دولت منجي
شناسنامه
دولت منجي
سرشناسه | : | نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷ - |
عنوان و نام پديدآور | : | دولت منجی/محمدرضا نکونام. |
مشخصات نشر | : | اسلامشهر: انتشارات صبح فردا، ۱۳۹۳. |
مشخصات ظاهری | : | ۸۴ص.؛ ۵/۹×۱۹ سم. |
شابک | : | ۹۷۸-۶۰۰-۷۳۴۷-۱۹-۵ |
وضعیت فهرست نویسی | : | فیپا |
موضوع | : | محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، ۲۵۵ق - |
موضوع | : | مهدویت |
رده بندی کنگره | : | BP۲۲۴/۴/ن۸د۹ ۱۳۹۳ |
رده بندی دیویی | : | ۲۹۷/۴۶۲ |
شماره کتابشناسی ملی | : | ۳۵۰۲۹۷۵ |
(۴)
پیشگفتار
در کنج تنهایی، بیکسی، غربت و دور از وطن مینشینم و به آسمان نگاه میکنم تا روشنایی برود و هوا تاریک شود. باز هم مینشینم تا هوا روشن شود، شبْ روز شود و روزْ شب. آنقدر این کار را ادامه میدهم تا روشنایی و تاریکی شب و روز برایم عادی شود. دوباره مینشینم؛ ولی نه آنکه روز تاریک شود یا شب روشن گردد؛ بلکه مینشینم که زمان، خود را بگذراند و این کار را نیز آنقدر تکرار میکنم تا عادی شود و آنوقت دیگر مینشینم تا تنها نشسته باشم و با این نشست، پشت هر مقابلهای را به خاک بمالم.
این معنای انتظار و زندان است. انتظار و زندان، دو همسنگر هستند که گاه با هم همگام میشوند و گاه میشود که از یکدیگر جدا میگردند. بعضی در
(۷)
انتظارند؛ هرچند در زندان نیستند و برخی در زندانند؛ اگرچه منتظر نمیباشند.
هرچند نفس انتظار میتواند زندانی باشد و زندان نیز خود انتظاری باشد، این دو بسیار میشود که از هم دور و به هم نزدیک میشوند و گاهی وحدت پیدا میکنند و یکی میشوند و گاه میشود که یکدیگر را فراموش میکنند.
همانطور که انتظار میتواند انواع مختلفی داشته باشد، زندان نیز دارای اقسام مختلفی است. بدترین نوع زندان، همان است که انتظاری را در بر نداشته باشد. این زندان هرچند از آرامش نسبی برخوردار است، نمیتواند شور، حال و طراوت داشته باشد. این زندان میتواند گور متحرکی باشد که روی زمین قرار گرفته است.
مردم با آنکه فراوان زندان دیدهاند و انتظار هم کشیدهاند، ولی کمتر اطلاعی از آن دارند و نمیخواهند از این جلیس خود سخنی به میان آورند. آنان که زندان و انتظار را میشناسند، خود را از آن دور میدارند و ناآشنا معرفی میکنند. کسی که
(۸)
حالات انتظار یا زندان و بست و بند را به خود ندیده و خود را محدود در حصاری نیافته است، سوز و ساز این درد را ندارد.
دیوارهای زندان را نظاره کردن چندان هم آسان نیست؛ هرچند کم و بیش بعد از مدتی عادت میشود. زندان یا نیروی آدمی را تحلیل میدهد و یا نیروی تازهای در آدمی زنده میکند.
ما شیعیان نیز در حصار غیبت هستیم و در زندان تاریک غیبت در بند میباشیم؛ زندانی که در دورهٔ آخرالزمان قرار دارد. در آخرالزمان، اسم اسلام گسترده و جهانی میشود؛ ولی مسمّا و حقیقت آن از میان مردم رخت بر میبندد.
کتاب حاضر به تشریح وظایف شیعیان در این زمانهٔ سخت و هنگامهٔ عظیم میپردازد و ویژگیهای دورهٔ آخرالزمان را برمیرسد؛ زمانی که فتنه چون شتری مست هر کسی را هدف میگیرد و دندان در پوست و گوشت او فرو میبرد و آنچه از دست میرود و فراموش میشود، «حق» و «حقخواهان» هستند.
(۹)
این کتاب از عصر غیبت و از زمان ظهور و دولت منجی (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) میگوید و این در حالی است که هر کسی با فکر خود در این زمینه قدم برمیدارد و در کتابهایی که در این زمینه نوشته شده است، حقیقت به اندازهٔ خُردی نویسندهٔ آن کوچک شده است.
وقتی در مورد فردی صحبت میشود، عالمان از میان تمام حقایقِ او، فقط از علم وی سؤال میکنند و میگویند: عالم یا طلبه است یا نه؟ وقتی آنان دانستند که کسی طلبه یا عالم نیست، سخن گفتن از او را کنار میگذارند؛ چرا که این عده در جستوجوی حقیقت علم هستند و دیگر حقایق موجود در عالم را رها کردهاند. عدهای نیز پی شهرت، مقام و ریاست میگردند. به طور مثال اگر نام فرد شاعری نزد آنان برده شود، اولین پرسش آنان این است که چه رتبهای دارد و در کشور دارای چه مقامی است؟ آیا خانه یا خودرویی دارد یا نه؟ اهل سیاست نیز وقتی از کسی سخن میگویند، از این جهت که راستی یا چپی است، بحث میکنند و
(۱۰)
فقیران، تنها برای تبلیغات در بحث آنها میآیند. هر شیء در عالم، حقایق نامحدودی دارد که اگر انسان همهٔ حقایق آن را درک کند، به حقیقت آن رسیده است؛ ولی افسوس که ذهن و کوچکی انسانِ نوعی نمیگذارد تمام حقایق را از آن بگیرد. بحث غیبت، ظهور و رجعت نیز این گونه است و در دام خُردی نویسندگان یا خُردی برداشتهای آنان از احادیث و روایات، گرفتار آمده است.
برای نشان دادن خردی آدمها، خوب است به واقعهای اشاره نمایم. روزی به من گفتند: فلانی در محلهای ادعا میکند که امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) است، من خیلی کنجکاو بودم و از دوستان خواستم مرا نزد او ببرند و مرا به عنوان تاجرزاده به او معرفی کنند و هیچ نگویند تا مسأله فاش نگردد. من سن و سال زیادی نداشتم و دارای قیافهای نرم و لطیف بودم. عبایی روی دوش انداختم و خود را معطر نمودم و موهایم را هرچند همیشه روغنی بود، چربتر کردم. بعد از آنکه مرا نزد او بردند و به او معرفی کردند، گفتم: «اگر من به تو ایمان آورم،
(۱۱)
افراد زیادی به تو ایمان خواهند آورد، میخواهم عقاید تو را بدانم و مرا راهنمایی کنی تا حقانیت تو را درک کنم و به تو ایمان آورم.»
او شروع به سخن نمود و از آسمان و زمین، و از کسری و قیصرهای زمان گفت. او میگفت: «به تمام کشورهای خارج نامه نوشتهام تا به من ایمان آورند و همه نیز پاسخ مرا دادهاند» و تومارها و نامههایی از آنان نشان داد. پس از اینکه تمام معلومات وی را ظرف دو ساعت تخلیه کردم، دست گدایی به سوی من دراز نمود. دیدم عجب دنیایی است! این همه ادعا به خاطر مال دنیا، آن هم ادعایی به این بزرگی! کسی که ادعا میکند امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) است، باید پشت او به حق گرم شود، نه به پول تاجران و تاجرزادگان و عجیب از این دنیا که چگونه افراد را فریب میدهد که آن شخص به خاطر من که در خانوادهٔ متوسط و کمی پایینتر از آن زندگی میکردم و به خاطر ظاهرنمایی من، این همه عجز و التماس کند و دنیای غرب و شرق و کشورهای دیگر که نامههای او را پاسخ داده بودند، چه امیدها به این خرابکاران دین بستهاند و نامهها فرستادهاند.
(۱۲)
خُردی آدمها با بزرگی ادعاهای آنان چنین است. امید است کتاب حاضر برای تبیین وظایف خواص شیعه در عصر حاضر، رهنمون مفیدی باشد و بسیاری از داعیهها را پاسخ گفته باشد.
ستایش برای خداست
(۱۳)
ویژگیهای آخرالزمان
آخرالزمان، زمان پایانی از دورهٔ امامت را گویند. دورهای که امام یازدهم آن به شهادت رسیده و امام دوازدهم در غیبت به سر میبرد و امام دیگری نیز ندارد.
فراگیری و شهرت نام اسلام و غربت محتوای آن
اسلام، حقیقت گستردهای است که دارای چهرههای گوناگونی است و در مفهوم و مصداق، دارای پویایی خاصی است؛ ولی از اسم تا مفهوم آن همیشه دستخوش حوادث بوده است و این ماجرا همچنان ادامه دارد. البته اسلام هم در زمان پیدایش و ظهور آن و هم در زمانهای بعدی و هم در دوران
(۱۷)
غیبت، چنین حکایتی داشته است. در میان فرمایشات حضرات معصومین علیهمالسلام به بسیاری از آن، اشاراتی شده و اخباری بسیار دقیق و پیچیده در این زمینه به ما رسیده است، که در اینجا تنها به دو نمونه از آن اشاره میشود که به واقع از عمق علم آن حضرات به پنهانیها حکایت میکند:
یکی آنکه در «دورهٔ آخرالزمان از اسلام جز اسمی باقی نمیماند» و این بیان بسیار معروف و مشهور است(۱). دو دیگر اینکه «نگاه داشتن ایمان از نگاه داشتن آتش در دست مشکلتر و سختتر است.»
این دو بیان، مانند بسیاری از آموزههای حضرات معصومین علیهمالسلام آنقدر گویا و محکم است که نیازمند سند، رجال و استناد نیست و اگر شخص دیگری نیز میتوانست در آن زمانها چنین بیاناتی را نسبت به زمان حاضر داشته باشد، امروزه مورد پذیرش قرار میگرفت؛ زیرا واقعیتی بوده که عنوان آن در گذشته، و معنون و مصداقش امروزه ظاهر گشته است.
