زبده
(منتخب اشعار)
حضرت آیتالله محمدرضا نکونام(مد ظله العالی)
شناسنامه
سرشناسه: نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷ ـ
عنوان و نام پدیدآور: زبده
مشخصات نشر: تهران: انتشارات صبح فردا، ۱۳۹۳٫
مشخصات ظاهری: ۶۱۳ ص.
شابک: ۹۷۸
وضعیت فهرستنویسی: فیپای مختصر
یادداشت: فهرستنویسی کامل این اثر در نشانی:
http://opac.nlai.ir قابل دسترسی است.
شماره کتابشناسی ملی: ۳۷۸۱۲۲۴
زبده
حضرت آیتاللّه محمدرضا نکونام (مد ظله العالی)
ناشر: صبح فردا
نوبت چاپ: اول تاریخ چاپ: ۱۳۹۳
شمارگان: ۳۰۰۰ قیمت: ریال
تهران ـ اسلامشهر ـ نسیمشهر ـ وجیهآباد
دوازدهمتری جواهرزاده ـ پلاک ۳۶
کدپستی: ۳۷۶۹۱۳۸۵۷۵
تلفن مرکز پخش: ۷۸ ۱۵ ۹۰ ۳۲ ۰۲۵
www.nekoonam.com
www.nekounam.ir
شابک: ۶۰۰ – ۳۹۷ – ۰۲۶ – ۷ ۹۷۸ –
حق چاپ برای مؤلف محفوظ است
(۴)
فهرست مطالب
پیشگفتار··· ۲۳
غـزلیـات
صبغه عشق··· ۲۹
غنچه پر چاک ۳۰
بیپروا··· ۳۱
گلپرست··· ۳۲
پنهانترین پیدا··· ۳۳
ساغر و صَهبا··· ۳۴
بیپردهتر··· ۳۵
حسن جهان··· ۳۷
نرگس مست··· ۳۸
قسمت··· ۳۹
دام دل··· ۴۱
چهره عشق··· ۴۲
نام و ننگ بینشان··· ۴۳
لطف حق··· ۴۴
ظهور جلوت··· ۴۶
قامت عدل و انصاف··· ۴۷
(۵)
رقیب خیرهسر··· ۴۹
هنگامه حق··· ۵۰
چهره گل··· ۵۰
آشنای دل من··· ۵۱
غم دل··· ۵۲
دلبر ساده صاحبنظر··· ۵۳
دمِ پیر··· ۵۴
تابوت به دوش··· ۵۵
تا ابد··· ۵۶
دیوار پیدا··· ۵۷
غرق هر تماشا··· ۵۸
نوای عشق··· ۶۰
جمال وجود··· ۶۱
بزم یار··· ۶۲
شب یلدا··· ۶۴
وصال یار··· ۶۵
دلدار غریب!··· ۶۶
ناوک ابرو··· ۶۸
عشق و صفا··· ۶۹
زخمه غم··· ۷۰
بازار دهر··· ۷۲
هوای ذات··· ۷۳
کبادهکش··· ۷۴
باده ازلی ۷۵
(۶)
سِرّ نگاه··· ۷۶
دیار بینام و نشان··· ۷۷
پاکدَم··· ۷۹
سیمای تو··· ۸۰
زیبای محشر··· ۸۱
شیخ و شاب··· ۸۳
صید باطل··· ۸۴
جمجمه دهر··· ۸۵
زیباپرست··· ۸۶
سینه حق··· ۸۷
ماجرای آفرینش··· ۸۸
خودی ۸۹
محرومان افتاده··· ۹۰
سرخط ظهور··· ۹۱
غرق ناز··· ۹۲
خراب عشق··· ۹۳
ناز و نماز··· ۹۴
لوده پر فتنه··· ۹۵
شب قدر··· ۹۶
خلوت عصمت··· ۹۸
