روش حضرات معصومین علیهمالسلام و حرکت های انقلابی
شناسنامه
سرشناسه | : | نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷ – |
عنوان و نام پديدآور | : | روش حضرات معصومین(ع) و حرکتهای انقلابی/مولف محمدرضا نکونام. |
مشخصات نشر | : | قم: ظهور شفق، ۱۳۸۵. |
مشخصات ظاهری | : | ۴۸ ص. |
شابک | : | :۹۶۴-۲۸۰۷-۱۸-۱ ؛ :۹۷۸-۹۶۴-۲۸۰۷-۱۸-۵ |
يادداشت | : | فیپا |
موضوع | : | شعیه و سیاست . |
موضوع | : | چهاردهمعصوم. |
موضوع | : | اسلام و سیاست . |
رده بندی کنگره | : | BP۲۳۱/ن۸ر۹ |
رده بندی دیویی | : | ۲۹۷/۴۸۳۲ |
شماره کتابشناسی ملی | : | م۸۵-۳۷۶۹۲ |
(۴)
عنوان
فهرست مطالب
صفحه
پیشگفتار··· ۷
رویکرد حضرات معصومین علیهمالسلام به قیامهای سیاسی
دو پرسش اساسی ۱۲
مقام نخست: مشی فکری حضرات معصومین علیهمالسلام ··· ۱۲
روایت اول: «زید ابن علی»··· ۲۰
روایت دوم: اکراه از خروج و تفقد از خارجی ۲۱
روایات منع··· ۲۱
روایت نخست··· ۲۲
روایت دوم··· ۲۲
فلسفه نهی از قیام··· ۲۳
نتیجه و خلاصه بحث در مقام نخست··· ۲۴
مقام دوم: وظیفه شیعه در زمان غیبت··· ۲۶
روایت اول··· ۲۶
روایت دوم··· ۲۷
روایت سوم··· ۲۷
روایت چهارم··· ۲۷
شاهدی گویا··· ۲۹
انواع قیامکنندگان··· ۳۱
قیام کنندگان فرصتطلب··· ۳۲
(۵)
مبارزان صادق··· ۳۳
ویژگی اول: صداقت و راستی ۳۴
ویژگی دوم: عدم اذن ابتدایی ۳۴
امر سوم: رضایت و اقرار ضمنی ۳۵
ویژگی چهارم··· ۳۵
ویژگی پنجم: داشتن استقلال··· ۳۶
بررسی انقلاب اسلامی ایران··· ۳۶
حاکمیت بر اساس اصل انتظار··· ۳۹
نظر نهایی در جهات مختلف این قیام··· ۳۹
بررسی پیوند دین و سیاست··· ۴۰
معنای اول··· ۴۱
معنای دوم··· ۴۱
معنای سوم··· ۴۲
معنای چهارم··· ۴۲
معنای پنجم··· ۴۳
نتیجه بحث··· ۴۴
بررسی برخی از شرایط رهبری
۱ ـ داشتن قدرت استماع··· ۴۵
۲ ـ نداشتن انفعال در مقابل شنیدهها··· ۴۶
۳ ـ برخورداری از ارادهای قوی ۴۶
رهبری و ارتکاب گناه··· ۴۷
استماع از صفت مؤمنان··· ۴۸
(۶)
پیشگفتار
الحمدللّه رب العالمین والصلوة والسلام علی محمّد وآله الطاهرین واللعن الدائم علی اعدائهم أجمعین.
از بحثهای مهم و مبنایی که با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در محافل علمی رونق گرفت جواز یا عدم جواز قیام و انقلاب سیاسی و مبارزه با مخالفان اهل بیت علیهمالسلام و تلاش برای حاکمیت خط فکری ایشان است. این بحث، موافقان بسیار و مخالفان چندی به خود دیده؛ بهویژه آن که روایاتی نیز بر منعِ از هر گونه قیام و انقلاب از حضرات معصومین علیهمالسلام رسیده است.
نگارنده برای پرسش دادن به این پاسخ، مشی حضرات معصومین علیهمالسلام و روش ایشان را مورد
(۷)
مطالعه قرار داده و با بررسی نحوه برخورد و رویکرد حضرات معصومین علیهمالسلام با قیامهای زمان خود و شناخت مشی ایشان، بر آن بوده تا اندیشه و روش حضرات معصومین علیهمالسلام را نسبت به قیامهای زمان غیبت به دست آورد و در نتیجه، این نوشتار بر گزارههای زیر تأکید دارد:
۱ـ حضرات معصومین علیهمالسلام خود داعیه امامت داشتهاند.
۲ـ ایشان هرگز بر آن نبودند تا حکومت را با جنگ و ستیز به دست گیرند، بلکه همواره در کنار مردم بودهاند تا حجت بر آنان تمام باشد.
۳ـ ایشان در هیچ قیامی شرکت نداشتند و اذن و اجازه قیام به کسی نمیدادند؛ چرا که هیچ قیامی شرایط لازم و ضروری را نداشته است.
۴ـ حضرات معصومین علیهمالسلام رضایت ضمنی از برخی از قیامهای زمان خود داشتهاند.
۵ ـ حضرات معصومین علیهمالسلام بر اصل «انتظار» بسیار تأکید مینمودند.
۶ ـ «انتظار» به مراتب سنگینتر از «قیام» و «انقلاب قهرآمیز» است.
(۸)
۷ـ اگر کسی خود را در قیام و انقلاب «توانمند» و صاحب شرایط لازم بداند، میتواند قیام نماید؛ اما قیام خود را نباید به حضرات معصومین علیهمالسلام منتسب بداند تا اشتباهات وی به حساب ایشان گزارده نشود.
۸ ـ قیام آقاي خمینی با رعایت اصول و قوانینی ویژه بهخصوص حفظ صداقت میتواند به صورت جزیی گرهگشای مشکلات در سطح جهان باشد.
وآخر دعوانا أن الحمد للّه ربّ العالمین
(۹)
(۱۰)
رویکرد حضرات معصومین علیهمالسلام
به قیامهای سیاسی
روشن است که بعد از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله واقعیتی جز در چارچوب اندیشههای حضرات ائمه معصومین علیهمالسلام وجود ندارد و آنچه میتواند مورد استناد پیروان دین خدا و سنت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله قرار گیرد همین است و بس. اسلامی ورای این فکر وجود ندارد، جز آن که کسانی هرچند بسیار، مدعی دینی غیر از این شدهاند، ولی شیعه اساس اعتقادات خود را بر اساس اندیشههای معصومین علیهمالسلام استوار نموده و تخطّی از آن را از هر کس که باشد، انحراف میداند.
