپنج تن دعا کنند،
(۳۳)
کوهها جابهجا میشود؛ آنها اوصاف پیامبر را خوانده بودند، ولی در مصداق شبهه داشتند و هنگامی که مصداق را دیدند پی بردند که ایشان حجّت کامل است و فهمیدند که نام همین خمسهٔ طیبه هست که در تورات، زبور، انجیل، صحف و در کتاب آدم و یوسف و سایر انبیا و بر سر در بهشت نوشته شده است و اگر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله عدهٔ دیگری را با خود میآورد چند نفر زن و چند نفر بچه و چند نفر از اصحاب و اهل نماز آن وقت نصارا میگفتند: این شخص، پیامبر موعود نیست؛ ولی زمانی دیدند نساء یک زن است و ابناء دو فرزند و انفس هم دو نفرند، فهمیدند و ترسیدند و گفتند: ما مباهله نمیکنیم، زیرا قرار آنها در مباهله این بود که « نجعل لعنة اللّه علی الکاذبین»؛ و لعنت خدا را برای کاذبان قرار دهیم و هر کس دروغ بگوید ملعون باشد؛ یعنی معدوم و نابود گردد و اگر چنین میشد، کسی از نصارا باقی نمیماند؛ ولی از عنایات ربوبی حق این بود که این افراد بمانند و از بین نروند.
(۳۴)
مراد از «کاذبین» کسانی هستند که دروغ میگفتند و اهل نجران دروغ نمیگفتند! اهل خانهٔ حضرت نیز دروغ نمیگفتند! همه میگفتند: «نشهد انّک لرسول اللّه»؛ ولی در سورهٔ منافقین میفرماید: « إذا جاءک المنافقون قالوا نشهد أنک لرسولاللّه»(۱)؛ منافقین میگویند: شهادت میدهیم که شما رسول اللّه هستید؛ ولی خدا میفرماید: « واللّه یعلم أنّک لرسوله واللّه یشهد إنّ المنافقین لکاذبون»؛ خدا میداند که شما رسول اللّه هستید امّا اینها به دروغ میگویند که شما رسول اللّه میباشید و این همان بیان مطول است که در جای خود در بحث صدق و کذب دنبال شده است. خداوند میفرماید: تو رسول اللّه هستی و منافقین هم میگویند: تو رسول اللّه هستی؛ امّا من صادقم ولی منافقین دروغ میگویند. در این قسمت نیز در ابتدای آیه میفرماید: « الحق من ربک»، حق، پروردگار توست، « لعنة اللّه علی
۱ـ منافقون / ۱٫
(۳۵)
الکاذبین»؛ حق در مقابل کذب است و مراد از کذب، کذب نیست، بلکه تکذیب واقع و حقیقت مراد است و به عبارتی، مراد کذب نیت است؛ نه کذب کلام. در کلام همه درست میگفتند. همه میگفتند: أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وأنّ محمّدا رسول اللّه، ولی عدهای حقیقت و واقع را در دل تکذیب میکردند. آنها به زبان اقرار میکردند؛ ولی به آن اعتقادی نداشتند. قرآن کریم در مورد کاذب میفرماید: کاذب کسی نیست که دروغ بگوید، بلکه کاذب کسی است که راست بگوید، ولی بدون اعتقاد و بدون واقع و نیت، راست بگوید و اینها همه از مصادیق دروغ است؛ به همین جهت، مباهله، هم در مقابل کسانی بود که خارج از اسلام بودند و هم در مقابل کسانی بود که داخل در اسلام بودند؛ زیرا اینها نیز دروغ میگفتند و جزو کاذبین قرار داشتند.