چین دو زلف··· ۹۹
حریم حرم··· ۱۰۱
لوده بیهمه کس··· ۱۰۲
همت عاشقی ۱۰۳
(۷)
اساس ایجاد··· ۱۰۴
دولت عشق··· ۱۰۵
سریر سرخ دل··· ۱۰۷
حضرت دوست··· ۱۰۸
دیو و پری ۱۰۹
نقد دو جهان··· ۱۱۰
خودفروشان··· ۱۱۱
صید حرم··· ۱۱۳
چهره آیینه··· ۱۱۴
سنگ ملامت··· ۱۱۵
دیر خراب··· ۱۱۶
شور دلبری ۱۱۷
پیمانه··· ۱۱۹
عارض رخسار··· ۱۲۰
خواب دل··· ۱۲۱
حّب علی علیهالسلام ··· ۱۲۲
صاحب صولت··· ۱۲۴
فتنههای دلبری ۱۲۵
ولا الضالین··· ۱۲۶
رخ آن حور··· ۱۲۸
دین و دنیا··· ۱۲۹
جانفدا··· ۱۳۰
بزم دو صد عالم··· ۱۳۱
کشور عشق··· ۱۳۲
(۸)
بسی نیش··· ۱۳۳
چشم سر··· ۱۳۴
جرم من··· ۱۳۵
الاّی عشق··· ۱۳۶
دیوانهام··· ۱۳۷
بلبل دیوانه··· ۱۳۹
عاشقکشی حلال است··· ۱۴۰
قهر دلبری ۱۴۲
جغد و ویرانه··· ۱۴۳
ماهسرا··· ۱۴۴
های و هو··· ۱۴۵
بلادیده حق··· ۱۴۶
از جهان دگرم··· ۱۴۷
کافران و ظالمان··· ۱۴۸
سِرّ تو··· ۱۴۹
شرک و سالوس··· ۱۵۰
مادر مهربان··· ۱۵۱
شوخ پر فتنه··· ۱۵۳
ماه من··· ۱۵۴
سلیمانی مور··· ۱۵۶
چهره چهره··· ۱۵۷
ذات پاک ۱۵۸
ظرف تعین··· ۱۵۹
یگانه دلبر··· ۱۶۰
(۹)
مادر رنجآشنایم··· ۱۶۱
رها از من و ما··· ۱۶۲
عمر کوتاه ظالم··· ۱۶۴
خاطره جانم··· ۱۶۵
قصاید
بر سر دار··· ۱۶۹
کفر و دین··· ۱۷۱
مدّعی ۱۷۳
مثنویها
مناجات منظوم··· ۱۷۷
خداوند بود و نمود··· ۱۷۷
چهره رحمت··· ۱۷۷
ذات حضرت «هو»··· ۱۷۹
اسم اعظم··· ۱۸۱
قرار وصال··· ۱۸۳
چشم نگار··· ۱۸۴
نامههای سیاه··· ۱۸۶
پشیمانم··· ۱۸۸
خدای من··· ۱۹۰
شوق امید··· ۱۹۱
شفاعت··· ۱۹۲
پناهم ده··· ۱۹۲
گور وحشت··· ۱۹۳
چهره امید··· ۱۹۴
عفو تو··· ۱۹۴
(۱۰)
گر تو خواهی ۱۹۵
باران لطف··· ۱۹۵
تاج منّان··· ۱۹۷
مهر و ناز··· ۱۹۸
گناه من··· ۱۹۹
ذکر تو··· ۲۰۰
بهسوی تو··· ۲۰۱
راز بقا··· ۲۰۲
رضا··· ۲۰۳
چهره صفا··· ۲۰۵
سوز جان··· ۲۰۶
سرود مستی ۲۰۷
لطف تو··· ۲۰۸
کارساز··· ۲۰۸
مه هاشمی صلیاللهعلیهوآله ··· ۲۰۹
دو نور جلی ۲۱۰
پیام خدا··· ۲۱۰
کشف ساق··· ۲۱۲
لوح دل··· ۲۱۳
بود و نمود··· ۲۱۵
بینهایت «دم»··· ۲۱۵
محو جام··· ۲۱۷
پیر ظاهر نما··· ۲۱۹
