سیمای طلبگی

 

سیمای طلبگی


 

سیمای ۵

نقد دروس خارج(۱)

نسبت به ارزیابی عملکرد نظام آموزشی حوزه‌های علمیه با تبلیغات و ادعاهای بزرگی که در زمینهٔ مدیریت آن، هم‌اکنون گفته می‌شود، باید در سه محور کلی بحث نمود: یکی امور مربوط به اساتید است، به‌ویژه در حوزهٔ فقه و اصول که موضوع بحث ماست. دوم، اهل علم و طلاب هستند که برای رشد، تعالی و پیشرفت، نیازمند زمینه‌های ورودی هستند و محور دیگر، بستر این طلاب و اساتید، یعنی همین حوزه‌هاست. ما ظرف و بستری به نام حوزه داریم که مظروف آن بر دو بخش است: استاد و شاگرد. حال از فقه و اصول گرفته تا رشته‌های دیگر که همه با هم در این زمینه همگون است و تفاوت زیادی میان آن نیست.

نسبت به محور اصلی، یعنی نظام حوزه باید گفت: حوزهٔ ما هم‌اینک نیز نظام ندارد. نظام ندارد به این معناست که وقتی نظام آموزشی دانشگاه‌ها و مراکز علمی و فرهنگی دنیا مورد مطالعه قرار می‌گیرد، هر

  1. این مصاحبه به درخواست یکی از همکاران معاونت پژوهش حوزهٔ علمیهٔ قم انجام گرفته است.

(۱۰۰)

یک از آن‌ها اساس‌نامه‌ای دارند که بر اساس آن فعالیت می‌نمایند و به تربیت نیرو می‌پردازند. همان‌گونه که کشور ما نیز دارای قانونی اساسی است. ما باید در گام نخست، برای نظام‌مند کردن حوزه‌ها قانونی اساسی تدوین کنیم؛ به‌گونه‌ای که گفته شود قانون اساسی حوزه‌های شیعی چنین است. این قانون هم اصول مسایل را می‌گوید و هم بسیاری از بندها و فروعات مطرح در دانش‌های معقول و منقول.

این قانون اساسی نباید محلی و وابسته به بعضی از افراد خاص یا دولتی باشد، بلکه باید قانونی اجماعی، تبادل آرایی، منطقی، علمی و نیز اجماعی باشد و با استانداردهای دنیا همراه باشد، به صورتی که اگر آن را به مراکز علمی دنیا عرضه کنند، بر این نکته تأکید کنند که حوزه‌های شیعی دارای نظامی آموزشی، علمی و فرهنگی است. هم‌چنین این قانون باید اجماعی باشد تا هیچ متنفذی نتواند بر آن حاشیه زند و از اجرایی شدن آن شانه خالی کند. با وجود چنین قانونی است که می‌توان به محور دوم؛ یعنی استاد رسید. با وجود سیستم و نظام آموزشی و قانون اساسی است که می‌توان مقام، موقعیت و وظایف «استاد» را تعریف کرد و گفت «شاگرد» به چه کسی می‌گویند و برای هر کدام موجودیتی تعیین کرد و کد شناسایی به هر یک اختصاص داد، تا هر کس وارد می‌شود، کد و مشخصات داشته باشد. در حوزه‌های فعلی ما مشخصات هیچ کس معلوم نیست. این در حالی است که مراکز خدماتی کوچک یا حتی شهرداری‌ها آمار دقیقی از کارمندان و کارگران خود دارد، ولی مرکز مدیریت حوزه هم‌اکنون نمی‌تواند برخی از طلاب را شناسایی کند. برای

(۱۰۱)

نمونه، ما کتاب «احکام پزشکی» را نوشته‌ایم و این کتاب در وزارت بهداشت به عنوان متنی مناسب برای تدریس در دانشگاه تشخیص داده شد. آنان با این مرکز تماس تلفنی گرفته بودند و گفته بودند ما این آقا را نمی‌شناسیم. عجیب است مرکز گفته شده، مرا با صد عنوان کتاب چاپ شده و چند صد جلد کتاب دیگر که برخی از آن برای چاپ آماده است و نزدیک به چهل سال تدریس در حوزهٔ قم نمی‌شناسد.

حوزه‌ها نخست باید علمی باشد نه حوزهٔ معلومات. کسی که کیسه‌ای از معلومات حفظ کرده، و محفوظات بر دوش دارد و آن را در درس یا بر منبر هزینه می‌کند «حافظ معلومات» است نه «عالم نوآور و خلاق».

تدوین قانونی اساسی برای حوزه‌ها لازم است تا حوزه در چارچوب آن دارای نظام آموزشی شود. اگر حوزه‌های علمی چند صد میلیون مقلد در سطح جهان دارد، چرا حوزه برای تحصیل طلبه‌ها با مشکل مالی مواجه است؟ هم‌چنین پذیرش طلبه‌ها نیز گزینشی نیست و پذیرش با حداکثر بسط و با احراز کم‌ترین شرایط انجام می‌شود. پذیرش طلبهٔ سیکل باید ممنوع شود. ما باید در عرصهٔ علم و در میدان دانش چنان توانمند شویم که بتوانیم علاقمندان بسیاری را در سطح جهان گزینش کنیم؛ آن هم نه با کم‌ترین و آسان‌ترین شرایط، بلکه با سخت‌ترین شرایط به طوری که به محتوای خانوادگی، استعداد، علاقمندی‌ها، سن و سطح تحصیلات آنان توجه داشت. اگر شمار پذیرفتگان حوزه کم‌تر باشند، بهتر می‌توان به آنان رسیدگی نمود و کسی که بر اساس این نظام و شرایط

(۱۰۲)

گزینش می‌شود و به تحصیل می‌پردازد، می‌تواند در کم‌تر از ده سال به دانشمندی دینی، فیلسوف یا فقیهی مبرز در سطح جهان مطرح شود. هم‌اکنون بچه‌هایی را با مدرک سیکل برای طلبگی پذیرش می‌کنند که برخی هنوز بالغ نشده‌اند. البته هنوز بسیاری از این نوجوانان مؤمن گله دارند و گریه می‌کنند که چرا پذیرفته نشده‌اند. حوزه باید نظام‌نامه یا اساس‌نامهٔ آموزشی داشته باشد تا طلبه، پیش از آن‌که وارد حوزه شود، با مطالعهٔ آن بداند که می‌خواهد چه کند و چه مسیری را پیش رو دارد.

همان‌طور که در فلسفه می‌گویند علت حرکت فاعل، علت غایی است؛ یعنی غایت است که فاعل و کنش‌گر را به سوی کار حرکت می‌دهد. کسی که تشنه می‌شود برای سیرابی است که در پی آب می‌رود. نخست باید غایت را مشخص کرد تا آن که آهنگ طلبگی دارد، بداند برای چه طلبه می‌شود. ما علت غایی طلبگی را برای حوزویان و پذیرفته‌شدگان خود ترسیم نمی‌کنیم. به همین خاطر است که برخی از طلاب که با شوق و ذوق و با ایمان به طلبگی روی آورده‌اند پس از چند سال که از طلبگی آنان گذشت مأیوس می‌شوند و برخی نیز در این محیط با انواع بیماری‌های روحی و معنوی درگیر می‌شوند.

در فلسفه می‌گویند: علتِ علت فاعلی، علت غایی است. این سخن بسیار اساسی و اصل است. شما اگر احساس رفع تشنگی نداشته باشید، در پی آب نمی‌روید. چنان‌چه احساس رفع گرسنگی از وجود شما برداشته شود، غذا نمی‌خورید و می‌میرید. اگر احساس خواب از انسان برداشته شود، انسان به خواب نمی‌رود تا جایی که ممکن است بمیرد. ما

(۱۰۳)

نباید به اساتید حوزه یا به شاگردان و طلاب انتقاد یا فشار وارد آوریم و آن‌ها را بی‌سواد یا چنین و چنان بدانیم. نخستین و بزرگ‌ترین معضل حوزه این است که حوزه‌ها نظام ندارد و دیگر مشکلات از آن ناشی می‌شود و ریشه در آن دارد. اگر «نظام آموزشی» در پرتو قانون اساسی حوزه شکل بگیرد، ریشهٔ معضلات حوزه خشک می‌شود.

ورودی حوزه‌ها باید از سیستم پذیرشی به سیستم گزینشی روی آورد. پذیرش طلاب با مدرک سیکل برای امروز ما درست نیست. در حال حاضر، حتی شهرداری نیز نیروهای پیک بهداشت را با دیپلم می‌پذیرد. اگر علت غایی در نظر گرفته نشود، فاعل، فعل و کرده‌ها اساس پاسخ‌گویی ندارد. حوزه در سایهٔ قانون اساسی و گزینش نیروی توانمند است که می‌تواند ساختار پیدا کند. در این صورت است که هر کسی نمی‌تواند بدون در دست داشتن دلیل، ادعای اجتهاد کند یا مانع اجتهاد دیگری شود و دیگر ادعا و هیأت عصا کارساز نمی‌گردد.

حوزه برای یافتن نظام باید همانند مجلس شورای اسلامی عمل کند. در مجلسی که تازه تشکیل شده است، نخست ریاستِ سنی برای آن می‌گذارند و کسی که چهار پیراهن بیش‌تر پاره کرده است را داناتر و دارای تجربهٔ بیش‌تر می‌دانند. چنین کسی وظیفه دارد بالا بنشیند و هر صاحب ادعایی را امتحان کند و هر کسی را که خبره و کاردان نیست پایین بیاورد. در این فضاست که جوانان مجتهد می‌توانند رشد کنند و بالا روند و ملاک مرجعیت علم می‌گردد و نه دوستی‌ها و بده و بستان‌ها. فوتبالیست‌ها و کشتی‌گیرها را نیز این‌گونه امتحان می‌کنند. جامعهٔ جوان

(۱۰۴)

و دانشمند ما که کشور را به آخرین تکنولوژی‌های روز مجهز می‌کنند، اگر در حوزهٔ علوم انسانی معرفت نیابند این حوزه را از ردهٔ علم خارج می‌کنند و مثل قبرستان تخت فولاد اصفهان یا وادی السلام عراق می‌شود و کسی برای حرف‌های آن گوش شنوایی نخواهد داشت.

گام نخست برای تحول حوزه‌ها داشتن آیین‌نامه و اساس‌نامهٔ جامعی در این زمینه است. کتاب‌هایی که گاه به ما اهدا می‌کنند، بعضی برای نویسنده، عنوان حجت الاسلام و المسلمین می‌نوشتند، بعضی حضرت آیت‌اللّه و برخی دیگر نیز حضرت آیت‌اللّه العظمی. این است که من گاهی خنده‌ام می‌گیرد! وضعیت ما این‌قدر آشفته است و برای رهایی از آن باید نظام‌نامه با تبادل آرا داشت. تاکنون پانزده کتاب راجع به مشکلات حوزه و چالش‌ها و طرح‌های بایستهٔ آن نگاشته‌ام، ولی بیش از این حرف‌ها باید کار شود.

حوزه نیازمند تدوین نظام‌نامه است که از قانون اساسی بالاتر است؛ چرا که قانون اساسی تنها برای یک کشور است اما ما می‌خواهیم قوانین و اصول مدیریت حوزه‌ها که در واقع مدیریت فرهنگ شیعی است را پی‌ریزی نماییم. ما می‌خواهیم برای فرهنگ شیعی که ریشه در عصمت دارد نظام‌نامه بنویسیم که در واقع فرهنگ‌نامه‌ای برای تاریخ تشیع است. آن هم تاریخی که تنها هزار و چهارصد سال از آن گذشته و ممکن است هزاران سال دیگر آن مانده باشد. پس باید نظام علمی و فرهنگی حوزه‌ها را تدوین نمود که امری بسیار سخت‌تر از تدوین قانون اساسی است.

نوشتن اساس‌نامه برای یک مدرسه یا مؤسسه با تنظیم اساس‌نامه برای

(۱۰۵)

حوزه بسیار تفاوت دارد. به‌طور کلی، این کار باید در تمام زمینه‌ها انجام شود و هر کس هرچه می‌خواهد و هرچه برای گفتن دارد، بگوید. سخنان و نظرگاه‌های همه را نیز باید شنید؛ هم از پیران و هم از جوانان، هم از دولت و هم از ملت. در تدوین قانون اساسی حوزه‌ها باید نظریه‌پردازی عام شود و سپس بر آن استجماع گردد. با تدوین آن قانون اساسی است که دست‌اندرکاران امروز حوزه‌ها در می‌یابند آنان با آن‌که نیت صادقانه برای خدمت به حوزه‌های شیعی داشته‌اند اما بخشی از کارهای آنان در خدمت خیانت ناخواسته بوده است. هرگونه تلاشی برای اصلاح حوزه‌ها بدون در دست داشتن این اساس‌نامه عقیم و گاه خطرآفرین خواهد بود و کارهای دیگر، شکلی، صوری و ظاهری می‌گردد.

این سوی نخست بحث است. اما از دو جهت دیگر بحث، که استاد و شاگرد باشد سخن بگوییم. نخست باید دانست در حال حاضر بیش‌ترین انرژی اساتید بر روی فقه ـ با سبکی که فقه ما هم‌اینک دارد و محتوای فقه نیز غنی و مهم است – بر نظریه‌پردازی در این حوزه هزینه می‌شود. فقه ما دانشی به مراتب مهم‌تر از عرفان، فلسفه و ادبیات است، چون شیعه در این رشته‌ها قدرت مانور بالایی نداشته و فقط دسته‌ای از بزرگان به صورت شخصی در فلسفه و عرفان کار کرده‌اند. هنوز هم بزرگان و گذشتگان ما به قوت و سلامت خود باقی هستند و ما در فقه و اصول از رشته‌های دیگر توانمندتر هستیم، ولی فقهی که اینک در دست ماست، وقتی عنوان درس خارج به آن داده می‌شود و ما درس خارج‌های امروزی را با آن مقایسه می‌کنیم، درمی‌یابیم که فقه در درس خارج از محتوای غنی

(۱۰۶)

خود فاصله گرفته و به افول نزدیک شده است. شیخ انصاری درس خارج می‌گفت و محتوای آن به «مکاسب» تبدیل شده و با گذشت دویست سال از آن، هنوز مکاسب است که بر دروس سطح سکان‌داری می‌کند اما درس‌های مکاسب با کیفیت مکاسب نیست و سطح پایین‌تری دارد.

شاگردان درس خارج در پی شاگردی نیستند تا آن که درس می‌گوید استاد باشد. شما می‌گویید: درس‌های خارج ما استادپرور است نه شاگردپرور. ما نخست باید ملاک شاگردی و استادی را بشناسیم تا بعد ببینیم آیا دروس خارج این‌گونه هست یا نه. البته بزرگان فقهی ما در قداست و پاکی سرآمدند. فقیهان شیعه همچون شیخ مفید و شیخ طوسی از اولیای خدا بوده‌اند. اما قداست و معنویت آنان یک سخن است و لزوم نقد علمی بزرگان مطابق با معیارهای علمی سخن دیگری است که نباید میان این دو خلط نمود.

ما به کسی می‌گوییم استاد فقه است که دست‌کم سه شاخصهٔ کلی در وی وجود داشته باشد وگرنه با نقص در هر یک از این پایه‌ها، او را نمی‌توان استاد درس خارج نامید. نخست این‌که استاد فقه باید موضوع بحث خود را بشناسد. کسی که برای نمونه می‌خواهد حکم موسیقی را بیان دارد، لازم است موضوع آن را بشناسد و بداند به چه چیزی غنا گفته می‌شود. کسی که موضوع را نمی‌شناسد، چگونه می‌خواهد از چیزی که نمی‌شناسد بحث نماید. فقه بیش از هشتصد سال است می‌گوید شناخت موضوع، شأن فقیه نیست. این گزاره از بدترین و زیان‌بارترین گزاره‌های

(۱۰۷)

فقهی است که گفته شده است. لازم این سخن این است که ما درِ فهم فقهی را ببندیم و در مورد چیزی که نمی‌دانیم چیست، حکم صادر کنیم؛ مثل این‌که گفته شود: «چیزی که نمی‌دانم چیست اما به عنوان مثال ازون برون است، حرام یا حلال است.» برخی وحدت وجود را بدون آن‌که بشناسند چیست، رد یا قبول می‌کنند. فقیه چگونه می‌تواند دربارهٔ چیزی که به آن آگاهی ندارد و آن را نمی‌شناسد، اظهار نظر نماید. در ادبیات گفته شد این محمول است که بر موضوع حمل می‌شود. شما بدون تحقق موضوع، هیچ زمینه‌ای برای حمل محمول ندارید. در منطق نیز خوانده‌اید که بدون موضوع نمی‌توان قضیه و حکمی داشت.

مرحوم آقا سید ابوالحسن قزوینی رحمه‌الله در تعلیقه‌ای که بر مستمسک دارند، آورده‌اند: در مسأله‌ای که چیزی از آن نمی‌دانید، دخالت نکنید. شما ماهی و الکل را نمی‌دانید چیست و به مقلدان می‌گویید چون اهل فن می‌گویند ماهی فلس دارد یا الکل مست‌کننده نیست، حکم به حلیت آن می‌دهیم، ولی همین فقیهان به وحدت وجود که می‌رسند، نمی‌گویند باید از اهل فن پرسید و بدون آن‌که بدانند وحدت وجود چیست، حکم می‌کنند که حرام است! در حالی که وحدت وجود از امور نظری و از سخت‌ترین مسایل است. حتی برخی از کسانی که به وحدت وجود اعتقاد دارند، خود نمی‌فهمند چه می‌گویند.

برخی از فقیهان می‌گویند شخصی هم‌چون ملاهادی سبزواری نجس است. بعد آن را توجیه می‌کنند. مرحوم آقای حکیم، در این مسأله گفته است: «نه، ان‌شاء اللّه وی به لوازم گفتهٔ خود ملتزم نبوده است، چون

(۱۰۸)

ملاهادی آدم خوبی بوده و نماز می‌خوانده است. مگر می‌شود این انسان شایسته که یک فیلسوف است حرف بزند و به لوازم گفتهٔ خود ملتزم نباشد؟ این عبارت‌ها که لقلقهٔ زبان او نبوده است!» این مشکل از آن‌جا ناشی می‌شود که این گروه از فقیهان، موضوع‌شناسی ندارند.

از مشکلات دیگر موضوع‌شناسی آن است که دانسته نمی‌شود مسافر به چه کسی گفته می‌شود و برای مردم در تمام یا شکسته بودن نماز یا وجوب روزه‌های ماه رمضان مشکلاتی را ایجاد کرده است. برخی، شهرهای بزرگ را یک‌پارچه هم‌چون محل زندگی می‌دانند و برخی نه. ربا نیز همین جریان را دارد. اولین رکن در درس خارج، باز نمودن و شناخت موضوع حکم برای شاگرد است.

دیگری شناخت ملاک و معیار حکم است. بعد از شناخت موضوع حکم، باید مناط حکم را به دست آورد. فقیه باید هنگام دادن حکم چنان اطمینانی داشته باشد که بتواند وقتی حکم می‌دهد به طور مثال شراب حرام است، بتواند بگوید: صدق اللّه العلی العظیم. معنای این عبارت این است که من چون ملاک تحریم الهی را در دست دارم، به‌خوبی می‌توانم دریابم چرا این حکم درست است و خداوند متعال را بر این حکم تصدیق می‌کنم. بدیهی است تصدیق حکم الهی به خاطر آن است که فقیه آن را به نیکی دریابد. کسی که موضوع را نمی‌شناسد، چه‌طور می‌تواند از جانب شارع و به عنوان جانشین او حکم دهد؟

ناآگاهی از ملاک حکم به این معناست که شخص نمی‌داند شارع بر چه اساسی به حلیت یا حرمت چیزی حکم کرده است، این است که مجبور

(۱۰۹)

است بگوید چون حضرات معصومین علیهم‌السلام فرموده‌اند فلان چیز حرام است، من نیز آن را حرام می‌دانم، ولی دلیل و معیار آن را نمی‌دانم.

به یاد دارم لمعه که می‌خواندم، از استادم پرسیدم: چرا معاملهٔ خون حرام است؟ وی به من بسیار تندی کرد و گفت این چه سؤالی است که می‌پرسی؟ ولی الآن مشکلی نیست و حتی با «صدق اللّه العلی العظیم» می‌توان گفت خون نجس است، ولی خرید و فروش آن حرام نیست. روزگاری برای خون مصرفی جز خوردن نمی‌دانستند و آن را حرام کرده‌اند اما نجاست خون مانع از جواز خرید و فروش آن برای انتقال به دیگری نیست. خرید و فروش بول، منی، غائط و مانند آن نیز که استفادهٔ عقلایی داشته باشد اشکال ندارد. فقیه یعنی کسی که استدلال می‌کند و می‌گوید: اگر امام صادق علیه‌السلام فرموده است من مدافعم، من بر اساس بیان ایشان، این حکم را دنبال می‌کنم و با یافتن معیار آن، اثبات می‌کنم قضیه همین است و همین حکمی که ایشان فرموده، درست است.

دانش فقه نیازمند سیستم و طراحی است. فقه باید بتواند پاسخ‌گوی معضلات و پرسش‌های نظام باشد. الآن نظام ما بسیاری از مسایل و مشکلات را نمی‌تواند حل کند، چرا که فقهی قوی را پشتوانهٔ خود ندارد. فقیه با فقهی که هم‌اینک در دست دارد نمی‌تواند موضوع را بشناسد و در مورد ملاک نیز می‌گوید به‌دست آوردن ملاک در توان من نیست و من ملاکات احکام را در نمی‌یابم و به ناچار، حکمی را با هزار احوط و احتیاط می‌دهد. فقه یک کتاب قانون است و قانون برای مردم

(۱۱۰)

نوشته می‌شود. این است که اگر مفاد کتاب قانون صریح و روشن نباشد و تکلیف مردم در آن مشخص نباشد، درمانده می‌شوند و نمی‌دانند چه کار باید بکنند. اگر کسی به رساله‌ها با دیدهٔ دقت بنگرد و احتیاط‌های آن را لحاظ دارد، به همه چیز شک می‌کند. ما در کتاب‌های فقهی خود، از احوط و احتیاط چیزی نگفته‌ایم. عبارت‌ها را به صورت مدرن، امروزی و اجتماعی درآورده‌ایم، به‌طوری که اهل فرهنگ و دانش آن را به‌خوبی متوجه می‌شوند. ما رساله را درست مثل یک کتاب قانون تنظیم کرده‌ایم. روحانیت باید بداند در تبلیغ امور دینی واجب نیست کاری بکنیم، ولی اگر کاری را به دست گرفتیم، واجب است آن را به‌خوبی انجام دهیم؛ چرا که تبلیغ بد از دین ضد تبلیغ است و سبب دین‌گریزی افراد می‌گردد. نوشتن کتاب واجب نیست، ولی خوب نوشتن آن واجب است. درس دادن واجب نیست، اما خوب درس دادن واجب است. طلبه شدن واجب نیست، ولی اگر کسی طلبه شد واجب است خوب باشد. باید روایتی که از حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام رسیده است را نصب عین حوزه‌ها قرار دهیم: «إجعل نفسک میزانا فیما بینک وبین غیرک»(۱). من گاهی نزدیک صبح و در سحر می‌بینم رفتگران در آن وقت می‌آیند تا خیابان‌ها را جارو بزنند. وقتی خش خش جاروی آن‌ها را می‌شنوم، با خود می‌گویم: خدایا، این آقا کوچهٔ ما را جارو می‌زند، من برای این مردم چه کرده‌ام؟ خدایا روز قیامت من جواب آن‌ها را چه بدهم؟ اگر نانوا آمد و گفت من برای تو نان پختم، تو برای من چه کار کردی، به او چه می‌توانم بگویم؟ می‌شود

  1. نهج البلاغه، تصحیح و شرح: محمد عبده، ج ۳، ص ۴۵٫

(۱۱۱)

گفت ما برای شما دعا کردیم؟

ضلع سوم فقه این است که فهم شریعت نظام‌مند است و استنباط حکم از دین، دارای روش، اصول و قاعده است و بر این اساس است که ما در مقدمهٔ رسالهٔ خویش آورده‌ایم نمی‌توان از قرائت‌های مختلف که بدون شک گونه‌ای کژاندیشی یا کاستی در سیستم دریافت و یا در یکی از پیش‌زمینه‌های صدور آن وجود دارد، سخن به میان آورد. هم‌چنین نمی‌توان آن را با پندارهایی هم‌چون قیاس و استحسان به تباهی کشاند و دست پرورده‌های نفس عادی و ذهن کوتاه را جایگزین دریافت مراد شریعت نمود؛ چرا که دریافت حکم شرعی نظام‌مند است و فقیه تنها با در اختیار داشتن پیش‌زمینه‌های صدور حکم و فتوا و چیرگی بر این نظام علمی و شناخت ملاک حکم است که می‌تواند قدرت اجتهاد و استنباط صحیح را در خود پدیدار نماید. پس فقه دارای سه رکن بنیادین است: یکی آن‌که دریافت معنا و مراد شریعت، شیوه‌ای نظام‌مند دارد. دو دیگر آن‌که تشخیص مورد جزیی و موضوع خارجی حکم شأن فقیه است و آخر این‌که باید ملاک واقعی و چرایی تشریع حکم را به دست آورد و البته در این زمینه نباید به دام قیاس، استحسان و پنداربافی و مصلحت‌سنجی‌های بی‌اساس گرفتار آمد.