- ر. ک : کافی، ج ۸، ص ۳۰۷٫
(۱۸)
استفادهای که از بیان نخست باید داشت، مقایسهٔ میان اسم و مسماست که از اسلام جز اسمی باقی نمیماند و اینطور باید معنا شود که هر اندازه مسلمانی از میان مردم برداشته شود، حقیقتی از آن باقی نمیماند و به همان میزان، اسم آن ظاهر میگردد و چنین نیست که اسم آن نیز مانند واقعش از میان برود؛ بلکه به همان میزان که حقیقت آن نایاب میگردد و در میان عموم مردم قابل لمس و رؤیت نیست، اسم آن، چنان گسترده میگردد که جایی، از آن خالی نخواهد بود. از مسما و محتوای اسلام چیزی باقی نمیماند و معنایی به چشم نمیآید؛ اما اسم آن، سراسر دنیای انسانی را پر میکند.
این بیان، حکایت از فراگیری اسلام در ظاهر دارد و به ما میفهماند که حکومت ظاهری اسلام، جهانی میشود و سراسر گیتی را فرا میگیرد و همگان شعایر آن را در ظاهر تعظیم و تکریم میکنند؛ در حالی که هیچکدام از بیگانگان و سردمداران و مسلمانان، به واقع نمیاندیشند و
(۱۹)
اعتقاد کامل و خلوص نیت درستی نسبت به آن ندارند.
اسم، صورتی است که باقی میماند؛ ولی صورت، صفا، خلوص و قربآفرین نمیباشد. ظاهر، فریاد است و باطن، خموش. عنوان، شیرین است و معنون، تلخ. دلیلْ گویاست و مدلولْ هیچ.
از این بیان نمیتوان چنین برداشت نمود که چون از اسلام چیزی و معنایی باقی نمیماند، پس اسم آن نیز باقی نمیماند و چنانچه اصل اسلام غریب شود، اسم آن نیز باید به غربت کشیده شود و مردم از آن بیاطلاع بمانند؛ بلکه اسم آن، چنان شهرتی مییابد که شخصی از آن بیخبر نمیماند و همهٔ مردم جهان، اسلام را بهخوبی میشناسند و نسبت به احکام و آموزههای گوناگون آن، اظهار نظر میکنند؛ در حالی که به همان نظرات خود نیز هرگز عمل نمیکنند و تنها سخن است و سخن که صادر میشود تا خود حجتی باشد که مردم نگویند ما اسلام را نمیشناختیم و یا نمیدانستیم که دین چیست؛ بلکه باید در مقابل عدل کامل، قائم آل
(۲۰)
محمد ـ عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ـ پاسخگوی تمامی گفتهها و کردار خود باشند.
اگر در دورهٔ غیبت، حقیقت دین نماند و اسم آن نیز در میان مردم شناخته شده نباشد، دیگر نمیتواند حجت باشد؛ زیرا حجت، بدون وصول به حقیقت تمام نمیشود. بنابراین، وصولی حجت است که کسی خود را از اسلام بیخبر نداند؛ در حالی که به واقع آن عمل نمیشود و واقع آن نیز به مردم نمیرسد و دین حقیقی چنان غریب میشود که در زمان ظهور میگویند: «حضرت، دین و آیینی جدید آورده است.»(۱)
آنچه در آینده از اسلام خواهد ماند، تنها اسم است، و اسمْ سخن است و شعارْ درس است و بحثْ کتاب است و کتابْ قانون است؛ ولی چهقدر از اینها درست باشد و چه مقداری از آن در کردار و عمل آنان دیده شود، معلوم نیست. همین است معنای بیان دوم که: «داشتن دین، مشکلتر از داشتن آتش در دست است»؛ زیرا اسم، سخن، شعار و
- ر. ک : بحار الانوار، ج ۵۲، صص ۲۳۰ ـ ۳۶۶٫
(۲۱)
ظاهر به کسی اجازه نمیدهد که واقعیتی را بیان کند و عملی در کار خود داشته باشد و اسم اسلام چنان جامعه و افراد را فرا میگیرد که دیگر جایی برای مسما و واقع آن نمیماند و تمامی وقت و عمر عمومی، صرف اسم آن میگردد.
این بیان نباید غیر معقول به نظر آید؛ زیرا همهٔ مردمان را میتوان به دو گروه تقسیم نمود: گروه مخالف و گروه موافق. این دو گروه با هم درگیر میشوند و برای برتری و قدرتنمایی، از تمامی توان خود استفاده میکنند تا خصم خود را از میان بردارند و خود را در آن نقطه حاکم کنند. چنین برخوردی نمیتواند بر اساس عدل باشد و بیشتر شبیه جنگ است تا زندگی سالم اجتماعی.
هرگاه این دو گروه با کمبودها، نواقص و ناتوانیها درآمیزند، معلوم میشود که هیچ یک از دو طرف، در فکر حق نیستند و تنها میخواهند جان از میان به در برند تا باقی بمانند. آنان همواره بر دیگری میتازند و با هر امکاناتی که در دست داشته باشند، خصم را لجنمال میکنند ـ به حق یا به ناحق ـ و خود را شایسته جلوه میدهند تا به قول
(۲۲)
خود، دین نصرت یابد یا به قول خصم، از چنین دینی راحت شوند.
همینگونه برخورد، کافی است تا انسان را ظالم، بیانصاف، غیرمنطقی و ظاهرساز نشان دهد و از عدل و درستی دور و خلوص و قرب به حقتعالی و پاکی و صداقت را از انسان بردارد. روشن است با چنین وضعی، دیگر عشق به حقتعالی، میل به عبادت، دوری از ریا و ظاهرسازی، آسان نیست. باید گفت این امر ـ یعنی نگاهداشت دین در چنین وضعیتی ـ چندان امکان وقوعی ندارد و بیان دوم، حکایت از همین سخن میکند که آتش نگاهداشتن در دست آسانتر از دینداشتن در آن زمان خواهد بود. آتش را که در دست نمیشود نگاه داشت؛ پس دین را نیز نمیشود بهخوبی در خود دید.
اگر کسی بگوید: میشود آتش را در دست نگاه داشت، به شرط آن که ارادهای محکم و گذشت از هر دو دست باشد، باید گفت: چنین فردی، دیگر نمیتواند در میان عموم مردم، فرد معمولی باشد. او از همان گروه اندک است که معلوم نیست چه کسانی
(۲۳)
و کجا هستند و چهقدر خواهند بود، به چشم میآیند یا نه و در میان ما هستند یا نه؟ این همان معنای غربت اسلام است؛ زیرا چنین فردی و چنین افرادی هرگز مجال میدانداری و قدرتنمایی ندارند و تنها میتوانند در زیر پتکهای گوناگون، دین خود را حفظ کنند و منتظر باشند.
بر این اساس، کسانی وصف آخرالزمان را به واقع مییابند و شامل اوصاف مؤمنان آخرالزمانی میشوند که از غربای امت بوده و عنوان انتظار را دارا باشند؛ همانطور که نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله میفرماید: «طوبی للغرباء»(۱) . کسی از غربای امت است که دارای چهار صفت باشد: «لم یلحقوا النّبی وحجب عنهم الحجَّة»(۲)؛ از وحی و عصمت کنار افتاده باشد، بر حق نیز باشد و پابرجایی و ثبات قدم به آن داشته باشد و به ناچار، تنها و محزون نیز باشد؛ زیرا غریب، وصف تنهایی و حزن را دارد.
۱- عیون أخبار الرضا علیهالسلام ، ج ۱، ص ۲۱۶٫
۲- أنّ أعجب النّاس إیمانا وأعظمهم یقینا قوم یکونون فی آخر الزمان، لم یلحقوا النّبی، وحجبتهم الحجّة، فآمنوا بسواد علی بیاض». شیخ صدوق، کمال الدین وتمام النعمة، ص ۲۸۸٫
(۲۴)
معلوم است این برخورد دفاعی، تنها در توان گروهی بسیار اندک خواهد بود. اگر وجود چنین گروهی قابل تصور عادی باشد، پس گریز از خصم و حفظ منافع فردی و گروهی در چنین دورانی، هرگونه انصافی را از انسان دور میسازد؛ بهطوری که خصم فقط در فکر منافع و نتایج برخوردهای گوناگون است و ظاهر را در نظر دارد و دیگر هیچ.
از این بیان میتوان استفاده کرد که این روایات برای زمانهای اولی غیبت نیست و برای دورانی است که اسم اسلام گسترش مییابد و حکومتهای اسلامی فراوان میباشند و اسم دین، عمومی است و اسلام در صحنهٔ سیاسی دنیا حضور دارد و خودنمایی میکند.
این دوران به گونهای است که کسی آزادی عمل چندانی ندارد و مؤمنی نمیتواند خود را در آرامش ببیند و هر لحظه انتظار خوف و خطری را دارد. دورهای که صحّت مزاج و سلامت روح، کمتر میگردد، بیماری و فساد فراوان میباشد، امانی در کار نیست و هر کسی خود را در امان موقتی میبیند.
(۲۵)
بسیاری نیز خود را بیامان مشاهده میکنند و به دنبال تیر خلاص در حرکت میباشند. هیچ کس به دیگری اعتماد ندارد و به هیچوجه نمیتوان به کسی اعتماد کرد. تمامی روابط و دوستیها صوری و ظاهری است و با اندک حادثهای به هم میخورد و دشمنی جای آن را میگیرد.
دورانی میتواند موضوع این روایات باشد که آفات آسمانی، بلاهای زمینی، حوادث شوم و کشت و کشتارهای دستهجمعی به صورت فراوان در سراسر جهان اتفاق میافتد و به طور دایم در گوشهای از جهان جنگ و کشتار بهپا میشود. معلوم است در چنین زمانی و در میان چنین سیلاب خونآلودی، دیگر دلی محکم و نفسی سالم نمیماند، روحی صافی نخواهد بود، قلبی از مهر پر نمیگردد، دستی بهحق بر سری کشیده نمیشود و دنیا را تنها آشفتهبازاری فرا خواهد گرفت، بسیاری تلف و کشته میگردند، گروه گروه دستخوش حوادث میگردند و از گردونهٔ زندگی خارج و به فراموشی سپرده میشوند.