خوان رنگین··· ۲۲۱
(۱۱)
امید به حق··· ۲۲۲
جهان در جهان··· ۲۲۳
دل دنیایی ۲۲۵
خلاصی ۲۲۶
مرد خدا··· ۲۲۷
هوس··· ۲۲۸
پیچ و خم مرگ··· ۲۳۰
ابد؛ لُبّ ایمان··· ۲۳۳
مظلوم بیپناه··· ۲۳۵
آخرین منزل··· ۲۳۷
رفیق شفیق··· ۲۳۸
سرازیری گور··· ۲۳۹
شرح ماجرا··· ۲۴۱
لطف حق··· ۲۴۴
گوش دل··· ۲۴۸
عالم دیگر··· ۲۴۸
ظلمت خانه··· ۲۵۱
گور بینام و ننگ··· ۲۵۲
راز اهل قبور··· ۲۵۳
اصحاب یمین و شمال··· ۲۵۵
هوای وصال··· ۲۵۶
عزم سفر··· ۲۵۷
راه حق··· ۲۵۸
کجایند؟··· ۲۵۹
(۱۲)
اعتقادات من··· ۲۶۰
حشر و حضور··· ۲۶۳
قصه مهر و وفا··· ۲۶۵
بیوفایی اهل دنیا··· ۲۶۵
وفا و عنقا··· ۲۶۷
مردان خدا··· ۲۶۸
عین وفا··· ۲۷۰
بیوفایی سگ··· ۲۷۱
بدتر از سگ··· ۲۷۳
شال و کلاه··· ۲۷۵
نفس مست··· ۲۷۷
مهار نفس··· ۲۷۷
نفس خاکی ۲۷۹
اهل سودا··· ۲۸۰
وفای مادر··· ۲۸۱
طفلان نزار··· ۲۸۲
مادر حقشناس··· ۲۸۴
بیوفایی همسران··· ۲۸۶
یار بد··· ۲۸۸
وفای اهل ایمان··· ۲۹۰
رفیق پولی ۲۹۱
مرد حق··· ۲۹۲
اهل ظاهر··· ۲۹۴
گرگصفتان··· ۲۹۵
(۱۳)
اهل عشق··· ۲۹۷
حقیقت وفا··· ۲۹۸
ای خدا!··· ۳۰۰
کشور امان··· ۳۰۱
وفای علی علیهالسلام ··· ۳۰۲
«هو علی علیهالسلام »··· ۳۰۴
سرّ عالم و آدم··· ۳۰۴
مرد وفا··· ۳۰۶
شریعت، طریقت و حقیقت··· ۳۰۷
علم و عرفان··· ۳۰۸
عالم وارسته··· ۳۱۰
کاسه فکرم··· ۳۱۳
تنگنای ننگ··· ۳۱۳
جهاندار··· ۳۱۵
حیرت··· ۳۱۸
کجا از کجا··· ۳۲۱
درد جان··· ۳۲۳
عشقبازی ۳۲۵
فنا در عشق··· ۳۲۶
صفای وجود··· ۳۲۹
پیر من؛ علی علیهالسلام ··· ۳۳۰
دیده حقبین··· ۳۳۲
شهود دل··· ۳۳۵
فنا و بقا··· ۳۳۸
(۱۴)
جمال خدا··· ۳۳۹
حق و خلق··· ۳۴۰
روی نگار··· ۳۴۲
جمال حضرت حق··· ۳۴۴
قید جان··· ۳۴۴
وصال حق··· ۳۴۶
حجابهای پیچ در پیچ··· ۳۴۷
حجاب اکبر··· ۳۴۹
طلب رود··· ۳۵۱
دم پیر··· ۳۵۳
وجود بیقرار··· ۳۵۵
گفتههای فلسفی ۳۵۷
لمس جلوهها··· ۳۵۹
آزاده شو··· ۳۵۹
هنر عشق··· ۳۶۰
سکوت ما··· ۳۶۲
بت عیار··· ۳۶۴
قاب قوسین··· ۳۶۶
عشق و عاشقی ۳۶۹
سوز دل··· ۳۶۹
حسن مطلع··· ۳۷۱
فنا در حق··· ۳۷۲
وحدت «هو»··· ۳۷۴
راز عشق··· ۳۷۵
(۱۵)
