تبیین ارزشهای دورهٔ طلبگی و شیوهٔ دانش اندوزی دین محور
شناسنامه
سرشناسه | : | نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷ - |
عنوان و نام پديدآور | : | حجرههای معنوی: تبیین ارزشهای دورهی طلبگی و شیوهی دانشاندوزی دینمحور/ محمدرضا نکونام. |
مشخصات نشر | : | اسلام شهر: انتشارات صبح فردا، ۱۳۹۱. |
مشخصات ظاهری | : | ۱۲۰ص.؛ ۵/۱۴×۲۱سم. |
فروست | : | مجموعه آثار؛ ۱۵۱. |
شابک | : | ۵۰۰۰۰ ریال۹۷۸-۶۰۰-۶۴۳۵-۸۳-۱ : |
وضعیت فهرست نویسی | : | فاپا |
يادداشت | : | پشت جلد به انگلیسی : Spiritual seminary rooms. |
موضوع | : | نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷ – — وعظ |
موضوع | : | طلاب |
موضوع | : | طلاب — راه و رسم زندگی |
رده بندی کنگره | : | BP۷/ن۸ح۳ ۱۳۹۱ |
رده بندی دیویی | : | ۲۹۷/۰۷ |
شماره کتابشناسی ملی | : | ۲۹۹۷۰۷۴ |
پیشگفتار
محور بحث در این کتاب، آیات شریفهٔ «وَقُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلاً مُبَارَکا وَأَنْتَ خَیرُ الْمُنْزِلِینَ»(۱) و «وَهَلْ أَتَاک حَدِیثُ مُوسَی، إِذْ رَأَی نَارا فَقَالَ لاِءَهْلِهِ امْکثُوا إِنِّی آَنَسْتُ نَارا لَعَلِّی آَتِیکمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَی النَّارِ هُدًی، فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِی یا مُوسَی: إِنِّی أَنَا رَبُّک، فَاخْلَعْ نَعْلَیک إِنَّک بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی، وَأَنَا اخْتَرْتُک، فَاسْتَمِعْ لِمَا یوحَی، إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنَا، فَاعْبُدْنِی، وَأَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکرِی»(۲) میباشد.
این آیات شریفه نحوهٔ سلوک طلبگی و ارزش آن را تبیین مینماید. ما ورود به «وادی طوی» را مآل و غایت طلبگی میدانیم؛ چرا که با ورود به این وادی است که طلبه از دانشیان دیگر رشتهها ممتاز میگردد و به خانهٔ امام صادق علیهالسلام وارد میشود و دست مولا؛ آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) را بر سر خود احساس میکند.
- مؤمنون / ۲۹٫
- طه / ۱۰ ـ ۱۴٫
(۷)
«وادی طوی» مقامی بسیار سخت و سنگین است که حتی حضرت موسی علیهالسلام نیز با ورود به آن دارای مشکل میگردد. برای ورود به این مقام باید بسیار محکم ایستاد تا دستکم به مقام ملکهٔ قدسی و الهام ربّانی نایل آمد: «وَأَنَا اخْتَرْتُک، فَاسْتَمِعْ لِمَا یوحَی». طلاب عزیز برگزیدگان الهی در این عصر هستند. این آیه، شرح حال عزیزان طلبه و روحانیان اهل علم میباشد.
ما در این کتاب از آنچه برای عالم دینی در مرتبهٔ نخست، ارزش و تقدم دارد میگوییم و کسب علم را بر هر چیزی ترجیح میدهیم و سِمَت اصلی و اولی حوزهها را تولید علم دینی میدانیم، نه نشر کردار عبادی. طلبهای که گوی سبقت را در علم؛ آن هم تولید علم دینی ـ که کمّ و کیف آن را در کتاب «جامعهشناسی عالمان دینی» توضیح دادهایم ـ نرباید و یا دستکم به علم تخلق پیدا نکند، اشتغال به طلبگی از این لحاظ که هزینهای را بر حوزههای علمیه تحمیل مینماید، اشکال دارد. البته مراد ما از علمی که تحصیل آن وظیفهٔ طلبه است، تنها حفظ مقدمات و معلومات نیست؛ بلکه وی باید فراتر از آن به تولید علم دست یابد؛ اما نه علمی که دانش منطق به تعریف آن مینشیند. علم همواره جزیی، حقیقی و خارجی است. علم از سنخ اکتشاف، ابتکار، ایجاد و انشاست. آنچه ما به عنوان اِخبار فرا میگیریم، تمام معلومات و از زمرهٔ امور املایی است. این انشاست که ایجاد میآورد. حفظ معلومات و دادههای دیگران علم نیست. برای راه یافتن به چنین توانی
(۸)
باید دریا دل بود و حتی دل را از دست دل گرفت و قدرت مهار ذهن و کنترل نفس را در دست داشت. چنین نفسی است که میتواند به مدد تصورات سالم و بدون دخالت و تصویرگری خیال، به تصدیقات علمی راه یابد و یافتههایی درست و صادق داشته باشد. حوزه تنها در این صورت است که به ترسیم مهندسی فرهنگ شیعی در تمامی زمینهها موفق میشود و به خلق قواعد علمی نو دست مییابد. نخستین محور حرکت در تحصیل طلبه این است که طلبه بتواند فکر کند و بیندیشد. فکر کردن و ایجاد کردن، موتور محرکهٔ طلبه است. تلاش، تکاپو و کوشش برای طراحی و ساماندهی افکار و ایدههای دینی باید تمام وجود طلبه را شکل دهد و تار و پود ساختار او شده باشد. ما باید به تولید فکر بیندیشیم پیش از آنکه به تبلیغ اهمیت دهیم. علم به مجموعه تصدیقات صادق موجه که توسط فرد ایجاد و انشا شده باشد گفته میشود؛ چیزی که ابداع و تازگی شاخصهٔ آن است و پرداختن به امور تصوری و محفوظات، تنها در سطح آموزش کارآمد است، نه بیشتر از آن.
البته برای حصول این معنا باید ریاضت داشت. ریاضت طلبگی به این است که طلبه خود را مهاجر به سوی خداوند بداند و هرچه غیر خداست را پشت سر بگذارد. طلبه باید خود را از تمامی علقهها و تعلقات برهاند. بعد از رفع تعلقات، نوبت قدرت استماع میرسد؛ آن هم استماع از عالمان و مجتهدانی که سمت ترجمانی وحی را دارند و
(۹)
لسان صدق مکتب شیعه به شمار میروند. طلبه پس از رفع تعلقات و پیدا کردن مربی و زانو زدن در برابر وی و داشتن تحمل استماع و قدرت شنیداری، تازه لیاقت بندگی را مییابد و ضلع سوم مثلث کمال وی ترسیم میگردد.
این آیات شریفه، نظام طلبگی را بهخوبی تبیین میکند و روح آن را بیان میدارد و مراحل مختلف آن را به ترتیب میشمرد.
وآخر دعوانا أن الحمد للّه ربّ العالمین
(۱۰)
سینای ۱
وادی مبارک طلبگی
حقتعالی در قرآن کریم میفرماید: «وَقُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلاً مُبَارَکا وَأَنْتَ خَیرُ الْمُنْزِلِینَ»(۱).
خدایا مرا در منزلگاهی مبارک قرار ده که این مهم به اختیار من نیست و تویی که بهترین منزلدهندگانی. ما در زمانی زندگی میکنیم که دور جدیدی از دنیامداری و اومانیسم؛ یعنی فرهنگ انسانمحوری استقلالطلبانه و بریده از خدا که هیچ شأن از اویی ندارد، آغاز شده است. در چنین دورانی، برگزیدنِ بهترین منزل کار آسانی نیست و از برترین توفیقات الهی به شمار میرود. یکی از منازل مبارک الهی در این دوران، مدارس و حوزههای علمیه و محافل متعلق به اهل بیت علیهمالسلام میباشد. البته ما باید از پدران، مادران و گذشتگان خود متشکر و قدردان باشیم که با آن لقمهها و آن امدادات غیبی و دَمهای فراوان در این تراکم، ما را به این منزل رسانیدهاند.
- مؤمنون / ۲۹٫
(۱۱)
بحث حاضر از موضوعات کاربردی و ضروری برای طلاب گرامی است و در زندگی طلبگی نقش بسیار مهمی دارد. طلبه باید از بحثهای غیر ضرور و بیثمر بهشدت پرهیز کند و به بهترین کار بپردازد. ما باید برای مشکلات امروز خود و نیز جهان آینده بیندیشیم. ما در ده سال طلبگی در چه موقعیت و در چه محیطی قرار گرفته و با چه پرسشهایی رو بهرو میباشیم و باید پاسخ آن را هماینک آماده داشته باشیم. برای نمونه، پرداختن به پرسشهای تاریخی مانند دانستن نام پدر و مادر این و آن و سن و سال آنان و اینکه برای مثال، آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) در کجا هستند و آیا فرزندی دارند یا نه و در جابلقا هستند یا جابلسا، یا آیهٔ شریفهٔ «إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیرا»(۱) غایت را میگیرد یا نه و اطلاق دارد یا تقیید؟ از مباحث غیر ضرور است که برخی عالمان دیروز، ما را با زیرکی به چنین پرسشهایی مشغول میداشتند، اما شما که فرزند انقلاب و عصارهٔ خون شهیدان بسیاری هستید، نباید بهسادگی به هر چیزی بپردازید، بلکه از آنجا که نفَسهای شما به آقا امام عصر علیهالسلام تعلق دارد، باید به مهمترین کار بپردازید، نه حتی به کاری مهم. شما در فصل جوانی قرار دارید و میخواهید هم درس بخوانید و هم زندگی مختصری در این گرانی و تورم و تراکم داشته باشید و با یک دست نیز هرچند فرد توانا میتواند
- الاحزاب / ۳۳٫
(۱۲)
چند هندوانه بر دارد، اما اگر چیزهای غیر لازم را به دست بگیرید، حتی توان برداشتن یک هندوانه نیز برای شما نمیماند.
موضوع سخن من با این پرسش شروع میشود که آیا برای آدمی علم مهمتر است یا ایمان؟ من میخواهم بگویم علم بر ایمان مقدم است؛ چرا که ایمان میتواند شکوفه و میوهٔ علم باشد. اما پرسشی که در اینجاست این است که پدران ما در گذشته سواد و علم چندانی نداشتند، با این وجود، چرا ایمان آنان قویتر از بسیاری از دانشمندان امروز بوده است؟ میخواهم صریح به شما عزیزان عرض نمایم ما سهم امام مصرف نمیکنیم و حجرهها و امکانات مدارس را به کار نمیگیریم و برای استاد هزینه نمیکنیم تا در حوزه به چند کردار عبادی مستحب دست یابیم، بلکه ما باید در حوزهها در پی علم باشیم و آنچه از ما میخواهند علم است؛ آن هم علم دینی که با فنون دینی متمایز است. آنچه برای عالم دینی باید در مرتبهٔ نخست، ارزش و تقدم داشته باشد علم است، نه فنون و چند کردار مستحب. سِمَت اصلی حوزهها که وصف علمی را با خود دارد و به آن حوزههای علمی میگویند، علم است. همانند طهارت که بر عبادت مقدم است و تقدم رتبی بر آن دارد. خلاصه اینکه سِمَت اصلی ما علم است و ایمان میوهٔ آن به شمار میرود. هر جا علم به معنای واقعی کلمه علم باشد، ایمان نیز در آنجا حضور دارد. علم ریشهٔ درخت ایمان است و نمیشود که درختی ریشه نداشته باشد و میوه بدهد. اینکه برخی در
(۱۳)
حوزهها شعار ایمان را بر شعار علم پیشی میدهند، از انحرافات است. به ما در حوزه شهریه و وجوهات میدهند تا علم داشته باشیم، و البته ایمان، نتیجهٔ آن است. ما به حوزهها نیامدهایم تا در اینجا نماز بخوانیم و ساعتها به عبادت بپردازیم. علم ریشهٔ اصلی حوزههاست. اگر ما در علم، گوی سبقت را نرباییم و به علم تخلق و کمال پیدا نکنیم، اشتغال به طلبگی از لحاظ شرعی برای ما اشکال دارد و دستکم اگر کسی قدرت اشتغال به علم را ندارد، نباید هزینهای را بر حوزههای علمیه تحمیل کند و از امکانات مادی آن بهره ببرد.
شما جوانان در فصل مجاهدت علمی و تلاش خستگیناپذیر خود میباشید، و فصل پیری دیگر فصل علم نیست. مادر من بیش از نود سال دارد و شبی چند ساعت نماز میخواند و به قرائت قرآن کریم مشغول است. او چندین سجاده باز میکند و در هر کدام چند رکعت نماز میگزارد و میگوید ادامهٔ آن را فرشتگان و ملائکه میخوانند. ما سهم امام مصرف نمیکنیم تا نماز بخوانیم. ایمان ظهور علم است. این علم است که صفا، کمال و ایمان میآفریند. اشتغال به علم هم بسیار سخت است. باور کنید کتاب صیغ مشکلهٔ جامع المقدمات را درست کردن از چهارصد جمکران رفتن سختتر است. ما در حوزهها نباید به اوراد و اذکار بپردازیم و وقت خود را برای رفتن به جمکران اختصاص دهیم؛ بهگونهای که از علم باز بمانیم. آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) در زیر سقف این حجرهها آسانتر به دست میآیند تا
(۱۴)
در جمکران. اینجا جمع شنوایان است. شما میتوانید در گوشهٔ حجرهٔ خود بنشینید و به وظیفهٔ خود عمل نمایید و دست آقا را بر سر و روی خود احساس نمایید.
درس خواندن خیلی سخت است و هر کاری غیر از آن راحتتر است. جمکران رفتن برای برخی تفریح است و عبادت برای برخی از نفسها، التذاذ نفسانی میآورد.
علم چنان اهمیتی دارد که اگر مجتهدی عدالت خود را از دست دهد، درست است دیگران نمیتوانند از او تقلید کنند، اما وی نیز به اعتبار علم و تخصصی که دارد، نمیتواند از دیگری تقلید کند، اما اگر علم خود را از دست بدهد؛ هرچند عدالت و ایمان داشته باشد، باید از دیگری تقلید نماید و مشروعیت و حجیت خود را از دست میدهد. از علم توقع ایمان است و علم است که ایمانآور است و ایمان بدون علم ارزشی ندارد. عقیده ظهور علم است. کسی که عالم نیست عقیدهای ندارد. کسی که علم و مقدمات را در دست دارد میتواند با ترکیب آنها و با اندیشه و فکر به عقیده دست یابد. ما امروزه در سطح حوزهها مشکل علم داریم، نه مشکل ایمان. خلاصه اینکه علم برای طلبه بر هر چیزی مقدم است.
اما مراد از علمی که تحصیل آن وظیفهٔ طلبه است، چیست؟ علم دارای سطوحی است و مقدمات آن اعم از ادبیات، منطق و اخلاق است که تمامی آن در کتاب جامع المقدمات جمع است. بهویژه کتاب
(۱۵)
«آداب المتعلمین» آن، که برای طلبه حایز اهمیت است. طلبه باید این مبادی را بهخوبی فرا بگیرد. ما استادی داشتیم که وقتی از ایشان دربارهٔ کتابی سؤال میشد حتی نیاز نداشت به عبارات این کتابها نگاه بیندازد و بر تمامی آن اشراف و احاطه داشت. خدا رحمت کند مرحوم آقای شعرانی را که سقراط زمان بود، اما قدر ایشان را ندانستند. وی میفرمود عالم آن نیست که فقط بتواند سخن بگوید، بلکه عالم کسی است که بتواند یک عبارت را از تمامی وجوه آن دریابد و در صرف، نحو، منطق و وجوه بلاغی و ادبی و نیز اصول و فلسفهٔ آن در نماند و اصل و قاعدهٔ آن را بشناسد.
محفوظات نیز علم نیست و معلومات است؛ علم با معلومات تفاوت دارد؛ علم نوعی جراحی است؛ عبارتپردازی و معناسازی از مقدمات است و طلبه باید قدرت انشای فارسی و عربی داشته باشد. اخلاق هم از لوازم طلبگی است. متأسفانه مسیر فعلی حوزهها از اخلاق فاصله گرفته و حوزههای فعلی ما فاقد این معناست. البته شعرهایی که میخواندند؛ مانند اینکه:
مطول سر زلف جانان بود
ولی مختصر خواندن آسان بود
یا:
هر که خواند صرف میرِ میر را
بشکند هفت قفل و هفت زنجیر را
(۱۶)
برای طلبهٔ امروز رنگ ندارد؛ چرا که کسانی این شعرها را میخواندند که با سواد مکتب خانهای به حوزهها میآمدند و کتابهای حوزوی برای آنها سخت بود، اما این کتابها برای طلاب امروز که با مدرک دیپلم و بالاتر به حوزه میآیید چندان سخت نیست؛ چرا که بسیاری از مبادی را در دست دارند و به حوزه میآیند. البته چیزی که نه در حوزهها و نه در مدارس و نه در دانشگاههاست و از مبادی فراموش شده میباشد، دانش اشتقاق و مادهشناسی واژگان است. چون این دانش در سطح حوزهها و مراکز علمی نیست، علوم ما بهویژه علم تفسیر با آسیب جدی معناشناسی مواجه شده است و حتی بسیاری از مفسران ما معنای واژگان قرآنی را بهدرستی نمیدانند. به دلیل نبود این علم در فرهنگ آموزش ما، بدفهمی از معانی واژگان مشکلی عمومی و فراگیر شده که به رشتهای خاص تعلق ندارد و بیشتر افراد کلماتی را به کار میبرند که معنای آن را بهدرستی و بهوضوح در نمییابند و آن را به صورت کلی به استخدام در میآورند. آنان بشر را همان انسان و انسان را همان آدمی میدانند. زمانی ما را در تهران به مجلس عمامهگذاری دعوت کرده بودند و یکی از آقایان نیز پاکت عیدی میداد و اگر ما هم چیزی نمیدادیم برای ما خوب نبود، از همین رو گفتم من یک سؤال دارم که هر کس آن را پاسخ دهد به وی جایزه میدهم. از آنان پرسیدم «بلوغ» به چه معناست و متعلق آن چیست. یعنی کسی که بالغ میشود به چه چیزی میرسد؟ یکی گفت یعنی کسی که به خطاب الهی رسیده
(۱۷)
است و باید نماز بخواند. گفتم معصوم هرچند بالغ نباشد میتواند نماز بگزارد. در نهایت به آنان گفتم متعلق بلوغ نطفه است و کسی بالغ میشود که قدرت انزال نطفه داشته باشد و چنین کسی مکلف است. ما دو واژهٔ «سیف» و «صارم» را به شمشیر معنا میکنیم در حالی که ما ترادف در میان کلمات نداریم و باید میان آن دو تفاوتی عمده باشد و واضع انگیزهای ندارد برای یک معنا چند لغت آن هم در حالی که با فقر واژگان روبهروست وضع کند مگر پیه زیادی را کف پا میمالند. هر واژهای برای خود خصوصیاتی دارد که آن را از دیگری متمایز میسازد و ما برای فهم معنا باید به کشف خصوصیات معنایی نایل آییم. از آنجا که به دست آوردن این خصوصیات نیاز به ریاضت علمی داشته، فرهنگنگاران و لغتشناسان ما به ذکر موارد استعمال در میان مردم عادی که لغات را به صورت کلی و بهگونهٔ مترادف به کار میبرند بسنده کردهاند و کاری جز گزارشگری از موارد استعمال لغات نداشتهاند و چنین نبوده است که برای مادهشناسی واژگان به تحقیق و تفحص روی آورند. دانشهایی که ذکر آن گذشت تمام از مبادی است و اگر این مبادی که حکم پی ساختمان را دارد سست باشد شما هرچه بر استحکام و بلندی دیوار خود بکوشید، به ریزش آن کمک نمودهاید. به تعبیر دیگر، کسی که سیوطی را خوب نخوانده است، اگر در مکاسب استاد دهر نیز باشد، فایدهای ندارد و در تحلیل مطالب آن عجز خواهد داشت. البته همانطور که عرض کردم این امر از مبادی
(۱۸)
است و علم به شمار نمیرود اما علم بدون این مبادی به دست نمیآید و کسی که این مبادی را در اختیار ندارد از علم نیز بویی نخواهد برد. بله، برخی تنها از محفوظات خود بهره میبرند اما محفوظاتی که قدرت تطبیق بر عبارات را ندارد و نمیتواند مثل مکانیک در چیزی دست ببرد. ما به محفوظات به هیچ وجه علم نمیگوییم و چنین نیست که فرشتگان الهی بالهای خود را زیر پای کسی که قدرت حافظه دارد و علوم را حفظ میکند اما خود قدرت تولید و خلاقیت ندارد پهن نمایند. سخن ما در این جلسه این شد که دست یافتن به علم نیازمند داشتن مبادی است و علم بدون در دست داشتن مبادی شکل نمیپذیرد. همچنین اینها مبادی است و علم نمیباشد اما اینکه علم چیست، در جلسات آینده به آن خواهیم پرداخت و خواهیم گفت که نظام علمی حوزهها با نظام علمی دانشگاهها متفاوت است و درست نیست سیستم دانشگاه به حوزه تزریق شود و حوزویان از آن گرتهبرداری کنند؛ چرا که آن سیستم کتاب محور است و سیستم مناسب حوزهها نظام استاد محور است و نه سیستم کتاب محور یا شاگرد محور یا سیستمهای ادغامی که برخی ادعا میکنند. در سیستم دانشگاهی است که دانشجو میتواند در طول یک شب با خواندن جزوهای نمرهٔ قبولی را بیاورد اما در سیستم استاد محور حوزوی است که استاد به تمامی جوانب علمی شاگرد خود اطلاع دارد و وی را برای سالها تحت تربیت قرار میدهد و نقاط ضعف وی را به صورت
(۱۹)
مشفقانه برطرف مینماید. به قول معروف: بیپیر مرو در خرابات. یکی آواز میخواند اما نمیداند در چه دستگاهی میخواند و یکی موسیقیدان است و تمامی دستگاهها را میشناسد. شخص اول به هیچ وجه نمیتواند استاد آواز گردد اما شخص دوم هرچند خود صدای خوبی نداشته باشد میتواند دستگاهها را بهخوبی آموزش دهد. بسیاری از اساتید فعلی حوزه جزوه محور شده و برای طلبه بر محفوظات وی تکیه دارند و نه بر قدرت تولید، خلاقیت و انشای وی. شما اگر بتوانید مبادی خود را تقویت نمایید، حرکت در ادامهٔ مسیر بسیار آسان و هموار میگردد. قدر این ایام عمر خود که به مبادی اشتغال دارید را بهخوبی بدانید که سالهای بعد کار و اشتغال خود را دارد و فرصت آن را ندارید که باز گردید و دوباره این درسها را بهخوبی هماکنون که زمان تمحض در این علوم است فرا بگیرید. در نظام طلبگی نیز درسهای اصلی همین مبادی است و دیگر دروس مانند برجی است که بر فوندانسیون مبادی ریخته میشود.
آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) دست محبت و مهر خود را به سر و گوش همهٔ ما بکشد و ما را در تعلیم این مبادی موفق و پیروز بگرداند. اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد.
(۲۰)
سینای ۲
خلاقیت و قدرت کشف تازهها
خداوند میفرماید: «وَقُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلاً مُبَارَکا وَأَنْتَ خَیرُ الْمُنْزِلِینَ»(۱).