(۱۱)
دو پرسش اساسی
بر اساس آنچه گذشت برای شیعه این پرسش مطرح است که شیعیان در زمان غیبت چگونه باید زندگی اجتماعی و سیاسی خود را ادامه دهند تا مورد رضایت اولیای معصومین علیهمالسلام قرار گیرند؟
آنچه که مسلم است این است که تعیین نحوه صحیح زندگی سیاسی و اجتماعی به عنوان تکلیف همگانی شیعه جز با شناخت مشی سیاسی و اجتماعی آن ذوات مقدس علیهمالسلام میسّر نمیگردد. بنابراین باید در این بحث دو موضوع روشن شود:
نخست. روش و مشی سیاسی اجتماعیمعصومان علیهمالسلام ؛
دوم. وظیفه شیعه در پیروی از آن روشها.
برای روشن شدن این دو موضوع باید دو کار عمده صورت گیرد:
الف: تلاش برای دستیابی به مشی فکری و عملی حضرات معصومین علیهمالسلام ؛
ب: تعیین وظیفه شیعه در زمان غیبت.
مقام نخست:
مشی فکری حضرات معصومین علیهمالسلام
برای نیل و وصول به این هدف عالی و نهایی بیان اموری چند لازم و ضروری است که توجه و
(۱۲)
عنایت به آن میتواند در تعیین نحوه زندگی سیاسی اجتماعی آن بزرگواران راهگشا باشد.
ابتدا این پرسش برای آدمی پیش میآید آیا حضرات معصومین علیهمالسلام داعیه امامت داشتهاند یا خیر؟ و در صورت مثبت بودن پاسخ، آیا تنها خود را لایق و سزوار این منصب میشناختند یا این امر را برای دیگران نیز روا دانستهاند؟ آیا آنان افزوده بر داعیه رهبری، تشکیل حکومت را دنبال نمودهاند، یا اگر در ابتدای امر و اوایل امامت چنین اندیشهای بوده، بر اثر شکست منصرف گشتهاند و دیگر در فکر چنین امری نبودهاند یا موضوع دیگری در کار بوده است؟
برای پاسخ به این پرسشها باید با کمال احتیاط گام برداشت و از هرگونه سلیقه شخصی دست برداشت تا شاید توان درک راستیها برای آدمی میسر گردد.
بهطور مسلّم حضرات معصومین علیهمالسلام داعیه امامت داشتهاند و بعد از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله تنها خود را لایق خلافت و امامت میدانستهاند و نه تنها کسی را لایق این امر نمیدانستند، بلکه مدعی آن را فاسد، گمراه، ضالّ و مضلّ نیز میشمردند.
بنابراین، موضوع امامت برای حضرات
(۱۳)
معصومین علیهمالسلام مسلّم است و کسی مدعی این مقام با ویژگی نصب الهی، بهخصوص عصمت نبوده است؛ زیرا دستکم کفر پیشین خود را فراموش نمیکردند و کفر پیشین نیز هرگز با عصمت سازگار نیست.
حضرات معصومین علیهمالسلام به طور قطع و یقین داعیه رهبری و اداره جهان و امت اسلامی را داشته و خود را شایسته مقام رهبری دانستهاند و در حد امکان، جهت اثبات این امر و معرفی خود برای آن کوشش داشتهاند و در هر فرصت و زمینهای نارضایتی خود را نسبت به وضع موجود عصر و بیلیاقتی حکومتها و گردانندگان آن و انحراف امت اسلامی بیان داشته و خود در کنار امّتِ خطاکار میماندند؛ بهطوری که نه از امت جدا گشتهاند و نه از آنان راضی شدهاند. ایشان این انحراف و کجی را تنها معلول جهالت امت و فساد ائمه کفر میدانستند و در هر فرصتی از بیان این حقیقت غیر قابل انکار کوتاهی نمیکردند.
پس حضرات معصومین علیهمالسلام در مقابل امت و گردانندگان آن چنین رفتار کردهاند که نه رها کردن مردم به حال خود برای آنان میسور بوده و نه چارهای برای آنان ممکن بوده است و این مطلب از روایات
(۱۴)
ائمه معصومین علیهمالسلام ، به خصوص امیرمؤمنان علیهالسلام در نهجالبلاغه آشکار میشود؛ آنجا که میفرماید: «فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجا أری تراثی نهبا»(۱) صبر کردم در حالی که چشمانم را خاشاک و غبار گرفته و استخوان گلویم را رها نمیکرد و میراث خود را ـ که مقام رهبری و خلافت است ـ به تاراج رفته میدیدم.
از سراسر زندگی ائمه معصومین علیهمالسلام چنین بر میآید که هرگز نمیخواستند با جنگ و خونریزی و ستیزه با خلفای جور و بنی امیه و بنیعباس حکومت را به دست گیرند و هیچ به فکر تجهیز قوای نظامی و تشکیل افراد مسلح نبودند. این امر از فرمایش امیرمؤمنان علیهالسلام در نهجالبلاغه روشن میگردد؛ هنگامی که عثمان کشته شد، مردم برای بیعت به در خانه امیرمؤمنان علیهالسلام هجوم آوردند، حضرت خطاب به ایشان فرمودند:
« أما والذی خلق الحبّة وبرء النسمة لولا حضور الحاضر وقیام الحجّة بوجود التامّ وما أخذ اللّه علی العلماء أن لا یقارّوا علی کظّة ظالم و لا سغب مظلوم
۱ـ نهجالبلاغه، خطبه ۳، ص۱۰٫
(۱۵)
لألقیت حبلها علی غاربها و سقیت آخرها بکأس أوّلها ولأنصیتم دنیاکم هذه أزهد عندی من عقطة عنز»(۱).
آگاه باشید، سوگند به خدایی که میان دانه را شکافت و آدمی را آفرید، اگر آن مردم بسیار حاضر نمیشدند و یاری نمیکردند تا حجت تمام شود و اگر نبود عهدی که خدای بزرگ از عالمان گرفته که راضی به سیری ظالم و گرسنگی مظلوم نشوند، بهطور حتم مهار شتر خلافت را بر کوهان آن میانداختم و آخر خلافت را به کاسه اول آن ـ که غصب و تجاوز است ـ آب میدادم، و میدانید که دنیای مادی شما نزد من خوارتر از عطسه بز ماده است.
از این فرموده، مقامات بلندی ظاهر است که درک حقیقت آن جز برای معصوم ممکن نیست و ما نیز در مقام بیان صوری آن نیستیم. تنها آنچه برای بحث لازم است، این که حضرت بدون اجتماع امت و اصرار آنان حاضر به پذیرش این مقام نبودهاند؛ چه رسد به این که بخواهند به دنبال آن روند و با قهر و غلبه آن را انجام دهند؛ چرا که به قهر و خون تشکیل حکومت میسّر نیست و به صلاح امت نیز
۱ـ نهجالبلاغه، خ۳، ص۱۱٫
(۱۶)
نمیباشد؛ چنان که علت این امر در روش معصومین علیهمالسلام به دست میآید.
