مقامات عارفان

 

مقامات عارفان

فصل دوم

اقتدار نفسانی

(۲۴۹)

(۲۵۰)


 

۹۳ ـ إشارةٌ : کارهای خارق عادت

«إذا بلغک أنّ عارفا أطاق بقوّته فعلاً أو تحریکا أو حرکةً یخرج عن وسع مثله ، فلا تتلقِّه بکلّ ذلک الاستنکار ، فلقد تجد إلی سببه سبیلاً فی اعتبارک مذاهب الطبیعة» .

هر گاه شنیدی که عارفی از عهدهٔ کاری یا تحریکی یا حرکتی برآمد که از عهدهٔ غیر او خارج است ، آن را به کلی انکار مکن ؛ چه بسا در زمرهٔ قوانین طبیعت به علت آن پی ببری .

اگر شنیدید که عارفی کاری که در خورِ طبیعت عادی و توان مادّی نیست انجام داد ؛ مانند برکندن در خیبر ، آن را انکار نکنید . اما کاری سنگینی که در خور توان مادی است مثل پاره کردن آهن و بلند کردن اسب با سوار آن و شکافتن خرطوم فیل با ضربهٔ دست ، امری غیر عادی نیست و از قوی پنجگی و پهلوانی به شمار می‌رود ، اما نگه داشتن قطار یا مانند آن با نیروی چشم و بدون مباشرت جسمانی از قوت مادی نیست .

کسی که با یک حرکت دست ، چندین سنگ را درهم می‌شکند ، از تکنیک ، سرعت و ضربهٔ مشت استفاده می‌برد و به عرفان و سلوک و نیروی غیر مادی ارتباطی ندارد ؛ اما اگر کسی با نگاه آن سنگ را بشکند ، از قدرت غیر جسمانی و معنوی بهره برده است .

آدمی می‌تواند چنین کارهایی را با اقتدار نفسانی انجام دهد و باید دقت شود که این نیرو خارج از قدرت طبیعی نیست ؛ هرچند نیرویی جسمانی نیست و ماده در آن مباشرت ندارد ؛ چنان‌که این روایت که از حضرت امیرمؤمنان رسیده است آن را بیان می‌فرماید : «ما قلعتها بقوّة جسدانیة ؛ بل بقوةٍ روحانیة» و ممکن است کسی همین کار را از باب قدرت جسمانی انجام دهد و به عبارت دیگر باید دقت نمود که گاه اقتدار نفسانی با اقتدار مادی همراه است و گاه انجام کاری تنها در خور اقتدار نفسی است و در حوزهٔ

(۲۵۱)

توان مادی و جسمانی نمی‌گنجد .

هم‌چنین خاطرنشان می‌گردد قدرت نفسانی مرتاض و عارف یکسان است و هر دو از ماده منصرف می‌شوند و نفس آنان قوی می‌گردد ؛ اما تفاوت آن دو در این است که مرتاض حق را اراده نمی‌کند و عارف در پی حق است . کسی که سحر و جادو می‌کند نیز نفس قوی دارد و معجزه نیز برآمده از نفس دارای اقتدار است ؛ اما ساحر ، ظلمت شیطانی و پیامبر نوریت رحمانی دارد و هر دو به نفس باز می‌گردد .


 

شرح خواجهٔ طوسی

«أقول : هذه خاصیة أخری للعارف قد ادّعی إمکانها فی هذا الفصل ، وسیجی‌ء¨ بیانها فی فصل بعده» .

این امر خاصیت دیگری برای عارف است . ویژگی نخست ، امساک از خوراک بود و ویژگی دوم توان گستردهٔ عارفان و اقتدار نفسانی آنان است که جناب شیخ امکان آن را ادعا می‌نماید و علت آن را در فصل(تنبیه) بعد عنوان می‌کند و توضیح می‌دهد که چگونه می‌توان به چنین امری دست یافت .


 

۹۴ ـ تنبیهٌ : تعامل نفس و بدن

«قد یکون للإنسان وهو علی اعتدال من أحواله حدّ من المنّة محصور المنتهی فیما یتصرّف فیه ویحرّکه ثمّ تعرض لنفسه هیأةٌ مّا فتنحطّ قوّتها عن ذلک المنتهی ؛ حتّی یعجز عن عُشر ما کان مسترسلاً فیه کما یعرض له عند خوف ، أو حزن ، أو تعرض لنفسه هیأةٌ مّا فتضاعف منتهی منّته حتّی یستقلّ به بکنه قوّته کما یعرض له فی الغضب أو المنافسة ، وکما یعرض له عند الانتشاء المعتدل ، وکما یعرض له عند الفرح المطرب .

فلا عجب لو عنّت للعارف هِزَّة کما یعنّ عند الفرح فأولت القُوی التی له سلاطة أو غشیته عزّة کما یغشی عند المنافسة فاشتغلت قواه حمیة ، وکان ذلک أعظم وأجسم ممّا یکون عن طرب أو غصب وکیف لا وذلک بصریح الحقّ ومبدء القوی وأصل الرحمة» .