صدق نیت غیر از صدق در کلام است؛ این که شخصی سخنی بگوید و خوب، شیرین و درست سخن بگوید؛ اما دروغ بگوید، در
(۳۶)
حقیقت به باطل سخن گفته است. کسی که به باطل بگوید: أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه؛ نه این که شهادت او کذب باشد؛ بلکه شهادت نداده است و در باب صدق و کذب ملاک واقعیت، حقیقت و اخلاص است؛ نه سخن شیرین؛ مباهله، قمار خارجی حقیقت است؛ نه قمار لفظی و آن آتشی است که میسوزاند و نه لفظ آتش! در زمان ما نیز همین گونه است؛ زیرا حرف زیاد است اما صداقت کم است؛ به همین جهت، کارها و کردارها هیچ اثری ندارد؛ بلکه بر عکس اثر تخریبی دارد. بسیاری از عالمان دینی و عالمان ذهنی هر دو با هم درگیر میشوند و فراوانی از هر دو گروه دروغ میگویند و هیچ صدقی در گفتار آنان نیست، حال اگر گفته شود: بیایید میدان، آن وقت روشن میگردد که صدق در کار هست یا نه! حرف تنها، هیچ خاصیتی ندارد؛ عالمان حقیقی کسانی هستند که قدرت مباهله و قدرت مفاخره دارند و اگر سخنی بگویند، صفا پیدا میشود و در غیر این صورت،
(۳۷)
هر قدر هم که سخن بگویند فایدهای جز دعوا، یأس و بیاعتقادی مردم، پریشانی و هذیان ندارد و تنها همین است که برای نمونه، میگوید: دیدی از او اشکال گرفتم یا خوب او را ضایع کردم. چنین اموری است که چیزی از صدق و حقیقت در آن نیست.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله دید که هم کسانی که میگویند: أشهد أنّک لرسول اللّه و هم کسانی که منکر وی هستند دروغ میگویند؛ از این رو به این نتیجه رسید که سندی از حقیقت لازم است و مسألهٔ مباهله، که مصداق عینی از صدق ربوبیت است را به دستور حق پیشنهاد دادند.
رابطهٔ حضرت زهرا علیهاالسلام و پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله
در مورد حضرت زهرا علیهاالسلام روایات زیادی در کتابهای شیعه و حتی اهل سنت وجود دارد. از آن روایات چنین بر میآید، که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نسبت به حضرت زهرا علیهاالسلام حرمت و حریم بیشتری داشتهاند تا نسبت به حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام . در این روایات آمده است که هر
(۳۸)
وقت حضرت زهرا علیهاالسلام وارد منزل پیامبر صلیاللهعلیهوآله میشدند پیامبر اکرم از جای خود بر میخاست و حضرت زهرا علیهاالسلام را بر جای خود مینشاند و هر گاه رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله به خانهٔ زهرا علیهاالسلام میرفتند، حضرت زهرا علیهاالسلام از جای خود بر میخاست و پیامبر را در جای خود مینشاند؛ اما دربارهٔ امیرمؤمنان علیهالسلام چنین چیزی نداریم.
عایشه از شیوهٔ رفتار پیامبر اکرم با حضرت زهرا خیلی ناراحت بود و به همین خاطر میپرسید: یا رسول اللّه، چرا این قدر زهرا را میبوسی! چرا شما زبان زهرا را در دهان میگیرید و میمکید، گویا که عسل مینوشید؟! و پیامبر در جوابش میفرمود: بله، عسل مینوشم. همچنین پیامبر صلیاللهعلیهوآله زهرا را در آغوش میگرفت و میبویید؛ ولی عایشه اعتراض میکرد و پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میفرمود: بوی بهشت را استشمام میکنم، و از سفر معراج میگفتند و این که هر گاه زهرا را میبویم آن نسیم بهشتی در مشامم تازه میشود. زهرا بهشت است و او نه
(۳۹)
فرد معمولی است و نه غیر معمولی.
در جریان مباهله، امام حسن علیهالسلام با امامحسین علیهالسلام و امیر مؤمنان علیهالسلام با پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله آمد؛ ولی کسی نبود که با زهرا علیهاالسلام بیاید؛ زیرا ایشان عدلی ندارد!
