محبوبان و محبان : پیشگفتار و فهرست مطالب

محبوبان و محبان

 

محبوبان و محبان

محبوبان و محبان

تبیین عرفان محبوبان عاشق و دقایق و ظرایف قرب محبوبی و سیر سرخ و تفاوت‌های آن با

سیر محبی و سلوک تشبّهی مشتاقان و شوریدگان



شناسنامه

محبوبان و محبان

 

سرشناسه: نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷ـ

عنوان و نام پدیدآور: محبوبان و محبان: تبیین عرفان محبوبان عاشق

و دقایق و ظرایف قرب محبوبی و سیر سرخ و تفاوت‌های

آن با سیر محبی و سلوک تشبّهی مشتاقان و شوریدگان

/ محمدرضا نکونام.

مشخصات نشر: اسلام‌شهر: انتشارات صبح فردا، چاپ اول: ۱۳۹۲٫

مشخصات ظاهری: ۳۶۰ ص.

شابک: : ۵ ـ ۰۶ ـ ۷۳۴۷ ـ ۶۰۰ ـ ۹۷۸

وضعیت فهرست‌نویسی: فیپا

عنوان دیگر: تبیین عرفان محبوبان عاشق و دقایق و ظرایف

قرب محبوبی و سیر سرخ و تفاوت‌های آن با سیر محبی و

سلوک تشبّهی مشتاقان و شوریدگان

موضوع: عرفان

موضوع: آداب طریقت

رده‌بندی کنگره: ۱۳۹۲ ۳ م ۸ ن / ۲۸۶ BP

رده‌بندی دیویی: ۸۳ / ۲۹۷

شمارهٔ کتاب‌شناسی ملی: ۳۳۸۰۸۳۷

ناشر: صبح فردا محل چاپ: نقش گستر

نوبت چاپ: اول تاریخ چاپ: ۱۳۹۲

شمارگان: ۳۰۰۰ قیمت: ۱۵۰۰۰۰ ریال

تهران ـ اسلام‌شهر ـ نسیم‌شهر ـ وجیه‌آباد

دوازده‌متری جواهرزاده ـ پلاک ۳۶

کدپستی: ۳۷۶۹۱۳۸۵۷۵

تلفن مرکز پخش: ۷۸ ۱۵ ۹۰ ۳۲ ۰۲۵

www.nekoonam.com

www.nekounam.ir

ISBN : 978 – 600 – 7347 – 06 – 5

حق چاپ برای مؤلف محفوظ است

(۴)


فهرست مطالب

پیش‌گفتار

محبوبان قربی و محبان سلوکی ۹

    قرآن کریم و عنوان «نفس»··· ۱۰

    معرفت ذات··· ۱۲

    دوگونگی، نه دوگانگی ۱۳

دعای مشهور غیبت··· ۱۴

    متن و سند روایت غیبت··· ۱۵

دعای هدایت··· ۲۰

فصل یکم: قرب محبوبی

جناب حضرت حق‌تعالی ۳۱

بزم حق··· ۳۵

عارف نامراد··· ۳۷

هوس و قفس··· ۴۱

لطف حضور··· ۴۷

فدای لب تو··· ۵۱

سودای یار··· ۵۳

طعمهٔ دیو··· ۵۷

(۵)

هر چه بادا باد··· ۶۱

چشمهٔ وصال··· ۶۹

سِرّ ازلی ۷۵

صبغهٔ عشق··· ۸۱

غنچه‌های پرچاک ۸۵

دلبری چالاک ۸۹

بی‌پروا··· ۹۳

گفتمان··· ۹۷

پاک کن و نترس··· ۱۰۱

جور زمان··· ۱۱۱

روی زیبا··· ۱۱۵

خیال کام··· ۱۱۹

راز دل··· ۱۲۳

آشنای دل من··· ۱۲۷

سِرّ تنهایی ۱۲۹

ملک خوبان··· ۱۳۱

سِرّ قدر··· ۱۳۵

کشور عشق··· ۱۴۵

هزار پردهٔ عشاق··· ۱۵۱

آرامش دل··· ۱۵۷

خراب سَر و سِرّ··· ۱۶۱

پیغام ملاقات··· ۱۶۵

شبانگاه ابد··· ۱۷۱

خرابم··· ۱۷۵

سودای وصال··· ۱۸۱

شوخ پر فتنه··· ۱۸۹

(۶)

شب مظلوم··· ۱۹۷

مه مست··· ۲۰۱

دل پر آه··· ۲۰۷

کو به کو··· ۲۱۵

تو همانی ۲۲۱

فصل دوم: عاشقی و مشتاقی

دیار بی‌نشان··· ۲۲۹

    غزل جناب خواجه··· ۲۳۸

    استقبال غزل خواجه: سرود زُهره··· ۲۳۹

مکافات عشق··· ۲۴۱

    غزل جناب خواجه··· ۲۶۴

    استقبال غزل خواجه: کوی عشق··· ۲۶۵

ناز معشوق··· ۲۶۷

    غزل جناب خواجه··· ۲۷۸

    استقبال غزل خواجه: همت عاشقی ۲۷۹

شاهد تنهایی ۲۸۱

    غزل جناب خواجه··· ۲۹۸

    استقبال غزل خواجه: صید حرم··· ۲۹۹

یار یار··· ۳۰۱

    غزل جناب خواجه··· ۳۱۶

    استقبال غزل خواجه: جور حبیب··· ۳۱۷

دم دل··· ۳۱۹

    غزل جناب خواجه··· ۳۳۲

    استقبال غزل خواجه: دور هستی ۳۳۳

شور شیدا··· ۳۳۵

(۷)