زاهد پرمدعا··· ۳۷۶
رونق عشق··· ۳۷۸
ولوله عشق··· ۳۷۹
ذات «هو»··· ۳۸۰
سوز و ساز··· ۳۸۱
کوی جانان··· ۳۸۲
حال دل··· ۳۸۳
سیر و سفر··· ۳۸۴
جان و جانان··· ۳۸۵
دنیای ما··· ۳۸۷
درد اشتیاق··· ۳۸۹
غرق حیرت··· ۳۸۹
مات ذات··· ۳۹۰
شب پرماجرا··· ۳۹۱
سوز و شر··· ۳۹۲
درد و غم··· ۳۹۳
چنگ و رقص··· ۳۹۳
خون دل··· ۳۹۵
سودای طمّاعان··· ۳۹۷
ظلم ظاهرگرایان··· ۳۹۸
آواز جلی ۳۹۹
قول گُل··· ۴۰۱
او بود··· ۴۰۲
پروانه··· ۴۰۴
(۱۶)
آزار شمع··· ۴۰۶
خون جگر··· ۴۰۹
ماجرای پنهان··· ۴۱۰
سودای دم··· ۴۱۲
سیر وجود··· ۴۱۳
مژگان یار··· ۴۱۳
عصمت طبیعت··· ۴۱۵
شخص حضرت حق··· ۴۱۷
مهر و محبت··· ۴۱۸
پیکره ذات وجود··· ۴۲۰
دیوانه دوست··· ۴۲۳
حق به حق··· ۴۲۵
دم و دام··· ۴۲۵
پرتو حق··· ۴۲۶
طرفه رسوایی ۴۲۷
مولود کعبه··· ۴۲۸
رهایی از غیر··· ۴۲۹
منزل دنیا··· ۴۳۰
گور غم··· ۴۳۲
رضای حق··· ۴۳۴
فـکـرت··· ۴۳۷
دوبینی ۴۳۷
جلوه حق··· ۴۳۹
قسمت ازلی ۴۴۰
(۱۷)
بی کم و بیش··· ۴۴۱
جهان عشق··· ۴۴۳
عیش و وصال··· ۴۴۵
وصف یار··· ۴۴۶
زاهد نادان··· ۴۴۸
رباعیها
وحدت حق··· ۴۵۳
سودای تو··· ۴۵۳
بهشت تو··· ۴۵۳
شوق تجلّی ۴۵۴
جان خود··· ۴۵۴
حشر و حساب··· ۴۵۴
مهر و وفا··· ۴۵۵
حرف دل آزاده··· ۴۵۵
در دیده من··· ۴۵۵
در به در··· ۴۵۶
گمراه··· ۴۵۶
دوری از خودپرستی!··· ۴۵۶
جان در کف··· ۴۵۷
ای دوست··· ۴۵۷
یار ظریف··· ۴۵۷
آواز دهل··· ۴۵۸
دست در خون··· ۴۵۸
دنیاصفتان··· ۴۵۸
(۱۸)
خواهی رفت··· ۴۵۹
رهگذر··· ۴۵۹
هو اللّه··· ۴۵۹
سودای جهان··· ۴۶۰
همه عالم··· ۴۶۰
فاش بگویم··· ۴۶۰
یک دل و صد دلبر··· ۴۶۱
غوغای صدا··· ۴۶۱
دلبسته ذات··· ۴۶۱
نغمه هو هو··· ۴۶۲
ذکر دل··· ۴۶۲
دیده خونبار··· ۴۶۲
غافل از جرس··· ۴۶۳
ما را بس··· ۴۶۳
اندازه نگهدار··· ۴۶۳
آلودگی دنیا··· ۴۶۴
مرگ خوش آدینه··· ۴۶۴
غنیمتِ وقت··· ۴۶۴
رها از غمِ عالم··· ۴۶۵
آسوده دل··· ۴۶۵
آزاده··· ۴۶۵
چهها میبینم··· ۴۶۶
هر سه··· ۴۶۶
معشوق خرابآباد··· ۴۶۶
(۱۹)
در محضر گل··· ۴۶۷
شعار آزادگی ۴۶۷
سهم من··· ۴۶۷
حقیقت حق··· ۴۶۸
ممنون توام··· ۴۶۸