شاید توهم شود جنگهای امیرمؤمنان و امام حسن و حضرت اباعبداللّه علیهمالسلام خلاف این مطلب را میرساند، پس چگونه باید آن را توجیه کرد؟
در پاسخ به این اشکال گفته میشود: حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام برای بقا و حفظ حکومتی که از جانب مردم پذیرفته بود میجنگید؛ نه برای تشکیل آن و امام مجتبی علیهالسلام نیز به منظور معرفی و افشای داعیان فاسد در مسیر بقای آن تلاش میکرد و حضرت اباعبداللّه الحسین علیهالسلام برای بقای اصل دین و حیات اسلام و دفاع از اصل کیان آن تن به آن همه ایثار و گذشت داد تا بنیان اسلام محکم و راه واقعی آن معلوم شود و مدعیان گمراه معرفی گردند. آن حضرت هرگز داعیه تشکیل حکومت را نداشت؛ بهطوری که به فرض محال، اگر یزید همانند معاویه میبود و آن گونه در پی بیعت نبود و آن همه اصرار نمیکرد، ایشان چنین رفتاری نداشت و به گونهای دیگر عمل میکرد.
دیگر حضرات معصومین علیهمالسلام نیز هرگز در فکر چنین اقدامی با قهر و غلبه نبودهاند؛ زیرا خود
(۱۷)
میدانستهاند که با وجود ائمه کفر و فساد و ناآگاهی ریشهای امت هرگز این کار بدون قهر و خونریزی ممکن نمیشود و آنان به این امر مأمور نبودهاند و همیشه این گونه حکومت را به حضرت حجت (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) نسبت میداده و امت و شیعیان را به انتظار آن تشویق میکردهاند؛ بهطوری که انتظار فرج را از بزرگترین امور و مکمل ایمان شیعه میدانستهاند. این بیان با مراجعه به زندگانی پر مشقت حضرات معصومین علیهمالسلام ؛ بهخصوص از حضرت امام سجاد علیهالسلام تا پیش از غیبت امام زمان (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) به دست میآید؛ البته، با تفاوتهای صوری که در روش هر یک از حضرات معصومین علیهمالسلام به مقتضای هر عصر و زمان مشاهده میشود.
موضوعی که از سراسر زندگی پربار حضرات معصومین علیهمالسلام به دست میآید این است که آنان هرگز در طول حیات خود در قیام قیام کنندگان شرکت نداشتند و حتی امضای ابتدایی را برای آنان روا نمیدانستند و اذن قیام به هیچ فردی نمیدادند و خود را از تمامی آن حرکتها کنار میداشتند؛ هرچند آنان را تخریب و تضعیف نمینمودند.
(۱۸)
چیزی که در رابطه با این قیامها با حضرات معصومین علیهمالسلام به دست میآید، دو موضوع مهم و روشن است: یکی اقرار ضمنی آنان به حقانیت بعضی قیامها و رضایت نسبی ایشان از برخی قیام کنندگان صادق است که گذشته از آن که راضی به سرکوبی ایشان نبوده و خود در این جهت اقدامی نداشتهاند، بلکه خلوص آنان را اعلام و به نیکی از آنان یاد میکردند و دیگری، منعی که از آن حضرات راجع به هر نوع قیام رسیده است که به طور آشکار، به پیشگیری هرچه بیشتر از این گونه حوادث اِشعار دارد؛ زیرا روش آن حضرات چنین چیزی را ایجاب نمیکرد وگرنه خود از هر کس به قیام سزاوارتر بودند، ولی با علمی که از عدم ایجاب موقعیت در اختیار داشتند، اوضاع را تحمل میکردند و برای مبارزه راه دیگری را بر میگزیدند که در واقع، قیامکنندگان بر اثر عدم درک این واقعیت غیبی و نبود تحمل لازم و شور حقخواهی، در طریق قیام گام بر میداشتند که برای اثبات موضوع در هر دو جهت امر به عنوان نمونه روایاتی ذکر میشود:
(۱۹)
روایت اول: «زید ابن علی»
عن الرضا علیهالسلام أنّه قال للمأمون: «لا تقس أخی زیدا إلی زید بن علی فإنّه کان من علماء آل محمّد صلیاللهعلیهوآله ، غضب للّه، فجاهد أعدائه حتّی قتل فی سبیله، ولقد حدّثنی أبی موسی بن جعفر أنّه سمع أباه جعفر بن محمد علیهماالسلام یقول: رحم اللّه عمّی زیدا أنّه دعا إلی الرضا من آل محمّد و لو ظفر لَوَفی بما دعا إلیه، لقد استشارنی فی خروجه فقلت: إن رضیت أن تکون المقتول المصلوب بالکناسة فشأنک»(۱).
از این روایت، رضایت امام رضا علیهالسلام و پدران ایشان علیهمالسلام نسبت به عمل زید و صداقت او به دست میآید. حضرت میفرمایند: «ایشان (زید) از عالمان آلمحمد صلیاللهعلیهوآله است که برای خدا خشمگرفتوبادشمنان مجاهده نمود تا کشته شد. هدف زید تنها ما بود؛ نه خود و اگر موفق میشد، به این هدف وفا میکرد …».
از این روایت، علاقه امام صادق علیهالسلام به زید و علوّ مقام او و خلوص در عمل و غایت عالی او که همانا دفاع از عصمت بود ظاهر میشود، اگرچه این مطلب نیز روشن میشود که روش معصومین جز این است؛ چنان که میفرماید: «هنگامی که زید با
۱ـ بحارالانوار، ج۴۶، ص۱۷۴، ح۲۷٫
(۲۰)
من مشورت نمود، گفتم: اگر میخواهی کشته شوی و تو را به دار آویزند، چنین کن».
این سخن عدم رضایت قلبی ایشان نسبت به حرکت زید و اعلام شکست وی را بیان میکند.
روایت دوم: اکراه از خروج و تفقد از خارجی
نقلا عن السرائر عن رجل قال: «ذکر بین یدی أبیعبداللّه من خرج من آل محمّد صلیاللهعلیهوآله فقال: لا زال أنا وشیعتی بخیر ما خرج الخارجی من آل محمّد و لوددت أنّ الخارجی من آل محمّد خرج و علی نفقة عیاله»(۱).
حضرت در این روایت، اکراه از خروج دوستان و در عین حال، تفقّد نسبت به آنان را در جهت نفقه عیال آنان بیان میدارد.