    غزل جناب خواجه··· ۳۴۴

    استقبال غزل خواجه: جمال لاله··· ۳۴۵

مست و خمار··· ۳۴۷

    غزل جناب خواجه··· ۳۵۴

    استقبال غزل خواجه: دل آدم··· ۳۵۵

    غزل جناب خواجه··· ۳۵۶

    استقبال غزل خواجه: نقد دل··· ۳۵۷

    غزل جناب خواجه··· ۳۵۸

    استقبال غزل خواجه: جمال محبوب··· ۳۵۹

* * *

(۸)


پیش‌گفتار


محبوبان قربی و محبان سلوکی

ذات حضرت حق‌تعالی تمام حقیقت است و تمام حقیقت حضرت حق‌تعالی ذات ربوبی است که صفات ذاتی و فعلی بی‌نهایت را نیز داراست و همهٔ پدیده‌های هستی، ظهور حضرتش می‌باشند.

در میان پدیده‌ها ظهوراتی برجسته و ممتاز وجود دارد و می‌شود برخی از انسان‌ها مقام جمعی خلقی حقی و جمعیت تمام و کمال داشته باشند. واجدان مقام جمعی و کمال ربوبی، وصول به ذات حق‌تعالی را دور از خود ندارند. وصول به حضرت حق، ویژهٔ برخی از اهل محبت است. اهل محبت به لحاظ سلوک و طریق سیر، بر دو گروهِ «محبوبی» و «محبی» می‌باشند.

«محبوبان» عنوان گروهی از اهل معرفت است که سیر آنان به صورت عنایی، موهوبی و دهشی است. در برابر آنان، گروه عمدهٔ سالکان راه حق و سایران الهی هستند که «محبان» نام دارند. محبان با تلاش، کوشش و ریاضت، راه وصول به جناب حق را طی می‌کنند و سیر آنان از پایین به بالاست. محبوبان چندان درگیر ریاضت و تلاش نیستند. ویژگی آنان درد، بلا، مکافات و مصیبت و سیر از بالا به پایین است.

(۹)

معرفت محبوبان، شناخت هویت ذات را داراست؛ اما آگاهی محبان، علم است که به صفات الهی وصول می‌یابد و وصول ذات در آن نیست. محبوبان، معرفتی را طلب می‌کنند که همراهی نبی و امام در آن نیست؛ در حالی که محبان، علمی را می‌طلبند که توسط نبی و امام برای آنان حاصل می‌گردد. محبان، خداوند را به واسطهٔ نبی و امام می‌دانند؛ اما محبوبان، نبی و امام را به خداوند می‌شناسند.

تفاوت میان محبوبان و محبان، هم در هویتِ آگاهی است و هم در مرتبه. این دو فریق، در سلوک و زمینه‌های فعلی نیز با هم تفاوت دارند که بیان کامل و تفصیلی آن، مقام خاص خود را می‌طلبد.

بسیاری از اهل سلوک، محبانی هستند که باید خود را با ریاضت به عوالم ربوبی بَر سازند و بالا کشند؛ در حالی که اندکی از اهل معرفت، با رؤیت و عشق حقیقی، از بالا به پایین نزول اجلال می‌یابند که «محبوبان» نامیده می‌شوند.

آگاهی از تفاوت میان محبوبان و محبان، چندان آسان نیست و ما در کتاب‌های دیگر خود مانند «معرفت محبوبی و سلوک محبی» و «محبوب عشق» از آنان سخن گفته‌ایم. در این کتاب نیز برخی از ظرافت‌های آنان را بیان می‌داریم؛ ظرافت‌ها و نکته‌سنجی‌هایی که نمی‌توان آن را در جایی دیگر سراغ گرفت.


قرآن کریم و عنوان «نفس»

در قرآن کریم معرفت و وصول به ذات حق‌تعالی آمده است، که چگونگی آن را به اجمال می‌آوریم: حق‌تعالی هم دارای عنوان «نفْس» است و هم «ذات». نفس اسم عام جنس است که بر اصل شی‌ء یا فرد اطلاق می‌شود و زمینهٔ

(۱۰)

حُکمی بر تمام هستی و پدیده‌های آن دارد و بر حق و خلق، دارای اطلاق و شمول یکسان است.

هویت حقیقی هستی در حق‌تعالی است که پیش از صفات بوده و کمال صفات را در بر دارد. مخلوقات، هویت ظهوری دارند و اطلاق نفس بر اشیا و افراد، نسبت به عنوان «ذات» و هویت، شمول بیش‌تری دارد؛ چرا که هر شی‌ء و فردی «نفس» دارد ـ اگرچه به صورت ظهوری باشد ـ ولی چنین نیست که هر چیزی دارای «ذات» باشد. چنان‌که در بحث‌های حِکمی گفته‌ایم: «ذات» ویژهٔ حق‌تعالی است و تنها او «صمد» است و اشیای دیگر فعل هستند. فعلی که خود فعل دارند، ولی ذات ندارند. تنها حق‌تعالی است که ذات صمدی است و پدیده‌های هستی فعل اوست.

