گناهی که در نفس نشسته و نهادینه شده است، نخست باید اشتهای نفس نسبت به آن مهار شود و برای این مهم باید میل، رغبت و جاذبهای که از گناه در نفس او ایجاد شده کاهش یابد تا بعد از آن، زمینه برای توبه فراهم شود. به صورت معمول، خداوند اگر بخواهد به بندهای کرامت کند و حال و توفیق توبه به او دهد، وی را بلاپیچ میکند……
نخستین شرط توبه پشیمانی است. دل باید پشیمان شود و دیگر میل و رغبت به گناه و خوشایند از آن نداشته باشد. پشیمانی و ندامتی که واقعی باشد. پشیمانی وصف دل (نفس) است؛ یعنی نفس از گناهی که مرتکب شده است نگران و مضطرب است و از آن بدآمد دارد و یاد گناه لذت آن را به خاطر نمیآورد وگرنه زمینهٔ توبه فراهم نیست. برخی از گناهان وقتی در دل (نفس)، جا باز میکنند زمینهای برای پشیمانی نمیگذارند، بلکه یاد آن سبب تحریک نفس برای انجام دوبارهٔ آن میشود. در این هنگام، توبه معنا ندارد، بلکه باید نخست غفلت را پیشه کرد، یعنی کاری کرد که آن گناه را به خاطر نیاورد و به آن فکر نکرد و از آن در جایی سخن نگفت؛ چرا که هر گونه تماسی با آن، گویی ذائقهٔ فرد را به آن گناه تازه میسازد.
به بيان ساده تر بايد گفت: ندامت نفسی زمانی شکل میگیرد که وقتی گناه را به خاطر میآورد نفس وی به آن میل پیدا نکند و همانند ترشی که غدههای بزاقساز دهان را تحریک میکند، نفس وی از آن برانگیخته نشود و در صورتی که چنین باشد، او توبه نکرده است، پس باید تلاش کند گناه را به یاد نیاورد. کسی که نمیتواند خود را پشیمان از گناه سازد زمینهٔ توبه و بخشش در او ایجاد نمیشود. گناهانی که لذت و مزهٔ آن در نفس و جان آدمی نشسته است توبهٔ فعلی ندارد؛ همانند بیماری که نیاز به عمل جراحی دارد اما شرایط عمومی وی اجازهٔ آن را نمیدهد. گناهی که در نفس نشسته و نهادینه شده است، نخست باید اشتهای نفس نسبت به آن مهار شود و برای این مهم باید میل، رغبت و جاذبهای که از گناه در نفس او ایجاد شده کاهش یابد تا بعد از آن، زمینه برای توبه فراهم شود. به صورت معمول، خداوند اگر بخواهد به بندهای کرامت کند و حال و توفیق توبه به او دهد، وی را بلاپیچ میکند و چنان او را آماج انواع بلاها ـ از شکسته شدن استخوانهای بدن، آتش گرفتن مال و مرگ یکی از بستگان ـ قرار میدهد تا اشتها و میل وی به آن گناه کور، و نفس اماره مهار گردد و خاطرهٔ شیرین آن از ذهن برداشته شود. پشیمانی برای بعضی گناهان تنها با پیشامد بلا رخ میدهد. چنین هنگامهای گاهِ تدریس حق است و اوست که شاگرد مدرسهٔ خود را این گونه درس میدهد و میل او را به گناه، بهراحتی یک بلا کور میکند. بلایی که صبوری و بردباری و رضایت به آن را لازم دارد. برای پشیمانی گاه باید تاوان سختی داد و پیشامد بلا را نسبت به خود پذیرفت.
در روانشناسی گناه این مسأله حایز اهمیت است که فرد مرتکب به گناهانی را که خاطرهٔ آن برای وی لذتبخش و شیرین است نباید به توبه توصیه کرد، بلکه باید او را به انجام کاری تشویق کرد که خاطرهٔ گناه را از ذهن و نفس وی دور میسازد. اگر گناهکار از خداوند بخواهد این میل را از او بردارد و وی را پشیمان سازد، این قاعدهٔ روانمعرفتی را دارد که خداوند او را به بلا گرفتار میکند. برای مثال، ممکن است خداوند آبروی او را با این گناه که برای او شیرین شده است لکهدار سازد تا میل بنده و اشتهای او به چنین گناهی کور شود و از آن نادم و پشیمان گردد؛ زیرا میبیند همین گناه بوده است که موقعیت اجتماعی، اعتماد و آبروی او را مورد مخاطره و در معرض غوغایی شدن، رسوایی و بیاعتباری قرار داده است.
توبه فعل و وصف نفس است و این نفس است که باید بازگشت و رجوع داشته باشد. توبه برگرداندن نفس از غیر حق است؛ هر چیزی که باشد. توبه همانند برگرداندن غذای مسموم از معده و شستن معدهٔ کردار از کردههای مسموم است. همانطور که تهوع امری غیر طبیعی است؛ زیرا نای برای فرو بردن غذاست و نه برگرداندن آنچه خورده شده و برگرداندن امری غیر طبیعی است که فشار فراوانی بر فرد وارد میآورد بهگونهای که گاه چشم میخواهد از حدقه بیرون زند، توبه پس از انجام گناه نیز چنین کار غیر طبیعی است؛ بر این پایه، انجام آن سخت و دشوار است؛ چرا که برگشت از معاصی برای نفس دشوارتر از آلوده نشدن به گناه است.