(۲۶)
خوب است در چنین زمانی انسان به خود آید و به خدای تعالی پناه برد، ساحلی گرچه سست و ناآرام بیابد، عمر خویش را در حالت انتظار سپری کند، خود را درگیر نسازد، با آبْ کشتی نگیرد و با آتش بازی نکند، در میان جمعْ خود را گرفتار نگرداند، با کمبودها بسازد، بیصدا و دور از هر جلوهگری، خود را به خویش مشغول گرداند.
در این زمان، مؤمن باید حقتعالی را در نظر آورد و در خواب و بیداری به یاد او باشد و خود را از پناهگاه الهی بیرون نبیند تا بسیاری از حوادث موجود را بکاهد و آسیب کمتری ببیند و فرصت بیشتری پیدا کند. عبادت، توجه، نماز، قرآن کریم، فکر، اندیشه و انتظار را هرچه بیشتر در خود توسعه دهد تا شاید جان و دینی سالم به در برد و بیدین و نجس از دنیا نرود.
البته در اینجا باید به موضوعی اشاره شود تا هیچ ابهام و اجمالی باقی نماند و امکان هر سوء استفاده از میان برود و آن اینکه بیان اینگونه مطالب نمیتواند دلیل بر نداشتن تکلیف و ارادهٔ ما باشد
(۲۷)
و ما نمیتوانیم به بهانهٔ اینگونه بیانات، خود را در گرداب هر بلایی قرار دهیم و بگوییم «این زلف آشفته را آشفتهترش باید کرد».
احکام اسلام ثابت و تکلیف مردمان نیز باقی است. هر کس باید مواظب عواقب کارهای خود باشد و در مقابل معاصی، از خود خویشتنداری نشان دهد، خوبیها را بهپا دارد و از آن حمایت کند و بداند از پس امروز، نه تنها فردایی است، بلکه از پس امروز، روزی میباشد که هر کس سزای کردار خود را میبیند. حال، اگر کسی بتواند موفق شود یا نتواند جزو گروه اکثر یا گروه اندک قرار گیرد، سخن دیگری است که نباید با هم خلط شود.
سلب توفیق
یکی دیگر از نشانههای دورهٔ آخرالزمان، این است که «توفیق» از مردم سلب میشود. توفیق از «وفق» به معنای هماهنگ شدن سلسلهای از مبادی و مقدمات برای انجام کاری است. بر این اساس، سلب توفیق به این معناست که مقدماتی که برای انجام یک کار لازم است، فراهم نمیشود. در عصر
(۲۸)
غیبت، حتی برای خوبان و شایستگان نیز بلایا و مشکلاتْ فراوان میگردد و کارها در جای خود انجام نمیپذیرد و تناسب نمییابد و امور و مجاری کارها همگون و همراه نمیباشد. در این زمان، حتی طبیعت، زمان و امورِ غیر اختیاری نیز چنین وضعیتی پیدا میکند و هر امری تناسب خود را از دست میدهد. زمستان، زمستان نمیشود و گاه به تابستان منتقل میشود. پاییز زود از راه میرسد و بهار در زمستان اتفاق میافتد، باران منافع خود را نمیرساند و خلاصه آدم و عالم، درگیر حوادث تازه میگردد و این خود بلا و ابتلایی برای بندگان در این عصر است.
اینجاست که باید اهل راه و خوبان و مؤمنان راهیافته، جایگاه خود را دریابند و بیمحابا و دور از حکمت، طی طریق نکنند و هرچه میتوانند از کثرت کارها و روابط اجتماعی و فردی بکاهند و مبادی و مقدمات امور را هرچه ممکن میشود تقلیل دهند و خود را درگیر کارها و امور زاید و بیمورد و یا کم ارزش نسازند و عقل و پختگی خود
(۲۹)
را ملاک قرار دهند. در این حال، مؤمنین باید با نور حق و عنایات الهی گام بردارند و هوس و تمایلات نفسانی را ملاک کار قرار ندهند و مانند فردی زندگی کنند که در غربت و تنهایی به سر میبرد و از تظاهرات و خودنمایی و پرکاریهای بیارزش دوری گزینند تا شاید عنایات الهی آنها را دستگیری کند؛ وگرنه اقتضای تمامی امور، بر عدم موفقیت و کاستی در امور خیر میباشد.
با توجه به این نکته ـ یعنی کم شدن توفیقات و سلب توفیق ـ باید گفت تا میشود باید از کارهای جمعی دوری گزید. در زمان غیبت که عقل و طهارت افراد جامعه از بین میرود و آنان چشم و گوش درستی ندارند، دیگر چه جای شعارهای پر سر و صداست؟ زمانی که وصی، نبی، امام و معصومی در میان ما نیست، به طور حتم کمبودهایی میباشد، که یکی از آن کمبودها عدم صداقت گروهها با وصف جمعی است.
پس باید برای بقای دین و ثبات طهارت اسلامی خود، از بسیاری سخنها دست برداشت و برای عمل کوشید و باید گذاشت تا مخالف هر قدر
(۳۰)
میخواهد فریاد زند، شعار دهد و «وا دینا» سر دهد. چیزی نمیگذرد که همگان درمییابند از فریادهای وی خبری نیست و تمامی سخن وی درد دنیاست که در جان او لانه کرده است ـ و نه درد دین ـ و فهم دین و عمل به آن، هرگز در مغز بستهای که در دام جمع گرفتار است، پیدا نمیشود.
این رفتار فردی و پرهیز از زندگی جمعی، اگرچه مشکلات فراوانی را به همراه دارد، حالت انتظار، غربت و قلت را تداعی میکند. رفتار فردی، دیگر طمطراق ندارد، فریاد نمیخواهد، مالهای حلال و حرام ندارد و میتواند گرسنگی را برطرف کند.
کسانی که بر رفتار اجتماعی اصرار دارند، اگر قدری در خود فکر نمایند و اطراف خود را نظاره کنند، مییابند که در هیچ یک از کارهای آنان خلوص و سلامت وجود ندارد و تنها در فکر زورمداری و معرکهداری هستند. اگر صحنهداری بهطور مناسب ممکن بود، هرگز غیبت رخ نمیداد و اینگونه ادامه پیدا نمیکرد و آن حضرت ـ که مظهر کامل تمامیت حق تعالی است ـ در پس پردهٔ غیبت قرار نمیگرفت.
(۳۱)
دیریاب بودن تشخیص وظیفه
در عصر غیبت، چالشهای فراوانی فراروی مؤمنان است، که یکی از مهمترینِ آنها، فهم درست و تشخیص وظیفهٔ مؤمن در این زمان است. مؤمن در این دوران نباید در تشخیص وظیفه و نوع زندگی، ساده و زودباور باشد.
اسلام هرچند دینی اجتماعی است، ولی ممکن است در زمانی موضوع برای اجرای آن نباشد. عدم امکان اجرای دین، نقص دین نیست؛ بلکه به سبب این است که قابلیت اجتماع کم میشود؛ پس اگر کسی گفت در زمان غیبت نمیشود خیلی از کارها را انجام داد، نباید چوب تکفیر بر سر وی زد یا اسلام را به رخ او کشید؛ زیرا اسلام حال و هوای خود را دارد.
تطهیر باطنی و سلامت نفسی که دین از ما میخواهد، در زمان غیبت، به طور جمعی امکانپذیر نیست و نمیشود جمعی را پیدا کرد که در چنین صراطی قرار گیرند؛ آن هم با وصف اقتدار و قدرت، و آن هم در مقابل هزاران افراد و گروه
(۳۲)
گوناگون که در غیر صراط حق و برای آبادی دنیای خود گام برمیدارند.
از این بیان میتوان چنین نتیجه گرفت زمانی که وصف جمعی میسر نباشد، تکالیف فردی و وصف نفسی، از کسی سلب نمیشود و باید در ایفای نقش فردی خود به قدر توان کوشید.
در این عصر، شایسته است مؤمن از حضرت حجت (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) درس بگیرد و بر سیرهٔ آن حضرت عمل نماید و تنها در رکاب آن حضرت باشد و همانگونه که آن حضرت در پس پردهٔ غیبت است، مؤمن نیز هر روز، خود را درگیر این و آن نسازد و بازار دنیای فرقه و گروهی را به نام دین و قرآن کریم و اسلام گرم نسازد و خود را مبتلا به حرمان ابدی ننماید. همانطور که آن حضرت در غیبت است، خوب است ما نیز در غیبت بکوشیم و از غیبت این و آن بهراسیم و خود را در عهد آن حضرت باقی بداریم و خود را از هزاران رَطب و یابس و پخته و خام باز داریم. این سخن گرچه با امور اسلام سازگار نیست، ولی قدر ممکنِ این زمان این است که هر کس به دنبال بیش از آن باشد و در
(۳۳)
پی وصف جمعی بیفتد، چیزی نصیب او نمیشود و همین مقدار را نیز از دست میدهد و از دین سخن آن را میبیند و بس. کسی میرود که دین خود را برپا کند، ولی خود را پیاده مینماید، یا میرود مردم را اصلاح کند، خود را خراب میسازد. یکی میرود تبلیغ اسلام کند، خود را تخریب مینماید؛ میرود جامعه را سالم سازد، خود را نیز از دست میدهد و متظاهری پر سخن و بیباطن بار میآید که خود نیز از خویش راضی نمیشود.
کسانی که از شؤون جمعی اسلام سخن میگویند، بدانند که این شؤون جمعی، موضوع جمعی میخواهد و موضوع جمعی در خود آنها نیز موجود نیست، چه رسد به آنکه در جامعه باشد. سخنْ آسان است و فریاد نیز ارزانْ؛ بگویند و فریاد بزنند تا روز موعود که معلوم شود آیا آن حضرت چیزی از این منابع جمعی آلوده به ریا و فریب را از آنها میخرد یا نه؟
اسارت و غربت خواص شیعه
شیعه در زمان غیبت و در دورهٔ آخرالزمان،
(۳۴)
حکم اسیر را دارد. میتوان گفت غیبت به معنای اسارت برای شیعیان است؛ هرچند لغت با ما همگویی نداشته باشد. اگر مؤمنی در این عصر حالاتی داشته باشد که اسیری دارد، میتواند وصف عنوانی تشیع را بر خود حمل کند؛ وگرنه هیچ. مراد از «طوبی ـ یقولها سبع مرات ـ لمن لم یرنی وآمن بی»(۱) نیز همین معناست.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله این سخن را در برابر ابوذر، عمار، مقداد و سلمان برای غریبان یادآور شدند؛ پس سخن آسانی نیست که هر کس آن را به آسانی بر خود حمل نماید.