پس حضرت حق ذات دارد و فعل و آفریده‌ها، اگرچه ظهوری‌اند، فعل‌اند که خود نیز فعل دارند. از این رو می‌گوییم حق‌تعالی مشابه و مثل ندارد و نمی‌شود آفریده و مخلوق باشد؛ اگرچه تمامی پدیده‌های ظهوری نیز مثل و مشابه ندارند و وحدت حق و خلق، مستدل و پابرجاست؛ چنان‌که در مأثور آمده است: «وحده وحده وحده» که به این معناست: «وحده فی ذاته، وحده فی صفاته، وحده فی أفعاله».

اطلاق «نفس» در قرآن کریم موارد بسیار دارد و شمار کاربرد این واژه و مشتقات آن، به ۲۹۸ مورد می‌رسد. برخی از کاربردهای آن به صورت فعل، برخی اسم، هم‌چنین به صورت مفرد یا جمع و یا با جمع و اضافه چنین است:

«نَفْسٌ»(۱)، «نَفْسا»(۲)، «نَفْسَهُ»(۳)، «الاْءَنْفُسِ»(۴)، «أَنْفُسَهُمْ»(۵)،

  1. بقره / ۴۸٫
  2. بقره / ۷۲٫
  3. بقره / ۱۳۰٫
  4. بقره / ۱۵۵٫
  5. بقره / ۹٫

(۱۱)

«أَنْفُسَکمْ»(۱)، و «لاِءَنْفُسِکمْ»(۲) و «بِأَنْفُسِهِنَّ»(۳).

در قرآن کریم «نفس» برای حق‌تعالی و به لحاظ اصل ذات نیز به کار برده شده است؛ چنان‌که می‌فرماید: «کتَبَ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ»(۴)، «وَاصْطَنَعْتُک لِنَفْسِی»(۵) و «وَیحَذِّرُکمُ اللَّهُ نَفْسَهُ»(۶).

اطلاق نفس بر حق در موارد یاد شده از قرآن کریم، اهمیت ویژه دارد. در این موارد، ذات بدون لحاظ صفات، اعتبار شده است و مرتبهٔ اسما و صفات را همراه ندارد و مجرد و دور از آن مرتبه است و زمینهٔ تقدم بر صفات را حکایت می‌کند؛ به‌گونه‌ای که برای نمونه، در کریمهٔ: «کتَبَ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ»(۷)، «رحمت» بعد از «نفس» است که عنوان می‌یابد و بر حق‌تعالی اطلاق می‌شود؛ آن هم با تأخر ضمیر متصل غایب که حکایت نفس را بی هر تقید و حیثیت دارد. این‌جاست که سخن از ذات ـ که قابل هیچ گونه اشاره و عنوان نیست و دور از هر اسم و صفتی است ـ پیش می‌آید. این گونه است که کاربرد «نفس» بر ذات حق‌تعالی موضوع می‌یابد و فرهنگ قرآن کریم، آن را تأیید می‌کند.


معرفت ذات

همان‌طور که قرآن کریم از «نفس» به عنوان ذات حکایت دارد، حکایت دلیل بر تحقق معرفت است، که می‌شود نسبت به ذات حق‌تعالی معرفت داشت؛ وگرنه قرآن کریم آن را حکایت نمی‌کرد. چنین حکایتی می‌رساند معرفت به ذات حق‌تعالی و آگاهی از آن، دور از جان بعضی انسان‌ها نیست؛ اگرچه امری

  1. بقره / ۵۴٫
  2. بقره / ۲۲۳٫
  3. بقره / ۲۲۸٫
  4. انعام / ۱۲٫
  5. طه / ۴۱٫
  6. آل عمران / ۲۸ و نیز آیهٔ: ۳۰٫
  7. انعام / ۱۲٫

(۱۲)

بسیار سنگین و دور از دسترس عموم است، ولی نسبت به خواص اهل معرفت، مطلوب قرآن کریم است.


دوگونگی، نه دوگانگی

در روایات، از معرفت به حق‌تعالی به دو گونه سخن گفته شده است: نخست، راه دوری از این معرفت است: «عن أبی جعفر علیه‌السلام قال: إیاکم والتفکر فی اللّه ولکن إذا أردتم أن تنظروا إلی عظمته فانظروا إلی عظیم خلقه(۱)».

دیگری آن که چنین معرفت و وصول به ذات حق‌تعالی امری مطلوب است: «قیل لأمیر المؤمنین علیه‌السلام : بم عرفت ربّک؟ قال بما عرفنی ربّی(۲)» و «قال أمیر المؤمنین علیه‌السلام : اعرفوا اللّه باللّه»(۳).

ما این دو گروه از روایات را در کتاب روایی خود با عنوان «المسکة فی ما ورد عن أهل بیت النبوّة» در کنار هم آورده‌ایم(۴).

مطالعهٔ دو گروه یاد شده از روایات، این نکته را به دست می‌دهد که ناسازگاری و تنافی میان این دو دسته از روایات نیست؛ زیرا موضوع هر یک، افرادی متفاوت از دیگری است و برای همین است که این روایاتْ دوگانگی ندارند، بلکه بر دو گونه‌اند. نهی از تفکر در ذات الهی، متوجه عموم افراد است که تحمل برداشتن بار سنگین این معرفت را ندارند. هم‌چنین موضوع این روایات، فکر و اندیشهٔ انسانی است و دستگاه فاهمه، برد متوسط آگاهی است و زمینهٔ معرفت به حق‌تعالی که برد عالی معرفت است، با این ابزار ممکن نیست و برای همین است که از آن نهی شده است.