گاه انسان در حالی که دارای اعتدال احوال است به اندازه‌ای توانایی دارد که در آن‌چه تصرف می‌کند یا حرکت می‌دهد ، نهایت آن قوّت و توانایی ، معین و مشخص است ؛

(۲۵۲)

آن‌گاه حالتی برای او عارض می‌شود که توانایی او از اندازهٔ پیشین کاسته می‌شود تا جایی که از انجام یک دهم آن‌چه می‌توانست انجام دهد ناتوان می‌گردد . چنین حالتی به هنگام ترس یا غصّه بر نفس آدمی عارض می‌شود . از طرف دیگر گاه حالتی بر نفس عارض می‌گردد که قوّت و توان آدمی را چند برابر می‌سازد ؛ تا جایی که با ژرفای قوّت خود از آن مستقل می‌شود ؛ چنان‌که در حال غضب یا زورآزمایی و رقابت و نیز در حال مستی معتدل و یا در حال شادی و نشاط چنین چیزی پیش می‌آید .

پس اگر برای عارف ، هیجان و شعفی پیش آید تعجبی نیست ؛ چنان‌که این هیجان هنگام خوش‌حالی عارض می‌شود و در نتیجه ، برای قوای او تسلّط و چیرگی و یا عزّت و توانایی حاصل می‌گردد که در حالت عادی این چنین نیست ؛ همان‌طور که این توانایی به هنگام رقابت برای آدمی به وجود می‌آید و قوای عارف در آن حال ، هیجان ، حمیت و شدت پیدا می‌کند و این بزرگ‌تر و چشم‌گیرتر از شدّتی است که از طرب و شادی یا غضب پدید می‌آید . چگونه چنین نباشد با آن‌که هیجان و توانایی عارف از رحمت و عنایت حق و مبدء قوا و سرچشمهٔ رحمت می‌باشد .

برای تقریر مطلب شیخ و چگونگی مضاعف شدن توان عارف حکایت زیر مناسب است . نقل می‌کنند سلطانی مقتدر بر آن شد که قصری بلند بسازد ؛ ولی کسی که بتواند خشت و سنگ‌های مورد نیاز را بالا بیندازد و به دست بنّا برساند وجود نداشت . شاه اعلان عمومی داد و فردی برای انجام این کار داوطلب شد . وی سنگ‌ها و خشت‌ها را به بنّا می‌رساند و آن را از سر بنّا نیز بالاتر می‌انداخت . شاه نگاهی به هیکل وی می‌انداخت و می‌دید انجام چنین کاری به قیافهٔ وی نمی‌آید و از آن در تعجب و شگفتی فرو می‌رفت . با خود مدتی اندیشید و به دنبال حل این معما بود و راز و رمز توان مضاعف وی بر آمد . شاه دستور داد به زندگی خصوصی وی وارد شوند . مأموران گزارش دادند که وی چون به اندرون خانه وارد می‌شود همسری خوب ، مهربان ، باوفا و باصفا دارد که وی را هم‌چون شاه و سلطانی اکرام می‌کند ، بر او سلام می‌نماید ، آب می‌آورد و دست و پای وی را می‌شوید و چای برای او می‌گذارد و خلاصه در گرامی داشت وی از هیچ کاری فروگذار نمی‌کند . شاه دریافت که سبب آن زور و بازو و توان مضاعف شوهرداری نیکوی این زن است . وی دستور داد که همسر وی را بدزدند تا نظریهٔ خود را امتحان کند . کارگر ، شب که به خانه وارد شد ، همسر خود را ندید و در فردای آن رمقی نداشت و

(۲۵۳)

خسته و ناتوان از انجام هر کاری بود و از عهدهٔ انجام آن کار برنیامد و خشت و سنگ‌ها را نمی‌توانست تا بیش از بالای سر خود بالا بیندازد ؛ چرا که دل شکسته به کار نمی‌رود ؛ هرچند ممکن است دست شکسته به کار رود . شاه ، درستی نظر خود را دریافت و گفت این زن باعث شده بود که قدرت شوهرش تحریک شود و بیش از حد معمول کار نماید و در واقع او با علاقه به آن زن چنین کار می‌کرد .

در مثالی دیگر می‌توان گفت : از منافع شراب این است که اگر کم خورده شود برای انسان نشاط می‌آورد و آدمی را سرمست می‌کند – به عکس موقعی که زیاد خورده شود ؛ چون در این حالت ، بدن را سست می‌کند و به همین خاطر ، نوع خواننده‌ها این حالت را دارند و اگر بخواهند با هوش و حواس عادی آواز بخوانند ، چون کمی خجالت بر آنان چیره می‌گردد نمی‌توانند به‌خوبی بخوانند ولی وقتی ته استکانی شراب بخورند ، همهٔ صدای خود را رها می‌کنند و زیبا می‌خوانند . این حالت به خاطر مستی معتدل است ؛ اما مؤمن لازم نیست یک ته استکان شراب بخورد ، وی وقتی می‌خواهد مسابقه بدهد وضو می‌گیرد و دو رکعت نماز رو به قبله می‌خواند و هفت بار : «لا حول ولا قوّة إلاّ باللّه العلی العظیم» می‌خواند و با نیروی «بسم اللّه الرحمن الرحیم» کشتی می‌گیرد و کار همان ته استکان و بهتر از آن را هم می‌کند . پس این کار منحصر به شراب نیست ، شراب برای بریدگان از حقیقت است ؛ هرچند بالاخره اثر دارد و به شخص نسبت به حالت عادی نیروی بیش‌تری می‌دهد .