پس امام علیهالسلام صداقت و ایمان، بلکه علم زید را بیان میکند و با کلیت این فکر، همدردی مینماید؛ اگرچه مخالفت خود را با این تفکر در این مقطع تاریخی بیان میدارد.
روایات منع
در اینجا چند نمونه از روایاتی که در جهت منع رسیده است بهطور خلاصه بیان میشود:
۱ـ بحارالانوار، ج۴۶، ص۱۷۲، ح۲۱٫
(۲۱)
روایت نخست
عن علی بن الحسین علیهماالسلام قال: «واللّه لا یخرج أحد منّا قبل خروج القائم إلاّ کان مثله کمثل فرخ طار من و کره قبل أن یستوی جناحاه فأخذه الصبیان فعبثوا به».
به خدا قسم کسی از ما قبل از قیام قائم خروج نمیکند مگر آن که مانند کبوتری است که از آشیانه خود قبل از نیرو گرفتن بالهایش پرواز کند که کودکانی او را گرفته و با او بازی میکنند.
حضرت در این روایت منع از خروج، علت منع و غایت خروج را با مثال بیان و اعلام میکند که این خروج در توان کسی جز قائم آل محمّد (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) نمیباشد و هر کس اقدامی کند، گذشته از آن که کار وی مطابق روش ما نیست، عاقبت آن شکست میباشد.
روایت دوم
عن أبی جعفر علیهالسلام فی روایة قال: «هلک المحاصیر. قلت: جعلت فداک و ما المحاصیر؟ قال: المستعجلون»(۱)
این روایت «مستعجلون» و پیشیگیرندگان پیش از
۱ـ همان، ج۵۲، ص۱۳۸، ح۴۳٫
(۲۲)
قیام قائم (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) را محاصیر مینامد.
روایات دیگری نیز هست که از این بیان شدیدتر میباشد و در کتب روایی موجود است و ما در مقام بیان آن نیستیم و تنها برای نمونه در جهت اثبات رضایت و اکراه به نقل چهار روایات بسنده نمودیم.
فلسفه نهی از قیام
در اتخاذ چنین روش خاصی از سوی حضرات معصومین علیهمالسلام این پرسش سنگین و پیچیده پیش میآید که چرا حضرات معصومین علیهمالسلام با قیام قهری در کنار آگاهی و رشد فکری امت به این وضع قسری و ظلم و زور خلفا و تمامی بنی امیه و بنی عباس و گردانندگان جور خاتمه ندادند تا جامعه اسلامی و انسانی از تباهی و فساد در امان باشد؟
در پاسخ باید گفت: از روایات فوق و دیگر روایات این باب و ابواب دیگر پاسخ این پرسش مهم به دست آمد و در تحلیل آن باید بیان داشت که حضرات معصومین علیهمالسلام تشکیل حکومت را با خون و قهر و غلبه روا نمیدانستند و امت نیز لیاقت آن را نداشته است.
بنابراین، مانع تشکیل چنین حکومتی فسادی
(۲۳)
است که حضرات معصومین علیهمالسلام از آن باخبر میباشند و عدم جواز آن از روا نبودن قهر و خونریزی در این مقطع از تاریخ حکایت میکند، گذشته از آن که برای آنان روشن است که با قهر و غلبه نمیشود به این انحرافات خاتمه داد.
نتیجه و خلاصه بحث در مقام نخست
حضرات معصومین علیهمالسلام همیشه با وجود حکومتهای جور و ظلم روش خود را چنین دانستهاند که از امت جدا نشوند تا حجت بر آنان تمام باشد و به طور مستقیم در مقابل حکومتهای جور نباشند، اما لحظهای از معرفی دین و حقانیت خود و اظهار نارضایتی از وضع موجود و فساد گردانندگان آن دریغ نداشته و نقش خود را نخست سوای این روش ایفا کردهاند و در عرض آنان ادامه حیات داده و هرگز سازش و تفاهمی بین این دو قطب رو در رو رخ نداده است تا روزی که به درجه رفیع شهادت نایل گشتهاند. بنابراین، عدم تحرک قهرآمیز و مخالفت به شیوه یاد شده روش حضرات معصومین علیهمالسلام بوده است.
البته، تمامی این تحلیلها در حد ظاهر و برداشت منطقی از دیدگاه جامعهشناسی نسبت به
(۲۴)
این امر است وگرنه باید بهطور صریح گفت که همه حرکات حضرات معصومین علیهمالسلام و روش و عمل آنان بر اساس اندیشههای غیبی لا ریبی، و الهامات نهانی ربانی نشأت گرفته و بر مقام وحی استوار بوده و تمامی فرامین الهی و تکلیفی بر ایشان مانند روز روشن بوده است، چنان که از روایات فراوان به دست میآید که تا قیام حضرت قائم آل محمد صلیاللهعلیهوآله تشکیل چنین حکومت صالح و با محتوایی که در خور عصمت و امامت باشد و در آن جور و ظلمی آشکار نباشد، هرگز میسر نمیباشد و در قدر الهی ظرفی جز بعد از زمان غیبت، آن هم برای حضرت قائم (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) وجود ندارد؛ زیرا امت سرگردان با همیاری ائمه فساد و تباهی جایی برای چنین اصلاحی باقی نگذاشته و جز این گونه حکومتی برای معصومین علیهمالسلام روا نبوده است.
خلاصه این که حضرات معصومین علیهمالسلام ، امامت و رهبری خود را بعد از پیامبر مسلّم دانسته و مخالف آن را گمراه شمردهاند، ولی بر اثر فساد امت و گمراهی ائمه فساد و کفر و عدم موقعیت برای قیام اساسی این روش را اتخاذ کردند که در کنار امّت با اظهار نارضایتی و ترویج حقانیت خود علیهمالسلام و وحدت
(۲۵)
فکری آن با حضرت پیامبر صلیاللهعلیهوآله ادامه حیات دهند تا هنگامی که قیام آخرین معصوم فرا رسد.
مقام دوم:
وظیفه شیعه در زمان غیبت
حضرات معصومین علیهمالسلام در هر عصر و زمانی و تحت هر شرایطی توجه شیعه را به مسأله انتظارسوق میدادند. آنان بر این امر سفارش بسیار داشته و نفس انتظار را ارج نهادهاند و بر آن تأکید نمودهاند؛ بهطوری که انتظار فرج حضرت قائم (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) را عالیترین اعمال شمرده و شخص منتظر را در حکم مجاهد همراه رسول خدا دانستهاند که به عنوان نمونه اشارهای به بعضی از احادیث این باب میشود، اگرچه این احادیث بسیار است.
روایت اول
عن ابی عبداللّه علیهالسلام أنّه قال: «من مات منکم علی هذا الأمر منتظرا له کان کمن کان فی فسطاط القائم»(۱).