وصول به ذات حق‌تعالی ویژهٔ خواص از اولیای الهی است که برد عالی

۱- کافی، ج ۱، ص ۹۳٫

۲- روضة الواعظین، فتّال نیشابوری، ص ۳۰٫

۳- پیشین.

  1. ر. ک : المسکه، ج ۱، ص ۲۷ ـ ۳۲٫

(۱۳)

آگاهی را در خود دارند. وصول به ذات با مرکب دل، ممکن می‌شود و پرگار آن دل است و باید با دل و برد معرفت انجام شود، نه اندیشه و فکر ذهنی که تنها توان فهم و درک آفریده‌ها و خلق را دارد.

توصیه به بازداشتن توسن اندیشه از این وادی، خطاب به عموم دارد و مطلوب دانستن وصول به آن، برای خواص از اولیای حق است. اولیایی که نفس صافی، جان وارسته و دلی بس پاک دارند و اطلاق آن تنها سزاوار محبوبان و مقربان درگاه ربوبی است و عموم در این سطح، بار نمی‌یابند.

در متون روایی، در شأن محبوبان، دو دعای غیبت و هدایت به چشم می‌آید و از طریق آنان می‌گوید. ما این دو روایت را در زیر می‌آوریم و به تحلیل متن و بررسی سند می‌پردازیم تا گویایی هرچه بیش‌تر خود را بنمایاند.


دعای مشهور غیبت

از معتبرترین دعاهای مشهور که از شروع عصر غیبت کبرا مورد اهتمام عالمان ربانی بوده است، دعای مشهور به «غیبت» است. دعای یاد شده، از بهترین منابع در شناخت قرب محبوبی و صفات محبوبان الهی است.

این دعا به دو گونهٔ مختصر و طولانی نقل شده است. دعای مختصر آن از کتاب شریف «اصول کافی» چنین است:

«اللهمّ عرّفنی نفسک وإنّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف نبیک. اللهمّ عرّفنی نبیک فإنّک إن لم تعرّفنی نبیک لم أعرف ولیک. اللهمّ عرّفنی ولیک فإنّک إن لم تعرّفنی ولیک ضللت عن

(۱۴)

دینی»(۱).

در این روایت، با فراز: «اللهمّ عرّفنی نفسک» از حق‌تعالی خواسته می‌شود معرفت نفس و ذات خود را به بندهٔ دعاگزار اعطا و موهبت نماید.

دعای مشهور غیبت، از آن‌جا که نخست معرفت خداوند را می‌طلبد، پیش از آن که از شناخت صفات پروردگار یا معرفت مظاهر عالی حق ـ مانند پیامبر و امام ـ بگوید، سیر محبوبی را بیان می‌دارد. در این دعا، از خداوندْ معرفت به ذات درخواست می‌شود و سخن از تفکر، اندیشه و آگاهی، موضوع آن نیست. هم‌چنین این دعا، خواهان معرفت ذات است و نه صفات یا افعال. در این دعا، نه از صفات فعل چیزی گفته می‌شود، نه از مظاهر افعال الهی. معرفت به نبی و امام نیز به گونهٔ مقید به معرفت ذات، درخواست می‌شود. این، تعبیر دیگری از طلب معرفتِ ذات است. چنین درخواستی در خور اولیای محبی نیست؛ زیرا که محبان باید از پایین به بالا حرکت کنند و نخست از نبی و امام و صاحبِ ولایت خویش آگاهی یابند و سپس از طریق ولایت است که به توحید بار می‌یابند.


متن و سند روایت غیبت

برای آن که فضای متن روایت غیبت ـ که در فهم مقصود و مراد آن دخالت دارد ـ و نیز سند آن شناخته شود، متن کامل روایاتی که این دعا را در خود دارد، نقل می‌شود:

«علی بن إبراهیم، عن الحسن بن موسی الخشاب، عن عبد اللّه

  1. کافی، ج ۱، ص ۳۳۷٫

(۱۵)

بن موسی، عن عبد اللّه بن بکیر، عن زرارة قال: سمعت أبا عبد اللّه علیه‌السلام یقول : إن للغلام غیبةً قبل أن یقوم، قال: قلت ولم؟ قال: یخاف – وأومأ بیده إلی بطنه ـ ثمّ قال: یا زرارة، وهو المنتظر، وهو الذی یشک فی ولادته، منهم من یقول: مات أبوه بلا خلف، ومنهم من یقول: حمل، ومنهم من یقول: إنّه ولد قبل موت أبیه بسنتین، وهو المنتظر غیر أنّ اللّه عزّ وجلّ یحب أن یمتحن الشیعة، فعند ذلک یرتاب المبطلون، یا زرارة.

قال: قلت: جعلت فداک، إن أدرکت ذلک الزمان أی شیء أعمل؟ قال: یا زرارة، إذا أدرکت هذا الزمان فادع بهذا الدعاء: اللهمّ عرّفنی نفسک وإنّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف نبیک. اللهمّ عرّفنی نبیک فإنّک إن لم تعرّفنی نبیک لم أعرف ولیک. اللهمّ عرّفنی ولیک فإنّک إن لم تعرّفنی ولیک ضللت عن دینی.

