حسین علیهالسلام ؛ پیامبر عشق
حسین علیهالسلام ؛ پیامبر عشق
پیشگفتار
کتاب حاضر ده سرخنوشت است که برخی از ابعاد قیام خونین حضرت سیدالشهدا علیهالسلام را بیان میدارد. نخست آن که قیام خونین کربلا که نتایج بسیار فراوانی را برای جامعهٔ مسلمین داشته، به سبب حمایت افرادی معدود از رهبر دینی خود بوده که شمار آنان تنها به چهل نفر میرسیده و تعداد آنان در روز عاشورا با همراهی جناب حر و تابعان وی بیش از هفتاد نفر گردیده است. سرخنوشت دیگر آن از حق محضی حضرت عشق میگوید و این که در حادثهٔ نینوا این دست حق است که باید دیده شود و این چهرهٔ عشق و عاشقکشی است که آفتابی و نمایان میشود و این استقامت امام حسین علیهالسلام در عشقورزی است که تابلوی گویای سرخی عشق میگردد. همچنین سرخنوشتهای دیگر برخی از اصول و آداب عزاداری و تعزیه را با تأملاتی فلسفی و روانشناسانه بیان میدارد. امید است این کتاب خرد، مقبول نظر حضرت حق تعالی قرار گیرد و سبب شود آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند گوشهٔ چشمی از محبت به آن اندازند.
ستایش برای خداست
(۳)
سرخنوشت « ۱ » صلح امام حسن و قیام امام حسین علیهماالسلام
از ماجراهای تاریخی، آنچه مثلزدنی شده و اما و چراهای گوناگون و تفسیرهای بسیار برتابیده است صلح امام حسن علیهالسلام با فردی چون معاویه و مبارزهٔ مسلحانهٔ امام حسین علیهالسلام با حکومت فرزند وی؛ یزید بوده است. با این که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام از یک خانواده و از یک تبار؛ یعنی هاشمی و برادر میباشند و هر دو از امامان معصوم شیعه و بهویژه از خمسهٔ طیبه علیهمالسلام هستند و دشمن آنان خانوادهٔ امیه بوده است، چرا این خانواده، دو رویکرد متفاوت برگزیدهاند؟ آیا اسلام که حقیقتی واحد است و این دو امام همام علیهماالسلام نمایندهٔ راستین و واقعی آن میباشند، چهرههای متفاوت و ابعاد مختلف دارد یا اصل اسلام و حقیقت آن واحد است و این که میان این دو برادر معصوم چنین اختلاف متباینی در برخورد وجود دارد و چنین دوگانگی آشکاری دیده میشود حکایت از معمایی در غیر از حقیقت اسلام دارد که برای کشف آن باید تلاش کرد؟
در جای خود مبرهن است: هیچ دین اصیلی که به پیرایهها و تحریفها نیالوده باشد با کمترین انحراف و کژی سازگاری ندارد و از سوی دیگر، این پدر و پسر که بیش از بیستوپنج سال بر مسلمانان حکم راندهاند، در زمان این دو معصوم مطهر علیهماالسلام اصل تمامی انحرافات در امت بودند و اسلام به هیچ وجه با پسران حاکم امیه که چهرهٔ مجسم باطل بودهاند سازگاری ندارد. اصل در دین همین است که با راهکاری خاص هر امری را به شکل طبیعی خود برمیگرداند.
حال دین این گونه است و امامان معصوم علیهمالسلام نیز آنگونه بودهاند؛ اما آیا میشود گفت ولایت و دولت امام معصوم علیهالسلام با همراهی مردم است که تحقق و تبلور مییابد و در واقع برخورد دوگانهٔ این دو امام برآمده از نوع تعاون و همراهی و همدلی امت اسلامی با آنان بوده است؟ بیشک، امامی که یاری ندارد هرچند روح وی بر تمامی عالم ناسوت چیره باشد و بر آن سیطره داشته باشد، چون باید در ظرف ناسوت به ظاهر عمل نماید و تابع شرایط عادی آن باشد، بدون در دست داشتن زمینهٔ مناسب و آماده و بدون کمک و مدد مردم نمیتواند قیام و حرکتی داشته باشد و افزون بر همراهی، به همدلی امت اسلامی نیاز دارد تا بتواند آنچه را در نیت خود دارد و طرح اسلام و برنامهٔ خداوند میداند پیاده نماید و با همدلی و سرسپردگی افرادی معدود نمیتوان اقدام و حرکتی اجتماعی که در خور باشد و تلفات و آسیبهای برآمده از مقابلهٔ مخالفان با آن به حد اقل برسد را به سامان رساند و کنترل و هدایت
(۴)
نمود. حرکت رهبران دینی همواره تابع حرکت تودهها و مردم است و قدرت آن نیز تمام مردمی میباشد و هیچ حرکت دینی که بهواقع دینی باشد و از اصول دینی انحرافی نداشته باشد هیچ گاه به کانونهای قدرت غیر مردمی مانند ثروت و سرمایه یا سیاست و حکومت وابسته نبوده و همواره چنین بوده که پیامبر یا رهبری دینی در حرکت اجتماعی خود در صورتی موفق بوده که توانسته باشد دارای امت گردد.
اصل در هر پیامبر یا ولی الهی علیهالسلام آن است که به کمک مردم با طاغوتها و کژیهایی که اصلاحپذیر نیست مبارزه داشته باشد؛ بنابراین صلح امام حسن علیهالسلام با فردی چون معاویه به سبب نداشتن ستون اصلی در قیام و حرکت بر علیه طاغوت؛ یعنی همراهی مردمی بوده و این حرکت امام حسین علیهالسلام است که با این اصل هماهنگ است و به دلیل همدلی چهل تن که در روز عاشورا با همراهی حر و همراهنش به بیش از هفتاد نفر رسیده، این قیام شکل گرفته و نتایج پرثمری را برای عالم اسلام موجب شده است.
