تعریف عصمت:
عصمت، فضیلتی الهی است که در بعضی از مخلوقات ربوبی تحقّق مییابد و اکتساب و تکاپو و کوشش در بسیاری از جهات این کمال راهی ندارد و با این وجود، کمال و ارزش به شمار میرود.
چیستی عصمت:
یکی از خصایص عالم ناسوت، نقص و عصیانی است که در آن دیده میشود. روح گناه در نطفهٔ آدمی دمیده شده و دوری از گناه، دوری از یک حقیقت است. حقیقتی که آدمی را خاکنشین میکند و در خاک بر عرش مینشاند. همین نقص، مادهٔ گناه است و هر کس به اندازهٔ رهایی از آن اوج میگیرد و به قدر وابستگی به آن در حضیض مینشیند.
عصمت فضیلت و حقیقتی است که آدمی را از گناه دور می دارد و معصوم آن است که به هیچ وجه خطای عمدی و همچنین خطای غیر عمد و سهوی و کمبودهای ناخودآگاه ندارد و با احراز این مقام، از هر کجی و انحرافی ـ اگرچه ناخودآگاه ـ مصون و محفوظ میباشد.
انسان باید با خداوند انس بگیرد و به او نزدیک شود. آن وقت اگر به آنجا رسید که او خدا را میبیند، پس به اینجا میرسد که خداوند هم او را به مراتب بیشتر میبیند و جرأت گناه از او گرفته میشود؛ زیرا هم علم و هم قدرت و هم حسابگری او را میبیند و به همان مرتبه به عصمت نایل میشود. کسی که گناه میکند گویی با خود میگوید خداوند روی خود را طرف دیگر کرده و نمیبیند.
عصمت در موجودات:
مردم عادی در برخی جهات عصمت دارند. برای نمونه، کسی در خیابان لباس خود را بیرون نمیآورد. عصمت نسبی و اندکی در تمامی انسانها، بلکه بسیاری از حیوانات در سطح وسیعی یافت میشود. انسان در سطوح مختلف و با تمامی اراده و اختیار، در انظار عمومی از بسیاری از قبایح و زشتیها چشم میپوشد و روی از آن برمیگرداند و با آنکه دارای اختیار و قوت تمام برای انجام بسیاری از زشتیها در مجامع عمومی است، به مقتضای عوامل درونی و عقل و ادراک، از بسیاری از آنها کناره میگیرد.
هر انسان عاقل و آبرومندی قدرت دارد که در میان کوچه و بازار، عریان شود و کارهایی مانند آن و بدتر از این را انجام دهد؛ در حالی که هرگز چنین نمیکند و عقل و آبروی وی، مانع از تحقّق چنین امری میشود.
اینگونه افراد با آنکه هرگز مرتکب چنین کردار زشتی نمیشوند و عقل آنها مانع از آن میشود، ولی اختیار و ارادهٔ آنان قابل خدشه و انکار نیست؛ زیرا با تمام اراده و اختیار بر تحقّق این گونه امور، از آن دوری میکنند و این دوری، و در واقعْ عصمتِ عمومی، با اختیار آنها منافات ندارد؛ زیرا عقل آنها این امر را گوشزد میکند که چنین کارهایی؛ آن هم در میان مردم، با زیان تمام و نابودی شخصیت انسانی آنان برابر است.
عصمت نسبی و شمولی:
کسانی که در طریق معرفت گام بر میدارند بعد از چندی کوشش و کشش، اگر افراد شایسته و وارستهای باشند، پیروز شده، در غالب مبارزات نفسانی موفق میگردند؛ بهطوری که دیگر باکی از میدان و مبارزه با نفس ندارند و ملکهٔ نفسانی پاکی و شهامت آنها را به جایی میرساند که دیگر گناه و طغیان نیز از آنان مأیوس میشود.
این رهروان، در ترک گناه و کسب فضایل به جایی میرسند که یکپارچه پاکی و درستی میگردند، یکهتاز میدان کمال میگردند و مقام «عصمت نسبی» را به مراتب دارا میشوند. شمار اندکی از آنان که انسان کامل و کمال آدمی هستند به مقام عصمت راه مییابند و در رأس تمامی آنان چهارده نور پاک؛ یعنی حضرات معصومین علیهمالسلام میباشند که به مقام «عصمت شمولی» در عالیترین مرتبهٔ آن نایل میگردند. البته، این حضرات مقامات فراوان دیگری دارند که عصمت، ظرف بروز کمال و شناخت آنان است و بیان آن لسان و زبانی دیگر میخواهد.
عصمت؛ موهبتی یا اکتسابی؟
انسان به معنای کلمه و به طور عمومی و کلی، تمامی استعدادات و قوای کلی همهٔ کمالات را داراست و مقام استعدادی تمامی کمال و کمال تمامی موجودات را داراست؛ اگرچه در مقام فعلیت، هر دسته و گروه از انسانها به موقعیت خاصی نایل میشوند و در محدودهای از کمال مستقر میگردند.
در تحلیل کامل این پاسخ باید سه مرحله از تحقّق را در نظر داشت:
اول ـ استعداد کلی کمال؛
دوم ـ مقام فعلیت و احراز آن؛
سوم ـ مقام افاضهٔ حضرت حق که مربی تمام مراحل قابلی و فاعلی بندگان خود است.
در مقام اول، تمام انسانها در مقابل کمال، امکان احراز هر مقامی را دارا هستند؛ هرچند در مقام فعلیت و تحقّق، تمامی آن برای همگان میسور نمیباشد که این خود زمینهٔ افاضهٔ حضرت حق را با خصوصیات موردی در مقام علمی جناب حق و خارج ایجاب مینماید.
پس در مقام فعلیت و احراز، عصمت از صفات عمومی و فراگیر نیست و عوامل فراوانی در جهات مختلف وجود علمی قبل از ایجاد در تحقّق و تکوّن این امر نقش عمده و اساسی دارد و هرگز زمینهٔ خارجی و عوامل مختلف خارجی نقش زیادی در آن ندارد؛ بهخلاف خوبی ها و نیز عدالت که در حد نصاب و به قدر لازم وصف فراگیر آدمی است و آدمی نقش عمده را در جهات تحققی آن در وعای وجود خارجی و مراحل آن به عهده دارد و عوامل قسری و موانع کلی، علّت تقلیل و کمی آن میباشد، وگرنه در جهت مقتضی، کمی و کاستی در آن راه ندارد.
در زمینه ی عصمت تنها فرق معصوم با غیر معصوم در فعلیت و استعداد است. عصمت در معصوم فعلیت دارد، ولی در غیر معصوم، تنها در استعداد افراد وجود دارد؛ اگرچه کثرت ماده و نفس به افراد بشر مجال نمیدهد که این استعداد را به فعلیت برسانند. به عبارت دیگر برای هر یک از افراد بشر، معصوم شدن نیز ممکن است.
عصمت امری موهبتی است و با توجه به شدت و ضعفی که دارد هر کسی از آن بهرهای دارد، اما برخی نمود آن را که حیاست تنها در جلوت دارند و این پرده را در خلوت میدرند و برخی هم چنان شهود، رؤیت و یقینی دارند که خواه در پیدا باشد یا در پنهان، حیای خود را دارند.
به هر روی، عصمت، موهبتی الهی است که نصیب هر کس نمیگردد و تنها کسانی از این مقام والا و عالیترین مرتبه از کمال برخوردار میشوند که مشیت خاص الهی شامل آنان گردد. عصمت جزو رحمت خاص خداوند است و امری دهشی و موهبتی است، همانند زیبایی که شاید در کشوری تعداد زیبارخان بسیار نادر باشد؛ چرا که زیبایی به رنگ و قد نیست بلکه به تناسب اندام است حال با هر قد و با هر رنگی که باشد.
عصمت در هر فردی که باشد، از حق تعالی است و این کمال عظیم و وصف نادر و عزیز در وجود او میباشد و جهات امکانی و زمینههای مادی و ناسوتی در آن نقشی ندارد. افراد معصوم، پیش از دنیا و پیش از هرگونه اکتساب و کوششی، چنین زمینههای محکم و بلندی را داشتهاند و بروز و ظهور وجودی آنان در این عالم ناسوتی، به آن استعداد ملکوتی، رشد و تحقّق مییابد؛ اگرچه در بسیاری از جهات، تابع اکتساب نیست، ولی در زمینهٔ رشد و تحقّق، در متن طبیعت و جریان نظام، رشد مییابند.