ثمّ قال: یا زرارة، لابدّ من قتل غلام بالمدینة، قلت: جعلت فداک ألیس یقتله جیش السفیانی؟ قال: لا ولکن یقتله جیش آل بنی فلان یجیی‌ء حتّی یدخل المدینة، فیأخذ الغلام فیقتله، فإذا قتله بغیا وعدوانا وظلما لا یمهلون، فعند ذلک توقّع الفرج إن شاء اللّه.»(۱)

زراره گوید: از امام صادق علیه‌السلام شنیدم که فرمود: همانا برای فرزندم غیبت و پنهان شدنی است پیش از آن که قیام کند.

  1. کافی، ج ۱، ص ۳۳۷٫

(۱۶)

عرض داشتم: برای چه؟ فرمود: می‌ترسد ـ و با انگشت به شکم خود اشاره کردند ـ سپس فرمود: و اوست که مورد انتظار است و اوست کسی که در ولادتش شک می‌شود. برخی می‌گویند پدرش مُرد بدون آن که نسلی داشته باشد. و بعضی گویند جنین است و برخی دیگر گویند: او دو سال پیش از مرگ پدرش به دنیا آمده و اوست مورد انتظار؛ و حال آن که چنین است که خداوند ـ که عزیز و بزرگوار است ـ دوست دارد شیعه را بیازماید. و در آن حال است که بیهوده‌گرایان شک می‌کنند، ای زراره.

عرض داشتم: فدایتان شوم، اگر این زمان را دریافتم، چه کار کنم؟ فرمود: ای زراره، اگر این زمان را دریافتی، خداوند را به این دعا بخوان:

خدایا، خودت را به من بشناسان، که اگر خویشتن خود را به من نشناسانی، پیامبرت را نمی‌شناسم. خداوندا، پیامبر خویش را به من بشناسان، که اگر پیامبرت را به من نشناسانی، ولی تو را نمی‌شناسم. خدایا، ولی خود را به من بشناسان، که اگر ولی خویش را به من نشناسانی، از دینم گمراه می‌شوم.

سپس فرمود: ای زراره، (این معرفت) ناگزیر از قتل فردی در شهری خاص است. عرض داشتم: آیا چنین نیست که سپاه سفیانی او را می‌کشد؟ فرمود: نه، امّا خاندان فلانی او را می‌کشند. آنان می‌آیند تا وارد آن شهر می‌شوند و فرد یاد شده را می‌گیرند و او را می‌کشند و چون او را از روی کینه، دشمنی

(۱۷)

و ظلم به قتل می‌رسانند، مهلت داده نمی‌شوند. پس در آن زمان است که باید انتظار گشایش داشت، اگر خداوند بخواهد.

این روایت در صدر خود از هنگامهٔ سرگردانی‌ها، حیرت‌ها، گمراهی‌ها و فضای تاریک و مبهم غیبت و پنهان بودن «ولی حق» می‌گوید؛ زمانی که مردمان از برکت حضور عصمت و ولایت محروم می‌باشند و شترانی مست، بندگان ضعیف را آماج سُم‌های خود نموده‌اند و آثار غیبت طولانی‌مدت و کبرا، جوامع را به‌طور کلی در خود گرفته است. در این زمانهٔ فتنه و گمراهی، پیدا کردن راه و داشتن بصیرت برای عبور از تلبیس‌های ابلیسیان، تنها یک مسیر دارد و آن، توجه به حق‌تعالی و طریق مستقیم و بی‌واسطهٔ او در اعطای معرفت و قرب است. اعطای مستقیم معرفتِ موهبتی، همان طریق محبوبان الهی است؛ طریقی که حق‌تعالی ذات خود را به بندهٔ خویش می‌شناساند و او را در ذات بی تعین خود وارد می‌آورد. در این روایت، از خداوند معرفت او ـ آن هم خود حق‌تعالی ـ خواسته می‌شود، نه هیچ یک از اسما و صفات او. خویشتنِ حق‌تعالی که در این دعا مورد درخواست است، همان ذات است که چون بی اسم و صفت آمده است، تعینی برای آن نیست و نامحدود می‌باشد.

شناخت حق‌تعالی در این دعا پیش از شناخت مقام نبوت و ولایت آمده است و سیر اعطای معرفتی در آن، از بالا به پایین است. سیری که حق‌تعالی با آن است و معرفت نبوت و امامت در ذیل معرفت حق و همراه با آن است. نخست باید به حقیقت، ذات و توحید حق‌تعالی راه یافت و سپس به اسما، صفات، افعال و برترین ظهورات او توجه نمود.

طبیعی است کسی که معرفت و قرب اعطایی حق‌تعالی را در خود نمی‌یابد، برای یافت آن باید به سراغ اولیای محبوبی حق‌تعالی رود که این قرب و

(۱۸)

معرفت به آنان اعطا شده است. نتیجه‌ای که از فضای صدور این روایت و صدر آن می‌توان گرفت، این است که در تاریکی‌های دیجور غیبت، تنها راه هدایت، یافت طریق محبوبان الهی است که آنان به هدایت حق‌تعالی، راه حق می‌باشند و معرفت اعطایی حق‌تعالی به آنان، از هر انحرافی مصون بوده و حق است و حقیقت دارد و متسمک و چنگ زننده به آنان را به حق وصول می‌دهد. کسی که خود را از هدایت محبوبان محروم دارد، نمی‌شود که به ورطهٔ گمراهی در چاه غیبت دچار نشود و اسیر رهزنان و حرامیانی نگردد. حرامیانی که نقاب درستی و حقانیت بر چهره می‌زنند و سخن شریعت را به صوت و لحن می‌آورند، در حالی که ابلیس چرخانندهٔ زبان و وسوسه‌گر ذهن پریشان آنان است و در درون خبیث خود، جز شیطنت و دغل ندارند.