بی‌توجهی به سه اصل یاد شده فقه را به شبکهٔ کوتاه‌نگری و حصرِ توجه به ظاهر واژه، قاعده یا صورت دلیل و کوتاهی در ژرف‌پژوهی گرفتار می‌آورد و در نتیجه، فقیه خود را در ارایهٔ حکم ناچار از چنگ زدن به «احتیاط» می‌بیند؛ چنان‌چه همین کوتاهی در ژرف‌پژوهی همراه با ضعف

(۱۱۲)

اراده در انتخاب گزینهٔ درست و حقیقی، علت بسیاری از برداشت‌های نارسا و دریافت‌های ناقص و در نتیجه زیاده‌روی در تمسک به احتیاط شده است. ضعف اراده در انتخاب گزینهٔ درست و حقیقی علت بسیاری از موارد احتیاط است.

در این‌جا باید توجه داشت هرچند ما بر شناخت ملاک تأکید داریم، ولی ملاک اگر ملاک تام نباشد به هیچ‌وجه حکم‌ساز نیست، بلکه تنها فهم ما را نسبت به حکم افزایش می‌دهد و سبب می‌شود استنباط دقیق‌تری از موضوع و حکم آن داشته باشیم. ما در این زمینه متشرّع هستیم، نه مشرّع. موضوع و حکم، ما را از ملاک و مناط کار آگاه می‌کند، ولی این امام معصوم است که باید فتوا دهد و فقیه تنها ترجمان صادقی از گفتار و فتاوای حضرات معصومین علیهم‌السلام است. ما در فقه باید در پی فهم کتاب و سنت باشیم، نه به دنبال ارایهٔ نظر خود. مجتهد حکم را از کلمات حضرات معصومین علیهم‌السلام استخراج می‌کند و ملاکی که آن را با دانش‌های تجربی یا عقلی به دست می‌آورد، فهم وی را نسبت به این حکم بالا می‌برد و به همین خاطر است که می‌تواند از حکم استنباطی دفاع کند و حکم «النقال کالبقال» را ندارد. ملاک تنها در صورتی می‌تواند حکم بیاورد که علیت تامه و ملازمهٔ قطعی داشته باشد، وگرنه نمی‌توان تعبیر «مناط» را برای آن به کار برد. برای مثال، اگر در روایت است: «الخمر حرام بعینها والمسکر من کلّ شراب»(۱)، نمی‌توان بر اساس آن گفت «هر مسکری حرام است»؛ چرا که موضوع حکم در این‌جا مسکر خمری است وگرنه آواز نیز

  1. مسترک الوسائل، ج ۱۷، ص ۳۷٫

(۱۱۳)

در بعضی از دستگاه‌ها اسکار می‌آورد. پول نیز ممکن است کسی را مست کند؛ بر اساس آن نمی‌توان کسب درآمد را حرام دانست. تعطیل تنها لسان موضوع را در بر می‌گیرد و این روایت، مسکری که صورت خمر دارد را حرام می‌شمرد نه مسکرات دیگر را. گاهی غرور، بیش از شراب، آدمی را مست می‌کند ولی نمی‌شود گفت ترک آن واجب دینی است یا تحصیل آن حرام است، چون حکمی شرعی و نه اخلاقی برای آن وجود ندارد. ما باید در کلام حضرات معصومین علیهم‌السلام بسیار دقت داشته باشیم. کلام معصوم کلامی عادی نیست و نباید پنداشت بعد از عادل نوبت به معصوم می‌رسد، در حالی که بعد از عادل، بی‌نهایت مرتبه وجود دارد تا به معصوم می‌رسد. باید توجه داشت معصوم در چه بلندایی ایستاده است و سخن می‌گوید. بررسی ملاکات احکام است که این مطلب را برای ما یقینی می‌سازد که حضرات معصومین علیهم‌السلام صاحب عصمت و ولایت و عالم بما کان و بما هو کائن، وبما یکون بوده‌اند.

از این نمونه است روایت: «کلّ ما لم یخرج من هذا البیت فهو باطل»(۱). این سخن را نمی‌شود این‌گونه مطرح کرد و دنیای کنونی آن را نمی‌پذیرد، مگر آن‌که بی‌نهایت معنا برای آن ترسیم کنید. آن وقت هر کسی که سخنی درست بگوید هرچند در کشوری غیر دینی باشد، می‌گوییم این نظریه یا نقد نیز از آنِ امام معصوم است که روزی این فرد شده است. خلاصه این‌که استاد خارج فقه با شناخت موضوع و مناط و با شناخت روش صحیح استنباط است که می‌تواند بر کرسی تدریس بنشیند.

  1. وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۹۴٫

(۱۱۴)

ما از شاگردان و طلاب به عنوان یکی دیگر از اضلاع مثلث نظام آموزشی حوزه یاد کردیم و از این‌که درهای حوزه به روی همه بدون گزینش‌های سخت باز است انتقاد کردیم و پذیرش با مدرک سیکل را برای حوزه‌ها آسیب‌زا خواندیم؛ چرا که این سیاست به جای تکیه بر کیفیت، بر کمیت‌ها استوار است و آن‌چه جاودانگی و رشد فرهنگ شیعی را تضمین می‌نماید انجام کار کیفی است. یکی از آقایان مسؤول در مصاحبه‌ای تلویزیونی می‌گفت: ما ان‌شاء اللّه به جایی برسیم که در هر روستا یک عالم دینی داشته باشیم. این‌گونه سخن گفتن ناآگاهی است و هر روستا به هیچ‌وجه به صورت دایمی به عالمی دینی نیاز ندارد. این در حالی است که اینترنت در همهٔ روستاها وجود دارد و مردم روستا می‌توانند پرسش‌های خود را به دفاتر مراجع ایمیل نمایند یا با برخی از دانشمندان و عالمان دینی به صورت آنلاین ارتباط برقرار کنند. ما باید ان‌شاء اللّه به چنان کیفیتی در تربیت نیروهای حوزوی برسیم که در هر استانی یک عالم وارسته داشته باشیم تا وی بتواند به عنوان پدر و ملجأ و پناهگاه مردم در مشکلات و در پاسخ‌گویی به پرسش‌های آنان شناخته شود. عالمان دینی ما باید چنین کیفیتی داشته باشند که بتوانند استان یا شهری بزرگ را اداره نمایند و توان چنین چیزی منوط به آن است که آن عالم دینی چنان از لحاظ معنوی برجسته باشد که هم‌چون پیغمبران شناخته گردد و صاحب کرامت باشد. خداوند آخوند همدانی را رحمت کند. من ایشان را از نزدیک دیده‌ام و از دیده‌هایم سخن می‌گویم و مدینهٔ فاضله‌ای را که وجود خارجی ندارد نمی‌گویم. ما در همدان به

(۱۱۵)

محضر ایشان رسیدیم. ایشان می‌فرمود: کسانی که زنگ می‌زنند؛ اعم از بچه‌ها، پسرها و مردها، زن‌ها و دخترها به من «بابا» می‌گویند. در تمامی استان همدان، همه به من مراجعه می‌کنند گویی عالم دیگری در این استان نیست. بله، گویی آنان کس دیگری را قبول نداشتند و فقط آخوند بود که چنان بزرگواری و قداست داشت که همه به او «بابا» می‌گفتند و او را با جان و دل دوست داشتند. کسی نقل می‌کرد مرحوم آخوند در قم شاگرد آقا حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی؛ مؤسس حوزهٔ علمیهٔ قم بود. ایشان آزادمرد و مستقل بود و زیر بار کسی نمی‌رفت و کمی نیز با آقای بروجردی اصطکاک داشت. پولی را پیش ملاعلی می‌برند. ایشان می‌گوید مصرف ما کم است، اما آقای بروجردی مصرفشان زیاد است، پول‌ها را پیش ایشان ببرید. طلبه‌ها آن‌جا زیاد هستند. وقتی پول را می‌برند، آقای بروجردی می‌گویند من ایشان را نمی‌شناسم. آن‌ها هم پول‌ها را بر می‌دارند و می‌گویند ما هم شما را نمی‌شناسیم، آخوند به ما گفته‌اند پول‌ها را بیاوریم و به شما بدهیم.

ما عالمی همانند آخوند می‌خواهیم اما شما هشتاد نفر را در دو اتوبوس به صورت سرزده به شهری می‌برید بدون آن‌که جا و مکانی برای آن‌ها داشته باشید و بدون آن‌که مردم از پیش خواهان آنان باشند. حوزه شاید بتواند دو یا سه‌هزار روحانی برای رفتن به روستاها و شهرهای کوچک سازماندهی کند اما چند روحانی می‌تواند پاسخ‌گوی واقعی به پرسش‌های مراکز علمی باشد. این‌ها همه برآمده از سیاستی است که کیفیت را اصل نمی‌داند و نگاه کمی در پذیرش دارد و از این که آمار

(۱۱۶)

پذیرش طلاب بالا رفته است خرسند می‌باشد. حوزه باید نخست غایت خود را به دست آورد و سپس برای پذیرش تصمیم بگیرد. اگر داوطلبان حوزوی استانداردهای پذیرفته شده و منطبق با غایت حوزه را کم‌تر دارند، باید سطح پذیرش را پایین آورد. حوزه با نگاه کیفی باید به سراغ جوانان با استعداد و نابغه رود و برای آنان کارت دعوت به همراه مزایا و امتیازات ویژه بگذارد. ما باید واحد گزینش داشته باشیم و سپس از مردم بخواهیم فرزند خود را در راه آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) به حوزه روانه دارند. افراد نابغه و قوی باید به حوزه‌ها بیایند. اگر نگاه شما گزینشی و کیفی باشد، برای جذب نیروی بهتر باید امکاناتی هزینه کرد و چنین نیروهایی را دعوت و تدارک نمود؛ به این معنا که چتری حمایتی برای او داشت. به آنان گفت شما محصل حوزه باشید و حوزه هزینهٔ زندگی شما را به قدر قناعت و کفاف تدارک می‌بیند. حوزه حتی برای ازدواج این افراد، خود باید پیش قدم شود و به عنوان پدر معنوی طلاب، بزرگان حوزه را برای خواستگاری از دختران شایسته بفرستد و البته الگوی زندگی آنان را زندگی حضرات معصومین و آقا امیرمؤمنان علیهم‌السلام بداند و برای طلاب نابغه و توانمند خود منزل و هزینهٔ زندگی را فراهم آورد.

طلبهٔ قوی و نابغه باید در چنین بستری و با چنین چتر حمایتی تحصیل نماید و اگر تخلفی کرد، پاسخ‌گو باشد. الآن اگر طلبه‌ای بخواهد ترک تحصیل نماید، هیچ مسؤولی پاسخ‌گو نیست و حوزه نیز نمی‌پرسد چرا این طور شد.

(۱۱۷)

وقتی شما گزینش داشته باشید، چنین مشکلاتی پیش نمی‌آید و حوزه پای یک طلبه تا آخر می‌ایستد و او را حمایت می‌کند. البته حوزه در برابر تعهد خود، اگر تخلفی از او دید، باید او را مجازات نماید و برای آن نیز برنامه داشته باشد. حوزه باید طلبه را در برابر تجاوز دیگران حمایت کند و زندگی او را تأمین کند. به من گفتند طلبه‌ای در زیرزمینی مخروبه‌ای که چهل متر بیش‌تر نیست زندگی می‌کرده و کلیه‌های وی از کار افتاده است و هیچ‌کس نیست از او حمایت کند. البته بعضی دفاتر مبلغ ناچیزی به او کمک کرده‌اند. طلبه در حوزه نباید چنین سرنوشتی داشته باشد. این گونه مشکلات، برآمده از نگاه کمّی به سیاست‌های کلی است. گزینش طلبه باید بعد از تدوین قانون و آیین‌نامهٔ اساسی حوزه، در ردیف دوم و جزو برنامه‌های استعجالی قرار گیرد. گزینش باید با قواعد خود انجام شود. در دروس طلبگی نیز باید برای دو یا سه سال، طلبه را فقط با موضوعات و به‌ویژه موضوعات نوپدید آشنا کرد. در این دو سال طلبه هم باید روان‌شناسی بداند و هم جامعه‌شناسی. وی باید مراتب نفس انسانی و پیچیدگی‌های روانی او را بشناسد. وی باید هرچه بدی در عالَم هست را بشناسد و مراکز بدی دنیا را به صورت تصویری ببیند تا همانند دورهٔ آموزش پزشکی بتواند بیماری‌های روانی افراد جامعه را به دست آورد تا بتواند برای درمان کسی که به او مراجعه می‌کند بهترین گزینه را تشخیص دهد، بدون آن‌که خود آلوده و فاسد شود؛ همانند پزشکی که بیماری‌ها را می‌شناسد بدون آن‌که خود بیمار شود. عالم دینی نیز کار پزشک را دارد، اما او طبیب روح است و این طبیب جسم. البته برای این‌که طلبه در

(۱۱۸)

دورهٔ آموزشی خود آلوده نشود، قواعدی دارد که در جای خود باید از آن سخن گفت. طلبه باید بتواند دست به بیمار و مرض او بزند، اما ویروس هم نگیرد. آلودگی افراد بیمار نباید به او سرایت کند. همان‌گونه که پزشک دست‌کش دارد و دست خود را استریلیزه یا ضد عفونی می‌کند، طلبه نیز باید ابزاری برای مصونیت خود داشته باشد. حوزهٔ ما در صورتی علمی است که مثل دنیای علمی عمل نماید. حوزه باید موضوع‌شناسی را از واحدهای درسی طلبه بداند. من برای آموزش مسیحیت، به کلیسا می‌رفتم و از استادی مسیحی درس می‌گرفتم. اگر بعضی از طلبه‌ها را آن‌جا می‌بردم، مدام باید به آن‌ها می‌گفتم این‌طور نکن یا آن‌طور نکن. چون چیزی ندیده بودند، نمی‌توانستند خودنگه‌دار باشند. هفتهٔ پیش به زیارت حضرت زینب و حضرت رقیه علیهماالسلام مشرف شده بودم. در بخشی از دمشق، مسیحی‌ها زندگی می‌کنند. وقتی وارد آن‌جا شدم، آنان می‌دیدند ما بیش از آن‌ها بر مسیحیت و بر کلیسای آن‌ها تسلط داریم و از این جهت به ما احترام فراوانی می‌گذاشتند. ما باید چشم و گوش طلبه‌ها را باز کنیم تا طبق قاعدهٔ: الانسان حریص علی ما منع، بر چیزی حریص نشوند و بر آن طمع نورزند. گاه کسی با شصت سال سن، تازه به هوسِ داشتن رو می‌آورد.

باید بر روی کیفیت کار کرد تا عالمانی که می‌مانند هم‌چون پیغمبری شوند و صاحب کمالات باشند و وقتی مردم آن‌ها را می‌بینند، به یاد خدا بیفتند، نه این‌که هزار شک و تردید در دل داشته باشند.

طلبه اگر موضوع‌شناسی داشته باشد و دنیا را بشناسد و چشم و گوش

(۱۱۹)

وی باز باشد و به هنگام ازدواج، حوزه متولی امر ازدواج وی باشد، وی مجبور نمی‌شود با همسری ضعیف زندگی کند که برای حیات علمی وی اصطکاک باشد. در آن صورت است که طلبه در چشم همسر خود بسیار عزیز است و او نیز خود را عروس امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) می‌داند و کاستی‌های زندگی طلبگی به چشم او زیاد نمی‌آید. اگر طلبه بتواند بهترین و شایسته‌ترین و مؤمن‌ترین دختر را به همسری بگیرد، بسیاری از مشکلات زندگی وی حل می‌شود و دیگر او در پی عقد موقت نیست و آن زن می‌تواند او را ارضا کند. کسی که همسر خوبی دارد، به همان اکتفا می‌کند و با توجه به آن‌که در نظام حوزه به وی درس قناعت داده می‌شود و مؤمن و عادل نیز باید باشد، با همسر خود به‌خوبی زندگی می‌کند. حوزه نیز زندگی آنان را مواظبت می‌کند و مواظب تخلفات نیروهای خود خواهد بود. طلبه نه باید به استکبار آلوده شود و نه استحقار و تحقیر را بپذیرد. نیروهای حوزه باید چنان رشدی در معنویت و دانش داشته باشند که جامعه و مردم طلبه را سرباز امام زمان علیه‌السلام بلکه فرزند ایشان بدانند. اگر زندگی طلبه‌ها این‌گونه تأمین شود، نوابغ و آنان که قوت اندیشه و فکر دارند به حوزه رغبت نشان می‌دهند و در این صورت است که حوزه مجتهدپرور می‌شود و فیلسوفان آن قدرت اندیشه دارند و در این صورت است که طلبه می‌تواند کرامت داشته باشد و هم‌چون پیغمبران در جامعه حاضر گردد. باید حوزه این توان را در خود ایجاد نماید که گُل‌های سرسبد جامعه عالم دینی، مجتهد، فیلسوف و عارف شوند. افرادی که عقده نداشته باشند و حسرتی نباشند. کسی که حسرت فراوانی در جانش

(۱۲۰)

ریخته شده است، هرچه هم بر روی دوشش داشته باشد، به انحراف و آلودگی می‌گراید. طلبه اگر از نیروهای سالم جامعه گزینش شود، وقتی بعد از گذشت ده سال عالمی توانمند شد، پدر روحانی مردم می‌گردد و مردم نیز به او احترام می‌گذارند و به دین و عالم دینی رغبت نشان می‌دهند و کسی نیز با پدر خود درگیر نمی‌شود و با پدر خود تکبر نمی‌کند. عالم نیز با کسی درگیر نمی‌شود و تکبر نمی‌ورزد، وگرنه مردم چنین عالمی را رقیب و دشمن خود و مزاحم دین خدا می‌دانند. مردم اگر بدانند طلبه‌ای شب و روز مجاهدت علمی دارد و صفایی دارد که آن‌ها را دعا می‌کند و برای آنان زحمت می‌کشد و با تلاش بسیار درس می‌خواند و می‌خواهد به آن‌ها خدمت کند و برای صفای باطن این کار را می‌کند، به دور او طواف می‌کنند. آیا دیده‌اید کسی با تبر، شاخه‌های سرسبز درختانی را که در فضای سبز او قرار دارد بشکند؟ نه، چون همه می‌دانند این فضای سبز برای خود آن‌هاست که ویروس‌ها را دفع و هوا را صاف می‌کند و باعث می‌شود خون آنان سالم بماند. اگر کسی شاخهٔ درختی را بشکند، ده‌ها نفر به او اعتراض می‌کنند؛ چرا که این فضای سبز را متعلق به خود می‌دانند. اگر عالمان دینی فضای‌سبز جامعهٔ ما باشند، دیگر لازم نیست هر دِه و روستایی یک عالم به معنای یک پیغمبر داشته باشد. مگر می‌شود در هر روستایی یک پیغمبر داشت؟! آن هم در دنیایی به این گستردگی! پس باز کردن گرهٔ کار در دست طلبه‌ها نیست، بلکه این نظام حوزه است که باید سامان بگیرد. نباید به طلبه‌ها اشکال کرد و آنان را کم‌سواد خواند. مظلوم‌ترین خریداری که ما در این جامعه داریم، طلبه‌ها و

(۱۲۱)

عالمان دینی و اهل علم هستند. این قشر فرزندان آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) می‌باشند. من فضای طلبگی در عصر غیبت را این‌گونه تشبیه می‌کنم. البته خداوند و امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) مرا ببخشند. اعتقادم این است که اگر کسی پدرش از دنیا رفته و مادری با هشت فرزند ریز و درشت داشته باشد و مادر با رخت‌شویی در خانه‌های مردم، و با کلفتی و کارگری و پاک کردن شیشه سعی کند لقمه نانی درآورد و به این بچه‌ها بدهد تا سیر بشوند، از این زن که در چنین وضعیتی زندگی می‌کند نباید توقع داشت فرزندانی پروفسور، مهندس یا پزشک داشته باشد؛ چرا که این مادر می‌گوید: من از جانم مایه گذاشته‌ام تا این بچه‌ها از گرسنگی نمیرند و دزد نشوند تا بزرگ شوند و بتوانند روی پای خود بایستند. بیش از این نمی‌توانستم در حق آنان کاری کنم. الآن نیز حوزه‌های ما در عصر غیبت که زندگی عالمان دینی آکنده از مشقت‌ها و سختی‌های بسیار از ناحیهٔ حاکمان پیشین و جامعه بوده است، بیش از این نمی‌توانستند کاری نمایند. الآن برخی از افراد یک طویله را رنگ می‌کنند و می‌گویند رهن آن چندین میلیون تومان و اجارهٔ آن ماهی چند صد هزار تومان. یک خانهٔ کوچک شصت متری نیز نزدیک به صد میلیون قیمت دارد. طلبه در این وضعیت، چگونه می‌تواند زندگی کند؟ با چنین وضعیتی آیا می‌شود به طلبه اشکال کرد و گفت شما بی‌سواد هستید! طلبه در چنین محیطی همین که اسم طلبگی را دارد و بر طلبگی خود باقی است و نفس می‌کشد معجزه کرده است. هر طلبه‌ای چندین دفترچهٔ قسط دارد. کم‌تر طلبه‌ای است که در زندگی خود بده‌کار نباشد.

(۱۲۲)

آنان نیز که بده‌کاری ندارند به مدد حمایت پدر و مادر خود یا پدر و مادر همسرشان هست؛ وگرنه از طلبگی نیست. در چنین فضایی درس خواندن معنای خود را از دست می‌دهد. چه غایتی در انتظار طلبه‌هاست؟ من خدمت شما که مسؤول هستید و توجه دارید عرض می‌کنم، شما از بیش از صد کشور طلبه پذیرش کرده‌اید. برای طلبه‌های خارجی چه کار کرده‌اید و آن‌ها در مدتی که در ایران تحصیل می‌کنند به کجا می‌رسند؟ آنان بعد از فارغ‌التحصیلی و دانش آموختگی، وقتی به کشور خود باز می‌گردند، چه کاره هستند و در آن‌جا چه کاری از آنان می‌آید. طلبهٔ خارجی که کفایه را در این کشور امتحان داده و نمرهٔ قبولی گرفته است، با این نمره در کشور خود چه کاری می‌تواند انجام دهد؟ آیا نظام آموزشی برای طلاب خارجی با هزینه‌های بالایی که دارند باید این‌گونه برنامه‌ریزی نماید؟!

روزی به یکی از مجالس طلاب خارجی دعوت شده بودم و به مسؤول آنان که او نیز از طلاب خارجی بود گفتم: اگر کشور شما سقوط کند و شما را رهبر آن نمایند، آیا شما می‌توانید این کشور را رهبری کنید و ابزار هدایت مردم خود را در دست دارید؟ او گفت: نه، به هیچ‌وجه. گفتم: پس این‌جا چه کار می‌کنید؟

این مشکلات و معضلات بر آمده از نبود سیستم یا ضعف شدید در نظام تحصیلی و آموزشی موجود است. باید کارها تناسب پیدا کند. هم‌اکنون نمره‌سالاری بر نظام تحصیلی چیره شده و وضع امتحانات نیز به‌گونه‌ای است که برخی طلاب با تلاش بسیار نمره نمی‌آورند و طلابی که

(۱۲۳)

بسیار ضعیف هستند نمره‌های بالایی می‌گیرند. آن یکی که به درس اهمیت می‌دهد، نمره برای او ارزشی ندارد و تنها در پی آن است که قبولی شورا را داشته باشد و این‌که طلبه‌ای ضعیف است، ضعف خود را با جزوه‌های شب امتحانی می‌پوشاند و نمرهٔ بالایی نیز می‌آورد. آن هم با جزوه‌هایی که خود آن را ننوشته، بلکه دیگران آن را نوشته‌اند. گاهی این جزوه‌ها را با منت و رفاقت از یک‌دیگر می‌گیرند. البته آنان نیز باهوش هستند و به یک شب می‌توانند کتاب را حفظ کنند اما درسی که چنین خوانده شود عمقی ندارد و اگر کوچک‌ترین مسأله‌ای از آنان پرسیده شود، در حل آن می‌مانند و قدرت استنباط و رد جزیی به کلی و رد فروع بر اصول را ندارند. درس خارجی که ما داریم یعنی فرا گرفتن روش اجتهاد. درس خارج باید طلبه را به اجتهاد برساند. اما درس‌های خارج همان‌طور که عنوان آن گویاست باید از سطح سطح فراتر باشد نه این که با آن تفاوتی نداشته باشد. یکی از آقایان اعاظم به من گفت تفاوت من با آن آقا چیست؟ گفتم: آقا، تفاوت شما در این است که شما از یک ساعت درسی که دارید، پنجاه و پنج دقیقهٔ آن را از حرف‌های دیگران می‌گویید و آن را توضیح می‌دهید؛ یعنی این درس سطح، خارج؛ به معنای قدرت تحلیل، بررسی و نقد، ندارد، ولی آن آقا؛ یعنی آقا مرتضی حائری (اعلی اللّه مقامه) بعد از ساعت یازده می‌آیند و پیش از ساعت دوازده می‌روند و نزدیک به بیست دقیقه یا نیم ساعت درس می‌گویند، ولی همهٔ این دقایق از خود می‌گوید و از دیگری حرفی نمی‌زنند. آقا مرتضی می‌فرمود: شما در دورهٔ سطح، حرف‌های دیگران را خوانده‌اید و آن را می‌دانید،

(۱۲۴)

لازم نیست من دوباره آن را بازگو کنم.