در جلسهٔ پیشین گفتیم طلبه نیازمند فراگیری مبادی و مقدماتی است که جمع آن در کتاب «جامع المقدمات» آمده است و گفتیم این مبادی علم نیست و علم امری ورای آن است. همچنین طلبه، طلبه شده است تا علم بیاموزد نه آنکه در پی عبادت و ایمان باشد. البته علم زمینهٔ تحقق ایمان و باور در فرد است. به عبارت دیگر، بدون علم نمیتوان در پی ایمان رفت و جستن ایمان بدون در دست داشتن علم از سیرهٔ انبیا و اولیای خدا دور است. اما پرسشی که در جلسهٔ پیش مطرح نمودیم و به پاسخ آن نپرداختیم این بود که علم چیست و به چه چیزی دانش میگویند.
- مؤمنون / ۲۹٫
(۲۱)
دانش منطق، علم را بر دو قسم تصوری و تصدیقی میداند و ما در بحثهای خود گفتهایم تصورات «علم» نیست و «معلومات» است و این تقسیم درست نمیباشد. ما مبادی و مقدمات یاد شده را نیز از این باب که تمامی اموری تصوری است، جزو علوم نمیدانیم. همانطور که اگر شما حتی دههزار بیت شعر از شاعران بزرگ ایران حفظ کرده باشید، ولی قدرت انشای شعر نداشته باشید، شاعر نیستید. حفظ دادههای دیگران جزو معلومات است و علم نیست. تصورات از مبادی علم و رأس المال و سرمایهای برای یافت علم به شمار میرود. علم منحصر در امور تصدیقی و در واقع اذعان نفس و قدرت و قوت در انشا و خلق و فعلیت بخشیدن است. علم حیاتی نو، تازه و جدید است که به دست شما آفریده میشود و تصورات، مبادی تولید علم و زمینهٔ بروز و ظهور دانش میباشد و ضرورت و لزوم آن به اندازهٔ قامت مبادی است. شما برای تحقیق در یک مسأله و تولید علم در آن نمیتوانید مبادی مانند تاریخ آن و نظریات عالمان در این زمینه را در دست نداشته باشید اما نتیجهای که شما از تحقیق خود به دست میآورید علم است. متأسفانه، حوزههای ما در این زمان، مرکز معلومات گردیده است، نه علم و طلبه برای مدت ده سال فقط مقدمات و سطوح را میخواند و با معلومات آشنا میشود بدون آنکه از خود تحقیق و تولیدی داشته باشد و بعد از آن نیز به درس خارج میرود و همین روند را ادامه میدهد، اینگونه است که باب اجتهاد را
(۲۲)
بر روی خود بسته میبیند و طلبه تنها وارث مردگان و قبرستان دیدگاههای گذشته شده که کلمات و معلومات دیگران را نبش قبر میکند و تمام گفتههای دیگران را حفظ میکند اما از خود چیزی برای گفتن و ارایه ندارد و کارآمدی وی حتی به یک سی دی نیز نمیرسد. درست است که باید تصورات را کامل کرد و دیدگاههای گذشتگان را یافت اما ماندن در این محدوده، باز ماندن از علم و توقف در معلومات است. البته حوزههای ما در مبادی، قوت بیشتری دارند تا دانشگاهها که در علوم انسانی حتی مبادی آنان نیز ضعیف است و دانشجو معلومات را خلاصه و گزیده فرا میگیرد، اما به علم، به سبب در دست نداشتن مبادی، هرگز نمیرسد و تنها بر مخیلات خود میافزاید. طلبهها نیز به سبب توقف در مبادی نمیتوانند خود را با جهان امروز که جهان نو و تازه هست، همراه سازند و تنها به تکرار کلمات شیخ مفید و شیخ طوسی و مانند آن بزرگان بسنده میکنند و اینگونه است که علوم انسانی در ایستاری مانده که رشدی را پیش رو ندارد. البته بزرگان ما حیات طیبهٔ ما هستند اما این نیست که ما غذا را باید از دهان آنان به صورت جویده شده برداریم و استفاده کنیم. اگر نگاهی به حوزهها و وضعیت درسی امروز طلبهها بیندازیم، بسیاری از طلبههای امروز حتی همین مبادی و معلومات را نیز بهدرستی نمیخوانند تا چه رسد به آنکه توان تولید علم دینی یابند یا به ایمان و ملکهٔ قدسی دست یابند.
(۲۳)
ما میگوییم اگر شما در مبادی زحمت بکشید همانند گذشتگان خواهید شد اما دانش گذشتگان برای حل مشکلات امروز کارایی ندارد و طلبه باید خود را از مقدمات و معلومات فراتر برد تا به تولید علم دست یابد و بتواند برای معضلات دینداری در عصر حاضر پاسخی نو و بهروز تحویل جامعه دهد.
به هر روی تعریفی که ما از علم ارایه میدهیم با تعریف منطقی علم متفاوت است. دانش منطق علم را امری کلی میداند در حالی که این معلومات است که کلی است و علم همواره جزیی، حقیقی و خارجی است و از سنخ اکتشاف، ابتکار، ایجاد و انشاست و آنچه ما به عنوان اخبار فرا میگیریم تمام معلومات و از زمرهٔ امور املایی است. این انشاست که ایجاد میآورد. بیشتر کتابهایی که نوشته میشود جمع و گردآوری دیدگاههای دیگران است و کمترین علمی در آن دیده نمیشود. درست است مبادی بسیار گسترده شده است اما نباید از آن به عنوان ایستار و ایستگاه استفاده کرد. الآن عمدهترین معضلی که فرهنگ دینداری با آن مواجه است فقد و فقر نظریهپردازی و تولید علم در علوم انسانی است و عمدهٔ دانشهای ما در این زمینه تقلیدی است و تولیدی در آن دیده نمیشود. البته پیامبران الهی از آنجا که به قدرت وحی اتکال داشتند نیازی به تحقیق برای تولید علم نداشتند اما ما طلبهها برای تولید علم نیازمند تحقیق و کاوش هستیم و تحقیق وظیفهٔ اولی ماست، نه تبلیغ که به صورت اولی شأن اولیای الهی
(۲۴)
است، از این رو تولید ما باید بر تبلیغ تقدم داشته باشد برخلاف انبیای الهی که تبلیغ برای آنان وظیفهٔ اولی بوده است. به تعبیر دیگر، حوزهٔ ما نیازمند دو گروه از عالمان است: گروهی که میتوانند تولید علم و نظریهپردازی داشته باشند و گروه دوم که قدرت تبلیغ درست داشته باشند و تولیدات گروه نخست را به تمامی مردم برسانند اما اگر تمامی عالمان دینی تنها به تبلیغ رو بیاورند و تولیدی نداشته باشند، محتوای تبلیغ نیز پایین میآید و به مرور زمان چنان از سطح فرهنگ و دانش جامعه دور میافتد که دیگر خواهانی نخواهد داشت و مبلغان نیز به بیان تکراری تولیدات گذشتگان دچار میشوند و جز ملال برای خاطر مردم چیزی نخواهند داشت؛ همانطور که امروزه تبلیغات دینی در کتابهایی که چاپ میشود و در رسانهٔ ملی و شبکههای مختلف رادیویی و تلویزیونی و نیز در پایگاههای اینترنتی و نشریات مکتوب و دیجیتالی جز تکرار مکررات و آنچه مردم همه آن را میدانند نیست و چیزی تازه در آن دیده نمیشود. حکایت منابر و سخنرانیها را دیگر مگو و مپرس. اینگونه است که مردم به فیلمها و سریالها و حتی به فوتبال بیش از شنیدن سخنان عالمان رغبت دارند.
(۲۵)
در این زمان سریال «نرگس» است که از همه دلربایی میکند. شخصیتی که رقیبی مانند شوکت دارد اما نام سریال را به سبب خیرخواهی خود به خویش اختصاص داده است. این سریال جذاب است؛ چرا که تازگی خود را دارد و مسایل روانشناسی در آن به دقت پرداخت شده است. نرگس شخصیتی بود محبوب همه؛ زیرا برای همه حتی برای بدخواهان خود خیرخواه بود. عالمان دینی و عارفان ما نیز بر پیام این سریال یکی پس از دیگری تأکید و تبلیغ داشتهاند اما این سریال است که توانسته پیام خود را به اکثریت مردم ایران برساند.
از موضوع سخن دور نشویم که تحصیل مبادی برای طلبه ضروری است، اما اکتفا به این مبادی شما را برای دویست سال پیش در فقه و اصول و چهارصد سال پیش در فلسفه پیوند میزند که برای امروز کارایی ندارد در حالی که نظام حاکم بر جامعه، سیاست، حقوق، فرهنگ و دیگر نظامهای آن تغییر کرده است. بسیاری از مراکز فعلی، علمی نیست، بلکه مراکز معلوماتی است. هر کسی یک کیسه از معلومات گرد آورده است و تولید و تازگی در آن نیست. چنین مراکزی نمیتوانند سِمَت هدایت و رهبری دینی جامعه و جهان امروز را به دست گیرند و اگر همین روند ادامه داشته باشد، قدرت ابتکار و خلاقیت، بهکلی از دست میرود. حوزه اگر در صرف و نحو به مبادی العربیه رو آورد و عربی آسان بخواند، نمیتواند با قرآن کریم و سنت همراه شود. این کتابها برای خواندن روزنامه و همراه شدن با
(۲۶)
عربهای امروز خوب است. کسی که میخواهد به تفسیر قرآن کریم رو آورد، باید برای امروز، کسی برتر از ابن مالک و سکاکی باشد. خدا رحمت کند آقای شعرانی را، روزی در خدمت ایشان بودیم که طلبهای وارد شد و گفت من جامعالمقدمات را خواندهام و میخواهم سیوطی بخوانم. ایشان از او پرسید شما چه کارهای؟ گفت معلوم نیست طلبه بشوم! ایشان گفتند اگر نمیخواهی طلبه بشوی همین بس است و بیش از این برای آن عمر نگذار و سیوطی بخوان اما اگر میخواهی طلبه بشوی، این جامعالمقدمات که خواندهای برای تو به کار نمیآید و دوباره باید آن را به دقت بخوانی. شما یا میخواهید طلبه شوید یا همینطور معلوماتی داشته باشید، اگر میخواهید طلبه شوید باید این مقدمات و مبادی را خوب و فنی بخوانید. این فکر که من درسی بخوانم تا نمرهای بگیرم طلبگی نیست و ما به چنین کسی اطلاق طلبه نمینماییم هرچند از وجوهات استفاده کند و شهریه بگیرد که آن شهریه نیز وبال زندگی وی میشود بلکه اینگونه درس خواندن، فراگیری تصورات و پرداختن به معلومات است و آن قدرت ابداع و ایجاد و توان انشا و خلاقیت است که شما را عالم میسازد. البته این ایراد و اشکال به حوزههای علمیهٔ شیعی وارد است که چرا طلبه را به مدت ده سال در مبادی نگاه میدارند. این مبادی باید به صورت منسجم و با حذف تکرارها در طول پنج سال به طلبه آموزش داده شود. همچنین نظام حوزه باید استاد محور باشد و طلبه نباید همانند دانشجو از استاد خود بیگانه باشد.
(۲۷)
البته باید توجه داشت شیعه تازه قیام و نظام یافته است و انشاء اللّه خود را بهزودی نشان خواهد داد و فرهنگ خود را خود به دست خواهد گرفت. هماینک بیشتر کتابهایی که در دورهٔ مقدمات حوزه خوانده میشود کتابهایی است که به دست اهل سنت و با حمایت دولتهای سنی مذهب نگارش یافته است. ما نباید در پی گسترش محفوظات باشیم؛ چرا که شما میتوانید یک سی دی در کنار خود داشته باشید و هر مطلبی را که خواستید احضار نمایید، بلکه این قدرت تحلیل و بررسی و قدرت تصدیق است که مایز میان آدمی و کامپیوتر است وگرنه حافظهٔ آنان که محل تصورات است مشترک است. کسی هرچند تصورات فراوانی داشته باشد، وقتی قدرت تحلیل و تولید و قدرت انشا و حکم از ناحیهٔ خود نداشته باشد، عالم نیست. از این جملهای که عرض میکنم دلنگران نشوید.
ما حفظ قرآن کریم را توصیه نمیکنیم و آن را با فرهنگ شیعی که فرهنگ تفکر است در تنافی میدانیم. اشراف و تسلط بر
(۲۸)
آیات قرآن کریم خوب است اما حفظ آن با توجه به وقت و نیرویی که میبرد برای طلبه مناسب نیست و بهویژه ضبط آن در حافظه سبب از بین رفتن تراوشات مغز میشود و قدرت ابداع و ایجاد مغز ضعیف میشود؛ یعنی حفظ مطالب به همان کانونی ضربه وارد میآورد که یک عالم را عالم میسازد.
در گذشته برخی از معلمان که حوصلهٔ سخن گفتن و تدریس برای دانشآموزان را نداشتند آنان را با نوشتن مشق سر کار میگذاشتند تا وقت آنان بگذرد. یک وقت ما را با مشغول داشتن به محفوظات سر کار نگذارند؛ چرا که حفظ برای هیچ کس مؤونهای ندارد و تنها شما هستید که باید وقت بگذارید و به حافظهٔ خود فشار بیاورید. حفظ مطلب برای اهل سنت یک فرهنگ است؛ چرا که آنان نه اجتهاد دارند و نه نیاز به ابداع و ایجاد. این اجتهاد شیعه است که شیعه را به تولید و فکر وا میدارد و این فرهنگ شیعه است که تفکر و اندیشه را ارج مینهد.
من روزی به یکی از مراکز علمی اهل سنت رفتم. با علمای آنان از نزدیک آشنا بودم و گاهی با آنان درس و بحث داشتم. در یکی از مدارس آنان دیدم بچههای شش هفت ساله را به حفظ قرآن کریم وا داشته بودند. به آنان گفتم خدا را خوش میآید این بچهها را به حفظ مجبور میکنید و آنان مثل زنبورهای عسل، قرآن حفظ میکنند. این کار از نظر من مردود است؛ زیرا این بچه در فصلی است که باید تراوش و
(۲۹)
تازگی پیدا کند ولی ذهن وی با این کار کور میشود و دیگر حتی نمیتواند یک لغت را به درستی معنا کند بهگونهای که نشود وی را به شک و شبهه انداخت. شما به سبب حاکمیت حافظه و پرداختن به معلومات، کمترین خلاقیت و تولید را در کشورهای سنی مذهب میبینید. چیزی که با فرهنگ شیعه سازگاری ندارد و شیعه مدرسهٔ خلاقیت و نوآوری است. منظور این که پرداختن به حفظ قرآن کریم به صورت اولی برای طلبه مناسب نیست و آنچه از طلبه انتظار میرود فهم آیات و معارف قرآن کریم است و داشتن درایت آیات و قدرت اکتشاف از آن است نه حفظ قرآن کریم و برای داشتن اشراف بر محتوای سورهها و آیات، به مطالعهٔ آن نیاز است، نه به حفظ آن. مسلمانان در رابطه با قرآن کریم هیچ کار عظیمی انجام ندادهاند و دانشکدههای علوم قرآنی در حد پیش دبستانی است، نه دانشگاهی که بتواند علوم قرآن کریم را ارایه دهد. البته مطالبی که در آن تدریس میشود نیز کهنه و متعلق به قرون گذشته است.
سخن ما این شد که پرداختن به مبادی برای طلبه لازم است؛ آن هم به این صورت که در روز، چند ساعت بر روی آن فکر داشته باشد که آیا میشود بر این نظر سکاکی یا ابن مالک یا ابن هشام خرده گرفت و نظری برتر از آن ارایه داد یا خیر؛ چرا که اگر آنان امروز زنده شوند، خود نیازمند دستگیری امروزیان هستند و نوشتههای خود را برای حال حوزهها کارآمد و کافی نمیدانند و دوباره دست به نگارش
(۳۰)
کتابهای تازهای میزنند. هدف شما جوانها که به حمد الهی بانشاط هستید نباید این باشد که تنها نمرهٔ قبولی بگیرید، بلکه شما باید به ترسیم مهندسی فرهنگ شیعی در تمامی زمینهها بیاندیشید و دست به خلق قواعد علمی نو بزنید و در هر زمینهای قدرت نوآوری و نیز نگارش با قلم معیار و روز را داشته باشید. بله شما باید به خود اطمینان داشته باشید و به خودباوری برسید، آنگاه درمییابید علوم موجود حوزه هنوز در ابتدای راه است و مسیر بلندی برای تعالی و رشد آن در پیش رو میباشد و از ادبیات تا فلسفه و عرفان و نیز حقوق ما، نیاز به تحقیق و مطالعهٔ بسیار دارد و کسی نتوانسته در این علوم «غایت ما فی الباب» و نظریهٔ آخرین را ارایه دهد. به قول بوذر جمهر همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر زاده نشدهاند. اولیترین سؤال بشر بعد از یافت خود این است که خدا کیست؟ اگر کسی از شما این اولیترین سؤال بشر را بپرسد که خداوند تبارک و تعالی کیست و چیست، شما چه پاسخی برای او دارید؟ حوزههای ما هنوز نتوانسته است به این سؤال بهگونهای پاسخ دهد که کسی نتواند بر آن ایرادی وارد آورد. در کتابهای حوزوی آمده: خداوند آن کلی است که منحصر در فرد است؛ در حالی که ما در بحثهای فلسفی و عرفانی خود آوردهایم این خداوند شخصی حقیقی است که میتوان به زیارت او بار یافت و به شهود وی رسید.
به بحث خود باز گردیم که موضوع آن علم بود و اینکه علم
(۳۱)
چیست و عالم به چه کسی گفته میشود. گفتیم علم، آن توان تولید علم و به تعبیر فقیهان، نیروی اجتهاد و کشف است. علم نوری است که با آن میتوان به کشف معلوم نایل آمد یا نتیجهای تازه را ابداع کرد.
من برای آنکه معلوم شود این علم است که قدرت میآورد و نه معلومات به استخر مثال میزنم. اگر شما استخری از بلور داشته باشید و آب داخل آن نیز بسیار شیرین باشد و شما اندکی مرکب داخل آن بریزید، آب استخر رنگ میبازد و با افتادن کمترین آشغال درون آن، فاضلاب میشود. معلومات اینگونه است و به یک تلنگر شک و شبهه از بین میرود اما علم مانند کوه، صحرا و بیابان است که هر چه بر آن پا گذاشته شود و هرچه بر آن از لجنهای شک و شبهه ریخته شود، نمیشود آن را کثیف کرد. متأسفانه برنامهریزی حوزه با این همه امکانات، سوق دادن طلبه به سوی معلومات است؛ برخلاف عالمان گذشته که با سختی، گرفتاری و پریشانی، روزگار میگذراندهاند؛ اما قدرت اجتهاد بوده که در آنها زنده میشده است.
حفظ این انقلاب به رهبری داهیانهٔ شما حوزویان بستگی دارد که قدرت ابداع، ایجاد و نوآوری
(۳۲)
داشته باشید و بتوانید به شبهات و مشکلات جامعهٔ دینداران پاسخی نو و تازه بدهید و همانند چشمهسار باشید نه مانند استخر بلور. همه توصیه میکنند کار بکنید و مطالعه نمایید اما ما میگوییم وقتی را برای تاریکی و خلوت بگذارید و تنها که میشوید در تاریکی، حتی فکر هم ننمایید. بسیار خواندن مطلوب نیست و ذهن را کند، بلید و تنبل میسازد و ورزش ذهن به خلوت آن است. زمانی را بگذارید که ذهن شما هم هوایی تازه بخورد و نفسی تازه کند، بلکه وجود آدمی باز شود و ذهن وی و قلب او چاک بخورد. خدا رحمت کند مرحوم ادیب نیشابوری را، وقتی در محضرشان بودیم میگفت این علمها که یک تکهاش از این و یک تکهاش از آن گرفته میشود مثل نان گدایی میماند. شما برای خود برنامه بریزید تا دانش و معرفت از درون خودتان بجوشد. شبها به تنهایی، خلوت و تاریکی رو بیاورید و دقایقی با خود باشید. در این لحظات فقط با خود باشید و مطالعه و عبادتی نداشته باشید و حتی فکر خود را نیز از سیر و تفکر منصرف دارید:
آب کم جو تشنگی آور به دست
تا که جوشد آبت از بالا و پست
مشکل فعلی حوزههای ما افزون بر پرداختن به معلومات این است که پرکاری دارد و وقت بسیاری را برای پرداختن به معلومات اختصاص میدهد. کسی که چنین پرکاری دارد از کیفیت کار وی کاسته
(۳۳)
میشود و قدرت ابداع و نوآوری خود را از دست میدهد و او تنها میتواند معلومات دیگران را بیاموزد و حفظ کند و وجود گرانقدر خود را زیر خروارها دیدگاه این و آن غرق و خفه نماید. البته رها شدن از خود و افکار خویش در تاریکی و خلوت سخت است و نیاز به تمرین دارد. ذهن انسان مثل گنجشکی سبکبال، مدام به این شاخه و آن شاخه میپرد و مهار آن در ابتدای کار دشوار است اما با ممارست میتوان تمامی ورودیها و خروجیهای ذهن را کنترل نمود. کسی که قدرت کنترل ذهن خود را ندارد در کارهای خود؛ بهویژه در نماز، بسیار شک میکند. ذهنی که این همه شک دارد، بسیار سست است و نیاز به درمان اورژانسی دارد. ما باید چنان نماز را بهجا آوریم که خود به خود، اتومات و خودکار انجام پذیرد، نه آنکه در بند رکعت یک و دو یا شمارههای ذکر آن باشیم که چنین چیزی اشتغال به ریاضیات نماز است و نماز نیست و انسان را از محتوای «إِیاک نَعْبُدُ وَإِیاک نَسْتَعِینُ»(۱) دور میدارد و به غیر حق مشغول میسازد. البته احکام شکیات برای عموم مردم است و طلبه نباید اینقدر شک داشته باشد، بلکه باید چنان این نفس را رام و مهار کند که حتی اگر خواب هم دید نماز میخواند، شکی سراغ وی نیاید. البته نفس تا از اشتغالات خالی نشود نمیتواند چنین ذهنی داشته باشد. نفس در صورتی در حال نماز میتواند آرام باشد که شما در بیرون از نماز و در خلوت و تاریکی، آن را مهار کرده
- فاتحه / ۵٫
(۳۴)
باشید. پس طلبه برای داشتن ذهنی آرام که بتواند مولد و زایا باشد یک دل گسترده و بسیط میخواهد. طلبه تا دریا دل نباشد، به کبر و سختی معلومات آلوده میشود و معلومات نمیگذارد خشوع داشته باشد و او با کسی انس بگیرد. باید برای این دل یک در، یک پنجره یا روزنی باز کرد که بتوان بر ورودی و خروجی آن کنترل داشت و چنین نباشد که هر کسی بدون اذن بر آن وارد شود. باید دل را از دل تخلیه کرد تا دل نباشد.
تا اینجا گفتیم تا تصورات، سالم نگردد، نمیتوان به تصدیقات که علم است راه یافت. همچنین علم آن نوری است که در دل ایجاد میشود و به فرد، قدرتِ کشف، نوآوری و ابداع میدهد و حفظ معلومات و دادههای دیگران علم نیست. برای راه یافتن به چنین توانی باید دریادل بود و حتی دل را از دست دل گرفت و قدرت مهار ذهن و کنترل نفس را در دست داشت. چنین نفسی است که میتواند به مدد تصورات سالم و بدون دخالت و تصویرگری خیال، به تصدیقات علمی راه یابد و یافتههایی درست و صادق داشته باشد و در این صورت است که در گزاردن نماز نیز به شک دچار نمیشوید و احکام شکیات برای شما موضوع پیدا نمیکند همانگونه که دِمای ثلاثه چنین است. البته نباید چنین باشد که چند ماه در درسهای خود مانند درسهای خارج، احکام و دلایل نوافل را دنبال کنید اما حتی یک شب نماز شب را نگزارید. البته به نظر ما میشود نماز شب را تا طلوع آفتاب
(۳۵)
به صورت ادا گزارد. منظور اینکه باید به مقامی رسید که چیزی در آن نباشد و وسواس و بسیاری از بیماریهای روانی در این مرتبه است که برداشته میشود و نخستین گام برای رسیدن به این مراتب نیز این هست که شما مبادی را به اهمال نگذرانید تا با در دست داشتن تصورات درست و سالم، به تصدیقات درست و صادق رسید و یکی از این تصدیقات این است که خداوند جزیی حقیقی است و حق تعالی یک شخص است؛ همانطور که در نماز مورد خطاب قرار میگیرد: «إِیاک نَعْبُدُ وَإِیاک نَسْتَعِینُ». اگر کسی بخواهد این آیه را به صورت انشایی بخواند چگونه میتواند خطاب آن را درست نماید بدون آنکه به تجزیه و ترکیب آن وارد شود. طبیعی است کسی میتواند آن را انشا نماید که از خود و دیگران خالی نباشد.