دوره پیری ۴۶۸
دوبیتیها
راحت و خواب··· ۴۷۱
نگاه یغماگر··· ۴۷۱
عشق دمادم··· ۴۷۱
گناه چشم من··· ۴۷۲
اسرار خلقت··· ۴۷۲
در بر هستی ۴۷۲
با تو هستم··· ۴۷۳
مست بیقرار··· ۴۷۳
افسانه··· ۴۷۳
صفای سینه··· ۴۷۴
خال لب··· ۴۷۴
گُلِ بلال··· ۴۷۴
راضی و رضا··· ۴۷۵
خوشمرام··· ۴۷۵
عروس و داماد··· ۴۷۵
صدای پای دلبر··· ۴۷۶
پایان تلخ ماجرا··· ۴۷۶
(۲۰)
نه به هر زور··· ۴۷۶
عار··· ۴۷۷
سودای ذات··· ۴۷۷
مرد حق··· ۴۷۷
ظلم در کسوت دین··· ۴۷۸
حلاّج اسرار··· ۴۷۸
زیبارخان مست··· ۴۷۸
آتش خاموش··· ۴۷۹
صلای عشق··· ۴۷۹
داغ دوری ۴۷۹
وصال و هجر··· ۴۸۰
خوبان نااهل··· ۴۸۰
بسوزانم··· ۴۸۰
سرود سرد یلدا··· ۴۸۱
نقش بارگاه··· ۴۸۱
خونم حلالت··· ۴۸۱
نقش دل··· ۴۸۲
خدایی آسان··· ۴۸۲
درمان درد من··· ۴۸۲
سَر و تقدیر··· ۴۸۳
جنبش··· ۴۸۳
تاب گیسو··· ۴۸۳
همه از تو··· ۴۸۴
خدایی و سادگی!··· ۴۸۴
(۲۱)
ناب ناب··· ۴۸۴
بنده شاه··· ۴۸۵
کوه و کاه··· ۴۸۵
یوسف زندان کشیده··· ۴۸۵
مزار من··· ۴۸۶
بت من··· ۴۸۶
رنجشخاطر··· ۴۸۶
نگاه··· ۴۸۷
جوانی ۴۸۷
کجایی؟··· ۴۸۷
بیوفا··· ۴۸۸
* * *
(۲۲)
پیشگفتار
این شعرها درد سینهای است که از غوغای سهمگین عشقی عالمسوز سنگینی میکند. این شعرها جوشش دلی شیدایی است که همت آن، سرّی ازلی دارد. شیداییام واقعهای قدیم است که این و آن و اینجا و آنجا نمیشناسد؛ بلکه بر چاکچاک دلم تا بیپایانِ بیکرانهها چاک میافزاید و آن را ریشریش مینماید؛ اما هیچگاه از تازگی و طراوت غنچهوار آن نمیکاهد. شیداییام سرّ یک نگاه است. یاری دارم حورمنظر؛ دلبری ماهپیکر که او را با همین چشم دل دیدهام. نهتنها ساق و مساق را دیدهام، بلکه بر بلندای قامت دوست به نیکی و به سیری نظر افکندهام و بینهایت برای او سجده آوردهام. بارها او را دیدهام و بی آنکه مرا به چیزی بخوانند، برای او سجده آوردهام. این تیرهای مژگان آن مهوش است که دلم را نشانه میرود و مرا پردهدار غیب و آیینهدار رمز و رازهای نهفته و سرّهای مگوی چهره بیحجاب آن یار هرجایی مینماید و به شعر و غزل میکشاند.