امام صادق علیهالسلام میفرماید: کسی که بر این امر بمیرد و منتظر آن حضرت باشد، مانند جنگجویی است که در خیمههای قیام آن حضرت به سر میبرد.
۱ـ همان، ص۱۲۵، روایت ۱۵٫
(۲۶)
روایت دوم
در روایت دیگری به دنبال همین حدیث میفرماید: «… لا، بل کان کالضارب بین یدی رسولاللّه بالسیف»(۱).
منتظر نه تنها مانند جنگجویی است که در خیمههای قیام آن حضرت به سر میبرد، بلکه همانند مجاهدی است که با شمشیر نزد رسول خدا میجنگد.
روایت سوم
عن امیرالمؤمنین علیهالسلام أنّه قال: «المنتظر لأمرنا کالمتشحّط بدمه فی سبیل اللّه»(۲).
مؤمنی که منتظر قیام قائم ماست همانند مجاهدی است که در راه خدا غرقه در خون گردد.
روایت چهارم
عن رسول اللّه أنّه قال: «أفضل أعمال أمّتی انتظار فرج من اللّه عزّوجلّ»(۳).
بهترین کردار امت من انتظار فرج قائم آل محمد از خدای بزرگ است.
در این جا ایرادی پیش میآید: با وجود این
۱ـ همان، ص۱۴۶، ح۶۹٫
۲ـ بحار، ج۵۲، ص۱۲۳، روایت ۷، باب ۲۲٫
۳ـ همان، ص۱۲۲، باب ۲۲، ح۲٫
(۲۷)
وضع و مسأله انتظار ـ که باید منتظر بود تا حضرت مهدی (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) ظهور نماید و کارها را اصلاح نماید ـ پس از ما کاری ساخته نیست و تنها باید دست روی دست گذاشت و تسلیم حوادث شد؛ بلکه باید به خرابیها کمک نمود تا این زلف پریشان پریشانتر شود و هرچه زودتر آن حضرت قیام کند و کار همه را بسازد؛ بدها را نابود و خوبها را آباد کند و دنیای صلواتی خود را به ما مردم تنبل هدیه نماید.
این شبهه و ایرادی است که در ابتدا به ذهن مردم عامی میآید؛ اگرچه دشمنان شیطانی دین با این شبهه میخواهند این امر عظیم را به تمسخر بگیرند و کار را از اعتقاد گذرانده و جفای خود را نسبت به این امر مهم روا دارند و ما در این مقام بهطور خلاصه به آن پاسخ میدهیم.
این که آینده چه میشود و چگونه خواهد بود دخالتی در مسؤولیت انسان و کردار او ندارد. هرگز انتظار علت رکود و خمودی نیست، بلکه انتظار، اهمیت واقعه و موقعیت خطیر آدمی را بیان میکند که هر کس باید مواظب باشد تا در این ورطه به شکست نیفتد؛ زیرا امر غیر اختیاری و وقوعی عالم
(۲۸)
دخالتی در کردار اختیاری و مسؤولیت آدمی ندارد و هر کس مسؤول خود و کردار خود خواهد بود و آنچه در توان اوست، از او محاسبه میشود، حال هرچه پیش آید و هرچه شود، به اختیار او ارتباطی ندارد.
شاهدی گویا
شاهد گویای اهمیت مسأله انتظار را باید از روایات این باب به دست آورد که منتظر را همانند شهید غرقه به خون، مجاهد همراه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و جهادگر رکاب امام زمان دانست و هیچ یک از این واژهها نه تنها چهره تنبلی و خمودی ندارد، بلکه از عالیترین چهرههای قیام و تحرک و جنبش حکایت دارد؛ بهطوری که مؤمن منتظر را همانند رزمجویی آماده به جنگ میداند که هر لحظه باید آغوش خود را برای هر گونه حادثه باز نگاه دارد و از آن استقبال کند.
گذشته از آن که غیبت امری طبیعی و قانون ازلی خلقت نیست و علت آن فساد و کمبود صلاحیت و شایستگی آدمی است که باید برای رفع آن هرچه بیشتر کوشید و از هر گونه فساد و تباهی نسبت به خود و جامعه خود دوری نمود و درباره آن بیتفاوت نبود.
(۲۹)
پس انتظار، مکتب استقامت و زیرکی است که در مقایسه با قیام باید گفت: این دو حکم جهاد اکبر و اصغر میباشد؛ زیرا قیام و توفان در صحنه جنگ اندکی بروز میکند و مبارز را هر قدر نیز که ضعیف باشد، وارد کارزار میکند و او را به سر منزل مقصود میرساند؛ اما جهاد با نفس و مخالفت با هواهای شیطانی آدمی را هر قدر هم که قوی باشد، در میدان مبارزه با زشتیها کمرشکن مینماید.
قیام و مبارزه در صحنه قهر و جدال، آدمی را در حالتی قرار میدهد که تمامی قوای طبیعی او بسیج میگردد و در کوتاه عمری و اندک زمانی کار را خاتمه میدهد؛ اما مکتب انتظار و روش حضرات معصومین علیهمالسلام در مبارزه مقطعی تا پایان زمان غیبت مردانی میخواهد که بتوانند وظیفه سنگین خود را انجام دهند و نقش مهم دینی خود را ایفا نمایند؛ زیرا گذشته از ایثار و گذشت، کیاست، دانایی، تقوا و صداقت لازم دارد که صاحبان این صفات در واقع در حد جنگجویان در رکاب رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله و حضرت قائم (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) میباشند. حضرات معصومین علیهمالسلام در این
(۳۰)
احادیث، واقعیت را عنوان فرمودهاند و تنها جنبه تشویق و تبلیغ را رعایت ننمودهاند و کسانی که در صحنه و میدان کارزار بوده و یا دستکم از آن اطلاع علمی و تجربی داشته باشند میدانند که مکتب انتظار به مراتب سنگینتر از مکتب قیام و توفان است؛ زیرا اولی جهاد اکبر و دومی جهاد اصغر است ـ تا آنجا که بیان شد، مردان قیامگر در این طریق کسانی هستند که تحمل و صبر انقلابی خود را از دست میدهند. البته، منظور کسانی است که در این جهت اقدامی قهرآمیز داشته باشند نه مطلق قیام و توفان که در مجاری طبیعی عالم است.
بعد از بیان مقام اول و کشف سیره معصومین علیهمالسلام و همچنین وظیفه شیعه در دوران غیبت، جهت دیگری از بحث عنوان میگردد و اقسام و چگونگی حکم هر یک بیان میشود تا نسبت میان آن با حضرات معصومین علیهمالسلام روشن گردد.