عصمت در اولياى حق عليهم السلام:
معصوم کامل، بدون هیچ ظهور و بروز امکانی، تنها حق تعالی است و اولیای حق علیهمالسلام به لحاظ هویت امکانی و به مقدار این متاع ناسوتی و نزول وجوبی درگیر حوادث امکانی میباشند و این خود، هویت امکانی آنهاست. هر یک از این حضرات، موقعیت و مرتبهای از عصمت را دارا هستند.
حقیقت وجودی عصمت که موهبتی الهی است برای بعضی ذاتی است و زمینههای علمی و عینی دارد و دست غیر بر آن نمیرسد با آن که قابل وصول است و میشود فردی بر اثر کشش و کوشش بر آن دست یابد یا ظرف تنزیلی آن چنین است و ظروف عالی آن بسیط است و در تیررس غیر نمیباشد و عصمت همانطور که به انتخاب است، انحصار را دارد.
انسان کامل گستردهترین وجود انسانی است که تمامی عوالم را در خود دارد و در واقع مؤمن حقیقی است و دیگر مؤمنان تنزیلی از مقام کامل بسط یافتهٔ او میباشند.
عصمت؛ نعمت خاص حق تعالی:
نعمت یا سببی است که همان سلسله علل تکوینی و طبیعی است یا بدون سبب که طریق عنایت خاص (اِنعامی) است. کسی که بدون سبب، قرب پیدا میکند از انعامیها و از محبوبان است و آن که به اسباب تمسک میکند و ریاضت و ندبه و انابه پیش میگیرد تا به حق وصول یابد محبی است. اِنعامیها امنیت و عصمت دارند و عصمت آنان دهشی و موهبتی است نه اکتسابی.
حضرات معصومین علیهمالسلام در زمینهٔ تحقّق عصمت در وجودشان هیچ نقشی ندارند و تمامی، جهات وجودی ـ وجوبی حقتعالی میباشد و اکتساب و کوشش این دسته از بندگان، در تحقّق این کمال نقشی ندارد. امر گفته شده مقتضای توحید خاص الهی است که برخی از بندگان خداوند ـ بهویژه حضرات معصومین علیهمالسلام ـ اگرچه دارای صفات کمالی فراوانی هستند و صاحبان به حق فضیلت میباشند و ایجاب و شایستگی هرگونه اکرام و تمجیدی را دارند، نفسیت و اصالتی از خود ندارند و تنها نفسیت آنان مانند همهٔ مخلوقات، محض عدم است؛ نه نفسیت وجودی و نه تحقّق و زمینه و نه چیز دیگری. همگان میهمان حضرت حق هستند و این حضرات علیهمالسلام نیز میهمانان خاص این سفرهٔ وجودی میباشند.
هر کس و هر چیز با هر فعلیت، و با هر تحقّق، زمینه و استعداد، در جهات افاضهٔ وجودی به اعطای حق متحقّق میباشند و در جهات مادی و امکانی؛ اگرچه اختیار و ارادهٔ آدمی یا دیگر جهات در تحقّق بعضی از خصوصیات وجودی نقش دارد، تمامی، در عوالم ناسوتی و جهان مادی است و زمینه و قابلیت عصمت که هیچگونه اضافهٔ مادی و ناسوتی ندارد، هرگز بهرهای از اضافهٔ خَلقی نبرده است و تنها از اعطای حضرت حق تعالی میباشد و جهات ربّانی در آن به تمامی نقش دارد. نفس زمینه و استعداد نیز فعل حق تعالی است و تمام جهات ایجابی را از جانب جناب حق دارد.
آنچه فعلیت و ظهور نسبت به مخلوقات، وجود دارد، تنها دارای جهات حقّانی است و نسبت هر گونه ظهور و فعلیتی در جهات استعدادهای تجردی و علمی به غیر حقتعالی، شرک گویاست و مقتضای توحید خاصی نفی تمامی آنهاست.
عصمت و عدالت:
فردی که گناه نمیکند، بهطور نسبی یا دایمی، در کوتاهمدت یا درازمدت عادل میشود و معصوم کسی نیست که فقط گناه نکند و چنین نیست که بعد از عدالت، به عصمت رسد و عصمت نیز امری عدمی، عمومی و لازمهٔ طبیعی ترفیع عدالت باشد؛ بلکه مقولهای است که باید بیش از آن دربارهٔ آن اندیشه کرد.
کسی که عادل است به معنای آن نیست که معصوم و دور از خطاست. عادل کسی است که در زمان وصف، معصیتی ندارد و معصوم آن است که به هیچ وجه خطای عمدی و همچنین خطای غیر عمد و سهوی ندارد و آنچه به نام ترک اولی شناخته میشود از عنوان خطا در اصطلاح شریعت خارج است؛ اگرچه به لسان عرف، ترک اولی نیز در ردیف خطاهاست. باید توجه داشت عطوفت و غیرت بهطور کامل در حضرات معصومین علیهمالسلام روشن است و ایستادگی آنها در هر جهت، مناط کامل خود را دارد؛ ولی در غیر معصوم اینچنین نیست و مناطها و معیارهای متفاوتی به خود میگیرد و در هر جایی بهگونهای بروز میکند و معلوم نیست فرد عادل توانسته باشد در عطوفت یا غیرت خود از ظلم دوری نموده باشد. مراد از ظلم، معنای اصطلاحی آن است که قرار دادن چیزی در غیر جای متناسب آن است.
فرد مؤمنی که خود را به مقام عدالت رسانیده و از این کمال برخوردار شده است؛ اگرچه با توجه و از روی عمد و بیباکی، دست به گناه و عصیان نمیزند و بدی و کجی را هیچگاه با میل و رغبت دنبال نمیکند، از احتمال لغزش و خطای ناخودآگاه، مصون و محفوظ نیست.
پس فرد عادل، در هر مرتبه و مقامی که از آن قرار گیرد، نمیتواند خود را از احتمال درگیری و گرفتاری عصیان و بدی دور دارد، گذشته از آنکه وی نمیتواند انحرافات و گرفتاریهای ناخودآگاه نظری و عملی را از خود دور سازد.
میان عصمت کلامی و عدالت فقهی فاصلهای از وجود تا عدم است و فاصلهٔ میان فسق و عدالت تنها یک قدم است و با عملی ناپسند و گناهآلود، انسان عادل فاسق میشود. همانطور که آب دریا کر است و آب حوضی نیز کر است اما این کجا و آن کجا. در آب دریا اگر هزاران سگ هم بیفتد، ذرهای نجاست بر دامن آن نمینشیند و آب حوض با برداشتن یک لیوان آب از آن و از دست دادن حد نصاب خود، دیگر پاک کننده نیست. حکایت معصوم و غیر معصوم را میتوان از باب نزدیک شدن به ذهن به آب دریا و آب حوض تشبیه نمود وگرنه مقایسه هم باطل است.
عصمت به مراتب، برتر از مقام عدالت فردی است و معصوم، گذشته از آن که هیچگاه در مظانّ خطا و عصیان قرار نمیگیرد، کمبودهای ناخودآگاه ندارد و با احراز این مقام، از هر کجی و انحرافی ـ اگرچه ناخودآگاه ـ مصون و محفوظ میباشد.
بعد از این بیان، باید حقیقتی را به طور صریح و آشکار بیان داشت که عصمت در جهت فاعلیت خَلقی نقش عمدهای ندارد و احراز مقام و مرتبت عصمت، تحت اختیار و کوشش و تکاپوی فردی نیست و تنها اراده و اختیار حق تعالی، تحقّق چنین موقعیت و مقامی را در فرد ایجاب مینماید و از حیطهٔ قدرت امکانی بهدور است و گذشته از آن که نسبت به افراد آدمی از ندرت برخوردار است، از صفات عمومی افراد بشری نمیباشد.
اما احراز عدالت و پاکی که در عادل و مؤمن وارسته یافت میشود و در محدودهٔ قدرت آدمی و در حیطهٔ ارادهٔ او قرار دارد و هر فرد صالح و با ایمانی میتواند خود را به این مرتبه از پاکی برساند و به احراز چنین مقامی نایل آید.