مردمی که حریت داشته باشند و بتوانند سلحشوری را به میدان رزم بیاورند، زمینه را برای حرکت، قیام و اقدام رهبر دینی خود آماده میسازند و امام و رهبر دینی با در دست داشتن چنین نیرویی است که بر انجام اصلاحات اجتماعی توانمند میگردد و امام حسین علیهالسلام در آن زمان تنها با دستکم هفتاد مرد سلحشور و آمادهٔ رزم که برای جانفشانی حاضر و آماده بودند حرکتی ماندگار و تأثیرگذار در حیات دین را رقم زدند. حرکتی که نمیتوان در هیچ جای تاریخ بشری برای آن نمونهای آورد.
آنچه در حرکتهای اجتماعی مهم است این است که انسانهای بیشماری با یک هدف کنار هم جمع آیند و با هم هماهنگی کامل داشته باشند و مانند ید واحد عمل نمایند و در این میان، خواص که بعضی از تودهها را با خود دارند، کارشکنی و تفرقه؛ آن هم برای اهداف و مقاصد دنیامدارانه، منفعتطلبانه و سودانگارانه نداشته باشند.
سرخنوشت « ۲ » مسلخ عشق
آیا انسان میتواند به چنان قدرت فهم و درکی برسد که دریابد امام حسین علیهالسلام با حضرت حق چه کرده است؟ بیشتر، از این میگویند که حضرت حق با امام حسین علیهالسلام چه کرده است و کمتر به آن سوی ماجرای نینوا نگاه میشود! اگر کسی چنین فهمی داشته باشد و چنین امری را دریابد، همچون همّام لحظهای در قالب ناسوتی خویش دوام نمیآورد و بدن و کالبد وی از هم تلاشی مییابد. راستی حسین علیهالسلام که بود و با حق چه کرد؟ برای درک نَمی از این دریای سوز و حزن بهتر است به قربانی حضرت ابراهیم گریزی بیندازیم.
زمانی که حق به عشق در ابراهیم نظاره کرد و خواست بهترین تعلق خاطر ابراهیم علیهالسلام را برای خود بگیرد، بر اسماعیل دست گذاشت و او را انتخاب کرد. وقتی حق به ابراهیم فرمود: اسماعیل را برای من قربانی نما که بسیار زیبا، برومند و نیکوکردار است و آن را در بهترین زمان به آستان من بیاور، ابراهیم رؤیای نخست و دوم خود را تعلل کرد و در رؤیای سوم، خداوند از ابراهیم فدیه پذیرفت. زمانهای درازی گذشت تا آنکه حق تعالی فرصت را به گونهای فراهم ساخت که گُلهای سرسبد آفرینش در دامان رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله رشد یابند، و از حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام ، حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام ، حضرت محسن علیهالسلام ، حضرت امام حسن علیهالسلام ، حضرت امام حسین علیهالسلام با فرزندان و خویشان ایشان،
(۵)
وقتی به کمال رسیدند به قربانگاه حق بروند بدون تعلل و حق نیز پذیرای قربانی آن بزرگواران شد و فدیهای به میان نیاورد.
حق تعالی قربانگاه را از نطفه آغازید تا دست غیر در آن نمایان شود و دست خود ناپدید و ناشناخته گردد. دستانی که حسین علیهالسلام را در آغوش خود کشید و آن حضرت علیهالسلام را با همهٔ خویشان و یاران به جوار خود برد، برای حق بود و کمتر کسی است که بتواند این دست را ببیند؛ در حالی که این دستان به قدری ملموس بود که چیز دیگری در هستی کارگر نبود.
حق انسان را از نطفهای آفرید و به او آزادی و اختیار داد تا او به دست خویش، خیر و شر خود را رقم زند و حق نیز آدمی را در این راستا کمککار و یار و یاور است. هرچه را انسان بخواهد، حق در اختیار و در توان او نهاده است تا وی آنچه در کمون دارد به صفحهٔ ظهور آورد. بذر قربانی امام حسین علیهالسلام نیز با رحلت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله توسط حق کاشته شد و او صحنه را برای مشاهدهٔ قتل عاشق محض خویش؛ حضرت سالار شهیدان علیهالسلام آماده گرداند. این صحنه به اندازهای دیدنی بود که حضرت زینب علیهاالسلام آن را با: «ما رأیت إلاّ جمیلا»(۱) برای تاریخ ثبت نمود. جمیل بودن این صحنهٔ خونین در همان است که دست حق از پس پرده بیرون آمد و همه آن را مشاهده کردند، نه این که حق بر آن بود تا نقشی زند و مردم به نقش بپردازند و نقاش را از یاد برند.
خداوند هر آنچه را از دنیا میگرفت و هر که را از ناسوت جدا میکرد، برای خود بر میگزید و او را در آغوش خود جای میداد و این داستان پرسوز و گداز چه شیرین است؛ هرچند حق چنان کهنهکار است که نمیگذارد دست او حتی در این صحنهٔ سراسر عشق، شور و حماسه نمایان و آفتابی شود. او قربانی ابراهیم علیهالسلام را رها نمود و حسین زهرا علیهماالسلام را به قربانگاه کشید و او را به عنوان قربانی پذیرفت تا سرانجام عشق را به همه بنمایاند و آنان که لاف عاشقی میزنند از آنان که در عاشقی راست قامت میمانند جدا گردند.