انواع قیامکنندگان
بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله و دوران حضرات معصومین علیهمالسلام تا هنگام قیام حضرت مهدی (عج) میتوان تمامی قیام کنندگان این مسیر را
(۳۱)
به دو دسته کلی تقسیم کرد: نخست، داعیان دروغین و خروج کنندگان فرصتطلب؛ دوم، قیامکنندگان مؤمن و صادق، که درباره هر یک بهطور خلاصه بحث میشود.
قیام کنندگان فرصتطلب
دسته نخست کسانی هستند که داعیه حکومت داشته و فرصت را غنیمت شمرده و از احساسات مذهبی شیعه استفاده میکنند و در لوای پوشش حقخواهی و حقجویی نقشههای خود را پیاده مینمایند. روشن است که این دسته، هر کس و هر گروه که باشد، هرگز نمیتواند مورد رضایت حضرات معصومین علیهمالسلام قرار گیرند و آن حضرات علیهمالسلام کردار آنان را امضا و تأیید نمینمایند؛ زیرا گذشته از آن که صداقت ندارند، باعث زیان دوستان آن حضرت نیز میشوند و آنها هرگز به این امر راضی نمیباشند؛ چرا که این شیادان در چهره دین و با ظاهری آراسته دوستان را فریب میدهند و مقاصد خود را پیاده میکنند و زیر این پوشش بهظاهر حقطلبانه، ریاست و حکومت خود را تثبیت مینمایند.
(۳۲)
مبارزان صادق
دسته دوم کسانی هستند که به دادخواهی و دفاع از حریم حضرات معصومین علیهمالسلام برخاسته و قیام کردهاند و کشتند و کشته شدند؛ خواه به مقصد خود رسیده باشند یا نه و یا تشکیل حکومت داده باشند یا خیر، و تنها علت خروج آنها صداقت آنان بوده است؛ اگرچه تحمل و صبر انقلابی نداشتهاند و فرمانی از آن حضرت دارا نبودند و از پیش خود و به نظر خویش این گام را برداشتهاند.
این دسته چند ویژگی را در اندیشه و اعمال خود نمایان کردهاند؛ بهگونهای که با هر یک از این ویژگیها از دیگران امتیاز مییابند:
نخست، صداقت را معیار خود میدانند؛
دوم، دستور و امضای ابتدایی از حضرات معصومین علیهمالسلام ندارند؛
سوم، این نوع قیام در زمان غیبت راه اصلی و اساسی رفع ظلم نیست؛
چهارم، بر اساس صدق و راستی میتوان رضایت حضرات معصومین علیهمالسلام را در پایان جلب نمود و در کار خود مأجور شد؛
پنجم، باید خود را در خروج مستقل دانست و از
(۳۳)
بیان آن دریغ نکرد تا اعمال نادرست و اشتباه به حضرات معصومین علیهمالسلام منسوب نشود. به هر یک از این ویژگیها بهطور فشرده اشاره میشود.
ویژگی اول: صداقت و راستی
این گروه لازم است در مسیر حرکت انقلابی خویش صداقت را معیار کل حرکت خود بدانند؛ زیرا تنها صداقت و راستی است که میتواند رضایت آن حضرات علیهمالسلام را جلب نماید؛ همانطور که از کردار صادقان گذشته این امر روشن میشود و کشف این امر جز با دلیل انّی میسر نیست و با حفظ این شرط، مأجور میباشند و با فقدان صداقت ـ که عدم رضایت آنان را بهدنبال دارد ـ ازرش و فضیلتی برای قیام وجود ندارد.
ویژگی دوم: عدم اذن ابتدایی
آنان باید بدانند که از آن حضرات علیهمالسلام اذن ابتدایی ندارند و آنان راضی به این قیام نیستند؛ زیرا روشن شد که حضرات معصومین علیهمالسلام در زمان حضور خود، از کسی چنین حرکت و قیامی را نمیپذیرفتند و این روش را راه خود نمیدانستند وگرنه آن حضرات خود بر این قیام و حرکت از هر کس سزاوارتر بودند؛ همانطور که حضرت به زید
(۳۴)
فرمود: «اگر می خواهی کشته شوی، این کار را بکن» که مراد حضرت این است که حرکت تو ثمره حیاتی ندارد و خود را به کشتن میدهی و زحمت دوستان میداری.
امر سوم: رضایت و اقرار ضمنی
این امر ـ چنان که پیش از این بیان شد ـ از روایات باب به دست میآید که آن حضرات علیهمالسلام از چنین افرادی بهخوبی یاد میکنند و از ایشان تجلیل مینمایند؛ چنان که زید را «عالم آل محمد» نامیدند.
ویژگی چهارم
این نوع قیام و حرکت در زمان غیبت راه اصلی رفع ظلم نیست وگرنه آن حضرت درنگی روا نمیداشتند و آن وضع را تحمل نمیکردند. آن حضرات علیهمالسلام این تشخیص را از ناحیه اجداد خود و تعلیم درگاه ایزدی و آگاهی به غیب داشتند و ملاک عمل ایشان تنها بر اساس پیشبینیهای سیاسی و اندیشههای اجتماعی نبوده است؛ بلکه حقیقت امر در اختیار آنان قرار دارد. آنان این حرکت اساسی را تنها در توان و وظیفه حضرت قائم (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) میدانستند که آن هم به اندازه و تقدیر الهی ارتباط دارد.
(۳۵)
ویژگی پنجم: داشتن استقلال
باید خود را در خروج مستقل دانست و از اظهار و بیان آن دریغ نداشت تا کردار نادرستی که از اشخاص سر میزند و یا اشتباهاتی که پیش میآید به حساب حضرات معصومین علیهمالسلام گذارده نشود که در این صورت، چهره ملکوتی حضرات معصومین علیهمالسلام را مخدوش میسازد و این خود زیانی است که جبرانپذیر نخواهد بود. پس باید نه خود را در مقام آنان قرار داد و نه مدعی توان سیر کامل وجودی همچون آنان بود؛ زیرا حکومت حضرات معصومین علیهمالسلام به گونهای است که مقایسه غیر با آن، گذشته از آن که صحیح نیست، در عمل نیز ایجاد چنین حکومتی ممکن نمیباشد. پس باید بدیها را از خود و خوبیها را از آنان دانست و حد خود را با اندیشههای بلند ایشان منطبق نمود تا نسبت ناروا پیش نیاید.
بررسی انقلاب اسلامی ایران
برای بازشناسی انقلاب اسلامی و تحلیل آن در پرتو دادههای یاد شده، با کمال انصاف و گذشت از هر گونه تعصب و احساسات، شناخت چند موضوع اساسی لازم و ضروری است که بهطور خلاصه بیان میگردد.