خداوند نصرت، همت و دولت خود را بر تمامی حوزههای علمیه و بر شما عزیزان مستدام بفرماید. اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد.
(۳۶)
سینای ۳
گذر از معضلات طلبگی
قرآن کریم میفرماید: «وَقُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلاً مُبَارَکا وَأَنْتَ خَیرُ الْمُنْزِلِینَ»(۱).
ما پیش از این، اساس کار هر دانشی را بر اساس تصدیقات دانستیم و گفتیم امور تصوری را نمیتوان علم دانست. همچنین گفتیم آنچه در حوزهها تدریس میشود تصدیقات گذشتگان است که برای ما علم به شمار نمیرود و تصدیقات دیروز آنان تصورات امروز ماست؛ همانطور که تصدیقات امروز ما ـ اگر ماندگار باشد ـ از تصورات آیندگان خواهد بود؛ البته:
وهو بسبق حائزا تفصیلاً
مستوجبا ثنائیا جمیلاً(۲)
عالمان گذشته و خلف صالح هرچند مجاهدت بسیار داشتهاند اما
- مؤمنون / ۲۹٫
- شرح ابن عقیل، ص ۱۲٫
(۳۷)
در روند پرشتاب رشد علم، کار آنان به زمانهٔ ایشان تعلق دارد و برای ما جز تصوراتی که شاید بسیاری از آن نادرست باشد چیزی به ارمغان نگذاشتهاند و به تعبیر دیگر، علم هیچ گاه به ارث برده نمیشود و این تصورات است که میراث گذشتگان است و ما به مدد آن میتوانیم به تولید علم دست بزنیم؛ همانطور که تولید علم دینی از نفسی قدسی بر میآید که آزاد اندیش باشد و قوهٔ اجتهاد در او به فعلیت رسیده باشد. اینگونه است که نمیتوان گفت مرحوم شیخ انصاری قدسسره غایت ما فی الباب را در بحثها و بابهای فقهی آورده است؛ چرا که وی به زمان خود تعلق داشته و جز حضرات معصومین علیهمالسلام کسی فرازمانی نمیباشد. ما در برابر علم گذشتگان خود نباید روحیهای انفعالی داشته باشیم؛ هرچند در برابر کمال و بزرگواری آنان خشوع و خضوع داریم. ما باید به این خودباوری برسیم که بزرگان گذشته چیزی جز تصورات برای ما نگذاشتهاند و ما در صورتی عالم هستیم که بتوانیم علم را از ناحیهٔ خود انشا نماییم. البته ما قدردان گذشتگان خود هستیم و تصورات ما تصدیقاتی است که آنان با تحمل زحمات فراوان و خون دل خوردنها به ما رساندهاند اما تلاش آنان با همهٔ عظمتی که دارد برای امروز ما حکم مبادی را دارد و برای ما علم به شمار نمیرود و این نفس ماست که میتواند این تصدیقات را با دارا شدن قوهٔ اجتهاد و استنباط و قدرت نقد و تحلیل، به علم تبدیل نماید. علمی که البته زبان و فرهنگ امروز ما را داشته باشد و زبان و فرهنگ گذشتگان برای
(۳۸)
جامعهٔ امروز ما مأنوس و مفهوم نیست و تبلیغ داشتهها و دادههای گذشتگان از بوی کهنگی و تکرار ملالآور تصوراتی که ذهن و فکر مردم ما با آن بمباران تبلیغی شده است خالی نمیباشد. امروز روحانیان بیشتر رسانهها را در اختیار دارند اما بازده مفیدی برای آن نیست و تبلیغات دینی، حوزهای بسیار ضعیف در جذب مخاطب دارد برخلاف برخی از سریالها و فیلمها یا سخنرانان شخصی که گاه مخاطبانی میلیونی را به خود اختصاص دادهاند. هنوز که هنوز است برخی از واعظان ما با ادبیات و زبان قرن ششم هجری و به سبک تفسیر ابوالفتوح رازی سخنرانی و موعظه میکنند که حتی نمیشود گفت زبان آن ترکی، هندی، کردی یا چیز دیگری است. ادبیات دینی ما هنوز از کهنگی رها نشده است و کسی نیست که به آن، انشایی نو دهد و اثری تازه و بهروز ارایه کند. ما در منابر خود متن عربی قرآن کریم و روایات را بر ذهن و فکر مردم به صورت رگباری و بارشی وارد میآوریم و کمترین زحمتی به خود نمیدهیم که آن را با بیانی بدیع که برای مردم تازگی داشته باشد ارایه دهیم و خلاقیت و نوآوری در این زمینه خشکیده است و اگر در هر دهه کتابی در این زمینه دیده شود از حوزویان نیست و به قلم کسانی است که ممحض در علوم دینی نمیباشند و چون مغزای دین را در نیافتهاند و مهارت و تخصصی در این زمینه ندارند، نوشتهٔ زیبای آنان تنها زیباست و پشتوانهٔ علمی ندارد و بهراحتی میتوان آن را نقد کرد. ما در جای دیگر گفتهایم بعد از
(۳۹)
انقلاب اسلامی، بدترین تبلیغ دینی را در خطبههای نماز جمعه داشتهایم که ادبیات آن بسیار ابتدایی و دور از شأن علمی مردم امروز است و محتوای آن نیز بسیار نازل است بهگونهای که حتی برخی از آن ارزش نقد را نیز ندارد. این در حالی است که تبلیغ شأن انبیای الهی است و به صورت اولی به اولیای الهی اختصاص دارد و کسی که در این زمینه تخصصی ندارد نباید به آن وارد شود. البته انبیای الهی پشتوانهای همچون وحی داشتهاند و نیازی به تولید علم و تحقیق نداشتهاند و غیر از آنان همه به تحقیق و نیز قدرت انشا و تولید علم نیاز دارند و پس از آن میتوانند تبلیغ سالمی داشته باشند وگرنه فراگیری تقلیدی معارف و تصورات دینی و ارایهٔ آن نمیتواند برای همه خالی از خلل و اشتباه باشد و چون کسی که به تبلیغ میرود قدرت اجتهاد ندارد و نیز مراتب احکام الهی را که با تغییر مخاطب، موضوعی جدید و حکمی نو مییابد، نمیداند و وی به سبب نداشتن نیروی اجتهاد نمیتواند آن مراتب را به دست آورد و از این رو در تبلیغ معارف دینی نمیتواند مخاطبشناسی داشته باشد و به خلط مراتب حکم الهی گرفتار میآید و به کسی حکمی میدهد که مربوط به وی نمیباشد و مجبور است تمام در احکام کلی سیر نماید و نمیتواند به صورت جزیی به ارشاد و هدایت کسی بپردازد، تبلیغ وی نه تنها عقیم است بلکه به خلط احکام الهی نیز گرفتار میآید و به همین سبب است که تبلیغ چهره به چهره و سخنرانیها نتیجهای رضایتبخش ندارد و ما
(۴۰)
چون به تولید علم برای تبلیغ نیاز داریم باید ساختار آن را برنامهریزی و ساماندهی نماییم.
شما از هماینک باید برای دارا شدن قدرت نویسندگی که بهترین، مهمترین و اثرگذارترین روش تبلیغی است و بیشتر شیوههای تبلیغی مانند فیلمنامهنویسی، داستاننویسی، مقالهنویسی و نگارشهای تألیفی بر آن ابتنا دارد، تلاش کنید. برای اینکه نویسندهای توانا شوید از هماینک دفتر یادداشتی بردارید و هرگاه تعبیری زیبا از چیزی به ذهن شما آمد یا آن را از جایی مطالعه کردید یا شنیدید، در آن دفتر یادداشت نمایید و پس از چندی آن تعابیر را در نوشتههای خود به کار ببرید. پیوسته بنویسید و به تعبیر یکی از بزرگان، شما بنویسید و اگر چیزی نمیتوانید بنویسید فحش بنویس تا چیزی نوشته باشی تا این حرف (امر به نوشتن) و این وقت مرا ضایع نکرده باشید. یکی از مشکلات طلبگی نداشتن زبان و بیان نوشتاری و گفتاری است و ما نمیتوانیم با زبان و ادبیات جامعه سخنی بگوییم و ما بیشتر در روستاها جا داریم تا در مراکز علمی و دانشگاهی و ساختار فکری ما نمیتواند برای قشر تحصیل کرده مؤثر باشد و گویی متاع ما روستایی است و اینگونه است که مداحها پیشتاز تبلیغات احساسی دین شدهاند. مداحی که نمیتواند تولید علم داشته باشد و تنها بر مرکز احساسات آدمی با خواندن چند شعر و غزل با صدای خوش تأثیر موقت میگذارد و بعد از آن نیز به افول میگراید. البته مدیران مدارس
(۴۱)
هم باید کمی به طلاب بیشتر سخت بگیرند تا آنان به سستی دچار نشوند و استحکام لازم خود را بیابند. عافیتخواهی و راحتطلبی برای طلبه سم مهلک و کشنده است و انواع ناهنجاریها را در او به وجود میآورد و در دورهٔ تربیتی این سختگیریهاست که باعث قوام و استقامت میشود. مدیران مدارس به صورت نوعی ایثار میکنند و به جای اینکه شما را راضی کنند خود را ناراحت میسازند ولی آنان به نتیجه میاندیشند. طلبه باید با دیدن دورههای تربیتی سخت، خود را برای فردای جامعه آماده کند و کتابهای حوزوی را با دیدی انتقادی بخواند و در این اندیشه باشد چیزی بالاتر و برتر از آن بیاورد و دیدگاهی نو در این زمینه ارایه دهد. باید از امور جزیی شروع نمود و با تمرین و ممارست به جایی رسید که تمامی عالم را در خود دید:
أتزعم أنّک جرم صغیر
وفیک انطوی العالم الأکبر(۱)
آیا گمان میکنی که جسدی کوچک هستی در حالی که عوالم هستی در تو تعبیه شده است. وقتی شما میتوانید به چنین سرمایهٔ عظیم و بیانتهایی برسید، نوآوری و برتر اندیشی نسبت به افرادی مانند ابن مالک یا ارسطو که چندان بزرگ هم نبودهاند چیزی نیست. نوآوری در زمینهٔ علوم در واقع نوعی پاسداشت زحمات اندیشمندان گذشته است و تلاشهای آنان را به فرجام و انجام میرساند و سبب تحلیل و نقد دادههای گذشتگان است و از تقلید در
- دیوان مرتضوی، ص ۱۴۵٫
(۴۲)
علم که همان تصور محوری است و نه دانش گرایی دوری میکند. نگاه تقلید وار به گذشتگان از عوامل رکود در حوزههای علمیه است و همین امر سبب از بین رفتن انگیزهٔ تحصیل در میان طلاب است و انگیزهٔ آنان برای تلاش و مجاهدت علمی را تضعیف میکند و طلبه احساس میکند تنها به اموری حفظی سرگرم است که برای امروز او نیز قابل توجیه نیست و گزارههای آن نیز معلوم نیست صادق و موجه به شمار رود و این سرگردانی و حیرت حتی در درس خارج نیز وجود دارد. نظام تحصیلی طلبه باید بهگونهای باشد که او را در کمتر از ده سال به اجتهاد برساند و نگاه تقلید وار یا احساسی و انگیزشی را از او بگیرد و نگاهی علمی با رویکرد نقادانه به وی بدهد. در گذشته میگفتند اگر طلبهای دروس سطح را بهخوبی بخواند، به درس خارج نیازی ندارد و چنانچه سطح را بهنیکی فرا نگرفته باشد، درس خارج به کار وی نمیآید و درس خارج وی از حفظ و نقالی و سخن این و آن را شنیدن فراتر نمیرود. اساس و محور تحصیل در حوزههای علمیه باید قدرت انشا و تولید باشد و این قدرت انشا و تولید است که میتواند حوزهها را علمی نماید و آن را از حوزهٔ معلومات و محفوظات دور دارد. اساتید حوزه و نظام علمی و تحصیلی حوزه باید بر نهادینه نمودن قدرت انشا در طلاب تمرکز نمایند و آن را اساس کار خود قرار دهند. مشکلات علمی جامعه و حوزه با پرداختن به امور حفظی و معلومات هیچ گاه سامان نمیگیرد و روز به روز نیز بر شمار
(۴۳)
این مشکلات افزوده میگردد بهگونهای که در آیندهٔ نه چندان دور و با تأسیس پایگاههای دایمی بر شبکهٔ اینترنت، دسترسی عموم مردم به دادهها و گزارههای علوم دینی سادهتر میگردد و مراجعه به آن برای مردم آسان میشود در حالی که یک طلبه چنین قدرت حفظ و استحضار مطالب را ندارد. آنچه طلبه را طلبه میسازد قدرت تبیین و تحلیل او از گزارههای علمی و توان بالای نقد او و نیز ایجاد، انشا، تولید و نوآوری اوست و مردم نیز از او چنین انتظاری دارند، نه نقل محفوظات؛ چرا که با گسترش فرهنگ استفاده از رایانه و نرمافزارها و نیز اینترنت، هیچ گاه عموم طلبهها نمیتوانند در این زمینه، با آن رقابت نمایند. مدارس و حوزههای علمی باید برای طلبه تمرین و طرح کاد برای تولید علم و ایجاد قدرت انشا در طلبه داشته باشد و نظام امتحانی آن بر این اساس شکل بگیرد، نه بر معیار حفظ معلومات و قدرت محفوظات. البته این امر میطلبد که نظام حوزه نظامی استاد محور باشد و استاد است که میتواند قدرت انشا و ایجاد را در طلبه کشف نماید و توان اجتهاد و استنباط او را دریابد و طلبه در این صورت است که استعداد و تراوش روحی و فکری خود را در مییابد و به آن دلبسته میشود و انگیزه در او نمیمیرد. حافظهگرایی فعلی که بر حوزهها حاکم است ثمری جز دوری از علم ندارد. طلبه با انشاگرایی و تولید است که میتواند معمار دیگر انسانها باشد و آنان را دریابد و افکار جامعه را شکل دهد و خود را با جامعهٔ روز خود همراه سازد.
(۴۴)
وظیفهٔ علمای ما ـ آنچنان که هماینک مرسوم است ـ ساخت مدرسه، مسجد، خانه، بیمارستان و بنایی و معماری یا رسیدگی به محرومان نیست، بلکه شأن طلبه مهندسی فرهنگ شیعی و معماری نظام اسلامی و ساختار فکری جامعه و انسانها و آدمسازی است. ما باید بتوانیم هم خود انگیزه داشته باشیم و هم به انسانها و آدمها انگیزه بدهیم. ساخت مدرسه و مسجد از هر فرد سرمایهداری بر میآید اما مهندسی فرهنگ شیعه و تمدن سازی است که شأن عالم دینی است. مشکل امروز ما این است که انسان سازی و آدم سازی در سطح جامعه رو به ضعف رفته است و بیشتر افراد جامعه انگیزه ندارند. طلبه باید چتر حمایتی برای افراد جامعه نسبت به ایجاد انگیزه در آنان برای دارا شدن زندگی سالمتر در دنیا و سعادت در آخرت باشد.
به بحث خود باز گردیم. شما طلبههای عزیز جوان هستید و در فصل جوانی خود به دیار غربت هجرت کردهاید و پدر و مادر خود را که میتوانستید در کنار آنان باشید و از محبت آنان بهره ببرید ترک کردهاید و از بستگان و آشنایان خود دور شدهاید. شما غریب و ایتام آل نبی صلیاللهعلیهوآله هستید. در جامعهای زندگی میکنید که اگر کسی نذر کند بر سر شما بزند، کسی از شما حمایتی ندارد، این در حالی است که وقتی نظام مدیریتی حوزه، دهها هزار طلبه را تحت پوشش قرار میدهد باید از آنان حمایت نماید و خود را قیم آنان بداند و به مسایل مالی و نیز
(۴۵)
ازدواج آنان رسیدگی نماید. هماینک کمتر خانوادهای است که حاضر باشد طلبهای را به دامادی بپذیرد؛ چرا که طلبهها پشتوانهٔ حمایتی ندارند. برخی اقدامات نیز چتر حمایتی خاص به شمار نمیرود. البته برخی از مشکلات ما به علم باز میگردد. هماینک علم و دانش یک مهندس و یک پزشک را میخرند و برای آن ارزش قایل هستند اما جامعه، چندان خریدار علم و دانش ما نیست؛ چرا که دانشِ ما در واقع معلومات است، نه دانش، و محفوظات است، نه دانایی. از این رو، هر کسی میتواند خود به آن دست یابد و محفوظات کارشناسان دین ـ نه نظر کارشناسی آنان ـ را به دست آورد. این قدرت نقد و تحلیل و تبیین و این قدرت انشا و نوآوری است که دانشهای انسانی و علوم دینی را علم میسازد. حوزهها هماینک چیزی برای عرضه ندارد، از این رو فروش علم برای آن، جایگاهی ندارد.
ما در کشوری واقع شدهایم که نظام حاکم بر آن اسلامی و شیعی است و بهترین ظرف و موقعیت برای رشد حوزههای علمی در این بستر آرام فراهم است. ما باید در حوزههای علمی به طراحی انقلابی جهانی بپردازیم. برای تحقق این منظور نخست باید نظام حوزهها را سامان دهیم و ساماندهی آن به قانون اساسی نیاز دارد. حوزهها نخست باید برای ادارهٔ کلان خود قانون اساسی و نیز سند چشمانداز بر اساس آن داشته باشد. حوزه باید بداند در ده سال آینده در کجای روند رو به رشد علم ایستاده است و کمبودها و نقایص امروز و آیندهٔ آن
(۴۶)
چیست و از سلیقه محوری مسؤولان و شورای مدیریتی آن بیرون آید و برای حرکت خود اصل و قاعده داشته باشد.
گفتیم نخستین محور حرکت در تحصیل طلبه این است که طلبه بتواند فکر کند و بیندیشد. فکر کردن و ایجاد کردن، موتور محرکهٔ طلبه است. تلاش، تکاپو و کوشش برای طراحی و ساماندهی افکار و ایدههای دینی باید تمام وجود طلبه را شکل دهد و تار و پود ساختار او شده باشد. ما باید به تولید فکر بیاندیشیم پیش از آنکه به تبلیغ اهمیت دهیم. روحیهٔ تولیدگری در ما بسیار ضعیف است. ما هنوز روانشناسی خلاقیت و تولید را در دست نداریم و نمیتوانیم به صورت علمی روحیهٔ تولید دانش را در طلبه طراحی و پیاده نماییم و چنین نباشد که طلبه یاد بگیرد بر سفرهٔ دیگران بنشیند و مدام جیرهخوار دیگران باشد. طلبه باید بیاموزد کمی نیز به خود پناهنده شود و به وجود خود فشار آورد و حس نوگرایی را در خود زنده دارد. چنین طلبهای است که میتواند بهتر از ابنسینا از فلسفه بگوید و «وَفَوْقَ کلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ»(۱) باور او شود. ما در جای خود گفتهایم مانایی تصورات در گرو داشتن تصدیقات درست است. در صورتی که ما در تصدیق مشکل داشته باشیم و نتوانیم به تصدیق و به باور صادق موجّه و معرفت دست یابیم، امور تصوری خود را نیز از دست میدهیم. البته پیش از این گفتیم دانشگاههای ما در تصورات قویتر از حوزهها
- یوسف / ۷۶٫
(۴۷)
هستند و مطالعات جنبی دانشجویان بیش از طلاب است؛ چرا که حوزهها حافظهمحور است و تمامی وقت طلبه برای حفظ دروس خود گذاشته میشود و وی در ذهن خود حیاط خلوت و فراغتی برای مطالعهٔ دیگر کتابها پیدا نمیکند. اینگونه است که بیشتر اهل علم از جهان امروز و از افکار دنیای حاضر آگاهی ندارند؛ هرچند ممکن است طلبهای بتواند خطوط سیاسی و جناحها و مرزبندیهای دقیق آنان را در داخل کشور بشناسد، اما وی بزرگترین حقوقدانان دنیا و نیز عارفان غربی یا شرقی و کتابهای فیلسوفان دیگر کشورها را نمیشناسد و با افکار آنان آشنایی ندارد و این از عوارض نظامهای تحصیلی حافظه محور است. البته شایسته است در مدارس دینی، بخشی برای فعالیت در زمینهٔ اطلاعرسانی در این حوزه باشد و آخرین یافتههای علوم انسانی و نظرگاههای دانشیان این علوم به طلاب منتقل گردد.
خلاصه سخن ما تا بدینجا چنین شد که علم به مجموعه تصدیقات صادق موجه که توسط فرد ایجاد و انشا شده باشد گفته میشود؛ چیزی که ابداع و تازگی شاخصهٔ آن است و پرداختن به امور تصوری و محفوظات، تنها در سطح آموزش کارآمد است و نه بیشتر از آن. برای نمونه، شما در مرتبهٔ آموزش میگویی: «بدان که مصدر اصل کلام است»، اما در مرتبهٔ تحقیق و اجتهاد نمیتوانی این گزاره را با اطلاقی که دارد بپذیری؛ چرا که اگر با دیدی رئالیتسی به این
(۴۸)
قضیه نگاه شود، آنچه ما در خارج میبینیم این است که افعال در آن واقع میشود و مصدر مفهومی است که از آن انتزاع میشود و تنها در ذهن وجود دارد و با توجه به تأخر انتزاع از مصداق خارجی، باید فعل اصل کلام گرفته شود اما در صورتی که ما بگوییم افکار و امور ذهنی است که تقدم رتبی بر افعال خارجی دارد و اندیشه به حسب انگیزش فاعلی بر فعل مقدم است و نگاهی ایدهآلیستی به آن داشته باشیم، مصدر اصل کلام میباشد.
ما بارها گفتهایم حوزههای ما باید مانند باشگاه و میدان مسابقات جهانی باشد که هر کسی آزادانه دیدگاه علمی و تحقیق دانشی خود را عرضه نماید و اگر کسی توانست آن را به نقد و تحلیل بگذارد و یا از آن دفاع نماید و یا بطلان آن را آشکار سازد و چنین نباشد که عالمان آن خود را تنها به عناوینی مانند «آیتاللّه العظمی» که این روزها استفاده از آن مؤونه و زحمتی ندارد، بسنده کنند. ما باید در سطح بزرگان خود و نه طلبهها، مسابقهٔ علمی داشته باشیم و مرکزی، آخرین دیدگاههای علمی در هر دانشی را به دیگر عالمان دینی ارایه نماید. البته برای تحقق این منظور، تنها به نشریاتی که در این زمینه هست بسنده نکنند و به دیدار عالمان روند و آخرین نظریات آنان را بشنوند و آن را پیادهسازی و آماده نمایند و به اطلاع دیگر دانشیان آن رشتهها برسانند و نقدهایی که بر آن وارد میشود را نیز به صاحبان آن دیدگاهها برسانند. اگر چنین مسابقهای نباشد این خیالات و ادعاهاست که رشد
(۴۹)
میکند. ادعاهایی که خالی از واقعیت است. این مسابقه است که پشت هر مدعی بیپشتی را به زمین میآورد و جرزنیها و شامورتیبازیها را از میان بر میدارد. در این مسابقه، دست هر کسی به عنوان نیروی برتر و قاهر بالا رفت، وی الگوی راستین دیگران میگردد و اوست که میتواند نشاط علمی را در حوزهها ایجاد کند و آن را از روزمرگی نجات دهد و در این فضاست که طلاب به حداقلها بسنده نمیکنند و روحیهای بانشاط برای تولید علم پیدا میکنند.
