دانش بسنده

 

دانش بسنده

دانش بسنده

تبیین برخی از روایات شریف کتاب اصول کافی که چیستی دانش و راه و رسم دانش اندوزی را آموزش می دهد.

شناسنامه:

سرشناسه : نکونام، محمدرضا‏‫، ۱۳۲۷ -‬
‏عنوان قراردادی : الکافی .اصول .برگزیده. شرح
‏عنوان و نام پديدآور : دانش بسنده : تبیین برخی از روایات کتاب شریف اصول کافی که چیستی دانش و راه و رسم دانش‌اندوزی را ارائه می‌دهد/ محمد‌رضا نکو‌نام.
‏مشخصات نشر : اسلام‌شهر: انتشارات صبح فردا، ‏‫۱۳۹۲‬.
‏مشخصات ظاهری : ‏‫۸۷ص.‬‏‫؛ ۵/۱۱×۵/۲۰ س‌م.‬
‏فروست : مجموعه آثار‏‫؛ ۱۳۴.‬
‏شابک : ‏‫۳۰۰۰۰ ریال‬‏‫‭۹۷۸-۶۰۰-۶۴۳۵-۹۳-۰ : ‬‬
‏وضعیت فهرست نویسی : فاپا
‏يادداشت : کتاب حاضر شرحی بر بخش‌هایی از کتاب”اصول کافی” اثر محمدبن‌یعقوب کلینی است.
‏عنوان دیگر : تبیین برخی از روایات کتاب شریف اصول کافی که چیستی دانش و راه و رسم دانش‌اندوزی را ارائه می‌دهد.
‏موضوع : دانش و دانش‌اندوزی — جنبه‌های مذهبی — اسلام
‏موضوع : دانش و دانش‌اندوزی– جنبه‌های مذهبی– اسلام — احادیث
‏شناسه افزوده : ‏‫ک‍ل‍ی‍ن‍ی‌، م‍ح‍م‍د‌ب‍ن‌ ی‍ع‍ق‍وب‌‏‫ -‏ ۳۲۹ق‌ . الکافی. اصول. شرح
‏رده بندی کنگره : ‏‫‬‭BP۲۵۴/۴‌‏‫‭/ن۸د۲ ۱۳۹۲
‏رده بندی دیویی : ‏‫‬‭۲۹۷/۶۵۳‬
‏شماره کتابشناسی ملی : ۲۹۹۹۶۳۰

مشخصات کتاب

  • تعداد صفحه: ۸۸
  • نشر: صبح فردا (۰۷ بهمن، ۱۳۹۲)
  • شابک: ۹۷۸-۶۰۰-۶۴۳۵-۹۳-۰
  • قطع کتاب: پالتویی
  • وزن: ۳۵۰ گرم

پیش‌گفتار

کتاب شریف «کافی» یکی از چهار کتاب روایی است که بزرگان و فقیهان دین بر اساس روایات آن فتوا می‌دهند. در کتاب اصول کافی پس از بحث «عقل و جهل» کتاب «فضل علم» آمده است. این بدان معناست که تبلور علم در وجود فرد عاقل است و عقل است که می‌تواند دانش را به صید خود درآورد؛ همان‌گونه که دین در وجود فرد منصف است که کارگر می‌افتد و دین در فرد بی‌انصاف تأثیر چندانی ندارد؛ چنان‌چه برنامهٔ تغذیهٔ گوشتی برای افراد ضعیف و استخوانی مفید نیست و گوشتی در بدن آنان نمی‌رویاند. درست است که علوم تجربی و فنون حرفه‌ای در افرادی که عقل چندانی ندارند نیز ظهور می‌یابد اما قلهٔ بلند علم را باید در وجود افراد عاقل دید و علم تأثیر چندانی در سعادت اخروی افراد ناآگاه ندارد. کسب علم

(۴)


برای فرد غیر عاقل همانند پی‌گذاری ساختمانی بلند بر روی خاک و زمینی سست با فونداسیونی ضعیف است که بنیاد محکمی ندارد و با کم‌ترین شک و شبهه‌ای فرو می‌ریزد.

روایات کتاب فضل علم با لازم بودن آموزش و وجوب تعلیم برای مسلمانان شروع می‌شود. باید دانست در تعلیم دین الهی میان عالمان دینی و مردم عادی تفاوتی نیست و همه باید مسایل دینی خود را بدانند. همان‌گونه که عالمان دینی و مجتهدان برای فراگیری دین وقت می‌گذارند، مردم عادی نیز در مرتبه‌ای نازل‌تر باید برای آموختن احکام دینی و عقاید مذهبی وقت بگذارند. این روش درست نیست که تعلیم دانش‌های دینی مخصوص عالمان دینی باشد و مردم عادی تنها کارهای دنیوی داشته باشند. کتاب حاضر با شرح و تبیین مهم‌ترین روایات این بخش از کتاب «اصول کافی» چیستی علم و شیوهٔ دانش اندوزی و راه و رسم آن را آموزش می‌دهد.

وآخر دعوانا أن الحمد للّه ربّ العالمین

(۵)



روایت « ۱ »:فراگیری و آموزش مسایل دینی

 

«علی بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس بن عبد الرحمن، عن بعض أصحابه قال: سئل أبوالحسن علیه‌السلام : هل یسع الناس ترک المسألة عمّا یحتاجون إلیه؟ فقال: لا»(۱).

ـ از امام کاظم علیه‌السلام پرسیده شد آیا برای مردم جایز است مسأله‌ای را که به آن نیاز دارند ترک نمایند؟ امام فرمودند: خیر.

بیان: روایات کتاب فضل علم با لازم بودن آموزش و وجوب تعلیم برای مسلمانان شروع می‌شود. در باب: «فرض العلم ووجوب طلبه والحثّ علیه» دو روایت نخست از وجوب طلب دانش سخن می‌گوید و می‌فرماید:

«أخبرنا محمّد بن یعقوب، عن علی بن إبراهیم بن هشام، عن أبیه، عن الحسن ابن


۱٫ الکافی، ج ۱، ص ۳۰٫

(۶)


أبی الحسین الفارسی، عن عبد الرحمن بن زید، عن أبیه، عن أبی عبد اللّه علیه‌السلام قال: قال رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله : طلب العلم فریضة علی کلّ مسلم، ألا إنّ اللّه یحبّ بغاة العلم»(۱).

رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرمایند: دانش‌جویی وظیفه‌ای است بر هر مسلمان، همانا خداوند جویندگان دانش را دوست دارد.

اما در روایت مورد بحث، راوی از امام کاظم علیه‌السلام می‌پرسد آیا می‌توان مسایل و احکامی که مربوط به دین است و به آن نیاز می‌باشد را فرا نگرفت؟ حضرت علیه‌السلام می‌فرماید: نه، نمی‌شود و باید چنین مسایلی را یاد بگیرند. آیا جامعهٔ اسلامی ما به این حکم شرعی عمل می‌کند؟ آیا مردم ما نسبت به مسایلی که برای آنان لازم است علم و آگاهی دارند؟ بسیاری از افراد جامعه برای کسب دنیای خود بسیار زرنگ می‌باشند و به فرزندان خود تأکید می‌کنند که درس بخوانند و مدرک بگیرند تا بتوانند شغل مناسبی که دنیای آنان را تأمین می‌کند انتخاب نمایند، اما برای فراگیری مسایل دینی آنان که انسان


۱٫ الکافی، ج ۱، ص ۳۰٫

(۷)


به آن نیاز دارد هیچ سرمایه‌گذاری و دست‌کم توصیه‌ای ندارند؛ مسایلی که تعلیم آن واجب و ترک آن حرام و معصیت است. متأسفانه آموزش و فراگیری مسایل اخلاقی مورد نیاز رو به فراموشی گذارده و استاد مناسبی که بتواند این دانش را تعلیمی نماید حتی در حوزه‌های علمی کم‌تر یافت می‌شود. مساجد و منابر نیز نمی‌تواند مطالب مورد نیاز مردم را به سبک علمی و درست به آنان آموزش دهد. در زمان حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و ائمهٔ معصومین علیهم‌السلام به سبب وجود سبک آموزشی صحیح، هزاران حدیث در زمینه‌های مختلف میان مردم منتشر گردید به‌گونه‌ای که هر یک از آنان می‌توانستند روایات زیادی را در زمینه‌های مختلف برای دیگران بیان دارند اما امروزه اگر از کسانی که سالیان چندی در مسجد صدها حدیث از منبریان شنیده‌اند خواسته شود روایتی بخوانند نمی‌توانند آن را از حافظهٔ خود بخوانند و هنوز از مساجد خارج نشده‌اند که همه چیز را فراموش می‌کنند. این امر اشتباه بودن روش وعظ و خطابهٔ منبریان را می‌رساند وگرنه استعداد

(۸)


و سواد مردم این زمان را نمی‌توان زیر سؤال برد. امام صادق علیه‌السلام بارها به شاگردان و مردمی که از سخنان آن حضرت استفاده می‌کردند توصیه می‌نمودند که متن درس‌های ایشان و روایاتی را که می‌فرمایند بنویسند اما مستمعان امروزی همه تماشاچی صرف می‌باشند و از گفته‌های منبریان یادداشتی بر نمی‌دارند. البته، محتوای گفته‌های منبریان و واعظان نیز در این زمینه بی‌تأثیر نیست و این‌گونه است که استفاده‌ای بهینه از هزینه‌هایی که در این زمینه می‌شود و نیز از وقت نمی‌گردد. اگر کسی مدتی کنار مهندس برق‌کار ماهری باشد و کارهای او را ببیند بسیاری از امور را یاد می‌گیرد اما در مساجد و مجالس دینی این‌گونه نیست.

ما نخست باید یاد بگیریم که اگر احکام دین خود را فرا نگیریم معصیت خداوند را مرتکب شده‌ایم و دو دیگر این‌که باید باور نماییم مسایلی در دین وجود دارد که ما از آن بی‌خبر و ناآگاهیم و آن را نمی‌دانیم و سوم آن‌که باید باور کنیم حافظهٔ کامپیوتر را نداریم که هرچه به آن داده شد در اندک زمانی قابل احضار باشد، بلکه باید از آموزه‌هایی که

(۹)


در مساجد بیان می‌شود نکته‌برداری داشت و آن را به صورت منظم سازماندهی کرد.

در زمان حضرات معصومین علیهم‌السلام روایات آن حضرات علیهم‌السلام را می‌نوشتند در حالی که برای تهیهٔ کاغذ و قلم مشکل داشتند و سواد نیز فراگیر نبوده و حکام جور نیز از رفت و آمد آزاد به حضور ائمهٔ معصومین علیهم‌السلام جلوگیری می‌کردند و فضای تقیه و پنهان‌کاری بر آنان حاکم بوده و افرادی را که با حضرات معصومین علیهم‌السلام ارتباط داشتند مورد آزار و اذیت قرار می‌دادند ولی با وجود این همه مشکلات، درس می‌خواندند و روایات را می‌نوشتند و آن را حفظ می‌کردند و به نسل‌های دیگر انتقال می‌دادند در حالی که کار و زندگی معمولی خود را نیز داشتند و آن را تعطیل نمی‌کردند و البته به لقمه نانی می‌ساختند، ولی روش منبری فعلی از آن سیستم فاصله دارد و به سبک علمی روز نیز نمی‌باشد و این‌گونه است که هیچ دانش آموخته‌ای ندارد که بتواند بخشی از آموزه‌های آن را ارایه دهد. البته، متون آموزشی آن نیز همه تکراری و چه بسا کهنه است و برای امروز

(۱۰)


شنوندگان کارآمد نمی‌باشد. یکی دیگر از اشکالات منبریان فعلی این است که سنت نقد و تحلیل در آن دیده نمی‌شود و مطالب آن تقلیدی است. هم منبریان به تقلید از دیگران سخن می‌گویند، بدون آن‌که قدرت نقد و تحلیل مطالبی را داشته باشند که بیان می‌نمایند و نه مستمعان را توان نقد و بررسی گفته‌های منبریان است و این‌گونه است که مطالب مورد نیاز مردم به آنان آموزش داده نمی‌شود. آنان هرچه را که دیگران می‌گویند می‌پذیرند و وقتی شنوندهٔ دو منبری می‌شوند که مطالب متناقض بیان می‌دارند، در انتخاب گفتهٔ صحیح ناتوان می‌گردند و نمی‌دانند معنایی که برای آیه یا حدیثی گفته می‌شود و برداشتی که از آن ارایه می‌گردد، درست است یا خیر؟ مسجدها توان این‌که مدرسه باشد و دارای نظام آموزشی گردد را ندارد و به همین جهت مردم از آگاهی و عمل به بسیاری از احکام شرعی دچار مشکل می‌باشند. گاه مردمی دیده می‌شوند که ده‌ها سال است عبادات یا معاملات خود را برخلاف حکم دینی انجام می‌داده‌اند. مگر ده‌ها سال عبادت و نماز و روزهٔ

(۱۱)


اشتباه را می‌توان به‌راحتی جبران کرد! چنین افرادی به صورت غالبی نیز بده‌کار از دنیا می‌روند و تکالیف آنان بر گردن پسر بزرگ‌تر قرار می‌گیرد؟! نماز جماعت و منابر محرم و صفر و ماه رمضان و مجالس روضه تنها نباید برای ثواب باشد، بلکه مساجد و محافل مذهبی باید حکم کلاس‌های درسی دانشگاه را داشته باشد و متن دین مبین و دور از پیرایه را به مردم آموزش دهد نه آن‌که با گوش‌هایی در مجالس وعظ و خطابه بنشینیم که یکی در است و دیگری دروازه.