بنا بر این اصل است که عصمت موهبتی الهی است و نصیب هر کسی نمیشود و تنها کسانی این مقام و مرتبه از کمال را دارا میشوند که تحت تربیت خاص حضرت حق قرار گیرند و مشیت خاص الهی شامل آنان گردد؛ به خلاف عدالت که امکان و فعلیت تحقّقی و وجود خارجی آن به شرط حصول شرایط و خصوصیات برای همهٔ بندگان خدا تحت اراده و عنایت کلی حق قرار دارد و از نوعیت وجود بیشتری برخوردار است.
عصمت و ترک اولی:
متشابهات فراوانی در قرآن و روایات به چشم میخورد که ظاهر تمامی آنها با عصمت حضرات انبیای الهی علیهمالسلام سازگار نیست و یا دستکم نسبت به این امر، توهّم و شبههای ایجاد مینماید.
تنها شیعه است که عصمت آن حضرات علیهمالسلام را به تمامی معنای کلمه میپذیرد و بحثهای بسیاری برای دفع تمامی توهّمات ارایه میدهد و برای آن، تعبیر ترک اولی را میآورد و میگوید: تمامی موارد در صورت احراز و تحقّق آن کردار، از جهت مدرک و صحت آن، ترک اولی میباشد.
این عنوان با خطا و عصیان تفاوت ماهوی دارد. آنچه با عصمت منافات دارد، خطا و عصیان است و ترک اولی منافاتی با عصمت ندارد؛ بهویژه با توجّه به این امر که مراحل و مدارج کمالات حضرات انبیا علیهمالسلام مختلف و متفاوت است و هر یک باید به تناسب مراتب وجودی و کمالات متحقق خود ملاحظه شود.
پیش از بیان معنای ترک اولی باید این اصل را در نظر داشت که افعال و کردار آدمی مطابق اندیشهٔ کامل و اعتقاد صحیح شیعه، همگی دارای مناط و ملاک حقیقی و مصالح و مفاسد کلی ـ عمومی و تمایزات جزیی و مخصوص خود است.
پس هنگامی که از جانب شارع مقدس به ترک امری یا انجام فعلی دستوری صادر میشود، چه لحاظ الزامی در جهت نفی و اثبات داشته باشد و چه تنها خواهان کاری و ترک امری بدون جهت الزام باشد، باید دانست که کمال آدمی و وقار و رشد انسانی ایجاب میکند که آن را مطابق نظر شارع تحقّق دهد تا از هرگونه تخلّف؛ هرچند در امور غیر الزامی، دوری حاصل گردد.
در مواردی که حضرات انبیا علیهمالسلام به ظاهر تخلّفی کردهاند، چون از جانب شرع مقدس و عقل و براهین کلی دلایل قاطع و محکم بر عصمت حضرات معصومین علیهمالسلام اقامه گردیده است، پس این گونه امور، هرگز جهات الزامی و یا مناطهای نفسی را دارا نبوده و تنها جهات فضیلتی را داشتهاند که با تخلف در آن جهات ـ چه در جهت نفی و چه در جهت اثبات ـ سلب فضیلت، از این حیث و به همین قدر و تنها نسبت به آن نبی پیش میآید. با مراتب مختلفی که هر یک از آن حضرات علیهمالسلام دارند و به صورت قهری هر یک در موقعیت خاص خود میباشند، چنین تخلفی نه با عصمت و نه با دیگر شؤون حضرات انبیا علیهمالسلام منافاتی ندارد، بلکه موقعیت کمال و مرتبت فضیلتی ایشان را بیان میکند.
بنابراین، ترک اولی، گذشته از آن که معصیت و کمبودی را اثبات نمیکند، موقعیت و مرتبت آن معصوم را بیان مینماید.
در اینجا نسبت به این امر باید گفت: اگرچه چنین برداشت و اندیشهای در این جهت نسبت به حضرات انبیا علیهمالسلام خود نیازمند اثبات و بیان خصوصیات آن میباشد و در مقام خود توضیح و تشریح کامل آن لازم میباشد، ولی همین مطلب بعد از اثبات و استحکام تمام، زمینهای بسیار گویا و روشن برای شناخت تمامی مدارج کمالات حضرات انبیا علیهمالسلام میباشد و میتوان از این راه، موقعیت هر یک از حضرات معصومین علیهمالسلام و تقدّم شرفی نسبت به آن وجودات پاک را به دست آورد و مشخص نمود.
در بررسی گسترده و تأملی دقیق و علمی میتوان از لابهلای همین نسبتها و دیگر عناوین و اوصاف مسلم حضرات معصومین علیهمالسلام ، مقام و منزلت هر یک از ایشان را به دست آورد و آنان را از جهت مرتبت و کمال تقسیمبندی کرد و قضاوتی کلی و مشخص برای ایشان صورت داد و آن حضرات علیهمالسلام را با تمام علوّ مقام، به محاکمهای محترمانه دعوت نمود و هر یک را با دیگری در همهٔ جهات مقایسه نمود و گذشته از برتری هر یک بر دیگری، موقعیت خاصّ آن نبی و معصوم را به دست آورد.
البته، در این جا شایسته است روشن شود که این امر با آنکه بسیار مشکل و بسیار گسترده است و تا به حال نیز به طور کامل تحقّق نیافته است، در بسیاری از موارد و جهات و نسبت به بعضی از حضرات انبیا علیهمالسلام موقعیت روشن و گویایی وجود دارد؛ اگرچه آنان نیز در خصوصیت شخصی و موقعیتهای فردی خود جهات ابهام فراوانی دارند که باید در جهت رفع این ابهامها کوشش فراوانی مبذول داشت تا هالههای ابهام به صورت کامل برطرف گردد.
مراتب عصمت در اولیای حق علیهم السلام:
با آنکه تمامی اولیای الهی علیهمالسلام در اصل مقام عصمت و مصونیت از خطا و نیز در داشتن وحی اشتراک دارند، ولی این بدان معنا نیست که تمامی آنان از حضرت آدم تا حضرت خاتم علیهمالسلام در یک مرتبه و مقام باشند و تفاوتی در مراتب کمال نداشته باشند؛ بلکه هیچ یک از آنان در اخلاق، معرفت، کمال، ولایت، محبت، عشق و توحید در یک رتبه نبودهاند.
برای فهم عصمت و یافت هویت معصوم و مراتب آن با تمامی تعدد و وحدت آن، حال و هوای مناسب آن لازم است. نباید در فهم و یافت مراتب و خصوصیات آن بیمناک بود و چنان احتیاط را رعایت کرد که خود را از فراهم نمودن اسباب درک آن عاجز دید. تمایز معصوم از غیر معصوم جز در لسان شریعت نمیتواند معنای خاصی به خود بگیرد و بهسختی میتوان مرزی میان معصوم و غیر معصوم مشخص نمود.
عصمت، گرچه در تمامی حضرات انبیا و ائمهٔ معصومین علیهمالسلام و حضرت زهرا علیهاالسلام موجود میباشد، ولی هر یک مرتبه و مرحلهٔ خاصی را از این کمال دارا میباشند و مفاد لسان محکم قرآن مجید: «فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ»(بقره / ۲۵۳) بر تمامی آنان حاکم است؛ در حالی که «لاَ نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ»(بقره / ۲۸۵) خود حکایت از احراز عصمت میکند و در اصل کمال و تمامیت این وصف برای تمامی آن انوار پاک نزد اهل حق بحثی نیست.
مراتب عصمت در حضرات معصومین علیهمالسلام متفاوت و گوناگون است و هر یک از آن حضرات علیهمالسلام وجودی تنزیلی از مراتب برتر میباشند تا جایی که دیگر در مقام برتر، تنزیل نسبی متصوّر نیست و تنها مقام تنزیلِ اطلاقی میباشد که منحصر در وجود مبارک حضرت ختمی مرتبت صلیاللهعلیهوآله است. ایشان وجود تنزیل اطلاقی عصمت حضرت حق و مظهر اطلاقی قداست پروردگار میباشند، اگرچه مرتبهٔ تنزیل اطلاقی با نفسیت ظهوری در غیر ظرف مرتبه با وجود بدوی ـ ختمی ولایت که شخص حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام میباشد با نفسیت مقام ختمی صلیاللهعلیهوآله وحدت کامل دارد.