یکی دیگر از معضلات تحصیلی طلبهها این است که علم آنان کاربردی نیست. برای مثال، وقتی شرح لمعه میخوانند، استاد، کفن را در جلو چشم آنان نمیآورد و کسی را به صورت زنده، کفن نمینماید. همچنین در آموزش تجوید، تحصیل آنان فقط نظری است و تمرین و کاربرد ندارد. بیشتر کسانی که نماز آنان از تلویزیون پخش میشود، برای یک قاری محسوس است که آنان مد «ولا الضالین» را بهدرستی نمیکشند. یا در نمونهای دیگر، ما نمیتوانیم آنچه را که از حیوان حرام است به دیگران نشان دهیم و تنها این مسأله را طوطیوار خواندهایم. همچنین چهار رگی که باید از حیوان بریده شود تا گوشت آن حلال گردد را نمیشناسیم و تنها با مفاهیم در ارتباط هستیم و در پی آن نمیباشیم که به مصادیق برسیم و دانش خود را کاربردی نماییم. ما وقتی شرح لمعه میخوانیم، مدرسه باید گوسفندی را نذر نماید و آن را پیش چشم طلاب قربانی کند تا آنان هم روش ذبح گوسفند را یاد
(۵۰)
بگیرند و هم مواضع پانزدهگانهٔ حرام آن را بشناسند. تحصیلی که کاربردی نباشد مانند آن است که کسی تمامی آییننامهٔ مقررات راهنمایی و رانندگی را خوانده و حفظ نموده باشد اما نتواند ترمز را از گاز تشخیص دهد. یاد گرفتن کاربردی چنین اموری شأن طلبه است و جامعه چنین چیزهایی را از ما میخواهد. البته این کار در صورتی فراهم میشود که رابطهٔ میان استاد و شاگرد به تحصیل صرف خلاصه نشود و میان آنان اختلاط و همراهی باشد و آموزشها با چشم و گوش بسته تمام نشود و چنین نباشد که لمعه با لقمه و کفایه با کرایه یعنی اجارهبهای منزل و خارج با خارش یکی شده باشد تا در نتیجه، تعداد زیادی از طلاب در زیر آفتاب یا سایهٔ درختان مدرسهٔ فیضیه، صبح خود را ظهر و عصر خود را شب نمایند. طلبه باید به علم و دانش معتاد باشد و ادبیات، منطق، فقه و اصول برای او رونده و وفق باشد و از آن خوشامد داشته باشد.
از دیگر مشکلات نظام طلبگی این است که تخصص محور نیست. طلبه میخواهد از هر دانشی اطلاعی داشته باشد و «جامع المعقول و المنقول» گردد. برخی از عالمان دینی، به هر سؤالی که از آنان پرسیده میشود پاسخ میدهند خواه از پولک ماهی و الکل سفید باشد یا وحدت وجود و عادت ندارند بحثها را به کارشناسان آن ارجاع دهند. کسی که به هر سؤالی پاسخ میدهد، مشکل عقلی دارد.
از بحث مشکلات که دامنهدار است بیرون بیاییم. گفتیم باید در
(۵۱)
حال حاضر که مشغول به تحصیل مبادی و مقدمات هستیم، حفرهای و شکافی در خود ایجاد کنیم و آن را روز به روز گسترده سازیم. این کاری است که شما باید انجام دهید و کاری که بر عهدهٔ حوزه است این است که برای شما چتر حمایتی داشته باشد تا طلبهای که در فصل جوانی خود قرار دارد بداند برای تولید وی ارزش قایل هستند و کار وی روی زمین نمیماند و اینگونه است که طلبه به علم و دانش علاقمند میگردد و به آن دلبستگی و تعلق خاطر دارد و کار خود را بر اساس علاقه و محبت انجام میدهد اما اگر این شکاف هماینک در درون طلبه ایجاد نشود، فردا که در مسند و مصدری قرار بگیرد تنها میتواند مسجد و مدرسه یا پل و بیمارستان برای مردم بنا نهد و معماری فرهنگ و تمدن از او بر نمیآید. اصالت حوزوی و طلبگی ما بر ساخت آدمها و انسانها و بر افکار و تولید علم است، نه تأسیس و بنای ساختمانها.
جامعهٔ ما در علوم تجربی نشاط دارد و جامعهای به واقع علمی، پویا، زنده و تازه است اما حوزههای ما در دانش خود چنین نیست و تنها سوسویی از علم در آن هست. در جامعه، بحث انرژی هستهای تمام جوانان کشور را به ارتقا کشانده و آنان را به فعالیت و کار مضاعف کشانده است اما حوزههای علمی گویی خارج از محدوده است. دانشگاههای ما ازدواجهای دانشجویی را ترویج میکند اما حوزههای ما برای طلبهها نمیتواند چنین مراسمی داشته باشد. البته اگر اینگونه
(۵۲)
مراسمی هم داشته باشد، جامعه بر آنان خرده میگیرند که اینان چه کردهاند که چنین استحقاق داشته باشند اما بر دانشجویان که کار آنان را میبینند چنین خردهای نمیگیرند و آن را تشویق نیز مینمایند چرا که ردهٔ علمی کشور در برخی از رشتههای علوم تجربی از سه رقمی به تک رقمی رسیده است. ما در علوم اسلامی و علوم انسانی تولیدی نداریم و رتبهٔ کشور ما در این علوم رشدی نداشته است؛ این در حالی است که نظام ما نظام علوم انسانی است و ادعای فرهنگ انسانی و صدور فرهنگ دارد. در کشور ما، جوانانی که هوش و استعداد وافری دارند جذب رشتههای تجربی میشوند و بیشتر افراد وامانده از این رشتهها که هوش بالایی ندارند به رشتههای علوم انسانی رو میآورند و علوم انسانی در کشور ما با انبار ضایعات اشتباه شده است. علوم انسانی ما نیز ماجرایی غمانگیز دارد و تاریخ علم به جای علم تدریس میشود. ما نه روانشناسی داریم و نه اقتصاد و نه جامعهشناسی. در امور تصوری و تحلیل ذهن و دادههای مغز، هنوز که هنوز است از دیدگاههای ابنسینا و فارابی استفاده میشود بدون آنکه این دیدگاهها بازتولید و بازاندیشی گردد و معایب آن اصلاح گردد. متأسفانه، حوزههای ما جزوههای مرحوم شهید مطهری در منطق و اصول را میخواند که شأن حوزهها که داعیهٔ ریشهداشتن و مدرن بودن در علوم را دارد نیست. اینگونه است که حوزهها نقشی در تولید علوم انسانی ندارد و این مشکل نیز از اینجا ناشی میشود که نظام
(۵۳)
تربیتی حاکم بر آن اشتباه است و شکافی را که باید در وجود طلبه در ابتدای طلبگی وی رخنه کند، در او پدید نمیآورد و از این بحثها ناتوان و در اجرای آن راجل و وامانده است. ما نمیتوانیم به طلبهها قدرت انشا و ایجاد بدهیم و آنها را سرگرم امور اخباری و حفظی میکنیم؛ بهگونهای که بعد از مدتی خسته و بیانگیزه میشوند و به میان مردم که میروند نهایت کاری که بزرگان آنان میکنند این است که مسجد یا مدرسه میسازند و به بنایی رو میآورند. این مشکل نظام نمره محور و امتحان معیار حوزههاست که نمیتواند روح علاقه و تعلق خاطر به درس را در طلبه بدمد و شکافی را که باید، در زمان طلبگی در او پدید آورد. طلبهای که این رخنه در او باشد نمیشود او را به هر وسیلهای از فکر کردن و تولید نمودن باز داشت و او را از درس و تحصیل جدا کرد بهگونهای که مراجع تقلید ما حتی در دوران پیری و فرتوتی نیز نمیتوانند تدریس را رها کنند؛ برخلاف برخی از اساتید که وقتی درس تعطیل میشود از آن کتاب حتی سراغی هم نمیگیرند و بهراحتی از درس و بحث جدا میشوند و تعلق خاطری به آن ندارند و مطالبی نیز که آموزش میدهد تمام کهنه و مانده است و بوی ماندگی و کهنگی میدهد و همان را به حلق شاگردان خود میریزد. ما در ظرف مبادی باید این زمینهها را با انگیزههای بالا در خود ایجاد کنیم و آن رخنه را در خود تحقق بخشیم تا برای تحصیل نه تهدیدی بر ما اثر بگذارد و نه تحریکی و ما به درس و تولید علم اعتیاد پیدا کرده باشیم و
(۵۴)
فکر کردن ذاتی ما شده باشد و چنین نباشد که با تعطیلی دروس، فکر نیز تعطیل بشود و مغز از فعالیت باز بماند.
ما باید پنهان کاری را از زندگی خود دور کنیم و نمرههای خود را به یکدیگر اعلام کنیم و آن را غرور یا خودباختگی ندانیم بلکه آن را عرضه و ظهور و بروز نفسانی و نشان دادن خود بدانیم تا در بیست سال آینده به ساخت مدرسه و مسجد رو نیاوریم و این مراکز علمی و دانشگاهی اعم از داخلی و خارجی باشد که به ما رو میآورند نه آنکه به سفارش دفتر تبلیغات، آن هم در قالب طرحی که نکبت از آن میبارد و هجرت نام دارد به روستایی برویم.
ما در صورتی در تبلیغ موفق میشویم که نخست در خود ایجاد رخنه نموده باشیم.
شما اگر نگران فردای خود هستید، باید به امروز خود بها و اهمیت بدهید و توان خود را در آدمسازی بالا ببرید و بر توان علمی خود؛ یعنی علمی که انشایی باشد و نه اخباری بیفزایید. موقعیت امروز خود را قدر بدانید و از تمامی وقت خود بهره ببرید. در علم و دانش مسابقه داشته باشید و افراد شاخص در علم را در میان خود مشخص
(۵۵)
نمایید و آنان را الگویی برای همه قرار دهید. این الگوها چنین انگیزه و هوسی را در دیگران به وجود میآورند که به مرتبهٔ آنان در دانش برسند، نه آنکه پروندهٔ علم در درون فرد با پایان امتحان بسته شود؛ بهطوری که اگر شش ماه دیگر به وی گفته شود باید دوباره امتحان بدهید، ترس و اضطراب بر جانش بیفتد. علم باید چنان با تار و پود آدمی عجین شده باشد که بعد از گذشت دهها سال نیز بتوان آن را احضار نمود. علم به داشتن مدرک دکترا یا عنوان «آیت اللّه» نیست، بلکه به آمادگی برای پس دادن درس و امتحان در هر لحظهای است. خدا رحمت کند مرحوم آقا رضا همدانی را که از فقیهان و اصولیان بهنام عصر ما بودند و وقتی فردی از ایشان سؤالی پرسیده بود و پاسخ آن مسأله به یاد ایشان نیامده بود، اعلام کرد تقلید از من دیگر جایز نیست و فراموشی به من عارض شده است. تمامی طلبهها باید خود را از یک خانواده بدانند و اعلام نمره را نباید سبب افت کسی بدانند. اگر به کاستیها بهدرستی رسیدگی شود، میتواند سبب رشد انسان شود. پنهانکاریهای مدام خمودی میآورد و سبب انقباض در روح میشود. همانطور که رشتههای ورزشی مسابقه دارد و برگزاری این مسابقات سبب رونق آن میگردد، در حوزههای علمی نیز باید در کسب علم مسابقه باشد و هر طلبهای ـ البته ببخشید چنین تعبیری را میآورم ـ به ارزیابی خود بپردازد که از این عمامه به سر چه مقدار قویتر یا ضعیفتر هست. این مقایسه را نیز برای خداوند انجام دهد
(۵۶)
بدون آنکه ریا یا تکبر در او باشد تا روح همت و کار در وی زنده و فعال باشد و بتواند خود را در پرتو این مقایسه، همواره ارتقا دهد و در منزل مبارکی که به آن رسیده: «مُنْزَلاً مُبَارَکا»(۱)، به صورت دایمی استقرار یابد.
البته در این مسیر رهزنی وجود دارد و آن دنیا و دنیاطلبی است. کسی که دکتر یا موسیو است میتواند دانش خود را در راه دنیاطلبی خویش قرار دهد و نان خود را از این راه تأمین کند و علم را برای خود و دنیای خویش هدف بداند اما هدف عالم دینی فهم و نشر دین است و حتی فقه، اصول، عرفان و فلسفه نیز هدف نیست و تمامی این دانشها وسیله دانسته میشود. ما نمیخواهیم جامع المعقول و المنقول گردیم که بعد از آن «ثم ماذا؟» که گفته میشود پاسخی برای آن نیابیم. این امور حجاب اکبر است و اگر علم برای کسی هدف باشد به گرداب استکبار و تکبر گرفتار میشود. اگر علم برای کسی هدف گردد، مخالفان خود را ملاعین خبیث میبیند و از «ما رأیت إلاّ جمیلا» فاصله میگیرد و انتظار دارد همه پیش پای او بلند شوند و به دستبوس او آیند. چنین علمی افتادگی را از او میگیرد و به تکبر و غرور مبتلا میسازد. روزی یکی از عالمان حسابی، نه، خیلی حسابی را دیدم که هر صبح به درس میرفت و به کسی نیز سلام نمیکرد و همه به او سلام میکردند، روزی جلو او رفتم و به او سلام نکردم، بلکه نزدیک او که رسیدم، محکم گفتم سلام کن و او فوری سلام کرد. گویی
- مؤمنون / ۲۹٫
(۵۷)
این کار ما برای او مثل یک عمل جراحی بود و دیگر سلام میکرد. انگار سلام نکردن وی دمل چرکینی بود که با این نیشتر ما بیرون آمده بود. بعد از آن، ما هم به او سلام میکردیم. علم هیچ گاه نمیتواند هدف و غایت قرار بگیرد و تفاوت جوهری طلبه با دانشیان دیگر رشتهها در همین نکته است. علم برای آنان هدف است اما برای ما خیر. آنچه گفتیم همه از باب مبادی بود، مثل وضو برای نماز اما با تحصیل این مبادی باید چه کار کرد، این پرسشی است که در جلسات بعد پیگیر خواهیم شد. ما در جای خود گفتهایم علم امری دنیوی است مثل نماز که امری دنیایی است و روایت: «اخترت من دنیاکم الثلاث: الطیب، والنساء، وقرة عینی فی الصلاة»، نماز را از امور دنیایی میداند. نماز هم برای معرفت است و وسیله و ابزار به شمار میرود و باید نگاهی آلی به آن داشت، نه نگاهی اصالی. ما باید علم را برای چه چیزی بیاموزیم؟ تحصیل این مبادی برای چیست؟ شما این همه غریبی، یتیمی و بی کسی را تحمل میکنید و غروبها که میشود از تنهایی خود دلگیر میگردید و هجر و دوری از مادر، خواهر، پدر و برادر شما را آزار میدهد و از آشنایانی که دور هم جمع میشوند و گل میگویند و گل میخندند دور شدهاید که چه بشود؟ آیا تحمل این همه درد برای کسب علم است؟ در این صورت آیا بر سر ما که این همه غربت و غریبی و هجر و غم و سوز و آه را تحمل کردهایم، کلاه نرفته است؟ این بحثی است که در جلسهٔ آینده خواهیم داشت. اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد.
(۵۸)
سینای ۴
توان مقاومسازی الهام
حق تعالی میفرماید: «وَهَلْ أَتَاک حَدِیثُ مُوسَی، إِذْ رَأَی نَارا فَقَالَ لاِءَهْلِهِ امْکثُوا إِنِّی آَنَسْتُ نَارا لَعَلِّی آَتِیکمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَی النَّارِ هُدًی، فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِی یا مُوسَی: إِنِّی أَنَا رَبُّک، فَاخْلَعْ نَعْلَیک إِنَّک بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی، وَأَنَا اخْتَرْتُک، فَاسْتَمِعْ لِمَا یوحَی، إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنَا، فَاعْبُدْنِی، وَأَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکرِی»(۱).
پیش از این، نخست از مبادی طلبگی و لزوم علمآموزی، آگاهی، بینش و بصیرت گفتیم و ورود به منزل مبارک تحصیل علم دینی را سطح متوسط آن دانستیم: «رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلاً مُبَارَکا». این منزل مبارک، نخستین کمال برای طلبه است که خداوند به وی توفیق داده و او را به دیار پاکان آورده است. در جلسهٔ گذشته گفتیم علم و تمامی متعلقات آن برای طلبه به منزلهٔ تطهیر و طهارت است و باید نگاهی آلی و
- طه / ۱۰ ـ ۱۴٫
(۵۹)
مقدمی داشت. اگر انسان در مسیر کسب علم قرار بگیرد و تمامی قوانین طبیعت و خلقت را نیز بیاموزد، در این راه مبتدی به شمار میرود. اما آنچه عالم دینی را عالم دینی و روحانی میسازد و تخصص وی را از دیگر رشتههای علوم ممتاز میسازد و ویژگی طلبه به شمار میرود، داشتن الهام که میتوان آن را با تسامح، وحی نامید و توان ارتباط با جهان غیب است. ما از وحی در دروس خود سخن گفتهایم و آن را مرتبهٔ متوسط کمال دانستهایم. پس کمال متوسط طلبه، داشتن قدرت الهام است و درس و علم کسبی وی از مقدمات و مبادی دستیابی به این کمال است. طفره و پرش به مرتبهٔ الهام بدون دستیابی به این مبادی نیز به صورت عادی ممکن نیست و چنانچه کسی بدون این مبادی چیزی در خود احساس نماید، کمال این مرتبه را ندارد و فردی ناقص به شمار میرود. بیشتر کسانی که بدون طی این مقدمات به عرفان شناخته شده هستند، دارای این مشکل میباشند و نباید آنان را الگویی در عرفان مطرح نمود و سیاهی این نقص از چهرهٔ آنان پاکشدنی نیست و ارتقایی که در خود احساس میکند کمتر رنگ و روی حقیقت دارد و بیشتر درگیر مخیلات است؛ هرچند ممکن است گزارههایی که برای مردم میگوید شیرین باشد و این به جهت قوت خیالپردازی در آن گزارههاست و نه به سبب حقیقی بودن آن. این مبادی؛ یعنی کسب دانش مرتبهٔ نخست کمال است و مرتبهٔ دوم آن داشتن الهام و وحی است. وحی از ویژگیهای انبیا و اولیای
(۶۰)
الهی به شمار میرود. آیهٔ شریفهای که برای شما قرائت شد به این مرتبه اشاره دارد. خداوند در سورهٔ طه میفرماید: «نُودِی یا مُوسَی: إِنِّی أَنَا رَبُّک». حضرت موسی پس از عمری سختی و ریاضت و بعد از سوز و هجر و دوری از دیار خود و هجرت به مدین، با همهٔ فراز و نشیبهایی که داشت به مقام وحی دست یافت. البته این آیهٔ شریفه، برخی از مشکلات حضرت موسی علیهالسلام را بیان میدارد که یکی از آن خطاب وی در قالب فعل مجهول «نُودِی»است و وی ندا دهنده را نمیشناسد و این به سبب ظرفیت محدود اوست که نمیتواند ندا دهنده را ببیند و بشناسد و قالب تهی نکند. در آیهٔ گذشته، ما از «منزل» سخن گفتیم و در این آیه به حضرت موسی علیهالسلام گفته میشود تو در یک وادی مقدس آمدهای: «إِنَّک بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی». کسی که در منزل قرار دارد نیاز به موافقت با نفس خود دارد و نمیتواند فشار مضاعفی بر آن وارد بیاورد. طلبهای که در حجره نشسته و مشغول کتاب و قلم و کاغذ است تنها در شبانه روز دقایقی میتواند به خود فشار آورد و بیش از آن برای وی مشکلات فراوانی را به بار میآورد. ما هیچ گاه به طلبه توصیه نمیکنیم نماز شبهای طولانی و دعاهای درازمدت و سجدههای بسیار داشته باشد. استفادهٔ بیش از حد از زیارت عاشورا و نیز زیارت مراقد مشرفه و پرداختن به روزههای مداوم برای طلبه مناسب نیست و باید آن را از استاد حاذق و کاردان و کارآزموده نسخه گرفت وگرنه همانند مصرف خودسر دارو میماند که
(۶۱)
زیانهای آن، گاه جبرانپذیر نیست. طلبهای که برای ایجاد رخنه در وجود خود بیش از اندازه به خود فشار میآورد، دیگر نمیتواند درس بخواند. وجود انسان در مسیر و حرکت است و بسیار نیز با شتاب پیش میرود از این رو همواره باید حرکت خود را بالانس و میزان نمود و از افراط یا تفریط پرهیز داشت. طلبه باید همانطور ره طی کند که رهروان رفتهاند و گرنه حرکتهای جهلآلود و خودسرانه سبب گرفتاری و مصیبت میشود. باید اندازه نگاه داشت و از بزرگان و اعاظمی که این راه را به سلامت رفتهاند کسب تکلیف نمود. اگر طلبهای احساسات خود را بیش از اندازه رشد دهد، قدرت آموزش و یادگیری وی پایین میآید و در صورتی که در مناجات راه افراط را بپیماید، از قدرت حفظ وی کاسته میشود. طلبگی قاعده و اصول دارد و همانند دانش پزشکی تجویز نسخه را میطلبد. البته در درس و بحث نیز نباید همانند دعا و مناجات راه افراط و تفریط را پیمود و درس نباید به مناجات آدمی لطمه وارد آورد. همانطور که پرداختن به امور احساسی و شعاری و زیارات و مناجاتها نباید مزاحم داشتن فکری منطقی و اندیشهای ریاضی و مغزی متفکر و خلاق برای طلبه باشد. طلبه میخواهد به وادی «طوی» قدم بگذارد و بدون حرکت معقول و متناسب با جسم و نفس خود نمیتواند به این وادی گام نهد؛ همانطور که خداوند در این آیهٔ مبارکه مراعات حال حضرت موسی علیهالسلام را مینماید. با آنکه حضرت موسی علیهالسلام از پیامبران اولو العزم و صاحب
(۶۲)
کتاب است، اما خداوند نمیخواهد شوک و فشار مضاعف و غیر قابل تحمل بر وی وارد آورد، از این رو وی را با فعل مجهول ندا میدهد و ندا دهنده را به او نمینمایاند و نخست شعلهٔ آتشی را به او نشان میدهد. حضرت موسی علیهالسلام از مبادی گذشته و ده سال در نزد استاد بزرگی همچون حضرت شعیب علیهالسلام شاگردی نموده و امروز از این مبادی و منزل مبارک به وادی طوی گام مینهد و شعلهای نورانی او را به سوی خود میخواند و به ظرف کمال متوسط و به مقام دست مییابد. خداوند به صورت محکم به او میفرماید: «إِنِّی أَنَا رَبُّک» و این امتیاز حضرت موسی است که چنین خطابی به او میشود. منم، خودم هستم، من همین رب توام. اما یک نمرهٔ منفی نیز در این کارنامه وجود دارد و آن این است که گویی حضرت موسی علیهالسلام این ندا دهنده را نمیشناسد و او باید خود را چنین واضح، شفاف و روشن معرفی کند. گویی خداوند میخواهد قسم حضرت عباس یاد کند که منم رب تو که چنین جمله را با تأکیدهای مکرر و با جملهٔ اسمیه میآورد. این سنگینی گذر از منزل و ورود به مقام را میرساند که جان فرد را میسوزاند. گاه کسی که استاد لایقی ندارد و خودسر دست به اعمالی میزند به قساوت قلب دچار میشود بهگونهای که اگر وی طلبه نشده بود و به مشاغل دیگر رو آورده بود به سعادت نزدیکتر بود تا اینکه طلبه شده است. چنین طلبهای به جایی میرسد که هیچ کس غیر از شیطان را قبول ندارد و سخن هیچ خیرخواهی در او تأثیر ندارد.