حضرت زهرا علیهاالسلام حدیث ولایت است و در باب ولایت باید گفت که احدیت ولایت جز به قامت حضرت زهرا علیهاالسلام قد نمیکشد؛ به این دلیل، حضرت زهرا علیهاالسلام هیچ عنوانی ندارد و هر عنوانی بر وجود مبارک ایشان کوتاه است. زهرا علیهاالسلام امام است یا پیامبر یا نبی یا رسول یا مرسل است، هیچ کدام نیست؛ زیرا همهٔ اینها برای قامتش کوتاه است، ولی مجهول است و مفاتیح غیب او احدیت غیب است. ایشان کسی است که هیچ عنوانی ندارد. این که گفته میشود حضرت زهرا علیهاالسلام پیامبر و امام نشد تا زنهای دیگر چنین ادعایی نداشته باشند، درست نیست؛ زیرا چنین عناوینی بر قامت زهرا کوتاه است و به همین دلیل است که پیامبر صلیاللهعلیهوآله
(۴۰)
مدهوش حضرت زهرا علیهاالسلام است و هنگامی که به خانهٔ زهرا میرسد، از بیرون سلام میکند و هنگامی که میخواهند از شهر خارج شوند با آخرین کسی که وداع میکند، حضرت زهراست و زمانی که وارد شهر میشود با اولین کسی که ملاقات مینماید حضرت زهراست. این روایت را اهل سنت نقل کردهاند که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به طرف بهشت حرکت میکنند؛ ولی زهرا در جلوی پیامبر حرکت مینماید و اگر در جریان مباهله حضرت زهرا علیهاالسلام در پی رسول اللّه است از باب حجاب عصمت است و الا اگر از جهت پوشیده ماندن از نامحرم نبود، زهرا علیهاالسلام در جلوی پیامبر صلیاللهعلیهوآله حرکت مینمود.
در روز قیامت، هنگامی که حضرت زهرا راه میرود، به خلق قیامت گفته میشود چشمانتان را ببندید و سرهایتان را پایین بیندازید؛ زیرا حضرت زهرا میخواهد حرکت کند و آن جا لسان حق گویاست و چون همهٔ سرها پایین میافتد و چشمها بسته میشود، حضرت
(۴۱)
زهرا علیهاالسلام در جلوی پیامبر صلیاللهعلیهوآله حرکت میکند.
خوشا به سعادت کسانی که حب حضرت زهرا علیهاالسلام را دارند و خوشا به حال شیعه که علاوه بر آن، ولایت حضرت زهرا علیهاالسلام را نیز دارد و خوشا به حال کسانی که نسبت به حضرت زهرا علیهاالسلام از عمق دل و جان عشق میورزند. دلیل این همه بغض و عداوتها نسبت به زهرا علیهاالسلام این است که چنین عظمتی دارد و حتی بغض به علی علیهالسلام نیز به خاطر بغض به حضرت زهرا علیهاالسلام است. عایشه به همین سبب که حضرت زهرا علیهاالسلام این چنین عزیز پیامبر بود به علی علیهالسلام بغض داشت.