کسی که «لاحول» می‌گوید و با «بسم الله» کار می‌کند و توکل بر خدا و ارادهٔ نفسانی دارد و خود را به منزلهٔ حق قرار می‌دهد و به حق می‌رساند و خویش را با جعل الهی مرتبط می‌کند و «یا الله» می‌گوید و کاری انجام می‌دهد ، خیلی قوی‌تر از کسی است که شراب می‌خورد . شراب تنها به معده می‌رود ؛ ولی «لا حول و لا قوة إلاّ باللّه» و «بسم اللّه» به تمام وجود و سراسر نفس می‌رود و چطور این چنین نباشد با این که این کار به قدرت و عنایت حق و مبدء قوت و اصل رحمت وابسته است ؛ پس انسان یک حال عادی دارد و یک حال غیر عادی ؛ حال غیر عادی نیز بر دو قسم است : یک قسم ، وی را تضعیف می‌سازد و قسم دیگر او را تقویت می‌نماید .


 

شرح خواجه

«أقول : المنّة : القوّة . والاسترسال : الانبعاث . والانتشاء : السکر . وعنّ : اعترض .

(۲۵۴)

والهزّة : النشاط والارتیاح . وأولت له ؛ أی أعطت . یقال : أولیته معروفا . والسلاطة : القهر .

واعلم أنّ مبدء القوی البدنیة هو الروح الحیوانی ، فالعوارض المقتضیة لانقباض الروح وحرکته إلی داخل کالحزن والخوف یقتضی انحطاط القوّة ، والمقتضیة لحرکته إلی خارج کالغضب والمنافسة أو لانبساطه انبساطا غیر مفرط کالفرح المطرب والانتشاء المعتدل یقتضی ازدیادها . وإنّما قید الانتشاء بالاعتدال ؛ لأنّ المسکر المفرط یوهن القوّة لإضراره بالدماغ والأرواح الدماغیة . ثمّ لمّا کان فرح العارف ببهجة الحقّ أعظم من فرح غیره بغیرها ، وکانت الحالة التی تعرض له وتحرکة اعتزازا بالحقّ وحمیة الهیة أشدّ ممّا یکون لغیره کان اقتداره علی حرکة لا یقدر غیره علیها أمرا ممکنا .

ومن ذلک یعین معنی الکلام المنسوب إلی علی علیه‌السلام : واللّه ما قلعت باب خیبر بقوّة جسدانیة ، ولکن قلعتها بقوّة ربّانیة» .

مبدء و منشأ نیروهای بدنی ، روح حیوانی است و عوارضی که انقباض روح را سبب می‌گردد به انحطاط نیروها می‌انجامد ؛ همانند حزن و خوف و عوارضی که مقتضی حرکت و انبساط روح است ؛ مثل غضب ، شادی ، رقابت و مستی معتدل ، باعث ازدیاد نیرو می‌شود .

شیخ ، مستی را به اعتدال مقید کرد ؛ زیرا اگر میزان مسکرات زیاد شود ، خمودی و سستی می‌آورد و موجب ضرر به قوه و ارواح دماغی می‌گردد و شخص را به حال خواب آلودگی فرو می‌برد و دیگر نیرویی برای آن نمی‌ماند .

چون شادمانی عارف از بهجت حق است ، از این رو فرح او بیش‌تر و برتر از دیگران هست و نیز وی بر حرکات و کارهایی اقتدار دارد که غیر عارف بر آن‌ها توانا نیست ؛ بنابراین ، وقتی دیگران می‌توانند تغییر یابند عارف تواناتر از آنان است و از همین رو کلامی که منسوب به حضرت امیر علیه‌السلام است تعین پیدا می‌کند که فرمودند : «واللّه ما قلعتُ باب خیبر بقوّة جسدانیة ولکن قلعتها بقوّةٍ ربّانیة» که می‌رساند نیروی شگرف حضرت از باب پهلوانی و نیروی جسمانی نیست ؛ بلکه از باب اقتدار نفس است .

شیخ در این اشاره بیان کرد که نیروی انسان در حالت غیر عادی قابل کاهش و یا افزایش است و این امر طبیعی است . وی نمونه‌هایی برای آن برشمرد . اما چون حق تعالی پناه عارف است بهتر می‌تواند این کار را انجام دهد .

(۲۵۵)

(۲۵۶)

(۲۵۷)

مطالب مرتبط