محلی برای فراگیری مسایل دینی بهتر از مسجد نیست و باید مساجد را به شکل مدرسی و دانشگاهی سازمان‌دهی کرد و متونی قوی را برای تدریس در آن آماده کرد تا مردم بتوانند به اصول و فروع دینی خود آگاه شوند. در روایت است:

«وحدّثنا جعفر بن محمّد بن قولویه، عن الحسین بن محمّد بن عامر الأشعری، عن المعلی بن محمّد البصری، عن محمّد بن جمهور العمی، عن عبد الرحمن بن أبی نجران، عن بعض أصحابه رفعه إلی أبی عبد

(۱۲)


اللّه علیه‌السلام قال: من حفظ من أحادیثنا أربعین حدیثا بعثه اللّه یوم القیامة عالما فقیها»(۱).

ـ امام صادق علیه‌السلام : کسی که چهل حدیث از روایات ما را حفظ نماید خداوند او را در روز قیامت دانشمند و فقیه بر می‌انگیزد.

کسی که چهل حدیث از خاندان اهل بیت علیهم‌السلام فرا بگیرد، چهل حدیث در دل وی تبدیل به چشمه‌ای می‌شود و دلی جوشان می‌یابد که حکمت و فرزانگی از آن بیرون می‌آید. شنوندگان اگر در چهل مجلس چهل روایت می‌شنیدند باید ناخودآگاه روزنه‌ای از حکمت در دل خود بیابند و به فهمی برسند که برخی از اسرار موجود در روایات حضرات معصومین علیهم‌السلام را بیابند. باید از شیوهٔ تعلیمی موجود در مساجد فاصله گرفت و برای اصلاح آن اقدام نمود. مسجد باید عالم‌پرور باشد و این فرهنگ که «مدادی در دست عالم از خون شهیدان بالاتر است» در مساجد نهادینه گردد؛ چرا که این مداد عالم است که شهیدپرور می‌باشد و علم است که شهادت می‌آورد.


۱٫ شیخ مفید، الاختصاص، ص ۲٫

(۱۳)


از مباحث توحید و معاد و چگونگی عالم قیامت و قبر و حشر چیزی در مساجد گفته نمی‌شود و آن‌چه که بیان می‌شود بیش‌تر عامیانه است و رنگ و روی تحقیق در آن نیست. شنوندگان باید عادت داشته باشند قلم به دست بگیرند و مطالب نو و احادیثی که بیان می‌شود را یادداشت نمایند و با طبقه‌بندی منظم آن، خود به قدرت برداشت از روایات برسند.

محدودهٔ دانش بسیار گسترده است و شخصی مثل ابن سینا که در بیش‌تر دانش‌های زمان خویش عالم و ماهر بوده است می‌گوید: «یک موی ندانست ولی موی شکافت». دانش مرز و حصری ندارد و متأسفانه ما با شنیدن چند روایت و خواندن چند کتاب فکر می‌کنیم به حاق دانش‌های دینی رسیده‌ایم و ورایی جز آن‌چه ما می‌دانیم وجود ندارد. من به یکی از مسؤولان بانک مرکزی گفتم می‌خواهم پول‌های این بانک را ببینم و او ما را با خود به آن‌جا برد و دیدم اسکناس‌ها را مانند بسته‌های پنبه روی هم گذاشته بودند. هیچ گاه این همه پول در جایی دیده نمی‌شد! سیستم آن‌جا چنان

(۱۴)


قوی و قدرتمند است که هیچ پولی جابه‌جا نمی‌شود! علم هم همین گونه است و نباید خیال کنیم که همه چیز را می‌دانیم و به آن مغرور شویم. علم مسایل، احکام، قواعد و شعبه‌های بسیاری دارد که ما حتی از آن نامی نشنیده‌ایم!

امروزه پس از گذشت سی سال از انقلاب اسلامی پاسخ بسیاری از مسایل دینی داده نشده و مردم با فقدان فتوای درست در برخی از مسایل نوپدید رو به‌رو هستند؛ در حالی که نظریه‌پردازان دینی باید برای مشکلات پیش از پیشامد آن فتوا داشته باشند. علم، کمال و معرفت در دل آیات و روایات ائمهٔ معصومین علیهم‌السلام قرار دارد ولی ما متأسفانه به اندکی ناچیز از دانش که آن نیز بدون پیرایه نمی‌باشد دل خوش کرده‌ایم. باید به صورت جدی بر تغییر در آموزش مساجد تأکید کرد و برای آن طرح‌هایی عملی و واقعی ارایه داد تا مردم بتوانند به مسایل دینی خود آگاه شوند. البته، در این میان نباید از رسانهٔ ملی و صدا و سیما نیز غافل بود و صدا و سیما و مساجد باید با هم هماهنگ باشند. البته، آن‌چه حایز اهمیت است این است که

(۱۵)


صدا و سیما از پخش برنامه‌های دینی کم‌محتوا یا با محتوایی تکراری که بارها به گوش شنوندگان و بینندگان آن رسیده است خودداری ورزد و به‌جای مراجعه به روحانیان کم‌توان به مجتهدان مراجعه نماید و از آنان در تولید و تأمین برنامه‌های دینی خود استفاده نماید و این سازمان نباید ملاحظات سیاسی را بر ترویج و تبلیغ صحیح دین ترجیح دهد.

باید دانست روش حضرات معصومین علیهم‌السلام روش استادپروری بوده و چنین نبوده است که همهٔ مردم را برای دانستن احکام دینی به خود ارجاع دهند. آن حضرات بعد از تربیت شاگردان، به آنان توصیه می‌کردند در مساجد بنشینند و پرسش‌های دینی مردم را بر اساس اجتهاد خود پاسخ دهند. امام باقر علیه‌السلام به ابان می‌فرمود:

«إجلس فی مسجد المدینة وأفت للنّاس، فإنّی أحبّ أن أری فی شیعتی مثلک»(۱).

ـ ای ابان، در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوا بده، همانا من دوست دارم مثل تو را در شیعیان ببینم.


۱٫ وسائل الشیعه (اسلامیه)، ج ۱۹، ص ۳۱۷٫

(۱۶)


حضرات معصومین علیهم‌السلام همواره در پی آن بودند که نظام اجتهاد را در میان شیعیان فراگیر نمایند تا شیعیان به شاگردان آن حضرات و مجتهدان مراجعه نمایند. یکی از ایرانیان به دیدار امام حسن عسکری علیه‌السلام رفته بود و از آن حضرت مسأله‌ای دینی را پرسید اما امام به او فرمود: به قم برو و پاسخ خود را از زکریا ابن آدم که نمایندهٔ ما در آن شهر است دریافت نما و با وجود او چرا رنج سفر بر خود هموار نموده‌ای و به نزد ما آمده‌ای؟! مساجد نیز باید همان رویه را دنبال نماید و از مجتهدان بنام و دانشمندان علوم دینی برای آموزش مسایل دینی و فراگیری روایات بهره برد.

در روایت است:

«محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان، عن ابن أبی عمیر، عن جمیل بن درّاج، عن أبان بن تغلب، عن أبی عبد اللّه علیه‌السلام قال: لوددت أن أصحابی ضربت رؤوسهم بالسّیاط حتّی یتفقّهوا»(۱).

ـ امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: همانا دوست دارم با


۱٫ کافی، ج ۱، ص ۳۱٫

(۱۷)


شلاق بر سر یاران من زده شود تا در دین تفقه و تحقیق نمایند.

کسی که عقل دارد به علم نیازمند است و باید عالم شود وگرنه با وجود عقل نیازی به ارسال پیامبران الهی علیهم‌السلام نبود. علم در انسان عاقل است که به‌خوبی ثأثیر دارد و کسی که عقل ندارد تنها از علم می‌تواند معلومات و محفوظات داشته باشد و کارایی دیگری در علم وی وجود ندارد. خداوند در سورهٔ جمعه می‌فرماید:

«مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یحْمِلُوهَا کمَثَلِ الْحِمَارِ یحْمِلُ أَسْفَارا»(۱).

ـ مثل کسانی که تورات بر آنان بار شد، آن‌گاه آن را به کار نبستند هم‌چون مثل خری است که کتاب‌هایی را بر پشت می‌کشد.

کسانی که عقل ندارند و تنها علم می‌جویند به چارپایی می‌مانند که کتاب بر پشت خود حمل می‌نمایند و جز سختی و فشار بار چیزی در نمی‌یابد!

علم برای کسی که قلب او به نور عقل روشن


۱٫ جمعه / ۵٫

(۱۸)


نشده است کارایی ندارد و هدایتی برای او نمی‌آورد. علم برای فرد عاقل است که سودمند می‌افتد. بر این اساس می‌توان علم را بر دو قسم عاقلانه و جاهلانه تقسیم نمود.

به روایت نخست باز گردیم و باز متذکر شویم یکی از مسایلی که باید بر روی تبلیغ آن کار کرد این است که: هر کسی باید احکام و مسایلی را که به آن نیاز دارد فرا گیرد، و اگر آن را ترک کند حرام است.

درست است که تعلیم امور تخصصی بسیار سنگین و دقیق است و بر عهدهٔ عالمان می‌باشد اما مردم باید دست‌کم امور لازم و ضروری خود را بیاموزند.

متأسفانه چون مردم در پی علم دین نیستند عالمان نیز با سؤال و پرسشی مواجه نمی‌شوند و چون مردم پاسخ دقیق از عالمان نمی‌خواهند روحیهٔ تحقیق و تولید علم و پیشرفت نیز در آنان رو به ضعف نهاده است. این مردم دقیق، زیرک و فهیم هستند که عالمان دینی را به کاوش وا می‌دارند و از آنان می‌خواهند که در مسایل دینی پاسخ‌گو باشند و در عالمان این انگیزه و احساس را به وجود

(۱۹)


می‌آورند که باید در حوزهٔ دین‌پژوهی نیز تولید علم داشته باشند. اگر کاسبی نیز برای اجناسی که دارد مشتری نیابد کار خود را تعطیل می‌کند و انگیزه‌ای برای آوردن جنس جدید ندارد.

در میان عالمان دینی هستند عالمان و مجتهدانی که مجبورند دانش خود را پنهان دارند و یافته‌های خود را ارایه ندهند؛ چرا که چون یافته‌های آنان نو و جدید است در میان جامعه‌ای که سنتی و بسته می‌اندیشند نه تنها خواهانی ندارند بلکه با آنان مقابله می‌شود و تنها عالمان معمولی است که میدان برای سخن گفتن می‌یابند و مردم از این نظر نیز متضرر می‌گردند و از معارف و احکام دینی خود دور نگاه داشته می‌شوند.

اهمیت تفقه در دین و شناخت دین بدان پایه است که امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: همانا دوست دارم با شلاق بر سر یاران من زده شود تا در دین تفقه و تحقیق نمایند.

مراد از «تفقه»، شناخت تحقیقی مسایلی است که در دنیا و آخرت مورد نیاز او می‌گردد و اعم از اصول اعتقادات و فروع دین است.

(۲۰)


متأسفانه، ناآگاهی از مسایل دینی در میان زنان بیش از مردان است و آنان تنها به مسایل آشپزخانه و یا کاری که در بیرون از خانه انجام می‌دهند می‌رسند. هم مردان و هم زنان باید دست کم در شبانه‌روز یک ساعت را به فراگیری اصول اعتقادات و احکام دینی خود و مطالعهٔ کتاب‌های مفید و نه مسموم در این زمینه اختصاص دهند تا فردا در برزخ با مشکلات بسیاری گریبان‌گیر نگردند.

باید دانست در تعلیم دین الهی میان عالمان دینی و مردم عادی تفاوتی نیست و همه باید مسایل دینی خود را بدانند و این روایت که می‌فرماید: «دوست دارم با شلاق بر سر یاران من زده شود تا در دین تفقه و تحقیق نمایند» تمامی شیعیان را در بر می‌گیرد.