متأسفانه امروزه در نظام فعلی حوزه اگر کسی خود قدرت استنباط داشته باشد و حرف‌های خود را بگوید، کسی از آن استقبال نمی‌کند و درس وی خلوت می‌شود؛ چرا که طلبه‌ها مبادی را در اختیار ندارند و گفته‌های وی را متوجه نمی‌شوند. بچه که بودم، یکی می‌گفت: می‌خواهم ادبیات بخوانم، چه چیزی را بخوانم تا ادبیات من قوی شود، یکی به او گفت برو سیوطی را بخوان ولی جلد دوم آن را نیز باید بخوانی. او این طرف و آن طرف رفته بود و از هر کس پرسیده بود جلد دوم سیوطی را دارید، گفته بودند نداریم. بالاخره یکی گفت: سیوطی جلد دوم ندارد. منظور کسی که به وی گفته بود برو جلد دوم سیوطی را بخوان، آن بوده است که سیوطی را خوب بخوان و حرف‌های خودت و برداشت‌های خودت از ادبیات را بنویس تا جلد دوم آن که سیوطی را تکمیل می‌کند نوشته شود.

یکی از معضلات دیگر حوزه، پرداخت شهریه به سبک سنتی و بر روی تخت‌هایی پرتبختر است. طلبه‌های ما مظلوم‌ترین قشر هستند که برای گرفتن چند هزار تومان، باید چند هزار نفر به فیضیه بیایند و کنار چندین تخت جمع شوند. بعضی نیز وسط ماه را برای دادن چند تومان انتخاب کرده‌اند. در حال حاضر باید چنین شهریه دادنی را جرم دانست. البته، عوارض روز قیامت و مکافات آن نیز هست. چرا همه نظام واحد شهریه را نمی‌پذیرند. هیچ کارمند و رفتگری این چنین حقوق نمی‌گیرد و همه ماهیانهٔ خود را از بانک و با عزت و بدون معطلی می‌گیرند، اما

(۱۲۵)

طلبه‌ها چندین ساعت خود را برای این کار می‌گذارند. این تخت‌ها چیست که هر ماه در فیضیه چیده می‌شود؟ این پنج روز مزاحم طلبه‌ها و درس‌هایی که در فیضیه گفته می‌شود نیز هستند. آیا با چنین وضعیتی می‌توان طلبه‌ای را برای درس بازخواست کرد و گفت بعضی از آنان کم‌سواد هستند. طلبه‌ها خیلی مظلومند. من گاهی به حال طلبه‌ها گریه می‌کنم و می‌گویم: خدایا، ما که کاری از دستمان نمی‌آید. این‌ها مظلوم‌ترین و پاک‌ترین افرادی هستند که در زیر آسمان داریم. طلبه‌های شیعی پاک‌ترین بچه‌هایی هستند که طلبه می‌شوند. آنان انس و عشقی دارند و پدر و مادرشان آن‌ها را با آرزویی به این‌جا فرستاده است. غربت و داغِ تنهایی و هجران و غریبی را نیز باید تحمل کنند تا با نیت پاک و قدسی که دارند خدمتی به دین نمایند، اما بعضی بعد از چند سال مأیوس می‌شوند؛ این است که یا به جنوب می‌روند و وارد ارگانی نظامی می‌شوند یا به روضه‌خوانی و منبر و اقامهٔ نماز جماعت پناه می‌برند و بعضی نیز در فیضیه زیر آفتاب می‌نشینند.

شما بحمداللّه هوشمند و با فضل و کمال هستید. دیگر همکاران شما نیز که این صحبت‌ها را می‌شنوند نیز هوشمند، متشخص و دلسوز اسلام هستند که پی‌گیر چنین کارهایی شده‌اند، از این رو خدمت شما صریح عرض می‌کنم: در جامعه‌ای که مسابقه، امتحان، مناظره و مبارزه نیست و اوضاع آشفته است، رشدی نخواهد بود و این ادعاهای آن‌چنانی است که فراگیر می‌شود. اگر شما امتحان داشته باشید و نظامی در کار باشد، کسی جرأت نمی‌کند بیش از اندازهٔ خود ادعا داشته باشد. طلبه‌ای که به

(۱۲۶)

حوزه آمده است و شما نتوانسته‌اید او را حمایت کنید و به‌ناچار به سمت دانشگاه رفته است، با خود می‌گوید بروم آن‌جا دست‌کم بتوانم کاری کنم. به هر دلیل، او از این‌جا مأیوس و خسته شده است. چنین طلبه‌ای با خودش مشکل داشته یا با ساختار حوزه؟ او به دانشگاه رفته و درس‌هایی خوانده است اما اگر به کارهای اجرایی بیفتد و بخواهد کاری انجام دهد که تمام علمی نباشد، فکر و توان اندیشهٔ خود را از دست می‌دهد. این عارضهٔ پرداختن به امور اجرایی است. کار اجرایی قدرت فکر علمی را محدود و رفته رفته کور می‌سازد.

روزی از تهران به طرف قم می‌آمدم و کنار خیابان منتظر وسیلهٔ نقلیه بودم که چند ماشین بنز آمد و نگه داشت. دو پاسدار پیاده شدند و گفتند حاج آقا بفرمایید. گفتم: ببخشید، من کار دارم. گفتند شما را می‌رسانیم. سوار شدم، ولی نمی‌دانستم چه کسی داخل آن است. آقایی که این پاسدارها محافظ او بودند و از رجال بزرگ کشور بود، در آن خودرو پیش من آمد. دو نفری شروع کردیم به بحث کردن. به او گفتم قانون اساسی ما، قوهٔ قضاییه، قوهٔ مقننه و قوهٔ اجرایی دارد و این اندیشه برگرفته از سیاست ارسطوست که مشکلات فراوانی دارد و برخی از مشکلات و نقدهای آن را گفتم. در نهایت وی گفت: این‌ها به ذهن من نمی‌آید. به او گفتم: بالاخره شما الآن به اجتهادتان عمل می‌کنید یا تقلید می‌نمایید؟ او گفت: من اجتهاد سابقم را استصحاب می‌کنم. دیگر شما از من چه توقعی دارید؟ می‌خواهم بگویم این نتیجهٔ پرداختن به کار اجرایی است. کار اجرایی با او کاری کرده است که دیگر نمی‌تواند فکر کند تا چه رسد به آن

(۱۲۷)

که فکر عمیق و دقیق داشته باشد. مگر اجتهاد می‌تواند استصحابی باشد؟ مرحوم آقا رضا همدانی بعد از هشتاد سال با این همه عمر و این همه کتاب، یک مسأله از او پرسیدند و چون جواب آن به ذهنش نیامد، گفت: از من تقلید نکنید، به من کندذهنی دست داده است؛ این است که تقلید از من جایز نیست. ما چنین عالمانی لازم داریم. وقتی به مرحوم شیخ انصاری پیشنهاد مرجعیت می‌دهند، می‌گوید فلانی در شمال ایران است و از من عالم‌تر است، وقتی مباحثه می‌کردیم، او از من فهیم‌تر بود؛ جایز نیست با وجود او از من تقلید کنید. سراغ آن شخص بروید. وقتی به سراغ او می‌روند، او می‌گوید: بله، من از او فهیم‌تر بودم، ولی مدت‌هاست من از علم فاصله گرفته‌ام، بنابراین، فقط از شیخ می‌توانید تقلید کنید. ما این حوزه و این‌گونه عالمان را می‌خواهیم.

به یکی از طلبه‌ها که در تیررس رسانه است گفتم: چه‌طور شیخ این‌طور بوده، ولی حالا از این مسایل خبری نیست؟ او گفت: چون آن موقع، مایهٔ حیات در کار نبوده است! ما قداست گذشتگان را لازم داریم. گذشتگان یعنی کسانی که از «ملکهٔ قدسی» بحث می‌کردند و اجتهاد را با آن معنا می‌کردند و خود نیز صاحب آن بودند. مانند جناب شهید که در لمعه از جمله مبادی فقه را داشتن «ملکهٔ قدسی» می‌داند و آن را برای اجتهاد لازم می‌شمرد، بلکه آن را اصل اساسی در استنباط و اجتهاد می‌داند. ملکهٔ قدسی یعنی اقتداری که فقیه با آن می‌تواند مبادی و مسایل را استحضار و استجماع کند. قدرت استجماع است که با معنویت به دست می‌آید. ما چگونگی روند استجماع را در کتاب پنج جلدی

(۱۲۸)

«دانش استخاره» توضیح داده‌ایم. همین آقا که از نیروهای اجرایی نظام است در گفتن سخن خود که استصحاب اجتهاد می‌کند چندان استجماع و استحضار ندارد.

اگر برخی از درس‌ها یا سخنان بعضی کسانی که در رسانه‌ها صحبت می‌کنند را بشنوید، سخن آنان پر از تناقض است. کم‌تر اعتقادی در آنان است که مورد نقض آن را نیز باور نداشته باشند. شهید که از ملکهٔ قدسی سخن می‌گوید آن را در مورد کسی که تناقض دارد نمی‌گوید، بلکه شهید از کسانی می‌گوید که اگر در یک‌جا کلامی را گفته‌اند، صدها مطلب دیگر را نیز در ذهن داشته‌اند و تمامی جوانب مسأله در حضور آنان بوده است. بزرگان و اساتید باید ساختار خود را پیدا کنند و طلبه‌ها نیز باید همان ساختار را الگوی خود قرار دهند. در واقع ما باید به حوزه یک قداستی بدهیم که قداست آن از مسجد نیز بیش‌تر باشد، چون در مسجد، همهٔ افراد جامعه جمع می‌شوند، ولی در حوزه این افراد خاص و فرزندان امام زمان علیه‌السلام هستند که گرد هم می‌آیند، ولی اگر شما الآن به کسی بگویید: حوزه مقدس‌تر از مسجد است، به شما حمله می‌کنند. این در حالی است که باید بتوان گفت حوزه حتی باید قداستی بیش از کعبه داشته باشد، به اعتبار آن‌که مؤمن‌ترین افراد زیر آسمان در آن‌جا هستند و «أنّ المؤمن أفضل حقا من الکعبة»(۱). اگر مؤمن از کعبه افضل است، پس یک عالم که شما در مورد او می‌گویید مداد وی از خون شهیدان ارزش بیش‌تری دارد باید از کعبه برتر باشد. برتری وی نیز ملاک دارد. این‌که گفته

  1. مستدرک الوسائل، ج ۹، ص ۴۰٫

(۱۲۹)

می‌شود: «مداد العلماء »، منظور مداد علماست نه خود آن‌ها. مقام عالمان دینی که بالاتر از این سخنان است. مداد عالمان و نه خود آنان از خون شهید برتر است؛ البته از خون شهید. در این روایت میان خود عالم با خود شهید مقایسه نشده است و بر کاربردهای هر یک تکیه می‌کند؛ چرا که دین با نوشتهٔ عالم و با خون شهید است که رونق می‌گیرد. کار عالم بالاتر از کار شهید است؛ چون خون می‌خشکد، ولی این مداد خشک نمی‌شود و کتابی که عالم می‌نویسد تا ابد می‌تواند بماند. هم‌چنین شهید در لحظاتی شهید می‌شود، ولی این مداد، پنجاه سال و بیش‌تر طول می‌کشد تا به شهادت برسد. یعنی کار عالم دینی هم در علت صوری، هم در علت مادی، هم در علت فاعلی و هم در علت غایی برتر از کار شهید است. نظام آموزشی و تحصیلی با گذاشتن ده‌ها اتاق به عنوان ریاست، معاونت، سرپرستی و … و منتشر کردن هفته‌نامه‌ای که تنها عکس‌های گزینش شدهٔ سیاسی در آن چاپ می‌شود، کاری از پیش نمی‌برد. گویی این مرکز علمی با ادارهٔ جزء اشتباه گرفته شده است.

البته درست است که شما بخش اندکی از نیروهای حوزه هستید و توان آن را ندارید که سیاست‌های کلی حاکم بر آن را تغییر دهید، اما قدرت طراحی و انعکاس آن را دارید. باید بایسته‌های حوزه برای آیندهٔ آن را به قدرت‌های تأثیرگذار منعکس نمایید. بعد از آن، این کارها را در ساختاری جزئی و در محدوده‌ای مشخص و شناخته‌شده قرار دهید و با برآورد امکانات، نیازهای اجرایی شدن آن را به صورت محدود فراهم سازید. اگر ما دستمان به دیگری نمی‌رسد، به خودمان که می‌رسد! باید

(۱۳۰)

قدرت و توان اختیار خود را به طور محدود شناسایی کرد و یارانه‌هایی برای آن داشت و نیروهای موازی و هم‌فکر را همراهی و کمک کرد. در سطح جزیی می‌شود چنین کارهایی را انجام داد. البته این کار محدود، مشکل برخی از افراد و طلاب ورودی را حل می‌کند، نه مشکل حوزه‌ها و اسلام را. در چنین سیستمی، هزاری نیز که عالم شوند این مشکلات و معضلاتی که در جهان اسلام و در حوزه‌هاست حل نمی‌شود.

من بیش از چند صد جلد کتاب نوشته‌ام و صد جلد از نوشته‌های خود را چاپ کردم و حالا نیز هیچ بده‌کاری ندارم. به مسؤول ارشاد که به این‌جا آمده بود گفتم: ببینید، شما باید کتاب چاپ کنید، اما وقتی شما این کار را نمی‌کنید، من مجبور می‌شوم خودم آن را چاپ کنم. مگر من چاپچی هستم. اما زورم به شما نمی‌رسد، خودم باید سعی کنم. شما به کسی که می‌خواهد کتاب چاپ کند، (در زمانی که کاغذ می‌دادند) کاغذ نمی‌دهید، ولی یک تریلی کاغذ معلوم نیست کجا گم می‌شود؟! به چاپ‌خانه نیز گفتم هشتاد و پنج عنوان کتاب را به صورت نقد چاپ کنید و روی آن نسیه نکشید. بالاخره آقا امام رضا علیه‌السلام می‌تواند این کار را برای ما انجام دهد. اگر هم نتواند، من این کاره نیستم. آن‌ها تمام کتاب‌ها را بدون اشکال تحویل دادند و پیش من آمدند. یکی می‌گفت: حاج آقا، من کارم را تمام کردم؛ حتی در زمستان ۸۶ که برف آمده بود و ۲۵ روز در قم یخ‌بندان بود و مدارس برای دو هفته تعطیل شد، خودم می‌رفتم کارگرها را از نیروگاه و شهر قائم می‌آوردم که کار شما را انجام دهم. او کار را ده روز نیز زودتر انجام داد. خیلی هم آقا بود. دستش درد نکند. به او گفتم: پدر

(۱۳۱)

جان، تو کارت را انجام دادی و شرمندهٔ من نشدی، من هم شرمندهٔ تو نمی‌شوم، شنبه بیا و پولت را بگیر. یکی از رفقا چهارشنبهٔ قبل از آن زنگ زد و گفت من می‌خواهم به سوریه بروم و نذر کرده‌ام شما را نیز با خانواده ببرم. گفتم خوب برویم. به پول چاپخانه نیز فکر نمی‌کردم. چون این کار برای من نیست. برای صاحب آن است و اگر قرار هست آبروی ما برود، بگذار آبروی خودش برود. از آن‌جا کنترل کردم و بالاخره این ماه از آسمان در آمد و حتی یک ریال بده‌کار نشدم.

سال ۶۳ نیز به مکه مشرف شدم. در آن سال‌ها پول عزیز بود و طلبه‌هایی که به مکه می‌رفتند مشکلات بسیاری داشتند. شخصی به نام آقا شهاب در آن‌جا اهل علم و بچهٔ تهران بود. او به من می‌گفت: حاج آقا، این‌جا ایران نیست، رفیق بازی نیست، پولی در کار نیست. چرا شما این‌قدر بی‌خیال نشسته‌اید. من گفتم: احتیاجی به پول ندارم. این بود که عصبانی می‌شد و می‌گفت نمی‌شود که شما هیچ چیز نگیری! به مدینه رسیدیم. در مدینه چند روز ماندیم و او هر روز به ما ایراد می‌گرفت. پنج روز تا آخر سفرمان نمانده بود. صبح که به طرف مسجد پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌رفتم، کسی بقچه‌ای دست من داد، پر از پول سعودی بود. خیلی ناراحت شدم. گفتم: آقا، من که چیزی نمی‌خواستم و حرفی نزدم. این آقا شهاب بود که اعتراض می‌کرد. این چه کاری است با من می‌کنید؟ پول‌ها را با بقچه برداشتم و آن را به طلبه‌ها دادم و آقا شهاب گفت: این‌جا ایران نیست، در ایران به این راحتی به آدم پول نمی‌دهند، یک مقدار از آن را بدهید تا برای خودتان چیزی بگیرم. گفتم: بیا و برو بگیر. با خانمش رفت

(۱۳۲)

و جهاز ما را فراهم کرد. به آقا شهاب گفتم: این‌جا ایران نیست؟ مگر صاحب ما این‌جا و آن‌جا دارد؟! برخی می‌آمدند و چند برابر پول می‌دادند تا یک ریال از این پول را بگیرند. من می‌گفتم: این پول‌ها به من ربطی ندارد، این‌ها را فقط به طلبه‌ها می‌توان داد. ما گروهی بچه یتیم هستیم. این پول مال طلبه‌هاست که یتیم آل محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله هستند. من در آن‌جا چیزی نداشتم.

منظور این است که باید حوزه را به فضای سبز تبدیل کنیم؛ به این معنا که طلبه‌ها باور نمایند که صاحب دارند و صاحب آنان آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) است که این‌جا و آن‌جا ندارد. همان‌طور که خداوند معجزه دارد و قرآن کریم را فرستاد و همان‌طور که پیامبران معجزه داشتند، عالمان دینی نیز باید کرامت داشته باشند و با صرف ادعا نمی‌شود کاری از پیش برد. متولی حوزه‌های علمیه در سطح کلی آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) است. می‌بینید که حوزه‌ها در بیش از هزار سال گذشته با وجود انبوهی از دشمنان و شیاطین و طاغوت‌ها، باقی مانده‌اند. الحمد للّه ربّ العالمین، الآن نیز پاک‌ترین ارگان و مرکز علمی حوزه‌هاست. کم‌ترین افراد نادرست به این‌جا می‌آیند و آنان جزو طلبه‌ها نیستند و خودشان را جاسازی می‌کنند. الآن حوزه‌ها پاک‌ترین مرکز عالم است. عشق و علاقه به حضرات معصومین علیهم‌السلام در حوزه‌ها بیش از هر جایی است. اگر حوزه‌ها تا هم‌اینک روی پای خود ایستاده است، به‌خاطر تولی آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) است و آن حضرت است که از طلبه‌ها سرپرستی می‌کند. من این مطلب را گاهی

(۱۳۳)

گفته‌ام که قم را نباید با حوزه درآمیخت و مسؤول حوزه‌ها آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) است.

چاپ صد عنوان کتاب با دست خالی مشکلات بسیاری دارد اما ان‌شاء اللّه خداوند رب العالمین و امام زمان علیه‌السلام این مشکلات را رفع می‌کنند. برخی از افراد در ارشاد در آن سال می‌گفتند که این‌ها انتشارات میلیاردی دارند که می‌توانند صد جلد کتاب را در یک سال چاپ کنند و صد جلد کتاب دیگر برای چاپ آماده دارند. ما به این‌که این کتاب‌ها برای ما نیست اعتقاد داشته‌ایم و لحظه به لحظه با حضرات معصومین علیهم‌السلام و با همراهی، همدلی و انس با آنان همراه بوده است. الآن نیز به چیزی جز آن حضرات علیهم‌السلام اعتقادی ندارم. دلیل آن نیز این است که هرچه تلاش می‌کنیم، می‌بینیم نمی‌شود به آن حضرات علیهم‌السلام رسید. هر کسی را می‌شود پشت سر گذاشت. حتی اگر کوه‌های سر به فلک کشیده‌ای پیش روی آدمی باشد، با دو گام و یک جهش آن نیز پشت سرت می‌آید، اما این‌جا بارانداز عاشقان سینه‌چاک است و هر کسی باید طناب بیندازد و تسلیم شود. الآن دستگاه‌های دولتی و حوزوی امکانات فراوانی دارند و از آن مصرف می‌کنند، ولی درست مصرف نمی‌شود و از عالمان مستقل استفاده‌ای نمی‌برند.

ما بیش از نیم قرن است که روی فقه، اصول و مبانی آن کار می‌کنیم. رساله و چندین تصدیق اجتهاد نیز داریم، به‌ویژه از برخی عالمان گذشته. روزی سه درس سنگین در سطح خارج دارم. قصد نداشتم از خود چیزی بگویم؛ اما برای پاسخ‌گویی به فرمایش شما عرض می‌کنم تا بلکه برای

(۱۳۴)

حوزه‌ها نافع باشد. بنده مشکلاتی را که در حوزه می‌بینم در چند محور کلی است. یکی این‌که می‌گویند درس خارج، درسی در سطح عالی است. وقتی لفظ سطح را به کار می‌بریم، باعث می‌شود درس خارج با سطح مخلوط شود. عبارت دیگر این تعبیر، درس خارج خارج است؛ یک وقت از تعبیر خارج در حد متوسط استفاده می‌کنیم و گاهی خارج در حد ورودی یا ابتدایی را به کار می‌بریم.

بهتر است درس خارج را در سه سطح تعریف کنیم: یکی، خارج ابتدایی برای کسانی که تحصیلات سطح را خوب طی کرده و می‌خواهند وارد درس خارج شوند. دو دیگر خارج متوسط و مرحله‌ای از درس خارج برای کسانی که سالیانی درس خارج را دیده و می‌خواهند آن را تکمیل کنند؛ یعنی می‌شود گفت: کسانی که به اجتهاد متجزی رسیده‌اند. سه‌دیگر درس خارج عالی برای کسانی که درصدد دست‌رسی به اجتهاد مطلق هستند. کسانی که اجتهاد متجزی را پیدا کرده‌اند و می‌خواهند به اجتهاد مطلق برسند، یا به اجتهاد مطلق رسیده‌اند، اما می‌خواهند کمال اجتهاد مطلق را پیدا کنند. این درس برای فقیهی صاحب‌نظر و مجتهدی مطلق بلکه متخصص است که نظریات خاصی دارد و آن را برای مجتهدان عرضه می‌کند.

اگر بخواهم مثالی بزنم که مسأله تا حدودی روشن شود، باید این‌طور گفت: در حوزهٔ علمیهٔ نجف، مرحوم آخوند خراسانی و شیخ که از مشایخ ما بوده‌اند و برخی از اساتید ما از شاگردان مرحوم آخوند بوده‌اند. کسانی مانند مرحوم آیت‌اللّه حاج سید احمد خوانساری، آقای بهبهانی،

(۱۳۵)

حاج غلام‌رضا یزدی شاگردان مستقیم مرحوم آخوند خراسانی بوده‌اند. شاید شنیده باشید بیش از صد مجتهد در درس ایشان حاضر می‌شده‌اند. اگر کسی مجتهد باشد چه نیازی به درس مرحوم آخوند دارد؟ او می‌خواهد اجتهاد مطلق خود را آزمایش کند. کسانی که در درس مرحوم آخوند شرکت می‌کرده‌اند، افرادی مثل حاج شیخ عبد الکریم (معروف به حاج شیخ)، شیخ محمدحسین اصفهانی معروف به محقق کمپانی و مرحوم محقق نایینی بوده‌اند. برای این مرحله لازم نیست استاد تدریسی در مسجد یا مدرس داشته باشد. وی می‌تواند در منزل باشد و مجتهدان به منزل وی بیایند و نکات کور و حساس مسأله‌ای را با آن استاد فقیه در میان بگذارند. بررسی نکات کور مسأله در صورتی است که در یکی از جوانب مسأله‌ای نظریات مختلف و متعارض باشد به‌گونه‌ای که مسأله به ابهام دچار شده باشد. برای توضیح این دوره به همین مقدار بسنده می‌کنم. در حوزهٔ ما عده‌ای هستند که می‌خواهند به ادارات دولتی بروند. ما شاگردان زیادی داشته‌ایم که الحمدللّه بعضی از آن‌ها مجتهد مطلق شده‌اند. یکی از آنان در سوریه است که از ما تصدیق اجتهاد گرفت و در آن‌جا دارای حوزه است و مجتهدانی را تربیت می‌کند. آقای خلاصی که از دنیا رفته‌اند، از شاگردان سابق ما بودند. برخی نیز که در شورای محترم نگهبان بوده‌اند، از شاگردان سابق ما می‌باشند. البته انتظاری که داشتم، بیش از این بوده است.