در طول تاریخ، پیامبران و اولیای معصوم بسیار بودهاند که راهنمای انسان در ناسوت گردیدهاند. با آن که همهٔ انبیا و امامان علیهمالسلام معصوم هستند و در اصل عصمت میان آنان تفاوتی نیست، عصمت در معصومین نیز متفاوت است. این چنین نیست که عصمت امر متواطی باشد؛ بلکه انبیا و امامان هر یک در مقامی از این عنوان قرار دارند و هر یک مرتبهای از این حقیقت را دارا میباشند. درست است که آن حضرات علیهمالسلام در اصل عصمت با هم مشترک میباشند اما از آنجا که بسط امری مشکک است و نه متواطی، هر یک از آنان به لحاظ بسطی که داشتهاند، در مرتبهای از عصمت میباشند.
توجیه فضیلت عصمت با فرض موهبتی بودن:
سؤال مهم و اساسی که در زمینهٔ عصمت معصومین علیهمالسلام پیش میآید که اگر تحقّق حقیقت عصمت و ایجاب چنین کمالی در بعضی از انسانها از جانب حق میباشد و ارادهٔ پروردگار بر چنین امری تعلق میگیرد و هیچ ارتباطی با کوشش و کنش فردی ندارد و راه اکتساب این مرتبه از کمال، بر انسان بسته است و تنها بستگی به عوامل غیبی و موقعیتهای غیر مادی دارد، پس این نوع فضیلت، برای آن حضرات علیهمالسلام چه موقعیت ارزشی دارد؟
هنگامی که تحقّق این کمال در فردی به فعل او بستگی ندارد و کردار آدمی در آن دخیل نمیباشد و از حیطهٔ قدرت انسانی خارج است و تنها به مشیت حضرت حق بستگی دارد و ارادهٔ حق تعالی است که چنین امری را ایجاب مینماید، دیگر وجود چنین مرحلهای از کمال، در بعضی از انسانها چه فضیلتی دارد و این حضرات علیهمالسلام از این جهت که دخالتی در تحقّق این امر ندارند، با تمامی افراد غیر معصوم مساوی میباشند؛ همانطور که اگر ارادهٔ حق تعالی بر تحقّق عصمت در انسانهای دیگر و یا تمامی آنها تعلّق میگرفت، دیگر تفاوتی از حیث فعلی در میان تمامی ایشان یافت نمیشد؛ زیرا ملاک و مناط تمامی فضایل، اکتساب، کوشش و تکاپوی آدمی میباشد و جهاتی که از حدود اختیارات انسان به دور است، ملاک فضیلت برای فردی قرار نمیگیرد؟
در پاسخ به پرسش یاد شده ابتدا بهطور خلاصه و کلی باید گفت: فضیلت و ارزش وجودی ائمهٔ معصومین علیهمالسلام را به روش برهان معلولی میتوان به خوبی به دست آورد و ارزش وجودی آنان را از انتخابی که حضرت حق نموده است مسلم دانست؛ زیرا اراده و انتخاب حق تعالی هرگز گزافی همراه ندارد و تمامی کارهای الهی از روی حکمت و عنایت است و انتخابی چنین، خود بهترین دلیل برای تحقّق کمال و موقعیت ارزشی در حد عالی نسبت به این حضرات علیهمالسلام میباشد.
از روش اثبات معلولی و اِنّی به دست میآید که انتخاب جناب حق و گزینش آن حضرات علیهمالسلام در این موقعیت بالای کمال، خود زمینه یا زمینههای فراوانی را در ایشان علیهمالسلام اثبات میکند و میتوان علّت انتخاب ایشان را وجود چنین زمینههایی دانست تا باز اساس کمال و فضیلت به عبد و مقام بندگی باز گردد و بهطور کلی و تمام، جهت الهی نیابد و در این جهات، بندگان بیاراده انتخاب نگردند.
در رابطه با این برداشت باید گفت: اگر این گونه توانها و یا زمینهها جهت بندگی داشت و برای انسان موقعیتی را همراه داشت، خود بیانی و مطلبی بود، ولی در این مقام چنین نیست.
نفس این زمینه از حضرت حق میباشد و انتخابی چنین توان بندگی را در بر نداشته و از عبد تلاشی برای به دست آوردن این کمال آن انجام نشده است؛ زیرا همهٔ گزینش و انتخاب از جناب حق بوده و این امر، قبل از تحقّق و تکوّن چنین بندگان معصومی علیهمالسلام صورت گرفته و دور از توان و تلاش آدمی محقق گشته است. اینگونه افراد، پیش از خلقت طبیعی و قبل از ورود به این دنیا چنین وضعی را در خود یافتهاند و هنگامی که چیزی نبوده و جز نفی و عدم خارجی موقعیتی را نداشته و تنها مراحل علمی و عنایات نوری حق تعالی را پشت سر گذاشتهاند، چنین موقعیت ارزشی را دارا بودهاند.
از گزینش و انتخاب حضرت حق بهخوبی روشن میشود که تلاش و تکاپوی آدمی در آن دخیل نبوده و تنها عنایات حق تعالی چنین موقعیتی از کمال را برای دستهای فراهم ساخته، ولی موضوعی که بسیار قابل توجّه و دقّت است این است که نفس اضافهٔ اِنّی این بندگان به حق و عنایات خاص حضرت حق، خود عالیترین مراحل کمال را اثبات میکند و باز نیز به طریق کشف معلولی این فضیلت بالای آنان، اگرچه از حق و به حق باشد، به دست میآید و نفس این اضافهٔ نوری و این توجه خاص الهی بهترین ملاک فضیلت برای حضرات معصومین علیهمالسلام میباشد.
حضرات معصومین علیهمالسلام با این که خود دستکم پیش از خلقت تکوینی، تصرّفی در شؤون وجودی خویش ندارند و از جانب حق، واجد این کمالات گشتهاند، ملاک فضیلت و عالیترین عناوین فضیلت و کمال را نیز دارا میباشند.
در اینجا پرسشی پیش میآید که در این بحث، بررسی آن لازم میباشد و آن این که: فضیلت و تحسین نسبت به کمال یک فرد به اراده و کوشش و تکاپوی او مرتبط میباشد و هنگامی که فردی در جهت کسب کمالی کوششی را متحمل شود و از طریق تلاش، عنوانی را احراز نماید، استحقاق تحسین و تمجید پیدا میکند.
بنابراین، چیزی را میتوان برای فردی ملاک فضیلت دانست که در راه تحصیل آن اراده داشته و تلاش کرده باشد و بنا بر آیهٔ مبارکهٔ: «وَأَنْ لَیسَ لِلاْءِنْسَانِ إِلاَّ مَا سَعَی»(۱) چیزی که سعی و کوشش آدمی در آن دخیل نباشد، برای او نیست. هنگامی که عصمت از اختیار و ارادهٔ آن حضرات علیهمالسلام بهدور است و تنها جهات الهی در تحقّق آن دخالت دارد، چگونه میتواند برای آنان ملاک فضیلت محسوب گردد؛ زیرا فضیلت و عنوان تحسین و تمجید هنگامی صادق میباشد که جهات ارادی و اختیار و کوشش فردی در آن نقش اساسی داشته باشد؟
در پاسخ به این اشکال ـ که ظاهری زیبا دارد ـ میتوان گفت: چنین نیست که تنها کمالی که از مسیر اختیار آدمی گذشته و تلاش خاص فردی در آن دخالت داشته است، کمال باشد؛ اگرچه کمالی که آدمی با کوشش و تلاش مخصوص خود به دست میآورد، فضیلت است.
فضیلت، نفس اضافهٔ حقیقی خیری به فرد یا چیزی میباشد. تحقّق و عینیت خیر در هر موجودی؛ اعم از انسان و دیگر موجودات را «فضیلت» و «ارزش» مینامند؛ خواه تحقّق و یافت آن خیر در آن موجود تحت اکتساب و اراده و اختیار فردی باشد یا نباشد؛ زیرا فضیلت و ملاک ارزشی بودن کمال بر اکتساب و تلاش شخصی یا خلقی متفرع نیست؛ اگرچه به دست آوردن کمال و خیری از طریق کوشش و تلاش، خود فضیلت است و ملاک ارزشی خود را دارد.