(۶۳)
خداوند به حضرت موسی علیهالسلام چنین خطابی دارد و به او عتاب مینماید: «فَاخْلَعْ نَعْلَیک». با آنکه حضرت موسی علیهالسلام در مقام است، اما هنوز نعلینهای خود را بیرون نیاورده است. خداوند میفرماید: موسی، با تو هستم، نعلینهای خود را بیرون بیاور. گویی حضرت موسی علیهالسلام آداب این مقام را نمیدانسته است. البته کسی که در ظرف متوسط کمال قرار دارد و دارای دو فاز مثبت و منفی یا فاز و نول هست چنین مشکلاتی دارد و برای وی باید دلیل آورد؛ بر این اساس است که خداوند میفرماید: «إِنَّک بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی». این امر میرساند حتی پیامبران الهی در پذیرش وحی نیز با تعبد و چشم و گوش بسته عمل نمیکنند و در پی دلیل هستند. البته بیان این امور را حمل بر سادگی و عوامی من نکنید. خداوند در این آیه میفرماید که حضرت موسی نعلین میپوشیده است و نحوهٔ پوشش کفش وی را بیان میدارد و به آن توجه دارد. طلبهها را باید در پوشش، پیش از آنکه به لباس روحانیت درآیند آزاد گذاشت و در نحوهٔ آرایش مو و پوشش لباس بر آنان سخت نگرفت هرچند لباس آنان نباید جلف و سبکسرانه باشد، تا دل آنان از عقده و حسرت پر نشود. طلبه نیز باید پوششی زیبا داشته باشد و چنان نباشد که همانند افراد افسرده و وامانده از زندگی لباس بپوشد؛ همانطور که طلبه در گزاردن نماز، تقوا و تحصیل باید دقت مضاعف داشته باشد، باید تمیز و سنگین نیز باشد.
از این مسأله بگذریم و از وادی مقدس بگوییم. اعاظم ما در گذشته
(۶۴)
وقتی میخواستند به خاک قم قدم بگذارند و نه به حرم حضرت معصومه علیهاالسلام ، نخست اذن دخول میخواندند. در روایات نه از حرم حضرت معصومه علیهاالسلام که از قم، به خانهٔ اهل بیت علیهمالسلام یاد شده است. اینگونه است که نباید پنداشت حاج شیخ عبد الکریم حایری حوزهٔ علمیه را ایجاد کرده است. قم در قرن اول هجری که ایران در محاصرهٔ اهل سنت بوده، دارای حوزهٔ علمیه بوده است. برخی از حضرات معصومین علیهمالسلام از اینکه برخی از قمیها به عالمان قم برای پرداخت وجوهات خود مراجعه نمیکردهاند و آن را به نزد امام معصوم علیهمالسلام میبردهاند از آنان گلایه میکردند و آنان را به عالمان قم ارجاع میدادهاند که نمونهٔ چندی از آن در کتابهای روایی آمده است. قم را باید «وادی طوی» دانست.
ورود به این وادی است که طلبه را از دانشیان دیگر رشتهها ممتاز میسازد. طلبهای را که به خانهٔ امام صادق علیهالسلام وارد میشود و شاگرد مکتب آن حضرت میگردد و دست مولا؛ آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) را بر سر خود احساس میکند، نمیتوان با عالمان و دانشمندان دیگر قیاس کرد؛ چرا که آنان در مبادی هستند و به ظرف توسط کمال نرسیدهاند. البته «وادی طوی» مقامی بسیار سخت و سنگین است که حتی حضرت موسی علیهالسلام نیز با ورود به آن دارای مشکل میگردد. برای ورود به این مقام باید بسیار محکم ایستاد تا به مقام وحی و الهام نایل آمد: «وَأَنَا اخْتَرْتُک، فَاسْتَمِعْ لِمَا یوحَی».
(۶۵)
من تو را برگزیدهام. شما نیز برگزیدگان خداوند در این عصر هستید. چنین نیست که هر کسی توفیق طلبگی را بیابد. این آیه، شرح حال شما عزیزان طلبه است. گاه هشتصد سال نماز و صفای پدران و مادران ما در هم متراکم میشود تا طلبگی را رزق یکی از فرزندان آنان مینماید و خداوند که حسابگر ماهری است هوس طلبگی را به جان و دل جوانی میاندازد. چنین نیست که ما خود به سوی این دیار حرکت نموده باشیم. اختیار خداوند نیز یکی یکی است و نه گروهی گروهی و هر یک یک طلاب به دست با درایت و پر حکمت خداوند متعال برای امر مهم طلبگی برگزیده شدهاند.
خداوند متعال در ادامهٔ این آیهٔ شریفه میفرماید: «إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنَا، فَاعْبُدْنِی، وَأَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکرِی». در این فراز، تعبیر خداوند نسبت به فراز نخست آیه تغییر میکند و خداوند میفرماید: «إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ». سبب این تغییر عبارت این است که حضرت موسی از پیامبران جلالی است و زود عصبانی میشود و اگر خداوند این تعبیر را در ابتدا میآورد، غیرت حضرت موسی علیهالسلام با آن مواجهه مینمود. حضرت موسی در آن تعبیر در مقام ربوبیت بود و در این عبارت، مقام الاهیت را نظاره مینماید. طلبه تا در حجره سکونت دارد باید به این معنا بیاندیشد که چه زمانی ندایی به او میگوید: «إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ». برای توفیق این مهم، حجره را نباید مرکز کثرت نمود. حجره مانند منازل عموم مردم نیست. حتی منزل اهل علم باید با منزل مردم عادی تفاوت داشته
(۶۶)
باشد و از رنگ و روی حجرهها نباید فاصله بگیرد و به کثرت آلوده گردد. اشکالی ندارد در حجره از تلویزیون و اینترنت و مجله و روزنامه استفاده کرد، اما در چنین حجرههایی دیگر کسی ندای: «إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ» را نمیشنود. حجرهها با تطهیر از کثرات است که محل آمد و شد فرشتگان و پیامآوران وحی الهی میگردد. اینترنت و تلویزیون باید در محلی عمومی برای استفاده طلاب در دسترس باشد اما حجره برای آن مناسب نیست. طلبه وقتی به طلبگی وارد میشود در منزلی مبارک سکنی میگیرد اما وی هنوز از آلودگی کثرات فارغ نشده است که به او با تعبیر: «وَأَنْتَ خَیرُ الْمُنْزِلِینَ»سخن میگویند و این وادی طوی است که حتی نعلین خود را باید انداخت و هیچ امر کثرتی با خود همراه نداشت و حجره باید شأن وادی طوی را داشته باشد که هیچ امر کثرتی را به آن وارد ننمود. «خَیرُ الْمُنْزِلِینَ» شامل بسیاری از افراد نیکوکردار میگردد اما این وادی طوی است که ویژهٔ طلاب علوم دینی میباشد و از هر جای آن شعار وحدت به گوش جان میرسد. بنا بر این اصل، افراد نیکوکار بسیار هستند اما درصد اندکی از آنان هستند که به خانهٔ امام صادق علیهالسلام راه داده میشوند. اگر طلبه به این امور و به جایگاه خود توجه نداشته باشد و در غفلت زندگی کند ممکن است به قساوت قلب دچار شود؛ همانطور که کثرت ابتلا به گناهان صغیره خود از گناه کبیره است، غفلت نیز که مداوم گردد، قساوت را در پی میآورد. کسی که به قساوت قلب دچار میشود نیز روی خیر نخواهد دید و سخن هیچ
(۶۷)
خیرخواهی برای او کارگر نیست. از این رو ادامهٔ آیه درصدد آن است که غفلت را از انسان بر دارد و میفرماید: «إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنَا». در این فراز، خداوند خود را محصور و منحصر میسازد تا کسی نتواند همانند فرعون زمان حضرت موسی؛ رامسس دوم بگوید: «أَنَا رَبُّکمُ الاْءَعْلَی»(۱) و برای خود آیت عظمایی را عنوان قرار دهد. فقط من اللّه هستم. «لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنَا» فقط در حجرههای خلوت هست که شنیده میشود؛ حجرههایی که در آن فقط کتاب و مهر نماز باشد و سوز و غمهایی که از این کتابها و نمازها به سراغ آدمی میآید. این سوزها و داغها را نیز باید با شیرینی سر کشید؛ بر این اساس میفرماید: «فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکرِی».
ما میگوییم نماز میخوانیم تا به بندگی برسیم اما این آیه، معکوس است و میفرماید مرا عبادت کنید. خدایی را که دیگر کسی با او نیست و تنها و یکی است. اما عبادت و بندگی ممکن است مورد غفلت واقع شود از این رو باید نماز را برای اقامهٔ ذکر خداوند گزارد. اقامهٔ نماز برای حفظ و بقای بندگی و پاسداشت آن از آسیبها و آفتهاست. مقام بندگی یک علت محدثه و ایجادگر دارد اما مانایی آن به علت مبقیه و نگاه دارنده نیاز دارد تا چیزی که به دست آمده نگاه داشته شود وگرنه دوباره همانند گیمِرها که گیم آوِر میشوند باید از نو شروع نمود که در این صورت، زمان و عمری را بدون هیچ گونه
- نازعات / ۲۴٫
(۶۸)
بازدهی مفید از دست داده است. نگاه داشت آنچه به دست رسیده بسیار سخت است. نباید وجودی همانند بیمار مبتلا به اسهال داشت که حتی اگر بهترین غذاها را نیز بخورد نمیتواند آن را نگاه دارد. باید از خدا خواست تا اعطایی که کرده است را نگه دارد تا آفت و آسیب نبیند که هو الباعث و هو الوارث خداوند است. او باعث است و میدهد و عطا میکند و او وارث است و میگیرد.
در اینجا میتوان اشکالی را طرح نمود و آن اینکه اگر خداوندی که باعث و دهنده است وجود دارد، چرا آن را میگیرد که گرفتن او با وجود وی سازگاری ندارد. در پاسخ باید گفت او میدهد و او میگیرد اما او میگیرد تا ما آن را نشکنیم و آن را برای ما حفظ نماید. او چیزی را برای خود نمیگیرد، بلکه آنچه را میگیرد برای بنده نگاه میدارد تا بماند.
از سخن خود دور نشویم که لزوم توجه و استجماع و نیز وحدت و دوری از مشاغل و کثرات زیاد برای طلبه است. اگر شما در دورهٔ دبیرستان دقت نموده باشید، برخی از دانشآموزان با افت تحصیلی مواجه میشوند و یکی از علل مهم آن این است که درسهای این دوره به صورت ناگهانی بسیار زیاد میگردد و دانشآموز نمیتواند میان این درسهای متعدد و متکثر جمع نماید و تمامی این درسها را در ذهن خود ساماندهی نماید. در گذشته، عالمان ما تا طلبهای در یک دانش دارای تخصص نمیشد اجازهٔ ورود به دانش دیگر را به وی
(۶۹)
نمیدادند و چنین نبود که منطق را در کنار ادبیات بخوانند. حتی در سطح اعاظم و بزرگان ما چنین بوده است و آنان چنان صفایی داشتهاند که هر یک در دانشی از دیگری تقلید میکرده و از او راهنمایی میخواسته است. فقیه و مجتهد به فیلسوفی فتوا میداده و فیلسوف برای وی از فلسفه میگفته یا عارفی به او ذکر میداده است. گفتیم وادی طوی نیاز به اقامه و ایستادگی دارد و باید ایستاد و به غفلت گرفتار نشد و مقام بندگی را همواره پاس داشت.
اما در اینجا میخواهم یکی از آداب را متذکر شوم که در جامعهٔ ما با نفوذ و گسترش رسانههای دیداری مانند تلویزیون و ماهواره و نیز اینترنت رو به فراموشی است و آن این است که ما در شب، خواب نداریم و شب را نیز زنده نمیداریم. خداوند میفرماید: «قُمِ اللَّیلَ إِلاَّ قَلِیلاً»(۱). اصل در شب بیداری است مگر اندکی از آن. شب برای خواب نیست. خواب شب نیز باید قبل از ساعت دوازده باشد و از ساعت دوازده به بعد جزو روز آینده است و شب به شمار نمیرود. کسی که پیش از ساعت دوازده، خواب شب ندارد به بسیاری از ضعفهای روحی و اختلال عصبی و اضطرابهای روانی و سستیها بهویژه سستی در حافظه دچار میشود. باید بعد از نماز عشا، چند ساعتی را خوابید که میزان خواب آن با توجه به بدن هر کسی متفاوت است و باید آن را به صورت تجربهٔ شخصی به دست آورد. نسبت به آقا
- مزمل / ۲٫
(۷۰)
رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله روایت میکنند تا نماز عشا را میخواندهاند بی درنگ پس از گزاردن نافلهٔ عشا، به رختخواب میرفتهاند. آن حضرت صلیاللهعلیهوآله شبها زود میخوابیدند و قوت چهل مرد را نیز داشتهاند؛ چرا که خوب میخوابیدهاند و کسی که خوب و به موقع بخوابد استحکام پیدا میکند و کسی که خواب شبانگاهی ندارد مزاجی سست و پوک مییابد و حافظه و استعداد وی نیز به تحلیل میرود.
حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله در طول یک شب چندین مرتبه از خواب برمیخاستند، وضو میساختند، مسواک میزدند و به مسجد میرفتند و دو رکعت نماز میگزاردند و یازده رکعت نماز را در سه نوبت خواب و بیداری میخواندند و چنین نبوده که آن را یک نفس بگذارند. ما نیز در عبادت نباید افراط نماییم، بلکه باید عبادت خوب داشته باشیم. شما خوش خوراک و خوش خواب باشید اما پرخور و پر خواب نباشید. در عبادت و دنیا و نیز در مسایل اخروی نیز باید چنین بود و راه میانه را رفت و از افراط و تفریط دوری نمود. طبیعی است وقتی حاکم مدینه و جامعهٔ اسلامی؛ یعنی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله شبی سه نوبت برخیزد و در جامعه حضور یابد و به محل اجتماع و مسجد آنان برود، امنیت آن جامعه نیز تأمین خواهد بود. بیشتر کودتاها در کشورهایی است که مسؤولان آن از نیمه شب به بعد مست خواب هستند. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله عبادت را با حکومت وحدت میدادهاند. البته پیوند میان عبادت و سیاست برای نوطلبهها مناسب نیست و این امر برای عالمان دینی
(۷۱)
است که از دورهٔ سطح فراتر رفتهاند؛ چرا که هر چیزی فصلی دارد. آنچه برای شما در وهلهٔ نخست مهم است داشتن خلوت و وحدت برای حصول استجماع است و ما چگونگی استجماع و شرایط حصول آن را در کتابی پنج جلدی با عنوان «دانش استخاره» توضیح دادهایم.
استجماع در صورتی حاصل میشود که فرد چندکاره نباشد و تنها پیگیر یک کار و یک دانش باشد و هر چیزی را نیز به ذهن راه ندهد و چنین نباشد که هر کسی از هر چیزی سخن گفت وی گفتهٔ او را بشنود.
ما باید باور نماییم طلبهایم و دانشجو یا دانشپژوه نیستیم و اینجا حوزهٔ علمیه است، نه دانشگاه.
آجرهای دانشگاه را بیوضو نیز بر روی هم میگذارند ولی خشت و آجرهای اینجا با نگاه خاص آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) است که زده میشود و بزرگان ما در گذشته چنین حرمتهایی را پاس میداشتند و وارد قم که میشدند کفشهای خود را بیرون میآوردند و آن را همانند وادی طوی میدانستند و برای ورود به حریم حضرت معصومه علیهاالسلام اذن دخول میگرفتند و وقتی میخواستند از قم بیرون روند همانند مسافری با حال فراغ، هجر و با وداع از آن بیرون میرفتند و به سلطان من فی ارض قم التماس میکردند که ما میرویم، نکند آفت و آسیبی به ما وارد شود و ما باز نگردیم یا در بازگشت، ما را راه ندهید. طلبه آقا و صاحبی دارد که وی
(۷۲)
باید حال و حرمت او را ملاحظه کند و چنین نباشد که یک کتی راه رود و کفشهایش را لخله بکشد و کتش را این وری روی دوشش بیندازد. او صاحبی دارد که او را میبیند و در صورتی که آن آقا از انسان نظر برگرداند، چیزی از وی نمیماند.
ما در سلسله جلساتی که با شما بودیم گفتیم دانش و علم به معنای انکشاف است و طلبه باید نگاهی نقادانه اما همراه با احترام به گذشتگان داشته باشد. همچنین گفتیم طلبه باید خود را تنها با انبیای الهی مقایسه کند. در روایت است: «علماء أمّتی کانبیاء بنی اسرائیل»(۱). این در حالی است که این عالمان معصوم نمیباشند و پیامبران گذشته معصوم بودهاند. به خاطر این اشکال، از این روایت کمتر سخن میگویند و بیشتر روایت «علماء أمّتی ورثة الانبیاء» را نقل میکنند. البته ما این روایت را قبول داریم؛ چرا که آن نور ولایتی که خدا در دل اولیای خود از این امت قرار میدهد ـ که همان عالمان ربانی هستند ـ آنان را برتر از انبیای گذشته میسازد که گاه چند نفر از آنان در یک منطقه زندگی میکرده و به آن محدود بودهاند اما عالمان ربانی امروز و این دوره گاه عالَمی را باز میکنند و کار آنان از یک ناسوت فراتر است؛ هرچند زمانهٔ ما زمان غفلت است و لقمهها بیشتر آلوده است. کسی که همچون حضرت موسی علیهالسلام به مقام طوی رسیده است خود را با چه کسی میتواند مقایسه کند و هر قیاسی برای
- مستدرک الوسائل، ج ۱۷، ص ۳۲۰٫
(۷۳)
او مع الفارق است؛ چرا که وی وجه شباهتی با کسی ندارد. مدرسهٔ ما باید مثل وادی طوی باشد و زیبایی و تمیزی از در و دیوار آن نمایان باشد. من گاه آرزو میکنم ساعتی در یکی از مدارس که خلوت باشد بنشینم و فقط نفس بکشم. روح قدسی که بر این مدارس حاکم است و خیلی باصفاست را باید قدر دانست و از آن غفلت نورزید. تا میتوانید از این فضا و از این هوا استنشاق کنید. در وادی طوی کفشی برای دیگری نبوده است که به حضرت موسی بگویند آن را جُفت کن. چهقدر خوب است صبحها که بلند میشوید و از در حجرهها رد میشوید کفشهای دوستان خود را جفت کنید و اگر کثیف است آن را تمیز نمایید. گاه جفت کردن یک کفش امتدادی صد ساله پیدا میکند و دستگیر وی و فرزندان او میشود؛ چرا که طلاب ایتام آل نبی صلیاللهعلیهوآله هستند و کمترین محبتی به آنان سبب سعادت میگردد. مدیران مدارس علمی چنان ایثار و گذشتی دارند که وقت و عمر خود را برای تربیت فرزندان امام صادق علیهالسلام میگذارند و این گذشت و بزرگواری پر افتخاری است و صفای فراوانی را میطلبد. شما وقتی دوستان طلبه را میبینید دست آنان را به گرمی بفشارید و با همدیگر معانقه داشته باشید و وقتی به هم میرسید تعظیم و حرمت داشته باشید گویی یک ولی اللّه را دیدهاید و با سلامی خیلی جلف از کنار هم رد نشوید. اینجا منطقهٔ طوی است، نه قهوهخانه. ما نباید برای همدیگر قانون وضع کنیم اما باید به عشق به هم احترام بگذاریم. ما نباید از اینکه کسی
(۷۴)
کفش ما را جفت میکند خوشامد داشته باشیم که چنین چیزی قساوت قلب میآورد و چنین فردی بیمار روانی است که باید برای درمان به تیمارستان رود و غدهٔ چرکین و گندیدهٔ هوای نفس را از خود بردارد، بلکه باید از بوسیدن دست عالم خوشامد داشته باشد که عین خیر و صفاست. شما باید حرمتی که این عمامه و عبا دارد را قدر بدانید. عبا و نعلینی که میتوان آن را به دست گرفت و خداوند را به آن قسم داد و حاجات خود را از او خواست. باید قدر خود را دانست. ما به حوزه نیامدهایم که فقط درس بخوانیم، بلکه آمدهایم تا دستکم به مقام وحی و الهام که ظرف توسط کمال است برسیم.
بنشینیم و مدتی با خود بیاندیشیم که ما در چه مرحله و مرتبهای هستیم. البته گفتیم مرتبهٔ وحی و الهام آن نیز هنوز با مشکلاتی همراه است و خداوند به مثل حضرت موسی علیهالسلام باید خود را با تأکیدهای مکرر معرفی نماید تا پیامبری همچون وی که صاحب کتاب آسمانی و از پیامبران صاحب عزم است آن را باور نماید و هنوز وی به بیدارباش و علایم هشیاردهنده نیاز دارد.
خداوند در این مرتبه به حضرت موسی علیهالسلام میفرماید: «فَاسْتَمِعْ لِمَا یوحَی». استماع و نیوشیدن در مرتبهٔ فقدان پیش میآید و این وحی با انزال و تنزیل قرآن کریم که وحی ویژهٔ مقام ختمی صلیاللهعلیهوآله است تفاوت بسیار و فاصلهای طولانی دارد. از این بحث علمی که باید آن را در جای خود پیگیر شد بگذریم و بحث خود را فراموش ننمایم و آن
(۷۵)
اینکه قیاس طلبه با هر چیزی مع الفارق است. ما نباید این مقام را با هیچ چیز دیگری قیاس کنیم و خود را در وادی ناسوت از عقب ماندگان دنیاطلب بدانیم، بلکه به قول آن شاعر باید گفت:
به خدا غریب شهرم که ندارم آشنایی
به خدا که این گدایی ندهم به پادشاهی
البته اگر من بودم میگفتم: به خدا که این گدایی ندهم به هر خدایی.
ما در زمان غیبت به سر میبریم که زمان غربت و قلت یاران حق است و یتیمی و بی پناهی بر طلاب سایه افکنده است. البته به حمد الهی و به برکت انقلاب اسلامی، حوزهها نظمی یافته و تا حدودی به امور طلاب رسیدگی میشود اما گذشتگان ما خون دلها خوردهاند تا این میراث اسلامی را به ما رساندهاند البته آنان به این مقامات زودتر میرسیدند چرا که بلا ولا میآورد و عافیت سبب غفلت میشود. چلوکبابهای افطاری امروزی آروغ میآورد و باید خود را کنترل کرد که ظرفها کوچک است و کمترین پست و عنوانی و جذب این اداره و آن ارگان شدن بیماری این ظرف و کوچکی آن را آشکار میکند.