یکی از مشکلات طلاب این است که حوصله ندارند دوره‌های فقه را تکمیل کنند و افرادی با این حوصله نادرند. دیگران فقط می‌خواهند

(۱۳۶)

اطلاعاتی داشته باشند. طبیعی است درس خارج متناسب با این افراد، مرحلهٔ اول درس خارج است و لازم نیست استاد آنان مجتهد باشد. طلبه‌ها بیش‌تر همین روش را دوست دارند و درس‌هایی که چنین روشی را دارد شلوغ‌تر است تا درس‌هایی که استاد آن مجتهد مطلق است و برای مجتهدان متجزی مفید است. در درس‌های دورهٔ نخست در نجف، بیش‌تر آرای مرحوم نائینی، آقا ضیا و آقا سید ابوالحسن دنبال می‌شود و مرحوم آخوند خراسانی و شیخ انصاری نیز با آن هست. ما در درس خارج خود قایل به اعلام اربعه بودیم و حوزهٔ نجف آن را کم‌تر می‌پذیرد. در درس خارج قم بیش‌تر نظریات مرحوم شیخ عبدالکریم حایری، مرحوم آقای بروجردی، مرحوم آقای حجت و بعد مثل آقاي خمینی و مرحوم آقای گلپایگانی مطرح می‌شود و در سطح ورودی، جایگاه خود را دارد و طلاب در این مرحله با نظریات مختلف آگاه می‌شوند، ولی گاه چنان در نظریات غور می‌شود که طلبهٔ مبتدی در درس خارج از نظر نتیجه‌گیری درمانده می‌شود و نمی‌تواند به نتیجه برسد و در ذهن وی ابهامی به وجود می‌آید و بدون آن‌که دلیلی بر کرسی بنشیند نظریه‌ای برتر داده می‌شود. این‌گونه درسی، بیش‌تر نوعی جمع‌آوری است، و الآن بیش‌تر درس‌های خارج به این سبک است و طلبه‌ها چون حوصلهٔ تعقیب بحث و تحقیق آن را ندارند، به همین مرحله قانع‌اند.

در گذشته این مرحله از درس خارج به‌گونهٔ دیگری بود. طلاب وقتی بر کتاب‌هایی مثل رسائل و مکاسب تسلط پیدا می‌کردند، کتاب جواهر یا کتاب «الصلاة» حاج آقا رضا همدانی را که خیلی خوش عبارت است به

(۱۳۷)

صورت متنی می‌خواندند. اگر کسی ذوق فقهی داشته باشد، کتاب حاج آقا رضا را مثل رمان فقهی می‌داند. او سعی داشته است تا می‌شود مباحث را به صورتی ساده ترسیم نماید. قلم ایشان خیلی ساده و روان است. برخلاف کتاب جواهر که بعضی از عبارات آن ابهام دارد و سعی دارد شاخه‌های یک مسأله را به هم بپیچاند و در تصحیح جدید آن نیز مشکلاتی به آن راه یافته است. رساله‌های آخر کتاب مکاسب شیخ اعظم انصاری نیز از همین نمونه است که این کتاب‌ها را می‌خواندند و نظریه‌های بعضی از اعاظم را نیز در طی آن نقل می‌کردند. این مرحله، ورود به درس خارج بود. طلبه‌ای که این کتاب‌ها را خوانده باشد، در مرحلهٔ بعد که مرحلهٔ وسط درس خارج است، با نظرها آشنا شده و صاحب فهم فقهی شده است.

نوع درس‌های خارج که در سطح اعاظم مطرح است و نه در سطح اساتید پایین‌تر، در مرحلهٔ وسط قرار دارد. یعنی طلابی به درس اعاظم می‌روند که تا حدودی با نظریات فقیهان آشنا باشند. مشکلی که هم‌اکنون دامنگیر این درس‌هاست این است که طلاب مبتدی شرکت‌کننده در درس خارج به این درس‌ها می‌روند و بهرهٔ چندانی از آن نمی‌برند. در زمان ما درس مرحوم گلپایگانی یا آقای داماد یا آقای حائری از این زمره است. به نظر من درس آقای حائری از بعضی از درس‌های دیگر سنگین‌تر بود. خداوند آیت‌اللّه العظمی حاج شیخ مرتضی حائری را رحمت کند. ما از وی خیلی استفاده کردیم. ایشان منزل ما تشریف می‌آوردند، ما هم زیاد به منزل ایشان می‌رفتیم. برخی از طلابی که در درس ایشان می‌آمدند، مطلب

(۱۳۸)

به دستشان نمی‌آمد؛ آن‌ها چند سال خود را معطل می‌کردند، گیج می‌شدند و هیچ نتیجه‌ای از آن درس نمی‌گرفتند، برای این‌که پایهٔ علمی نداشتند و آنان باید به خودشان بیش‌تر زحمت می‌دادند و مطالعه و تلاش می‌کردند.

برخی از درس‌ها نیز تقریری بود. استادی که به درس خارج رفته بود و تقریری از درس او داشت، همان درس را برای دیگران القا می‌کرد. بعضی از افراد سابقه‌دار نیز اشکالاتی به استاد خود می‌گرفتند و تازه‌واردها یا کسانی که درکشان از درس استاد کامل نشده بود در درس آن مقرِّر بود که درس را متوجه می‌شدند. درس یک فقیه همراه با تقریر بود و باعث می‌شد محتوای آن درس برای همه به‌خوبی تبیین شود. درس‌هایی که برخی از آقایان و مراجع دارند در این حد است و آنان درس استاد خود را تقریر می‌کنند.

مرحلهٔ سوم درس خارج که مجتهدپرور است خارج خارج است. این مرحله خیلی مهم است. این درس برای کسی است که آرا و نظریات را می‌داند و بر استدلال‌ها یا ظهور روایت احاطه دارد. استاد باید این درس را به‌گونه‌ای القا کند که شاگردان مطلب را به‌راحتی دریافت کنند. شاید همان درس مرحوم خراسانی یا درس مرحوم آقا سید محمد کاظم یزدی (صاحب عروه) در اواخر فقاهتشان این حالت را داشته است. آقای خویی نیز نه در درس‌های عمومی، بلکه در بعضی جلسات خصوصی این چنین بوده است. مرحوم آقای نائینی این مرحله را کم و بیش داشته و شاگردانی نظیر آقا شیخ محمد علی کاظمینی ـ که تقریرات ایشان را

(۱۳۹)

نوشته‌اند ـ و آقا جمال گلپایگانی و آقاي خميني و مرحوم آقا سید احمد خوانساری این روش را داشته‌اند.

آقا نجفی همدانی می‌گفت: من به آقای نایینی گفتم چرا این سید را معطل می‌کنی؟ سید ابوالقاسم خوب نوشته است! بالأخره ایشان هم تقریظی نوشتند. تقریظی که آقای نایینی در «أجود التقریرات» نوشته‌اند، با تقریظی که برای محمد علی کاظمینی نوشته است، خیلی تفاوت دارد. من فکر می کنم در این جهت نسبت به نظریاتی که آقای خویی در پاورقی أجود داشتند، مقداری عجله کرده‌اند؛ اگر کمی پخته‌تر می‌شد، شاید آقای نایینی نیز به این نتیجه می‌رسیدند که ایشان بیش از این‌ها سزاوار بوده است. البته احتمال می‌دهم چون اواخر عمر آقای نایینی بوده، ایشان نخواسته این تقریرات، بدون تقریظ بماند. شاید محذوراتی بوده، که الآن فرصت برای ورود به جزییات آن نیست.

البته علما بیش‌تر به نظریات آقای کاظمینی توجه می‌کنند. فوائد الأصول مرحوم نایینی به قلم کاظمینی است، و چون دورهٔ آخر درس آقای نایینی بوده در بعضی مباحث فراگیرتر است، ولی بعضی مطالب نیز نیامده و با أجودالتقریرات است که کامل می‌شود. بین این دو تقریر، نه عموم و خصوص مطلق است و نه نسبت تساوی، بلکه عموم و خصوص من وجه است. اگر کسی بخواهد مباحث آقای نایینی را به دست آورد باید هر دو تقریر را ببیند.

مرحوم آقای نایینی را «غالب مشایخنا» یا «عمدة اساتیذنا» خوانده‌اند. مرحوم نایینی در اصفهان منطق را به‌خوبی فرا گرفتند و با داشتن دیدگاهی

(۱۴۰)

منطقی به نجف رفتند. ایشان مسایل اصولی مرتبط با قضایای منطقی را خیلی خوب باز کرده است. برای نمونه، توجه به قضیهٔ حقیقیه، خارجیه، و ذهنیه یکی از پایه‌های اصولی مرحوم نایینی است. مرحوم آقای اصفهانی نیز مباحث فلسفی را در اصول آورده‌اند. بنده نیز معقول را خدمت مرحوم آقای طباطبایی و مرحوم علامه شعرانی و علمای دیگر ـ که بحر مواجی بودند ـ خوانده‌ام و از این بزرگان بسیار استفاده کرده‌ام، ولی به صورت کلی موافق نیستم فلسفه با فقه و اصول خلط شود و دقت‌های عقلی فلسفی این دانش‌ها را به انحراف می‌کشاند. خواندن فلسفه لازم است، اما نباید آن را با اصول خلط نمود. مرحوم آقای گلپایگانی می‌فرمودند: ما فقه می‌گفتیم و اصول هم داشتیم، ولی طلبه‌ها بیش‌تر درس اصول آقای خمینی می‌رفتند؛ چون ایشان به معقول و فلسفه وارد بودند، طلبه‌ها خیال می‌کردند اصول ایشان از این جهت بهتر است، ولی آقای گلپایگانی در واقع فقیه بودند و من خود به این موضوع اعتراف دارم.

آیت‌اللّه بروجردی فرموده بودند: «فقیه گلپایگانی». آقای خمینی نیز در اصول خویش دارند که مباحث فلسفه را باید از فقه جدا کرد. اگر ایشان در بعضی بحث‌های اصولی متعرض فلسفه می‌شدند، می‌فرمودند: این بحث اختصاصی به فلسفه ندارد. منظور این است که علم اصول کلید اجتهاد است. اگر فرصت شد، بنده عرض می‌کنم که درس خارج اصول باید چگونه باشد که یک دورهٔ آن بیش از ده سال به درازا می‌کشد. البته آن را در مصاحبه‌ای که برخی از حضرات علما نیز در آن حضور دارند

(۱۴۱)

گفته‌ام و کاستی‌های علوم حوزوی و روش‌ها را برشمرده‌ام.

در آن مصاحبه چندین برابر آن‌چه به شما عرض کرده‌ام، از حوزه و معضلات آن و راه‌های گذار از آن گفته‌ام و از گسترده‌ترین مصاحبه‌هاست. در هر صورت، منظور این است که درس خارج در سطح عالی برای طلبه‌هایی که به اجتهاد مطلق می‌اندیشند لازم است که همان مرحلهٔ سوم درس خارج است؛ مثل آن‌چه در مورد آقای خویی مطرح شد.

این نکته را نیز عرض کنم که مرحوم آقای نایینی خیلی به خودشان اهتمام دارند. من نسبت به مباحث اجتماعی خیلی متواضعم، اما در مباحث علمی این چنین نیست. اگر کسی مرا نشناسد، می‌گوید این آقا چه مغرور است؛ پس تواضعش کجاست؟ اما نه، مباحث علمی باید به صورت منطقی و قوی مورد بحث واقع شود و در بحث نباید تواضع به کار برد. البته ما نهایت تواضع را نسبت به عالمان دینی داریم، اما نباید حق علم را نیز نادیده گرفت.

مرحوم آقای نایینی در باب معاملات فرموده‌اند: من کسی هستم که بالاخره قبض روح می‌شوم و حقایقی دارم که باید بیایید و آن را فرا بگیرید. ما هم می‌گوییم حقایقی داریم. عبارت‌هایی را که آقای نایینی در اصول فقه فرموده‌اند، چند گونه تقریر شده است که برای تکمیل قضیه، از آقای کاظمینی گفتیم.

ما به آقای کاظمینی و دیگران ارادت داریم و می‌خواهیم در آخرت با آنان باشیم، از این جهت این مطالب را عرض می‌کنیم. به‌ویژه بعضی از مشایخ و علمای نجف می‌فرمودند: بعد از مرحوم نایینی، کرسی تدریس

(۱۴۲)

ایشان به آقای کاظمینی منتقل شد. در مسجدی به نام مسجد هندی. منزل آیت‌اللّه سیستانی نیز نزدیک آن در شارع الرسول است. این شخص بزرگ می‌فرمود: وقتی آقای کاظمینی در فصل تابستان ـ که هوا هم بسیار گرم بوده است ـ آن بالا در مسجد تدریس می‌کردند، آن‌قدر شجاعانه بحث می‌کرده‌اند که همسایه‌ها می‌گفتند کی می‌شود آقا درسشان تمام شود تا ما استراحتی بکنیم و نفسی بکشیم.

 در بحث نماز جماعت، تقریری از آقای کاظمینی و تقریری از آقا شیخ محمد تقی تهرانی آملی در دست است. ایشان زمان مرحوم خوانساری بودند و بنده چند سال وقتی که حوزهٔ قم تعطیل می‌شد، بلافاصله برای درس آقای شیخ محمدتقی آملی و آقای سید احمد خوانساری و علامهٔ قزوینی به تهران، و برای درس آقای نورانی به مشهد و برای درس آقای بهبهانی به اصفهان می‌رفتم. این درس‌ها خاطرات فراوانی برای من داشت و من درس خارج در مرحلهٔ عالی آن را با این بزرگان گذرانده‌ام؛ از این رو در حوزه‌های دیگر این قضایا مهم بوده و در نهضت نیز به این جلسات مهم جعبه‌های ایمنی می‌گویند.

مرحوم کاظمینی تقریرات مطلق «نماز جماعت» آقای نایینی را نوشتند، ولی در بعضی مسایل آن بدسلیقگی شده است. معلوم است که مرحوم نایینی بخشی از مسأله را گفته و ادامهٔ آن را ایشان از خود آورده

(۱۴۳)

است. در اصول فقه نیز همین کار را کرده است و چیزی را که در ذهن ایشان واضح بوده، همان را منعکس کرده و این است که آقایان به این شرح بیش‌تر رو آورده‌اند، چون کامل‌تر است. ما وقتی «باب صلاة» را در درس‌های خودمان دنبال می‌کردیم، تقریرات آقای آملی را به میدان کشیدیم و از مرحوم کاظمینی نیز نقل کردیم و هر دو را در نظر داشتیم، ولی بنده به مبانی مرحوم نایینی به صورت غالب اشکال دارم؛ به‌ویژه در آن مواردی که ایشان بعضی از آیات یا روایات را معنا می‌کند و از آن نتیجه می‌گیرند. منظورم این بود که حتی در تقریرات فقه مرحوم نایینی نیز این مطلب منعکس است.

از این بحث‌ها بگذریم، و از مراحل خارج فقه که موضوع سخن است بگوییم. درس خارج در سطح عالی نیازی به بحث از سند روایت ندارد؛ زیرا شاگرد به مرحله‌ای از اجتهاد رسیده و خود می‌تواند سند روایت را مورد بررسی قرار دهد، اما متن روایت مورد بحث دقیق قرار می‌گیرد. هم‌چنین در این درس، لازم نیست فهرستی از نظرات ارایه شود؛ زیرا شاگرد پیش از آن، نظرات دیگران را دیده است. شاگرد به درس خارج در مرحلهٔ عالی می‌آید تا با پهلوانی در فقه یا اصول، این مطلب را به بحث بگذارد.

این مطلب از جهاتی خیلی مهم است. من دو جریان را نقل می‌کنم تا این مطلب به‌خوبی روشن شود. مرحوم میرزای شیرازی (میرزای اول) به تعبیر علمای بزرگ نجف از شاگردان خاص مرحوم محمدتقی شیرازی (میرزای دوم) بوده‌اند. میرزای اول، آقای سید محمد حسن شیرازی بود

(۱۴۴)

که در حوزهٔ اصفهان به اجتهاد رسید. ایشان وقتی وارد نجف می‌شود تا هم به زیارت رود و هم درس‌های نجف را ببیند، در درس شیخ اعظم انصاری حاضر می‌شود. در آن‌جا رسم بر این بوده که وقتی عالمی وارد می‌شده، مردم به دیدن او می‌رفته‌اند. به قول یکی از علما، رسم پذیرایی ما این است که وقتی عالمی تازه در جمع ما وارد می‌شود، از آن‌ها این‌طور پذیرایی می‌کنیم که فروع یا مسایلی را بیان می‌کنیم تا ببینیم ایشان چه دینی را به ما تحویل می‌دهند؛ وقتی او را می‌بینیم، به دیدنش می‌رویم تا از او استفاده ببریم. البته شاید نظر امتحانی هم نداشته باشند، و بخواهند از دیدگاه‌های تازه و بکر او استفاده ببرند. به هر روی، وقتی مرحوم میرزا به آن‌جا می‌رود، طلبه‌ها دور ایشان را می‌گیرند و می‌بینند ایشان استعداد خوبی دارند. به ایشان می‌گویند: برنامهٔ شما چیست؟ درس شیخ را دیده‌اید؟ می‌گوید: بله، دیدم و با هم مذاکره کردیم. من چیز جدیدی دریافت نکردم. طلبه‌ها به شیخ می‌گویند: کسی این‌جا آمده که پر استعداد و خوب است و باید این‌جا بماند و شما او را راضی کنید. شیخ تلاش می‌کند و برای دیدن ایشان سر درس می‌آید. شیخ را هم دعوت می‌کنند و میان آنان مسایل بسیاری عنوان می‌شود و میرزا دربارهٔ آن مسایل اظهار نظر می‌کند و بحث اوج می‌گیرد. من این جریان را از چند نفر و به‌ویژه از آقای اراکی شنیده‌ام. آقای اراکی می‌گفتند بعد از جلسه به مرحوم میرزا گفته بودند: خوب شما تصمیم دارید بروید یا بمانید؟ میرزا فرموده بود: عزم رحیل به اقامت مبدل گشت. میرزا هم به شیخ می‌فرماید: شما چه‌طور این مطالب را سر درس نمی‌گویید؟ ایشان فرموده بود: در درس

(۱۴۵)

عمومی باید حال همه را رعایت کرد. اگر من وارد این نکته‌های دقیق‌تر شوم، آن‌ها زمینه‌اش را ندارند، ولی در این جلسات می‌توانیم این‌گونه نکات را مطرح کنیم؛ یعنی جناب میرزا به این نتیجه رسیده بود که نکاتی در درس خارج فقه و اصول هست و باید از ایشان دریافت شود.

ببینید با این‌که شیخ یک درس عمومی داشته، درس دیگری نیز به شیوهٔ درس خارج در مرحلهٔ عالی داشته‌اند. بعضی از مشایخ ما نقل می‌کردند وقتی مرحوم صاحب جواهر، درس می‌فرمود، خیلی‌ها حضور داشته‌اند. وقتی عده‌ای تازه وارد می‌خواستند وارد درس شوند، اجازه نداشتند به این سادگی وارد شوند و عده‌ای که باسابقه بودند، درس ایشان را این‌گونه اداره می‌کردند. در این درس، بعضی‌ها سند روایات و بعضی‌ها متن روایات را می‌دیده‌اند. وقتی سر درس صحبت می‌شده و مرحوم صاحب جواهر، روایات را می‌خوانده‌اند، عده‌ای می‌گفته‌اند: آقا معنای متن این روایت این است. برخی سند آن را بررسی می‌کرده‌اند. کسانی که در حضور صاحب جواهر متن را تحلیل می‌کرده‌اند، خود مجتهد بوده‌اند و می‌خواستند ببینند مطلبی بالاتر از برداشت آنان از روایت به دست می‌آید یا نه.

متأسفانه، من این روش را در قم ندیده‌ام، ولی ما در فصل‌های خاصی خدمت اساتید باسابقه می‌رفتیم و با این روش از آن‌ها استفاده می‌کردیم. روزهایی که صبح‌ها آقای گلپایگانی تدریس می‌کردند، من آن‌جا بودم و عصرها به منزل ایشان می‌رفتم. با مرحوم آیت‌اللّه بهاء الدینی، آقای فکور و با بعضی از بزرگان دیگر این برنامه را داشتیم و با هم بحث می‌کردیم. با

(۱۴۶)

مرحوم آقای علی‌یاری از علمای نجف نیز بحث داشتیم. البته ایشان در تبریز بودند. در لاهیجان از آقای مهدوی، در تهران از آشتیانی‌ها و از آقای خوانساری استفاده کردم. کسی که با این روش با او ادامه دادم، آیت‌اللّه العظمی سید محمد جعفر موسوی مروج؛ صاحب نهایة الدرایه در شرح کفایه و هدایة الطالب در مکاسب بودند. قبل از ایشان مرحوم آقای فیروزآبادی بودند که به حق، آیت‌اللّه العظمی بودند که در نجف تحصیل کرده و خوش‌بیان بودند. در حوزه به ایشان چندان توجهی نداشتند. «عنایة الأصول» که شرح کفایهٔ ایشان است مدتی محور بود. «خلاصة الجواهر» نیز از ایشان است و احاطهٔ ایشان بر فقه را می‌رساند. آقای مروج نیز همین‌طور بودند. بنده صبح‌ها ساعت ده تدریس خارج داشتم و روزها ساعت یازده خدمت ایشان می‌رفتم و با هم بحث داشتیم و گاهی از ظهر نیز می‌گذشت و گاهی به عصر و حتی به شب نیز می‌رسید. کسانی که در این مرحله می‌خواهند مجتهد مطلق باشند، باید درس خارجی که این‌گونه باشد را در حوزه دنبال کنند. ما درس خارج عمومی داریم که حاضران خود نظرات دیگران را می‌بینند و ما نظر خویش را بیان می‌داریم و برخی از نظریات مهم را نقد می‌کنیم و مدعی هستیم مشابه چنین درسی در حوزه نیست. درس‌های بعضی از آقایان که جمعیت فراوانی نیز در آن حاضر می‌شوند بیش‌تر به خاطر خوش‌بیانی و خوش‌تقریری است تا محتوای بالا و دقیق و قدرت نقد که درس خارج توانمندی خود را از آن دارد.

درس خارج یعنی شما آن‌چه را که از مسأله‌ای به ظافت و نازک‌اندیشی

(۱۴۷)

می‌فهمید و نظری را که دارید با نقد آرای رقیب و پیشینهٔ آن اظهار کنید. خداوند آقای حائری را رحمت کند. ایشان تا حدودی درس خارجشان در این مرحله بود و من شنیده بودم که به آقای موسوی اردبیلی گفته بود: آقا هیچ کس نیست؛ یعنی به فکر بودند و می‌خواستند کسی را پیدا کنند که هم حرف‌هایشان را به او بگویند و هم بتوانند نظرات دقیق‌تر و بالاتر را مطرح کنند. آقای مشکینی، آقای موسوی اردبیلی، آقای مؤمن و آقای طاهری و بعضی از دوستان دیگر نیز در درس ایشان حضور داشتند. اگر کسی صحبت نمی‌کرد، علمای تقریری مثل مرحوم آقای سبزواری می‌گفتند: چرا حرف نمی‌زنید؟ این‌جا که مجلس روضه نیست! حرف‌هایتان را بگویید؛ یعنی دوست داشتند مطالب بازگو شود و ایراد و اشکال کنند. به قول بعضی، مس هرچه شفاف‌تر شود، مقاوم‌تر می شود. وقتی فقیهی زبردست نظریه‌ای را بازگو کند و از اشکال واهمه نداشته باشد، تکمیل می‌شود. ما خود این روحیه را داریم. برخی از بزرگان گفته‌اند: «توضیح المسائل»، «تحریر التحریر» و «حقیقة الشریعة» تا به حال این‌طور تألیف نشده است، ولی در عین حال اگر کسی ایرادی یا اشکالی داشته باشد، خوش‌حال می‌شویم آن را بیان کنند و تا زنده‌ام، دوست دارم این مطلب معلوم شود.