او میبیند که زهرا علیهاالسلام عزیز است؛ آن هم عزیز پیامبر صلیاللهعلیهوآله است و حسن، حسین و محسن علیهمالسلام دارد و با صفاست، ولی عایشه عقیم است و گرمی ندارد و با این که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله کورهٔ محبت است؛ اما نمیتواند عایشه را گرم و روشن کند؛ زیرا وی قابلیت هدایت شدن را ندارد: « ختم اللّه علی قلوبهم و علی سمعهم و علی
(۴۲)
أبصارهم»(۱) و پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله میبیند در وی گِل گرمی ریخته نشده است؛ چنانچه در مورد ابولهب چنین است: « تبّت یدا أبی لهب وتب ما أغنی عنه ما له وما کسب»(۲). نفرین تبّت همانند نفرین مادری به کودک خویش است که وی را اذیت و آزار بسیار میکند و میگوید: انشاءاللّه چنین و چنان شوی! چطور مادر با آن همه محبتی که به فرزند دارد، بر سر او فریاد میزند و یا سیلی به صورت وی میزند و او را نیشگون میگیرد! خداوند هم همین کار را با ابولهب کرده و گویا ابولهب را نیشگون گرفته است و وی را نفرین میکند؛ زیرا وی قابلیت درست شدن ندارد؛ چون محبت و گرمی ندارد. اگر میگویند زنی عقیم است؛ یعنی سرد، افتاده و بیرمق است، و رحم وی زنده نیست و روح ندارد و نطفهپذیر نمیباشد. محبت همه بهخاطر گرمی ایمان است. عایشه زیباست؛ خضرا، احمر و حمیراست
۱ـ بقره / ۷٫
۲ـ لهب / ۱ ـ ۲٫
(۴۳)
و القاب بسیاری برای خود بافته؛ اما پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به حضرت زهرا میفرماید: «حوراء الانسیة». عایشه که خود را خضرا میداند همچون سبزهای است که در مزبله افتاده است و به همین خاطر بغض و کینه در دل وی پیدا میشود؛ زیرا میبیند که حسن و حسین از آنِ زهرا هستند؛ ولی او خود عقیم است و نسلی ندارد. عایشه پیش از ازدواج میگفت: من زن پیغمبر هستم و از او صاحب فرزند میشوم تا جانشین پیامبر شود؛ ولی بعد از ازدواج دید که عقیم است و هنگامی که میدید حضرت زهرا علیهاالسلام حسن، حسین و محسن را دارد، عصبانی میشد و میاندیشید که اگر عصمت چنین ادامه داشته باشد، همه به دنبال حسن و حسین میآیند و به سبب همین بغض درونی بود که با حضرت علی علیهالسلام دشمنیها نمود.
ستم خلفای جور
عایشه بعد از پیامبر صلیاللهعلیهوآله بغض بسیاری نسبت به امام علی علیهالسلام داشت و تمام تحریکات ضد
(۴۴)
علوی و فاطمی را در نهان انجام میداد. عایشه با تحریک و همکاری عمر و ابوبکر چنان کرد که به در خانهٔ زهرا آمدند و درب خانهٔ حضرت را به آتش کشیدند و امیرمؤمنان را به مسجد بردند و ریسمان به گردن مبارک امیر مؤمنان علیهالسلام انداختند. علت این امر و سبب سکوت حضرت امیر که عین شجاعت است در جای دیگر و در کتاب «پیشوایان راستین اسلام» توضیح داده شده است.
آنان کار را به جایی رساندند که امیر مؤمنان حالت بسیار غضبناکی پیدا کرد و خلیفهٔ دوم را از بینی و گردن گرفت؛ بهطوری که میخواست او را بُکشد؛ اما فرمود: چه کنم که عهد رسول اللّه است و از کشتن او صرف نظر کرد، این شد که ریسمان به گردن مبارک علی انداختند؛ زیرا دیدند که ایشان تابع عهد رسول اللّه است و علی دیگر آن صاحب ذوالفقار و آن حیدر کرّار و آن اسداللّه و قاسم کفّار نیست و به همین دلیل وقتی فرمود: چه کنم که عهد رسول اللّه است، گریبان
(۴۵)
علی را گرفتند و به مسجد آوردند؛ ولی علی غیرت حق است و زیر بار ناحق نمیرود و این که میگویند علی بیعت کرد، گفتهای بیاساس است. مدارک این چنین است که امیرمؤمنان را با ضرب و زور و ریسمان و در احاطهٔ اشرار به مسجد آوردند و عمر با شمشیر در مسجد شجاعانه ایستاده است، ولی داخل جبهه این گونه نبود ـ بعضیها در مسجد شعار میدهند ولی به جبهه که میرسند میترسند ـ دومی هم از شجاعان داخل مسجد بود و شمشیر را در مسجد کشیده، موهایش را پریشان کرده و ابرقدرت شده! نقل شده است که شخصی امیرمؤمنان علیهالسلام را با آن وضعیت دید، میگوید دلم به حال حضرت علی علیهالسلام به رقت آمد؛ زیرا دیدم این علی که حیدر کرّار و صاحب ذوالفقار است، چگونه مظلومانه و با این حال وارد مسجد میشود.