او قربانگاه را آماده نمود و حسین علیهالسلام کودکان و عزیزان خود را به قربانگاه فرستاد. اینک این ابراهیم نبود که فرزند میفرستد؛ بلکه سرداری بود که سربازان و یاران بهتر از فرزند را به میدان میفرستاد! اینک این ابراهیم نبود که پارهٔ تن را به قربانی دست پرنوازش خود میفرستد؛ بلکه این حسین علیهالسلام بود که فرزندان برادر و فرزندان خود را که پارهٔ تن وی بودند به تیغهای تیز جلادان بدشوم میسپرد. این ابراهیم نبود که فرزند را به روی زمین میخواباند؛ بلکه حسین بود که فرزندی شیرخواره و شش ماهه را به آغوش میگیرد و او را رو به خود نگاه میدارد و سپس او را برای حق به قربانی میبرد. این اسماعیل نبود که با آه و ناله فریاد میزند پدر از فرزند خود حیا مکن و خنجرت را بر حنجرم بکش؛ بلکه این علیاصغر علیهالسلام بود که بعد از بریدن سر با تیری سه شعبه که گوش تا گوش او را از هم جدا کرده بود، لبخند بر لبان کودکانه و معصومانهاش نشسته بود و موج لبخند بود که در موج خون گم میشد.
این ابراهیم نبود که یکی را به قربانی میفرستاد، بلکه این حسین است که هفتاد یار را یک به یک به مسلخ میبرد و در انجام، او خود بود که خود را به زیر شمشیرها میکشید با پیراهنی کهنه که آن را نیز به دست خود پاره پاره نمود تا به همه برساند: شمشیرها، اگر دین جدم محمّد با کشته شدنم زنده میماند؛ پس بر سرم فرود آیید و من خود آن را از پیراهنم شروع میکنم! چه سخت است و چسان جانسوز است! فریاد یا جداه، یا رسول اللّه برای حسین بود که اوج این مصیبت شگرف را نشان میداد.
سرخنوشت « ۳ » ایذای اولیای الهی
حضرت خاتم صلیاللهعلیهوآله که نقطهٔ پرگار پدیدههاست شلاق صدای: «إنّ الرجل لیهجر» میشنود. او که عزیز همهٔ عزیزان و سر سروران است از: «ما أوذی نبی مثل ما أوذیت» سخن میگوید و بدینسان سفرهٔ دردها و اندوههای دل را میگشاید.
امیرمؤمنان علیهالسلام که به یک حمله در از قلعهٔ خیبر به یک دست میگیرد و حتی در آسمانها نیز به نام «صاحب ذوالفقار» شناخته است، ریسمان را بر گردن خود میبیند و طعم تلخ سکوت در برابر نابکاران را در ذایقهٔ خود به
۱٫ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۱۶٫
(۶)
سختی میچشد.
بدن مسلمِ حسین به کوچه و خیابان کشیده میشود و فرزندان او به دست حارث، سر بریده میشوند. امام حسین علیهالسلام که در نماز جماعت، خود را بر گردهٔ رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله قرار میدهد، شمر را بر سینهٔ خود میبیند و امام حسن علیهالسلام که روزی بر دامان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بود با زنی آن چنان و یارانی نامرد روبهرو میگردد.
داستان پیامبران نیز در چنین ماجراهایی مثال زدنی است و عزیزترین آنان که یوسف است و برای یعقوب دردانه بود، به تهمت و زندان مبتلا میگردد و اگر از دنیا زیبایی را داشت، همان برای او مشکلآفرین میشود. تمامی اولیای الهی در دنیا و در ظرف ناسوت چنین فرجامی دارند.
سرخنوشت « ۴ » گناه یزید
یزید؛ نابکاری شرابخوار و سگباز بود که با آزادی و اختیاری که حق به بشریت ارزانی نموده است، قهقرای خود و بشریت را موجب شد و ریشهٔ رحمت حق را از خود برچید و گل وجود خویش که امید معطر کردن از آن میرفت را به تعفن و گند کشید. او به دست خود، این راه را انتخاب کرد و بدترین و زشتترین بازیگر معرکهٔ تاخت و تاز روزگار شد.
سرخنوشت « ۵ » خشونت و عصبیت دینی
«خشونت» چیزی جز جهالت و «تعصب» چیزی جز نادانی نیست. نادانی نیز چیزی جز بریدگی فرد از هویت خود نمیباشد. خشونت، بیشتر در افرادی دیده میشود که کمبودهای اخلاقی و فرهنگی داشتهاند. خشونت سبب میشود آدمی از موقعیت ارزشی خود دور شود. این که فردی بسیار خشن و عصبی میگردد به دین و مسلک او ارتباطی ندارد، بلکه این ساختار روحی، فکری و فرهنگی افراد است که خشونت را در روح و جان آنان میریزد. میشود کسی که کافر است و مرامی دینی ندارد، فهمیده، متین و مؤدب باشد و میشود مسلمان که به آداب دینی بسیار مقید است، خشن و جسور گردد، همانطور که عکس آن نیز ممکن است و میشود مؤمنی مؤدب و باوقار و کافری خشن و بیادب باشد.