این مرحلهٔ عالی درس خارج است که جای آن در حوزه خالی است و برای کسانی که می‌خواهند مجتهد مطلق شوند یا می خواهند اجتهاد مطلق خود را ژرفا و جلا دهند و آن را تکمیل کنند لازم است. به نظر من در حوزه، این مرحله به صورت فردی، خانگی و جلسه‌ای بوده، و نظام

(۱۴۸)

خاص خود را نیافته است. گاهی در جلسات استفتا چنین است، اما نه به این گستردگی، چرا که در این جلسات، می‌خواهند نظریهٔ مجتهدی را مستند کنند. یافتن مستندات فتاوای فقیه از این نمونه است. مناظرهٔ فقیهان نیز که مجتهدان به نقد دیدگاه‌های یکدیگر می‌پردازند جای خالی خود را دارد. چه بسا اعلمیت نیز در همین وادی پیش می‌آید. تصدیقات اجتهاد باید در همین درس‌ها مطرح شود؛ چرا که در این درس‌هاست که قوهٔ استنباط و ملکهٔ قدسی در وجود کسی برای استاد محرز می‌شود و تصدیق وی در این صورت مثل تصدیق باب شهادت می‌گردد، چون تصدیق اجتهاد به معنای شهادت در بلوغ این شخص و رسیدن وی به مرتبه و توان استنباط حکم است.

(۱۴۹)


 

سیمای ۶

آموزش تحقیق محور و معنویت(۱)

بسم اللّه الرحمن الرحیم وبه نستعین. الحمد للّه ربّ العالمین والصلاة والسلام علی محمّد وآله الطاهرین، ولعنة اللّه علی أعدائهم أجمعین.

وبعد، فقد قال اللّه الحکیم فی محکم کتابه: «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ لاَآَیاتٍ لاِءُولِی الاْءَلْبَابِ»(۲).

ان‌شاء اللّه شما عزیزان یاوران حقیقی آقا امام زمان علیه‌السلام واقع شوید، برای سلامتی خود، اساتید و بزرگان خویش صلواتی محبت نمایید. اللهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم.

آن‌چه که در این زمان محدود برای شما عزیزان بیان می‌شود مطالب بسیار مهمی است که تجربهٔ زندگی ماست. من خود را به زمان شما و در سن و سال شما بر می‌گردانم و با تجربه‌ای که هم‌اکنون دارم با خود می‌اندیشم باید در زمان شما چه کاری انجام دهم.

  1. سخنرانی حاضر در دیدار برخی از طلاب حوزهٔ علمیهٔ قزوین، به تاریخ ۱۴/۸/۱۳۸۷ ایراد شده است.
  2. آل عمران / ۱۹۰٫

(۱۵۰)

پیش از آن باید زمان و موقعیت استراتژیک حاکم بر خود را بدانید. موقعیتی که در پنجاه سال پیش برای ما نبوده و هم‌اینک پیش روی شما قرار گرفته است. در گذشته تمامی حرکات و تلاش‌های اهل علم فردی و سلیقه‌ای و با انگیزه‌های متفاوت بوده، ولی امروزه شما با مربیان شایسته‌ای که دارید و با هزینه‌های بسیاری که برای شما می‌شود اهداف از پیش تعیین شده‌ای دارید. شاید هزینهٔ یک سال شما به اندازهٔ هزینهٔ یک عمر طلبه در گذشته باشد. اما در برابر، دنیای شما محدود نیست و با مردمی عادی در ارتباط نمی‌باشید، بلکه چشم‌های مستضعفان در سراسر جهان به شماست و توقعات فراوانی از شما می‌رود. شما عزیزان چکیدهٔ انقلاب به شمار می‌روید؛ در حالی که بسیاری از گذشتگان ما چسبیده به انقلاب بودند. شما چکیدهٔ شهامت‌ها، رشادت‌ها، غیورمردی‌ها و بزرگی‌ها هستید. ما در ارایهٔ طرحی که برای شما عزیزان داریم هم به موقعیت استراتژیک شما توجه داریم و هم به توان و استعداد بالای شما، و هم به هزینه‌هایی که برای شما می‌شود و هم در برابر به توقعاتی که از شماست و شما باید با این طرح بتوانید به آن توقعات پاسخ گویید و این طرح از این نظر حایز اهمیت است و در صورت اجرایی شدن درصد موفقیت آن بسیار بالاست.

در این طرح، کارهای یک طلبه بر سه بخش قرار داده می‌شود. باید توجه داشت اموری که قهری و طبیعی است، مانند زمانی که برای خوراک، خواب، نظافت و بهداشت قرار داده می‌شود در این برنامه لحاظ نمی‌گردد و ما تنها به ساعت‌هایی که یک طلبه می‌تواند کار و فعالیت

(۱۵۱)

داشته باشد نگاه می‌کنیم. ساعات کاری هر طلبه امری نسبی و در نوسان است و در این برنامه از پانزده ساعت تا ده ساعت لحاظ شده است. اما سه بخش کاری، یکی آموزش عالی است. طلبه باید هر روز از زندگی خود را به تحصیل بگذراند و خوب درس بخواند. باید توجه داشت خوب درس نخواندن با اصل نخواندن برابر است. کسی که تمامی کتاب‌های ده پایهٔ حوزه را بخواند، اما آن را خوب و با قدرت تحلیل نخواند با کسی که وارد نظام طلبگی نشده و عامی است در اعتبار دانش دینی برابر است. اساس محکم طلبگی بر ستون خوب درس خواندن قائم است. کسی که خوب درس نخواند؛ هرچند در درس خارج باشد، برای حوزه کارآمدی ندارد و هزینه‌های حوزوی بر عهدهٔ وی می‌آید؛ چرا که او نه استاد می‌شود و نه حکیم و فیلسوف، بلکه تنها اهل منبر و نماز جماعت می‌شود که از غیر طلاب نیز ساخته است. هنر طلبه این است که در وهلهٔ نخست، خود را به اقیانوس دانش برساند و در متن حوزه‌ها به تدریس مشغول شود و در مرکز اندیشه قرار گیرد.

بخش نخست کار طلبه آموختن و آموزش است؛ آن هم آموزش خوب. پرکاری اما کیفیت نداشتن در کار در نظام طلبگی فایده‌ای ندارد. برای نمونه، کسی که صرف میر می‌خواند باید بداند این کتاب چند فصل دارد. مؤلف در کجاها اشتباه کرده است. کدام یک از مطالب کتاب تحقیقی نیست و کدام یک بهترین نظریه به شمار می‌رود. با اساتید، بزرگان و علما پرسش و پاسخ علمی داشته باشد؛ کسانی که ایثار و بزرگواری می‌کنند و فرزندان آقا امام زمان علیه‌السلام را سرپرستی می‌کنند. پاسداشت حرمت و

(۱۵۲)

شخصیت آن‌ها برای شما امیدبخش است. شما می‌توانید اهداف علمی خود را با کادر آموزشی خویش هماهنگ نمایید و با آنان که دارای تجربه هستند مشورت نمایید. در نظام تحصیلی حوزه که شما فرزند آقا امام زمان علیه‌السلام می‌باشید و نفس‌های شما برای آن حضرت است، هیچ‌گاه نباید به ذهن آورد که این نفس‌ها را برای به دست آوردن نمره و قبولی گذاشت. شما باید دنبال صد درصد باشید و تفاوت حوزه با دانشگاه در همین نکته نهفته است و دانشگاه‌ها به تمامی دانش‌آموختگان خود به صورت یکسان برای نمونه مدرک کارشناسی ارشد اعطا می‌کند و به معدل آنان چندان اهتمامی ندارد، اما در نظام طلبگی باید تحصیل را بر صد درصد گذاشت وگرنه در اجتهاد و تحقیق خلل وارد می‌آید و حکمی ناروا داده می‌شود. شما دو سال درس بخوانید و خوب بخوانید بهتر از آن است که ده سال، تحصیلی سطحی داشته باشید.

اما بخش دوم کار طلبه باید به نویسندگی پرداخته شود. طلبه باید قدرت نوشتن داشته باشد و نتیجهٔ تحصیل، تحقیق، مطالعه و تفکر خود را بنگارد وگرنه تحصیل وی با مرگ او از دست می‌رود.

شما از هم‌اینک باید دفتری در کنار خود داشته باشید و بعد از چند ساعت مطالعه، نتیجهٔ آن را بنویسد. البته در نوشتن باید از خود قدرت انشا داشته باشید و آن‌چه را که تراوش فکر و مغز شماست بنویسید و چنین نباشد که نوشته‌های دیگران را نسخه‌برداری نمایید. شما بدون داشتن قدرت نوشتن نمی‌توانید مؤثر باشید. طلبه نمی‌تواند فقط درس بخواند؛ چرا که فقط خواندن سبب می‌شود قدرت تفکر انسان از دست

(۱۵۳)

رود و خلاقیت وی بخشکد و انسان را به یبوست ذهن و ناتوانی در تحلیل و نقد می‌کشاند و این نوشتن از جانب خود و به صورت انشایی است که تحصیل را بارور می‌سازد. شما طلاب امروزی بانشاط، شاد، زنده و شجاع هستید و برای حفظ این روحیه در ادامهٔ طلبگی خود باید بتوانید بنویسید. شما باید بتوانید دربارهٔ جامعه، نظام، خانواده، مربی‌ها، مردم ضعیف و فقیر، جنایت‌کاران، چپاول‌گران و استکبار جهانی بنویسید و لازم نیست در نوشتن به موضوع خاصی مقید باشید. از هر چه می‌توانید بنویسید و مهم این است که بتوانید بنویسید. شما باید روز به روز تراوش‌های ذهنی خود را مورد مطالعه قرار دهید و ببینید تفکرات شما بیش‌تر در حول چه موضوعاتی است و چه ایده‌هایی به ذهن شما می‌آید که شما را به تحقیق وا می‌دارد. طلبه نباید مانند بقالی، مطالب علمی را فقط از این دست بگیرد و از آن دست بدهد، بلکه باید قدرت نقد و تحلیل داشته باشد. شما در حجره بر روی هر لقمه نانی که می‌خورید فکر کنید و هزینهٔ تمام شدهٔ آن را به دست آورید. هزینه‌هایی که از اموال آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) تأمین می‌شود و خوب است که بدانید چه مقدار به آن حضرت بده‌کار می‌شوید و چه مقدار کار می‌کنید. همان‌گونه که لقمهٔ مردم ضعیف و زحمت‌کش با لقمهٔ فرد دزد تفاوت دارد، لقمه‌های روزانهٔ ما نیز تفاوت دارد و چنین نیست که لقمه‌ها همه مثل هم و تکراری باشد. این تفاوت می‌تواند موضوع یک تحقیق و نوشته باشد. شما در علوم اسلامی هزاران موضوع برای تحقیق دارید که کسی به درستی و به صورت کامل و دقیق به آن نپرداخته است. بحث‌های ادبی،

(۱۵۴)

لغوی و تفسیری قرآن کریم و نیز بحث‌های اخلاقی، عاطفی و اجتماعی نمونه‌هایی از آن است. این ذهن‌های باز، شفاف، سالم، تربیت شده و عالم است که می‌تواند دربارهٔ این موضوعات دست‌نخورده تحقیق کند و بنویسد.

طلبه در تحقیق نباید به صورت سنتی کار کند و باید استانداردهای هر موضوعی را بداند و آخرین منابع و تحقیقات را در دست داشته باشد و تحقیق کند. لازمهٔ این کار نیز این است که تحقیقات به صورت جمعی باشد و کارهای فردی چندان به نتیجه نمی‌رسد. ابزار نگارش امروز طلبه، رایانه است. وی باید بتواند تایپ کند و از رایانه و نرم‌افزارهای مرتبط با رشتهٔ کاری خود و نیز منابعی که بر روی شبکهٔ اینترنت است استفاده کند، البته بدون آن‌که وقت خود را به چت‌های بیهوده و وب‌گردی‌های بی‌ثمر بگذراند.

هم‌چنین طلبه نباید با امکانات تحقیقی امروز، وقت خود را برای حفظ قرآن کریم بگذارد. درست است که در روایت است به بندهٔ مؤمن در بهشت گفته می‌شود قرآن بخوان و بالا برو؛ اما این روایت به این معناست که قرآن کریم را بفهم و بالا برو و قرائت صرف یا حفظ آن را در بر نمی‌گیرد. قرائت در عربی به معنای فهم کلام است و هر کس به قدری که فهم دارد و می‌تواند قرائت نماید دارای کمال است. برخی به اشتباه آن را به حفظ قرآن کریم باز می‌گردانند و ما گفته‌ایم حفظ قرآن کریم از مکتب شیعه نیست و مربوط به فرهنگ اهل سنت است و این مطلب را در «تفسیر هدی» توضیح داده‌ایم. اگر همهٔ مسلمان‌ها حافظ تمامی قرآن

(۱۵۵)

کریم باشند نقش تأثیرگذاری بر زندگی آنان ندارد. آیهٔ شریفهٔ «فَاقْرَءُوا مَا تَیسَّرَ مِنَ الْقُرْآَنِ»(۱) نیز به همین معناست. ما پیش‌تر می‌گفتیم باید برای قرآن کریم شهری ساخت و از تمامی رشته‌ها محققانی برجسته را به آن شهر برد تا بر محتوای قرآن کریم تفکر و مطالعه داشته باشند و آن را با آخرین داده‌های علمی روز مقایسه نمایند. گاه شنیده می‌شود کسی دست به خلق اثری زده که بزرگ‌ترین قرآن جهان می‌باشد. من چنین افکاری را ارتجاعی می‌دانم و ما مسلمانان به چنین چیزهایی نیاز نداریم. چنین قرآنی را تنها می‌شود بار تریلی کرد و سپس در موزه‌ای با هزینه‌های گزاف نگاه‌داری نمود. امروزه به مناسبت‌هایی، درس‌های حوزه را تعطیل می‌کنند و این نیز نمونه‌ای از این افکار است. باید برای کشته شدن این همه مسلمان در عراق و ریخته شدن آن همه خون در افغانستان و تجاوزهای ناموسی آن عزاداری داشت. می‌گویند یک کاشانی با یک قمی دعوایش شده بود و آن کاشانی به شهر خود رفته بود و بر پشت بام خود به این قمی فحش می‌داد، اما زنش هم می‌گفت درها را ببندید که دعوای خونی به‌پا می‌شود. امروز در عراق و افغانستان بر مسلمانان مصیبت می‌بارد و شما درس‌ها را برای امور ردهٔ دوم تعطیل می‌نمایید.

هم‌چنین طلبه باید برای حفظ سلامتی خود ـ که امانتی در دست اوست و سلامتی جسم وی از خود نیست و به مولای خویش تعلق دارد ـ ورزش کند. لازم هم نیست به باشگاه رود، بلکه کافی است در حجره نرمش داشته باشد به‌گونه‌ای که بدن عرق نماید.

  1. مزمل / ۲۰٫

(۱۵۶)

شما باید هم اخلاقی نیکو و هم بدنی سالم و قدرتمند داشته باشید. هم‌چنین طلبه باید به‌روز باشد و خرافاتی، عقب‌مانده، دگم، بسته و مرتجع نباشد و به نوگرایی، تازگی و نشاط بگراید و مؤمنی سالم، خدوم و دل‌سوز جامعه و مردم باشد.

اما سومین بخش از کار یک طلبه، تقویت رابطهٔ خود با خدای خویش و زنده نگاه داشتن حس معنویت‌خواهی در خود هست. انسان باید در پی معنویت، معرفت، کمال، صمیمیت، صفا، صداقت، درستی، پاکی و عمل به آموزه‌های دیانت باشد و باطن خود را با خدای خویش آشنا کند. باید با خدا آشتی کند و با او به انس برسد. سواد، دانش و به‌روز بودن و داشتن قدرت تحقیق و نگارش بدون معنویت و خداخواهی ارزشی ندارد و هباءً منثورا می‌گردد؛ همان‌گونه که معنویت و معرفت بدون تحصیل دانش محقق نمی‌گردد و عامیانه‌گری و گرفتاری به اعمال سطحی را در پی دارد. انسان باید باصفا و جوان‌مردی و باوفا و مهر به سوی خدا و مولای خویش آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) گام بردارد. دنیا به پایان می‌رسد و انسان روزی خواهد مرد و آن‌چه برای انسان می‌ماند فقط خداوند است. به هنگام مرگ، آموزش، تحقیق، کتاب و نوشته‌ای که خدا در آن نباشد هیچ فایده‌ای ندارد و به آن دنیا منتقل نمی‌گردد و تنها آن مقدار که برای خداوند بوده است از آدمی خریداری می‌شود. اگر کسی به مدرسه برود و تمامی نمره‌های او بیست باشد و جایزه و تشویقی نیز بگیرد، ولی خداوند در آن نباشد، وقتی در کفن نهاده می‌شود چه فایده‌ای دارد و این نمره‌ها به هیچ کاری نمی‌آید و ممکن

(۱۵۷)

است به تمامی آن امتحانات در آن‌جا نمرهٔ صفر بدهند؛ چرا که خداوند در آن نبوده است. برای نمونه، نماز یکی از مهم‌ترین کردارهاست که اگر پذیرفته نشود دیگر اعمال نیز پذیرفته نمی‌گردد؛ به این معنا که اگر نماز دارای کاستی باشد، آسیب آن به تمامی کردار می‌رسد و آن را ویروسی و میکروبی می‌سازد. روح معنویت باید در نظافت، بهداشت، اعتقاد، توکل، اندیشه، نگرش، عاطفه، مهربانی و خدومی او حضور داشته باشد و به دنبال طماعی، خودخواهی و تکبر نباشد و فقط خود را نخواهد و دین و معنویت را بر خواهش‌های نفسانی خود غلبه دهد و اعتقاد وی به غیب ضعیف و سست نباشد و درد دین و معنویت داشته باشد و در یک کلمه مسلمان باشد؛ همان‌طور که قرآن کریم می‌فرماید: «فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»(۱). این آیه در زلزلهٔ اخیر بم برای من خیلی تجسم پیدا کرد. این آیه می‌فرماید همواره مسلمان باشید و حتی برای لحظه‌ای از مسلمانی خود دست برندارید تا مطمئن باشید که بر مسلمانی می‌میرید. زلزلهٔ بم بسیار دردناک و فاجعه‌آمیز بود. گفته می‌شود در این زلزله چند ده‌هزار نفر کشته شده‌اند. البته آمار متفاوتی در این زمینه ارایه شد. این زلزله حادثه‌ای بود که از جهات مختلف می‌شد آن را بررسی نمود. قوت امدادرسانی نیروهای امدادی ایران بسیار بالا بود و توانستند مشکلات و معضلات عمدهٔ آن را به‌زودی ساماندهی نمایند و تنها ضعف در رسیدگی عاجل به امور بازماندگان بود. البته اگر ساختمان‌هایی که ساخته می‌شود استحکام مهندسی داشته باشد، شاهد بروز چنین فجایعی

  1. بقره / ۱۳۲٫

(۱۵۸)

نخواهیم بود، اما در علل پیدایش بلایای طبیعی در عالم و نقش گناهان در آن نباید به‌گونه‌ای سخن گفت که این مردم رنج دیده در معرض اتهام قرار گیرند و اگر کسی چنین سخن بگوید نیاز به تعزیر دارد. برخی از بلایای طبیعی معلول گناهان تمامی انسان‌هاست و تنفس هر انسان گناه‌کاری در هر جای عالم که باشد در بروز حادثه‌ای در جایی خاص نقش دارد. ما گفته‌ایم تمامی کردار عالمیان به صورت مشاعی است و این نظریه را در یکی از کتاب‌ها(۱) توضیح داده‌ایم. اما آن‌چه در این باب حایز اهمیت است و برای من در این زلزله بسیار قابل توجه هست این آیهٔ شریفه است که می‌فرماید: «فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ». این آیه می‌فرماید همواره مسلمان باشید تا مطمئن باشید که بر مسلمانی می‌میرید. بسیاری از افرادی که در شب زلزله جان سپردند ممکن است افرادی باشند که در آن شب توبه نموده‌اند. کارگرانی زحمت‌کش که خوش عاقبت و با حال توبه و با ایمان از دنیا رفتند. اما در این بین، ممکن است افرادی بوده باشند که در آن شب غرق گناه و آلوده به معصیت بودند و بدون توبه از دنیا رفته‌اند. آنان عاقبت به خیر نشدند و در حالی برای یک ابد به ملاقات خداوند رفتند که غبار گناه بر چهرهٔ آنان نشسته بود و ناگهان غافل‌گیر شدند. کسی که نمی‌داند چه زمانی می‌میرد باید همواره در مسلمانی باشد و خود را برای مرگ آماده نماید تا حقی از هر کسی بر عهدهٔ او نباشد. البته در پایان زلزله، خبر زشتی نیز به دست ما رسید و آن این بود که عالمان دینی برای دفن و کفن مرده‌ها رفته‌اند. کفن و دفن مرده بر عهدهٔ عالمان

  1. ر. ک : اصول الحاد و خداانکاری با نقد و تحلیل.

(۱۵۹)

دینی نیست و کار ویژهٔ آنان دانسته نمی‌شود که در اخبار چنین از آن یاد می‌شود. عالمان دینی باید برای ترمیم آسیب‌های روانی حاصل از این زلزله و روان‌درمانی بازماندگان به این شهر روند. این عبارت مرا خیلی اذیت کرد. مردم ما از ملکوت، کمال و مقامات معنوی ما لذت می‌برند و مانند فرزندی هستند که از پدر خود خوشایند دارد و عالمان باید برای بازماندگان حکم پدر روحانی را داشته باشند. به هر روی، منظور من این بود که باید همواره بر اصل مسلمانی و آیین آن بود: «فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ».

همان‌طور که عرض کردم کسی می‌تواند در معنویات نقش داشته باشد که تحصیل خوبی داشته و مهذب باشد. کسی که در درس سستی دارد به حتم در معنویات نیز ناموفق خواهد بود و یک سستی در زندگی سبب سست شدن دیگر کردار و اعتقادات آدمی می‌گردد. کسی در معنویت محکم گام بر می‌دارد که در زندگی مادی و تحصیلی خود موفق باشد.

اما آیهٔ شریفه‌ای که در ابتدای سخن یاد شد به مرتبهٔ سوم یعنی حضور خداوند در زندگی اشاره دارد و می‌فرماید خداوند در زندگی کسی دیده می‌شود که دارای معرفت و عقلانیت باشد و تحصیل و تحقیق داشته باشد: «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ لاَآَیاتٍ لاِءُولِی الاْءَلْبَابِ»(۱).

کسی که این سه مؤلفه را داشته باشد از اولی الالباب می‌گردد و در این صورت نسبت به ملایکهٔ آسمان شرمنده و نسبت به مردم خویش

  1. آل عمران / ۱۹۰٫

(۱۶۰)

بده‌کار نمی‌گردد. البته در معنویت و اخلاق بدون مربی و استاد نمی‌توان گام برداشت. معنویت نیز نباید به درس و تحصیل ضرری وارد آورد و باید همواره اعتدال و تناسب را رعایت کند و در این مسیر نیز محاسبه داشته باشد و روز به روز و هفته به هفته و ماه به ماه و سال به سال خود را چکاپ نماید و کنترل کند و ببیند چه مقدار خود را از معاصی و از غیبت، تهمت، ظلم و تجسس دور می‌دارد. علم و تحقیق با معنویت و خداخواهی است که ارزیابی می‌شود و بر اساس آن به کردار وی نمره می‌دهند. برای نمونه، کسی که نان و لقمهٔ غصبی می‌خورد عالم دهر هم که باشد به علم وی نمرهٔ قبولی نمی‌دهند. کسی که درس نمی‌خواند و علم و معرفت ندارد، به کردار معنوی وی نمره‌ای نمی‌دهند. شما نان امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) را می‌خورید تا درس بخوانید نه آن‌که دعای کمیل و دعای ندبه بخوانید و تنها شغل شما تحصیل و تحقیق است. اما تحصیل و تحقیق بدون معنویت و بدون حضور خداوند ارزشی ندارد؛ همان‌طور که معنویت‌خواهی بدون تحصیل و علم ارزشی ندارد و این دو باید به اعتدال و به تناسب پی گرفته شود. برای رسیدن به معنویت نیز باید گناه را ترک کرد.

خداوند به مردم دنیا صفایی عنایت کند که به آموزه‌های دین هرچه بهتر پاسخ مثبت دهند. بخشی از وقت نیز به پرسش و پاسخ اختصاص دارد، اگر سؤالی هست، بفرمایید.

پرسش ۱) در رابطه با جبر و تفویض و یا امر بین الامرین توضیحی بفرمایید.