(۳۶)
حرکت و قیام مردم تنها برای رفع ظلم و رهایی مملکت از قید بیگانگان بوده و به منظور خونخواهی و تنها دفاع از حضرات معصومین علیهمالسلام
نبوده است و آنان با دشمنان مستقیم آن حضرات روبهرو نشدهاند؛ اگرچه هرچه ظلم و ظالم است ، دشمن حضرات معصومین علیهمالسلام بوده است و در نتیجه در جهت مقابل آنان قرار میگیرد، ولی علت آغازین چنین حرکتی رفع ظلم از دوش خود بوده است و بس.
این قیام از پانزده خرداد ۱۳۴۱ به رهبری آقاي خميني و طلاب جوان و توسط مردم شیعه ـ که شیفته آن جناب بودند ـ شروع شد و دیگر عالمان چنین اندیشه و نظر قاطعی را نداشتهاند. البته، دیگر عالمان موافق یا مخالف، به قدر امکان و ضرورت، هماهنگی داشتند و یا با سکوت از آن گذشتند و جز در اندک مواردی مخالفت ظاهری ظاهر نشد تا این که قیام به مرحله تحکیم نسبی خود رسید.
در این هنگام، گردانندگان انقلاب و قیام نباید عمل و اندیشه خود را اندیشه و عمل تمامی عالمان شیعه بدانند و روش خود را راه مستقیم حضرات معصومین علیهمالسلام بشمارند و در مقابل دیگر اندیشههای عالمان شیعی وسعت نظر داشته باشند. البته، عالمان لازم است بقا و نظم حکومت را در
(۳۸)
نظر داشته باشند؛ مگر این که سران حکومت از مسیر اندیشههای ادعایی خود انحرافی پیدا کنند که در این صورت جهت دیگری پیش میآید.
پس حکومت و تشکیلات قانونی آن باید خود را از روحانیت بداند و در کنار روحانیت باشد، اما روحانیت را در خود خلاصه نبیند و خود را حاکم بر آن نشناسد که در این صورت، انحراف بزرگی پیش خواهد آمد و نتیجهای جز ضعف روحانیت یا حکومت را به دنبال نمیآورد.
حاکمیت بر اساس اصل انتظار
حکومت باید اصل تبلیغات خود را بر پایه انتظار قرار دهد و با تمام کوششی که در برخورداری عدل نسبی و آسایش عمومی اعمال میکند، هرگز توهم توان رفع مشکل کلی جامعه بشری را به خود راه ندهد و همیشه جامعه خود و دیگر جوامع انسانی را به منجی اصلی و دافع کل مشکلات بشر، حضرت قائم (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) متوجه نماید.
نظر نهایی در جهات مختلف این قیام
با رعایت این امور بسیار مهم و اساسی ـ از خود قیام گرفته تا چگونگی آن و دیگر اصول ـ این
(۳۹)
حرکت میتواند موفّق، بلکه مأجور باشد و در سطح جهان بهطور جزیی گرهگشایی کند؛ ولی اگر اصول گفته شده را رعایت نکند و قیام خود را با اصل صداقت شروع ننماید یا قیام را روش مخصوص معصومین علیهمالسلام و یا کل روحانیت بداند ـ بهطوری که در نتیجه اشتباهات و یا کجاندیشیهای خود را حق ببیند ـ هرگز نمیتواند در درازمدت موفّق باشد و در انزوای سیاسی قرار میگیرد که یا باید کنار رود و یا مانند دیگر حکومتها با زور حکومت کند، که در این صورت، در آن انحراف حاصل شده و تنها همانند حکومتهای دیگر کشورهای اسلامی، تنها اسمی از حکومت اسلامی دارد.
بررسی پیوند دین و سیاست
در پایان لازم است این شعار کلی که در زمانهای مختلف طرح شده و طرفداران و مخالفان فراوانی داشته است بررسی شود تا از هر گونه ابهام و انحرافی دور بماند.
پرسش این است که آیا دین از سیاست جداست یا خیر؟ در پاسخ باید گفت: در واقع دین از سیاست جداست و جدا نیست؛ زیرا دین و
(۴۰)
سیاست، معانی گوناگونی و برداشتهای مختلفی دارد؛ پس باید این اختلاف معانی را در نظر گرفت تا حکم به نفی و اثبات آن ممکن گردد.
معنای اول
دین؛ یعنی روش صحیح زندگی انسانی که بر اساس حکم الهی انجام میپذیرد و سیاست به معنای روش سالم و مثبتی است که آدمی را به سعادت ابد و آخرت موعود میرساند.
اگر دین و سیاست چنین معنا شود، دین هرگز از سیاست جدا نیست و هر دو لفظ محتوای واحدی را شامل میشود که همان دستور زندگی انسانی بر مبنای برنامه الهی است.
معنای دوم
دین به معنای روش حضرات معصومین علیهمالسلام در زمان غیبت و سیاست به معنای اظهار و بیان و در کنار آن با بدیها و بدها مخالفت داشتن و در حد امکان بر رفع آن همت گماشتن و انتظار را شعار خود ساختن است.
در این معنا نیز دین هرگز از سیاست جدا نیست؛ زیرا هر دو لفظ، قالب یک معناست و این دو واژه یک تعهد را بیان میکند.
(۴۱)
معنای سوم
دین به معنای روش حضرات معصومین علیهمالسلام و سیاست به معنای قیام مسلّحانه و حرکت توفانزا و تشکیل حکومت با وجود تمام موانع و انجام هر عمل قهرآمیز است.
دین و سیاست در این صورت به طور حتم از هم جدا میباشد؛ زیرا روش حضرات معصومین علیهمالسلام ـ چنان که بیان شد ـ چنین نبوده و اگر آن حضرات علیهمالسلام چنین سیاستی را دنبال میکردند، معلوم نیست که از ما موفّقتر نباشند، که بهطور حتم بودند؛ ولی چیزی که مسلم است این است که چنین سیاستی را دنبال نکردند.
معنای چهارم
دین به معنای روش معصومین علیهمالسلام که به وسیله عالمان بزرگ از کتاب و سنت استنباط میشود و سیاست به معنای قیام و توفان حرکت و تهوّر است.
دین و سیاست گفته شده از هم جدایی دارد؛ زیرا روش اجتهادی و استنباطی عالمان و فقیهان شیعه در طول هزار سال نیابت بهطور کلی چنین نبوده و این امر روشن است که در زمانهای بسیار، شعار «دین از سیاست جداست» برای همگان
(۴۲)
محسوس بوده است. البته، این امر در صورتی است که سیاست را به معنای قیام و حکومت بگیریم.