روزی یکی از مسؤولان به من گفت حاج آقا من طلبههای خوبی را میخواهم تا در ادارهٔ خود از آنها استفاده کنیم. به او گفتم جذب طلبههای خوب حرام و ظلم به حوزه است و آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) از شما راضی نیست. شما باید طلبهای را جذب نمایید که دیگر نمیتواند درس بخواند. طلبهای که از درس و بحث
(۷۶)
بریده و افتاده است وگرنه نگاه داشتن طلبههای ضعیف برای آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) و جذب نیروهای خوب برای خود ظلم به دین است. بله، روزی بوده است که یک شیخ انصاری قدسسره میتوانسته دنیای تشیع را اداره نماید؛ چرا که عموم مردم حتی سواد خواندن و نوشتن نداشتهاند اما امروزه حتی دانشگاهیانی که دارای مدرک هستند چنان فراوان شدهاند که برای اشتغال خود با مشکل مواجه هستند و عالمان دینی میخواهند رهبری چنین افرادی را به دست گیرند و طبیعی است در قیاس با آن زمان که شیخ انصاری رحمهالله بوده است شما باید دهها برابر قویتر از شیخ و ملاصدرا و ابن سیناها باشید؛ هم در علم و هم در ایمان، ادب، اخلاق، روش و منش. به عبارت دیگر، طلبهٔ امروز باید دست کم مقام طوی داشته باشد تا بتواند به راهنمایی و هدایت دینی افراد جامعه بپردازد و مردم امروز به سبب رشدی که در علم دارند عالمی را که کمتر از آن باشد نمیپذیرند. طلبهای که مقام طوی نداشته باشد شرایط پیشتازی و رهبری را ندارد و در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه نمیتواند احساس و اظهار حقارت نکند، اما اگر شما مقام طوی داشته باشید، هر استاد مکتب دیدهای در نزد شما کوچک است و تمامی دانش او در برابر دریای بیکران دانش شما که به الهام و وحی الهی متصل است اندک میباشد و وحدت حوزه و دانشگاه از این رهگذر است که شکل میگیرد. دانشگاه از حوزه انتظار چنین دانشی را دارد و با دیدن چنین علمی
(۷۷)
است که به حوزه رو میآورد و آن را میپذیرد وگرنه با علمهای حافظهای و معلوماتی نمیتواند پذیرشی نسبت به آن داشته باشد؛ چرا که خود را در این علمها در افقی بالاتر از حوزه مییابد و در این صورت، انتظار دارد نگاه حوزه به وی باشد و حوزویان دستکم ادبیات فارسی خود را از آنان فرا بگیرند تا بتوانند سخن گفتن خود را تصحیح کنند. اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد.
(۷۸)
سینای ۵
بریدگی، بردباری و بندگی
حق تعالی میفرماید: «وَهَلْ أَتَاک حَدِیثُ مُوسَی، إِذْ رَأَی نَارا فَقَالَ لاِءَهْلِهِ امْکثُوا إِنِّی آَنَسْتُ نَارا لَعَلِّی آَتِیکمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَی النَّارِ هُدًی، فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِی یا مُوسَی: إِنِّی أَنَا رَبُّک، فَاخْلَعْ نَعْلَیک إِنَّک بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی، وَأَنَا اخْتَرْتُک، فَاسْتَمِعْ لِمَا یوحَی، إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنَا، فَاعْبُدْنِی، وَأَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکرِی»(۱).
در بحثهای گذشته، از وادی طوی و عظمتی که این وادی دارد، گفتیم. باید توجه داشت عظمت یک وادی و یک مکان یا زمان به محتوا و مظروف آن است و آنچه این وادی را محترم مینماید؛ بهگونهای که باید پابرهنه در آن حضور یافت، به محتوایی که در آن قرار دارد، باز میگردد. آنچه حوزههای علمی را قداست میبخشد و مدارس دینی را حرمت میدهد، محتوایی است که باید در آن باشد.
- طه / ۱۰ ـ ۱۴٫
(۷۹)
آنچه عالمی را از دیگر عالمان ممتاز میسازد و به وی قداست میبخشد، همین محتواست که ما از آن به «زی طلبگی» یا راه و رسم طلبگی یاد میکنیم که همان سیرهٔ انبیای الهی علیهمالسلام است؛ حقیقت بیکرانی که در وجود عالمی ریخته میشود و او را ربانی مینماید؛ نور ولایتی که بر دل دانشیان شیعی پرتوافکن میشود. تفاوت میان حوزه با دیگر مراکز علمی و تفاوت میان عالم دینی با دیگر دانشمندان در همین نکته نهفته است. این انتساب؛ اعم از آنکه ظاهری، عنوانی و صوری باشد یا حقیقی، معنوی و باطنی، سبب عظمت و شرافت حوزویان میگردد و این شرافت برآمده از مظروف و محتوایی است که در آنان وجود دارد. این محتوا «زی طلبگی» نامیده شده که نحوهٔ حرکت و سیر طلبه و سلوک و سرور او را بیان میدارد. این بیان را ما از آیات سورهٔ طه بیان میداریم.
در این آیات، سه بیان کلی وجود دارد: «فَاخْلَعْ نَعْلَیک»، «فَاسْتَمِعْ لِمَا یوحَی» و «فَاعْبُدْنِی، وَأَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکرِی». این سه مرحله، دارای ترتیب و چینش مرتب است و باید به این ترتیب نیز توجه داشت. اگر عالمی چنان دانا و وارسته باشد که بتواند این سه مرحله را طی نماید، این قدرت را مییابد که چارهجوی هر مشکل و معضلی باشد.
ما قرآن کریم را یک کتاب با مهندسی و علم مدرن میدانیم و آنچه حوزههای علمی در رابطه با قرآن کریم ارایه دادهاند بسیار ناچیز است بهگونهای که به چشم نمیآید و ما هنوز ژرفای: «وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یابِسٍ إِلاَّ
(۸۰)
فِی کتَابٍ مُبِینٍ»(۱) را در نیافتهایم. در آیهٔ مورد بحث، هم مسایل فلسفهٔ اخلاق و هم اخلاق فلسفی و هم موضوعات روانشناسی آمده است که ما بخشی از آن را توضیح میدهیم.
گفتیم این آیات، کمال نهایی را بیان نمیدارد و به تبیین کمال متوسط میپردازد و وحی تنزلی و انزالی که ویژهٔ مقام ختمی صلیاللهعلیهوآله است، برتر از این مقام میباشد؛ هرچند آن نیز کمال پایانی نیست.
در این آیات، تحصیل کمالات انسانی بر سه ضلع یاد شده قرار گرفته است. نخستین ضلع آن «فَاخْلَعْ نَعْلَیک» است که بیان میدارد نخست باید تمامی علاقهها را دور ریخت و تعلقات ناسوتی را از خود برداشت. طلبه وقتی در این مقام قرار میگیرد نباید هوس خانهٔ آن چنانی و خودروی این چنینی داشته باشد. مسابقهٔ کسب ثروتی که در جامعه هست نباید او را تکان دهد. اگر مراکز تفریحی را میبیند، نباید دل وی بلرزد و به این سمت تمایل یابد که ای کاش من نیز امکاناتی داشتم و میتوانستم از این تفریحات و سرگرمیها بهرهمند شوم. وقتی به غربت قم گرفتار میشود، خاطرهٔ خوش جمع فامیل و آشنایان و دید و بازدیدهای وقت افطار یا نوروز، از نهاد او آه بر نیاورد و شیرینی خاطرهٔ آن لحظهها کام امروز وی را تلخ نسازد. او با درآوردن پایافزار خود، باید هر چیزی را رها کند و آزاد آزاد باشد و تعلقی او را به هم نریزد. هوسهای جوانی و تمایلات آن بر وی غلبه
- انعام / ۵۹٫
(۸۱)
نکند. البته، طلبه باید آگاه باشد نه ساده و ناسوت را با آگاهی ترک کند. او باید لذتها را بشناسد و نفس وی بتواند شیرینی آن را دریابد و چنین نباشد که چشم و گوش وی بسته باشد و با ناآگاهی از آن در گذرد که چنین گذری با بیداری اژدهای نفس، خرمن وجود او را میسوزاند. باید هفت خط عالم بود ولی بیخط و ربط گردید و تنها صراط مستقیم را خط خود دید. طبیعی است کسی که صراط را نمیشناسد، مستقیم آن را نیز در نمییابد. باید در زمینهٔ دنیا و ناسوت نیز هوشمند و هوشیار بود و با این وجود به آن دل نبست. خاطرات و هوسها مانع ترسیم ضلع نخست کمال آدمی است و باید آن را آگاهانه ریخت. ریاضت طلبگی به این است که طلبه خود را مهاجر به سوی خداوند بداند و هرچه غیر خداست را پشت سر بگذارد وگرنه بازیهای ذهن، او را میگیرد و مانع پیشرفت و کمال وی میشود و وی را به هر سویی و هر جایی میبرد. نخست در ذهن خود به میهمانی آشنایان میرود، هوس رانندگی با فلان خودرو را مینماید و فردا به دنبال آن میرود و درس و بحث خود را ترک مینماید. اگر این علقهها از وجود آدمی پاک نشود، گاه شاخه شاخهٔ آن در هشتاد سالگی از دل آدمی ظهور مییابد و در آن زمان، نیرو و توانی برای قطع آن نیست و مصداق: «وَأُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ»(۱) است. علایق دورهٔ جوانی گاه در نهاد جگر انسان لانه میکند و گاه پنجاه سال پنهان
- بقره / ۹۵٫
(۸۲)
میماند و ناگهان سر بر میآورد و کسی را سر پیری به معرکهگیری وا میدارد. اگر ریشههای ضعیف علایق در دورهٔ جوانی از دل انسان ذره ذره بیرون کشیده نشود، در درازای زمان به درختی تنومند تبدیل میگردد و دیگر توانی در آدمی نیست که بتواند آن را قطع نماید. برای این کار نیز باید خود جوشش داشت و آب دستی کافی نیست و چاه وجود آدمی را باتلاق میسازد و این آب خودجوش است که آن را صافی مینماید و نباید انتظار داشت مدرسه بر شماها همانند سربازخانهها سخت بگیرد. مدرسه تنها میتواند هدایت و برنامه داشته باشد. توجه دارید که داشتن نظم، محور و اساس غیر از زورمداری است و مدارس علمی آزادی و صداقت را پاس میدارند و در این فضای آزاد باید خرده تعلقات دنیایی را از دل زدود که این استخوانهای ریز اگر بزرگ گردد، دیگر هیچ جراحی نمیتواند آن را با حفظ سلامت آدمی بیرون آورد. باید حساب تعلقات، توقعات و تمایلات را داشت و آنها را در وجود خود کشف نمود و به دست آورد. اگر کسی هزار علقه داشته باشد اما آن را بشناسد بهتر است تا کسی که ده علقه دارد اما از هیچ یک آگاهی ندارد؛ چرا که بیخبری از تعلقات بسیار خطرناک و کمرشکن است. باید امیال، آرزوها، هوسها و خواستههای خود را شناخت و دید چه خواستههایی بر دل انسان سنگینی میکند.
بعد از رفع تعلقات، نوبت استماع میرسد. خداوند میفرماید:
(۸۳)
«فَاسْتَمِعْ لِمَا یوحَی». کسی که تعلقات خود را ریخته است، هنوز علم و دانشی ندارد و راه را از چاه نمیشناسد و باید قدرت شنیدن خود را بالا ببرد. او باید بتواند صدای دیگران را بشنود و تحمل بالایی در این زمینه داشته باشد و زود از کوره به در نرود. استماع در ظرف استعداد و فقدان است. استماع با سماع تفاوت دارد و «زیادة المبانی تدل علی زیادة المعانی» بر آن صدق میکند. طلبه در مرتبهٔ نخست، با دورریزی تعلقات، خود را سبک و آرام میکند ولی میتواند قدرت استماع نداشته باشد، که در این صورت، ضلع دوم کمال را از دست داده و صرف تخلیه، برای او کارگشا نیست و باید با استماع، به تخلیه و تجلیهٔ خود بپردازد.
اما استماع نیز دارای سه مرتبه است. ما نخست باید از خداوند شنوایی داشته باشیم: «فَاسْتَمِعْ لِمَا یوحَی». خداوند باید در دل ما روشن و آشکار باشد و ما به آموزههای او اهتمام داشته باشیم. بعد از آن باید از اولیای معصومین علیهمالسلام پیروی داشته باشیم که ولی نعمت ما هستند. البته طلبه به تنهایی نمیتواند از کتاب و سنت استفاده کند و نیاز به مربی و استاد دارد. کسی که استادپذیر نیست و به مربی اهتمامی نمیدهد بیچارهٔ دنیا و آخرت است و کتاب و سنت نمیتواند به کمک وی آید. همانطور که بدون اولیای معصومین علیهمالسلام نمیتوان رستگار شد، طلبه بدون مربی نمیتواند روی رستگاری ببیند. طلبه نباید در این خیال باشد که خود خوب میفهمد و بهترین طراح و
(۸۴)
برنامهریز زندگی خود هست و سلیقهٔ خود را بر دانش و تجربهٔ استاد ترجیح دهد. البته باید توجه داشت که معلم با مربی تفاوت دارد. درسهایی که شما پیش چند استاد میخوانید بدون آنکه از استاد سراغ بگیرید، در واقع در آن درسها معلم داشتهاید اما شما هیچ گاه نمیتوانید از مربی خود جدا بشوید و دیگری را به جای او بنشانید و اگر چنین نمایید وجودی خط خطی و معوج پیدا میکنید و جلا و رونق خود را همانند چرکنویسی که مطالب آن چند بار پاک و نوشته شده از دست میدهید. پس استماع نسبت به خداوند و احکام الهی، سنت و اولیای معصومین علیهمالسلام و استماع از مربی است و اینگونه است که هیچ گاه نمیتوان نوار و سی دی را به جای استاد و مربی نشاند؛ چرا که دم و نفس اثر خود را دارد و این دَم است که میتواند انسان را بسازد بیش از آنکه استعداد، تحصیل و مطالعهٔ وی به کار آید. شما اگر کتاب شریف «آداب المتعلمین» را ببینید، توصیه میکند دو ماه بگردید تا مربی خوبی پیدا نمایید و بعد یک عمر در خدمت وی درآیید. اولین نقش را مربی بر جان آدمی وارد میآورد. متأسفانه حوزههای ما به تقلید از دانشگاه کتاب محور شده و مربی و استاد نقش محوری در تربیت طلاب ندارد. شما اگر یک مربی خوب داشته باشید و نزد وی حتی روزنامه بخوانید بهتر از آن است که کتابهای مکاسب و کفایه را پیش معلمان که نقش مربی را ندارند بخوانید. خواندن روزنامه در نزد مربی، میتواند طلبه را عالم نماید اما خواندن مکاسب و کفایه در نزد
(۸۵)
معلمانی که نقش مربی انسان را ندارند، نه تنها چنین تأثیری ندارد، بلکه راه علم و عالمی را نیز طولانیتر میسازد. دَم مربی چنین نقشی دارد. نوار و سی دی هیچ گاه نمیتواند علمزا باشد و تنها بر معلومات آدمی میافزاید. چنین درسی مثل خواندن نماز بدون وضوست که طهارت و کمال نمیآورد. طلبه باید بتواند حرفهای دیگران را بشنود و قدرت استماع از مربی داشته باشد. اهل علم در گذشته این امتیاز را داشتند که از بزرگان و مربیان خود استماع داشتند. طلبه نیز باید این راه را چنان رود که رهروان رفتهاند. کسی که استماع دارد هوشمند میشود. البته قدرت استماع نیز این نیست که انسان هر صدایی را بشنود و به هر راهی برود، بلکه استماع وی باید نسبت به «لِمَا یوحَی» باشد یعنی نسبت به عالمان و مجتهدانی که سمت ترجمانی وحی را دارند و لسان صدق مکتب شیعه به شمار میروند. کارشناسی که میتواند کتاب و سنت را تحلیل نماید.
این آیهٔ شریفه، نظام طلبگی را بهخوبی تبیین میکند و روح آن را بیان میدارد و مراحل مختلف آن را به ترتیب میشمرد و یکی از اضلاع کمال آدمی را قدرت استماع از آموزههای وحیانی و مربیانی که سمت ترجمانی آن را دارند میشمرد و با این روند است که این شکوفه به بار مینشیند و میوه میدهد. طلبهای که قدرت استماع ندارد به هرج و مرج دچار میشود و خودسر میگردد و در نهایت نیز با گزینش سلیقهای کلمات، دستمالی و خط خطی میشود بهگونهای که
(۸۶)
دیگر هیچ نقاش ماهری نمیتواند این صفحهٔ چروک شده را نقشی زیبا بزند و آلودگی را از آن بردارد. طلبه بیش از هر کس دیگری به مشورت با مربی کارآزموده و لایق در تمامی شؤون زندگی نیاز دارد. حوزه برای این مهم باید در هر مدرسه، یک مرکز مشاوره داشته باشد و البته از مربیان حاذق که همان عالمان ربانی هستند برای ارایهٔ مشورت به طلاب بهره ببرد و آنان را همانند اولیای معصومین علیهمالسلام به سوی خدا رهنمون شوند و نه چیز دیگر: «و کلّ إلی ذلک الجمال یشیر» وگرنه همچون عیسویان به اقانیم سه گانه گرفتار میآیند و عبد اللّه را به جای اللّه مینشانند که اگر چنین شد عبد و معبود هر دو به جهنم میروند: «إِنَّکمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ»(۱). البته این معبود ذاتی است که در دل آنان است و به جهنم میرود، نه معبود عرضی، از این رو حضرت عیسی علیهالسلام معبودی تعلقی و عرضی است که بهشت جایگاه مبارک ایشان است. به هر روی نباید ما کسی را جلوی خداوند بگذاریم تا خدا را نبینیم و اولیای معصومین علیهمالسلام همواره بر آن بودند تا خداوند را به ما معرفی نمایند و ما را به توحید و یکتاپرستی رهنمون شوند و اظهار ارادت به آن بزرگواران علیهمالسلام نباید مانع یافت شیرینی خداوند در دلها شود. مربی نیز باید سمت ترجمانی خود را حفظ نماید و سلیقهای یا هوایی سخن نگوید و آنچه میگوید مستند به شریعت و مستدل به برهان باشد و حرفشنوی از مربی نیز باید از سر آگاهی باشد.
- انبیاء / ۹۸٫
(۸۷)
اما پس از رفع تعلقات و پیدا کردن مربی و زانو زدن در برابر وی و داشتن تحمل استماع و قدرت شنیداری، تازه لیاقت بندگی حاصل میشود و ضلع سوم مثلث کمال ترسیم میگردد: «فَاعْبُدْنِی، وَأَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکرِی». در این صورت است که میشود بندهٔ خدا شد، نه دیگران و خداوند هم میفرماید بندهٔ من باش و بند غلامی دیگران را بر گردن میفکن.
در اینجاست که حکمت عملی با «فَاخْلَعْ نَعْلَیک»، و حکمت نظری با «فَاسْتَمِعْ لِمَا یوحَی» کامل میشود و بنده میتواند به بندگی آگاهانه رو آورد و خطاب: «فَاعْبُدْنِی، وَأَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکرِی» را بشنود. در این مقام، جشن سجاده بگیرد که در این صورت است که عبادت، بر غرور فرد نمیافزاید و او را به دام جهل مرکب گرفتار نمیسازد و بندگی خلعت وی میگردد و تکبر را از نهاد او بر میدارد و آزاد اندیشی و رهایی را بر او ارزانی میدارد. کسی که با نمازی به غرور دچار میشود نباید نماز نافله و مناجات داشته باشد که وی را فاسد میسازد. بنده حدود شش یا هفت سال داشتم که شبها برای عبادت به مسجد محله میرفتم. کلید آن را میگرفتم و بهگونهای که کسی متوجه نشود، به مسجد میرفتم و در آنجا به نماز و عبادت مشغول میشدم. شبی بسیار تاریک، وضو گرفتم و به نماز ایستادم. ظلمت و تاریکی آن شب بسیار به چشم میآمد و ناگاه در نماز به ذهن من میآمد آیا کسی در این تاریکی بیدار هست و مانند من که کودکی بیش
(۸۸)
نیستم به نماز بایستد. با این خیال، نماز را رها کردم و به ستون مسجد تکیه دادم و نشستم و با خود گفتم این نماز به درد چه کسی میخورد؟ به تو چه که چه کسی خواب و چه کسی بیدار است؟ باید او را بندگی کرد و دیگر به کسی کار نداشت که چه میکند و چه نمیکند؟ مثل آدمی درمانده یک لم به ستون مسجد تکیه دادم و دیگر نتوانستم بر پای خود بلند شوم و نماز بخوانم. نماز و عبادت باید بندگی بیاورد. کسی که بنده میشود و به عبودیت میرسد میتواند نماز بگزارد، نه آن که نماز وی سبب غرور و تکبر او گردد. کسی که خلعت بندگی و ردای عبودیت بر تن دارد؛ کسی که در تشهد بر او درود میفرستیم و او را به نام بندهٔ خداوند میخوانیم و از او به «عبده و رسوله» یاد میکنیم. عبودیت در این فراز بر رسالت پیشی گرفته است و به این معناست که شرافت بندگی از رسالت بالاتر و برتر است و این بندگی است که علت و سبب رسالت میباشد و رسالت ظهور بندگی است و این ترتیب و چینش ویژگی دارد؛ همانطور که واژگان «بسم اللّه الرحمن الرحیم» ترتیب خاص خود را دارد و باید «الرحیم» بر «الرحمان» مقدم باشد؛ چرا که رحیم صفت خاص و رحمان صفت عام است اما از آنجا که اللّه اسم جمعی است، رحمن که اسم عام است در کنار آن آمده است. عبودیت و بندگی، هم علت فاعلی کمالات و هم علت غایی آن است.
نقشهٔ کمال یک طلبه و مسیر وی چنین است و باید مراحل زیر را طی نماید تا به کمال متوسط دست یابد:
(۸۹)
نخست اینکه تعلقات را از خود دور نماید و هوسها و میلهای خود را کنترل نماید؛ بهطوری که هیچ میلی بر دل وی سنگینی نکند؛ نه هوس قدرت داشته باشد و نه شهرت و نه همنشینی با زیبارویان و نه سکونت در کاخهای بلند فرعونصفتانی که تفرعن از آن میبارد و نه سواری بر خودروهایی که زیبارویی را با خود میبرد.
دو دیگر آن که قدرت استماع داشته باشد آن هم استماع بر امور وحیانی. در این مرحله باید نسبت به خدا اندیشه داشت و خدا را فهمید. چنین نباشد که کسی در فقه و اصول به اجتهاد برسد، ولی در باب خدا از خدا بیش از پدر و مادر کمسواد خود چیزی نداند. باید خدا را برای خود صاف کرد و در فهم او دستاندازی نداشت. کسی میتواند مخاطب «إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنَا» قرار گیرد که اندیشه و فکر خود در رابطه با خداوند را صافی نموده باشد و نگاه وی به خداوند تقلیدی و عامیانه نباشد و خداوند را باور نموده باشد و بداند که خدا دارد. کسی که از خداانکاری و خداانگاری گذشته و در موضع گناه، خودنگهدار است و لیز نمیخورد. کسی که در برابر معصیت دوام نمیآورد خدایی خیالی دارد و خداانگار است و میپندارد خدا دارد اما خدا ندارد. کسی که در این مرتبه هست مؤمنی خداباور است که برتر از آن به خداداری رسیده است و بعد از آن نوبت «ولایت» میرسد: «اللهمّ عرّفنی نفسک؛ فإنّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک.
(۹۰)
اللهمّ عرّفنی رسولک فإنّک إن لم تعرّفنی رسولک لم أعرف حجّتک»(۱).