همچنین بیان امام صادق علیهالسلام که به سعد میفرماید: «أما بعد فقد جاءنی کتابک تذکر فیه معرفة ما لا ینبغی ترکه وطاعة من رضی اللّه رضاه، فقلت من ذلک لنفسک ما کانت نفسک مرتهنة لو ترکته تعجب. إن رضی اللّه وطاعته ونصیحته لا تقبل ولا توجد ولا تعرف إلاّ فی عباد غرباء، أخلاء من النّاس قد اتّخذهم النّاس سخریا لما یرمونهم به من المنکرات وکان یقال: لا
- بحار الانوار، ج ۲۲، ص ۳۰۵٫
(۳۵)
یکون المؤمن مؤمنا حتی یکون أبغض إلی النّاس من جیفة الحمار، ولولا أن یصیبک من البلاء مثل الذی أصابنا فتجعل فتنة النّاس کعذاب اللّه ـ وأعیذک باللّه وإیانا من ذلک – لقربت علی بعد منزلتک . واعلم رحمک اللّه أنّه لا تنال محبة اللّه إلاّ ببغض کثیر من النّاس ولا ولایته إلاّ بمعاداتهم وفوت ذلک قلیل یسیر لدرک ذلک من اللّه لقوم یعلمون»(۱).
فراز: «أن یصیبک من البلاء مثل الذی أصابنا؛ هرچه بر ما از مصایب و شداید وارد شده است، بر آنها نیز وارد میشود»، سخنی است که از ظرافت خاصی برخوردار است و به آسانی بر هر کسی حمل نمیشود. کمترین مراحل مصیبت، همان تقیه و آزار از این و آن است که بر مؤمنان خاص و شیعیان حامل اسرار اهل بیت علیهمالسلام وارد میشود و برای آنان دهان، دست و دلی برای گفتار و کردار نمیماند.
پس همانطور که اسیر در تقیه به سر میبرد و همیشه در فکر گریز و رهایی است و بیم هرگونه
- کافی، ج ۸، ص ۵۶٫
(۳۶)
شکنجهای را در زمان اسارت دارد، شیعه باید در تقیهٔ کامل باشد و بیم هر شکنجه و آزاری را از هر کس داشته باشد و منتظر فرج و رهایی بوده و در هر آن، با فکر فرج و انتظار، چشم و دل خود را مشغول دارد و لحظهای از آن غافل نباشد.
آنان که سرپرستی واحد، یگانه، با صفا، دارای محبت و صمیمیت دارند، با آنان که خدایان و سرپرستان متعدد دارند، یکی نیستند. ما سرپرستی با این صفات داریم به نام امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) که همهٔ کارهای خود را به او میسپاریم. اگر ایشان بخواهد و نیاز جامعه را ببیند، نوشتههای ما را در این زمان یا زمانی که ما نیستیم، به عرصه میآورد. چقدر این دوستی و تک سرپرستی باصفاست. امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) خود عهدهدار امور ماست و با کسی کاری نیست. چه بسا افرادی که به دنبال ثروت و پارتی هستند و به این وسیله در مطرح کردن خود کوشش مینمایند و خدایان متعدد را برای خود انتخاب میکنند. آنان بدون صفا هستند؛ ولی
(۳۷)
ما از این امور رهیدهایم و هر امری را به صاحب خویش سپردهایم.
آنچه در روایت غربت اسلام آمده است، ملاک و معیار سنجش میزان ولایت میباشد. هر کس به هر میزان از خصوصیات یاد شده برای مؤمنانِ این دوران را در خود نداشته باشد و سختیهای آن ـ و بهویژه غربت ـ برای او پیش نیاید، بهطور نسبی ضعف ولایت و محبت دارد و این خود، بهترین ملاک و معیار برای تعیین مسیر و شناخت خود و دیگران است.
در زمان غیبت و در دورهٔ آخرالزمان، بهترین شعار و رفتار را میتوان این جمله دانست: «خود را دریاب و همواره در خود باش و تنها بهقدر ضرورت با دیگران همراه باش. از هرگونه درگیری به شدت بپرهیز و هیچگاه خود را بر دیگران تحمیل نساز. به واقع منتظر باش و دل را برای ورود حضرت حجت (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) از تمامی ناپاکیهای فردی و اجتماعی پاکیزه نما.»
این بیان، گذشته از روایات فراوان و شواهد
(۳۸)
غیبی و مدارک روایی شیعی، تجربه را نیز پشتوانهٔ خود دارد.
درست است که در زمان غیبت بعضی از انسانها برتر از ملایکه هستند، اما غلبهٔ خوبیها بر بدیهای آدمی در زمان ظهور حضرت قائم آل محمد (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) میباشد. بشر در آن زمان است که به مقام آدمیت میرسد و حالات انسانی او بر احوال حیوانی وی غلبه و چیرگی پیدا میکند. در آن زمان است که مردم مییابند بسیاری که در دنیا سر و صدای فراوانی بهپا کردند و مردند، دیگر اثری از آنها نمیتواند باقی باشد؛ چرا که بطلان افکار آنان بهخوبی آشکار میشود؛ از این رو، تنها امری که سزاوار است آدمی را به خود مشغول دارد، ایفای وظیفه و نقش عمدهٔ انسانی در عصر غیبت است که شرح ماجرای آن در پیش رفت.
در آخرالزمان، بسیاری خود را با امور زندگی و خور و خواب و شهوات مشغول میدارند و خوشبختی را تنها در همین امور میدانند و بُعد
(۳۹)
معنوی و روحی خویش را فراموش کرده و حتی آن را از دست میدهند. در این دوران باید توکل و اعتماد بر خدا را پیشه کرد. در بسیاری از مواقع، آدمی نمیداند چه میشود؛ ولی ناگاه میبیند که چه شد و در مقابل کردار انجام شده واقع میگردد. همین امر، دلیلی گویا بر نیاز آدمی به توکل بر حق و اعتماد به خداوند میباشد.
در عصر غیبت، بسیاری از خوبان، تنها شعار خوبی سر میدهند و هرگز تحمل بدی را ندارند؛ چه رسد به آنکه حاملان خوبی باشند. در این زمان کمتر کسی پیدا میشود که قبل از خود به فکر دیگری باشد.
بیفضیلتهای این روزگار خود را به فضیلت دیگران دلشاد میکنند و بدتر از این مرحله، آن است که کسی نسبت به فضیلت دیگری عناد پیدا کند.
البته باید به صورت کلی توجه داشت که حرکت در مسیر زندگی و طی عمر و حیات دنیوی، هرگز بدون آفت و ضرر و زیان نیست. هر کس این معنا را
(۴۰)
درک نکند، در واقع ادراک درستی از زندگی دنیوی ندارد. چیزی که باید به آن توجه داشت، این است که در تمام طول عمر، آدمی هر قدر که میتواند باید خود را از درگیری با معصیت و ظلم رها سازد. اگر کسی معصیت نداشته باشد، ضرر و زیان تخریبی نسبت به او وجود ندارد و با وجود معصیت، سود و نفعی باقی نمیماند.
پس در دنیا نباید از ضرر و زیان و شکست هراسید و تنها باید در جهت کاهش بدیهای خویش کوشید. باید اندیشید تا در هیچ امری معصیت روا نداشت؛ چرا که با تحقق این امر، هر زیانی سود است؛ همانطور که با فرض معصیت، هر سودی زیان میباشد.
آنچه لازم است در روابط ما رعایت شود، همین است که ما به قدر توان، خود را درگیر معصیت نسازیم و بعد از این است که خیرات و شرور از جانب حق تعالی در ما تأثیر سازنده دارد.
پس در هر کاری که معصیت نباشد، سود هست و این تنها وظیفهٔ ماست و دیگر جهات کارها از
(۴۱)
عهدهٔ ما خارج است و حق بر تمام امور حاکم میباشد.
ما باید در فکر این معنا باشیم که عمل به تکلیف داشته باشیم و با تمام خوبیها و بلاها کنار آییم و در سختیها، هیچگونه کجی و کاستی به خود راه ندهیم و با آرامش وجدان، سختیها و بلاها را دنبال کنیم و دل در گرو تقدیر بگذاریم.
همچنین باید دانست اهمیت و مشکل سعادت یا شقاوت، تنها در گرو دید است. آن کس که دیدش درگیر خطر است، مشکل دارد و هر کس سعادت ابدی یابد، لذت حقیقی را مییابد.
دنیا سراسر مبارزه، تلاش، کوشش و کنش است. این امر را میتوان به دو بخش کلی و مشخص و در دو جهت متفاوت و گویا تقسیم کرد: مبارزهٔ مردانه و جوانمردانه، و مبارزهٔ نامردانه و ناجوانمردانه.
بسیاری در این روزگارِ پیچ در پیچ، هرچه در توان دارند به کار میگیرند تا با نامردی و به قول معروف با زرنگی، رقیبهای خود را از میدان به در
(۴۲)
کنند و خود یکهتاز میدان محدود وجودی خود گردند. اندک هستند کسانی که میخواهند با پاکی و از روی استعداد و توان خود، مدعی پیشتازی باشند و اگر نیز بخواهند از روی دوستی و پاکی این کار را به طور موقت دنبال کنند، در چنین زمانی موفقیتها کمتر نصیب افراد شایسته میگردد و بیشتر، موقعیتهای صوری و ظاهری نصیب افراد بیحقیقت میگردد. این دسته از افراد برای پیشرفت صوری خود به هر کاری ـ حتی قتل، غارت و خیانت ـ دست مییازند و از هیچ گناهی باک ندارند. البته این امر را باید در نظر داشت که این گروه از مردم نیز دو دسته هستند:
دستهای که به طور محدود، این امر را دنبال میکنند و همپای زشتیها تا جایی میروند که چندان به جنایت آلوده نباشد.
دستهای نیز نامحدود عمل میکنند و از هرچه پیش آید، دریغ ندارند؛ اگرچه کشتار و جنایت به امتی باشد. تعداد این دسته هرچند محدود است، میتوان در میان افراد به قدر لازم آنها را پیدا کرد و
(۴۳)
همانطور که تجربه نشان داده است، در این گونه مواقع، کاری بر زمین نمیماند و برای تحقق بدیها، افرادِ سزاوار آن ظاهر میگردند؛ هرچند از میان خوبها باشند.