چنین نیست که تمام فضایل و کمالات موجودات و عوالم خلقی؛ اعم از انسان و دیگر موجودات، تابع بر اکتساب و زحمت و کوشش آنان باشد؛ زیرا بسیاری از کمالات و مصادیق ارزشی را در موجودات مییابیم اما اراده یا تلاش خاص فردی در تحقّق آن وجود ندارد و با این وجود، ارزش و کمال به شمار میرود. این امر با توجّهی سطحی به تمام موجودات بهخوبی روشن میگردد و محتاج توضیح و بیان مثال نیست، بلکه میتوان گفت: همهٔ موجودات عوالم مختلف، خود مثالی برای این امر است و ما در اینجا تنها برای تکمیل بیان به چند مثال ساده و عمومی اشاره میکنیم.
اطفالی که به دنیا میآیند، یکی از خانوادهٔ مؤمن و شایسته و سالم و دیگری از خانوادهای ناسالم و فاسد و یا کافر میباشد؛ یکی زیباست و دیگری زشت؛ یکی سالم است و دیگری مریض و معیوب؛ یکی در خانوادهای فقیر و مسکین به دنیا میآید و دیگری از خانوادهای اشرافی و هر دو دسته از این گونه اطفال در جهت تکوین و اساس رشد طبیعی از هر گونه اراده و اکتساب خاص خود بیبهره میباشند؛ در حالی که در جهت ارزش و سنجش موقعیت کمالی، دارای دو گونه قضاوت مختلف هستند و نفس اضافهٔ حقیقی آنها بر این عناوین و مصادیق، خود بالاترین ملاک تمایز در سنجش موقعیت ارزشی آنان میباشد؛ بی آنکه اکتساب و تلاشی از جهت آنها در کار باشد و یا حتی شعور این امر را داشته باشند؛ در حالی که کمال یا نقص هر یک به خود او نسبت داده میشود و موقعیت ارزشی آنها همان استعدادهای مختلف آنان میباشد و اگر برای فضیلت و کمال، بازاری فرض شود، در آن بازار برای تمامی آن کمالات و یا نواقص، حساب خاص خود را صورت خواهند بخشید؛ خواه در جهات طبیعی و مادی باشد و یا در امور اعتباری و حیثیتها و عناوین کلی و عمومی. تمامی امور گفتهشده جهات تمایز ارزشی خاص خود را دارد و در این گونه امور، اگر جهات کمالی باشد، فرقی میان احکام عقلی و شرعی نیست و در واقع، احکام شرعی همه بر همین اساس میباشد. شارع مقدس میفرماید: برای طفلی که در رحم مادر است و پدر او مرده، سهم برگیرید و دو چندان نیز کنار بگذارید، شاید آن طفل بیش از یکی باشد، در حالی که در اصل، معلوم نیست آیا این طفل زنده به دنیا میآید یا خیر و آیا پسر است یا دختر، و یکی است یا بیشتر؟ منظور این است که نظر شرع و به حکم شارع، طفل زمینهٔ تصاحب فضایل تشریعی، تکوینی، حقیقی و اعتباری را دارد؛ بدون آنکه اکتساب یا حتی ادراکی نسبت به این امور داشته باشد.
دیگر اشیا، موجودات و تمامی پدیدهها این حکم را دارا هستند. برای مثال: گلابی و چغندر؛ اگرچه در رشد و رسیدن به کمال مخصوص خود نقش دارند و با سیر وجودی در تشخّص نوعی خود توانستهاند استعداد خود را بروز دهند و موانع احتمالی را برطرف کنند، این دو، در اصلِ نوعیت خود ـ که گلابی گلابی باشد و چغندر چغندر ـ هیچ نقش اساسی و عمدهای ندارند؛ در حالی که با دید کمالشناسی، فضیلت گلابی بر چغندر در هر میزان و سنجشی محرز میباشد و این امر، با اکتساب و شعور آن، ارتباطی ندارد.
دیگر موجودات نیز کمالات بسیاری را دارا میباشند که هرگز دست اختیار و قدرت بر آنها نفود ندارد و تنها عوامل خارجی در تحقّق آن نقش دارد؛ در حالی که هر یک موقعیت ارزشی این کمالات نوعی و یا موردی را دارند.
پس به بیان منطقی میتوان گفت: فضیلت و اکتساب با هم نسبت عام و خاص دارد؛ زیرا اکتساب هر خیر و کمالی فضیلت است و موقعیت ارزشی خاصی به همراه دارد، ولی چنین نیست که هر فضیلت و تحقّق کمالی، از طریق اکتساب و کوشش به دست آید.
عصمت در انبیا و حضرات معصومین علیهمالسلام اگرچه به معنای کلی و عمومی و اکتسابی نیست، منافاتی با اصل کمال و موقعیت ارزشی آن برای صاحبان کمال ندارد؛ زیرا اراده و اضافهٔ نوری و حکیمانهٔ حضرت حق بر چیزی و کسی در جهت تحقّق وجودی عالم، کشف اِنّی و معلولی بر فضیلت را همراه دارد که نسبت به غیر آن چنین نمیباشد.
همچنین در تمام موجودات و اشیا، همهٔ مواهب و موقعیتهای ارزشی در حیطهٔ قدرت و محدودهٔ اراده و مشیت نمیباشد؛ خواه در موجوداتی که از شعور و ارادهٔ کامل برخوردار باشند یا در پدیدههای ناقص و یا اساسا از این مقوله و معنا چیزی به ارث نبرده باشند که همگی با اینکه سعی و کوشش خود را بهطور کامل و احسن دریافت میکنند، ثمرات و موقعیتهای ارزشی کمالات نوعی و شخصی را که در حیطهٔ اراده و شعور خود نداشتهاند نیز دریافت خواهند کرد و این خود، در گرو نظام احسن جهان و هستی میباشد.
عصمت و اختيار:
گفته شد عصمت از صفات الهی است و تصرّف خَلقی در آن دخالتی ندارد. معصوم نه تنها از گناه و عصیان بهدور میباشد، بلکه حتی ناخودآگاه در خطا و کاستی نمیافتد، در این حال، این پرسش رخ مینماید که چگونه میتوان حضرات معصومان علیهمالسلام را مختار دانست و در نتیجه، سلب هر گونه اختیار از آنها نسبت به معاصی تداعی میشود؛ زیرا این گونه امور، نسبت به آنان، امکان وقوعی ندارد؟
در پاسخ میگوییم: عصمت منافاتی با اختیار ندارد. آنها در حالی که دارای ملکهٔ عصمت و صفت پاکی هستند، از عالیترین مراحل اختیار برخوردار میباشند و عدم تحقّق معصیت و خطا از آن حضرات، منافاتی با اختیار ندارد و تمامی آن حضرات علیهمالسلام همچون همگان مختار میباشند.
فعلیت عصمت با امکان ذاتی هر نوع کمی و کاستی و عصیانی در فرد قابل جمع میباشد و جمع این دو، هیچ تنافی و تعاندی ندارد. فرد همانطور که میتواند معصوم باشد، به این حد از کمال و رشد رسیده است که بر خود تسلط کامل داشته و تمام حرکات نفسانی و انسانی خویش را کنترل نماید و بر همهٔ قوای خود حکومت کند.
امکان نفسی و فردی و زمینهٔ امکانی و استعدادی وی به مقتضای هویت امکان کلی آن توان انجام هر کاستی و کمی را دارا میباشد و این زمینهٔ امکانی و اقتضای ذاتی، خود به کمالات متحقّق وجودی وی قوّت و ارزش میبخشد. کسی که چنین نفسیت امکانی را ندارد، هرگز استعداد کمال تحققی را نخواهد داشت، جز نفس کمال و اصلِ تحقّق، و جناب واجب که دیگر هیچگونه استعدادی اعم از نقص و کمال، در آنجا مطرح نیست و هرگونه استعداد و امکانی از وجود حضرت حق بهدور میباشد و امکان آن، ظرف وجود آن میباشد.
معصوم و هر موجود امکانی، امکان ذاتی و فقر نفسی خود را در هر حد از کمال که باشد، داراست و هرگز از نفسیت بهدور نمیگردد؛ زیرا دوری از نفس با نبود نفسیت آن فرد برابر میباشد.