مسلمانان بعد از کودتای سقیفه، خشونت را در جان و روح خود یافتند و خلفای جور آنان را چنان درگیر انحراف فکری و فرهنگی کردند که خشونت و عصبیت جاهلی از خطوط اصلی شریعت دانسته شد و آنان به نام دین و به نام لزوم حمایت از خلفا، هر تاخت و تازی بر جان و مال و ناموس مسلمانان را مجاز، بلکه لازم دانستند و خشونت و درگیری را برای میراثداران خود نیز به یادگار گذاشتند. در ایران نیز که اسلام خود را از حکومت خلیفهٔ دوم گرفته بود ملوک و شاهانی حکومت میکردند که مشروعیت آنان را چیزی جز قلدری و زور رقم نمیزند و هر کس که زور و قدرت تجاوزگری بیشتری داشت، بر مسند حکومت مینشست. خشونت در میان مسلمانان صدر اسلام چنان اوج گرفت که تمامی امامان شیعه علیهمالسلام و بهویژه امام حسین علیهالسلام و تمامی یاران فداکار ایشان با شهادت از دنیا رفتند و حادثهٔ کربلا فجیعترین آن بود که حتی به کودکی خردسال و شش ماهه و دختران و زنان بیگناه نیز رحم نیاوردند و در کمال بیرحمی و قساوت، بر گونههای کودکان سیلی میزدند و زنان و کودکان خاندان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را به اسیری میگرفتند و بر شتران بیجهاز و بدون سایه سوار میکردند و سر عزیزان آنان را بر بالای نیزه و در جلو دید آنان قرار میدادند و بر جنازهٔ کشتگان آنان اسبهایی با سمهای آهنین میتاختند. آنان در حالی به چنین خشونتهایی دست مییازیدند که حاضر نبودند نماز و عبادت خود را ترک کنند و برای حضور در صف نخست نماز در غروب سرخفام عاشورا بر هم پیشی میگرفتند و چه بسا برای درک صف اول بر هم شمشیر میکشیدند. بیشک عبادت چنین افرادی که دلی قسی و سختتر از هر سنگ خارایی دارند پشیزی ارزش ندارد و دینی که آنان به آن باور و اعتقاد داشتند نمیتواند در این افراد موقعیتی ارزشی داشته باشد و عبادتها و مناجاتها و ذکرهای آنان جز عادتی و جز رسم و احتیاطکاری بیش نبوده است.
(۷)
در این که شمرها و حرملهها بسیارند سخنی نیست. بسیاری از افراد هستند که موقعیتی همچون کربلا برای آنان پیش نمیآید وگرنه در صورتی که چنین فرصتی به آنان داده شود، در قساوت و بیباکی همچون شمر و یزید میباشند. نمونهٔ این افراد کسانی هستند که به قول معروف اگر تکانی داده شوند کفری میگردند و در جنایت، دست هر کافری را از پشت میبندند. با آن که هر کس میتواند دست به خشونت و ستمگری بیالاید، برخی در این جهت از دیگران پیشتازی دارند و کمتر جنایتکاری به گرد راه آنان میرسد و گویی آنان چنین آفریده شدهاند. در برابر، برخی چنان به مهر، محبت، خیر و خوبی پیچیده شدهاند که توان دیدن له شدن مورچهای را در زیر چرخهای خودروی کامیونی بزرگ ندارند و از آن آزرده میشوند. کامیونی که رانندهٔ آن دیدی بر سطح جاده ندارد. یا آنان نمیتوانند حشرات موذی محل سکونت خود را از آنجا دور سازند یا لحظهای تحمل دوری فرزند، همسر و دیگر عزیزان خود را ندارند.
مطالعهٔ تاریخ چنین به دست میدهد که حاکمان و رهبران جامعه بیشتر از گروه جانیان و بزهکاران حرفهای بودهاند و آنان نه تنها نمیتوانستند مردم را با مهر و محبت آشنا کنند و کاری کنند که مردم به هم علاقه و مهرورزی داشته باشند، بلکه جنگ، ستیز، ظلم و زور، جدال و درگیری را در نهاد و در روان آنان نهادینه ساختهاند. چه بسیار خونهایی که بیهوده بر زمین ریخته شد و چه ضرر و زیانهای مادی و معنوی که از این جهت بر بشر وارد گشته است. این جنایتکاران حرفهای، گویی خود را در این امر محق میدیدند و گاه میشده است که آنان برای کارهای سیاه و کثیف خود مشروعیت و حقانیت نیز قائل بودهاند. آنان بر سرها و بدنها و بر ناموس و زن و فرزند مردم و بر عرض و آبرو و بر اموال آنان میتاختند؛ به این بهانه که حکومت در دست مسلمانی است که باید از او اطاعت داشت. میگویند شمر صبحگاهان بعد از نماز صبح در مسجد کوفه مینشست و از کردهٔ خود این گونه طلب بخشش داشت که خدایا من به امر خلیفهٔ تو یزید بوده است که تیغ بر حنجر حسین محمد صلیاللهعلیهوآله گذاشتهام. آیا این خشونت دینی و عصبیت مذهبی که ریشه در جهل و نادانی دارد هماکنون دامنگیر برخی مؤمنان نیست و اگر آنان در حادثهٔ کربلا حضور داشتند آیا خشونت را با بهانههای دینی آن هم بر علیه فرزند پیامبر صلیاللهعلیهوآله مجاز نمیدانستند و تنها حق و حقانیت را منحصر در خود نمیدیدند؟! این یکی از عبرتهای عاشوراست که باید بر آن مطالعه داشت و با مطالعهٔ روانشناختانه از خود، به پاسخ این پرسش رسید. آیا شما با اندک تلنگری از ناحیهٔ دیگران عصبانی نمیشوید و کنترل خود را از دست نمیدهید و در این صورت، هر امر خلاف اخلاقی را برای خود مجاز نمیشمرید؟!
سرخنوشت « ۶ » مروارید اشک و آه
گریه هم میتواند منشأ مادی داشته باشد و هم روحی و معنوی. گریه همانگونه که میشود از بیولوژیک بدن و از قلب و خون یا از سرما و گرما باشد، از فشارهای روحی و روانی نیز ناشی میشود. اگر به جسم و بدن برخی فشار و دردی وارد شود، آنان به گریه میافتند؛ ولی برخی تنها از فشارهای روحی است که میگریند. چنین افرادی کمتر فشارهای جسمی را متوجه میشوند یا برای برخی نیز چنین است که توجهی به آن نمینمایند و فشارها و دردهای بدنی برای آنان بسیار ضعیف است. برخی از گریهها نیز با دیدگاه الهی پیوند خورده است و برای حضرت حق میباشد.