(۱۶۱)

ما تفویض در عالم نداریم و چنین نیست که تمامی کارها از ابتدا تا به پایان به کسی واگذار شده باشد. هم‌چنین جبر هم نیست که طراحی و انجام کارها به تمامی در دست دیگری باشد و اختیار و اراده‌ای برای ما نباشد. هم جبر و هم تفویض هم نیست، بلکه نه جبر و نه تفویض است به این معنا که هر چیزی اقتضایی است و به لحاظ اقتضایی بودن تمامی کارها، می‌توان آن را به سامان رساند و می‌توان آن را ترک کرد. چون کارها اقتضایی است، نمی‌توان هر کاری را از هر چیزی خواست. چون اقتضا بر هر چیزی حاکم است شما در صورتی که در طول ترم درسی خود به نیکی درس بخوانید در پایان آن نمره‌های خوبی می‌آورید وگرنه با سستی و تنبلی به مردودی کشیده می‌شوید. نه جبر وجود دارد و نه اختیار. انحراف‌های این بحث برآمده از استعمار است که قصد فریب مردم برای حکومت بر آنان را داشته است.

پرسش ۲) برای رسیدن به یقین در اصول دین باید چه کار کرد و آیا منطق ارسطویی می‌تواند در این رابطه نقشی داشته باشد.

برای رسیدن به یقین در اصول دین می‌شود از منطق غربی و ارسطویی استفاده کرد، اما آن‌چه در یقین به باورهای دینی مهم است تناسب است و برای درک نمودن آن باید با مربیان مشورت کرد که آیا مطالعهٔ فلان کتاب برای من مناسب است یا نه و کتاب‌ها را بدون مشورت با کارشناسان مطالعه نکند؛ مگر آن‌که خود کارشناس دانشی خاص باشد. به هر روی: ره چنان رو که رهروان رفتند. مربی است که می‌تواند انحراف‌ها و تضییع عمرها را به انسان نشان دهد تا چیزی رهزن

(۱۶۲)

طلبگی وی نشود. البته ذهن آدم باید منطقی و دقیق باشد و نه ساده تا بتواند حرف‌های نامناسب را تشخیص دهد و ارزش منطق و فلسفه به جای خود و به تناسبی که دارد محفوظ است.

پرسش ۳) در موقع بیدار شدن از خواب، مناسب است چه ذکرهایی گفته شود؟

ذکرها بر دو قسم عام و خاص است. ذکرهای عمومی را همیشه می‌توان استفاده کرد. صلوات، لا اله الا اللّه، سبحان اللّه و استغفر اللّه از ذکرهای عام است. صبح که از خواب بلند می‌شوید می‌توانید نخست به خداوند سلام دهید و بگویید: «السلام علیک یا اللّه» و سپس به رسول خدا و اولیای الهی سلام دهد: «السلام علیک یا رسول اللّه» و «السلام علیکم یا اولیاء اللّه». باید روز را با سلام به خدای خویش شروع کرد و ما این اجازه را داریم که به خداوند سلام دهیم.

پرسش ۴) آیا با برهان نظم و دیگر برهان‌هایی که برای اثبات خداوند گفته می‌شود می‌توان به خداشناسی رسید؟

ما برای شناخت خداوند به معرفت نیاز داریم و نه به برهان. درست است که می‌گویند معرفت باید برهانی باشد، اما برهان در مقولهٔ تصدیقات جریان دارد و نه تصورات و معرفت در محدودهٔ تصورات است. شناخت امری تصوری است و نه تصدیقی. ما لازم نیست خدا را ثابت کنیم، بلکه باید خود را ثابت کنیم و همان کارهایی که عرض کردم را دنبال نماییم که بنده تجربهٔ یک عمر خود را کپسول نمودم و به شما عرضه داشتم.

(۱۶۳)

پرسش ۵) به نظر شما طلاب امروزه باید چه مقدار به تبلیغ اهتمام داشته باشند؟

وظیفهٔ طلبه در مرتبهٔ نخست، تحصیل و تحقیق است و تبلیغ بعد از تحقیق قرار دارد. پیامبران الهی علیهم‌السلام که همواره در تبلیغ بودند برای آن بود که به تحصیل و تحقیق نیازی نداشتند و دانش آموختهٔ مکتب الهی بودند، از این رو کار یک طلبه سخت‌تر از پیامبران است. بر این اساس شایسته نیست طلبه تا تحقیقات خود را کامل نکرده است به تبلیغ رود؛ مگر آن‌که سطح تبلیغ برای افرادی بسیار ساده باشد که تنها به تبلیغی نازل نیاز دارند.

پرسش ۶) اگر خداوند بی‌نیاز است، چرا این همه آفریده را خلق کرده تا او را عبادت کنند؟

خدا کسی را برای عبادت نیافریده است، بلکه ما چون ظهور و تجلی الهی هستیم از سر عبودیت و بندگی به عبادت رو می‌آوریم. برای مثال، اگر کسی به دست شما که تشنه هستید لیوان آب خنکی بدهد و شما را سیراب کند از او تشکر می‌کنید. این شرط بندگی است که عبادت می‌کنیم.

پرسش ۷) چرا در گزینش حوزهٔ علمیه میان دیپلمه‌ها و سیکل‌ها تفاوتی نمی‌گذارند؟

ما در جای دیگر دربارهٔ چند و چون پذیرش حوزه‌های علمیه سخن گفته‌ایم. این اشتباه است که پذیرش حوزه‌ها با مدرک سیکل انجام پذیرد. پذیرش باید با مدرک دیپلم باشد تا طلبه با مردم خود و دانسته‌های

(۱۶۴)

آنان آشنا باشد. هم‌چنین حوزه‌ها باید گزینشی عمل نماید و با شناسایی نیروهای مستعد و باهوش یا نابغه، آنان را برای تحصیل در حوزه دعوت نماید و تمامی هزینه‌های آنان را همسان با دانشگاه‌های معتبر خارجی که برای دانش‌آموزان المپیادی ما دعوت‌نامه می‌فرستند تقبل نماید و شکل پذیرش کنونی را به گزینش ارتقا دهد. اگر کسی نیز می‌بیند از دوران سیکل برای طلبگی استعداد دارد باید در طول طلبگی خود دیپلم خویش را نیز بگیرد.

پرسش ۸) منظور از این آیهٔ شریفه که می‌فرماید: «وَاعْبُدْ رَبَّک حَتَّی یأْتِیک الْیقِینُ»(۱) چیست؟

منظور از یقین در این آیهٔ مبارکه مرگ است. وقتی مرگ آمد عبادت و تکلیف برداشته می‌شود. برخی از درویش‌ها یقین را به زمان حیات باز می‌گردانند که با سیرهٔ عملی حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام که از بدو تولد با یقین زندگی می‌کرده‌اند منافات دارد.

پرسش ۹) مهم‌ترین نکته در بحث اخلاق و تربیت چیست؟

مهم‌ترین بحث در اخلاق و تربیت داشتن استاد و مربی است تا زمانی که خود در این زمینه به اجتهاد و استنباط نرسیده باشد. استادی که از او سخن‌پذیری و اطاعت داشته باشد و بتواند به او اعتماد و اطمینان نماید.

پرسش ۱۰) چگونه می‌توان در برابر مشکلات طلبگی صبر و

  1. حجر / ۹۹٫

(۱۶۵)

استقامت داشت؟

این معنویات و تکیه به خداوند و امید داشتن به اوست که به انسان استقامت می‌دهد. آدم بتواند به خداوند و آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) اعتماد کند. در این صورت است که قوی می‌شود وگرنه کسی که چنین اعتماد و اطمینانی ندارد با پیشامد کوچک‌ترین مشکلی می‌ترسد و میدان را واگذار می‌کند. طلبه‌ای که خدا و مولای خویش آقا امام زمان علیه‌السلام را باور کرده است در صورتی که بارانی از بلا نیز بر سر وی باریدن بگیرد هم‌چون کوهی پولادین از جای خود کم‌ترین تکانی و لرزشی نمی‌یابد.

پرسش ۱۱) برخی می‌گویند حوزه‌های امروز ما دیگر نمی‌تواند امثال  امام خمینی را تربیت نماید و طلاب دیگر دل و دماغ درس خواندن را ندارند، شما ریشهٔ این مشکل را در چه چیزی می‌دانید؟

نه، این‌گونه نیست. طلبه‌های ما از بهترین استعدادها و قلب‌ها برگزیده می‌شوند. این طلبه‌ها از خانواده‌هایی هستند که پدر و مادر آنان همه زحمت‌کشیده هستند و برای رشد وی عرق ریخته‌اند. طبیعی است چنین فرزندی کپسول انرژی خواهد بود. برخلاف کسانی که زندگی اشرافی دارند و نطفهٔ آنان به صورت طبیعی سست، ضعیف و رهاست و رخوت به سبب عافیت‌طلبی

(۱۶۶)

پدر و مادر در نطفهٔ آنان افتاده است اما به طلبه‌ها چنان سخت گرفته می‌شود و آنان را با انواع ضعف‌ها به‌ویژه ضعف مالی همراه می‌کنند که کسی نمی‌تواند سر بلند کند.

اگر امروز می‌بینید برخی از طلبه‌ها درس نمی‌خوانند، این امر را باید از هوش آنان دانست و آن را نقطه ضعفی برای آنان قرار نداد؛ چرا که این نوشته‌ها را در ضمیر ناخودآگاه خود علم یا معرفت نمی‌یابند. هم‌چنین ضمیر ناخودآگاه آنان خود را در برابر زحمت‌های گذشتگان منفعل می‌یابد و انرژی متراکم آنان در عافیت به هدر می‌رود.

پرسش ۱۲) چرا خداوند صفات مذموم را در انسان قرار داده است؟

انسان می‌خواهد به کمال برسد و انسانی کامل است که مقام جمعی داشته باشد. لازمهٔ داشتن مقام جمعی این است که انسان بر انجام گناه توانمند باشد و توان انجام گناه برای انسان یک کمال است اما این که انسان دست به گناه بیالاید این نقص است. پس توانمندی گناه کمال است و ما را به مقام جمعی می‌رساند اما ارتکاب گناه است که نقص می‌باشد.

پرسش ۱۳) نظر شما در مورد فعالیت مداح‌ها در حال حاضر چیست؟

شیعه همواره در دنیا مظلوم بوده است. حاکمان جور، دوازده معصوم ما؛ یعنی یازده امام علیهم‌السلام و حضرت زهرا علیهاالسلام را به شهادت رساندند و ما از این لحاظ همواره عزاداریم و مداحی و تعزیه‌خوانی برای مظلومیت ائمهٔ معصومین علیهم‌السلام بسیار شایسته است. ما با مداحی و

(۱۶۷)

تعزیه‌خوانی می‌خواهیم پیام مظلومیت خود را به جهانیان برسانیم و بگوییم ما مظلوم واقع شده‌ایم ولی آن‌چه در این میان مهم است این است که مظلومیت پیشوایان شیعه علیهم‌السلام به چه بیانی بازگو شود و حرف‌هایی که دلیل ندارد و دروغ است یا رفتارهایی که به جای بیان مظلومیت به مسخرگی و لودگی کشیده می‌شود و شایستهٔ اهل بیت علیهم‌السلام نیست پیش نیاید. انبیای ما و امام صادق علیه‌السلام روضه می‌خوانده‌اند و برای مظلومیت آقا امام حسین علیه‌السلام گریه می‌کرده‌اند. مداحی و عزاداری خوب است اما باید سنگین، محترمانه و مؤدبانه باشد. برای نمونه شما چند شتر را به حرم می‌آورید، شما می‌توانید این شترها را به‌گونه‌ای دنبال هم بیاورید که مردم با دیدن آن به یاد کاروان اسیران کربلا بیفتند و می‌توانید به‌گونه‌ای کج سلیقگی نمایید که هر کسی با دیدن آن به خنده آید. همان‌طور که حضرات معصومین علیهم‌السلام می‌فرمایند: «کونوا لنا زینا ولا تکونوا علینا شینا»(۱) باشیم. ما در مداحی باید زینت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام باشیم و حرمت آنان را پاس بداریم و عیب و بهانهٔ خرده بر آنان نباشیم. دین ما بعد از علما توسط مداحان و روضه‌خوانان حفظ شده است. آنان بودند که در دوران تقیه و طاغوت که کسی نمی‌توانسته کاری کند، فریاد مظلومیت شیعه را زنده نگاه داشته‌اند. اما در حال حاضر برخی از مداحان در روضه‌های خود از سبک‌های لس‌آنجلسی استفاده می‌کنند. ما می‌گوییم مداحی باید متین و سنگین باشد نه مخرّب دین و بر علیه فرهنگ شیعه.

  1. بحار الانوار، ج ۶۵، ص ۱۵۱٫

(۱۶۸)

اللهمّ صلّ علی محمّد وآل محمد. خداوند به شما و به‌ویژه به اساتید محترم و عزیز شما خیر و توفیق دهد. موفق باشید، ان‌شاء اللّه.

(۱۶۹)

(۱۷۰)


 

سیمای ۷

بصیرت شاخصان(۱)

بسم اللّه الرحمن الرحیم. الحمد للّه ربّ العالمین، والعاقبة للمتّقین، والنّار للملحدین، ثمّ الصّلاة والسّلام علی سیدنا ومولانا حبیب إله العالمین؛ أبی القاسم محمّد و علی آله الطّیبین الطّاهرین، ولعنة اللّه علی أعدائهم أجمعین.

فبعد، فقد قال الحکیم فی محکم کتابه: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ الم، ذَلِک الْکتَابُ لاَ رَیبَ فِیهِ هُدًی لِلْمُتَّقِینَ، الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ وَیقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ ینْفِقُونَ، وَالَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیک وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِک وَبِالاْآَخِرَةِ هُمْ یوقِنُونَ، أُولَئِک عَلَی هُدًی مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(۲).

انسان در جهان آفرینش، موقعیت ممتازی دارد. در میان انسان‌ها گروهی هستند که ممتازترین آن‌ها به شمار می‌روند و مشخصهٔ آنان در ابتدای سورهٔ بقره آمده است: «أُولَئِک عَلَی هُدًی مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِک هُمُ

  1. این سخنرانی در تاریخ ۳ / ۱۲ / ۱۳۸۵ در جمع برخی از روحانیان شهرستان علی گودرز ایراد شده است.
  2. بقره / ۱ـ۵٫

(۱۷۱)

الْمُفْلِحُونَ». آنان رستگاری، سعادت، عاقبت و حقیقت را دارند و فینال فینالیست‌ها را در اختیار دارند.

ما اگر دنیا را میدان مبارزه و امتحانی برای انسان بدانیم، این گروه هستند که موفق و پیروز تمامی میدان‌ها هستند و به فینال می‌رسند و گوی سبقت را از همگان می‌ربایند و آنان هستند که عاقبت به‌خیر می‌شوند: «وَأُولَئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ». تعبیر «أُولَئِک» برتری، امتیاز و شاخص بودن آنان را می‌رساند به‌گونه‌ای که مورد اشارهٔ دیگران واقع می‌شوند و بلندایی دارند که برای همه به چشم می‌آیند و در یک کلمه برای همه «شاخص» می‌باشند. آنان تنها، منزوی و پنهان نیستند بلکه مشخص، ممتاز و برجسته‌اند. ما این آیه را می‌توانیم دربارهٔ عالمان دینی بگیریم که وارثان انبیای الهی علیهم‌السلام به شمار می‌روند. آنان که دستور و فرمان پروردگار را دارند و هدایت‌شدهٔ مقام عصمت و طهارت علیهم‌السلام می‌باشند. کسانی که به دنیا دل نبسته‌اند و از آخرت نمانده‌اند نه جهلی آنان را آلوده کرده و نه در علم کم‌ترین کاستی دارند.

اما سخن این است که انسان چگونه می‌تواند به این موقعیت ممتاز دست یابد؛ به‌ویژه آن‌که اهل علم در این روزگار نمی‌توانند از انقلاب و از مردم خود جدا باشند و انقلاب اسلامی و عالمان دینی با هم یکی شده‌اند و جامعه با یکی از این دو واژه، دیگری را به ذهن تداعی و تبادر می‌کند. روحانیت با بحران‌هایی پیچیده درگیر است و تلاطم و اضطراب‌های بسیار حاد و سختی را پیش رو دارد. زندگی عالمان دینی دیگر حالت شخصی ندارد و حیات فردی آنان با حیات انقلاب مشبک

(۱۷۲)

شده است. در گذشته، روحانیت زندگی ساده‌ای داشت و تنها یک دشمن مشخص برای آنان مانع ایجاد می‌کرد و ایستادگی در برابر دشمن معین برای روحانیانی که ترسی نداشتند آسان بود. امروزه تبلیغ دین خدا مثل این می‌ماند که در تاریکی محض و مطلق، بخواهید سوزنی را نخ کنید. این کار شجاعت، تهور، پرخاش و شعار نمی‌خواهد، بلکه حرکت آگاهانه و هوشمندانه را می‌طلبد. زندگی امروز برای عالم دینی پیش از هر چیزی به بصیرت و باریک‌بینی نیاز دارد و از این حیث وظیفهٔ سنگینی بر دوش عالمان دینی است. هم مسؤولیت عالم دینی سخت و سنگین است و هم زندگی خیلی سنگین شده است و بدون درایت و آگاهی نمی‌توان قدم از قدم برداشت. ما باید تکنیک زندگی در این عصر را بدانیم و اصول را از فروع و هدف را از طریق و جهت را از موضوع بازشناسیم و وسایلی را که ما برای حرکت لازم داریم، با خود برداریم. ما دین را بدون شناخت انسان و جامعه نمی‌توانیم بشناسیم و باید موقعیت‌ها را تحت آزمون و خطا قرار دهیم و نگاهی آزمایشگاهی به هر چیزی داشته باشیم و بتوانیم روند شکل‌گیری و پیدایش آن را تحلیل و بررسی نماییم.

روزی مردم علمایی مانند شیخ انصاری، شیخ مفید، شیخ طوسی، ابن‌سینا، ملاصدرا و آخوند داشتند اما مردم جامعهٔ آنان هیچ یک حتی سواد خواندن و نوشتن نمی‌دانستند و چنان عقب‌مانده بودند که فرد رِندی شکل مار را می‌کشید و آن را به جای مار به مردم تحویل می‌داد که قضیهٔ آن در جریان درگیری مرحوم میرزای قمی مشهور است. این عالمان برای مردم زمان خود بسیار قوی بودند و البته هنوز هم به قوت

(۱۷۳)

خود باقی هستند، اما از نظر اجتماعی، مردم امروز ما همانند عالمان گذشته شده‌اند و جمعیت کنکوری‌ها حالت انفجار به خود گرفته است. طبیعی است وقتی کسی مانند شیخ انصاری شیخ مردم آن زمان بوده، برای این زمان عالم دینی باید ده‌ها برابر شیخ انصاری توانایی علمی داشته باشد و شیخ انصاری، ملاصدرا و ابن‌سینای آن زمان‌ها دیگر نمی‌توانند پاسخ‌گوی پرسش‌های جوانان زمان ما باشند و فلسفه و فقه آنان نیز برای امروز کارآمد نیست. ما کشوری داریم با جوانانی که در بعضی از جهات و در رشته‌های علوم تجربی، رتبهٔ خود را در میان کشورهای جهان تک رقمی نموده است. عالم دینی چنین جوانانی دیگر نمی‌تواند کم‌تر از پیغمبری باشد و متاسفانه، حوزه‌های علمی از این معنا بسیار فاصله دارد و لزوم ارتقای آن به صورت کامل محسوس تمامی افراد جامعه است. عالم دین باید برای مردم پذیرفتنی باشد نه آن‌که او را به بی‌سوادی متهم سازند و به تمسخر و تخریب او رو بیاورند. آن موقع که مردم مار را به شکل می‌نوشتند، شیخ آنان انصاری بود و امروز که با دانش خود می‌خواهند آسمان‌ها را به تسخیر درآورند تنها کسانی می‌توانند عهده‌دار هدایت دینی آنان شوند که در زمرهٔ: «أُولَئِک عَلَی هُدًی مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ» باشند.

در جهان نوین امروز و با پیشامد انقلاب اسلامی و رشد علم، روحانیت باید بسیار بکوشد و دیگر نمی‌تواند به درس‌های خود بسنده کند و چند بیت شعر و قصه و حکایتی بر فراز منبر بخواند. امروزه، منابر باید جای خود را به درس گفتارها بدهد و هر روحانی همانند یک استاد

(۱۷۴)

دانشگاه به تبیین و تحلیل علمی آموزه‌ها و گزاره‌های دینی بپردازد؛ وگرنه وصف او چنین است: «عِرض خود می‌بری و زحمت دین می‌داری». کتاب‌های دورهٔ راهنمایی و دبیرستان امروز حاوی مطالب علمی بلندی است و روحانی نمی‌تواند با محتوایی کهنه برای آنان از دین بگوید، بلکه باید تلاش نماید خود را در صف اول: «أُولَئِک عَلَی هُدًی مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ» قرار دهد.

عالم دینی امروزه باید در تمامی رشته‌های علوم انسانی به حد معلومات عمومی و در یک رشته به صورت تخصصی کار نماید و کوشش نماید آخرین یافته‌های علمی در زمینهٔ تخصص خود را بشناسد و از علوم نوپدید بی‌خبر نباشد. البته کسی وصف «أُولَئِک عَلَی هُدًی مِنْ رَبِّهِمْ» را دارد که از علم حقیقی و نه معلومات پر باشد و فیلم بازی نکند و خود را خطیبی هنرپیشه نشمرد. عالم مؤمن و متقی به صورت حقیقی و واقعی سخن می‌گوید، نه به صورت مجازی و شبیه‌سازی شده. او عالمی ربانی است که قدرت الهام و وحی با اوست و خود را با این توان به مردم معرفی می‌نماید، نه با بازی‌گری و البته کسی از عهدهٔ آن بر می‌آید که در علم و معرفت و نیز در تقوا بسیار توانمند باشد و بتواند خود را با دنیای مدرن امروز هماهنگ سازد و خود نیز دارای تمدن باشد. در این روزگار دیگر هیچ کس از کسی که به لباس و قیافهٔ خود اهمیت ندهد و حرکت وی سنگین نباشد پذیرشی ندارد. فرم بدن، لباس و نوع سخن گفتن هر کسی برای مردم زبان دارد و شخصیت وی را بیان می‌دارد. قبا باید ساده باشد نه خط‌دار که جفت شلوار است. عالمی که لباس وی خط داشته باشد،

(۱۷۵)

درگیر خط‌های سیاسی نیز می‌گردد و دیگر نمی‌تواند «مِنْ رَبِّهِمْ»باشد. ما باید با عمل و معرفت خود به مردم ثابت نماییم که ما فقط از خداوند و رسول مکرم او صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌گوییم. ما فقط یک آقا داریم که آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) است. مردم فقط از روحانیانی پذیرش دارند که درد دین داشته باشند و سیاست آنان دینی باشد نه آن که دین را سیاسی، خطی و جناحی نمایند. عالم باید ربانی و دارای ملکوت و متانت باشد و به عنوان چهره‌ای صبور و حلیم باشد و نیز اُذُن شناخته شود و به گفته‌ها و کرده‌های مردم چندان گیر ندهد. گوش وی شنوای تمامی اشکالاتی که مردم به دین دارند باشد و در این رابطه بد خلق و عصبانی نباشد. اهل علم باید به صورت مجموعی یک پکیچ به تمام معنا علم، اخلاق، تربیت، بهداشت، نظافت و خلق و خوی نرم باشد.

لباس عالم باید متناسب و متعادل باشد؛ به‌گونه‌ای که وقتی مردم او را می‌بینند و می‌خواهند دین خود را از او بگیرند، با دیدن چهرهٔ وی تمامی اضطراب‌های خود را از دست بدهند و با آرامشی که از وی می‌گیرند به فراگیری آموزه‌ها و گزاره‌های دینی بپردازند. کسی که زیر عمامهٔ خود موی بلند و زلف دارد یا عالمی که موی سر یا سبیل خود را با تیغ می‌زند به‌گونه‌ای که اگر زنی باردار باشد، جنین خود را از ترس سقط می‌کند، نمی‌تواند نمایندهٔ متانت و سنگینی دین و وارث اولیای ربانی و پیامبران الهی علیهم‌السلام باشد. روحانی باید همواره رعایت تناسب را بنماید و چنین نباشد که اگر کسی قیافهٔ وی را دید از او گریز و نفرت داشته باشد و مانند اهل دنیا نباشد و تناسب وی همان است که لباس ساده اما تمیز

(۱۷۶)

اهل علم را داشته باشد. کاری نکنیم که با تحمل این همه مشکلات و سختی‌ها، در پایان بده‌کار حوزه‌ها و دین خدا باشیم و به انقلاب اسلامی و شهیدان آن خسارت وارد آوریم.