اما پایان این دعا از «قتل» می‌گوید. قتلی که از روی کینه، دشمنی و ظلم اتفاق می‌افتد و البته ستم‌پیشهٔ آن، برای زندگی ننگین و هوس‌مدار دنیای خود مهلتی نمی‌یابد و با تحقیر و ننگ، به حفره‌های زیرین جهیم واصل می‌شود.

البته، پایان قرب محبوبی به‌گونه‌ای با خون همراه است. نمی‌شود کسی از محبوبانِ وصول یافته به ذاتِ بی‌تعین باشد، اما ختم وی به خون نباشد؛ هرچند فضای ذیل روایت، برای بیگانگان، ابهام خود را دارد و به گونه‌ای شفاف و روشن نیست که بشود آن را بر مصداقی خاص تطبیق داد و نیز می‌شود گشایشی که در آن سخن آمده است، به معنای ظهور امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) نباشد و آن را تنها نوید زندگی آرام برای برخی از بندگان در دوره‌ای خاص دانست.

مداومت بر این دعا، سبب نورانی شدن دل و صفای آن می‌گردد و مسیر ورود به معرفت حقایق توحیدی و نیز راز و رمزهای ولایت را می‌گشاید. البته

(۱۹)

مداومت بر این دعا؛ چنان‌چه به صورت انشایی آورده شود، عوارض سنگینی نیز دارد و ممکن است هجوم بلاها و مصایب را موجب گردد. بلاهایی که بنیادبرافکن است و سلاّخی نفس و هوس‌های آن را در پی دارد. کم‌ترین بلایی که مداومت این دعا با خود دارد، تنهایی و غربت در عالم ناسوت است که البته حال و هوای صفا و نورانیت حاصل از این دعا بر دل، تحمل آن را آسان می‌گرداند.

این دعای مختصر، شکلی طولانی و بسیار لطیف و پرمعنا نیز با عنوان: «الدعاء فی غیبة القائم علیه‌السلام » دارد که علاقمندان برای مطالعهٔ آن می‌توانند به کتاب «کمال الدین و تمام النعمة»(۱) مراجعه کنند. این دعا را آخرین نایب امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف)، جناب عمری برای جناب محمد بن همام اسکافی املا نموده تا وی آن را به نگارش درآورد و بر قرائت و مناجات با آن، در زمان غیبت کبری مداومت داشته باشد.


دعای هدایت

از دعاهایی که بیان‌گر هدایت و دستگیری موهبتی و اعطایی از ناحیهٔ ذات قدسی حق‌تعالی است و نیز همان‌طور که پیش از این گفته شد شأن محبوبان است، دعای: «اللهمّ اهدنی من عندک وأفض علی من فضلک، وانشر علی من رحمتک، وأنزل علی من برکاتک»(۲) است که در شأن محبوبان است. محبان سخن از «رَبَّنَا آَتِنَا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِی الاْآَخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»(۳) دارند. نصیب محبوبان، درد، غم، شهادت و خون است و بهرهٔ محبان،

  1. کمال الدین وتمام النعمة، ص : ۵۱۲ ـ ۵۱۶٫
  2. من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۳۲۴ ـ ۳۲۵٫
  3. بقره / ۲۰۲٫

(۲۰)

تلاش و کار و کوشش. غیر از این دو گروه، افراد عادی جامعه هستند که با تمامی گوناگونی، چینشی متفاوت دارند و برای آنان باید حسابی غیر از اعتبار دو گروه محبوبان و محبان لحاظ کرد.

درخواست هدایت به گونهٔ زیر نیز نقل شده است:

«عدّة من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن عبد الرحمن بن حماد الکوفی، عن عمرو بن مصعب، عن فرات بن الأحنف، عن أبی عبد اللّه علیه‌السلام قال: مهما ترکت من شیء فلا تترک أن تقول فی کلّ صباح ومساء: اللهم إنی أصبحت أستغفرک فی هذا الصباح وفی هذا الیوم لأهل رحمتک وأبرء إلیک من أهل لعنتک. اللهمّ إنّی أصبحت أبرء إلیک فی هذا الیوم وفی هذا الصباح ممّن نحن بین ظهرانیهم من المشرکین وممّا کانوا یعبدون، إنّهم کانوا قوم سوء فاسقین، اللهمّ اجعل ما أنزلت من السماء إلی الأرض فی هذا الصباح وفی هذا الیوم برکةً علی أولیائک وعقابا علی أعدائک، اللهمّ وال من والاک وعاد من عاداک، اللهمّ اختم لی بالأمن والایمان کلّما طلعت شمس أو غربت.

اللهمّ اغفر لی ولوالدی وارحمهما کما ربّیانی صغیرا، اللهمّ اغفر للمؤمنین والمؤمنات والمسلمین والمسلمات الأحیاء منهم والأموات. اللهمّ إنّک تعلم منقلبهم ومثواهم.