این روایت بیانگر اهتمام و توجه حضرت علیه‌السلام به مسألهٔ تعلیم مسایل دینی است.

همان‌گونه که عالمان دینی و مجتهدان برای فراگیری دین وقت می‌گذارند، مردم عادی نیز در مرتبه‌ای نازل‌تر باید برای آموختن احکام دینی و عقاید مذهبی وقت بگذارند. این روش درست

(۲۱)


نیست که تعلیم دانش‌های دینی مخصوص عالمان دینی باشد و مردم عادی تنها کارهای دنیوی داشته باشند.

مردم باید شخصی مانند حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام را الگوی آموزش دینی خود قرار دهند. وی با این‌که مجتهدی دینی است که محضر مبارک سه امام معصوم علیهم‌السلام را درک نموده است خود را به محضر امام جواد علیه‌السلام می‌رساند و عقاید و باورهای دینی خود را بر امام عرضه می‌دارد تا هرجا باوری اشتباه دارد، امام علیه‌السلام آن را تصحیح نماید تا در برزخ و در فردای قیامت با مشکلات اعتقادی و عذاب‌های برزخی رو به‌رو نشود و این‌گونه در فراگیری دین خود اهتمام و التفات دارد و چنین است که زیارت او در شهر ری با زیارت امام حسین علیه‌السلام در کربلا برابری می‌کند. او در فردای قیامت برای باورهای اعتقادی خود حجت و سند دارد و می‌تواند در صورت بازخواست بگوید: من باورهای خود را به تأیید سه امام معصوم علیهم‌السلام رسانده‌ام، و قیامت خود را این‌گونه در دنیا صافی و سالم نموده است. نباید به‌گونه‌ای باشد که کسی به

(۲۲)


شصت و هفتاد سالگی برسد و سپس ناراحت و مضطرب گردد که چرا برای دین خود وقت نگذاشته است. به‌ویژه آدمی وقتی سنی از او می‌گذرد و خود را در سراشیبی قبر می‌بیند با خود می‌اندیشد چه‌قدر برای دنیا زحمت کشیده و کار کرده است تا پولی و خانه و خودرویی به دست آورد و فرزندان وی در رفاه باشند اما برای دین خود وقت نگذاشته و اعتقادات و اخلاق و احکام خود را سامان نداده است و چنین فکری او را بسیار رنج می‌دهد!

تمامی مردم باید برای فراگیری دین خود وقت بگذارند. به‌ویژه به قرآن کریم و آموزه‌های بسیار بلندی که در این کتاب آسمانی که نگارش خداوند متعال برای هدایت انسان‌هاست و راه و رسم زندگی درست در دنیا و سعادت آنان در آخرت را آموزش می‌دهد، مراجعه نمایند. قرآن کریم تنها معجزه‌ای است که از پیامبران الهی باقی مانده است و تورات، زبور، انجیل و صحف تمامی تحریف شده و حجیت خود را از دست داده است و تنها قرآن کریم است که کتاب کامل، جامع و سالم

(۲۳)


آسمانی است و پیامبری پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را خاتمیت بخشیده است. قرآن کریم همین امروز نیز معجزه‌ای زنده است و منکران را به تحدی می‌خواند و می‌فرماید:

«إِنْ کنْتُمْ فِی رَیبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَکمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کنْتُمْ صَادِقِینَ»(۱).

ـ و اگر در آن‌چه بر بندهٔ خود نازل کرده‌ایم شک دارید، پس اگر راست می‌گویید سوره‌ای مانند آن بیاورید و گواهان خود را غیر خدا فرا خوانید.

دین اسلام برای امروز هم معجزه دارد و کتاب آسمانی آن تمامی دانشمندان را به کرنش می‌خواند. در واقع معجزهٔ پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله دانش و معرفت است و با کتاب دانش و معرفت خود است که به مبارزه با انکارگرایان می‌رود. اگر آنان نمی‌توانند آیه‌ای همانند آیات قرآن کریم بیاورند باید در برابر آن کرنش نمایند و زانو بزنند. قرآن کریم به فرمایش حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام دریایی بی‌کران است: «بحر عمیق»؛ دریایی است که عمق و ژرفای آن


۱٫ بقره / ۲۳٫

(۲۴)


ناپیداست. دریایی بی‌ساحل که چشمه‌های فراوانی درون خود دارد ولی متأسفانه ما مشغول گرفتن چند صد متر زمین و مغازه یا چند هکتار زمین کشاورزی هستیم و همانند بچه‌ها خود را به شکلاتی می‌فروشیم و به آن دل خوش کرده‌ایم! خداوند توفیق دهد این غفلت از ما برداشته شود و بتوانیم نسبت به احکام و باورهای دینی که فردا در قبر از آن پرسیده می‌شویم آگاه گردیم؛ هنگامی که صورت انسان بر خاک گذاشته می‌شود و چیزی به یاد انسان نمی‌آید جز حسرت خاک و زمین و پول که هیچ تلخی به تلخی آن حسرت نیست.

(۲۵)


روایت « ۲ »: فهم دینی

 

«علی بن محمّد بن عبد اللّه، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن عثمان بن عیسی، عن علی بن أبی حمزة قال: سمعت أبا عبد اللّه علیه‌السلام یقول: تفقّهوا فی الدّین، فإنّه من لم یتفقّه منکم فی الدّین فهو أعرابی. إنّ اللّه یقول فی کتابه: «لِیتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِینْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیهِمْ لَعَلَّهُمْ یحْذَرُونَ»(۱).(۲)

ـ امام صادق علیه‌السلام فرمود: دین را بیاموزید، کسی که از شما به فهم دین نایل نیاید اعرابی و بادیه‌نشین است. همانا خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: تا در دین تفقه نمایید و دین را بیاموزید و به هنگام بازگشت به خویشان، گروه خود را انذار و بیم دهید تا شاید که از راه خطا دوری گزینند.


۱٫ توبه / ۱۲۲٫

۲٫ اصول کافی، ج ۱، ص ۳۱٫

(۲۶)


بیان: روایت حاضر بر داشتن «فهم دینی» تأکید می‌کند. اگر کسی فهم دینی نداشته باشد اعرابی، بیابانی و فردی عقب مانده است. برخی از اعراب در بیابان زندگی می‌کرده‌اند و چون تنها با حیوانات امرار معاش می‌کردند و به دور از فرهنگ و تمدن می‌زیستند تفاوت چندانی با چارپایان و حیوانات نداشتند. کسی که فهم دینی نداشته باشد، هر تخصص تجربی و هر حرفه و فنی که داشته باشد اعرابی و بیابانی است. فهم دینی، صرف داشتن علم دینی نیز نیست. دانش دینی غیر از فهم دینی است. فراگیری دین تکلیفی بر انسان است. آدمی باید دین را بیاموزد و آن را به دیگران آموزش دهد و این تنها وظیفهٔ عالمان دینی نیست بلکه امری فراگیر است که بر هر مکلفی لازم می‌باشد. این روایات توصیه نمی‌کند جامعهٔ مسلمین گروهی عالمان دینی داشته باشد و مردم دیگر از دین بی‌اطلاع باشند، بلکه این روایات توصیه می‌نماید که هر مسلمانی باید عالمی دینی باشد. همه در این زمینه تکلیف دارند و باید دین خود را بشناسند و آن را یاد بگیرند. دربارهٔ وجوب آموزش علم دینی روایات

(۲۷)


بسیاری آمده است که برخی از آن در بیان روایت پیشین گذشت. هم‌چنین فرا دادن علم دینی و آموزش آن نیز بر آگاهان لازم است. در روایتی آمده است:

«علی بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن عیسی، عمّن رواه، عن أبی عبد اللّه علیه‌السلام قال: قال له رجل: جعلت فداک رجل عرف هذا الأمر، لزم بیته ولم یتعرّف إلی أحد من إخوانه؟ قال: فقال: کیف یتفقّه هذا فی دینه»(۱)!

ـ شخصی گوید به امام صادق علیه‌السلام عرض نمودم: فدایتان شوم کسی را می‌شناسم که امر ولایت شما را می‌شناسد اما خود را خانه‌نشین نموده و خود را به هیچ یک از برادران ایمانی خود نمی‌شناساند. امام فرمود: چگونه می‌شود او دین خود را بفهمد (در حالی که فردی منزوی است).

چگونه می‌شود کسی دین شناس و اهل ولایت باشد و ولایت را دریابد ولی همیشه در خانه قرار


۱٫ الکافی، ج ۱، ص ۳۱٫

(۲۸)


گیرد و با کسی کاری نداشته باشد و در خود غرق و از دیگران بریده و منزوی باشد. نمی‌شود فردی منزوی و گوشه‌گیر به فهم دین رسیده باشد او چه‌طور دین خود را آموخته است؟ کسی که می‌خواهد دین‌شناس گردد باید در میدان تمرین و در تعامل با دیگر عالمان باشد. برخلاف بعضی قلندران و درویش‌ها که می‌گویند: در خودت باش و به کسی کار نداشته باش! چنین کسی چگونه می‌تواند دین خود را به نیکی فرا گیرد و فهم دینی دریابد. انسان باید در اجتماع مسلمین مثل مساجد و تکایا باشد، تا بخشی از دین خود را بیاموزد. البته، به شرط آن‌که مساجد ما دینی باشد و نظام آموزش دین را به درستی در خود داشته باشد. فراگیری و آموزش علم بر همهٔ مسلمانان واجب است و در علم دین میان زن و مرد نیز تفاوتی نیست و باید هر یک مراتب کمال خود را طی نمایند. مردم اعتقاد دارند که اگر کسی مال دیگری را بدزدد کار بسیار زشتی را مرتکب شده است ولی از این‌که کسی

(۲۹)


آموزش مسایل دینی خود را ترک کرده است، چندان ناراحت نمی‌شوند. دربارهٔ علم نیز باید همین گونه فکر کرد، بلکه وجوب آن از مثل نماز نیز بیش‌تر است.

خداوند به انسان توفیق دهد باور نماید یادگیری علم واجب است و نیز باور کند که بسیاری از عقاید و باورهای دینی را نمی‌داند و نباید بپندارد دین محدود به همان چیزی است که او می‌داند یا بر فراز منبرها گفته می‌شود. البته منظور از علم دینی، معرفت دینی و معرفت، حقیقت و صفاست. ما ارزش علم و میزان کارآمدی آن در قبر، برزخ و قیامت را درک نمی‌کنیم.

(۳۰)


 


 

روایت « ۳ »: چیستی علم و شعبه‌های آن

«محمّد بن الحسن وعلی بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن عیسی، عن عبید اللّه بن عبد اللّه الدهقان، عن درست الواسطی، عن إبراهیم بن عبد الحمید، عن أبی الحسن موسی علیه‌السلام قال: دخل رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله المسجد فإذا جماعة قد أطافوا برجل فقال: ما هذا؟ فقیل: علاّمة. فقال صلی‌الله‌علیه‌وآله : وما العلاّمة؟ فقالوا له صلی‌الله‌علیه‌وآله : أعلم النّاس بأنساب العرب ووقائعها، وأیام الجاهلیة، والأشعار العربیة، قال: فقال النّبی صلی‌الله‌علیه‌وآله : ذاک علم لا یضرّ من جهله، ولا ینفع من علمه، ثمّ قال النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله : إنّما العلم ثلاثة: آیة محکمة، أو فریضة عادلة، أو سنّة قائمة، وما خلاهنّ فهو فضل»(۱).

 


۱٫ اصول کافی، ج ۱، ص ۳۲٫

(۳۲)


ـ امام کاظم علیه‌السلام می‌فرماید: رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله وارد مسجد شدند و در این هنگام با گروهی برخورد نمودند که اطراف مردی گرد آمده بودند. حضرت صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: این چیست؟ گفتند: او علامه و بسیار داناست. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: علامه چیست؟ آنان گفتند: داناترین فرد عرب به نسب و تاریخ آنان و روزگار جاهلیت و اشعار عربی است. رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: این دانشی است که ضرر نمی‌زند به کسی که آن را نداند و نفعی نمی‌بخشد به کسی که آن را بداند. سپس رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: همانا علم بر سه شعبه است: نشانه‌ای محکم و استوار، واجبی مناسب، یا سنتی برپا و غیر از آن هرچه باشد فضل است.

بیان: این روایت چیستی علم را توضیح می‌دهد. پیش از این گفتیم بر هر مسلمانی واجب است علم یاد بگیرد، مراد از علمی که فرا گرفتن آن واجب است چه علمی است؟ متأسفانه سنت‌های

(۳۳)


غلط در جامعهٔ ما هم در سطح مردم عادی و هم در سطح افراد تحصیل کرده و حتی در حوزه‌های علمی فراوان است و توضیحی که در رابطه با دانش و اقسام آن آمده است هر سه گروه یاد شده را در بر می‌گیرد.