ـ خدایا، خودت را به من بشناسان که اگر تو را نشناسم، پیغمبرت برای من مفهومی ندارد؛ چرا که پیامبر از ناحیهٔ تو به پیامبری رسیده است. باید در خلوت و تنهایی و در مناجات و دعا و در سجدهها این دعا را خواند که «دعای معرفت» است. معرفت نیز بر معیار شناخت ذات و حقیقت است و نه اوصاف و اعراض که شناخت آن شأن علم است. ما باید نخست عرفان خداوند را پیدا کنیم و سپس به معرفت صاحبان ولایت نایل آییم و بار خود را ببندیم و در صورتی که احساس وظیفه نمودیم، حال به سراغ خلق خداوند برویم. تبلیغ وظیفهٔ اولی و شأن اولیای الهی است نه افراد عادی و معمولی. ما باید نخست بر شناخت خدا سرمایهگذاری کنیم و تلاش در هر حوزهٔ دیگری را بدون این امر، نقش بر آب بدانیم و به این حقیقت برسیم که: «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ»(۲). کسی میتواند در مرتبهٔ بندگی قرار گیرد که در مرتبهٔ استماع، خداوند را شناخته باشد و کسی میتواند به اقامهٔ نماز بایستد که خداوند را پیش از آن یافته باشد. ما نماز نمیخوانیم تا خدا را پیدا کنیم، بلکه باید خداوند را پیدا کرده و به دیدار او رسیده باشیم و سپس برای او نماز بگزاریم و چنین نمازی جلای آن رؤیت
- کافی، ج ۱، ص ۳۳۷٫
- آل عمران / ۱۸٫
(۹۱)
پیشین است. ما نماز نمیخوانیم تا خدا را پیدا کنیم، بلکه برای خدایی که او را یافتهایم نماز میخوانیم. نماز به قصد قربت نیاز دارد و کسی میتواند این قصد را بیاورد که خدا را پیش از آن دیده باشد. همانطور که قاف «قریب» با «غین» غریب قریب المخرج است و احتمال اشتباه در تلفظ آن وجود دارد و سبب دگرگونی معنایی آن میشود، از این رو برخی میگویند بهتر است این نیت را بر زبان نیاورد تا اشتباهی رخ ندهد. ما هنوز وارد نماز نشدهایم و باید قصد قربت بکنیم و نیت از شرایط داخلی نماز و از اجزای خارجی آن است. نیت شرطی است که بر تمامی اجزای نماز اشراف دارد و آن را نماز میکند.
عبادت در انسان در صورتی تحقق مییابد که انسان علاقههای نفسانی و ناسوتی را از خود دور کرده باشد و نسبت به خداوند و اولیای او و مربیان ربانی خویش قدرت استماع داشته باشد و چنین عبادتی است که کمال میآورد و در پرتو هدایت آنان از آفتها و آسیبها مصون میماند. بله، طلبهای که درس و تحصیل برای او اصالت دارد و جز آن کاری ندارد یا خودسرانه در پی کسب کمالات میرود و استماعی در وجود او نیست و آداب تربیت و ادب را پاس نمیدارد، به چنان گمراهی کشیده میشود که گرفتاری وی را از هر پدیدهای بیشتر میسازد. شیخ بهایی رحمهالله مثال خوبی میآورد. وی میگوید هیزمکشی که برای جمع هیزم به بیابان میرود، اگر پشتهٔ خار خود را سنگین نماید، این پشته او را بر زمین میزند و او را بر
(۹۲)
روی زمین درازکش مینماید. جمع علمی که در آن نور معرفت نباشد نیز چنین است و حجاب راه میشود و تنها بر کبر، غرور و گمراهی آدمی و غفلت و قساوت او میافزاید. علم باید در کنار عبادت و معرفت باشد و وجه امتیاز حوزه از دانشگاه و دیگر مراکز علمی و تحقیقاتی در همین نکته است. حوزههای علمیه طلبه را پرورش میدهد تا شبیه انبیای الهی باشد و قدرت وحی و الهام را در او زنده مینماید نه آنکه بخواهد موسیو و پرفسوری تحویل جامعه دهد که علم خود را بدون وضو تحقیق مینماید و ریشه در امور معنوی ندارد و کسی او را به نام عالم ربانی نمیشناسد. خدا رحمت کند مرحوم شهید ثانی در لمعه وقتی میخواهد از استنباط و اجتهاد سخن بگوید، آن را منحصر به در دست داشتن مبادی و علوم مقدماتی نمیداند و افزون بر آن میگوید باید ملکهای قدسی داشت تا بتوان به اجتهاد دست یافت. اجتهاد در حوزههای علمی یک فوت دارد وگرنه هر کاسهای که شما بسازید، ترک بر خواهد داشت. یک کمونیست نیز میتواند علوم اسلامی را فرا بگیرد، اما تفاوت او با مجتهد دینی در این است که آن ملکهٔ قدسی در وجود او نیست. ما چیستی «ملکهٔ قدسی» و تفاوت آن با «مقام ولایت» را در کتاب «جامعهشناسی عالمان دینی» توضیح داده و در آن نکاتی آوردهایم که در جای دیگر به دست نمیآید.
(۹۳)
نکتهٔ پایانی این جلسه را عرض نمایم و آن این که عالمان امروز ما بیش از گذشتگان درس میخوانند و اطلاعات دارند. شیخ مفید در زمان خود این همه استاد ندیده و کتاب نخوانده است. شیخ طوسی نیز چنین میباشد، ابن سینا و ملاصدرا نیز همین حکایت را دارند اما برخی از طلاب ما گاه میشود که سی سال درس خارج میروند. چنین کسی قدرت فکری و اندیشاری خود را از دست میدهد. او همانند روحانیان کاروانهای حج و زیارت است که گاه سی بار به خانهٔ خدا میروند و تنها بر خبیثی آنان افزوده میشود؛ چرا که حتی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله با همهٔ وسعت و گسترهٔ وجودی که داشتهاند این همه به حج نرفتهاند. اینکه در روایات است: «خدّامنا وقوامنا شرار خلق اللّه»(۱) برای همین منظور است. نزدیک شدن به برخی از بزرگان و اولیای الهی مشکلآفرین میشود. باید بر کیفیت کار وقت گذاشت، نه بر کمیت آن. شما باید در عرض چند ماه یا چند سال که به طلبگی پرداختید انوار الهی را ـ که به سر و رو و بر دل و جان شما بارش دارد ـ و چشمههای معرفت و حکمت را ـ که از وجود شما سرازیر میشود ـ احساس نمایید.
انشاء اللّه خداوند صفای باطن و حسن نیت به ما عطا نماید و تمامی کدورات را از دل بزداید و به ما معرفتی دهد تا قدر شبهای
- بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۳۴۳٫
(۹۴)
قدر را بدانیم و خلوت آن را از دست ندهیم. خداوند به ما معرفت و شناخت وظیفه و تکلیف و معرفت به دین و دیانت عطا بفرماید و ما را جزو یاران، سربازان و دوستان حضرت صاحب الامر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) محسوب بگرداند. نظام و انقلاب ما را مؤید و منصور بدارد. شهدای ما و عالمان گذشته را غریق رحمتهای الوهی خود بفرماید. برای سلامتی خود و شادی روح شهدا صلواتی محبت بفرمایید: اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم.
(۹۵)
(۹۶)
سینای ۶
فرجام طلبگی
قرآن کریم میفرماید: «وَلَمَّا جَاءَ مُوسَی لِمِیقَاتِنَا وَکلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیک قَالَ لَنْ تَرَانِی وَلَکنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی، فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکا وَخَرَّ مُوسَی صَعِقا، فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ: سُبْحَانَک تُبْتُ إِلَیک وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ»(۱).
در مباحث پیشین گفتیم که ورود به وادی طوی با همهٔ خصوصیات و صفاتی که دارد، مرتبهٔ متوسط در کمال میباشد.
ما نخست باید مقاماتی را که برای یک طلبه قابل وصول است بشناسیم و بدانیم طلبه در این باشگاه علم و دیانت و در این رزمگاه عمل و ریاضت، تا چه مرتبهای میتواند ارتقا یابد؟ آیا وی میتواند به مرحلهای رسد که از برگزیدگان (و از مصطفیها، مرتضیها و مجتبیها) گردد و صفات ربوبی الهی را در خود متمثل، متعین و ملموس نماید یا خیر؟
- اعراف / ۱۴۳٫
(۹۷)
در وادی طوی، میشد به رؤیت دست یافت و ندایی غیبی شنید و کسی را دید و با ملکی نشست و مردهای را دیدار کرد و این امور کار مشکلی نیست.
یادم میآید روزی به مرحوم آیتاللّه الهی قمشهای رحمهالله عرض کردم آقا، چرا خوردن پیاز در شب جمعه کراهت دارد؟ ایشان فرمودند ملایکه در این شب رفت و آمد دارند و به نزد کسی که پیاز خورده است نمیآیند. به ایشان عرض کردم آنها باید منت ما را داشته باشند نه اینکه ما منت آنها را داشته باشیم و پیاز نخوریم. آنها هستند که مشتاق پر گشودن در زیر پای عالمی هستند. بعد به ایشان عرض کردم احتمال دارد این مطلب برای آن باشد که زن و شوهر بهتر است در شب جمعه با هم باشند و کراهت استفاده از پیاز در این شب، شاید به این جهت باشد وگرنه نه فرشتگان به پیاز آلرژی دارند و نه شب جمعه با شبهای دیگر برای آن در رابطه با پیاز تفاوتی دارد.
به هر روی، در بحثهای گذشته گفتیم که آنچه برای طلبه مهم است دیدن خداست. دیدن کسی که اولیای خدا را به کنده نشانده و آنان را به زانو کشیده و به خاک انداخته و به «سبّوح قدّوس» وا داشته است. مهم خدا دیدن است و نه خدا شنیدن.
در مرتبهٔ متوسط، ما از خداوند میشنیدیم و به او علم داشتیم اما در این مرتبه از رؤیت خداوند سخن میگوییم. حکایت این مرحله در آیاتی که خدمت شما قرائت شد آمده است. خداوند در سورهٔ
(۹۸)
اعراف بعد از اینکه حضرت موسی را در وهلهٔ نخست برای سی روز و سپس برای ده روز دیگر بر کوه طور نگاه میدارد، میفرماید حضرت موسی از خداوند خواستار رؤیت او شد.
ما حجرههای شما را مانند کوه طور میدانیم که میتوان در آن چلهنشینی داشت. ما مدارس شما را همانند میقات و وادی طوی میدانیم. حضور شما در این وادی فصل خوشی شماست که باید قدر آن را پیش از آنکه خانهنشین شوید و آن را از دست دهید بدانید. ریاضتها و مجاهدتهای شما در این فصل و در این فضا همانند آن دزدی میماند که قفل در را میبرید و وقتی کسی از او پرسید چه کار میکنی گفت ویالون میزنم. او گفت پس صدای آن کجاست و وی گفت صدای آن بعد از این در میآید. ارزش این ایام را بدانید که اگر از این حجرهها بیرون رفتید برکات امروز دیگر برای شما فراهم نمیشود و موبایل، لبتاپ، تلویزیون و اینترنت جای خدا را میگیرد مگر آنکه به آشپزخانهٔ خانهٔ محقر و طلبگی خود پناه ببرید. این تنهایی، یکتایی و وحدت را قدر بدانید که به راحتی از هر چیزی رها هستید. حضرت موسی در چهل روز بار خود را بست و به میقات الهی راه یافت. در آیهٔ پیشین که از وادی طوی میگفتیم حضرت موسی علیهالسلام برای کسب منفعت شخصی و برای خود در پی آتش رفت اما در این آیه از دعوت سابق سخن گفته میشود و حضرت موسی نه برای کاری شخصی، که برای اجابت دعوت حق راهی کوه طور میشود و چهل
(۹۹)
شبانهروز خود را تیمار مینماید: «وَلَمَّا جَاءَ مُوسَی لِمِیقَاتِنَا وَکلَّمَهُ رَبُّهُ». حضرت موسی کلیم الهی میشود و خداوند با او سخن میگوید. «وَکلَّمَهُ» از باب تفعل است که میرساند این گفتوگو مشارکتی و طولانی بوده و خدا سخن میگفته و حضرت موسی نیز فقط شنونده نبوده و با خدا صحبت میکرده است.
گفتههایی میان این عاشق و معشوق بوده و رموزی در این میان رد و بدل شده است و چون احساس میکند به خداوند خیلی نزدیک شده و صحبت میان آنان گل انداخته است، خواستار رؤیت حضرت حق میشود و میخواهد جمال دلربا و اندام جانفزا و قد رعنای او را ببیند، از این رو میگوید: «رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیک»؛ خدایا خودت را به من نشان ده تا به تو بنگرم. میخواهم تو را با چشمهایم ببینم. همانطور که امام حسین علیهالسلام میفرماید: «عمیت عین لا تراک»(۱). فعل «عمیت» برای نفرین نیست و اخبار است و میفرماید کسی که تو را نمیبیند کور است وگرنه اگر نفرین بود چشمی بینا نمیشد. این پیامبر اولوالعزم متوجه است که چه میگوید و چه میخواهد! اگر خداوند دیدنی نبود، حضرت موسی علیهالسلام آن را از خداوند نمیخواست. این برخی از عالمان هستند که خداوند را دیدنی نمیدانند. اما خداوند در
- بحار الانوار، ج ۶۴، ص ۱۴۲٫
(۱۰۰)
پاسخ حضرت موسی علیهالسلام میفرماید: «لَنْ تَرَانِی وَلَکنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی». این آیه میفرماید: ای موسی، تو نمیتوانی خداوند را ببینی. البته این آیه نمیفرماید که دیگران هم نمیتوانند چنین رؤیتی داشته باشند و خطاب آن خاص است و نمیفرماید کسی نمیتواند مرا ببیند. این مشکل از ناحیهٔ حضرت موسی علیهالسلام است که نمیتواند خداوند را ببیند؛ چرا که او خطاب «إِنَّک لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِی صَبْرا، وَکیفَ تَصْبِرُ عَلَی مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرا»(۱) را از یکی از اولیای الهی شنیده بود. اگر او در مدرسهٔ یکی از اولیای الهی پذیرفته نشده، چگونه میتواند به مدرسهٔ الهی راه یابد.
خداوند در ادامه میفرماید من تو را دوباره امتحان میکنم و اگر از این امتحان سربلند بیرون آمدی، خود را به تو مینمایانم و برای این منظور میفرماید به کوه نگاه کن: «وَلَکنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی» اما کوه در این تجلی الهی ریخت و هموار گردید: «فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکا» اما حضرت موسی علیهالسلام نیز خود را باخت و نتوانست استقامت نماید و بگوید من از کوهی برترم و خود نیز بیهوش گردید: «وَخَرَّ مُوسَی صَعِقا». حضرت موسی علیهالسلام میخواست خداوند را ببیند و دل وی با گفتوگو آرام نمیشد اما او با دیدن ریزش کوه، خود را باخت. البته حضرت موسی علیهالسلام از پیامبران جلالی بوده اما
- کهف / ۶۸ ـ ۶۹٫
(۱۰۱)
این موضوع میرساند با این وصف، چندان شجاعتی نداشته است. کسی که شجاع باشد، چنان طرف مقابل خود را نمیزند که بمیرد و برادر خود را همکار خود نمیخواهد. البته، پیامبران ما همه کامل هستند اما برخی از آنان اکمل میباشند و بر دیگر انبیای الهی برتری دارند. همهٔ آن حضرات علیهمالسلام معصوم هستند: «لاَ نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِنْهُمْ»(۱) اما «تِلْک الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ»(۲).
حضرت موسی علیهالسلام وقتی خودباختگی خود را دید، از خواستهٔ خود پشیمان شد و به خداوند عرض داشت: «سُبْحَانَک، تُبْتُ إِلَیک، وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ». حضرت موسی در ابتدای این فراز دیگر من و ما نمیآورد و خود را به صورت کامل از دست داده و فراموش کرده است و در پایان خود را نخستین مؤمن میداند و برای نخستین گرونده و تسلیمپذیر است که از خود میگوید و «أنا» به کار میبرد اما دیگر از رؤیت و عرفان چیزی نمیگوید. متعلق «تُبْتُ إِلَیک» نیز در این آیات نیامده و برخی از ترجمهها برخی از معانی را از خود بدان افزودهاند.
طلبگی یعنی حرکت در این مسیر که یکی از نمایندگان بارز آن حضرت موسی علیهالسلام است. وقتی پیامبر اولوالعزمی بعد از چهل روز
- بقره / ۱۳۶٫
- بقره / ۲۵۳٫
(۱۰۲)
تزکیه و با دعوت قبلی، از فینال معرفت باز میماند، ما برای قبولی باید تلاش و مجاهدت بسیار داشته باشیم. در برابر حضرت موسی علیهالسلام وقتی که در میقات است، دشمنی مانند سامری قرار دارد که با خاکی که از پی فرشتهٔ وحی برداشته، جادو میکند و موسی باید توان مقابله با جادوی وی را با استفاده از نیروهای غیبی داشته باشد. شما که مدعی وراثت انبیای الهی علیهمالسلام هستید، باید در برابر جادوهای عصر ما توان مقابله داشته باشید و قدرت خود را چنان ارتقا دهید که حتی نام شما و عنوان حوزهٔ علمیه عاملی بازدارنده برای کسانی باشد که میخواهند به دین و آموزههای دینی ضربه وارد آورند و این مهم بدون داشتن کرامت ممکن نیست. نفس شما باید چنان صافی باشد که بتواند در طبیعت و نیروهای طبیعی تصرف نماید و از غیب استمداد بگیرد. اگر حضرت موسی علیهالسلام به دعوت خداوند برای چهل روز میقات داشته است، شما باید سجاده و ریاضت داشته باشید؛ ولی این کار باید زیر نظر مربیانی کارآزموده باشد. اگر انبیای الهی برای مردم بهترین بودند، شما نیز باید نرمترین فرد برای مردم باشید و کسی از شما درشتی و خشونت نبیند. اگر پایان ما که خود را شیعهٔ امیرمؤمنان علیهالسلام میدانیم به دنیا ختم شود و پایان این مدرسهنشینیها دویدن در پی کسب چند ریال ایرانی باشد، آجرهای این مدرسه را حرام کردهایم و روز قیامت کسانی که یک ریال یک ریال هزینههای ساخت این مدارس را دادهاند؛
(۱۰۳)
یعنی همان پیرزن روستایی که با دستهای تاول زده و پینه بسته قالی میبافد و خمس آن را به مراجع میدهد، فردا از شما طلبکار خواهند شد که چرا پول خمس ما را حرام کردهای و بر گوشت و پوست خود افزودهای و از آن انرژی گرفتهای تا بر آجرهای منزل خود بیفزایی. من میپنداشتم از این پولها، اولیای خدا ارتزاق میکردهاند، نه کسانی که اهل دنیا هستند و کاسب بی اعتبار آن و آنان که نه در دنیا آبرویی دارند و نه در آخرت. کسی یک عمر درس میخواند و رو به قبله مینشیند تا بعد از چند سال استاد گردد و پشت به قبله بنشیند بدون اینکه بتواند با عالم معنا ارتباطی داشته باشد. کسی که ارتباطی با آن عوالم ندارد چگونه میخواهد سمت استادی طلابی را بپذیرد که قرار است به وادی طوی درآیند و صاحب ارتباط با عوالم مینا گردند و آیا چنین کسی، آنان را آفت و آسیب نمیرساند و بر نکبت خود بیش از پیش نمیافزاید؟
به هر روی، شما در تحصیل و تدریس خود ملاحظهٔ طهارت ظاهری و قبله را بنمایید که توجه و طهارت باطنی و روحی را سبب میشود و زنگار غفلت از خداوند را از دل میزداید و تعصب بر علم و دانش و تمام وقت به درس پرداختن و از معنویت غافل شدن؛ آن هم در مدتی طولانی و برای دهها سال، باعث بدفرجامی طلبه میشود. افراط و تفریط همانگونه که در امور عبادی نکوهیده است در تحصیل
(۱۰۴)
علم نیز آسیبزاست. هدف حوزههای علمیه دستیابی به علم نیست، بلکه حصول معرفت است که شناخت جزیی امور میباشد؛ برخلاف علم که وصف هر چیزی را به صورت مفهومی و کلی به دست میدهد. در حوزه ما بر آن هستیم تا به رؤیت خداوند توفیق پیدا کنیم؛ همانطور که هدف حضرت موسی علیهالسلام که پیامبری بزرگ بود و گزافه نمیگوید رؤیت خداوند بود؛ هرچند وی در این کار موفق نبود. وی کلیم الهی شد و چون احساس قرب نمود و مکالمهٔ وی با خداوند عاشقانه شد، ندای «رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیک» سر داد. ما نیز باید به رابطهٔ عاشقانه با خداوند دست یابیم و آخر روحانیت و علم حوزه را درس خارج فقه و اصول یا فلسفه و عرفان ندانیم. متأسفانه کثرتها برخی از طلاب را که بهتر است از آنان به آخوند دنیایی یاد نماییم به غفلت کشانده است. چنین نباشد که علم و عبادت ما در حوزهها بعد از پنجاه سال به جایی نرسیده باشد و فرزند ما را نیز با مشاهدهٔ ما از علم و عبادتی که برای آن خاصیتی در وجود ما نمیبیند باز دارد. اگر کسی به علم و عبادت مشغول شود و از آن بهرهای نبرد و به معنویت راه نیابد، بر قساوت قلب خود میافزاید و تنها اخلاقی تند و عصبی پیدا میکند. این علم و عبادت باید مانند چشمهای باشد که هر روز ما را شستوشو میدهد نه مانند لجنزاری گندیده که بوی آن هر مشامی را آزار میدهد و همه را به شکایت وا میدارد و وقتی سن ما بالا میرود
(۱۰۵)
تازه درخت وجود ما شکوفهٔ دنیا بار میدهد. شما عمری در حوزه میمانید برای اینکه در نهایت حاشیهای بر عروه بزنید که چه بشود؟ یادم میآید روزی به منزل مردی بزرگ و وارسته دعوت شدم که با ما دوست بود. وقتی وارد شدم وی پشت رحل خود نشسته بود و چیزی مینوشت. به ایشان گفتم چه کار میکنید؟ گفت دارم حاشیه میزنم ولی بهگونهای گفت دارم بر این کتاب حاشیه میزنم که گویی آب در دهان وی افتاد. من خندهام گرفت. گفت چرا میخندی؟ گفتم چیزی نیست. یاد جریانی افتادم و خندهام گرفت که از آن بگذریم و چیزی نگوییم بهتر است. گفت اگر نگویی من اذیت میشوم. گفتم: یاد ایام بچگی افتادم. پدر و مادرها به بچهها یک ده شاهی میدادند تا با آن شکلات بخرند. برخی از بچهها شکلاتهایی بلند میخریدند و آن را لیس میزدند. یکی از آنها روزی به دیگری میگفت اوووم، ببین من شکلات دارم. حاج آقا من یاد آن بچه افتادم و شما سر پیری آن را برای من تداعی و تبادر نمودید. او هم منکسر شد و هم افول پیدا کرد و بعد احساس کرد کار را باخته است و این حاشیه نیز برای او کارآمدی ندارد. حاشیه زدن کشتی گرفتن با مردهها و رفتن به رزم آنانی است که نمیجنبند و توان حرکت و دفاع ندارند.