(۲۳)
دیده حقبین من جز گُل نمیبیند. دستانم جز سوسنهای مست، حس نمیکند. از دلِ درّهگونه ذرهها، جز صفا نمیبویم. خیالم از بهار روی حق، خاطرهانگیز است. هر شور و نوایی که میشنوم، جز از رونق همت دلبرم نیست. در سفرهام بهجز لطف نمینشیند. بغض و نطفه شیطان را یکی میشناسم. از کسی تیغ قهر ندیدهام. خار مغیلان نمیدانم. آشنایی جز وحدت حق ندارم. لذّتی که دارم، از وصل است. صبح کرمم را شبی نیست. سحرگاهم دایمی است و پایندگیام را زوالی نیست. شعله جانم به عشق حق است که روشناست؛ روشنایی سرخ فام، به رنگ شفق. دلم خونین است از تیرهایی که از کمان ابروی فریبای یار، بر دیدهام فرود میآید؛ همان یاری که جمال هستی است.
اوست که بر تار نمودم پنجه میکشد و پود دلم را موسیقی آهنگینِ دیدار مینماید. او غنچه لبِ پر حرارت و آتشین خود را بر لبهای مست و تشنهام مینهد و بلندای قامت خویش را بر قامت من میساید و من عاشقی هستم که پروا نمیداند و طعنه نمیشناسد و خود بر طبل رسوایی میکوبد و بر تیغی که بر حنجرش مینشیند، بوسه میآورد.
زیبایی حورصفتان شعرم، جز نعت جمال تو نیست. عشوههای پریچهرگانِ مصرع مصرع این اشعار، جز داغ صهبای تو نیست. تنیدگی دل داغدار صاحب این ابیات، جز خزان گیسوی تو نیست. خروشانی دریای دلم را جز تو آسودگی نیست. ناسوت تو برای آنان که تو را نیافتهاند، کلبهای است که جز بر ویرانی آن افزوده نمیشود و برای من جز میکده مینایی نیست.
(۲۴)
شگفتی از آنِ من است. حیرت با من قیام یافته است. هاهوتی دیدهام که ولولهای در آن نیست و برای کسی هلهلهای ندارند. کرانه آن، پناه خیرهماندگان است.
دلم دریا دریا تیغ مینوشد و وادی وادی بلا میپیماید و داغ هجر، پنجه خون بر آن میکشد. او اسیر آن غارتیای شده است که امان نمیدهد؛ اما نه ریبی رباینده دارد و نه ریایی آلاینده. اگر فنا بر آن چیره است، رنگ بقا هم دارد. بازار عشقِ آن، رونق دارد و دیده آن همواره محو رخ دوست میباشد. لقایش را رؤیت برده و عطاهایش را گذاشتهام. مغناطیس عشق، بنطاسیای ذهن و ژرفای سِرّم را به دلبر سپرده است. نه «من» میتوانم بگویم و نه «ما».
صفا که به تبسم میآید، خنده بر غنچه لب تو میبینم. وقتی آهنگ وفا مینمایم، ترنم توست که مرا میخواند. نغمههای زیر و بم تو از نوای هر نایی شنیدنی است. طراوت موسیقای کمال تو، پر از وقار جلال است. در نگاه تو هیچ بمی نیست که زیر نداشته باشد. وقتی نقاب میافکنی، من وصول یافتهام. هنگامی در کنارم مینشینی که من در سجدهام. عرش تو فرش زیر پای من است. در فضای من جز هوای تو نیست. وقتی تو را میبینم، به رقص میآیم. من تو را با همه عریانیات چشیدهام. من تمامی پیکر ماهسیمای تو را نه در چشمه نمود، بلکه در آسمان وجود مجسّد تو ـ که برهنگیات را پروایی نداری ـ نه به تماشا نشستهام، که آن را تنگ در آغوش گرفتهام.
همان روز که متولد شدم، با دستانت مرا شراب سرخ وحدت
(۲۵)
نوشاندی و از جامت با آب جاودانگی سیراب نمودی و سرم را به شمشیری مست، حواله دادی. دام ولایت تو، صید دل در شبکه زیبارخان است. مهوشانِ فرخنده، برای کسی که سیاحتِ مَرغزار ولایت تو کند، خجسته باد.
خدای را سپاس
(۲۶)
(۲۷)
(۲۸)