در این روایت آمده است پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله که وارد مسجد شد چنین نبود که بدون توجه به مردم و مؤمنان حاضر در مسجد به محراب روند، بلکه سبب شلوغی مسجد را از مردم پرسیدند و از آن خبر گرفتند. آنان گفتند مردی است که اجداد مردم و شعرهای اعراب و تاریخ آنان را به‌خوبی می‌شناسد. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: این‌ها دانشی است که هر کس آن را نداند ضرر نمی‌بیند و هر کس آن را بداند از آن سودی نمی‌برد. دانستن تاریخ زمانی اشیا و جغرافیای مکانی آن‌ها و انساب و رجال چنین است و فخری ندارد؛ همان‌گونه که فخر به قبرها و قبرستان و مردگان خفته در آن چنین است و ارزشی ندارد و دانشی است بدون کاربرد. دانش کاربردی و مفید سه بخش است: آیهٔ محکم یا

(۳۴)


باورهای دینی، واجبات و تکالیف و نیز رفتارها و امور اخلاقی. باور و اعتقاد آدمی باید محکم باشد و نه سست و بی پایه. استحکام عقاید یا با مطالعه و تحقیق فراوان صورت می‌گیرد یا به تقلید از عالمی که در عقاید به اجتهاد رسیده باشد و به او اطمینان می‌شود. باورها و عقاید محکم مصداق «آیة محکمة» است. بخش دیگر از دانش «فریضة عادلة»؛ یعنی احکام تکلیفی و واجبات و محرمات است. چیزهایی که برای انسان تکلیف گردیده و باید آن را انجام دهد و اموری که ترک آن لازم است. سومین شعبهٔ دانش «سنة قائمة»؛ یعنی امور اخلاقی، ادب، بزرگواری، متانت، آقایی، آقا منشی، کمال، فتوت، مردی و جوان‌مردی است. اما غیر از آن هر دانشی که باشد فضل است. فضل بر دو معناست: یکی به معنای زیادی و دیگری به معنای فضیلت است که امور غیر ضروری را می‌گویند.

بر اساس این تحلیل، علم دارای سه رکن بنیادین است که فراگیری آن بر اساس روایات پیشین واجب می‌باشد. متأسفانه همواره مردم به خواندن کتاب

(۳۵)


ترغیب می‌شوند و گفته می‌شود هر کتابی یک بار خواندن آن مفید است، در صورتی که این سخن درست نمی‌باشد. مگر آدمی عمر نوح دارد که هر کتابی را یک بار بخواند و مگر می‌شود همهٔ کتاب‌ها را خواند. در مطالعهٔ کتاب باید دارای قدرت گزینش و انتخاب بود و تنها مطالعهٔ برخی از کتاب‌های لازم، ضروری و مفید را توصیه نمود. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید:

«العلم أکثر من أن یحصی فخذ من کلّ شیء أحسنه»(۱).

ـ دانش برتر و بلندتر از آن است که به شمارش آید، پس از هر چیزی بهترین آن را برگیرید.

شما را یارای آن نیست که همه چیز را به فراچنگ آورید، بلکه باید بهترین دانش که همان سه شعبهٔ یاد شده است را فرا گرفت. متأسفانه بسیاری از دخترانی که دیپلم می‌گیرند نمی‌توانند غذایی مختصر را طبخ نمایند و از آشپزی چیزی نمی‌دانند و یا بسیاری از پسران نمی‌توانند مسایل


۱٫ بحار الأنوار، ج ۱، ص ۲۱۹٫

(۳۶)


ابتدایی فنی مانند تعمیر ابتدایی کولر یا مختصری بنایی را انجام دهند و با پیشامد کم‌ترین مشکلی ناچار می‌شوند از فنی کارها استفاده کنند. چنین پسر یا دختری که فردا ازدواج می‌کند با همسر خود دچار مشکل می‌شود. «فریضهٔ عادله» برای یک دختر، همان آشپزی و خیاطی است و حتی اگر دختری پزشک شود یا مدرک دکترا در هر رشته‌ای بگیرد باید بتواند آشپزی و خیاطی نماید؛ چرا که اصل برای زن این است که بتواند دست‌کم چند نوع غذا درست کند. دختری با جهیزیه‌های چندمیلیونی وارد خانهٔ شوهر می‌شود اما نمی‌تواند حتی نیمرویی را به درستی آماده کند و آبروی خانوادهٔ خود را این‌گونه می‌برد. «فریضة عادلة» واجبات مناسب است و هر واجبی که برای گروه و جنسی مناسبت دارد را شامل می‌شود. کسی که می‌خواهد سوار خودرو شود باید تا حدودی نیز از مسایل فنی آگاه باشد تا در راه نماند وگرنه در صورتی که با همسر و فرزند خود باشد آنان را یا به گرما گرفتار می‌سازد و یا به سرما.

(۳۷)


«فریضهٔ عادله» برای هر شغلی با توجه به موقعیت آن به دست می‌آید و هر فردی باید مسایل شرعی و نیز فنی کسب و کار خود را بداند. علوم دانشگاهی ما نیز مصرفی، نقلی و وارداتی است و ابتکاری در آن دیده نمی‌شود. حوزه‌های علمی نیز خالی از این مشکلات نیست. دختران نباید تنها به درس‌های مدرسی خود بسنده کنند که آن‌ها برای دختران و زنان جز فضل چیزی نیست و تعبیر «فریضه» نباید تنها نماز و روزه را به ذهن آورد. مردی که با بیماری همسر خود از ادارهٔ زندگی فلج می‌شود تربیتی صحیح و درست نداشته است. مرد باید بتواند دست‌کم یک نوع غذا را درست کند.

فریضه یعنی واجبات و عادله یعنی مناسب و برای هر کس به‌گونه‌ای است. کسی که به مسجد می‌آید و به رکعت دوم امام جماعت می‌رسد باید بداند در این صورت چگونه به او اقتدا کند و نماز خود را به پایان برد. کسی که دیر به نماز جماعت می‌رسد و امام در رکوع است می‌تواند به محض ورود به مسجد اقتدا نماید و راه رفتن در این مسیر،

(۳۸)


نماز او را باطل نمی‌کند؛ چرا که نماز جماعت بسیار اهمیت دارد. کسی که شکیات خود را نمی‌داند و با پیشامد شک، نماز خود را بر هم می‌زند و نماز را دوباره می‌خواند، برای باطل ساختن نماز خود، کاری حرام انجام داده است. زن و مرد هرکس به تناسب جنس و موقعیت شغلی خود باید واجبات خود را بداند. ممکن است خانمی بوکسور باشد و این فضل است اما او باید بتواند پوشاک بچهٔ خود را عوض کند. اما دانستن همین کار برای خانمی که عقیم است فضل می‌گردد. مردم لازم نیست بتوانند عمامه بپیچند و دانستن آن برای مردم عادی فضل است، ولی یک طلبه باید بتواند عمامهٔ خود را بپیچد و دانستن آن برای وی واجبی مناسب است. «سنت حسنه» نیز امور اخلاقی و آداب اجتماعی است. هر فردی باید اخلاقی اجتماعی را بشناسد و آن را در جای خود به کار گیرد. او باید اسراف و ولخرجی و امساک را بشناسد و رفتاری متوسط و میانه داشته باشد. در جای خود باید سنگین هزینه نماید و در جای خود نباید از ریالی گذشت. ان‌شاء

(۳۹)


اللّه خداوند فهم عمل به دین را به ما عطا فرماید.

(۴۰)


 


 

روایت « ۴ »: علم، معرفت و خشیت

«علی بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن حمّاد بن عثمان، عن الحارث بن المغیرة النصری، عن أبی عبد اللّه علیه‌السلام فی قول اللّه عزّ وجلّ: «إِنَّمَا یخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ»(۱)، قال: یعنی بالعلماء من صدّق فعله قوله، ومن لم یصدق فعله قوله فلیس بعالم»(۲).

ـ امام صادق علیه‌السلام در تفسیر آیهٔ شریفهٔ: «همانا از میان بندگان خدا عالمان هستند که از خداوند ترس دارند» می‌فرمایند: این بدان معناست عالم کسی است که کردار وی گفتار او را تصدیق کند و کسی که کردار او با گفتار وی هماهنگ نیست عالم نمی‌باشد.


۱٫ فاطر / ۲۸٫

۲٫ الکافی، ج ۱، ص ۳۶٫

(۴۱)


بیان: در روایات کتاب «فضل العلم» گزاره‌هایی وجود دارد که تبیین آن برای جامعهٔ فعلی ما زودهنگام است و ما ناچار از گزینش برخی از روایات آن هستیم. آیهٔ شریفه‌ای که در این روایت است یکی از صفات عالمان را بیان می‌دارد که همان خداترسی آنان است. عالم کسی است که از خداوند خشیت دارد و عظمت و قوت و جمال و جلال خدا او را تحت تأثیر قرار می‌دهد:

«إِنَّمَا یخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ»(۱).

البته، اگر «اللّه» به ضم خوانده شود معنا به عکس می‌شود و البته عالمی که سبب ضرر و زیان معنوی و فرهنگی مردم و ملتی می‌گردد و بندگان خدا را گروه گروه به ضلالت می‌افکند ترس دارد. اما عالمی که خداترس است نشانه‌ای دارد و آن این‌که عمل وی گفته‌های او را تأیید و تفسیر می‌کند و اگر کردهٔ وی با گفتهٔ او هماهنگ نباشد عالم نیست. در روایت است:

عدّة من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن


۱٫ فاطر / ۲۸٫

(۴۲)


خالد، عن علی بن محمّد القاسانی، عمّن ذکره، عن عبد اللّه بن القاسم الجعفری، عن أبی عبد اللّه علیه‌السلام قال: إنّ العالم إذا لم یعمل بعلمه زلّت موعظته عن القلوب کما یزل المطر عن الصفا»(۱).

ـ امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: همانا عالم در صورتی که به دانش و دانایی خود عمل ننماید مواعظ و نصایح وی از دل‌های مردم می‌لغزد و رویگردان می‌شود همان‌گونه که باران بر تخته سنگ‌های صاف می‌لغزد.

در این روایت گفته شده علم و دانش همانند باران است. اگر عالم اهل عمل باشد مثل باران گوارایی می‌ماند که موعظهٔ وی قلب‌ها را تازه و زنده می‌کند وگرنه در صورتی که خود اهل عمل به دانسته‌های خویش نباشد هرچه بگوید اثری برای مردم ندارد و هیچ خرمی و سرسبزی برای آنان نمی‌آورد بلکه آنان همانند آبکشی می‌شوند که چون از مجلس وعظ و خطابه برخیزند چیزی در


۱٫ الکافی، ج ۱، ص ۴۴٫

(۴۳)


درون وجود خود نمی‌یابند و یک گوش آنان در و گوش دیگر دروازه می‌شود. دانش اگر از دهان کسی برای مردم بیان شود که اهل عمل نیست همانند بارش باران بر تخته سنگ‌های بزرگ و صاف است که یا ایجاد سیل می‌کند و خرابی به بار می‌آورد یا اگر سبزه‌ای نیز داشته باشد چون انگوری می‌ماند که به مصرف صنایع شراب سازی می‌رسد و گل و گلزار و باغ و گلبن و میوه‌ای مفید از آن تولید نمی‌شود. چنین دانشی بارانی بی‌برکت است که اگر گندمی نیز از آن بروید به دست دشمن می‌افتد یا خوراک چارپایی می‌گردد که آن چارپا نیز خوراک گرگی درنده می‌شود و به هر حال به مصرف درست مؤمنان نمی‌رسد.

همان‌گونه که این روایت بیان می‌دارد عالم به کسی گفته نمی‌شود که در کسوت و لباسی خاص باشد، بلکه با این بیان می‌شود کسی راننده، آهنگر، معمار و بنا باشد و عالم باشد؛ چرا که کردهٔ او با گفته‌های وی یکی است و به آن‌چه که از دین می‌داند عمل می‌کند و پرواپیشه است. او برای دنیا و

(۴۴)


به نفع خود سخن نمی‌گوید و وقتی از کسی ناراحت می‌شود بدگویی او را نمی‌کند و با خوشامد از کسی از او تعریف نمی‌کند و حق را خواه به نفع او باشد یا به ضرر خود بیان می‌دارد و جانب حق را در هیچ لحظه و پیشامدی رها نمی‌سازد. اما اگر کسی در لباس اهل علم باشد و برای منفعت و سود و دنیا و پست و مقام و پول و خوشامد دیگری سخن می‌گوید و کار می‌کند او عالم نیست. عالم کسی است که در دل تنهایی‌ها از خداوند می‌ترسد و وقتی می‌تواند در خلوتی گناه کند پرواپیشگی او از آن مانع می‌گردد یا از این‌که دل کسی را بشکند و آن را به درد آورد یا کسی را برنجاند یا اذیت نماید، قلب وی تکان می‌خورد یا اگر دید وقتی به کسی حیله و نیرنگ می‌زند قلب وی به تپش می‌افتد و ناراحت می‌شود خشیت خدا را دارد وگرنه در صورتی که به راحتی دروغ می‌گوید و به دیگران ستم وارد می‌سازد و خداوند را به هیچ وجه در نظر نمی‌آورد و در موضع گناه و معصیت بدن و اعضا و جوارح وی لرزشی ندارد و اذیت نمی‌شود و از خود

(۴۵)


ناراضی نمی‌گردد و نان حرام می‌خورد و مرامی ندارد و حلال و حرام نمی‌شناسد او عالم و خداترس نیست و زندگی او که از خدا خالی است فاجعه‌آمیز است. کسی که این دو صفت؛ یعنی خداترسی و هماهنگی کردار و گفتار را ندارد نادان است.