بعضی از گریهها حتی گریههایی که در مراسم عزای امام حسین علیهالسلام انجام میشود منشأ بیولوژیکی دارد و برای حق تعالی خالص نیست و در دل فرد مشکلات و فشارهای مادی است که خود را در آن جا باز میکند؛ همانطور که نالهٔ شیطان بهطور کامل مادی است. نالهٔ پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در دل شب بهطور مطلق برای خداست. بسیاری از نالهها برآیند آمیختهای از مسائل مادی و روحی است.
آه، ناله، گریه و ندبه برای امام حسین علیهالسلام ، در واقع همان آزادی و عشق است و ناله برای آن حضرت علیهالسلام خواستن بزرگی و عظمت است، نه آهی برآمده از ضعف و ناتوانی. کسی که آزاد است و بزرگی و بزرگواری دارد و کسی که به عشق رسیده است، همان فرد نالانی است که برای امام حسین علیهالسلام آن هم با درک و معرفت درست، به زاری میپردازد.
سرخنوشت « ۷ » شادیهای اندک و عزاداریهای بسیار
گریه برای اهل بیت علیهمالسلام قلب را زنده میکند و ظلمت و تیرگیها و آلودگیهای آن را میزداید. گریه برای مصائب اهل بیت علیهمالسلام مانع از مرگ قلب است. در روایات فراوانی به گریه بر اهل بیت علیهمالسلام بهویژه بر امام حسین علیهالسلام سفارش شده است. البته خنده و شادی برای اهل بیت علیهمالسلام نیز همین گونه است و ثواب دارد، ولی از آنجا که کمتر میشود هواهای نفسانی را در خنده و شادی کنار گذاشت و فقط برای اهل بیت علیهمالسلام شاد بود، از آن کمتر سخن گفته شده است. انسانها در خنده به صورت حرفهای عمل میکنند و این روند در گریه کمتر است. انسان در خنده چنین است که نفس وی در آن هنگام افسار عمل او را به دست میگیرد و بر آدمی سوار میشود، بلکه باید گفت نفس، پیش از خنده بر آدمی سوار و چیره میگردد و انسان کمتر اختیار خندهٔ خود را دارد، برخلاف گریه که چون کمتر در سمت و سوی هواهای نفسانی است و نفس در آن قسمت حرفهای و ماهر نیست، میشود آن را عقلانی کرد و به خاطر بزرگترین مظلوم گریست؛ گرچه متأسفانه برخی چنان در گریه راه افراط را گرفتهاند که هر نوع خوشی و شادمانی حتی برای معصومین علیهمالسلام را بر خود هموار نمیسازند و از آن گریزان میباشند.
خلاصه، گریه یا خنده میتواند نفسانی یا عقلانی باشد و اگر گریهٔ کسی نفسانی باشد باید به او توصیه کرد برای امامان علیهمالسلام خنده داشته باشد و در خوشیهای آنان خود را شادمان نماید تا نفس بر او چیره نشود.
در این جا بهتر است مسألهای را مورد بررسی قرار دهیم و آن این که چرا در ایران اسلامی مراسم جشن و شادی برای ولادت حضرات معصومین علیهمالسلام کمرنگتر از مراسم عزاداری است و ایام ولادت آن حضرات علیهمالسلام چنان گرم گرفته نمیشود و یا برنامههای محدودی انجام میپذیرد اما برای شهادت آن بزرگواران دههٔ محرم تا اربعین، دههٔ صفر، دههٔ اول فاطمیه، دههٔ دوم فاطمیه، دههٔ صادقیه و مانند آن میگیرند و حتی عالمان دینی بر انجام عزاداریها بیشتر تأکید دارند و نظام نیز برخی از شهادتها را تعطیل اعلام نموده است اما کمتر ولادتی است که تعطیلی داشته باشد؛ بهویژه آن که در ایام شهادت آن حضرات علیهمالسلام بیشتر اختلاف است تا در ایام ولادت آن بزرگواران. چه عاملی باعث شده است عزاداری در زندگی ما بیشتر نمود داشته باشد و شادی اهل بیت علیهمالسلام در جامعه کمتر نهادینه گردد؟ آیا شادی و خنده توان کشش معنویت را ندارد یا عامل دیگری در کار است که چنین پیآمد و نتیجهای داشته است؟ آیا حضرات معصومین علیهمالسلام بر گریه و عزاداری بیشتر سفارش نمودهاند و شیعه به دستور امامان خویش شهادت آن حضرات را گسترانیده است و اگر چنین است مدرک و سند آن چیست یا آن که شیعیان به انتخاب و سلیقهٔ خود عزاداری را رونق دادهاند؟ آیا قلب شکسته دلیل آن بوده است یا مسائل سیاسی و حفظ اسلام علوی میطلبیده است که گریه و عزاداری ترویج گردد؟
البته این درست است که اهل بیت علیهمالسلام هرگز نیازمند گریه یا خندهٔ ما نیستند و آنان حتی به وجود ما نیز نیازی ندارند. گفتار و کردار ما و نیز گریه، خنده، نماز و دعای ما فقط باعث شناخت ما از امام خویش میشود و کسی که امام و ولی نعمت خود را بشناسد، میتواند نعمتهای بعدی از جمله توحید را مطالبه کند و راه کمال را طی نماید؛ همانگونه که عدهای در بدی چنان رشد میکنند که سرانجام از شیطان بزرگ؛ ابلیس، کمک میگیرند و با او مأنوس میشوند.
