دیوان محبوبی (حرف ز )
« ۱۹۱ »
شعله شوق
در دستگاه دشتی و گوشههای نغمه و سلمک مناسب است
وزن عروضی: مفتعلن مفتعلن فاعلن
ــ U U ــ / ــ U U ــ / ــ U ــ
بحر: سریع(۱) مسدس مطوی مکشوف
عشق تو چون کرد به دلها بُروز
شوق تو شد موجب هر آه و سوز
رونق عالم همه از جود توست
شعله به شوق تو بود در فروز
جلوهگریهای همه گلرُخان
از تو بود در دل شب یا که روز
من ز همان لحظه که دیدم تو را
رفتم و خود باز نگشتم هنوز!
بر قد خود بار قیامت زدم
لیک نشد این کمرم خم به غوز
پاره نکن رشته دل از رخات
وصله به دل کی بزند پارهدوز؟
در دل من هرچه بود، عشق توست
نیست دلم حیلهگر و کینهتوز
گشته نکو مظهر یکتاییات
کرده طراوت به من از تو بُروز
۱٫این بحر، از بحرهای رجز مطوی و دارای ضربآهنگی خاص برای اشعار فارسی است.
« ۱۹۲ »
پاکترین چهره عشق
در دستگاه چارگاه و گوشه نحیب مناسب است
وزن عروضی: فاعلاتن فَعَلاتن فَعَلاتن فَعلُن
ــ U ــ ــ / U U ــ ــ /U U ــ ــ / U U ــ
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف
رفته عمری و به دوران نگرانیم هنوز
از پی این همه سد، لیک روانیم هنوز
به ره صلح و صفا دل زدهام بر دریا
عهد کردیم و فقط جمله بَر آنیم هنوز
دل به بند ستم افتاده، ز جور ظالم
آنچنان بوده و امروز همانیم هنوز
از ازل رفته ز ما چهره بدمستیها
در بر عشق تو، بی نام و نشانیم هنوز
شده فرسوده دل ذره مستِ مغرور
ما بر آن صبغه دیرینه، دوانیم هنوز
بیخبر از کرمت مانده اگر چشم ظهور
ما نه در قید خرابات مغانیم هنوز
گشته دل در پی دیدار رخ دلجویت
خاک عشقیم، نه در بند گمانیم هنوز
ظاهر ما شده سودای مَتاع دگران
گرچه ما در همه دم غرق نهانیم هنوز
رونق هستیام و پاکترین چهرهیعشق
با غم و غصه بسیار، جوانیم هنوز!
شد نکو در همه عمر، صفای یاران
با همه فتنه بیگانه، عیانیم هنوز
* * *