باید دانست در آیهٔ شریفه تعبیر «خشیت» آمده و نه «خوف» و می‌فرماید:

«إِنَّمَا یخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ».

خوف حالت ترس از انتقام و عذاب است، ولی خشیت ترس به سبب مشاهدهٔ جمال و جلال و قدرت و عظمت و بزرگی و شکوه خداست. ترس از شلاق پدر خوف و ترس از عظمت و بزرگی پدر خشیت است. خشیت از خداوند به این معناست که اگر خداوند عذاب و جهنمی نیز نداشت باز عالم از عظمت و بزرگی او به سراغ گناه و ستم و آزار و اذیت دیگران نمی‌رفت. باید با خود خلوت کرد و دید چه میزان خشیت از خداوند و ترس از عظمت او در وجود ماست. پس ترس از خداوند بر دو گونه

(۴۶)


است: یکی ترس از عذاب خداوند و دیگری ترس از عظمت خداوند و آن‌چه نشانهٔ عالم بودن است ترس از بزرگی خداوند می‌باشد.

پیش از بحث از خوف و خشیت خداوند باید بر این‌که خداوند چیست فکر و مطالعه داشت. خداوند چیست که برخی از مسلمانان با آن‌که ادعا می‌کنند خداباور هستند از هیچ جنایتی فروگذار نمی‌کنند اما غیر مسلمانی ممکن است منطقی و منظم باشد و اهل دروغ و تهمت و خیانت نباشد و آبرومند و منصف زندگی کند. خداوند چیست که بر آن مسلمان تأثیری ندارد و غیر مسلمانی را تحت تأثیر قرار می‌دهد؟ خداوند کیست؟ پیش از پاسخ دادن به این مسأله باید دانست که میان علم و معرفت تفاوت است. علم امری کلی است و معرفت است که به جزییات می‌پردازد و شناخت دقیق به دست می‌دهد. در فارسی گفته می‌شود من فلانی را می‌شناسم و نمی‌گویند من فلانی را می‌دانم؛ چرا که او یک شخص است و علم به امور شخصی و جزیی تعلق نمی‌گیرد. در باب شناخت

(۴۷)


خداوند نیز باید دانست خداوند یک شخص و یک حقیقت و واقعیت است و بر این پایه، تنها معرفت است که به آن تعلق می‌گیرد و نه علم. خشیت هم در پرتو معرفت است که شکل می‌گیرد. اگر مسجد زیبا و باشکوهی در جایی باشد و بیننده تنها بداند این مسجد بنّا و معماری داشته، وی به سازندهٔ آن علم دارد اما اگر بداند فلانی که بناست آن را ساخته است، او به آن معرفت دارد. اگر گفته شود دنیای ما خالقی دارد که عالم است و قدرت دارد اما ندانیم آن خدا کیست و چیست، تنها به آن علم داریم اما اولیای کمل خدا می‌گویند: «اعرفوا اللّه باللّه»(۱) من خدا را دیدم و خداوند را به خداوند شناختم. «می‌دانم» غیر از «می‌شناسم» است. شناخت و معرفت امری شخصی و جزیی است ولی «می‌دانم» علمی کلی است. اگر عقل بگوید دنیای ما آفریننده‌ای دارد ولی نتواند نشانی او را بدهد تنها به وجود خداوند علم دارد و خشیت از آن به دست نمی‌آید و انسان نمی‌تواند برای چنین خدایی که


۱٫ کافی، ج ۱، ص ۸۵٫

(۴۸)


می‌داند حرمت قایل شود، بلکه از چنین دانشی خوف نیز زاییده نمی‌شود. خدای علمی خدای کاسب کارهاست که می‌گویند با خدا باش و از خدا بترس که جهان فقط دنیا نیست و قیامتی است که بهشت و جهنمی دارد و با انسان حساب می‌کنند. این خدا خدای علمی است؛ یعنی خداوند برای چنین بنده‌ای بیش از یک نردبان نیست که با آن به بهشت می‌رود و خود را از جهنم می‌گریزاند. چنین خدایی نمی‌تواند در جامعه کارگر شود و گناهان و معصیت‌ها را مانع گردد. با چنین خدایی تنها می‌شود کاسبی کرد و او را نردبانی قرار داد برای رسیدن به مطامع دنیوی یا معنوی خود. افراد با چنین علمی تنها برای ثواب و رفع نیازها و حاجات خود کار می‌کنند. چنین فرهنگی ترویج گدایی است و این معرفت نیست. معرفت همان بیانی است که حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام می‌فرماید:

«ما عبدتک خوفا من نارک، ولا شوقا إلی جنّتک، بل وجدتک أهلاً للعبادة فعبدتک»(۱).

 


۱٫ ابن أبی جمهور الأحسائی، عوالی اللئالی، ج ۲، ص ۱۱٫

(۴۹)


ـ نه برای رفتن به بهشت و نه برای ترس از جنهم تو را می‌پرستم، بلکه فقط چون تو را شایستهٔ عبادت یافته‌ام، بندگی‌ات می‌کنم.

عبادت حضرت امیر علیه‌السلام عبادتی وجدانی و وجودی است که به مراتب برتر از عبادت حبی و عشقی است و چنین وجدانی وجودی است که هر مصیبت، بلا و مظلومیتی را برای آن حضرت قابل تحمل می‌سازد و از آن استقبال می‌نماید.

در معرفت گفته می‌شود خدایا، ما فقط تو را دوست داریم و در پی اخاذی یا کاسبی نیستیم. خودت هرچه می‌دهی بده، ولی ما به دنبال دنیا، پول، خانه، ریاست، قدرت و شهوت و یا هر چیز دیگری نیستیم. اولیای خداوند چنین معرفتی دارند و عبادت آنان از سر بندگی است و طمعی در بندگی خود ندارند. باید خدای علمی خود را به خدای معرفتی تحویل بریم. باید دید ما خدا را می‌شناسیم یا نسبت به او علم داریم و می‌دانیم که بالاخره خدایی به صورت کلی و مفهومی هست. خداوند

(۵۰)


یک شخص است که می‌توان به حضور او بار یافت و همسایهٔ او شد و به او محبت و عشق داشت؛ همان‌گونه که قرآن کریم می‌فرماید:

«وَالَّذِینَ آَمَنُوا أَشَدُّ حُبّا لِلَّهِ»(۱).

مؤمنان نسبت به خداوند حب شدید و فراوانی دارند. مؤمن نمی‌تواند با وجود معرفت به خداوند او را دوست نداشته باشد؛ چرا که آدمی عاشق کمال است و کمال‌خواه می‌باشد و وقتی کمال را در وجود کسی ببیند از او خوشایندی دارد و او را دوست می‌دارد. شما اگر فردی را که دارای کمالات بسیار روحی و جسمی است ببینید نمی‌شود که او را دوست نداشته باشید حتی اگر هیچ رابطه‌ای نیز با او نداشته باشید. شناخت، محبت و عشق می‌آورد. شما اگر در خیابان کسی را ببینید که بگویند او فلان قهرمان یا پهلوان یا خواننده یا بازیگر یا هنرمند معروف است، با آن‌که هیچ رابطه‌ای نیز با او ندارید او را دوست می‌دارید و از او خوشایند دارید؛ چرا که معرفتی اجمالی از او دارید. معرفت و شناخت


۱٫ بقره / ۱۶۵٫

(۵۱)


بسیار بالاتر از علم و دانش است. انسان در شبانگاهان که می‌خواهد به خواب رود لختی با دل خویش بپردازد و از خود بپرسد آیا من خدا را می‌دانم یا می‌شناسم؟ آیا او را دیده‌ام؟ ردپایی از او سراغ دارم یا نه، فقط او را می‌دانم؟ بسیاری از مردم خداوند را برای بهشت یا جهنم می‌دانند، ولی این دانایی با شناختی که عاشقان از خداوند دارند تفاوت بسیار دارد. آنان می‌دانند «هو» در «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» کیست و «اللَّهُ الصَّمَدُ» چیست؟ آنان «کاف» خطاب در «إِیاک نَعْبُدُ وَإِیاک نَسْتَعِینُ» را می‌شناسند؛ کافی که از ذوالفقار حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام تیزتر است و کمر آدم را می‌شکند.

آنان می‌دانند با چه کسی رو به‌رو هستند و به چه کسی می‌گویند: «إِیاک». یکی می‌گفت من نوشتهٔ «اللّه» را در ذهن می‌آورم؛ نوشته‌ای که بر سر در مسجد و از جنس برنج یا مس است. آن «اللّه» که برنج یا مس است و «اللّه» نیست. برخی که به جمکران می‌روند و صد بار در یک رکعت می‌گویند: «إِیاک نَعْبُدُ وَإِیاک نَسْتَعِینُ» گویا یکصد بار قمه و

(۵۲)


قداره کشیده‌اند و بر خود زده‌اند ولی گویی به جایی نمی‌خورد که اگر به جایی خورده بود، خون به‌پا می‌کرد. او نمی‌شناسد خدا کیست و تنها ذکری را برای ثواب می‌گوید وگرنه اگر معنای آن را می‌دانست و قصد انشا می‌نمود، خداوند او را در خون خود می‌غلطاند.

البته می‌شود از مراتب معرفت این باشد که کسی خداوند را با صفات و اقتداری بشناسد که دوزخ و بهشت دارد و این شناخت سبب خوف گردد و از این رو خود را به گناه و معصیت آلوده نمی‌کند و می‌تواند عظمت خداوند را در بهشت و دوزخ یا در آسمان و زمین و دیگر آفریده‌ها ببیند. آن‌ها می‌توانند دربارهٔ نعمت‌های خدا فکر کنند اما در ذات خدا نمی‌اندیشند؛ چرا که مسیری سنگلاخ و خطرناک است و تنها صاحبان اندیشه‌های قوی است که می‌توانند در آن غور نمایند.

بر اساس این روایت، عالمان کسانی هستند که صاحب معرفت و کمال می‌باشند و نسبت به

(۵۳)


پروردگار خضوع دارند؛ یعنی چنین نیست که خداوند را با جهنم و بهشت یا با زمین و آسمان ببینند، بلکه آنان خداوند را با جمال و جلال و عظمت او می‌نگرند و این خشیت و حرمت‌گذاری است. عالمان نسبت به خداوند خشیت دارند و به جمال، جلال، صفا، عشق، لطف و مهر خداوند توجه دارند و نه به بهشت و جهنم خدا و زمین و آسمان او. آنان در نماز «کاف» «إِیاک نَعْبُدُ وَإِیاک نَسْتَعِینُ» را به جمال و جلال خدا بر می‌گردانند. البته خداوند به ما گفته است به حضرت حق «تو» بگوییم و چنین به ما لطف کرده وگرنه ما جرأت نداشتیم او را مورد خطاب قرار دهیم. ما در این خطاب آن جلال و جمال و آن عشق و صفا و آن مهربانی را در نظر می‌آوریم؛ که یک ذرهٔ آن گوشهٔ چشمی است که دل می‌برد و یک ذرهٔ آن این همه قدرت را در دنیا تسخیر کرده و این همه علم در عالم ریخته است که دانش انبیا و اولیا را نیز در بر می‌گیرد و تمام کمالات آنان رشحهٔ اندکی از جمال حق تعالی است. متأسفانه دنیا و گرفتاری‌های

(۵۴)


آن چنان ما را به خود مشغول کرده است که به هیچ وجه پی‌گیر فهم این معانی نیستیم و حتی بهشت و جهنم را نیز از یاد می‌بریم و زمین و آسمان را نیز نمی‌بینیم. اولیای خدا چنین نیستند؛ آنان عاشق می‌باشند و همهٔ هستی و موجودی خود را در راه خدا واگذار نموده‌اند. درست است که مردم دنیا نیز گاهی عاشق می‌شوند اما آنان عاشق چیزی می‌شوند که می‌میرد ولی اولیای خدا عاشق چیزی می‌شوند که «حی لایموت» و زندهٔ همیشگی است.