اللهمّ احفظ إمام المسلمین بحفظ الایمان وانصره

(۲۱)

نصرا عزیزا، وافتح له فتحا یسیرا. واجعل له ولنا من لدنک سلطانا نصیرا.

اللهمّ العن فلانا وفلانا والفرق المختلفة علی رسولک وولاة الأمر بعد رسولک والأئمّة من بعده وشیعتهم وأسألک الزیادة من فضلک والإقرار بما جاء من عندک والتسلیم لأمرک، والمحافظة علی ما أمرت به، لا أبتغی به بدلاً ولا أشتری به ثمنا قلیلاً.

اللهمّ اهدنی فیمن هدیت، وقنی شرّ ما قضیت، إنّک تقضی ولا یقضی علیک، ولا یذلّ من والیت، تبارکت وتعالیت، سبحانک ربّ البیت، تقبّل منّی دعائی، وما تقرّبت به إلیک من خیر فضاعفه لی أضعافا مضاعفةً کثیرةً، وآتنا من لدنک رحمةً وأجرا عظیما، ربّ ما أحسن ما ابتلیتنی، وأعظم ما أعطیتنی، وأطول ما عافیتنی، وأکثر ما سترت علی، فلک الحمد یا إلهی کثیرا طیبا مبارکا علیه، مل‌ء السماوات ومل‌ء الأرض ومل‌ء ما شاء ربّی کما یحبّ ویرضی وکما ینبغی لوجه ربّی ذی الجلال والإکرام»(۱).

فرات گوید: امام صادق علیه‌السلام فرمود: هر چیزی را رها می‌کنی، خواندن این دعا در هر صبح و عصر را فرو مگذار:

خدایا، خواهندهٔ بخشش هستم در این پگاه و در تمامی این روز، برای شایستگانِ رحمت تو، و از اهل طردشدگان‌ات دور می‌شوم به سوی تو.

  1. الکافی، ج ۲، ص ۵۲۹ ـ ۵۳۰٫

(۲۲)

خدایا، در این روز و در این صبحگاهان، از مشرکان حاضر و از آن‌چه بندگی می‌کنند، دور می‌شوم به سوی تو؛ زیرا آنان سرشناسانی پلید و فسق‌پردازند.

خدایا، آن‌چه را از آسمان به زمین فرود می‌آوری، در این صبح و در این روز، برکت و خیر بر اولیای خود، و عقوبت بر دشمنانت قرار ده.

خداوندا، کسی را که قرب تو دارد، مقرب بدار و کسی که تو را دشمن می‌دارد، دشمن دار.

خداوندا، مرا امنیت و ایمان پایانی ده، هرگاه که خورشید برمی‌آید و فرو می‌نشیند.

بار الها، بر من و بر پدر و مادرم ببخش و بر آن‌ها مرحمت آور؛ همان‌گونه که مرا در کودکی پرورانیدند. خداوندا، بر مردان گرونده و زنان گرونده و بر مردان سرسپرده و زنان سرسپرده، زندگانِ آنان و مردگانشان، ببخش. خداوندا، تو آگاهی تبدیل‌شدنشان و قرارشان (تمامی حالاتشان) را.

خداوندا، امام (به‌حق) مسلمانان را برای نگاهبانی ایمان نگه‌دار و خودت او را با مددی عزیز و گران، یاری کن و برای او گشایشی فراخ، باز کن و برای او و ما از ناحیهٔ خودت اقتداری یاری کننده قرار ده.

خداوندا، فلانی و فلانی و گروه‌های گوناگون از دشمنان

(۲۳)

رسول تو و والیان امر بعد از رسول تو و امامان بعد از او و پیروانشان را طرد نما. و از تو خواهانم فضل فراوانت را و اقرار کردن به آن‌چه از ناحیهٔ توست و سرسپردگی به امرت و نگاه‌داری آن‌چه بدان امر کرده‌ای، به گونه‌ای که بدلی برای آن، به شدت نطلبم و کم‌بهایی را به جای آن، خریدار نشوم.

خداوندا، مرا به کسی که هدایتش کرده‌ای رهنمون ساز و مرا از شرّ آن‌چه بدان حکم کرده‌ای، مصون دار. چنین است که تو حکم می‌کنی و بر تو حکم نمی‌شود و کسی را که قرب دهی، خوار نمی‌سازی. پر برکت و بلند هستی، منزهی تو ای پروردگار بیت الحرام، دعایم را بپذیر و و خیرهایی را که با آن، به سوی تو نزدیک می‌شوم دوچندان، بلکه چندین و چندین برابر گردان، و مرا از ناحیهٔ خود رحمتی و پاداشی بزرگ بخش.

پروردگارا، چه نیکوست آن‌چه مرا بدان آزموده‌ای و چه شکوهمند است آن‌چه عطایم کرده‌ای، و چه بلند است آن‌چه مرا بخشیده‌ای، و چه فراوان است آن‌چه بر من پوشانده‌ای. پس برای توست تمامی ستایش‌ها، ای خدای من! ستایشی فراوان، بسیار پاک که بر او فرخنده است. ستایشی به پُری آسمان‌ها و زمین، و به پری آن‌چه پروردگارم می‌خواهد، آن‌گونه که دوست دارد و رضاست و آن‌گونه که شایستهٔ وجاهت پروردگارم ـ که صاحب شکوه و بزرگواری است ـ می‌باشد.