در حوزه نباید به این مبادی بسنده کرد و باید «عشق» و «خدا» را یافت. تفاوت ما با دیگران در همین دو کلمه است که ما میخواهیم
(۱۰۶)
خدا را عاشقانه داشته باشیم. او را ببینم و با او به گفت و شنید بنشینیم و به تعبیر حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام : «ما کنت أعبد ربا لم أره»(۱) من به پرستش خدایی که او را نبینم رو نمیآورم و به او دل نمیسپارم و دلدادهٔ او نمیشوم. اگر انسان خداوند را ببیند دیگر محال است او را رها نماید. امام سجاد علیهالسلام خداوند را دیده بود که سر بر مهر میگذاشت و میفرمود: «لا إله إلاّ اللّه حقّا حقّا، لا إله إلاّ اللّه ایمانا وتصدیقا، لا إله إلاّ اللّه عبودیةً ورقّا»(۲) و مدام از خداوند میگفت همانند بچهای که از کسی خوشامد دارد و نه یک بار و نه دو بار، بلکه چند بار به او سلام میکرد. این حکایت عشق و ماجرای دلدادگی است. ما نباید به جایی برسیم که بعد از بیست سال یا بیشتر در حوزه ماندن، تازه خود را گم بکنیم بهگونهای که دیگر نتوانیم خود را جایی بیابیم و وقتی هنگام مرگ بشود فرشتهٔ مرگ ما را در حالی که به رو در دنیا افتادهایم پیدا کند اما امام سجاد علیهالسلام خود را یافته که میفرماید: «أنا أقلّ الأقلّین»؛ کمترین کمترها منم. من به صورت ذاتی شکستهام، ریخت و پرداخت من چنین است. به هر صورت، چنین نباشد که ما فقط بخواهیم درس بخوانیم. درس جزو مبادی است و باید به سرعت از آن گذشت و به الهام و وحی رسید. دورهٔ تحصیلی را نیز نباید زیاد طول داد و چنین
- کافی، ج ۱، ص ۹۸٫
- کافی، ج ۲، ص ۵۱۹٫
(۱۰۷)
نباشد که آدمی چند دهه بگذرد و تنها به تماشای استاد بپردازد، بلکه باید زود خود را از معلم فارغ نمود. البته معلم غیر از مربی است و انسان تا به یقین نرسد و به رؤیت حق تعالی دست نیابد به مربی معنوی نیازمند است. برد بلند کار ما خداست نه دنیا یا تبلیغ دین.
خداوند بعد از آن که حضرت موسی علیهالسلام را به کلیمی خود مفتخر نمود، به او کتاب داد تا بر مردم با مطالعهٔ آن کتاب به سوی خداوند رهنمون شوند. خداوند در ادامهٔ آیات مورد بحث میفرماید: «قَالَ یا مُوسَی إِنِّی اصْطَفَیتُک عَلَی النَّاسِ بِرِسَالاَتِی وَبِکلاَمِی، فَخُذْ مَا آَتَیتُک وَکنْ مِنَ الشَّاکرِینَ، وَکتَبْنَا لَهُ فِی الاْءَلْوَاحِ مِنْ کلِّ شَیءٍ مَوْعِظَةً وَتَفْصِیلاً لِکلِّ شَیءٍ، فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ، وَأْمُرْ قَوْمَک یأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا، سَأُرِیکمْ دَارَ الْفَاسِقِینَ»(۱).
تبلیغ همانند تلبس به لباس روحانیت از لوازم قهری کار ماست اما هدف و غایت آن به شمار نمیرود. البته در این آیات، خداوند از تبلیغ مکتوب سخن میگوید و ما در جای خود گفتهایم بهترین نوع تبلیغ در عصر ما تبلیغ مکتوب در قالبهای مختلف نوشتاری است و تبلیغ شفاهی و چهره به چهره در این عصر کارایی چندانی ندارد مگر آنکه بحثهای آن به بند نگارش کشیده شود وگرنه با اتمام جلسه، آن بحثها نیز از یادها خواهد رفت.
این آیات بیان میدارد حضرت موسی علیهالسلام نخست خود را میسازد
- اعراف / ۱۴۵ ـ ۱۴۶٫
(۱۰۸)
و بعد از خودسازی خویش است که به تبلیغ عقاید خود رو میآورد. تبلیغ نیز نباید معبر و ممری برای کسب درآمد روحانیان یا رفع نیازهای آنان باشد و برخی برای رفع نیاز مادی خود به آن رو آورند، بلکه تبلیغ به صورت اولی شأن اولیای خداوند و کسانی است که از آنان اجازه دارند. تبلیغ شأن عالمان دینی کارآزموده و دارای تجربه است و متأسفانه عالمان ما وقتی بار میگیرند و سنگین میشوند، دیگر به تبلیغ نمیروند و بیشتر نوطلبهها هستند که به تبلیغ رو میآورند. حتی روحانیانی که با رسانههای گروهی در ارتباط هستند عالمان و مجتهدان رتبه یک حوزوی نیستند و آنان بیشتر با خطیبان و سخنرانان در تعامل میباشند.
برد بلند حوزه را فراموش نکنیم که بودن با خدا و دیدن خداست و اینکه انسان با خدا به کمال، مقال و رؤیت برسد و صاحب نظر و معرفت گردد نه آنکه پنجاه سال فقط به مرکب کتابها نگاه کند و میان سیاهی و سفیدی کاغذ سیر نماید که چنین چیزی فقط سواد است و سواد تنها قبض دارد و وجود آدمی را جمع میکند و بسنده کردن به آن و ارتباط نداشتن با خداوند، تنها سیاهی قلب را به ارمغان میآورد. ما هم درس بخوانیم و هم توجه داشته باشیم و هم در پی این باشیم که خداوند را ببینیم و چنین نباشد که خداوند ما را رد نماید و حضور، قرب، شنیدن و دیدن و تمرین برای یافت آن را داشته باشیم و به جایی
(۱۰۹)
برسد که نه بهجز خدا نبیند بلکه بهجز خدا نبیند و ظهورها و پدیدههای هستی را نیز با هستی ببیند. طلبه نباید مانند مردهشور قبرستان باشد که عمری مرده بشوید اما خبری از مردگان آن و اجنهای که دارد نشنود. مصداق آن نباشیم که «مردم خدا شنیده ولکن ندیدهاند»؛ چرا که باشگاه و مربی ندارند. از قرآن کریم غافل شدهاند و ذکر، خلوت و خلوصی در آنان نیست. باید به جایی برسیم که: «ما دیدهایم آنچه خلایق شنیدهاند» و «هر چهرهای به دیدهٔ معنا جمال اوست». خدا را باید به همین چشم دید. عارفان ربانی شیعه، خداوند را بارها دیدهاند. ما نازنین دلبری همچون آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) را میتوانیم ببینیم که حتی حضرات انبیا علیهمالسلام نیز در رؤیت آن حضرت مشکل داشتند. ما نباید از طلبگی و از این حوزهها غافل باشیم. فرجام آن نیز چنین است که انسان باید خدابین شود و با خداوند انس، قرب و عشق داشته باشد و چیزی جز خداوند در دل وی نباشد و هوسی یا رذیلهای فکر و ذهن او را به خود مشغول ندارد و دست و دامن او را آلوده ننماید. ما مبادی را باید به اندازهٔ مبادی اهمیت دهیم و امور متوسط را نیز متوسط ببینیم و برد بلند آن را نیز بدانیم. علم را نیز در جای خود داشته باشیم که فرد بیسواد کور است. با خداوند زندگی کنیم که: «قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکی وَمَحْیای وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»(۱). البته
- انعام / ۱۶۲٫
(۱۱۰)
باید کسی جگر داشته باشد که در درگاه الهی بگوید نماز من و عبادت من و زندگی من و مرگ من. انسان این معنا را در دل خود داشته باشد و خوشا به سعادت کسی که در راه است.
امروز روز آخر است. دورهٔ آخرالزمان است و گاه که استشمام میکنیم میبینیم ماه رمضان است و برخی از مردم روزه میگیرند یا عید فطر است و عدهای دیگر روزه دارند. این دوره ایام حیلههاست و حتی روزگار هم حیله میکند و روز اول ماه میبینی هلال ماه به روز دوم و سوم میخورد:
بیریاضت نتوان شهرهٔ آفاق شدن
مه چو باریک شد انگشتنما میگردد
روزگاری است که باران آن رحمت نیست و عذاب الهی میشود و زلزلههای آن بسیار گردیده است، در این روزگار امنترین جاها حجرههای منسوب به آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) است که نه تلویزیونی و نه موبایلی و نه زنی و نه بچهای در آن است. قدر این دوره را باید دانست. گفته میشود برخی از طلاب عزیز سؤالهایی دارند که در خدمت شما هستم.
پرسش ۱: مسألهٔ مهمی که هست این است که اساتید محترم ما بر لزوم تحصیل و دانشاندوزی و نیز مباحثه بسیار تأکید میکنند اما چگونگی آن را به
(۱۱۱)
ما نمیگویند. خواهشمند است در این رابطه؛ یعنی چگونگی درس خواندن و روش تحصیل و مباحثه مطالبی را بفرمایید.
من در این جمع خصوصی، مطالب خود را صریح و شفاف عرض مینمایم و اهل تقیه نیز نیستیم و اعتقاد دارم زمان ما موضوع تقیه هم در داخل کشور و هم در خارج از کشور به طور کلی برداشته شده است؛ یعنی در این زمان دیگر نمیتوان به حجاج توصیه نمود در مکه و مدینه تقیه نمایند؛ چرا که گستردگی و پیچیدگی ارتباطات، همه را به همه شناسانده است و کسی که از ایران به عنوان شیعه به مکه میرود و شماره و پلاک کاروان وی مشخص است نمیتواند خود را غیر شیعی معرفی کند. آنچه به عنوان خط قرمز نیز از آن یاد میشود مورد پذیرش ما نیست و ما خط قرمز و ایستاری در دین نداریم. جامعهٔ ما جامعهای فرهنگی، علمی و آزاد است و تمامی دیدگاهها با حفظ تناسب زمانی و مکانی قابل ارایه است. تناسبها باید رعایت شود اما از این تناسبها نمیتوان به خط قرمز یاد کرد. در محفل نورانی شما نیز که حیات و عمر شما وجه مصالحه قرار میگیرد، تقیه و پردهپوشی برای ما مجاز نیست وگرنه روز قیامت ما بدهکار شما عزیزان میشویم. چیزی بالاتر از حیات یک انسان بعد از حیات پروردگار نیست. جامعه اگر علمی و فرهنگی باشد، حتی از سیاق فتاوا در مییابد که کدام مجتهد شجاع و کدام متهور و بیباک و کدام ترسو
(۱۱۲)
است و نیز کدام یک ممسک است و کدام یک بخشنده و چیزی برای پنهانکاری وجود ندارد. کشور ما نظام دارد و کسی بدون داشتن مدرک و تخصص نمیتواند در پست یا مقامی قرار گیرد یا شغلی را اختیار نماید و نظام پزشکی بر کار پزشکان فعالیت مینماید. اما اگر نظام نباشد، هر کسی چند روزی استاد کاری میبیند و برای خود مغازه و کاری مستقل میگیرد و در این فضا کارها چندان تخصصی انجام نمیشود. در حوزههای علمیه، هنوز نظام علمی حاکم نشده و سیستم آن آخوندی است، نه طلبگی. سیستم گل و مولایی است که تجربه نشده و آزمایش نداشته و خالی از خطا نیست و هنوز تشتت بر آن حاکم است. البته در سطح کلان عرض میکنم؛ یعنی با نگاه به خروجیهای حوزه که مجتهدان باشند عرض مینمایم. هر مجتهدی برای خود نظری دارد و کسی نیست که برای ادعاهای او سند بخواهد یا نظریات او به صورت علمی مورد نقادی قرار بگیرد. برای نظام دادن به حوزه نخست باید ماهیت و هدف حوزه را مشخص نمود که ما در جلسات گذشته از آن صحبت کردیم. همچنین میان علم و ادعا تفاوت گذاشت و نظریهای را علمی دانست که طراح آن بتواند آن را ثابت نماید و آزمون داشته باشد. امتحان و آزمون نیز برای علم باشد، نه برای شهریه. نظام علمی آن نیز دارای مسابقه و مسارعه باشد و نظام حوزه بتواند بدون ملاحظات سیاسی، نوابغ حوزوی را شناسایی کند و آنان را
(۱۱۳)
زیر چتر حمایتی خود بگیرد. هماکنون نه تنها میان نوابغ ما که شناخت آنان نیز آسان نیست با غیر نوابغ تفاوت گذاشته نمیشود بلکه چه بسا طلاب عادی و معمولی که هیچ امتیازی ندارند و خلق و خوی آخوندی در آنها زنده است بر نوابغ علمی حوزه پیشی میگیرند. این در حالی است که حوزهها باید طراح نظم نوین جهانی باشند و این نظم نه به آمریکا، که به حوزهها نسبت داده شود؛ چرا که آنان قدرت فرهنگی و پشتوانهٔ معنوی که برای بشر امروز رهاییبخش است در دست ندارند. کمونیست و روسیه نیز کشوری مرده و سنتی گردیده است و کسی به عنوان کشوری پیشتاز در علم به آن نگاه نمیکند. فکر و فرهنگ در مسیحیت و در اروپا و آمریکا نیست و دیگر فیلسوف یا عارفی برجسته از آن مناطق برنخاسته است. اسلام متعلق به اهل سنت نیز فکری سطحی دارد و نمیتواند جوانان را جذب خود نماید. کتابهای دانشمندان الازهر ارتجاعی و قشری است و حتی جوانان انقلابی مصر حاضر به پذیرش دادههای این دانشگاه نیستند و به آنان اقتدا نمیکنند؛ چرا که برای فکر و اندیشهٔ آنان هیچ گونه پویایی نمیبینند. از سویی دشمنان به ما انواع فشارها بهویژه فشارهای اقتصادی را وارد میآورند و سعی میکنند مدیران دستگاههای دولتی را در چهرهٔ دزدان آبرومند بنمایانند و دزدهای اقتصادی سیستماتیک شده است اما با وجود این همه معضل، آنچه مایهٔ امید است این
(۱۱۴)
است که فکر و فرهنگ شیعی پویایی دارد و پویایی آن میتواند افراد فاسد را شناسایی و آنان را در درازمدت و نه در این دولت و آن دولت، تنبیه و مجازات نماید ولی نقطهٔ تمامی اصلاحات، روحانیت و حوزههای علمیه است و با اصلاح حوزویان و نظام تحصیلی حوزه است که اهداف بلند آن دستیافتنی میگردد. منظور من این است که شما در سیستمی بیمار به تحصیل مشغول هستید و از این جهت، مجاهدت شما جهاد اکبر است.
ما برخی از مشکلات نظام علمی فعلی حوزه را در جلسات پیشین گفتیم و عرض نمودیم نخستین مشکل آن این است که معنای علم را به درستی نمیدانند و این نظام را از نظامهای دانشگاهی گرتهبرداری کردهاند. این مانند آن میماند که بچهای شش ساله به زیبایی سخنرانی میکرد اما من وقتی روی صدای وی دقت کردم، آن را اندیشه ندیدم بلکه وی این ریتم را آموزش دیده و در ارایهٔ آن از محفوظات است که کمک میگیرد. حوزه نمیتواند سیستمی مانند دانشگاه پیدا کند. مدارکی که هماکنون به تبعیت از دانشگاه میدهند قبیحترین نوع مدرک است؛ چرا که برای ارایهٔ آن رساله میخواهند و در نگارش رساله، مهم برای آنان فهرست منابع است؛ در حالی که ما میگوییم علم آن است که جوشش و انشا داشته باشد نه اخبار از سخن دانشمندان مرده. طلبه باید از خود انشا داشته باشد و از خود بگوید و دنیا نیز خریدار آن
(۱۱۵)
باشد؛ یعنی باید استاندارد باشد و بتوان برای آن سند ارایه داد. هدایت و ارشاد دنیای امروز بدون ارایهٔ دلیل ممکن نیست. اما چیزی که مهم است این است که با وجود همهٔ این مشکلات، شما چکیدهٔ یک انقلاب هستید و شما توان بیشتری نسبت به گذشتگان خود دارید و میتوانید بر این مشکلات فایق آیید و سازکار آن را نیز در جلسات پیشین توضیح دادم و هدف و برد بلند آن را خاطرنشان نمودم.
پرسش ۲: ما برای رسیدن به مراحل عالی بهویژه به «فقاهت»، باید چه کار کنیم؟
در پاسخ این پرسش نیز باید بگویم، شما تحت نظام جاری حوزه تحصیل مینمایید. در حوزه باید تنها کسانی وارد شوند که با هدف و غایت آن آشنا باشند و از این جهت که آیا رسیدن به این هدف با استعدادها و علایق آنان سازگار است یا نه، مورد تست و آزمونهای متعدد روانشناسی قرار بگیرند و نظام پذیرشی حوزه به نظام گزینشی بسیار دقیق تبدیل گردد. ما باید میلیون میلیون جمعیت را نگاه کنیم و چند نفر انگشتشمار را گزینش نماییم و پذیرشهای انبوهی، با نظام علمی مورد انتظار از حوزه سازگار نیست. ما برای حوزه به سالمترین و صالحترین استعدادها نیاز داریم. اما نظام پذیرشی فعلی هر کسی را گزینش مینماید و فاکتورهای پذیرشی و فیلترهای آن بسیار دقیق و علمی نیست. البته برخی از استعدادها قابل ازدیاد، استحکام و تغییر
(۱۱۶)
است که در پذیرش باید به آن توجه داشت. ما در حوزه به افرادی نیاز داریم که طینتی پاک داشته باشند. این گزینش از عالمان ربانی بر میآید نه از اساتیدی که تنها میتوانند سمت معلمی داشته باشند. این مشکل البته در دستگاههای دولتی نیز هست و وکالت و نمایندگی مجلس با تبلیغات و انتخابات و گزینش عمومی است، نه با گزینش تخصصی و علمی؛ بهگونهای که اگر نظام اسلامی تشخیص داد وکالت از کسی بر میآید و منحصر به اوست و وی آن را نپذیرد باید قدرت و اختیار تعزیر او را داشته باشد؛ زیرا اوست که تناسب این کار را دارد.
برای نمونه، در حوزه اگر کفایه تنها یک استاد ماهر و زبردست داشته باشد که چندین دوره کفایه را گفته است اما دیگر وی نمیخواهد این درس را بگوید، حوزه باید قدرت برخورد با چنین استادی که با مشکلات و معضلات و پیچ و خمهای آن آشناست را داشته باشد؛ چرا که این تناسب را رعایت ننموده است. خدا رحمت کند آقای گلپایگانی را، زمانی ایشان گفتند عدهای از طلاب باید به تبلیغ بروند اما یکی از طلاب آن زمان این کار را نکرده بود و وقتی به او اعتراض کرده بودند وی گفته بود آن زمانی که من بیل برداشته بودم و در شیخ آباد عملگی میکردم شما چرا سراغی از من نمیگرفتید که امروز به سراغ من آمدهاید. ما باید یاد بگیریم که سیستماتیک و نظاممند عمل کنیم و پرسشهای فردی و چارهجوییهای تکنفره برای ما
(۱۱۷)
کارساز نیست. این یک نظام علمی است که میتواند فکرها و ذهنها را با هم همراه، همدل و هماهنگ سازد و استعدادهای آنان را رشد دهد.
پرسش ۳: یک طلبه چه مقدار به خواب نیاز دارد و چند ساعت باید درس بخواند؟
عرض کنم طلبه باید چهار امر را به صورت کامل رعایت نماید: یکم، بهداشت؛ دوم، سلامت؛ سوم، تغذیه؛ و چهارم، ورزش است.
رعایت بهداشت از هر چیزی مهمتر است. نباید چنان بود که در مردهشور خانه نیز حال مردهشور را دگرگون کند. سلامت خود را نیز باید اهمیت داد و تغذیهٔ مناسب نیز داشت. در تغذیه نیز آنچه مهم است رعایت تناسب است و نه آنکه به عافیتطلبی بیفتد و نه نان کپکزده بخورد. همچنین در زمستانها چنین نباشد که فقط هوای پختهٔ بخاری گازی که گاز کربنیک دارد و عمر را کوتاه و بدن را فسیل میسازد استفاده کند، بلکه از هوای آزاد بیرون بهویژه از حیاط مدرسه که صفا و ملکوت دارد، بهره ببرد. استنشاق هوای میته همانند خوردن آدم میته است. برای ورزش نیز لازم نیست به باشگاه رفت و کباده کشید، بلکه همان گوشهٔ حجره به نرمش پرداخت. کسی که نمیتواند در هر روز، ده تا بیست دقیقه ورزش کند بیمار روانی است. این چهار مورد استاندارد آدم بودن است و میان طلبه و غیر طلبه
(۱۱۸)
تفاوتی نیست و درس و تحصیل نباید برای آن مزاحمی به شمار رود. اگر شما امروز بیست دقیقه از درس خود کم نگذارید و ورزش نکنید و به امور بهداشتی و نظافت خود نرسید، فردا که بیمار شدید ساعتها و روزها باید بخوابید تا سلامت نسبی خود را باز یابید. اما خواب با در اختیار داشتن این چهار امر است که خود را بالانس مینماید و مقداری را که نیاز است بر بدن تحمیل مینماید. البته میزان خواب قابل تغییر است و میتوان آن را با تمرین کاهش داد.
پرسش ۴: شما در میان سخنان خود از تفاوت طلبه و آخوند گفتید، در این رابطه بیشتر توضیح بفرمایید.
من طلبهها را ایتام آل نبی صلیاللهعلیهوآله میدانم. طلبهها کسانی هستند که هدف و غایت طلبگی را فراموش نکردهاند و آخوندها افرادی زرنگ و حیلهگر هستند که برای کسب دنیا به هر کاری دست میزنند و جوانمردی و فتوت در وجود آنان مرده است. طلبه کسی است که به علم و عمل متخلق است؛ خواه پیر باشد یا جوان. آنان اهل خیرات و برکاتاند که جفت کردن کفش ایشان برکت میآورد و مصداق «کونوا لنا زینا» هستند. کسانی که ایتام آل نبی صلیاللهعلیهوآله هستند و هیچ کسی از آنان حمایتی ندارد؛ خواه نوطلبه باشد یا مجتهد. بهترین مصداق فیض الهی این است که انسان به این ایتام آل نبی صلیاللهعلیهوآله خدمت کند که برگزیده شدن آنان چندان اختیاری نیست.
(۱۱۹)
پرسش ۵: آیا زندگی در مدارس فعلی را مصداق عافیتطلبی و رفاه نمیدانید؟
عافیتطلبی برای طلبه سم مهلک و کشنده است. زندگی در این مدارس همراه با زیادی نعمت است و زیادی نعمت خطر غفلت و کدورت دل را به همراه دارد. درست است که مدرسه به شما غذاهای بسیار عالی میدهد اما ما نباید آن را در یک وعده مصرف کنیم. مدارس باید به طلاب خود رسیدگی نمایند اما این طلبهها هستند که باید مواظب خود باشند و از آن استفاده نکنند. سختگیریهای دوران طلبگی چه از ناحیهٔ خود طلبه باشد یا مدیران مدرسه شیرینتر است و تا آدمی دورههای سخت و فشرده را نبیند، به بزرگی دست نمییابد و محکم و استوار نمیشود. امکانات فعلی شما توفیقی است که صرفهجویی در وقت میباشد. خیلی معذرت میخواهم و حلال کنید.
خدایا عاقبت ما را ختم به خیر بگردان و ما را جزو یاوران، دوستداران و شیعیان آقا امیرمؤمنان علیهالسلام قرار بده. ما را جزو سربازان و یاران آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) محسوب بگردان. خدایا انقلاب و کشور ما و تشیع ما را در پناه آقا امام زمان محفوظ بدار. علما و مجتهدان را مؤید و منصور بدار. شهدای انقلاب و جانبازان را که ولی نعمت ما و علت این نظام میباشند از فیض پربار خود بهرهمند، راضی و خشنود
(۱۲۰)
بفرما. خداوندا، به همهٔ ما صفا، سرور و صداقت عطا بنما. ما را چراغ روشن دین در دو دنیا قرار بده. ما را که عنایت نمودهای و به چنین جایگاه رفیع و منزل مبارکی رساندهای موفق بفرما. دعا و توجه خاص حضرت صاحب الامر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) را همراه ما بگردان. وعجّل فی فرج مولانا صاحب الزمان.
اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد.
(۱۲۱)