وقتی حضرت علی علیهالسلام را به مسجد آوردند به او گفتند بیعت کن! گفت: اگر بیعت نکنم چه
(۴۶)
میکنید؟ گفتند: تو را میکشیم، حضرت امتناع کردند، ولی دست مبارک حضرت را گرفتند جمعیت هم عهد حضرت را میدانند و میبینند که حضرت صاحب عهد است و احساس امنیت میکنند وگرنه چه کسی جرأت داشت دست شیر خدا را بگیرد! دست مبارک حضرت امیر را گرفتند و کشیدند. امیرمؤمنان مشت خود را بست و آنها هرچه تلاش کردند دست حضرت را باز کنند نتوانستند. آقا فرمود: من چیزی نمیگویم باز کنید؛ ولی نمیتوانید و با دست بسته هم که نمیتوانید بیعت بگیرید.
در مدارک آمده است که خلیفهٔ اول دست علی علیهالسلام را مسح کرد. پس علی علیهالسلام بیعت نکرد، بلکه او بیعت کرد؛ ابوبکر دید هیچ کس نمیتواند دست حضرت را پیش بیاورد و هرچه تلاش کردند نتوانستند، ابوبکر هم که آدم دانا و زیرکی نبود، خود روی دست مبارک آقا امیرمؤمنان علیهالسلام دست کشید.
وضعیتی که برای امیرمؤمنان علیهالسلام بود،
(۴۷)
برایحضرت زهرا علیهاالسلام نیز پیش آمد و آنان بعد از پیامبر بغض خود را نسبت به حضرت زهرا ابراز کردند و هنگامی اطراف خانهٔ زهرا آمدند خیلی احمقانه رفتار کردند. آنان از افراد خشن و عقدهای استفاده کردند.
وقتی قنفذ دید خطری وجود ندارد با اربابش (دومی) حرکت کردند و به در خانهٔ زهرا علیهاالسلام آمدند و صدا کردند در را باز کنید. حضرت زهرا علیهاالسلام فرمودند: ما با شما کاری نداریم، شما با ما چکار دارید؟ گفتند: در را باز کن وگرنه خانه را آتش میزنیم! دور خانه را هیزم قرار دادند و خانه را به آتش کشیدند؛ در خانه را شکستند و وارد خانه شدند؛ خانهای که وقتی رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله به آن میرسید سلام میکرد، زهرایی که دُردانهٔ پیامبر بود، زهرایی که در دوران کودکی هنگامی که با بچهها بازی میکرد پیامبر میفرمود: به دنبال زهرای من ندوید زهرای من وقتی بدود عرق میکند و سرما میخورد و نیز میفرمودند: زهرای من مادر ندارد! پیامبر آن طور از زهرا
(۴۸)
مواظبت میکرد، اما باید گفت: یا رسول اللّه کجا بودی هنگامی که آن نانجیبها وارد خانهٔ زهرا شدند، حالا زهرا دارد از امامش دفاع میکند ندا میدهد یا ابت یا رسول اللّه، ولی آن نانجیب آن چنان با غلاف شمشیر و شلاق به بازوی مبارک حضرت زهرا علیهاالسلام میزد که زهرا که در آن حال میگفت: یا رسول اللّه یا ابتا یا ابتا، یک وقت فریاد زد یا فضّه محسنم را کشتند.
(۴۹)