البته، امکان نفسی و زمینهٔ فقری، به خاطر وجود ملکهٔ عصمت، هیچگاه لباس تحقّق نمیپوشد و معصوم برای همیشه به امکان خود باقی میماند؛ زیرا تمامی فعلیتها از جناب حق است و منافاتی با فقر و ناداری نفسی موجودات ندارد. آنچه تحقّق و کمال است، از حقتعالی میباشد و فقر، همه از ممکنات است؛ نه چیزی از حضرت حق کم میشود و نه چیزی بر فقر افزوده میگردد و ممکنات، در هر سطحی از کمال باشند، تمامی میهمان حق، جلوهٔ حق، ربط حق و همسایهٔ حق میباشند و حُسن همجواری آنان، خود تمامی غنا و تمامی کمال برای ممکنات است.
آنچه علّت اختیار و اراده در حضرات معصومین علیهمالسلام است ـ همچون همهٔ صاحبان اراده و اختیار ـ همان امکان نفسی در جهات کاستیها، کمبودها و معاصی است که در همگان یکسان است و تمامی افراد انسانی در آن مساوی هستند؛ زیرا این هویت نفسی ـ که تمام معنای ناداری و فقر انسانی است ـ هرگز قابل زوال و انعدام نیست؛ همانطور که قابلیت شدت و ضعف را ندارد و در هر مرحلهای از کمال و رشد که باشد، نسبت به فقر و ناداری برابر خواهد بود.
آنچه قابل شدت و ضعف یا انعدام و نفی میباشد، جهات وقوعی کاستیهاست که تمامی از اراده و اختیار فردی متأخّر میباشد و نه تنها با ارادهٔ کامل در جهات فعلی و زمینههای تحقّقی کمال انسان برای همیشه و به طور مداوم میتوان امکان وقوعی کاستیها را تضعیف نمود، بلکه ممکن است به طور دایم، آن را نفی کرد و امکان و استعداد وقوعی آن را از وجود خود دور داشت؛ همچنانکه در حضرات معصومین علیهمالسلام چنین است.
با این توضیح، معلوم میشود که تحقّق عصمت، هرگز با اختیار و ارادهٔ آدمی منافاتی ندارد؛ چرا که او با تمام اراده و اختیار، کاستیها و زشتیها را از خود دور میدارد.
امکان و استعداد گناه و کاستی در معصوم:
اگر امام سجاد «علیهالسلام» در فرازی از دعای صحیفه مرادش از «واجعل ما یلقی الشیطان…» این باشد که گناهانم را به حسنات تبدیل کن باید گفت: این گناهان برای امام «علیهالسلام» در مرتبهٔ استعداد وقوعی است؛ زیرا معنای عصمت، این نیست که معصوم نمیتواند گناه بکند؛ زیرا اگر معصوم نتواند گناه کند، گناه نکردن برای او کمالی شمرده نمیشود.
البته، این استعداد گناه در معصوم، هیچگاه لباس تحقّق نمیپوشد و به فعلیت نمی رسد. توضیح اینکه وقوع خطا و عصیان و هر نوع کمی و کاستی در انسان، متأخر از اراده و اختیار اوست؛ زیرا تمامی فعلیتها ـ خواه خوب و زیبا باشد یا زشت و نازیبا ـ معلول اراده و اختیار آدمی است. بر این اساس، هنگامی که فرد یا افرادی که صاحب کمال میباشند و تمام مواهب الهی را دارا هستند و از ارادهٔ محکم و عصمت و پاکی برخوردار میباشند، عدم تحقّق عصیان و هر نوع کاستی دیگر در خارج و وعای وقوعی از ارادهٔ محکم و وجود عصمت در آنهاست و هر نوع نقص و خطایی برای همیشه در وجود آنها به امکان خود باقی میماند؛ زیرا وقوع تمام کاستیها در انسان همانند خوبیها به سبب اراده و اختیار است و هنگامی که ارادهٔ افرادی به واسطهٔ تحقّق صفای باطن و وجود حقیقت عصمت ملبّس به هوا و شومی نمیشود، هیچگاه امکان کاستی تحقّق خارجی نمییابد و عدم وقوع خارجی با امکان نفسی خود، هیچ منافاتی ندارد؛ اگرچه به واسطهٔ صفای باطن، امکان وقوعی و استعداد خارجی چنین تحققی را از دست میدهد و عصمت، زمینهٔ هر نوع تحقق معصیتی را از بین میبرد و احتمال و امیدی را در این جهات بر حضرات معصومین علیهمالسلام نمیتوان راه داد.
باید توجه داشت امکان ذاتی کاستیها غیر از امکان وقوعی آن است. امکان ذاتی زمینهٔ اختیار و پیش از آن است و این قبلیت، ذاتی آن است و این امکان، نفسیت تمام برای هویت آدمی دارد؛ برخلاف امکان وقوعی، که متأخّر از اختیار میباشد و هر گونه شدت و ضعف یا قوت و انعدامی را در خود میپذیرد و در واقع، از اوصاف خارجی انسان است که با فعلیت تمام در جهات رشد و کمال و تحقق عصمت و پاکی، زمینه و موضوعی برای چنین امکانی نمیباشد و فعلیت کمال با نفی چنین استعدادی برابر میباشد.
ترک زشتیها در شرایط عمومی:
انسان در سطوح مختلف و با تمامی اراده و اختیار، در انظار عمومی از بسیاری از قبایح و زشتیها چشم میپوشد و روی از آن برمیگرداند و با آنکه دارای اختیار و قوت تمام برای انجام بسیاری از زشتیها در مجامع عمومی است، به مقتضای عوامل درونی و عقل و ادراک، از بسیاری از آنها کناره میگیرد؛ در حالی که از انجام همان کردار زشت و ناشایست، در پنهان و دور از انظار، باکی ندارد و به آسانی مرتکب آن میشود.
این عامل همان رؤیت و ارایهٔ عقلی است، که در پنهانی، چنین امری وجود ندارد. آدمی هنگامی که از موهبت عقل برخوردار باشد و مشاعر او بهخوبی کار کند، بی آنکه زمینهٔ ایمان هم در او بسیار قوی و نیرومند باشد، با خود اینگونه میاندیشد که اگر چنین کار زشتی را در میان مردم و در انظار عمومی مرتکب شود، مردم در مقابل عمل زشت او، از خود عکس العمل خواهند داشت که کمترین نتیجهٔ آن، بیحرمتی و بیارزشی این فرد خواهد بود و سپس با خود میگوید: من دارای حرمت و ارزش عمومی و مردمی هستم و با این کار، خسارت جبرانناپذیری را متحمل میشوم و برای دفع چنین خسارتی، راهی جز ترک این امر نمیبیند؛ ولی اگر در همان خیابان و مرکز عمومی، یقین کند که کسی نیست یا اگر هست، او را نمیبیند و یا اگر ببیند، ترتیب اثر نمیدهد، به آسانی مرتکب آن امر میشود؛ چنانکه در پنهانی، با فقدان شرایط و خصوصیات، همان عصیان و زشتی را انجام میدهد.
بنابراین، روز یا شب، وجود انظار عمومی یا پنهانکاری و یا دیگر خصوصیات، هیچ یک علت وجود و عدم کاری نمیشود، بلکه تحقق شرایط و خصوصیات، زمینهٔ این امور را ایجاد میکند و علت عصمت نسبی یا نسبیت عصمت همگانی را در سطوح مختلف فاعلی و یا قابلی ـ که همان عاصی و شرایط کلی است ـ ترتیب میدهد؛ بهطوری که هرچه این شرایط در تمامی جهات بیشتر شود، درصد عصمت عمومی بیشتر میگردد و هرچه آن شرایط کمتر گردد، به صورت قهری از درصد عصمت کاسته میشود، تا جایی که ممکن است در جامعه یا محیطی دیگر، این امر، کمترین نقش را داشته باشد، که باید آن را به تناسب شدتی که دارد، ناهنجاری یا فاجعهای اجتماعی دانست.
در چنین شرایط عمومی که جامعه دارای نسبیت پاکی است و مردم برای خود چنین عواملی را محقق میبینند، زشتیهای آنچنانی از آنها سر نمیزند؛ در حالی که از اختیار و ارادهٔ کامل برای ارتکاب آن، برخوردار میباشند.