معرفت به خداوند مراتب بسیاری دارد. برترین قلهٔ معرفت، شناخت ذات حضرت حق است و چنین نیست که راه شناخت ذات بسته و عنقایی دست نایافتنی باشد. اگر کسی را یارای قدم نهادن در این راه باشد و جگر و جُربزهٔ آن را داشته باشد می‌تواند در این راه گام نهد. اگر می‌توانی برو ولی نانت را می‌بُرند، پایت را می‌شکنند و تو را لقمه لقمه می‌کنند. پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را به معراج و به بالاتر از عرش بردند و به او نشان دادند آن‌چه را که نشان

(۵۵)


دادند؛ می‌فرماید:

«وَهُوَ بِالاْءُفُقِ الاْءَعْلَی».

او خداوند را از آن بلندی‌ها دید. خداوند را با این قامت بلند مشاهده نمود و بهای آن را نیز پرداخت که: «ما أوذی نبی مثل ما أوذیت»(۱)؛ هیچ پیامبری به اندازهٔ من اذیت نشده است. البته، همین اذیت‌هاست که آدمی را پخته و آبدیده می‌کند. برای کسی که بتواند خود را با خدا همراه کند راه باز است اما هزینهٔ آن را بپردازد. «إِنَّمَا یخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ» به این معناست که غیر از خداوند نباید چیزی روی انسان اثر گذارد و از دیگران حساب برد.

کسی که از قدرت، هیبت و مکر الهی حساب نمی‌برد باید به فلاکت اعمال خود که گرفتار آن می‌شود بسازد. گرفتاری‌های فراوانی آفت و آسیب کردار آدمی است. پدران ما با آن‌که امکانات امروز ما را نداشتند، بهتر از ما زندگی می‌کردند. آنان در فضایی پر از صفا، آرامش، خلوت و عشق زندگی


۱٫ بحار الأنوار، ج ۳۹، ص ۵۶٫

(۵۶)


می‌کردند اما امروزه پول‌ها از یک گونی نیز بیش‌تر است و همه گونه امکانات رفاهی وجود دارد با این حال آن صفا، محبت، عشق، خلوت و آرامش در میان مردم وجود ندارد و ما به جای این‌که به دل خود بپردازیم به گل و خاک خانهٔ خود پرداخته‌ایم و دیگر چند خانواده نمی‌توانند در کنار هم به‌راحتی و با آسایش خیال زندگی کنند و همه درگیر مشکلات فراوان روزگار گردیده‌اند. همه چیز بزرگ شده اما دل‌ها کوچک گردیده است. ما دلمان را فدای همه چیز می‌کنیم و به جای هر چیزی که کم می‌آوریم از دلمان مایه می‌گذاریم. گویی دیواری کوتاه‌تر از دیوار دل خود پیدا نمی‌کنیم. هرجا کم می‌آوریم دلمان را می‌فروشیم و این‌گونه است که دل ما خبیث می‌شود؛ دلی که می‌تواند وسیع، گسترده و با صفا گردد و خشیت الهی در آن باشد. اگر روزی فرزند شما به خانه نیاید دل شما چه حالتی می‌یابد؟ شما آشفته می‌شوید، به خود می‌پیچید، سردرگم و عصبی می‌گردید و ناراحتی مانند خوره به جان شما می‌افتد. استرس و تنیدگی و

(۵۷)


اضطراب نیز شما را در خود غرق می‌نماید و لحظه‌ای نمی‌توانید دوری فرزند خود را تحمل کنید و از کلانتری‌ها و بیمارستان‌ها سراغ می‌گیرید. اولیای خدا وقتی خداوند را گم می‌کنند، این حالت را پیدا می‌کنند. آنان یک صفت را پیدا می‌کنند و یک صفت را گم می‌کنند. جمال خدا را می‌بینند و جلال خدا از آنان غایب می‌شود. دل آنان این‌گونه به هم ریخته است و از این مرتبه به آن مرتبه می‌رود. آنان هرچه بالاتر می‌روند کار برای آنان مشکل‌تر می‌شود. در کوه‌نوردی نیز هرچه کوه‌نوردان به قله بیش‌تر نزدیک شوند با خطرات فراوان‌تری رو به‌رو می‌گردند و راه سخت‌تر و افراد آن نیز کم‌تر می‌شود. این‌که در روایت به نقل از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: «تفکروا فی خلق اللّه ولا تفکروا فی اللّه»(۱)؛ یعنی کسانی که نمی‌توانند خود را به قلهٔ خدا بکشند به آن نزدیک نشوند و به دامنهٔ آن قله به تماشا بنشینند وگرنه با خطر سقوط و هلاکت مواجه خواهند شد. این منع برای ضعیفان، لطفی


۱٫ بحار الانوار، ج ۵۴، ص ۳۴۸٫

(۵۸)


است؛ همان‌طور که بالا رفتن از این قله برای توانمندان لطف دیگری است.

در مسجدهای ما نباید تنها از آخرت و عذاب جهنم و گناه و ثواب بهشت گفت. خداوند نیز باید بر فراز منبرها تشریح گردد تا برای مردم غریبه و بیگانه نباشد و سخن گفتن از خداوند برای آنان سنگینی نیاورد. سخن گفتن از خداوند سنگین است اما فقط سخن گفتن از بهشت و حوریان آن پایین نگاه داشتن سطح فکر و اندیشهٔ مردم و چه بسا توهین به آنان است. باید به تدریج از خداوند سخن گفت که اصل ماجرا خداست. توحید بر هر چیزی مقدم است و سخن گفتن از ولایت و نبوت و یا از معاد و آخرت نباید مانع ظهور حق تعالی و حجابی بر خداوند تعالی و توحید باشد. نباید خداوند را رها کرد و بدون توحید از امام حسین علیه‌السلام سخن گفت! خداوند اصل ماجرا و توحید اساس هر کار و بیانی است. کربلا برای رساندن ما به توحید و حق تعالی است که اتفاق افتاد و کربلا ظهور خداوند در نینواست. امام حسین و حضرت امیرمؤمنان علیهماالسلام

(۵۹)


اسمای بزرگ حق تعالی هستند یعنی راهی می‌باشند که می‌توان خداوند را با آن شناخت.

خداوند به ما توفیق دهد و ذره و رشحه‌ای از آن عشق، هجر، بلا و درد که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را خسته می‌کند به ما عنایت فرماید. این‌که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: «ما أوذی نبی مثل ما أوذیت»؛ هیچ پیامبری به اندازهٔ من اذیت نشده است؛ یعنی خداوند مرا خیلی به هم پیچانده و مرا از همهٔ پیامبران بیش‌تر به خود نزدیک کرده است. خداوند به ما توفیق معرفت، کمال و هدایت دهد که خشیت در پرتو معرفت است که شکل می‌پذیرد.

(۶۰)


 


 

روایت « ۵ »:نسیم خوش دانش

«محمّد بن الحسن وعلی بن محمّد، عن سهل بن زیاد، ومحمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد جمیعا، عن جعفر بن محمّد الأشعری، عن عبد اللّه بن میمون القداح، وعلی بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن القداح، عن أبی عبد اللّه علیه‌السلام قال: قال رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله : من سلک طریقا یطلب فیه علما سلک اللّه به طریقا إلی الجنّة، وإنّ الملائکة لتضع أجنحتها لطالب العلم رضا به، وإنّه یستغفر لطالب العلم من فی السماء ومن فی الأرض حتّی الحوت فی البحر، وفضل العالم علی العابد کفضل القمر علی سائر النجوم لیلة البدر، وإنّ العلماء ورثة الأنبیاء. إنّ الأنبیاء لم یورّثوا دینارا ولا درهما ولکن ورّثوا العلم، فمن أخذ منه أخذ بحظّ وافر»(۱).

(۶۲)


ـ رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: کسی که طریقی را بپیماید تا دانشی را بجوید، خداوند او را به راهی که به بهشت می‌رسد داخل می‌نماید، همانا فرشتگان بال‌های خود را برای دانش‌جوی می‌گشایند در حالی که رضایت و خوشنودی او را می‌طلبند، هم‌چنین برای خواهان دانش هر آن‌که در آسمان است و هر آن‌که در زمین است حتی ماهیان دریا طلب غفران و بخشش دارند، برتری عالم بر عابد همانند برتری ماه شب چهارده بر ستارگان است، همانا عالمان وارثان پیامبران می‌باشند. همانا پیامبران دینار و درهمی به ارث نگذاردند بلکه دانش را از خود باقی گذاشتند که هرکس از آن چیزی گیرد، بهره‌ای فراوان برده است.

بیان: همان‌گونه که پیش از این گذشت در کتاب «فضل العلم» روایاتی وجود دارد که تبیین آن ممکن است خواننده را به مشکلاتی دچار سازد. عظمت و جلالی برای عالم بیان شده است که فقط مورد آن را


۱٫ الکافی، ج ۱، ص ۳۴٫

(۶۳)


در حضرات معصومین علیهم‌السلام می‌توان سراغ گرفت. روایاتی که مردم را به سه دستهٔ عالم، دانشجو و خار و خاشاک بر روی آب تشبیه می‌کند نمونه‌ای از آن است. به روایت زیر توجه نمایید:

«محمّد بن یحیی، عن عبد اللّه بن محمّد، عن علی بن الحکم، عن العلاء بن رزین، عن محمّد بن مسلم، عن أبی حمزة الثّمالی قال: قال لی أبو عبد اللّه علیه‌السلام : أغد عالما أو متعلّما أو أحبّ أهل العلم، ولا تکن رابعا فتهلک ببغضهم»(۱)؛ امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: یا عالم باش یا دانشجو و یا اهل دانش و علم را دوست بدار و چهارمی نباش که به بغض و کینهٔ سه گروه یاد شده هلاک خواهی شد.

عالم در روایتی که موضوع بحث است کسی است که در راه بهشت حرکت می‌کند و راه رسیدن به بهشت همان راهی است که عالم در آن است. این جمله از نظر فلسفی خیلی مهم و دقیق است که باید آن را در مباحث خارج فلسفهٔ نگارنده دید.


۱٫ الکافی، ج ۱، ص ۳۴٫

(۶۴)


عالم کسی است که فرشتگان به گرد او می‌آیند و بال‌های خود را زیر پای او پهن می‌کنند تا وقتی وی می‌نشیند بر بال ملایک نشسته باشد.

عالم در روایات پیشین گذشت کسی است که خشیت دارد و کردار و گفتار او هماهنگ است. این مقامات را تنها در اولیای خدا می‌توان دید؛ اولیایی که با اولیای معصومین علیهم‌السلام همراه هستند و دین خود را به آنان عرضه می‌کنند. فضیلت و برتری چنین کسانی بر غیر خود مثل برتری ماه نسبت به ستارگان در شب چهاردهم است که ماه خیلی روشن‌تر از ستارگان می‌باشد و آن‌ها را در پرتو نور خود می‌پوشاند.

پیامبران الهی نیز هیچ گاه به مال دنیا فخر نکرده‌اند و درهم و دینار میراث آنان نیست بلکه این دانش است که آنان به ارث می‌گذارند. البته این سخن به آن معنا نیست که فرزندان پیامبران مالی به ارث نمی‌برند. هر کس در پی پیامبران الهی باشد باید اقتدار معنوی، وصولی، و علمی آنان را پیدا نماید.

(۶۵)


هم‌اکنون گفته می‌شود قم مرکز دانش و علم است اما اگر از مردم آن پرسیده شود عالم کیست و چه چیزهایی باید بداند و چه انتظاراتی از او هست؟ آیا مردم این شهر می‌توانند به آن پاسخی در خور دهند؟

همان‌طور که اگر باران به سالی نیاید، همه‌جا خشک‌سالی می‌شود و دجله به خشک رودی تبدیل می‌گردد، اگر عالمان شایسته‌ای در جامعه نباشند مردم خوبی نیز در آن جامعه نخواهد بود. برای توضیح این مطلب می‌توان به فضای سبز مثال زد. دنیای فوق تکنیک و صنعت غرب به این معنا رسیده که وجود فضای سبز در دنیا ضرورت دارد وگرنه با کمبود اکسیژن و افزایش گازهای گلخانه‌ای و گرمای فزایندهٔ هوا و خشک‌سالی و نیز تغییرات جوی ناپایدار و مضر رو به‌رو خواهید شد. وجود عالم برای مردم همانند لزوم فضای سبز برای آنان است. همیشه در پارک‌ها نسیمی خنک می‌وزد و درخت و آب سبب شادابی و سرزندگی می‌گردد. اگر در منطقه‌ای فضای سبز نباشد مردم آن دچار

(۶۶)


مشکل تنفسی می‌شوند. فضای عالم معنویت و روحانیت نیز چنین است. عالم است که فضای فرهنگی را سالم، تمیز، شاداب، نورانی و معطر می‌نماید و البته وی در صورتی می‌تواند این نقش و کارویژهٔ خود را عملی سازد که به دنیا آلوده نشده باشد و دست‌کم به داشته‌های دنیایی خود فخر نداشته باشد.