در عصر غیبت، مشکل و سختیهای فراوانی به وجود میآید که اگر در این مسیر، سمحه و سهلهٔ دینی نباشد، همه باید به قربانگاه بروند؛ ولی مسیر دنیایی اجازه نمیدهد کربلایی دیگر درست شود؛ چون اگر افراد حق فراوان شوند، جهان به دست حق میافتد.
البته خداوند در این حکومتهای تساهلی، نخبگانی را پرورش میدهد و به عرصهٔ ظهور نزدیک میکند که هر کدام همچون نهنگی درون تُنگ آب هستند که اگر حرکتی کنند، تُنگ آب میشکند؛ به خاطر همین است که خداوند مصلحت را در این میبیند که آنان بیش از این ظاهر نشوند و فقط راه باریکی باقی بماند تا مسیر حق گم نگردد و شاگردانی نیز که طالب آن هستند، باید پی چنین افراد گرانقدری بگردند تا او را بیابند.
(۴۴)
شایان ذکر است در زمان غیبت، اگر اطاعت از فقیه و مؤمن مجتهد عادل باشد، «حجت» است، نه «واقع». مخالفت با مجتهدان صاحب شرایط نیز مخالفت با حجت است، نه با واقع. البته در صورتی که مخالف، خود حجت نداشته باشد، وگرنه مخالفت با وی در این صورت، مخالفت با حجت نمیباشد؛ هرچند معلوم نیست مخالف، به واقع رسیده باشد و واقع را داشته باشد. پس نه اطاعت مجتهد واقعیت میآورد و نه مخالفت وی سبب حرمان، نجاست، کفر و شرک میگردد. البته در صورتی که مخالف دارای حجت نباشد، به معصیت و عصیان گرفتار شده است.
مسجد جمکران
همانگونه که برخی انسانها باصفا هستند، بعضی زمینها و برخی خاکها نیز همین صفا را دارند و مردم فراوانی را به خود جذب میکنند. مسجد مقدس جمکران، یکی از این مکانهاست. این زمین و خاک، بهقدری صفا دارد که جمعیت بسیاری را هر هفته در خود جمع میآورد. نام آن
(۴۵)
برای آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف)است و این سخنی درست است. سخن دیگر آن است که مکان مقدسی که عاشقان بیشماری را دور خود جمع میآورد، علت مقدس بودنش برای زمین و خاک آن است.
مسجد جمکران، سند جداگانهای ندارد و مانند مساجد دیگر با بودجه و ابزار و وسایل مردم باصفا و صمیمی ساخته شده است. در یک روستا، پیرمردی باصفا خوابی میبیند و شروع به گفتن خواب خود به روستاییان میکند و آنها به دلیل خواب آن پیرمرد، مسجدی میسازند و نام آن را مسجد امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف)میگذارند.
این مانند آن است که افراد باصفا و صمیمی، با اِعلام شخصی عالِم یا دیدن رؤیای صادقی یا مشورت با دوستان خود، دست به ساخت مسجد میزنند و مسجد را به نام حضرت ابوالفضل علیهالسلام یا حضرت علی اصغر علیهالسلام ، یا امام حسین علیهالسلام یا امیرالمؤمنین علیهالسلام و یا مسجد طفلان مسلم نامگذاری میکنند.
نامگذاری مسجد، سند جداگانه و بیرون از
(۴۶)
طبیعت اجتماعی ندارد؛ بلکه امری طبیعی و معمولی در اجتماع مسلمانان است. ساخت مسجد نیز مسألهای طبیعی در امور مسلمانان است که افراد باصفا و خالص، آن را پیگیری میکنند و مسجد جمکران از این جهت، سند غیر طبیعی ندارد.
برخی دربارهٔ مسجد جمکران عقاید ناموزونی دارند. روزی با اتوبوس به مسجد جمکران میرفتم. از دور، گنبد و منارهٔ مسجد معلوم شد، ناگهان مسافری گفت: «برای زیارت قبر آقا امام زمان صلوات!» و مردم صلوات فرستادند. با آنکه او اشتباه کرده بود، باز مردم صلوات فرستادند و من خیلی تعجب کردم. در جامعه از این اشتباهات لفظی بسیار است؛ اما اعتقاد به مسجد جمکران باید سالم باشد تا کسی گمان نبرد آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) آنجاست یا در آنجا آرمیده است. واضح و روشن است مسجدی که به نام آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف)ساختهاند، موجب زندانی شدن ایشان در آنجا نمیشود؛ بلکه امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) در همهٔ مکانها و همهٔ زمانها ناظر بر اعمال شیعیان است، و از گناهان آنان ناراحت میشود و اگر مؤمنی
(۴۷)
به آن حضرت علیهالسلام سلام دهد، ایشان پاسخ سلام او را میدهند. سلام، جایگاه و مکان خاصی ندارد و هر کس در هر جا که سلام دهد، به او پاسخ داده میشود؛ اما مکانهای مقدسی هست که انسان با توجه بیشتر و حواس جمعتر و به اصطلاح با «استجماع» میتواند سلام دهد و با حضرت سخن گوید که یکی از این اماکن مقدس، مسجد جمکران است. مسجد جمکران، مانند مکهٔ مکرمه و خانهٔ کعبه میماند که با آنکه خدایتعالی همهجا هست، ولی در آن مکان و به آن جهت، استجماع ما بهتر است و برای ما مفیدتر میباشد.
آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) در همهٔ مکانها هستند، و به همهٔ عالم توجه دارند و هرجا سلامی دهیم، پاسخ ما را میدهند؛ هرچند ما به آن بیتوجه باشیم. این که مسجد جمکران مقدس است، یا نام مسجد، برای امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) است، سبب نمیشود بگوییم امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) در آنجاست.
در اینجا بیشتر به افرادی نظر داریم که برای زیارت به جمکران میروند و گاهی فراموش میکنند حضرت فاطمهٔ معصومه علیهاالسلام را زیارت
(۴۸)
کنند. این کار برای افراد مشکل میآفریند. شخص حضرت فاطمهٔ معصومه علیهاالسلام بر مسجد جمکران مقدم است؛ بنابراین افرادی که برای زیارت از شهرهای دور میآیند، در ابتدا بهتر است قصد خود را برای زیارت حضرت معصومه علیهاالسلام تعیین کنند، و نخست زیارت آن حضرت علیهاالسلام را مقدم بدارند و سپس به زیارت مسجد مقدس جمکران بروند.
در پایان، سخنی نیز با عالمان دینی و طلاب گرامی دارم و آن اینکه طلاب را نه باید فقط به جمکران برد و نه باید آنان را به بهانهٔ تقدم درس، به جمکران بیاعتقاد کرد؛ بلکه وظیفهٔ اصلی طلاب، کسب دانش و علم است. اگر طلبهای دربارهٔ این واجب، کوتاهی کند و واجبی را فرو گذارد و وقت خود را به مستحبی ـ حتی مسجد جمکران ـ اختصاص دهد، مرتکب گناه شده است؛ ولی این امر نباید باعث بیاعتقادی شود. طلاب باید در هر ماه یکی دو بار به جمکران روند و از آن مکان مقدس، بهره ببرند. مسجد جمکران، مکان مقدسی است و اگر طلبهای یا هر شخص دیگری، خود را به این مکان شریف نزدیک کند، خود را به شرافت نزدیک کرده است، و شریف و بزرگ
(۴۹)
بودن،در ابتدا علم است که لابهلای کتابها و در سینههای قدسی انباشته شده است و بعد از آن، نوبت به مکانهاست که: «سِیرُوا فِی الاْءَرْضِ فَانْظُرُوا کیفَ بَدَءَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ ینْشِیءُ النَّشْأَةَ الاْآَخِرَةَ»(۱). من هر زمان که خسته میشوم و نمیتوانم مطالعه کنم، به مسجد جمکران میروم و زمانی که میگویم: «السلام علیک یا اباصالح المهدی»، دلم آرام میگیرد. گویا آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف)آنجاست.
- عنکبوت / ۲۰٫
(۵۰)
دولت احیای اسلام
عالَم، یکپارچه خیر است و جان ناسوت را نظامی احسن اداره میکند؛ اما با این وجود، چهرهٔ دنیای ناسوتی، بدون حضور حضرت حجت (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) و دولت آن حضرت علیهالسلام نمیتواند بهترین نظام باشد. میتوان گفت: تمامی بعثت یا دولت انبیا، زمینهای برای قیام حضرت حجت علیهالسلام بوده است و با دولت آن حضرت است که میتوان چهرهٔ گویایی از انسان و جامعهٔ گویای آدمی را مشاهده کرد.
هرچه از دنیای انسان دیده میشود ـ هرچند بیلطف نیست ـ کدورتهای عصیان و طغیان، لکهٔ تاریکی به دامن آدمی نهاده است که با قیام آن حضرت علیهالسلام برطرف میگردد و زندگی سالم و
(۵۳)
اندیشههای باز و جامعهٔ توحیدی در سایهٔ عصمت و ولایت آن حضرت (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) ظاهر میگردد. در روایات فراوانی از چنین ضرورتی به روشنی یاد گردیده است که اگر تنها روزی از عمر دنیا باقی بماند، ظهور آن حضرت حتمی خواهد بود؛ زیرا بدون تحقق این امر، غایت جامعه و انسان محقق نگردیده است.
ظهور آن حضرت و دولت آن جناب (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) ضرورتی تاریخی و انسانی است و فقط عقیدهای مذهبی نمیباشد، بلکه همهٔ ملل و نحل، چنین دولت و ظهوری را حکایت میکنند؛ هرچند در جهت تطبیق و تعیین مصادیق، با هم اختلاف دارند. برخی حضرت عیسی علیهالسلام و بعضی دیگر، از جمله شیعه با اسناد و مدارک فراوانی که در دست دارد ـ که برخی از اسلام و بعضی از دیگر ادیان است ـ ظهور حضرت حجت (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) را تنها وسیلهٔ تحقق این اندیشه و انگیزهٔ بشری و غایت منحصر اجتماعی و دینی میداند که
(۵۴)
باید در جای خود به تفصیل پیگیری شود.