شما مردم خوب، خون‌گرم مهربان، سلحشور، غیور و بزرگواری دارید. از نظر جامعه‌شناسی اگر بخواهید مردم را بشناسید باید کوه‌های اطراف آن را ببینید. مردمی که در دره‌ها هستند چشم‌های ریزی دارند و مردمی که در کوه هستند دل‌های بزرگی دارند و سلحشورند. مناطق خشک، مغزهای سخت و صعب و مناطق مرطوب مردمانی زودرنج هستند. خلق و خوی آدم‌ها از خلق و خوی منطقهٔ آنان بر می‌آید. مردم این منطقه بسیار مهربان، دل‌گرم و خوب هستند.

یادم می‌آید در ابتدای انقلاب، رییس فرهنگ این منطقه، می‌خواست حدود صد و پنجاه دبیر را به بهانهٔ ضد انقلاب بودن بازخرید کند. آن زمان به حرف ما هم زیاد گوش می‌دادند. گفتم آن‌ها را جمع کن تا من قیافهٔ آنان را ببینم. وقتی آنان را جمع کرد، پیش روی آنان به وی گفتم این تو هستی که ضد انقلابی. وی دستش را پشت کمرش گرفته بود و صحبت می‌کرد. گفتم مگر تو خان هستی که دستت را پشت کمرت گرفته‌ای. وی تازه به ریاست فرهنگ رسیده بود و خیال می‌کرد این طوری می‌تواند ژست و قیافهٔ رئیسی بگیرد. گفتم شما این بنده‌های خدا را رنجانده‌اید. من چند جلسه‌ای برای آن‌ها در دامنهٔ این کوه‌ها سخنرانی گذاشتم؛ چرا که از زیر سقف خوشایندی ندارم. مردم خوب هستند و این ما هستیم که باید به خود باز گردیم.

(۱۷۷)

خداوند شما را برای مردم این منطقه نگاه دارد و در باب علم، معرفت، کمال و اخلاق موفق باشید. صلواتی محبت کنید: اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد.

(۱۷۸)

(۱۷۹)


 

سیمای ۸

لباس اهل علم(۱)

بسم اللّه الرحمن الرحیم وبه نستعین. إنّه خیر ناصر ومعین. والصّلاة والسّلام علی أمیر المؤمنین، وعلی نفسه خاتم النبیین، وعلی الصدّیقة الطّاهرة الراضیة المرضیة، وعلی الائمة المعصومین، لاسیما إمامنا ومولانا الحجّة صاحب العصر والزمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف)، واللعن علی أعداءهم أجمعین.

ان‌شاء اللّه در این روز پر نعمت و پر برکت که افضل اعیاد اسلامی است، خداوند نور ولایت، امامت و نیز صفا و طهارت را در دل و جان ما منوّر بفرماید، برای شادی روح شهدای اسلام صلواتی محبت کنید: اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد.

امروز روز بسیار بزرگی است که اهمیت و مقام آن در خطبهٔ غدیریهٔ آقا رسول اللّه در حجة الوداع آمده است. این خطبه بسیار طولانی است و به سبب اهمیت انتصاب حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام به

  1. این سخنرانی در تاریخ ۱۸ / ۱۰ / ۱۳۸۵ در مراسم عمامه‌گذاری برخی از طلاب در عید غدیر خم ایراد شده است.

(۱۸۰)

جانشینی چنین طولانی شده است و مسایل مربوط به امامت تا قیام حضرت صاحب الامر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) در آن آمده است. این خطبه پیچیده به آیات بسیاری از قرآن کریم و نیز فضایل حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام است و امامت آن حضرت و فرزندان معصوم ایشان را با تطبیق بر آیات الهی بیان می‌دارد و این خطبه جایی برای بهانه‌تراشی و مخالفت با حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام باقی نگذاشته است و تمامی شواهد و جوانب مسأله را به روشنی بیان کرده است. این مسأله در آن روز چنان آشکار بود که وقتی در آن محفل، زیبارخی خوش‌سیرت ظاهر شد و پیامبر به غاصب ثانی فرمود این جبراییل است که برای بیعت و عرض تبریک به حضرت علی علیه‌السلام آمده است، وی بیش از همه ولایتی و انقلابی شد و شعار: «بخ بخ لک یا ابن ابی طالب آصبحت مولای و مولی کل مسلم»(۱) را فریاد کرد و نخستین کسی بود که کسوت ولایت و خلعت امامت را تنها برازندهٔ علی دانست. البته اگر دل کسی را عناد، کدورت و الحاد بگیرد، وی حتی روز روشن را انکار می‌کند و آن را شب می‌داند.

در این روز که روز ولایت است و اهل علم و طلاب در راستای ولایت حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام و به نیابت از ایشان دین را سرپرستی می‌کنند، مراسم عمامه‌گذاری برخی از طلاب گرامی است که باید تلبس به این خلعت را به آنان تبریک گفت.

تلبس به لباس روحانیت توفیقی نیست که نصیب هر کسی شود و آسان نیست، اما مهم‌تر و سنگین‌تر از آن استمرار این تلبس است به این

  1. بحار الانوار، ج ۳۷، ص ۱۰۸٫

(۱۸۱)

صورت که انسان بتواند دل خود را با مولا و آقای خویش صاف کند. عالم شدن و لباس اهل علم به تن کردن، مثل داشتن لباس فرم ادارات و سازمان‌ها نیست که آن‌جا به حضور و غیابی و به کشیدن کارتی و حساب حقوق ماهیانه و اضافه‌کاری‌ها تمام می‌شود و این‌جا نظمی دقیق و به مراتب پیچیده دارد که مهم‌ترین شرط آن داشتن صفاست. در گذشته می‌گفتند زن با لباس سفید عروس می‌رود و با کفن سفید از خانهٔ شوهر باز می‌گردد. این خلعت نیز همین‌طور است و وقتی طلبه‌ای لباس اهل علم به تن کرد دیگر چیزی جز کفن جای آن را نمی‌گیرد مگر آن‌که کسی رفوزه شود و او را بیرون و طرد کنند. البته رفوزه شدن نیز به راحتی و به پیشامد یک اشتباه اتفاق می‌افتد. خوشا به سعادت کسی که اذن دخول و قرب حضور داشته باشد و بتواند خود را با کفن سودا کند. دیده‌اید وقتی عالمان دینی از دنیا می‌روند روی تابوت وی عمامه می‌گذارند اما مردم عادی به‌جز کفن چیزی ندارند و روی تابوت آنان چیزی نمی‌گذارند؛ نه سندی نه قباله‌ای و نه حتی کتابی یا هر چیز دیگری و این عالم است که از دنیا افزون بر کفن خود، عمامه‌ای نیز با خود دارد و حرمت عمامهٔ وی محفوظ است. این خیلی مهم است که انسان این توفیق را داشته باشد که این عمامه را تا لب گور با خود ببرد و به هنگام مرگ به این کسوت شناخته گردد و وی بتواند آن را به آقای خویش تحویل دهد. از آقا مدد بگیریم و این کسوت را با هر زحمتی هست حفظ کنیم و این امانت را به دست آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) تحویل دهیم و شیطان در دنیا آن را از ما ندزدد و به سبب آن از اهل دنیا وام و قرض گرفته نشود و انسان

(۱۸۲)

که در قبر آرام می‌گیرد آن را به آقا تحویل دهد.

وقتی من به لباس روحانیت درآمدم هرچه از دنیا داشتم را از خود دور کردم. در آن زمان ساعت مچی بزرگی داشتم که آن را کنار گذاشتم. کفش و دوچرخهٔ خود را بخشیدم و حتی تصدیق رانندگی خود را به کناری انداختم و آن را بعد از ده سال دوباره دیدم به‌گونه‌ای که دورهٔ آن تمام شده بود. کسی که لباس می‌پوشد برای خود شخصیتی ندارد و نوعیت روحانی شخصیت وی می‌شود و نباید میان شخصیت خود با شخصیت نوعی روحانی خلط نمود و باید بسیاری از چیزهایی که دوست داریم را کنار نهیم. کسی که این لباس را می‌پوشد باید خیلی مواظب باشد تا در عرصهٔ قیامت صف طویلی از عالمان ربانی گذشته از ما شکایت نکنند و نگویند ما هزار سال زحمت کشیدیم تا این لباس به عنوان پرچم دین و رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله باعزت بماند و شما آن را تخریب نمودید. لباس روحانیت ارتجاعی نیست و مظهر آزادی است که چگونگی آن را در جای دیگر توضیح داده‌ام و البته کسانی که تنها سمت اجرایی دارند و قدرت اجتهاد در وجود آنان نیست به ما ارتباطی ندارند و ما همواره ثابت هستیم. البته:

 خندهٔ تلخ من از گریه غم‌انگیزتر است

کارم از گریه گذشته است از آن می‌خندم

 

من خادم و عاشق طلبه‌ها هستم و عشق به اهل علم و آنان که لباس روحانی را به تن دارند از مرحوم پدرم آموخته‌ام. پدر ما هر ماه روضه داشت و کسی در آن مجلس به حاضران چای می‌داد، اما روضه‌خوان که فردی روحانی بود وقتی می‌آمد، پدرم با دست خود برای او چای می‌برد

(۱۸۳)

و به او خیلی احترام می‌کرد. من در آن زمان احساس می‌کردم این روضه‌خوان اهل علم باید پیغمبری باشد که پدرم این‌گونه به او احترام می‌کند؛ چرا که پدرم را خیلی بزرگ می‌دانستم. او چنان اندیشهٔ بلندی داشت که حتی حرف‌های عادی او نیز حکیمانه بود. پدرم به هنگام وصیت می‌گفت: هر چه زندگی دارم برای زنم هست؛ بچه‌های من خواستند، با مادرشان زندگی کنند، نخواستند، رخت‌هایشان را در بیاورند و از خانه بیرون بروند. فرشی که الان من روی آن می‌نشینم، برای مادرم هست، با این‌که ارزشی هم ندارد و بسیار کهنه شده است، اما حاضر نیستم روی آن نماز بخوانم، چون پدرم گفت این برای همسرم هست. من همین الان به طلبه‌ای که می‌رسم، محال است یاد پدرم نیفتم و محال است به او احترام نکنم. همین که طلبه منسوب به امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) است ـ هرچند روضه‌خوانی باشد ـ باید به او احترام کرد. از این رو در صورتی که کسی به طلبه‌ای اشکال کند یا ایرادی بر او وارد آورد، خیلی اذیت می‌شوم! البته این دلیل نمی‌شود عیب‌های علمی را بپوشانیم، که در این صورت به علم که متعلق به همهٔ افراد انسانی است جفا کرده‌ایم!

قیافهٔ عالم باید وقار و نجابت داشته باشد؛ نه موی خود را چنان کوتاه نماید که به ابوالهول شناخته شود و نه چنان مو را بلند بگذارد که مردم او را سبک و جلف بشمرند.

(۱۸۴)

خداوند حفظ و صیانت از دین و نام پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را به ما داده است و ما باید امانت‌دار خوبی در این زمینه باشیم. باید توجه داشت زیباترین چهرهٔ مذهبی را ما داریم و ما نباید با افراط و تفریط در اصلاح سر و صورت خود، وجاهت این چهره را از بین ببریم. قیافهٔ عالمان شیعی، عمامه، ریش و تسبیح آنان ملکوت دارد به‌گونه‌ای که اگر کسی مجتهدی را ببیند نخست به یاد حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌افتد و صلوات می‌فرستد. چنین مجتهدی خود اسوهٔ حسنه است و وقار، سنگینی و تمیزی او با روحانیتی که دارد ملکوت را به زمین می‌آورد. من برای حفظ وقار عالمان دینی و نجابت آنان با دو چیز موافق نیستم: یکی تراشیدن سر طلبه و دیگری تراشیدن سبیل که هر دو مردم عصر ما را به وحشت و چندش می‌اندازد. همین ملکوت عالمان شیعی است که سبب شد من که از هر چیزی و از هر جایی خبر داشتم به طلبگی رو آورم و این دین را حق بدانم؛ چرا که اینان به واقع ما را به یاد چهرهٔ ملکوتی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌اندازند. البته آن‌چه از مطالعهٔ تاریخ به دست می‌آید این است که حضرات معصومین علیهم‌السلام محاسنی به بلندی محاسنی که برخی از عالمان دینی می‌گذارند نداشته‌اند و در صورتی که آن بزرگواران در مجالس این عالمان شرکت نمایند در برابر چنان محاسنی با عصا و شالی که برخی می‌بندند به هیچ‌وجه به ذهن نمی‌آید آن حضرات علیهم‌السلام هم جزو عالمان باشند و گویی این عالمان که ریش‌های بسیار بلند می‌گذارند از جایی دیگرند.

در روایت است: «خیر شبابکم من تشبّه بکهولکم و شرّ کهولکم من تشبّه

(۱۸۵)

بشبابکم»(۱). عالم دینی نباید همانند پسران جوان آرایش کند و این انگیزه را داشته باشد که چند جوان از وی خوشامد داشته باشند. وقتی بهترین جوانان کسانی هستند که هم‌چون پیران وقار خود را دارند، عالم دینی که اسوهٔ آنان است به طریق اولی باید همانند پیران باشد؛ به این معنا که وقار و سنگینی داشته باشد نه آن‌که لباس‌های وی تمیز و شیک نباشد یا قیافه‌ای اصلاح نشده و شلخته داشته باشد. به طلبه‌ها نیز با این‌که جوان هستند به اعتبار وقار، سنگینی و کارآزمودگی آنان است که «شیخ» گفته می‌شود. طلبه تا لباس نپوشیده است در آرایش موی خود به تناسب مسلکی که دارد آزاد است اما در صورتی که ملبس به لباس روحانیت شود، عمامه آن قدر قشنگ است و زیبایی دارد که نیازی به بلند گذاشتن مو ندارد. هم‌چنین طلبه تا می‌تواند باید نعلین بپوشد، نه کفش؛ مگر آن‌که بارندگی باشد. هیچ‌یک از بزرگان ما کفش نمی‌پوشیده‌اند. هم‌چنین آنان ساعت مچی که در اصل انگلیسی است نداشته‌اند و ساعت آنان جیبی بوده است. هم‌چنین پوشیدن کمربند با شلوار در زیر قبا مضحک است؛ چرا که وقتی شما قبای خود را از تن بیرون می‌آوری بعضی با دیدن سگک کمربند که انگلیسی است می‌گویند شما طلبه نیستید و مانند دیگر مردم می‌باشید. لباس طلبه بهتر است سفید باشد. رنگ سفید علامت صفاست. رنگ لباس دراویش حتی در عزا هم سفید است و می‌خواهند با این پوشش خود بگویند ما صافی هستیم. تیغ زدن سبیل یا مو نیز با توجه به هراسی که برای مردم امروز ایجاد می‌کند و از آن کراهت دارند شایسته

  1. وسائل الشیعه (آل البیت)، ج ۵، ص ۲۵٫

(۱۸۶)

نیست. استفاده از شال نیز بد است. شال در اصل برای پیرمردان است و نه عالمان دینی. عبا و قبایی که پوشیده می‌شود بهتر است خطوط نداشته باشد. عالم دینی خطی نیست و صاف است. رنگ انتخابی نیز زیبا و قشنگ باشد و زردوز و برق و گل نداشته باشد و لباسی سنگین باشد که هر کس آن را می‌بیند از آن خوشامد داشته باشد. باید توجه داشت ما برای خودمان نیستیم تا بگوییم هر گونه دوست داریم لباس بپوشیم. شما در سلک انبیا قرار گرفته‌اید و در لباس پوشیدن خود نباید از پوشش اولیای الهی انحرافی داشته باشید، بلکه پوشش شما باید با سلک و نیز با رنگ چهره، اندازهٔ قد و سن شما تناسب داشته باشد.

پوشیدن لباس برای طلابی که سواد کافی ندارند اشکال دارد و این لباس تنها برازندهٔ اهل فضل و علم است . طلبه‌ای که سواد درستی ندارد با پوشیدن این لباس در واقع به خود بی‌حرمتی می‌کند و سبب می‌شود مردم نیز به این لباس که نمایندهٔ مرام و مکتب اهل بیت علیهم‌السلام است احترام ننمایند. این لباس نماد مرام و آیین پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله است.

البته بلند گذاشتن سبیل به‌گونه‌ای که با چهره تناسب داشته باشد اشکال ندارد. باید توجه داشت سبیل غیر از شارب است. شارب موی بلندی است که بر لب‌ها و دهان افتاده و مانع آشامیدن است اما سبیل موی روی لب را می‌گویند نه مویی که بر لب افتاده است. در اصلاح ریش نیز صورت باید حالت کشیدگی خود را داشته باشد هم در گونه‌ها که کشیدگی آن آشکار باشد و هم در موها؛ به این صورت که موهای بناگوش کم‌تر باشد و نباید به صورت دور گیوه‌ای از همه طرف پهن باشد یا خیلی

(۱۸۷)

نازک باشد. زیر گلو تا دم حنک را نباید تیغ انداخت. البته این امور را برای عالمان دینی می‌گویم و نه برای عموم مردم. این مسایل در باب زیبایی‌شناسی قابل اهتمام است.

باید توجه داشت قیافهٔ عالمان دینی در معرض دید همه است و همه آن را می‌بینند و اگر عالمی به اصلاح و زیبایی آن اهمیت ندهد ممکن است در برزخ، عالمان بسیاری سد راه وی شوند و به او اعتراض کنند که چرا راهی را که ما با زحمات شبانه روزی برای مردم حفظ نمودیم، شما با چهرهٔ اصلاح نشدهٔ خود آن را زشت نمایاندی. بسیاری از بدی‌های عالمان دینی ـ اگر نعوذ باللّه بدی داشته باشند ـ ممکن است مخفی بماند، اما چهرهٔ آنان تابلویی گویا از دینی است که آن را تبلیغ می‌کنند و ممکن است عالمی با قیافهٔ خود دین و عالمان دینی را تخطئه نماید و او وقاری را که شیخ مفیدها، شیخ صدوق‌ها برای دین ایجاد کردند با چهرهٔ خود برای مردمی که وی را می‌بینند از بین ببرد.

طلبه باید صاحب سلیقه باشد و پوششی جلف و سبک نداشته باشد و زیبایی رخسار و پوشش خود را پاس بدارد. البته در این زمینه، تناسب اندام نیز بسیار مهم است که از آن باید در جای خود سخن گفت.

ممکن است کسی بگوید طلبه باید همرنگ مردم باشد و لباس وی بهتر از لباس آنان نباشد، در پاسخ باید گفت سیرهٔ پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و نیز امام صادق علیه‌السلام نشان می‌دهد آن حضرات برای نمونه چنین نبوده‌اند که مانند اعراب بادیه نشین که به صورت غالب پابرهنه و کثیف بوده‌اند

(۱۸۸)

زندگی کنند. برای مثال، ما می‌توانیم از خاتم انگشترهایی که داشتند به دست آوریم که آنان به صورت مخصوص زندگی می‌کرده‌اند و گاه بهای یک خاتم از چند دست لباس بیش‌تر بوده است. البته آن حضرات علیهم‌السلام نسبت به این امور وابستگی و تعلق خاطر نداشته‌اند و آزاد بوده‌اند. ظاهر چهره و لباس آن حضرات علیهم‌السلام به‌گونه‌ای بوده است که مردم را به خود جذب می‌کرده است. آرایشی که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله داشته‌اند و روغن مو و نیز سرمه‌ای که استفاده می‌کرده‌اند در روایات آمده است. البته سرمه کشیدن برای مرد در حال حاضر در نزد جامعه نکوهیده است و بر این اساس، تنها می‌شود از آن به مقدار کمی استفاده کرد که چندان به چشم نیاید و نیز اگر بر روی آن عینک زده شود یا برای کسانی که عینک دارند بهتر است. البته بهتر است در شب استفاده شود و صبح آن را پاک نمود و نباید بسیار تیره باشد.

امروز عید بزرگ غدیر است. در خطبهٔ غدیریه برخی از آیاتی که آمده است در شأن حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام است. سورهٔ عصر نمونه‌ای از آن است. خداوند می‌فرماید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، وَالْعَصْرِ، إِنَّ الاْءِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ، إِلاَّ الَّذِینَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»(۱).

همه در ضرر و زیان و در خسران هستند هرچند مسلمان باشند مگر این‌که ولایت حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام را داشته باشند. این معنا را می‌توانید در آن خطبه ببنید. ولایت سنگین است و برای نگاه‌داشت آن

  1. عصر / ۱ ـ ۳٫

(۱۸۹)

باید هم‌دیگر را به حق و صبر توصیه نمود تا دل ناآرام کمی آرام بگیرد.

برای سلامتی آقا امام زمان و شادی مسلمین جهان و پیروزی شیعه در دنیا و شادی دل تمامی ایرانیان و عزت اسلام صلواتی محبت کنید: اللهمّ صل علی محمّد و آل محمّد.

(۱۹۰)


 

سیمای ۹

تحول کارآمد حوزه‌ها(۱)

بعد از آن که کتاب «تحریف‌ناپذیری و حجیت قرآن کریم» چاپ شد برخی آن را به اسم تحریف مطلق قرآن کریم عَلَم کردند بدون آن که حتی یک نفر نقدی به آن وارد آورد یا کسی بگوید کجای کتاب اشکال دارد و کسی نیز برای بحث و مناظره حاضر نشد. چنین فضایی آزاد اندیشی را پاس نمی‌دارد و ذهن متفکران را بسته می‌خواهد. بنده قصد قربتم آمد و کتاب استخاره را به این نیت درس گفتم و کتاب آن آماده شد، اما همان نیز تاکنون نتوانسته است به بازار نشر راه یابد. این‌گونه است که فضا برای طرح دانش‌های قرآنی آماده نیست؛ به‌ویژه مثل دانش تفأل به قرآن کریم.

ما با برخی از علوم می‌توانیم بسیاری از مشکلات کشور و مردم را حل نماییم، اما علمی که استفاده از آن بر مشکلات جامعه می‌افزاید، استفاده از آن حرام است. بعضی کارهایی که عالمان بزرگ ما در گذشته داشته‌اند

  1. این گفت‌وگو در تاریخ ۲ / ۱۰ / ۱۳۸۷ یک سال و نیم پس از آن‌که اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی قم از پخش کتاب‌های منتشر شده توسط انتشارات ظهور شفق جلوگیری نمود و مانع نشر آن شد انجام شده است.

(۱۹۱)

هنوز با علم امروز توجیه و رمزگشایی نشده است. اما جامعهٔ علمی در این دانش‌ها رو به ضعف و تحلیل رفت تا آن‌که استراتژیست آن افرادی معمولی و ضعیف شدند و کار به جایی رسیده است که حتی نگارش کتاب نیز در این زمینه‌ها بستری ندارد. ما بارها گفته‌ایم که عالمان دینی باید چنان قدرتی در علم داشته باشند که با فروش علم خود درآمدزایی داشته باشند. خلاصه این ادعاهای ما می‌ماند تا زمان رجعت. حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام نیز فریاد «سلونی فلأنا بطرق السماء أعلم مِنّی بطرق الأرض»(۱) سر می‌دادند و با تمام ادعاهایی که داشتند کسی از ایشان استفاده‌ای نکرد و تمام علم خود را با خویش بردند تا آن‌که آن را در زمان رجعت که دولت به صاحبان ولایت می‌رسد برای مردم بنمایانند.

یکی از کارهایی که بنده می‌توانم انجام دهم استخراج قواعد روان‌شناسی از قرآن کریم است. وقتی قرآن کریم را می‌خوانم بیش از هزار قاعدهٔ روان‌شناسی می‌توانم از آن به دست آورم اما وقت ما مصروف این بازی‌های اداری می‌شود. برخی طلبه‌ها نیز استقلال ندارند. طبیعی است کسی که فقر دارد به خودی خود احساس ضعف می‌کند و توانی برای او نمی‌ماند. قدیمی‌ها می‌گفتند نوکر مجانی تاج سر ارباب است، اما طلبه‌ها با مشکلات اقتصادی که دارند نمی‌توانند به تبلیغ نروند و حساب مالی نداشته باشند. در کتابی با عنوان «اقتصاد حوزه‌های علمی و شهریهٔ عالمان دینی» گفته‌ایم طلبه به جای آن‌که از مردم پول بگیرد باید برای فقیران و ضعیفان آن ناحیه پول ببرد؛ چرا که یک‌پنجم اموال مازاد بر

  1. نهج البلاغه، ج ۲، ص ۱۳۰٫

(۱۹۲)

نیاز در دست آنان است. تبلیغ فعلی که از مردم پول گرفته می‌شود آزادی و احترام طلبه را از بین می‌برد و نیز برای منبر چنین فردی گوش شنوایی نخواهد بود.