در این روایت آمده است فرشتگان نسبت به خواهان علم محبت دارند و پرهای خود را برای او می‌گسترانند. باید دانست ملایک و جنیان از علم لذت می‌برند. علم برای آنان مزه، بو و نسیمی دارد که حتی اجنهٔ کفر را نیز به سوی خود می‌کشاند، زیرا از نسیمی که از آن ادراک می‌کنند لذت می‌برند اما متأسفانه انسان نسیم دانش عالمان دینی را ادراک نمی‌کند و تنها بوهای مادی بد و خوب را درک می‌کند. نسیم علم و صفا تنها برای برخی از آدمیان به‌سختی قابل ادراک است. فرشتگان و جنیان شامّه‌ای قوی دارند و بوی عطرآمیز دانش را حس می‌کنند و به آن عشق می‌ورزند. در رؤیت‌ها و

(۶۷)


مکاشفه‌ها نیز دیده می‌شود که برخی از جنّیان در پی عالمی راه می‌افتند و همواره به او نگاه می‌کنند و او را دوست می‌دارند. قدرت جن بیش از انسان است و نسیم و عطر علم را احساس می‌کند. البته، معرفت انسان بیش از جن است، از این رو جنیان در پی عارفان انسی هستند. فرشتگان نیز به عالمان مهرورزی دارند و می‌خواهند به‌گونه‌ای رضایت او را جلب کنند تا بلکه از او چیزی بیاموزند.

انسان‌ها ارزش‌ها را نمی‌شناسند و موقعیت علم و عالم را درک نمی‌نمایند. آنان مشاغل و حرفه‌هایی مانند آهنگری، نانوایی، قصابی و کاسبی را خوب می‌شناسند و آثار آن را می‌بینند، ولی از علم و آثار آن درک ضعیفی دارند. مردم نباید بپندارند همهٔ کمال عالمان تنها در روضه‌خوانی منحصر است. روضه‌هایی که گاه شبیه تعزیه است و در مواردی محتوایی سالم نیز در آن وجود ندارد. ما از علم خبر نداریم و در مقدمات وا مانده‌ایم. منابر نباید از علم خالی گردد. معانی و حقایق بسیاری در متن دین وجود دارد که هیچ گاه برای مردم بیان نمی‌شود.

(۶۸)


هنوز کم‌تر منبری می‌تواند به درستی ترسیم نماید چرا حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام در نماز مدهوش می‌شده است نه این‌که در نماز غش می‌کرده‌اند. کسی که غش می‌کند بیمار است و مشکل دارد. نماز ما طوطی‌وار شده و مثل کاری است که یک کرک در شبانه‌روز انجام می‌دهد و چند دهان می‌خواند که «بدبد است» و بیش از این چیزی از نماز استفاده نمی‌کنیم.

ما در سلام نماز به پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و به خود و بندگان صالح خداوند سلام می‌دهیم اما در سلام پایانی به چه کسی سلام می‌دهیم؟ «السلام علیکم ورحمة اللّه وبرکاته» سلام به چه کسی است؟ آیا سلام پایانی، سلام است یا خداحافظی؟ آیا به جمع آفریده‌ها سلام می‌شود یا به همهٔ هستی و پیامبران و فرشتگان الهی؟ اگر شما به تمامی موجودات سلام می‌کنید باید متلاشی شوید و تمامی وجود شما ذره ذره شود و مانند این باشد که می‌خواهید زیر کوهی روید و کوهی را از جا بر کنید و ستون فقرات شما نیز سالم بماند. شما باید در این

(۶۹)


سلام همهٔ هستی را بلند کنید. باید دید میزان معرفت هر کسی چه مقدار است؛ زیرا او به همان اندازه می‌تواند از هستی را بلند نماید. انبیا و اولیای الهی برای ترویج معرفت در میان بندگان الهی و رساندن آنان به کمال شهید شدند و متأسفانه ما کم‌ترین بهره را از برکات معرفت و حقایق ربوبی می‌بریم.

فراز نخست سلام نماز، به چهارده معصوم علیهم‌السلام اشاره دارد و سلام دوم تمامی بندگان صالح از ابتدا تا پایان عالم را در بر می‌گیرد و سلام پایانی نیز تمامی بندگان اعم از خوب و بد غیر مؤمن و غیر صالح آنان را شامل می‌شود و بدین گونه سلام به هر فردی هفتاد ثواب دارد که به احتساب سه سلام یاد شده ثواب نماز با این سلام‌ها بی‌نهایت می‌گردد.

گفته می‌شود روز قیامت یوم تغابن و حسرت است؛ چون در محاسبهٔ آن‌جا یکی از چیزهایی که معلوم می‌شود این است که چنین سلام‌هایی چه ثواب مضاعف و بی‌پایانی داشته و اگر مردم ثواب آن را می‌دانستند نماز می‌خواندند به این هدف که

(۷۰)


سلام پایانی آن را درک کنند یا در غیر نماز همواره می‌گفت: «السلام علی جمیع المسلمین و علی عباداللّه الصالحین». او به همه سلام می‌کرد و از خداوند می‌خواست سلام‌های وی را به اهل آن برساند و ثواب آن را محفوظ دارد؛ خواه مؤمنان به آن پاسخی بدهند یا خیر. روز قیامت چنین است و کارهای کوچکی ثواب فراوانی دارد و در آن هنگام است که حسرت دامنگیر بنده می‌شود که ای کاش دنیا را برای آخرت در می‌یافت و آن را با کارهای غیرماندگار دنیوی که زحمت بسیاری نیز از او برده است تباه نمی‌ساخت.

سلام به همسر و فرزند نیز همین گونه است و باید به آنان همواره سلام نمود. مگر باید تنها روزی یک مرتبه به آنان سلام کرد. در هر دیدار تازه‌ای می‌شود به آنان سلامی نو داشت که چنین سلامی صفا و سلامتی می‌آورد. خداوند به همهٔ ما معرفت به احکام دینی عنایت کند تا آن‌چه را سزاوار و واجب است یاد بگیریم و به آن عمل نماییم.

(۷۱)


 


 

روایت « ۶ »:شایستهٔ مجالست

«عدّة من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد البرقی، عن شریف بن سابق، عن الفضل ابن أبی قرّة، عن أبی عبد اللّه علیه‌السلام قال: قال رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله : قالت الحوّاریون لعیسی: یا روح الله، من نجالس؟ قال: من یذکرکم اللّه رؤیته، ویزید فی علمکم منطقه، ویرغبکم فی الآخرة عمله»(۱).

ـ از امام صادق علیه‌السلام نقل شده که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: حواریان عیسی علیه‌السلام به او عرض نمودند: ای روح خدا، ما با چه کسی مجالست و هم‌نشینی داشته باشیم و با او رفیق و دوست گردیم و معاشرت و رفت و آمد ما با چه کسی باشد؟ حضرت عیسی علیه‌السلام پاسخ داد: کسی که دیدار او


۱٫ الکافی، ج ۱، ص ۳۹٫

(۷۲)


شما را به یاد خداوند اندازد، و گفتار او بر دانش شما بیفزاید، و کردار او شما را به آخرت تشویق نماید.

بیان: پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و امام صادق علیه‌السلام این سخن را به نقل از حضرت عیسی علیه‌السلام می‌آورند و چیزی بر آن نمی‌افزایند و این بدان معناست که سخن وی نیاز به تتمه و نقدی نداشته و این به معنای پذیرش سخن حضرت عیسی علیه‌السلام است. سه ویژگی در این روایت برای شخصی که می‌توان با او ارتباط دوستانه داشت آمده است: یکی آن‌که دیدن وی شما را به یاد خداوند اندازد. دیدار او ناخودآگاه خوبی‌ها را به ذهن آورد. راه رفتن، سخن گفتن، لباس پوشیدن و تصمیم‌های او به‌گونه‌ای است که انسان به یاد خداوند می‌افتد. حتی سخن نگفتن او و صرف دیدن وی نیز انسان را به یاد خداوند می‌اندازد و از یاد دنیا و هوا و هوس‌های آن دور می‌دارد. هم‌چنین باید با کسی مجالست داشت که وقتی سخن می‌گوید، بر علم انسان افزوده شود و سخنان وی چشمهٔ جوشان حکمت باشد. سومین

(۷۳)


نشانهٔ وی آن است که کارهای او انسان را به‌سوی آخرت تحریک و ترغیب نماید. در این حدیث از سه ویژگی دیداری، شنیداری و کرداری یاد شده است. دیدن او یاد خداوند را به ذهن آورد و شنیدن کلام وی بر دانش آدمی بیفزاید و کار او یادآور آخرت باشد. ارتباط با هر کسی دارای این سه ضلع است و روایت نیز چشم و گوش و نیز عمل را مورد توجه قرار داده است!

این روایت در روان‌شناسی نیز حایز اهمیت است و سه ویژگی مهم در بررسی کردار و رفتار را خاطرنشان می‌شود. یکی از مسایل مهم روان‌شناسی مسألهٔ «دیدن» است. چشم در برداشت از دیگران کم‌ترین خطا را دارد. البته این امر به نگاه نخست اختصاص دارد. اولین نگاه به دیگران حایز اهمیت بسیار است و باید دید در اولین نگاه به دیگران چه چیزی به یاد انسان می‌آید. اگر اولین نگاه به کسی ما را به یاد دنیا می‌اندازد، معلوم می‌شود فرد مقابل خالی از مشکل نیست. رؤیت ناخودآگاه در روان‌شناسی بحث مهمی دارد.

(۷۴)


رؤیت‌های اول در شناخت دیگران بسیار قابل توجه است. آن‌چه در شناخت طرف مقابل و درک او مهم است دیدن است و نه سخن گفتن و سخن گفتن به پایهٔ دیدن نمی‌باشد. در ازدواج دختر و پسر نیز اسلام به آنان اجازه داده است هم‌دیگر را ببینند و به گفت و شنود آنان اهمیتی نداده است. آنان می‌توانند به طور کامل به یک‌دیگر نگاه کنند. البته، اگر در همهٔ زمینه‌ها توافق دارند نگاه آنان به یک‌دیگر جایز می‌باشد. آن‌چه امروزه باب شده که پسر و دختری که قصد ازدواج دارند ساعت‌ها با هم سخن می‌گویند یا سفرهای زیارتی و گردش و تفریح می‌روند تا هم‌دیگر را بشناسند ملاک علمی ندارد؛ چرا که زبان می‌تواند دروغ بگوید و هر آن‌چه را دیگری می‌گوید این یکی تأیید می‌کند و می‌گوید: اتفاقا نظر من هم همین است. زن را باید با چشم شناخت و مرد را نیز باید دید و گواهی چشم بهترین روش شناخت متقابل دختر و پسر است. این روایت، نخستین ملاک معاشرت را بر دیدن می‌گذارد و می‌فرماید با کسی نشست و برخاست

(۷۵)


داشته باشید که نگاه به او نخستین چیزی را که به ذهن می‌آورد خداوند است. چشم دروغ نمی‌گوید. بله، چشم ممکن است اشتباه کند، ولی باید توجه داشت که دروغ نمی‌گوید. زبان، هم اشتباه می‌کند و هم دروغ می‌گوید. گوش نیز ممکن است آن‌چه را که می‌شنود دروغ باشد و نمی‌تواند راست را از دروغ تشخیص دهد. نباید از چشم غافل شد که چشم معیار دریافت صدق و کذب آدمیان است.

در اسلام به نگاه بسیار اهمیت داده شده و توصیه نموده که تا می‌شود نگاه‌ها محدود باشد و به هر چیزی نگاه نشود تا چشم به تیرگی نگراید و بتواند در اولین نگاه به تشخیص درست برسد. باید دید نخستین نگاه به طرف مقابل، ما را به یاد چه چیزی می‌اندازد و چه گزاره‌ای را به ذهن می‌آورد. زور، ستم، زرنگی، نیرنگ، حیله، قلدری، محبت، عشق، صفا و یا سادگی را. بچه‌ها نیز همانند کسی که به تیرگی نگراییده ذهنی صافی دارند و به زودی با دیدن فردی در می‌یابند که این شخص با دیگران تفاوت دارد.