دوری از این مفاسد به واسطهٔ وجود شرایط، هرگز دوری از اختیار و اراده یا فقدان آن را ثابت نمیکند. فرد با آنکه صاحب اختیار تمام میباشد، بهواسطهٔ شرایط عمومی، از آن معاصی دوری میکند و این ترک، خود بهترین دلیل برای وجود اختیار و اراده میباشد؛ زیرا میبینیم که دیوانه چنین تحملی را ندارد؛ چرا که شرایط عمومی را ملاحظه نمیکند؛ همانطور که عاقل در پنهان و دور از شرایط عمومی همچون دیوانه عمل مینماید و گاهی نیز صد چندان بدتر و بیشتر از آن میشود.
معرفت معصوم به حق و ترک زشتی:
شخص معصوم با برخورداری از مراحل عالی ایمان و معرفت نسبت به حقتعالی و وصول و حضور ربوبی، دور از انظار عمومی و مردم، حقیقتی به نام حضرت حق را به عیان مییابد که در نتیجه، دیگر مجالی برای عصیان و کاستی پیدا نمیکند.
شرایطی که معصوم علیهالسلام را به طهارت و پاکی وامیدارد، همان آثار و ثمرات فراوان ایمان شهودی و معرفت یقینی است. معصوم، خدای عالَم و پروردگار خود را میبیند و لحظهای از حضرت حق غفلت ندارد و به این باور رسیده است که خدای عالمیان، از بصیرت کامل برخوردار است و تمامی کردار او را مشاهده میکند و بهخوبی در کمینگاه کردار او قرار دارد. خداوند بصیر از قدرت و توانایی کاملی برخوردار است که نسبت به امور بیتفاوت نیست. خلاصه، او خود را بندهای از بندگان چنین پروردگاری میداند.
هنگامی که خدایی هست و میبیند و از قدرت و غیرت کامل برخوردار است و معصوم علیهالسلام نمیخواهد آبروی خود را از دست دهد، چگونه میتواند تمامی این شرایط را نادیده بگیرد و مرتکب زشتی شود. اینجاست که با اختیار کامل، از کاستیها دوری میکند و خود را به گناه آلوده نمیکند و همچون آن عاقل، خود را با طهارت و پاکی قرین میسازد، با این تفاوت که مانع دوری عاقل از زشتی، شرایط عمومی جامعه است، و شرایط عمومی معصوم علیهالسلام ، مراحل معرفت و شناخت ربوبی است.
پس عصمت و پاکی معصوم با اراده و اختیار او در تحقّق کردار وی منافاتی ندارد، بلکه خود بهترین نشان بر اراده و اختیار اوست؛ همچنان که در عاقل نیز چنین میباشد.
عصمت و معرفت:
عصمت هر کسی به قدر معرفت اوست. حضرات معصومین و انبیای حق علیهمالسلام هر یک به مقتضای کمال ربوبی خود، به مراحل مختلفی از این حقایق رسیدهاند و هر یک در شناخت توحیدی خود، نوعی کرنش و فروتنی نسبت به جناب حق و حتی خَلق خداوند داشتهاند تا جایی که حضرات معصومین علیهمالسلام و در رأس آنها شخص رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله ، گوی سبقت را از همگان ربوده و عالیترین مضامین را در این جهت ابلاغ فرمودهاند و در تحقّق وصولات ربوبی، نه غیر حق را مؤثر دانسته و نه جز حق تعالی را بقایی دادهاند. هنگامی که به جهات بندگی توجه مییافتند، همچون بیان حضرت سجاد علیهالسلام که سخن از «أنا بعد أقلّ الأقلّین» سر میدادند و زمانی که به حقّانیت آن جناب متصل میگشتند «أنا ابن مکة ومنی» را پیش میکشیدند و این دو، هر یک خود ظهور و نمودی از جهات ربوبی و بندگی است. جناب حق را آنچنان میدیدند که خود را نادیده میانگاشتند و گاهی خود را میدیدند، با آنکه سخن از حقانیت خود و تحقق ربوبیت در خود سخن سر میدادند تا جایی که از «من رآنی فقد رأی الحق» سخن میگفتند.
پاکی و طهارت ـ که از ثمرات ایمان است ـ جز بر معرفت و شناخت ربوبی استوار نمیباشد. معرفت الهی و ایمان شهودی پاکی و طهارت را در پی میآورد و بین این دو امر، ارتباط کامل برقرار است؛ زیرا همانطور که پاکی و طهارت هر فرد، معلول معرفت و ایمان وی میباشد، طهارت او به قدر معرفت شهودی وی میباشد. معصوم علیهالسلام چون از مراحل عالی شناخت برخوردار است، چنین پاکی و طهارتی را به نام عصمت دارد؛ همانطور که هر لغزش و خطایی، خود دلیل نزول معرفت، و هر کاستی و زشتی، نشانگر دوری از قرب جناب حق میباشد.
دیگر بندگان خدا و مردمان عادی نیز میتوانند با همّت و کوشش، به قدر امکان و در حد توان، در این جهات، رشد یابند و تمامی عوالم وجودی را با این دو دید و نمود از ربوبّیت مشاهده نمایند و در هر حال، جهات ربانی و خَلقی را به هم معطوف دارند؛ در حالی که تمامی کمال را از حضرت حق میدانند، جهات اضافی را در خَلق به حقانیت زیارت نمایند و تنها حق تعالی را صاحب کمال دانند و فضیلت را تنها نفس اضافهٔ موجودات به حق ببینند و این اضافه و نوریت را چیزی جز فعل جناب حق نشناسند. فعلی که ما از آن به «ظهور» یا «پدیده» تعبیر میآوریم و عنوان دیگری را ـ حتی عدم یا خیال ـ شایستهٔ آن نمیدانیم.
ضعف معرفت و ارتکاب گناه:
عصیان و کاستی، گواه ضعف معرفت است؛ زیرا کسی که گناه میکند و مرتکب عصیان و خطا میشود، از چند حالت خارج نیست: یا حق تعالی را نمیبیند و بر او دل نبسته است و هنگامی که مرتکب عصیانی میشود، دیگر خدایی و حقیقتی مانع او نمیگردد، و یا خدا را قبول دارد و به او ایمان آورده، ولی علم و بصیرت حق را منکر است و در حال عصیان و خلوت، با خود میگوید اگرچه خدایی هست، از کجا که او مرا میبیند و بر من شاهد باشد و یا آن که میگوید خدایی هست و میبیند، ولی با این حال، قدرت منع من را ندارد و عصیانم تنها عذاب اخروی را به دنبال دارد و یا میگوید اگرچه خدایی هست و میبیند و قادر و توانا هست، من، جسور و بیباکم و از او باکی ندارم و ترس و خوفی از او به دل راه نمیدهم و یا آنکه خود را با حقتعالی درگیر نمیسازد و دل بر بخشش او میبندد.
بنابراین، هر که باشد و هرچه باشد، به حضرت حق برمیگردد و خود را در مقابل جناب حق چنین مییابد که یا دوری از گناه و کاستی را دنبال کند و یا ارتکاب زشتی را شعار خود سازد. در هر صورت، تمامی کردار همگان به معرفت و ایمان به حقتعالی و شناخت شهودی آنان نسبت به حضرت حق بر میگردد و هر کاستی، ضعف معرفت و هر مرحلهای از معرفت، پاکی و طهارتی را به دنبال دارد.
تمامی مفاسد و کاستیهایی که در راستای وجودی تمام افراد انسانی قرار میگیرد، چیزی جز کمبودهای حقیقی و دوری از کمالات ربوبی نمیباشد و هنگامی که جان فردی نور حقتعالی را عیان ببیند، دیگر تمام کاستیها از او دور خواهد شد و خداوند متعال را به تمامی صفات و کمالات خواهد شناخت.
رفع تمام مفاسد و کاستیها به وجود معرفت است، هنگامی که معرفت بر جان فردی احاطه پیدا کرد و جان وی وادی نور گشت، دیگر تمام کاستیها رفع میگردد و با آنکه انسان است و از صفات امکانی و هویت خلقی برخوردار است، به جایی میرسد که دل وی غرق نور و صفا میگردد و در حریم وی تاریکی راه نمییابد و هر گونه کجی و کاستی از وجود او رخت بر خواهد بست و تمامی قوا و احاطهٔ نفسانی با بسیاری مراتب و مراحل او جز تمکین مطلق نمیباشد و همهٔ مشاعر وی، زمزمهٔ ذکاوت و ریزبینی سر میدهد.