(۲۴)

اگر میان این روایت و روایت مشهور غیبت مقایسه‌ای شود، به دست می‌آید که فضای حاکم بر هر دو روایت، یکسان است. این روایت، هم از هدایت امام حق سخن می‌گوید ـ و از خداوند درخواست می‌شود که دعاکننده را به کسی که خداوند او را از ناحیهٔ خود به صورت مستقیم و بی‌واسطه هدایت کرده است، رهنمون سازد ـ و هم از گمراهی‌های حاصل از نشناختن صاحب ولایت.

کسی که خداوند او را به عنایت و موهبت خویش به صورت مستقیم هدایت کرده است، «مقرب محبوبی» است. برای همین است که می‌گوییم اگر کسی دست در دست ولی محبوبی نداشته باشد، در برابر او، و با مشرکان و از طردشدگان است؛ البته در صورتی که مستضعف فکری نباشد. مستضعفان فکری به صورت تخصصی از این بحث خارج هستند؛ زیرا آنان را با معرفت و راه درستِ وصول حقیقی و راهی که خداوند سیر عبودیت را از مسیر آن می‌خواهد، ارتباطی نیست و به زندگی ناسوتی خود مشغول می‌باشند. موضوع این روایت، افراد خبره و چیرهٔ در معرفت است که پی‌جوی هدایت و هادیان راه می‌باشند. کسانی که دست به دعا برمی‌دارند تا حتی قضای حتمی خداوند را در فضای ناسوت ـ که محیط تغییر، دگرگونی و تبدیل‌پذیری است ـ تغییر دهند؛ چنان‌چه در این دعا درخواست می‌شود: «وقنی شرّ ما قضیت».

از شروری که در ناسوت دامنگیر برخی می‌شود و آنان را به حرمان مبتلا می‌شود، ساختن «بـَدل» برای اولیای حق یا فروختن آنان به دنیای ناچیز است؛ چنان‌که می‌فرماید: «والإقرار بما جاء من عندک والتسلیم لأمرک، والمحافظة علی ما أمرت به، لا أبتغی به بدلاً ولا أشتری به ثمنا قلیلاً.»

هم‌چنین این روایت، نقش طهارت مولد در پذیرش ولایت و یافت مسیر

(۲۵)

درست و صحیح هدایت را خاطرنشان شده است؛ چرا که با فراز: «اللهمّ اغفر لی ولوالدی وارحمهما کما ربّیانی صغیرا» برای آنان دعا آورده است.

افزون بر نکات گفته شده، مشاعی و جمعی بودن کردار و نقش تمامی پدیده‌های هستی در نهاد پاک مؤمن و نقش‌پذیری آن از انوار ولایت، با دعا به آنان به دست می‌آید که ولایت عمومی و محبت همگانی پدیده‌ها را یادآور می‌شود: «اللهمّ اغفر للمؤمنین والمؤمنات والمسلمین والمسلمات الأحیاء منهم والأموات. اللهمّ إنّک تعلم منقلبهم ومثواهم.»

در روایت دیگری، هدایت بی‌واسطه، بدون سبب و مستقیم، از حق‌تعالی خواسته شده است که این هدایتِ اعطایی از ناحیهٔ ذات حق‌تعالی، همان قرب محبوبی است و منظور ما از دعای هدایت، همین دعاست:

قال أبوجعفر علیه‌السلام : تقول فی دبر کلّ صلاة: اللهمّ اهدنی من عندک وأفض علی من فضلک، وانشر علی من رحمتک، وأنزل علی من برکاتک.»(۱)

امام باقر علیه‌السلام فرمود: در تعقیب هر نماز گفته می‌شود: خدایا، مرا از ناحیهٔ خود هدایت فرما، و بر من از فضل خود افزونی ده، و رحمت خود را بر من فراگیر ده، و از برکت‌ها و فرخندگی‌هایت بر من نازل فرما.

حاصلِ آن‌چه از مطالعهٔ دو دعای یاد شده و روایات مرتبط با آن به دست می‌آید، این است که بندگان خداوند بر سه گروه می‌باشند: نخست محبوبان الهی هستند که بندگان خاص و برگزیده می‌باشند. گروه دوم، محبان‌اند که

  1. من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۳۲۴ ـ ۳۲۵٫

(۲۶)

سالکان وارسته و راه یافته به بارگاه ربوبی هستند. گروه آخر، بندگان فراوان حق هستند که عادی می‌باشند و همینان گوناگونی‌های بسیاری دارند و اعم از اهل ایمان و شایستگان، ظاهرمداران به ایمان صوری و ناشایستگان می‌باشند. البته در میان ناشایستگان، مغضوبان می‌باشند. مغضوبان، افرادی عادی نیستند؛ بلکه آنتی تز محبوبان شمرده می‌شوند. ما در جلد چهارم تفسیر «هدی» که آیات پایانی سورهٔ حمد را تفسیر می‌کند، از آنان به تفصیل سخن گفته‌ایم.

کتاب حاضر که شرح برخی از غزل‌های «کلیات دیوان نکو» را در خود دارد، به اعتبار آن که در غزل‌های خود، ظرافت‌های طریق محبوبان را آورده‌ام، از بهترین منابع در شناخت این گروهِ برگزیده و ممتاز از اولیای حق‌تعالی می‌باشد.

ستایش خدا راست

(۲۷)

(۲۸)

مطالب مرتبط