معنای پنجم
دین به معنای روش معصومین علیهمالسلام که به وسیله فقیهان بزرگ از کتاب و سنت برگرفته میشود و سیاست به معنای قیام و حرکت و وجوب تشکیل حکومت بر فقیه عادل یا فقیهان عدول است که این روش حضرت امام و پیروان ایشان میباشد.
البته، دین در تعریف یاد شده از سیاست گفته شده جدا نیست؛ در صورتی که دو موضوع اثبات و روشن گردد: اول، تطبیق حکمی آن؛ دوم، انطباق موضوعی آن؛ پس باید از جهت حکم و موضوع این معنا بررسی شود تا روشن گردد که در زمان غیبت، شیعه چه روشی را باید دنبال کند؛ روش ثابت یا متغیر؛ روش واحد یا کثیر و یا هر دو امر بهطور متفاوت اعمال میگردد.
پس شعار «دین از سیاست جداست» و«جدانیست» معانی گوناگون و ابعاد بسیار و عمق تاریخی فراوانی دارد که در آن مغالطه فراوان پیش آمده و هر کس به تنهایی قاضی این موضوع گشته است که باید در آن دقت بسیار روا داشت تا از هر گونه انحراف مصون بود.
(۴۳)
نتیجه بحث
در پایان، نتیجه کلی بحث چنین شد که قیام آقاي خمینی اگرچه از سوی شیعه و عدهای از عالمان آن به رهبری وي و با هماهنگی نسبی دیگر مردمان شکل گرفته است، ولی روش حضرات معصومین علیهمالسلام و عالمان شیعه در زمان غیبت نبوده و تنها اندکی از عالمان چنین اندیشهای را داشتهاند؛ با آن که میتوان بر اساس صداقت و حفظ شرایط گذشته، رضایت اولیای دین ـ از حضرات معصومین علیهمالسلام تا عالمان شیعه ـ را جلب نمود و در غیر این صورت، هرچه باشد و هرچه شود، در مسیر آینده جامعه شیعی دورنمای روشنی به دست نخواهد داد و در درازمدت دستخوش حوادث گوناگونی خواهد شد که برای دفع این یأس تاریخی همه عالمان و قیام کنندگان و مردم باید با هوشیاری تمام در جهت هماهنگی در محدوده وظیفه خود گام بردارند؛ بهطوری که عالمان مسیر خود را ادامه داده و دست اندرکاران قیام مردم را هماهنگ نگاه دارند و مردم اطاعت و دقت را از دست ندهند تا مهره بیاراده حکومت نگردند و حکومت، خط انحراف و زور را دنبال ننماید.
(۴۴)
بررسی برخی از شرایط رهبری
شرایط عمده رهبری را میتوان درسهزاویه کلی دانست:
قدرت استماع، عدم انفعال در مقابل شنیدهها و برخورداری از ارادهای قوی برای داشتن قدرت تصمیمگیری در امور که این مختصر آن را به بحث اجمالی میگذارد.
۱ ـ داشتن قدرت استماع
رهبر باید اُذُن باشد؛ بهطوری که ظرفیت و
(۴۵)
تحمّل شنیدن حرفهای شیرین و ناگوار را داشته باشد. کسی که قدرت استماع ندارد و فاقد این صفت است، نقص روانی و کمبود نفسانی دارد و این چنین نقصی همانند دیگر نواقص اساسی، سلب صلاحیت رهبری را به دنبال دارد.
۲ ـ نداشتن انفعال در مقابل شنیدهها
رهبر نباید در مقابل شنیدن زشتیها و زیباییها از خود یا دیگران منفعل گردد و واکنش نشان دهد و حالت تدافعی پیدا نماید که وجود این صفات خود نقص دیگری است که سلب صلاحیت رهبری از فرد مینماید.
۳ ـ برخورداری از ارادهای قوی
نداشتن انفعال شرط لازم است اما کافی نیست؛ زیرا ممکن است بر اثر نقص ارادی بسیاری از افراد از وی منفعل نگردند و این امر برای وی نقص است؛ چرا که عدم انفعال هنگامی کمال است که در مقابل، فعلیت ارادی داشته باشد و قادر بر تحریک و حرکت افراد گوناگون در جامعه باشد و
(۴۶)
خواستههای شایسته خود را فعلیت بخشد.
پس قدرت استماع عدم انفعال و وجود صفت فعلی اقتدار برای رهبر جامعه سالم اسلامی بسیار لازم و ضروری است.
رهبری و ارتکاب گناه
در این جا این پرسش پیش میآید که توان استماع و وجود این شرط در رهبر، منوط به ارتکاب معاصی است؛ زیرا در ظرف استماع، شنیدنهای نابجا و عیبگویی و تهمت و نارواییهای بسیاری در موارد فراوانی پیش میآید و بنابر این لازمه اتصاف رهبری به این صفت این است که به نوعی مرتکب این امور شود، و استماع چنین مناهی، نه تنها نباید برای او عصیان شمرده شود، بلکه برای تحقق استماع و ارتکاب این گونه امور حرام لازم است تلاش بنماید تا از وضعیت امور آگاه گردد.
در نقد و پاسخ این اشکال باید گفت: استماع لازم است، ولی مرز استماع تا جایی است که به
(۴۷)
خود فرد یا حیثیت ضروری وی مربوط باشد، هر کس بخواهد نسبت به امری با او صحبت کند و او را در جریان امری بگذارد، بر رهبری لازم است تحمل و قدرت بر استماع آن را داشته باشد؛ البته، در صورتی که آن امر مربوط به شخص آن فرد بوده و با مقام رهبری مناسبت تنگاتنگ داشته باشد. پس هر کس بخواهد با او از خود یا از نفس رهبر یا از امری که مربوط به او میشود و در محدوده ارتباطی اوست بحثی را عنوان کند استماع جایز است و رهبر باید توان استماع داشته باشد، ولی اگر بخواهد از دیگران؛ به گونهای که ارتباطی با او ندارد چیزی بگوید، چنین امری دارای شرایط استماع نیست، بلکه استماع آن حتی برای رهبر همانند دیگران حکم گناه را دارد.
پس وصف استماع تا مرز ارتباط میباشد و در این صورت، حکم ارتکاب معاصی را به دنبال ندارد.
استماع از صفت مؤمنان
صفت استماع که از شرایط رهبری است، تنها
(۴۸)
مخصوص رهبر نیست و هر مؤمن وارستهای باید قدرت استماع داشته باشد. این صفت از لوازم ایمان است و تنها افراد ناآگاه و ضعیف هستند که قدرت استماع ندارند و مرز استماع از فرد در محدوده ارتباط میباشد و استماع کلام یا فعل غیر اعتبار ثانوی مییابد و لزوم غیری و محدوده خاص خود را دارد.
(۴۹)
(۵۰)
(۵۱)