زمان ظهور
در زمان ما ـ که شروع قرن پانزدهم است ـ هرچند دورهٔ سخت و پرمخاطرهای است، ولی فرمان ظهور حضرت (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) صادر نشده است و میتوان این سخن را به طور قطع ادعا کرد و میتوانم به طور قطع بگویم: ظهور به عمر ما تحقق نخواهد یافت.
خدا رحمت کند شخصی را که میگفت: حضرت سال ۱۴۱۳ ظهور میکند. کسی نیز میگفت در سال ۱۴۱۴ ظهور مییابد. همان هنگام ما گفتیم که این خبرها نیست و هنوز تا عصر ظهور بسیار مانده است. برخی میگویند هفتصد سال دیگر تا ظهور باقی مانده است.
این بحثها انحرافی است و آنچه مهم است این است که انسان از مولای خود غفلت نداشته باشد. اگر کسی بیست و چهار ساعت از مولای خود در غفلت باشد، مورد عاق قرار میگیرد؛ پس انسان
(۵۵)
باید همّ و غمّ خود را در راه این معنا بگذارد و در هر لباس و منصبی که هست، قصد قربت نماید و سعی وی بر این باشد که باری را بردارد؛ بهویژه وارثان دین ـ که همان عالمان میباشند ـ مسؤولیتی بسیار سنگین و پر زحمت دارند؛ هرچند اگر عشق و صفا به حضرت باشد، زحمت را به رحمت تبدیل میکند.
به بحث زمان ظهور باز گردیم. برای ظهور حضرت (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) شرایط خاصی گفته شده است که در این زمان، بسیاری از آن دیده نمیشود. یکی از شرایط مهم، این است که زمان باید زمان غربت خواص شیعه شود و حق به غربتی افتد که اهل حق، قدرت ادعای عنوان خود و حق را نیز نداشته باشند؛ در حالی که در زمان ما ادعای حق و حقنمایی، آبرو میآورد و بسیاری با حق کار میکنند و داعیهٔ حق فراوان است.
کاری که امروز وظیفهٔ فعلی مؤمن است، حضور است. باید هر مؤمن سالمی، فکر زیارت و درک حضور حضرت را پیگیری کند و خود را به
(۵۶)
محضر ایشان برساند. کار اصلی و وظیفهٔ اساسی اهل حق، همین است که صاحب خود را بیابند و گمشدهٔ خود را پیدا کنند؛ زیرا بدترین عنوان برای هر چیز و هر کس، بیصاحبی است. هنگامی که مؤمن، محضر صاحب خود را نیافته باشد، از جانب خود بیصاحب است؛ هرچند از جانب آن حضرت، استمرار و بقای عنوان تمام باشد.
تمامی کمالات و علوم و فنون در زمان غیبت، باید برای فرد حقمدار مقدمهای برای این مهم باشد و بی درک حضور ـ در هر سطحی که باشد ـ در راه مانده است و درک حضور آنحضرت، به تمامی کمالات بقا و جلا میدهد.
حقانیتِ هر امری، به وصول به حق وابسته است و وصول، به معنای حضور است، که بدون درک حضور حضرت، میسر نیست.
چنانچه عالم و عارف، هر عنوان و هر وصفی را که مصداق درک و شعور استکمالی است بیابد، نباید در عناوین و معنویات صوری بماند؛ بلکه لازم است در اندیشهٔ باطنِ تمامی این امور باشد، که
(۵۷)
همان درک حضور ولی خدا (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) است. البته در صورتی که همین مقدمات، کاسهٔ ذهن و جام دل وی را پر نساخته باشد.
دولت حق دیر ظهور میکند؛ به اندازهای دیر که همه از ظهور آن ناامید میشوند.
این عصر غیبت است و من هرچه پیش میروم، ناامید میشوم و قدرت کشش حق به ناسوت را ندارم و حق مرا به خود میچسباند و به من اجازهٔ کاری نمیدهد و اوست که اگر بخواهد ظاهر میشود و اگر نخواهد، کسی نمیتواند ظاهرش سازد؛ مگر آن که بخواهد فردی بسیار باعظمت، زمینهساز ظهور گردد.
زمان ظهور، هنگامی است که دولت اسلام رو به ترقی باشد. امروزه چیرگی محتوای اسلام، رو به زوال است؛ مگر آن که حرکت و قیام انقلاب، به پشت جبهه و به سمت ادارهها منتقل شود و همهٔ ایران یکدل و یکدست به سمت خوبی و خیر حرکت کنند. با تحول ایران، دنیا نیز متحول میشود و
(۵۸)
میتوان ظهور امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) را به این صورت نزدیک کرد؛ بهگونهای که ما در حیات باشیم و جمال زیبای آن حضرت علیهالسلام را ببینیم. از دشمنان که انتظاری نیست؛ ولی عالمان و دانشمندان باید بدانند و کمک کنند که اگر قضیه بر عکس شود، بهطوری که مردم نخواهند و از کمک دوستان نیز خبری نباشد، دیدار یار در ناسوت، آن هم به حالت عمومی، به وقتی دیگر میافتد. اما اگر مردم و مسؤولان به نیکی عمل نمایند و بهویژه کارگزاران در مسیر حق حرکت نمایند و منافع خویش را فراموش کنند، راه نیز برای بقیه باز میگردد و مردم میتوانند دولت حق و امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) را ببینند و خیرات
(۵۹)
سماوی آن را درک نمایند. چنین افرادی هستند که میتوانند امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف)را ظاهر کنند.
در جامعه باید حس دنیاطلبی و زیادهخواهی کنترل شود و کارها بر مدار دنیاطلبی نچرخد. اگر در جامعه، افرادی باشند که بدون طمع به دنیا، دست همت برای آبادی دنیای دیگران به کمر بزنند، چنین جامعهای رشد فراوان مییابد؛ رشدی که غرب امروز خواب آن را نیز نمیبیند.
سرگروه هر دسته باید هرچه آموخته است، بیدغدغهٔ دنیا و برای حق، به دیگران بیاموزد؛ چرا که خود بدون دادن حقی به کسی، آن علم را آموخته است؛ پس نباید آن را در خود حصر کند. اگر کسی درِ علم خویش را بدون هزینهٔ ریالی و اجرت مالی باز نماید ـ همانطور که تعدادی این کار را کردند ـ امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف)نیز درِ علم خویش را به روی آنان و جامعه میگشاید و خود ظاهر میشود و حکومت را به دست میگیرد؛ ولی افسوس که فخرفروشی و دنیاخواهی فراوان است.
(۶۰)
اگر همهٔ افراد جامعه به پرورش یافتههای خود همت نمایند و دوست داشته باشند آن را به دیگری برای حق دهند و نه دنیا (برای نمونه، سرمایهداری به افرادی که مشکل مالی دارند، سرمایه بدهد و عالم، علم خود را بدون منت در اختیار جامعه گذارد و این خصلت نیز فردی نباشد، بلکه فرهنگی عمومی در جامعه باشد) جامعه چنان با سرعت به سمت خیر و سعادت حرکت میکند که باور آن مشکل مینماید. آنگاه است که در یک سال، مسیر علمی پنجاهساله طی میشود و افراد جامعه در طول پنج سال، بسیاری از علوم گذشته و حال را یاد میگیرند و در پنج سال دوم، به سمت آینده راهی میشوند، آن هم تمامی افراد جامعه نه فقط قشری خاص و برگزیده؛ ولی افسوس که چون راه باریک است، یک نفر، یک نفر حرکت میکنند و مشکل میتوان آن یک نفرها را درون این همه انسان دید؛ از این رو، هر کسی که حق میگوید، خوار میشود. مسیر حق، در تنهایی و غربت است و حقخواهان، در غربت و تنهایی گرفتار هستند.
(۶۱)
حضرات معصومین علیهمالسلام آمدند تا بذر علم در زمین بکارند. هرگاه این بذر رشد نمود و عدهای قدرت پرورش علم آن حضرات علیهمالسلام را یافتند و اسلام پرچمدار پرورش علم شد ـ چرا که غیر اسلام طاقت پرورش این علم را ندارد ـ و این نهال، ریشه دوانید و تبدیل به درختی تنومند گردید، آنگاه است که ظهور محقق میشود و رجعت حضرات معصومین علیهمالسلام شکل میگیرد و آن حضرات علیهمالسلام مسیر علم را به دست میگیرند و آن را در مسیر حق پیش میبرند. هنگامی که مردم پیشرفت کردند و جهان پذیرای علوم گوناگون شد، زمانی که عقول مردم به کار افتاد و جهان برای باز شدن علوم لیاقت نشان داد، درگیریهای این زمان را در موزه میگذارند و به دورهٔ گذشته لبخند میزنند. اختلافات همیشه میان دین، دنیا و دنیاطلبها، غرب و شرق، ماده و معنویت، فقیر و غنی، کافر و مسلمان و دین و کفر بوده است. علت این درگیریها نیز ضعف انسان کنونی است. در آن زمان، درگیری به خاطر فهم مطالب و علم و کلام
(۶۲)
است و کسی که ناسزا به دیگری گوید، «بیسواد» است.
دستیابی عموم مردم به معرفت و دانش، کلید ظهور است. این در حالی است که امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) علمی را با خود به غیب نبرده و همه را در دنیا گذاشته و غایب شدهاند؛ مثل علم جفر، جامعه و… که به تمامی روی زمین و در جای مشخصی وجود دارد. البته شکافتن این علوم مشکل است و بالاتر آنکه خداوند نیز چیزی را پنهان نکرده؛ بلکه همه چیز را در آسمان و زمین رها نموده و تمام مسایل و خوبیها و تمام هستی و بهترین چیزهای خود را روی طبقهایی گذاشته است و آن را میگرداند و به مردم و همهٔ پدیدههای هستی میگوید: اگر میتوانید از این طبقها بردارید و دوست دارم که از آن بردارید؛ ولی افسوس که کمتر کسی در جستوجوی این حقایق است.