هم‌چنین شش جلد کتاب «فقه‌نوشت غنا و موسیقی» را نوشته‌ایم که بعضی از مراکز علمی آن را دیده‌اند و می‌گویند این کتاب خیلی عالی است، ولی ما جرأت چاپ آن را نداریم. برخی نیز به ما گفتند می‌توانند آن را در خارج از کشور به چاپ رسانند، اما من با این کارها موافق نیستم و نمی‌خواهم بیرون از چارچوب نظام کار نمایم.

باید توجه داشت بنایی که طاغوت آن را در طی هزار سال آسیب رسانده است با ده و بیست یا سی سال ترمیم نمی‌شود و دست‌کم کاری در چند دهه را می‌طلبد تا اصلاح گردد. ما دویست‌هزار روحانی در سراسر کشور داریم اما تأثیر آنان بر مردم تا چه میزانی است و آیا آنان می‌توانند در نرم کردن اخلاق جامعه نقش داشته باشند؟ چنان‌چه هم اینک یکی از معضلات جامعهٔ جوان ما بحث ازدواج است. تحصیل، سربازی و پیدا کردن کسب و کار سبب شده سن ازدواج بالا رود و پسر و دختر از سن بلوغ تا زمان ازدواج نزدیک به پانزده سال یا بیش‌تر ریاضت کشند. تحمل چنین سختی‌هایی در جامعهٔ ما سبب عقده‌ای شدن برخی از آنان می‌گردد. برای حل مشکل ازدواج باید طراحی سالم داشت. ازدواج‌های هزار نفری و نیز وام‌های ازدواج که تعبیر نان گدایی بیش‌تر برازندهٔ آن است نمی‌تواند مشکلی از جوانان بکاهد. حل این معضل نیازمند طراحی درست و همه‌جانبه‌نگر است و روحانیت باید در

(۱۹۳)

خصوص آن طرح و برنامهٔ معقولی داشته باشد نه آن‌که کسی شش بار خارج اصول بگوید و هر دوره نیز سخنان قبل را بدون هیچ نوآوری و تازگی تکرار نماید. وی باید دست‌کم یک دوره مباحثی را طرح می‌کرد که شیوهٔ حل و برون‌رفت از معضلات کنونی را به میدان می‌آورد. خدا رحمت کند مرحوم آقای خویی که مرد بسیار فاضلی بود. کتاب «التبیان» را در تفسیر قرآن کریم نوشت اما گفتند این کار در شخصیت ایشان نیست و ایشان نیز این تفسیر را ادامه نداد؛ در حالی که ایشان بیست و سه جلد کتاب در علم رجال نوشته‌اند و کسی نیز آن را مذمت نکرده است. آنان مفسر قرآن کریم را عالمی می‌دانستند که سواد چندانی ندارد. به هر حال، حل معضلات جامعه نیازمند تفکر و طراحی درست است. باید تحقیق نمود دین در چه دوره‌ای به دست متولیان عالم و محقق افتاده است و در چه دوره‌ای کسی عامی با تبلیغات و با سیاست و قدرت در صدر قرار گرفته و به عنوان استراتژیست و تئوریسین معرفی شده است. البته اگر کسی در قداست عالمان شیعی کم‌ترین شکی داشته باشد، مشکل دارد. عالمان شیعی از ناحیهٔ حاکمان در فشارهای بسیار بوده‌اند و برخی از آنان در فضای تقیه می‌زیسته‌اند و این‌که آنان متون دینی و فرهنگ شیعی را با خون دل بسیار حفظ کرده‌اند بزرگ‌ترین کرامت آنان است. اما اینک که نظام اسلامی با محتوایی شیعی شکل گرفته است باید آن‌چه به عنوان دین به دست ما رسیده است مورد تحقیق عمیق و بررسی دقیق قرار گیرد

(۱۹۴)

تا پیرایه‌هایی احتمالی که در این مسیر پر خوف و خطر به آن وارد شده است مورد شناسایی قرار گیرد و مباحث دینی به تفصیل کارشناسی و تبادل نظر شود و تمامی قشرهای علمی بحث‌های متناسب با تخصص خود را ببینند و بر آن نظر دهند و نتیجهٔ آن در دست مبلغان و برنامه‌سازان دینی قرار گیرد تا آن‌چه به دروغ به دین بسته شده است به دست مبلغان به صورت ناخودآگاه و به هدف تبلیغ دین به جامعه عرضه نگردد. طبیعی است فطرت آگاه مردم بسیاری از پیرایه‌ها را هرچند نام دین به خود گرفته باشد نمی‌پذیرد از این رو تبلیغ‌های غیر محققانه سبب دین‌گریزی توده‌های آگاه جامعه می‌شود که فطرتی سلیم دارند و بسیاری از آن‌چه که حرام نیست و حرام دانسته می‌شود را نمی‌پذیرند. در این صورت است که بسیاری از آزادی‌های مشروع در شریعت بی‌پیرایه از مردم گرفته نمی‌شود و مردم با چهرهٔ درست و حقیقی دین آشنا می‌شوند. البته شروع این کار این است که ما به سراغ عالمان متخصص و کار آگاه برویم.

در چهار قرن پیش عالمی مثل شیخ بها را داشته‌ایم که مورد حمایت دولت صفوی قرار گرفت و منشأ خدمات بسیار شد؛ به‌گونه‌ای که هنوز هم دانشمندان اروپایی به اصفهان می‌روند تا منار جنبان او را در آغوش گیرند. اگر چهار قرن پیش شیخ بهایی با حمایت دولت صفوی چنین کارهایی را انجام داده است، امروزه در حوزه‌های علمیه بزرگ‌تر از شیخ بهایی‌ها هستند که می‌توانند تحقیقاتی به‌روز و دانش‌هایی برتر ارایه دهند.

(۱۹۵)

عالمان دینی برای حفظ و نگه‌داری مذهب بسیار زحمت کشیدند و رنج‌های فراوانی را بر خود هموار نموده‌اند. صاحب جواهر برای نگارش کتاب فقهی خود که موسوعه‌ای بزرگ در فقه است گویا به اندازهٔ پنجاه مرد، تلاش نموده است. آنان را که چنین توفیقاتی داشته‌اند باید از اولیا دانست و مداد چنین عالمانی است که از خون شهیدان برتر است. خاک پای چنین عالمانی را باید توتیای چشم نمود. و بوسه به قبرهای آنان کم‌ترین کاری است که می‌شود کرد.

یکی دیگر از عالمان موفق، آیت‌اللّه خویی رحمه‌الله و نیز مرحوم مجلسی قدس‌سره است که بدون عنایات ویژه نمی‌توانستند چنین خدمات علمی داشته باشند و آنان در واقع به پیشبرد مذهب امام صادق علیه‌السلام کمک‌های شایانی نمودند. سلوک واقعی را این مردان داشته‌اند. سلوکی که در آن هوس باشد سلوک نیست و سلوک آن است که بر خلاف میل آدمی و ریاضت و تنبیه در آن باشد و البته ریاضت بدون داشتن مربی و استاد کارآزموده نه تنها راه به جایی نمی‌برد بلکه ممکن است مسیر را برای فرد طولانی‌تر سازد. عرفانی که درس و تحصیل و کار را از طلبه می‌گیرد و او را فقط راهی جمکران و حرم‌های زیارتی می‌نماید و برای مراد و شیخ خود ده‌ها کرامت ساختگی جعل می‌کند، عرفان نیست و شیطنت است. عرفان ما استاندارد، معیار و ارزش صدق دارد و نمی‌توان هر چیزی را بر طلبه وارد آورد به این بهانه که او می‌خواهد معنوی و روحانی شود. طلبگی و حوزه شهر دل‌بخواه و واتیکان دل‌گشا نیست. حوزه‌های ما صاحب دارد و باید دید وظیفه چیست و بر اساس وظیفه‌ای که پیش می‌آید حرکت کرد.

(۱۹۶)

طلبه‌ها مربی کارآزموده ندارند و با معنا و مفهوم ریاضت و شلاق تنبیه و مکافات آشنایی ندارند. البته مشکلات اقتصادی دارند که آن نیز برآمده از ضعف برخی از چیرگان است.

همان‌گونه که گفته شد کار عالمان دینی امتدادی و کشیده است و به مراتب سخت‌تر و سنگین‌تر از شهادت است. آنان در طول عمر پر از جهاد علمی خود بارها در کوره راه‌های تحصیل علم شهید می‌شوند و زخم زبان‌ها از دوست و بیگانه می‌شنوند و چنان نمدمال می‌شوند که دیگر از آنان وجودی نمی‌ماند، اما شهید در مدت زمانی که در جبهه است، احترام او را دارند و به تیری شربت شهادت می‌نوشد. امتداد مداد عالم و ترسیم علمی و یافتن ملکهٔ قدسی بسیار بیش از نمدمال شدن است. به‌ویژه آن‌که چنین عالمانی در زمان حیات علمی خود موقعیت دنیوی چندانی پیدا نمی‌کنند و زندگی را با سختی می‌گذرانند. ما به شهیدان خود بسیار احترام می‌گذاریم اما عالمان واقعی ما که علم آنان نور و برآمده از ملکهٔ قدسی آن‌هاست نه از زور حافظه و قدرت معلومات و مدارک حوزی و دانش‌گاهی، با آن‌که از شهیدان برترند، در گم‌نامی می‌باشند و کسی به آنان اعتنایی ندارد. البته ما چون چنین عالمانی را فراموش کرده‌ایم برخی که زرنگی و حیله‌گری دارند خود را به جای عالمان واقعی جا می‌زنند و بدل آنان می‌شوند بدون آن‌که پشتوانهٔ علمی و معنوی داشته باشند. بحران‌های جنگ و جهاد این‌چنین آدمی را خسته نمی‌کند که تصحیح عبارات و ترسیم دقیق و منطقی آن بر او خستگی و فشار روانی وارد می‌آورد. این‌گونه است که دفاع از مرزهای فیزیکی جهاد اصغر دانسته

(۱۹۷)

شده و این مجاهدت علمی جهاد اکبر است. البته اگر عالم قلبی قدسی داشته باشد و به خیالات دنیوی و حسرت‌های آن مبتلا نشود. چنین عالمانی است که در عرصهٔ محشر، حتی می‌توانند از شهیدان شفاعت نمایند و او را تصدیق کنند. البته در این روایت مداد عالم با خون شهید قیاس شده که هر دو امری قابل تجسم و تصور است و علم که مجرد است را معیار برتری قرار نداده است.

ما چیزی را بالاتر و مقدس‌تر از شهادت در راه خدا نمی‌دانیم و آن را توفیقی می‌دانیم که نصیب هر کسی نمی‌شود. شهید نیز از زندگی و از همسر و فرزندان خود می‌گذرد و ایثار دارد و چنین گذشتی از هر کسی بر نمی‌آید و طبیعی است وقتی مداد عالمان از آن برتر دانسته می‌شود تنها عالمانی را در بر می‌گیرد که گذشتی بیش از آنان داشته باشند و بتوانند از اولیای خدا و انبیای الهی وراثت نمایند.

باید توجه داشت همان‌طور که عالمان دارای مراتب می‌باشند، شهیدان راه خدا نیز مراتب دارند.

انبیای الهی چون به منبع وحی وصل بودند نیاز به کسب دانش نداشتند و تبلیغ دین برای آنان زحمت کسب دانش نداشته است، ولی روحانیان که از وحی بهره ندارند باید تحقیق داشته باشند تا مطمئن گردند مطلبی که تبلیغ می‌کنند؛ خواه بر روی منابر باشد یا به نگارش، درست باشد. ما از قرآن کریم استفاده نمی‌بریم و قرآن کریم در میان ما غریب است. تحول در حوزه به معنای تولید علم در حدی که به فروش آن منجر شود منظور ماست و بخشی از ارتزاق اهل علم باید از راه تولید علم

(۱۹۸)

صورت گیرد. علمی که کشورهای دیگر خواهان آن باشند و آن را همسان یک فن‌آوری تجربی از ما بخواهند. برای نمونه، آیا ما می‌توانیم اجنه را به تسخیر بگیریم و آنان را به دیگران بفروشیم تا عهده‌دار انجام کارهای بعضی از آدمیان شوند. منظور از فروش علم این نیست که ما برای منابر تکراری خود چیزی بگیریم. این نقص‌ها نیز برآمده از ضعف سیستماتیک و نداشتن استراتژی قوی است و بحث این شخص و آن شخص نیست. طبیعی است در چنین فضایی دست ما بسته است و تنها می‌توانیم با شما درددلی داشته باشیم. استراتژی سیتماتیک چیرهٔ موجود عقیم است و چیزی از آن بیرون نمی‌آید. طبیعی است اگر طلبه‌ای به تربیت در تحت چنین فضایی عادت کند، همانند استراتژیست‌های آن فردی معمولی می‌شود و او نیز عقیم می‌گردد. همان‌طور که می‌بینید طلبه‌هایی که در این بستر تربیت شده‌اند کارآمدی ناچیزی دارند و آنان نیز که می‌توانند چیزی بنویسند یا بگویند، کم‌تر می‌شود که مدتی تربیت شدهٔ دانشگاه‌ها نباشند.

ما تاکنون صدها جلد کتاب در حوزه‌های متفاوت دین‌پژوهی تألیف کرده‌ایم. روی این کتاب‌ها بسیار فکر شده و کلمه به کلمه آن با دقت عقلی تمام نوشته شده و همین امر نیز سبب گردیده قلم آن در بازنویسی و ویرایش مشکل گردد و نیز نتوان ایرادی که سلیقه‌ای نباشد به آن وارد آورد. بحث سر این است که می‌گویند شما غرور مرکزی علمی را شکسته‌اید. بحث شخص هم نیست بحث سیستم‌هایی عقیم است که نمی‌خواهد مرجعیت مستقل و آزاد رشد نماید.

(۱۹۹)

البته باید توجه داشت مملکت ما اسلامی است و قانون دارد و حکومت آن به نام دین شناخته شده است و آن را به علما نسبت می‌دهند. شما در این مملکت می‌توانید بحث و اظهار نظر نمایید اما حق فساد و فتنه‌انگیزی ندارید. عالمی دینی باید با مردم با ادب و اخلاق رفتار نماید و متانت و سنگینی داشته باشد. به مردم باید با رحمت و معرفت برخورد نمود، نه با ضرب و زور. عالم دینی باید باز، آزاد و فراجناحی باشد و همیشه طرف حرف حق باشد و نه این گروه و آن گروه که هیچ یک عصمت ندارند و حق مطلق نمی‌باشند. چپ و راست ما همه مسلمان‌اند و نماز می‌خوانند اما گاهی با هم لج‌بازی دارند و مانند دو برادر به مادر هم‌دیگر فحش می‌دهند. بله، برخی بیش‌تر مسلمان‌اند و برخی کم‌تر و آن‌ها را در مسلمانی نمی‌توان در یک رتبه دانست؛ همان‌طور که افراد وابسته به هر دو گروه چنین می‌باشند و ما باید ببینیم کجای سخن کسی حق و کجای آن باطل است و تنها مدافع حق باشیم.

طلبه‌ها باید در آزاد اندیشی و آزادگی از حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام الگو بپذیرند. ما حضرت علی علیه‌السلام را یک شخصیت آزاد می‌دانیم چرا که در شجاعت نظیر ندارد به‌گونه‌ای که آزادانه می‌فرمود: «أنا عبد من عبید محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله »(۱). عالم نباید برای منافع و مطامع خود سخن بگوید وگرنه مزدور است. حتی اگر کسی مطامعی برای خداوند هم داشته باشد مزدور خداست و تفاوتی ندارد. طلبه‌ای که آزاد است به کسی بغض پیدا نمی‌کند. برخی مؤمنان نماز می‌خوانند و به گروه‌های رقیب و سیاسی

  1. کافی، ج ۱، ص ۹۰٫

(۲۰۰)

دیگر ناسزا می‌گویند. در دادگاه آقای کرباسچی خبرنگار روزنامهٔ سلام با خبرنگار روزنامهٔ جمهوری هم‌دیگر را در آغوش کشیدند با آن‌که صد درصد مواضعی مخالف هم دارند. یعنی اختلاف عقیده جای خود، دوستی ما هم سر جای خود و این امر فهمیده بودن آنان را می‌رساند. جامعه و به‌ویژه عالمان دینی باید همین‌طور باشند. الگوی ما حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام است و ما غیر از ایشان کسی را قبول نداریم؛ به این معنا که مجتهد و مرجع در صورتی که در خط آن حضرت حرکت کنند و مثل آن‌ها باشند ما قبولشان داریم. اگر اهل فکر و اندیشه آزاد بیاندیشند، جامعه و مردم نیز آزاد فکر می‌کنند و نسبت به هم بغض در دل خود پیدا نمی‌کنند. عالم دینی نباید جناح بازی باطل‌مدار داشته باشد. هم‌چنان که نباید به کسی بغض داشته باشد. عالم دینی نباید خود را از رأفت و رحمت جدا نماید. متأسفانه رفته رفته جامعه و افراد به هم مشکوک و بی‌اعتقاد می‌گردند و کسی آموزه‌های دینی را در رفتارهای اجتماعی و سیاسی خود لحاظ نمی‌کند. طلبه باید دوست و دشمن را به نظر انصاف و عدالت ببیند ضمن این که به التقاط و نیز به دگمی و جمود نیز آلوده نشود.

(۲۰۱)

اين انقلاب بر پایهٔ شور مردم قرار گرفت. وظیفهٔ حوزه‌های علمیه این است که به این شور، پشتوانه‌ای از فرهنگ غنی شیعی ترزیق نمایند. فرهنگی که پیرایه و خرافه نداشته باشد و صد درصد علمی و مترقی باشد. طلبه نیز در صورتی می‌تواند آزاد باشد که پشتوانه‌ای از علم و معرفت داشته باشد. ما فقط در برابر حضرات معصومین علیهم‌السلام که هیچ خطا و اشتباهی ندارند باید کرنش کنیم به این معنا که چون نمی‌توانیم به آنان ایرادی وارد آوریم به‌ناچار خضوع داریم و خود را در برابر آن بزرگواران بسیار حقیر می‌بینیم اما غیر از حضرات معصومین علیهم‌السلام همه به اشتباه و خطا دچار می‌گردند و ما نمی‌توانیم در اندیشه در برابر کسی به صورت مطلق تسلیم باشیم، ولی در عمل، چون در مملکت اسلامی زندگی می‌کنیم که حکومت آن به نام دین است حتی کوچک‌ترین انتقادی ـ اگر آسیبی به این نظام برساند ـ مجاز به طرح آن نیستیم و در عمل باید التزام عملی به قانون اساسی داشته باشیم و با گروه‌های سیاسی نیز به عدل و انصاف برخورد کنیم و نه هیچ یک را باطل محض و نه هیچ یک را حق محض بدانیم. هر یک از این گروه‌ها حق

(۲۰۲)

و باطل را با هم آمیخته دارند و حق‌گرایی هر یک را باید در جای خود ارج نهاد. تمامی گروه‌های سیاسی موجود، همه بچه شیعه و مسلمان هستند و مردم ما نیز همه خوبند. اگر دعوا راه بیندازید، خوب هر کسی به ریشهٔ دیگری دشنام می‌دهد. ریشه‌ای که میان این گروه‌ها مشترک است و آنان مثل برادر هم می‌مانند.

چند شب پیش برای سخنرانی به مسجدی رفتم و هوا بسیار سرد بود. دیدم نمازگزاران همه عصبانی هستند. پرسیدم چه شده است. گفتند پیرمردی که سال‌ها این‌جا نماز می‌گزارد چون درب مسجد باز بوده، به نمازگزاران با صدای بلند دشنام داده و گفته درب را ببندید. این پیرمرد آدم بسیار خوب و نازنینی بود. او در بازار قم نیز گاه به عنوان امام جماعت نماز می‌گزارد، اما وزنی کم‌تر از چهل کیلو داشت و چون لاغر و نیز پیر و ضعیف بود با کم‌ترین سرمایی اذیت می‌شد. من به آن نمازگزاران که می‌گفتند دیگر پشت سر ایشان نماز نمی‌خوانیم گفتم ما انسان‌ها ضعیف هستیم و زود سرد یا گرم می‌شویم. شما با این قد و قامت و رشادت باید فکر ضعفای مسجد نیز باشید. دست‌های آن پیرمرد را گرفتم و به دست او دادم و گفتم ببین این بدن که چهل کیلو هم وزن ندارد مثل یخچال، سرد است و خون در بدن وی خشک می‌شود. چنین فردی دیگر نمی‌تواند احساسی داشته باشد تا شما از او توقع داشته باشید همانند مردم عادی محترمانه سخن بگوید. اگر جوان بود و قدرت داشت، این انتظار از او می‌رفت. اگر شما در چنین سرمایی قرار بگیرید حتی حاضر نمی‌شوید از زیر لحاف بیرون آمده و به مسجد بیایید اما این بندهٔ خدا در این هوای

(۲۰۳)

سرد و با این ضعفی که دارد، دارای این همت است که به مسجد می‌آید. ما باید به هم‌دیگر نگاه مرحمتی داشته باشیم. نباید محبت‌ها در میان ما کم شود. ما با دیدن یک عیب، آن را پیراهن عثمان می‌کنیم. اگر کسی هم کاری را خراب کرد نباید آن را به روی خود بیاوریم و باید غمض عین و گذشت داشته باشیم و برای آن ده‌ها عذر و بهانه بیاوریم و تا می‌شود برادران دینی خود را تخریب ننماییم. اگر ما دعوای سیاسی داشته باشیم این مردم هستند که سختی می‌کشند. به قول آقاي خمینی این اسلام است که سیلی می‌خورد و این روحانیت است که ضعیف می‌شود و دیگر به این زودی‌ها نیز نمی‌تواند سر بلند کند. طلبه باید آزاد باشد وگرنه به انحراف، ارتجاع یا التقاط دچار می‌گردد. منظور از آزادی نیز همان حریت و شجاعتی است که حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام داشت. ما با آزادی، باید به یاد آن حضرت بیفتیم. طلبه باید بگوید اگر قیمی هم برای من هست مولا علی علیه‌السلام است:

کیست مولا؟ آن که آزادت کند

 بند رقیت ز پایت وا کند

من غیر از مولا علی علیه‌السلام هیچ کس را ندارم و مجتهد و استاد نیز چون ترجمان گفتار و رفتار آن حضرت علیه‌السلام می‌باشند برای من حجیت دارند وگرنه اگر خاصیت آینگی خود را از دست بدهند و اصالت داشته باشند و گفته‌ها و رفتارهای نفسی خود را داشته باشند دیگر حجیت ندارند. کسی که حرمت بزرگان را پاس ندارد خیر نمی‌بیند و پایان او مهمل می‌گردد. علم و عالم دینی اگر در مسیر انبیا باشد بسیار حرمت دارد و من می‌ترسم از این حرف‌ها بزنم و بار شما سنگین شود و حجت برای شما پیدا شود و

(۲۰۴)

نتوانید عمل کنید و بعد بده‌کار شوید. من اگر بخواهم از غیر معصومین یک ولی اللّه را نام ببرم، شیخ انصاری رحمه‌الله را می‌گویم و او را یک ولی اللّه الاعظم می‌دانم. البته باید برزخ این بزرگان را دید و بعد حرف زد. در آن‌جا معلوم می‌شود که چه کسی در چه مرتبه‌ای و کلاس چندم هست. این شیخ با این همه عظمت، می‌گویند وقتی طلبه‌ای به ایشان گفته من می‌خواهم پیش شما صرف میر بخوانم، ایشان نگفته است من وقت ندارم و می‌خواهم درس خارج خود را بگویم. در زمان ما نیز کسی که با یکی از این علمای بزرگ مشکل داشت، وقتی یکی از طلبه‌ها استادی را از او خواسته بود که برای وی لمعه بگوید، وی نشانی خانهٔ او را داده بود و این طلبه نیز که تازه به قم آمده بود و از چیزی خبر نداشت به در خانهٔ آن عالم رفته بود و گفته بود می‌خواهم شما برای من لمعه بگویید. آن عالم نیز که خود را آیت اللّه العظمایی می‌دانست عصبانی شده بود و او را به باد ناسزا گرفته بود. علمی که تفرعن آورد علم نیست. دست‌کم وی باید از این طلبه معذرت می‌خواست و می‌گفت وقت ندارم نه آن‌که او را به ناسزا بگیرد. طلبه باید آزاد زندگی کند. من می‌گویم امام جمعه که نیاز به احراز عدالت واقعی دارد اگر آزاد نباشد؛ به‌گونه‌ای که به سبب وابستگی خود دچار حق‌کشی یا پنهان نمودن حق شود، از عدالت ساقط می‌گردد. باید آزاد زندگی کرد و البته زندگی آزاد بدون پرداخت تاوان آن ممکن نیست. صلواتی ختم نمایید. اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمد.

(۲۰۵)

مطالب مرتبط