هنگامی که دل نورانیت مییابد و خود را دور از گناه و عصیان میبیند و خویش را به طور عمد درگیر مفاسد و زشتیها نمیسازد، صاحب عدالت میگردد. معصوم هنگامی معصوم است که عصمت او هر کاستی را ـ اگرچه سهوی و بدون عمد باشد ـ در حریم وجود خود نبیند و خود را نوری ببیند که وادی نور، او را بهطور تمام احاطه نموده است. البته صاحبان عصمت علیهمالسلام را مقاماتی به مراتب فراتر از این امر میباشد که باید آن را در جای خود یافت.
عصمت و شیعه:
عقیدهٔ حق و چکیدهٔ دین و اندیشه نسبت به این امر این است که حضرات انبیا و ائمهٔ معصومین علیهمالسلام و حضرت زهرا علیهاالسلام همه معصوم میباشند و از هر گونه احتمال خطا و عصیانی بهدور هستند؛ همچنان که اعتقاد شیعه در این امر چنین است و بسیار نیز بجا و محکم میباشد و برای تثبیت و تحقّق آن، مدارک نقلی و دلایل عقلی فراوانی از کتاب، سنت، تفکر و اندیشهٔ سالم و سلیم وجود دارد که در این جهت، هرگونه توهّم و ایرادی را از خود بهدور میدارد.
عشق و محبت؛ شکوفههای عصمت:
عشق، مهر و محبت، شکوفههای عصمت هستند که از عقل سلیم سر میزند و ثمرهٔ آن کمالات بلند انسانی است که او را غرق سرور و مستی میگرداند و نشاط و حیات معنوی را همراه دارد.
معصوم به خداوند معرفت دارد و معرفت وی هست که او را به سجاده میکشد و در او آتش عشق و شعلهٔ محبت بر میانگیزد و آن که معرفت ندارد بهخاطر ترس از جهنم و طمع به بهشت است که لحظهای به سختی به سجده میرود، از این رو عصمت هر کسی به قدر معرفت اوست.
ضرورت رجوع به معصوم:
تقدیرات در دست ما نیست و ما از آینده آگاهی چندانی نداریم و همین امر نیاز ما به دین و امامان معصوم علیهمالسلام و در نهایت خداوند منان را اثبات میکند و در دیدی سطحی برای عاقل روشن میسازد که هر انسان فهمیدهای باید توجه کامل نسبت به حق تعالی داشته باشد و لحظهای از او غافل نشود و به خود متکی نگردد و توکل بر قادر متعال داشته باشد. عصمت امامان معصوم علیهمالسلام نباید علت گمشدن ما در خود گردد و بیخطایی آنها نباید موجب عصمتنمایی ما شود؛ بلکه باید سبب و بیانی برای نواقص ما باشد. نباید چنین پنداشت که چون آنها معصومند و خطایی ندارند و نیز هرچه میکنند درست است و هرچه میگویند باید اطاعت شود، پس ما نیز باید اینگونه عمل کنیم؛ یعنی هرچه ما انجام میدهیم درست و هرچه ما مینماییم حق است و هر کس با ما مخالفت کند، مخالف حق میباشد. اینگونه افکار، خود دلیل تعصب و جهالت ماست و از بزرگترین مراتب قبض و نظرتنگی میباشد. ما نباید از عصمت حضرات معصومین علیهمالسلام به انحراف بیفتیم و نسبیت خود را با تمامیت حق خلط نماییم و گوش شنوا را از دست بدهیم.
لزوم اطاعت از معصوم:
انسان کامل گستردهترین وجود انسانی است که تمامی عوالم را در خود دارد و در واقع مؤمن حقیقی است و دیگر مؤمنان تنزیلی از مقام کامل بسط یافتهٔ او میباشند. اطاعت از چنین فردی که به سبب بسطی که دارد، به موهبت عصمت رسیده، واجب است. اطاعت از معصوم علیهالسلام اطاعت از حقیقت است و مخالفت با آن، گریز از واقعیت و حقیقت میباشد که در پیش از آن سخن گفته شد. اطاعت از معصوم، وصول به حقیقت و سعادت را به ارمغان میآورد و مخالفت با او پلیدی، حرمان و دوزخ را که پیآمد قبض است. سنگ محک اعتقادات دینی درست، عصمت است و هر شیعهٔ وارستهای باید همواره اعتقادات خود را هر صبح و شام به مقام عصمت عرضه نماید تا در بستر مرگ و زندگی مشکل پیدا نکند.
اجتهاد و عدالت در عصر غیبت:
لزوم اطاعت از معصوم در زمان غیبت که دست بشر به امام معصوم نمیرسد کلیت ندارد و چنین نیست که مجتهدان عصر غیبت دارای عصمت باشند و برداشتهای آنان از دین، متن واقع دین باشد. شیعه، همهٔ کارها و شؤون عبادی و اجتماعی خود را بر پایهٔ اجتهاد و عدالت مشروع میداند. اهتمام شیعه به دو اصل اجتهاد و عدالت از آنروست که این دو از حقیقتهایی است که جایگزین عصمت است؛ یعنی ما در روزگار غیبت که از حضور عصمت بیبهرهایم، جایگزینی جز اجتهاد و عدالت نداریم؛ بر این پایه به کمتر از این دو نمیتوان تن داد؛ زیرا در غیر این صورت، تصرف وی حجیت شرعی ندارد و البته به بیش از این نیز دسترسی نمیباشد؛ زیرا باب علم و عصمت در ظرف غیبت بسته است و تنها دری که به روی ما باز است، همان اجتهاد، عدالت، کفایت، اقتدار و مدیریت است، آن هم از این باب که امکان رسیدن به واقع در آن بیشتر است.
درخواست عصمت از حق تعالی:
چنانچه درخواست عصمت، استعدادی باشد؛ به این معنا که درخواست از استعداد انسان برخواسته باشد، از طرف خدا بخلی نیست؛ پس درخواست عصمت از خداوند اشکال ندارد.
ادعای عصمت:
خود را بدون گناه جلوه دادن بدترین گناه است. چنین فردی در خطر بزرگی قرار دارد و باید مواظب باشد که از جایی سقوط میکند؛ زیرا با این کار، ادعای عصمت نموده است.
عصمت در انبیای الهی:
تمامی انبیای الهی باید نازل عصمت را داشته باشند و نمیشود نبی غیر معصوم باشد، و اصل عصمت برای آنان ثابت است و مقایسه میان مراتب کامل و اکمل است؛ همانطور که برخی انبیای الهی علیهمالسلام برتر از دیگران میباشند: «تِلْک الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ»(بقره / ۲۵۳).
انبیا و اولیای الهی در همه چیز همانند انسانهای عادی و معمولی هستند؛ ولی امتیازی که نسبت به دیگران دارند، عصمت و قدرت وحی و ارتباط با خدای آسمانهاست.
منابع:
۱٫عصمت؛ موهبتی الهی /نکونام . محمدرضا. ۱۳۲۷/انتشارات ظهور شفق. ۱۳۸۶٫
۲٫یکتاپرستی /نکونام . محمدرضا. ۱۳۲۷/انتشارات صبح فردا ۱۳۹۳٫
۳٫کاوشی نو در معجزه و کرامت /نکونام . محمدرضا. ۱۳۲۷/انتشارات ظهور شفق. ۱۳۸۶٫
۴٫تپش ایمان و کفر/نکونام . محمدرضا. ۱۳۲۷/انتشارات صبح فردا ۱۳۹۳٫
۵٫صحیفه عشق /نکونام . محمدرضا. ۱۳۲۷/انتشارات ظهور شفق. ۱۳۸۶٫
۶٫چشمه چشمه زندگی/نکونام . محمدرضا. ۱۳۲۷/انتشارات صبح فردا ۱۳۹۳٫
۷٫شوکران عصیان/نکونام . محمدرضا. ۱۳۲۷/انتشارات صبح فردا ۱۳۹۳٫
۸٫تفسیر هدی/نکونام . محمدرضا. ۱۳۲۷/انتشارات صبح فردا ۱۳۹۳٫
۹٫دایره ی هستی /نکونام . محمدرضا. ۱۳۲۷/انتشارات ظهور شفق. ۱۳۸۶٫
۱۰٫نمای رسالت/نکونام . محمدرضا. ۱۳۲۷/انتشارات صبح فردا ۱۳۹۳٫
جستارهای وابسته:
انسان، کمال، نفس، عدالت، عرفان، حکمت، سلوک، محبوبان، محبان.