یکی از این گنجینهها، زیارت جامعه است که جامع بسیاری از حقایق ولایت است؛ ولی متأسفانه
(۶۳)
کسی از آن بهره نمیجوید. دعاها و زیارتها حقایقی دارد که اگر کسی به آن دست یابد، حاضر نیست آن را با تمامی گنجهای عالم برابر کند و دست از راه خود بکشد. قرآن کریم نیز تمام حقایق است؛ اما بدون آن، دعاها و زیارات قابل گشودن نیست؛ هرچند قرائت آن ثواب دارد؛ ولی بدون توجه به آن زیارات، رمزی گشوده نمیشود. امامان علیهمالسلام از این حقایق عظیم استفاده نموده و آن را برای ما گذاشتهاند تا ما نیز از آن استفاده کنیم؛ ولی ما بدون رمز و کلید، حرکت میکنیم و پشت در میمانیم که پشت در بهشت ماندن، بهتر از رفتن به جهنم است؛ اگرچه خود آن نیز لذت دارد. قرائت قرآن کریم بدون دستیافتن به رمزهای آن و نداشتن دقت یا حتی بوییدن قرآن نیز خیری است.
بسیاری از افراد در پی ماده، جسم و هیکل و شکل هستند. آنان در پی گنجی میروند که دیده باشند؛ از این رو، گنجهای الهی به عکس گنجهای مادی، آنقدر درّ افشان و لطیف است که برای هر شخصی قابل رؤیت است؛ اما بیشتر افراد را
(۶۴)
ناخوشایند است. اگر آن سوی زمین در بیابانی خشک، الماسی به وزن دو کیلو یافت شود، همه یکدیگر را برای رسیدن به آن، به قتل میرسانند و جان خود را در آن راه میدهند؛ ولی اگر بگویند آن سوی زمان، خانهای است از الماس که برای هر کس که طالب باشد فراهم است، کسی باور نمیکند و سختی آن را نمیتواند تحمل کند؛ در حالی که سختی آن کم است و برای رسیدن به آن، باید دنیا را رها کرد؛ ولی مردم، دنیا را گرفتهاند و آن را رها نمیکنند و آن گنج را برای اهلش گذاشتهاند و خود، اهل یافتنِ گنج پنهان خویش نیستند.
گنجهای معنوی، مثل یخی میماند که همه در تابستان برای خنک کردن آب، آن را میگیرند؛ ولی در زمستان آن را زیر پا میگذارند. کسی دنبال گرمای عشق نیست، اگر گرمای عشق، وجود انسان را گرفت، دیگر دردی در خود احساس نمیکند و تنها به دنبال خیرات میرود و اگر تاوان آن عشق، دنیا باشد، تمام دنیا را میدهد و بهترین چیزها را برای خود بر میگزیند.
(۶۵)
راه اصلی دستیابی به گنجهای الهی، فروختن و دادن دنیاست و گرفتن آن در افراد، مختلف میشود. بالاترین راه و بالاترین فروشندگان دنیا، شهدا هستند که همه چیز، حتی بدن خود را برای حق فروختند و بالاترینِ شهدا، حضرت سید الشهدا علیهالسلام است که خانواده، دودمان، دوستان و هستی خود را برای فروش آورد و تحویل حق داد و بهترین درجه و مدال، یعنی سید الشهدایی را برای خود گرفت.
عالمانی که هستی خود را به تدریج به حق فروختند، گنجهای الهی را به خود اختصاص دادند. این گروه چون دنیا را به تدریج میدهند، هر روز جان و مالی در راه حق نثار میکنند. آنان هر زمان که مالی مییابند و جانی دوباره در بدن به وجود میآید، آن را در راه حق فدا میکنند.
البته امام حسین علیهالسلام هم عالم بود هم امام و هم شهید؛ پس، از همه جهت والاترین است. بالا و برتر بودن عالمان از شهیدان، فقط به هنگام سنجیدن این دو با هم است؛ وگرنه چه بسا عالمانی یافت شوند
(۶۶)
که دنیاطلب میباشند و چه بسا شهدایی یافت شوند که در پی غنیمت بودهاند، که این دو را با اصل علم و شهادت نباید خلط نمود. شهیدِ غنیمت طلب را با عالِم آخرت طلب و عالمِ دنیاطلب را با شهید خداطلب نباید با هم مقایسه نمود.
راه دیگر برای دستیابی به رازهای پنهانی و گنجهای نهانی، ایثار اموال است. برای نمونه، در این زمان، انسانهایی هستند که هزینهٔ بیمارستانی را با بیمارانش میپردازند و میتوانند بدهیهای زندانیان را بدهند و آنان را از رنجهای فراوان برهانند. عدهای نیز هستند که با اموالی که در دست دارند، این معامله را نمیکنند؛ چون اموال خود را برای خود خیر میبینند و گمان میکنند اموالشان نجات دهندهٔ آنها از هر رنج و بلاست. علت این که بعضی مردگان را با داراییهایشان دفن میکردند همین بود که میپنداشتند این اموال در آن عالم به کار وی میآید؛ در حالی که امروزه آن اموال را به عنوان گنج بیرون میآورند و دست صاحبان آن به این اموال نمیرسد.
(۶۷)
اموال این دنیا، دستمالی شدهٔ دنیاییان است و اموال آن دنیا، تازهٔ تازه و مخصوصِ مخصوص برای انسان است. چرا انسان در پی اموال دستمالی شده برود و به دنبال آن اموال، قدمی بر ندارد؟
انسانها خود را حاکم در عالم میدانند و همین طرز تفکر و اندیشه، باعث بدبختی آنان میشود. آدمی هر چیزی را که به دست میآورد، برای خود میداند و برای آن، قانون تصویب میکند و خود را در آن قسمت، محدود میکند؛ در حالی که حق، آن را برای انسان نمیطلبد. حقتعالی عالم را به صورت نردبانی آفریده است که هر پله را باید پس از گرفتن پلهٔ بالاتر رها نمود.
انسان در سن خاصی در سیر و حرکت درمییابد که جهان دارای حقایقی است که آن سن برای پسرها پانزده و برای دخترها سیزده سال است؛ گرچه افرادْ مختلف میباشند و عدهای از آنها زودتر و عدهای دیرتر در سن بیست تا سی سالگی حقایقی را درک میکنند. آنگاه که آن حقایق را فهمیدند، باید خود را در آن مسیر خیر بیندازند؛
(۶۸)
هرچند بیشتر آنان به این مهم نمیپردازند و پیرو جامعهای هستند که دنیاطلب است و گنجهای الهی را قدر نمیداند.
عدهای در روزهای جنگ تحمیلی میگفتند: اگر جنگْ کلید بهشت است، چرا همهٔ عالمان به جبهه نمیروند و چرا خود عالمان این کلید را بر نمیدارند و درِ بهشت را بر روی خود نمیگشایند؟ البته عدهای از عالمان در جنگ شرکت کردند و به تناسبِ تعداد روحانیان، این قشر بیشترین شهید را داده است.
هنوز دیر نشده است و باید گنجها را دریافت. ترفند همه این است که اگر گنجی داشته باشند، آن را زیر خروارها خاک پنهان میکنند یا آن را در گاوصندوقی پنهان میکنند که کسی را به رمز آن دسترسی نباشد؛ ولی مرام دین این گونه نیست و تمامی گنجهای خود را جلوی دید همگان قرار داده است. حال، هر کس شجاعت و جگر دارد، برود و آن را بردارد؛ نه آن که لازم باشد آن را بیابد.
وقتی دولتی ضعیف باشد، برای جابهجایی
(۶۹)
کیسهای پول، باید چند فرد مسلح و تفنگ به دست را به خدمت گیرد تا آن را سالم و بیکم و کاست به خزانهٔ بانک تحویل دهد؛ ولی وقتی دولت اقتدار داشته باشد، کسی جرأت نمیکند به پول دیگران نگاه تجاوزگرانه بیندازد، تا چه رسد که آن را بردارد. البته برای رسیدن به چنین اقتداری، چند دهه کار لازم است و باید کار نمود و انتظار را به معنای خمودی و سستی معنا نکرد. معنای انتظار، این نیست که حضرت هرگاه تشریف آورد، خود به تنهایی کارها را درست کنند و نظم بخشند. منتظر، کسی است که هر لحظه او را فراخواندند، آمادگی داشته باشد. مثل زمان جنگ که همه آمادهباش هستند؛ اما اگر کسی اسلحهٔ خود را به چند ریال دنیایی فروخته باشد، دیگر رزمنده نیست.
منتظر، کسی است که در آمادهباش کامل باشد و فقط منتظر یک دستور است؛ حال، چه از طرف حضرت علیهالسلام باشد یا ولی و نمایندهٔ آن حضرت. هرچه حقیقت باشد، همان تکلیف است؛ تفاوتی ندارد که جنگ باشد یا صلح، و زندان باشد یا باغ.
(۷۰)
منتظر در هر مکان و زمان و در هر شرایطی که باشد، باید فقط تکلیف خود را انجام دهد؛ نه اینکه سلاح را بر زمین گذارد یا به اروپا رود یا بگوید من باید منتظر حضرت باشم تا حضرت خود کارها را درست کند. وظیفهٔ ما نیز در این عصر ـ که عصر امامت حضرت صاحب الامر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) است ـ اطاعت از آن حضرت است.
تعبیر رؤیای ظهور
وصول به غیب بر دو گونه است: گاه سالک به غیب نزدیک میشود، و گاه این غیب است که به سالک قرب پیدا نموده است. با حفظ این مقدمه میگوییم: اگر کسی در عصر غیبت کبرا خواب امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) ببیند که آن حضرت علیهالسلام ظاهر شده و قیام نمودهاند، به این معناست که خود را به سمت امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) حرکت داده و مقداری از غیب بودن امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) برای وی آشکار شده است. چنین خوابی به این معنا نیست که امام
(۷۱)
عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) ظهور مینمایند یا ظهور آن حضرت نزدیک است.
ظهور حضرت در صورتی تحقق مییابد که همهٔ جمعیت روی زمین خواستار ظهور باشند و اگر همه تنها یک گام پیش گذارند، امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) گامهای زیادی پیش میآید. اگر پنج میلیارد جمعیت جهان، خواب ببینند که حضرت حجت (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف)ظهور میکنند، آن هنگام امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) ظهور خواهند کرد؛ ولی چون یک نفر یا تعداد بسیار اندکی این خواب را میبینند و این عدهٔ محدود، یارای کشش آن لطیف نازنین را ندارند؛ به همین خاطر، خود به غیب کشیده میشوند و چنین نیست که آنان غیب را به ظاهر بکشانند؛ از همین رو، امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) به خواب همان عده ظاهر میشود و آنها در غیب یک قدم به پیش رفته و امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) نیز به اندازهٔ یک نفر در پنج میلیارد نفر، آن هم در درجهای که آن یک نفر دارد، به ظاهر ـ یعنی به زمان ظهور کلی ـ
(۷۲)
نزدیک شدهاند.