شناخت، زیربنای گریه و خنده است و از این دو به مراتب بالاتر و برتر است. برای نمونه، اگر امامی به کسی بفرماید گریه کن و شخص گریه کند و بعد بفرماید: بخند و وی بخندد و باز اگر فرمود هم گریه کن و هم بخند و وی چنین نماید و خلاصه، اگر آن امام، خمیر مایهٔ قلب شخص را آنچنان به این سو و آن سو کشاند و او نیز طاقت آورد و ریزش نداشته باشد، باب معرفت در قلب او میروید و جوانه میزند. به نظر میرسد علت گسترانیدن گریه نیز همین عامل بوده است؛ چرا که گریه قلب را بیشتر زنده میگرداند و کمتر پیش میآید قلب کسی با خنده و شادی زنده شود و به معرفت رسد.
متأسفانه از آسیبهای مداحی امروزه برپایی مراسم عزا یا شادی به خاطر کسب درآمد است و بعضی از مداحان و مرثیهسرایان به جای مدح و ثنای حق تعالی و حضرات ائمه علیهمالسلام برای کسب درآمد به روضهخوانی میپردازند و از خون آن حضرات است که نان بر میگیرند؛ هرچند کسی نمیتواند عهدهدار بیان فضایل و مناقب اهل بیت علیهمالسلام باشد و باید مدح آنان توسط خودشان در بالاترین حد تحقق پذیرد و سپس مراحل پایینتر توسط عاشقان آنها که همان عالمان واقعی و راهیافته هستند میباشد و در مراتب بعدی، توسط شاعران صورت گیرد و کمتر پیش میآید که غیر از
(۹)
آنان بتوانند بهدرستی مداح حضرات معصومین علیهمالسلام باشند.
سرخنوشت « ۸ » تأثیر امور مادی در احیای شعایر دینی
بسیاری ادعا میکنند حاضر هستند جان و اعضای بدن خود را فدای اهل بیت علیهمالسلام نمایند؛ در حالی که چنین ادعایی از ناحیهٔ کسی درست است که اعضای بدن و جان خود را در اختیار خویش داشته باشد. این که کسی بر جان و بر بدن خود چیره باشد، کار بسیار سختی است و کمتر کسی موفق بدان میگردد. بهطور مثال، اگر امام حسین علیهالسلام در حال نماز باشد و ما بخواهیم خود را سپر تیرهایی قرار دهیم که به سوی ایشان میآید، اگر تیری به سمت ما پرتاب شود، ناخودآگاه چشم خود را میبندیم و چه بسا سر به پایین خم مینماییم یا به زمین مینشینیم تا تیر به ما اصابت نکند؛ چرا که اختیار اعضای خود را نداریم و ناخودآگاه دست به چنین کاری میزنیم. کسی میتواند در برابر تیری که به سوی او میآید استقامت داشته باشد که تمرین کرده و در این کار قوت یافته باشد. بر این اساس است که میگوییم اعضای بدن ما در اختیار ما نیست تا آن را به کسی بفروشیم یا آن را در راه حق قربانی کنیم و جام شهادت را بنوشیم. اعضای ما در اختیار نفس خصوصی ماست؛ پس باید ابتدا تمام اعضا را در اختیار گرفت و سپس با آن معامله کرد و آن را در راه دوست فدا نمود. انسان توانایی آن را دارد که بر اعضا و حتی قلب خویش چیره و مسلط گردد.
کسی که هنوز نتوانسته است اعضا و روح خود را در اختیار گیرد، با مشاهدهٔ امور مادی است که رغبت مییابد. این گونه است که غذای روز عاشورا میتواند نام امام حسین علیهالسلام را در دلها رشد دهد و برخی با غذای روز عاشوراست که به فهمی از این روز دست مییابند. غذای ظهر عاشورا نیز نام امام حسین علیهالسلام را زنده نگاه میدارد؛ چرا که تمامی عزاداران از سنخ محافظان سینهچاکی نیستند که تیرهایی که به سوی امام میآمد را به جان خود بخرند. چنین امور مادی است که میتواند دین را برای بسیاری زنده نگاه دارد و به همین میزان باید به آن اهتمام داشت. دین را نباید از امور مادی جدا نمود وگرنه کفر به آن راه مییابد؛ زیرا باید پذیرفت عدهٔ بسیار اندکی هستند که جزو یاران واقعی حضرات ائمه علیهمالسلام میباشند و حاضرند بدون هیچ گونه طمع و چشمداشتی هر مشکلی را به جان بخرند تا راه و نام و یاد حضرات معصومین علیهمالسلام زنده بماند.
سرخنوشت « ۹ » لزوم ترسیم اصول تربیتی عزاداری
برای ادارهٔ جامعه، حکومت دینی باید فرهنگسازی نماید و اصول نظری و اجرایی آن را طراحی کند. یکی از این امور بسیار مهم، تدوین آییننامهٔ برپایی مراسم مذهبی و بهویژه عزاداری در ایام ماه محرم است.
امروزه متأسفانه همانگونه که برخی به بهانهٔ عروسی، نیمه شب در خیابانها ایجاد آلودگی صوتی میکنند و شلوغ مینمایند و دیگران را با عربدههای خود به وحشت میاندازند و سبب آزار آنان میگردند و به حدود مردم تجاوز میکنند، بعضی نیز با نام عزاداری برای امام حسین علیهالسلام حقوق مدنی دیگران را نادیده میگیرند و با آلودگی صوتی در نیمه شب، تجاوز به حقوق دیگران و آزار آنان را موجب میگردند.