(۷۶)


دیدن برای تعیین رفیق، همکار، همسایه و ازدواج مهم است. چشم در دانش «فراست» جایگاه مهمی دارد. ما در رابطه با دانش فراست در کتاب «اصول و قواعد تعبیر خواب» توضیح داده‌ایم. کسی که علم فراست دارد با نگاه به چهرهٔ افراد می‌تواند اطلاعات بسیاری از آنان به دست آورد. افراد قوی و ماهر در این علم تیز به مردم نگاه نمی‌کنند، چرا که در نگاه تیز به افراد چیزهایی می‌بینند که خداوند به دانستن آن راضی نیست. آنان اگر نگاه تند و تیزی به کسی داشته باشند امور ناخوشایندی در وجود آنان باقی می‌ماند.

به صورت خلاصه در رابطه با این روایت باید گفت: برداشت اول از نگاه نخست به دیگران حایز اهمیت است و برای انتخاب دوست، همکار و همسر کارآمد است. با کسی باید مجالست داشت که نگاه به او خداوند را به خاطر آورد و گفتهٔ او بر دانش آدمی بیفزاید، نه آن‌که اطلاعات و تحلیل‌های غلط به انسان ارایه نماید و انسان را به جهل و ناآگاهی کشاند و عمل او نیز آدمی را به انجام

(۷۷)


کارهای اخروی برانگیزاند. البته، وقتی عمل کسی یادآور آخرت باشد به این معناست که عامل نیز به یاد آخرت است برخلاف سخن گفتن از آخرت که ممکن است گویندهٔ آن در غفلت باشد.

خداوند به ما بصیرت دهد بتوانیم از روایات حضرات معصومین علیهم‌السلام بهره‌های علمی، عملی، تجربی و معنوی داشته باشیم.

(۷۸)


 


 

روایت « ۷ »:روایت و گفت‌وگو

«محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن عبد اللّه بن محمّد الحجال، عن بعض أصحابه رفعه قال: قال رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله : تذاکروا وتلاقوا وتحدّثوا؛ فإنّ الحدیث جلاء للقلوب، إنّ القلوب لترین کما یرین السیف، جلاؤها الحدیث»(۱).

ـ رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: با هم بحث نمایید و دیدار کنید و روایت بخوانید، همانا روایت جلا دهندهٔ دل‌هاست، همانا قلب‌ها زنگار بر می‌دارد همان‌گونه که شمشیر زنگار بر می‌دارد، زدایندهٔ زنگار دل‌ها روایت است.

بیان: روایت حاضر بر مذاکره و مباحثه توصیه دارد. مذاکرهٔ روایاتی که احکام و مسایل دینی را


۱٫ الکافی، ج ۱، ص ۴۱٫

(۷۹)


بیان می‌دارد. منبریان و واعظان باید در مساجد و محافل دینی متن روایات را برای مردم بخوانند و به تشریح و تبیین آن بپردازند نه آن‌که به پردازش سخنانی که از فکر خود تراوش می‌نماید بپردازند. مؤمنان باید با هم نشست و برخاست داشته باشند و این فرهنگ را در خود نهادینه سازند که متن روایات اهل بیت علیهم‌السلام را محور گفت وگو و بحث خود قرار دهند و دربارهٔ برداشت از آن با هم هم‌اندیشی و رایزنی نمایند تا جان و روان آنان فضای عطرآگین دانش اهل بیت علیهم‌السلام را به خود گیرد به‌گونه‌ای که مورد غبطهٔ فرشتگان و جنیان قرار گیرند. متأسفانه این فرهنگ در میان شیعیان نهادینه نشده است و متن‌های درستی از روایات در میان مردم و مناسب با اندیشه و فضای فکری آنان تهیه نشده است. مذاکره و بحث از روایات سبب صفای دل و صافی قلوب است. این روایت است که دل را صفا می‌دهد و آن را جلا می‌بخشد. همان‌گونه که ماست و شکر مزاج را صاف می‌کند و مسهل است، احادیث نیز دل را صاف می‌کند و روان‌کنندهٔ

(۸۰)


دل‌های زنگار گرفته است. در این روایت برای ناصافی قلب مثالی آمده که خیلی مهم است. دل در این حدیث به شمشیر تشبیه می‌شود. شمشیر اگر مدتی مورد استفاده قرار نگیرد و صیقل به آن داده نشود زنگ می‌زند و کند و سیاه می‌گردد. البته، این مثال در آن زمان که شمشیر در دست هر کسی بوده بسیار ملموس بوده است. قلب‌ها نیز همانند شمشیر زنگار می‌گیرد و کارایی خود را از دست می‌دهد همان‌طور که شمشیر زنگار گرفته در میدان جنگ به کار نمی‌آید و سبب شکست و هلاکت می‌شود، دل زنگار گرفته نیز نمی‌تواند به جلب فیوضات و نفحات الهی بپردازد و کارآمدی خود را از دست می‌دهد. اما جلای دل و درخشش آن به خواندن و بحث از روایات و سخنانی است که از صاحب ولایت جوشش گرفته است. طلا فروش‌ها طلا و نقره‌ای که در آب افتاده و سیاه شده را صیقل می‌دهند. آنان موادی دارند که به راحتی به طلا جلا و درخشش می‌دهد اما شما با در دست نداشتن آن، هر چه آن را بشویید، سیاهی آن از بین نمی‌رود. دل

(۸۱)


نیز برای صیقل یافتن نیاز به چیزی دارد و صیقل دل احادیث خاندان عصمت و طهارت علیهم‌السلام است. اگر دلی احادیث اهل بیت علیهم‌السلام را نشنود، تاریک و کدر می‌شود و صفا و باطن خود را از دست می‌دهد و دیگر به نماز و عبادت روی خوش نشان نمی‌دهد و آن را با اکراه انجام می‌دهد. چنین دلی بر انجام کار خیر حوصله و بردباری ندارد و زود از آن خسته می‌شود. حدیث معصوم در واقع بیان عصمت است و این حدیث است که صیقل دهندهٔ دل می‌باشد و آن را چون آیینه‌ای می‌سازد که می‌تواند نور الهی و ولوی را انعکاس دهد و می‌شود در این دل چهرهٔ جمال و جلال الهی را دید و از آن به اسرار و رموز ولایت پی برد. حدیث اهل بیت علیهم‌السلام است که رسوبات دل را می‌زداید؛ چرا که این احادیث دارای عصمت است و حکایت‌کننده از فرهنگ و نورانیت آن حضرات علیهم‌السلام می‌باشد.

کسانی که به روایات اهتمام دارند به‌ویژه در میان عالمان و مجتهدان دینی، معارف خاصی در وجود آنان ریخته می‌شود که دیگران به‌ویژه در زمینهٔ

(۸۲)


ولایت از آن بی‌خبر هستند و چه بسا که قدرت درک آن را نیز نمی‌یابند. هر چه به احادیث حضرات معصومین و ائمهٔ هدی علیهم‌السلام کم‌تر توجه شود این توفیق کم‌تر نصیب می‌گردد و عنایت خاص معصوم بیش‌تر دست کسانی را می‌گیرد که به روایات آن حضرات علیهم‌السلام به‌ویژه در مسألهٔ ولایت معنوی و مقام نورانیت آن حضرات و روایاتی که دربارهٔ فصل نوری این خاندان می‌باشد، بیش‌تر توجه و عنایت دارند. دل انسان با بحث از روایات است که صاف می‌شود و آمادهٔ فراگیری اسرار و رموز باب ولایت و دریافت نقش توحید می‌گردد. بر دل انسان گرد و غبار معصیت و گناه می‌نشیند و نیازمند صافی و صیقل است.

باید توجه داشت تشبیه قلب به شمشیر، به تیزی دل نیز ناظر است که می‌تواند ملکوت آسمان‌ها را پاره نماید و از آن درگذرد و عظمت مؤمن به دل تیز وی است. دل همانند الماس است که اگر صاف شود می‌تواند همه چیز را سوراخ نماید و اثری از گناه و معصیت را بر روان آدمی باقی نگذارد، بلکه

(۸۳)


هرچه معصیت و گناه است را به ثواب تحویل برد و این همه اهمیت و جایگاه بحث از روایات را می‌رساند. باید در مساجد و محافل دینی از احادیث گفته شود و شنوندگان نیز بر نگارش و حفظ آن عادت نمایند و منبریان و واعظان به جای انشای کلماتی از خود که کم‌تر استناد علمی دارد و به جای سخن گفتن از دنیا یا فکاهی، به نقل روایت و درایت آن و بحث از احادیث روی آورند.

البته، در بیان روایات باید توجه داشت که روایات ما دانش‌های تخصصی فراوانی را در بر می‌گیرد و چنین نیست که هر کسی بتواند آموزه‌ها و گزاره‌های موجود در روایات را به دست آورد. توصیه به بحث و مذاکره در روایات برای تعاطی این روایات میان متخصصان و کارشناسان مختلف در اقسام رشته‌ها نیز می‌باشد تا هر کارشناسی با توجه به رشتهٔ تخصصی خود بتواند گزاره‌ای از یک روایت را کشف معنایی نماید. متأسفانه، برخی از منبریان با خواندن بعضی از روایات که در حیطهٔ تخصص آنان نیست به تبیین آن می‌پردازند و معنای

(۸۴)


واقعی آن را تحریف و تبدیل می‌نمایند. مراد از عالمی که بتواند روایات را تبیین نماید کسی نیست که اطلاعات عمومی و سطحی فراوانی دارد، بلکه مراد کسی است که تخصص دارد. ما در فرهنگ دینی خود باید میان متخصصان دینی و روحانیان عادی تفاوت گذاریم. هیچ گاه فردی مبتدی توان مجتهدی را در تبیین دین ندارد. ضمن آن‌که این رجوع به مجتهد عادل است که در اصول دین (البته به نظر ما) و فروع آن، تقلید را شرعی می‌سازد و انسان برای قیامت خود که به بارگاه الهی راه می‌یابد حجت دارد و نه رجوع به عالمی دینی که به اجتهاد نرسیده و نمی‌تواند نظر مجتهدی را بیان دارد. رجوع به مجتهد اگرچه مجتهد در نظر خود اشتباه کرده باشد برای مقلد و فرد تقلید کننده عذر می‌آورد و خداوند او را مورد بازخواست قرار نمی‌دهد؛ در حالی که رجوع به عالم دینی غیر مجتهد که سخن مجتهد را نیز بیان نمی‌دارد چنین مصونیتی ندارد و اشتباه او دامنگیر فرد تقلید کننده نیز می‌گردد و او نیز مورد بازخواست واقع می‌شود.

(۸۵)


فرهنگ رجوع به متخصص در تبیین روایات و توضیح آن نیز باید نهادینه گردد. بسیاری از سخنانی که بر فراز منبرها برای مردم گفته می‌شود نظر کارشناسی و درست در رابطه با مسایل دینی نمی‌باشد و چنین سخنانی سبب وارد شدن پیرایه به دین مردم می‌شود و هرج و مرج و آشفتگی اعتقادی را برای آنان موجب می‌گردد. امروزه خبرنگاران در هر امر تخصصی نظر عموم مردم را جویا می‌شوند و کم‌تر به سراغ متخصصان می‌روند یا به سبب بالا رفتن هزینه‌های زندگی و سطح توقعات مردم، چند شغلی شدن رو به ازدیاد است و برخی هم راننده هستند و هم بنا و هم کارمند و هم خیاط. جامعه‌ای که همه به انجام هر کاری روی می‌آورند، جامعه‌ای جهل آلود است و در جوامع پیشرفته، هر کس تنها باید در چارچوب تخصص و حرفهٔ خود کار نماید. من زمانی می‌خواستم برای دستگاه ضبط صوت خود میکروفونی بخرم. مغازه‌دار با دیدن ضبط صوت گفت من نسبت به این مدل اطلاعاتی ندارم، اجازه بدهید زنگ بزنم تا از

(۸۶)


متخصص آن بپرسم. چنین فردی با این‌که تخصص کامل در این زمینه‌ها دارد اما حاضر نیست راجع به یک مدل میکروفون اظهار نظر کند! ما در همه چیز باید همین گونه رفتار نماییم. حتی زنان در امر خانه‌داری، آشپزی و خیاطی باید تخصص داشته باشند و برنامهٔ تغذیهٔ خانواده را به صورت تخصصی و کارشناسی تهیه نمایند تا اعضای خانوادهٔ وی به سوء تغذیه دچار نشوند. انسان باید هر کاری را محکم انجام دهد و برای محکم انجام دادن هر کاری باید در آن تخصص داشت وگرنه به سستی و ضعف می‌گراید. البته، بدتر آن است که کسی در غیر تخصص خود جازم باشد که در واقع چنین فردی به جهل مرکب گرفتار آمده است؛ برخلاف کسی که می‌گوید نمی‌دانم، او بسیاری از چیزها را می‌داند.

(۸۷)


 

مطالب مرتبط