بر این اساس، هرگاه همهٔ افراد روی زمین خواهان ظهور باشند، امام مهدی (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) ظهور مینمایند؛ هرچند اگر نیمی از این جمعیت، امام را یاری کنند، باز امام ظهور مینمایند و علیه دیگران مبارزه میکنند؛ ولی افسوس که این تعداد هنوز تحقق نیافته است؛ مگر در علم خداوند که او عالم به زمان ظهور است. آنان که با خواب و رؤیایی، ادعای ظهور میکنند، خوابشان چنین تعبیری ندارد و در حقیقت خودشان راه به غیب امام پیدا نمودهاند و امام برای آنان به اندازهٔ قرب آنان ظاهر شده است.
پس باید توجه داشت که ظهور بر دو گونه است و نباید میان آن دو خلط کرد. دیدن خواب امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) دلیل ظهور نیست و باید خوابگزاری قوی و همهفنحریف و عالَمبین باشد تا بگوید خوابی که شخص دیده است، آیا دلیل ظهوری است که در حدیث آمده است و یا این شخص ضعیفتر از آن است که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و
(۷۳)
حضرات معصومین علیهمالسلام در مورد وی، حدیث بگویند؛ یعنی این شخص، قدرت کشش امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) را به زمین ندارد؛ بلکه خود جذب امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) شده و فرد ضعیفی است. به امید روزی که بشر قادر به کشش منجی عالم به عرصهٔ ظهور ناسوت باشد.
دولت جامع حضرت (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف)
امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف)صورتی مانند ماه شب چهارده دارند و در گونهٔ راست ایشان، خال دلربایی نمایان است که به چهرهٔ زیبای ایشان، صفای دیگری میبخشد؛ ولی تفسیر این خال را تا به حال در جایی ندیده و نشنیدهام. چرا سیاهی خال در صورت ایشان نقصان ایجاد نمیکند؛ بلکه به زیبایی حضرت میافزاید؟ آیا میشود، دفتری سفید با قطعهای جوهر سیاه که در گوشهای از آن است، زیبا باشد؟ به صورت کلی، مفهوم سیاهی چیست و چرا این خال در آن صورت
(۷۴)
پر نور سفید، خوب و زیبا جلوه میدهد و همه را مبهوت مینماید؟ سیاهی معنای بدی دارد و بد را به سیاه تعبیر میکنند. انسانهای ظاهربین و نژادپرست، سیاهپوستان را بد و سفیدپوستان را نژاد برتر میدانند. از آن طرف، سیاهپوستان خود را نژاد برتر نمیدانند؛ بلکه همهٔ انسانها را برابر میدانند و افراد خدایی و اولیای الهی نیز که دل را مبنا قرار میدهند، دل سیاه را بد میدانند؛ هرچند صاحب دل سیاه، چهرهای سفید داشته باشد. از سوی دیگر، دل سفید را صاحب حسن و خوبی میدانند؛ هرچند چهرهای سیاه داشته باشد.
خال سیاه، بدون اتصال به جایی، نشانهٔ بدی است. در جامعه نیز انسانهای شرور، قلبی سیاه دارند. شیطان هم بدون اتصال و ارتباط به حقتعالی بد و شر است؛ ولی زمانی که این خال، در صورتی سفید و نورانی جا میگیرد، خوب جلوه میدهد. افراد شرورو بد نیز زمانی که زیر پرچم و دولت حقتعالی باشند، خوب و خیر جلوه میکنند. شیطان و انسانهای شرور نیز زمانی که زیر نظر دولت
(۷۵)
حقتعالی هستند، جزو جلال حقتعالی میشوند.
پس امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف)هم جمال دارد، هم جلال. جمالِ صورت ایشان، نور رخ مبارک ایشان، و جلال صورت آن حضرت علیهالسلام ، خال صورت ایشان است. در حکومت آن حضرت علیهالسلام نیز جمال حکومت ایشان در دست محبوبان و محبان حق میباشد و جلال حکومت ایشان در دست شرورترین افراد جامعه است، که آنها نیز زیر نظر دولت امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) کار میکنند، و هرجا حضرت اراده کند، میروند و هرجا لازم باشد، خراب میکنند و اگر کسی از دور، حکومت آن دلربا را ببیند، این تضاد را در افراد مییابد که همه زیرنظر دولت ایشان کار میکنند. کافر، مؤمن، مسلم، موحد، منافق، ظالم و مظلوم، همه زیر نظر دولت اوست. زهر در زهردان و اسید در معده و سیاهی در جای خود و سفیدی در مکان خود، هر یک به کاری که از آنان بر میآید، به کار خود ادامه میدهند.
(۷۶)
سایهْروشن وجود
زمان ظهور ـ که زمان مبارزه و قیام است ـ بسیار شورانگیز میباشد و این شور به صورت کامل، عقلانی یا عاشقانه است. برای توضیح این نکته میتوانیم از اینجا شروع نماییم که «هو» ضمیر مفرد مذکر غایب و اسم عشق حقتعالی است و اگر به ضمیر متصلی بیفتد و به صورت «هُ» بیاید، عشق بسته میشود. نه تنها «هو»، بلکه هر اسمی را که به «ه» ببندیم و جریان «ه» را در آن جاری سازیم، عشق کامل میشود. به طور مثال، اگر بنویسم «علی» و علی بخوانیم و از «عین» و «لام» بگذریم، به «یا» ختم میشویم و بار دیگر به اول باز میگردیم. اگر علیگونه حرکت کنیم و همانند «ه» گرد شویم، همه چیز را در دل خود جای میدهیم و به سختی از آن حفظ و حراست میکنیم؛ زیرا عشق را «حفظ موجودی و داشتهها» میگویند و در علی، همه چیز هست. «یاء»، آخرین حرف از حروف الفباست و علی در منتهای همهچیز و همهجا و همهکس واقع شده است و آنها را حفظ میکند. حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام همه را در درون دل خود ریخته
(۷۷)
است و از همه حفاظت میکند.
شورانگیز خواندن بسیاری از مسایل، به خاطر درک ناصحیح آن صحنه است. کسانی که در جبههها نبودند، شهیدان، مجروحان و ایثارگرانی را که به جبهه میرفتند، انسانهای شورانگیز تاریخ میدیدند، در حالی که اگر خود در صحنه بودند، آن شور را ـ که از دور این گونه دیده میشود ـ عقلانی یا محبتی میدانستند. آنان مانند پیرمردهایی هستند که خود دوران عشق جوانی را گذراندهاند و از عشق یک زوج جوان متنفرند و آن را احساسات میبینند؛ در حالی که ازدواج، بر پایهٔ عقل و عشق استوار است و عشق نیز شکوفهٔ عقل است. همچنین است بسیاری از موضوعات دیگر که انسان از دور به انکار آن میپردازد.
امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) در نقطهٔ نهایی بشریت زندگی مینمایند و چون از سرریزهای اقتصادی به دست آن حضرت میرسد، از جهت ساختمان، زندگی و امکانات، از پایینترین امکانات و به بهترین شیوه استفاده میبرند و سخن
(۷۸)
خود را در قالب روایات یا به هر شیوهٔ ممکن، از منتهای روزگار به بندگان میرسانند. از جهت علمی نیز شاگردان آن حضرت در منتهای انسانها واقع شدهاند و طلاب از کمهزینهترین و پرتلاشترین نیروهای کاری آن حضرت علیهالسلام هستند و یک قدم بعد از این آخرینهایی که افراد دارند، خود حضرت قرار دارد و در آن نقطه و در آن مرتبه از هستی، کار میکنند. حضرت حجت (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) در سایهروشنِ وجود قدم میزنند و اگر وجود کسی اینگونه شود، میتواند آن حضرت علیهالسلام را ببیند؛ ولی رسیدن به آن مرحله از ناسوت، شکن در شکن بسیاری را در پی دارد؛ بهطوری که وجودی از فرد باقی نمیگذارد تا او را جزو سایهروشنهای عالم نماید. اینجاست که آن حضرت علیهالسلام همچون ستارهای سوسو میزند و در اوج آسمان جای میگیرد و دیگران فقط حرف و حدیثی از ایشان میشنوند؛ تا واقعیت و حقیقت چه باشد و که بداند و چه بداند.
(۷۹)
بوی عود
چون آن خورشیدگون ماهنما، انسان را محو جمال خویش سازد، بیننده از عشق میسوزد و بوی عودی فضا را معطر میکند که کسی را طاقت بوییدن آن نیست و بیننده چون در جوار غیب است، وقتی ساحت ظاهر وی فنا میشود و میسوزد، از آن ناراحت نمیشود و اگر ناراحت شود، امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) التیامش میبخشد؛ ولی کسانی که در ظاهرند و غیب را ندیدهاند، طاقت آن سوزش ـ که در پی برش از ناسوت ایجاد میشود ـ را ندارند.
رجعت
رجعت، لازمهٔ مقام عصمت است؛ زیرا ائمهٔ هدی علیهمالسلام همه با شهادت از دنیا رفتهاند، نه با مرگ طبیعی. مقام عصمت، مرگ طبیعی را طلب میکند و برای تحقق آن، موت طبیعی لازم است و برای موت شطبیعی نیز رجعت، ضروری است.
حضرات ائمه هدی علیهمالسلام بیاناتی فرمودهاند که تحقق نیافته است و آن حضرات باید دوباره به همین
(۸۰)
دنیا باز گردند، نه در عالمی همانند عالم مثال که برخی میگویند رجعت در آن واقع میشود. آن حضرات علیهمالسلام دوباره به دنیا میآیند تا گفتههای پیشین و ادعاهای خود را متحقق سازند. برای نمونه، حضرت امیرمؤمنان ندای «سلونی» و «أنا أعرف بطرق السماء»(۱) سر دادهاند که تحقق آن در گرو رجعت است. هر امامی امر خود را محقق میکند و امام زمان علیهالسلام نیز از این بیان، مستثنا نیست.
- نهج البلاغه، خ ۱۸۹، ص ۲۸۰٫
(۸۱)