باید دانست گذاشتن وقت بیش از اندازه برای عزاداری و روضهخوانی برای روان و نفس ضرر دارد و چنین نیست که جایز باشد به صورت افراطی به روضه رفت و به روضهخوانی گوش فرا داد. همانطور که محتوای سخنرانی یا نوشتن کتاب دربارهٔ حضرت سیدالشهدا علیهالسلام باید درست و منطقی باشد، عزاداری و روضهخوانی نیز دارای اصول و احکامی است و باید از افراط یا تفریط به دور باشد. افراط در هر چیزی حتی در امور عبادی بسیار مضر است و باید در آن نیز رعایت میزان را نمود. البته حد تعادل آن امری نسبی است و با توجه به افراد مختلف، دارای حد متفاوتی است و برخی حتی میتوانند چنان با کیفیت عزاداری نمایند که غش به آنان دست دهد، ولی چنین کیفیتی با کمیت بالای آن تلازمی ندارد. بعضی از عزاداریها که بعد از نیمه شب انجام میشود مزاحم خواب و استراحت مردم و به خصوص بیماران است و چنین عزاداریهایی گناه دانسته میشود و نه امری مستحسن؛ بهویژه آن که در بعضی مواقع سبب از دست رفتن نماز صبح عزاداران نیز میشود و بیشتر این افراد کسانی هستند که کار صبحگاهی ندارند و تا ظهر
(۱۰)
میخوابند و در فکر کسانی که با طلوع صبح باید سر کار خود حاضر شوند نمیباشند. یکی دیگر از آسیبهای مداحی و روضهخوانی نیز هو و جنجالهایی است که در هنگام مداحی و روضهخوانی به عنوان تباکی و ادای گریه انجام میگیرد.
متولیان امور دینی لازم است همانطور که بر شعایر دینی تأکید مینمایند، راه و رسم و آداب تربیتی انجام شعایر را نیز به افراد جامعه بیاموزند و جامعه پیش از دیندار شدن باید تربیت داشته باشد تا دین بتواند آن تربیت را ارتقا بخشد.
جامعهای میتواند از فرهنگ حسینی بهره برد که در کنار تولید فکر و فرهنگ، «یا حسین» سر دهد. چنین جامعهای است که با نام مبارک حضرت سیدالشهدا علیهالسلام دل خود را با آن همراه میسازد و شیرینی این نام قدسی، هوش از آنان میبرد، اما افرادی که بیکار و بیعار تا نیمه شب فریاد میکشند، نام حضرت را از روی عادت بر زبان میبرند. کسی میتواند راه حضرت سیدالشهدا علیهالسلام را بپیماید و تفکر، تلاش، غیرت و حمیت را از آن حضرت الگو گیرد که دل وی به واقع به آن حضرت علیهالسلام عشق داشته باشد و دلی میتواند به عشق رسد که دارای معرفت و تربیت باشد و راه و رسم زندگی را بداند و چنین نیست که کسی به صرف رفتن به مجلس روضه و با افتخار به آن؛ در حالی که فکر و فرهنگی ندارد و بیکار و سربار جامعه است به عشق و محبت رسد.
جامعه چنانچه تربیت صحیح نداشته باشد، گرسنه میگردد؛ زیرا بیکاری در آن فراوان میشود و افراد نسبت به هم دریده میگردند و چنین جامعهای است که به راحتی تسلیم چند موسیوی اروپایی میشود و فرهنگ غربیان را از ماهوارهها و اینترنت به خود میگیرد. کشوری که هنوز مردههای خود را میسوزاند عقل جمعی آن رشد نیافته است و روشن است که به دام انگلیس و آمریکا دچار میشود. در برخی از کشورها مانند عراق، با شروع جنگ، از یکدیگر دزدی میکنند. بدیهی است نبود تربیت در چنین کشوری است که دزدی آنان از خود را سبب شده است. ملتی که در شرایط جنگ یا زلزله به خود رحم نمیکند، تربیت ندارد. البته در کربلا و نجف که بوی امام حسین علیهالسلام به مشام افراد جامعه رسیده است تربیت بیشتری به چشم میخورد و این امور کمتر اتفاق میافتد و این امر تفاوت فرهنگ و تربیت شیعه با دیگران را میرساند. نمایش چنین صحنههایی از رسانههای غربی و بهویژه آمریکایی برای آن است که حضور نظامی خود را در این کشورها توجیه کنند تا ذخایر آنان را به غارت برند.
این حوزهٔ علمیه است که باید برای تربیت جامعه و نهادینه کردن فرهنگ درست اسلامی برنامهریزی داشته باشد و اگر عالمان دینی حوزه نتوانند از چنین مهمی برآیند از دیگران توقع چندانی نباید داشت.
سرخنوشت « ۱۰ » هنروری و تعزیهٔ مناسب عاشورا
در میان اهل سینما چنین است که وقتی میخواهند داستان یا حکایتی را به تصویر کشند ماهها و گاه سالها بر روی فیلمنامه و محتوای آن کار، مطالعه و تحقیق میکنند تا کار هرچه بیشتر فنی و کمعیب گردد و با توجه به امکانات موجود، آن را با بالاترین کیفیت ممکن به اجرا درآورند. متأسفانه، از آن جا که تعزیههایی که برای اقامهٔ عزاداری امام حسین علیهالسلام برگزار میگردد، بیشتر از سوی نیروهای غیر متخصص و خودجوش و از سر علاقه انجام میشود، فاقد تخصص کاری و مطالعهٔ بسیار است؛ بهطوری که سوگمندانه، گاه خندهدار، مضحک و موجب وهن میگردد. بیشتر گردانندگان چنین تعزیههایی افرادی هستند که پیشینهٔ بازیگری ندارند و گاه چهرههای آنان نیز تناسبی با نقشی که برمیگزینند ندارد.
