نقد و استقبال غزل : ما ز یاران چشم یاری داشتیم

خواجه حافظ

ما ز یاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود آن‌چه ما پنداشتیم

نقد و استقبال غزل:

عشق و دام

کی ز کس ما قصد یاری داشتیم

ما درستی‌ها همه پنداشتیم

از خدا هم من خدا می‌خواستم

هرچه دارد، بر خودش بگذاشتیم


خواجه حافظ

تا درخت دوستی کی بَر دهد

حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم

نقد و استقبال غزل:

دوستی بذری ندارد جان من

ما به جایش حق‌پرستی کاشتیم

خواجه حافظ

گفت‌وگو آیین درویشی نبود

ورنه با تو ماجراها داشتیم

شیوه چشمت فریبِ جنگ داشت

ما ندانستیم و صلح انگاشتیم

نقد و استقبال غزل:

گفت‌وگو بیهوده شد، درویش کیست

بوده خودخواهی و حق انگاشتیم

 

خواجه حافظ

نکته‌ها رفت و شکایت کس ندید

جانب حرمت فرو نگذاشتیم

نقد و استقبال غزل:

حق به دل دارد بسی عشق و صفا

بذر حق از جان و دل برداشتیم

خواجه حافظ

گلبن حُسنت ز خود شد دل‌فریب

ما دم همت بر او بگماشتیم

نقد و استقبال غزل:

بوده در جان و دلم، او بس درست

حق به جانم جملگی بگماشتیم

خواجه حافظ

چون نهادی دل به مهر دیگران

ما امید از وصل تو برداشتیم

نقد و استقبال غزل:

حق مرا بوده است عشق بادوام

چهره‌اش بر جان و دل افراشتیم

خواجه حافظ

گفت خود دادی به ما دل حافظا

ما مُحصِّل بر کسی نگماشتیم

نقد و استقبال غزل:

بی‌محصِّل بوده‌ام عاشق رفیق

کی نکو دل بر کسی انباشتیم

 

مطالب مرتبط