در تعزیههایی که نمایش عمومی دارد باید پیشکسوتان وارد شوند و چنین نباشد که نقشهای اصلی در دست افرادی تازهکار باشد که نمیتوانند بهخوبی از پس نقش خود بر آیند. البته، پیشکسوتان در بازیگری باید آن را منتی بر خود ببینند که توفیق بازی در چنین نقشهایی پیدا میکنند. تعزیهای که برای حادثهای بسیار دردناک برپا میشود که عالم و آدم را در سوز و گداز آورده است باید به بهترین صورت ممکن به صحنه آید و آنچه را در کربلا رخ داده است به بهترین وجه صورتگری نماید و به تصویر کشد، به گونهای که نهتنها مسلمانان، بلکه هر کافری را به گریه آورد و اوج مظلومیت امام حسین علیهالسلام را برای هر کسی آشکار و آفتابی سازد و وسیلهای باشد برای یافت حقیقت و واقعیت و اگر
(۱۱)
تعزیهای چنین نیست، به سبب تأثیر سوء و بدی که در بیننده دارد، باید تعطیل شود.
آنچه گذشت ماجرای حزنانگیز تعزیهگردانی بود. در مسألهٔ روضهخوانی نیز باید ممیزی وجود داشته باشد و کسی که نمیتواند به صورت حزین روضهخوانی نماید، نباید بر فراز منبر از روضه چیزی بگوید؛ چرا که در غیر این صورت حرمت کربلا و اهل بیت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را تنزل داده است و قداست روضهخوانی نباید انگیزهای باشد تا کسی که شایستگی آن را ندارد به صرف علاقه بر آن اقدام کند. دلیل این سخن نیز روایت زیر است: «کونوا لنا زینا، ولا تکونوا علینا شینا».(۱)
مجالس و اموری که منتسب به اهل بیت علیهمالسلام است باید به بهترین وجه شکل گیرد و برای آن کم نگذاشت. لازم است با عزاداریها و نوحهگریهای بد که موجب تمسخر فرهنگ دینی میشود و سبب خندهٔ افراد جامعه میگردد برخورد نمود و آن را تعطیل کرد؛ چرا که این گونه کارها ظلم به شعایر دینی است و چهرهای وهنآلود از اسلام ارائه میدهد.
محتوای اشعار و سخنرانیها باید علمی و منطبق بر واقعیتها باشد و سخنرانان نباید در عزای سالار شهیدان از خود بازیگری داشته باشند و نمایش مرغ و خروس را به رخ غیرت جوانان کشند و رابطهٔ پسر و دختر را با آن مقایسه نمایند تا به جای درس گرفتن از سخنرانی آنان، کلیپهای آن دست به دست گردد. همانطور که در سیرهٔ امامان شیعه علیهمالسلام است که نقشآفرینان فرهنگی مانند شاعران اهلبیت را صله و هدیه میدادند و از آنان حمایت میکردند، نظام اسلامی نیز باید هنرمندان متعهد و ولایی را در پناه کمکهای خویش بگیرد تا بتوانند آثار هنری مرتبط با فرهنگ شیعی را با بهترین صورت ممکن به مردم ارائه دهند. باید دانست دین هیچ گاه با هنر که حقیقت، طبیعت، فطرت، خیر و کمال است مخالف نیست و حتی ذم شعر و شاعری در قرآن کریم به دلیل محتوای اشعار بوده است که فرهنگی جاهلی و ضد دینی داشته است و شاعران در واقع دلقکی برای دولتهای باطل بودهاند و آنان با شعر خود به فضلفروشی و خودفروشی میپرداختند و بدینگونه از حاکمان گدایی میکردند و شاهان طاغوتی نیز آنان را برای دسیسههای خویش به استخدام میگرفتند. قرآن کریم در مورد آنان میفرماید: «وَالشُّعَرَاءُ یتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ»(۲). باید توجه داشت یکی از مصادیق آیهٔ شریفهٔ: «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ»(۳) چیرگی داشتن بر زمینههای هنری و در اختیار گرفتن میدان هنر از مشرکان و اهل کفر و استکبار با تولیدات هنری دارای کیفیت بالاست. تمامی ابزارهای هنری وقتی در دست دولت اسلامی باشد، برای استفاده مجاز است. متأسفانه برخورد متولیان دینی با هنرمندان ولایتمدار خالی از افراط نیست و این در نهایت به ضرر فرهنگ دینی تمام میشود و انزوای آنان را در عرصهٔ جهانی که دنیای اومانیسم غرب میداندار هنر آن شده است را در پی دارد.
برای نمونه، در سالهای نخست مرجعیت مرحوم آقای بروجردی که تنها مرجع شیعیان در زمان خود بودند و قدرت و نفوذ ایشان غیر عادی و فوق عادت بود، ایشان روؤسای هیأتهای مذهبی را به منزل خود دعوت کردند و از ایشان پرسیدند شما مقلد چه کسی هستید. آنان گفتند: آقا، ما از شما تقلید میکنیم. ایشان فرمودند: اگر مقلد من هستید، فتوای من این است که شبیهخوانیها را تعطیل کنید که حرام است. آنان با کمال صراحت عرض کردند: آقا، ما در تمام سال مقلد شما هستیم اما در این ده روز از شما تقلید نمیکنیم. آنان به سخن مرجع تقلید خود در این زمینه اعتنایی نکردند. البته این امر، ضعف آنان را نشان میدهد و میرساند هدف اولی آنان امام حسین علیهالسلام و اسلام نیست، بلکه آنها میخواهند از نمایشهای خود لذت ببرند و البته، شاید نوع برخورد نیز خالی از اشکال نباشد؛ چرا که مردم با محبت و عشق خویش است که به دنبال امام حسین علیهالسلام هستند و نه به سبب لذت یا غرض دیگری. هیچگاه نباید با سنتهای مردمی که مخالفتی با شرع ندارد؛ مانند تعزیه و زدن سنج و شیپور مخالفت نمود.
۱٫امالی شیخ صدوق، ص ۴۸۴٫
۲٫ شعراء / ۲۲۴٫
۳٫ أنفال /۶۰٫
(۱۲)