شیرین‌ترین يار ؛ حق تعالی

شیرین‌ترین يار ؛ حق تعالی

اگر اندکی توجه به حق تعالی پیدا شود، درهای معنویت و صفا به روی آدمی باز می‌گردد و انسان، خداوند را در خود مشاهده می‌کند. نظر به هر چیزی فنا دارد و تنها نظر به حق است که باقی می‌ماند. دل به هر کس بسته شود، بریده می‌گردد؛ اما دل به حق بستن، بریدن ندارد. اگر انسان خدا را داشته باشد و به او اعتماد کند، دیگر احساس غربت، تنهایی و نارضایتی در خود احساس نمی‌کند؛ چرا که غریب کسی است که از حق تعالی دور است و دل بر غیر حق دارد……

بهترین دوست، شیرین‌ترین یار و نزدیک‌ترین رفیق آدمی، تنها حق تعالی است و بس. هر کس و هر چیز اندازه و مرزی دارد و بیش از اندازه معین، با آدمی همراه نیست و همین که ظرف نمود وی پر شد، دیگر تحمل و صبوری تمام می‌شود و به طور ارادی یا غیر ارادی آدمی را ترک می‌کند. تنها خداوند مهربان است که در هر صورت و با هر شرایطی آدمی را می‌خواهد و از هر جهت نیازمندی‌های او را تأمین می‌کند. علاقه حق تعالی به انسان بدون طمع است و نیز توان برآوردن همه خواسته‌های انسان را دارد و جز به صلاح و صواب نمی‌نگرد. اگر انسان نسبت به تلاشی که برای جلب و جذب فردی و چیزی دارد، به اندازه کم‌ترِ از معقول، به خدا رو بیاورد و دل به او بندد، خداوند متعال یار و صدیق شفیقی برای وی می‌گردد. گاه آدمی برای جلب و جذب موجودی ضعیف سال‌ها کوشش می‌کند؛ در حالی که می‌داند مدت انس وی با او بسیار کم و اندک است؛ اما با کم‌تر از این مقدار، حق تعالی به آدمی رو می‌آورد و مدت وی هم تا ابد است. دل به حق بستن، به او عشق پیدا کردن، مهر وی را به دل گرفتن و احساس فراقش را در خود یافتن، موجبات کمال و صلاح و صفای آدمی را فراهم می‌آورد. اگر اندکی توجه به حق تعالی پیدا شود، درهای معنویت و صفا به روی آدمی باز می‌گردد و انسان، خداوند را در خود مشاهده می‌کند. نظر به هر چیزی فنا دارد و تنها نظر به حق است که باقی می‌ماند. دل به هر کس بسته شود، بریده می‌گردد؛ اما دل به حق بستن، بریدن ندارد. اگر انسان خدا را داشته باشد و به او اعتماد کند، دیگر احساس غربت، تنهایی و نارضایتی در خود احساس نمی‌کند؛ چرا که غریب کسی است که از حق تعالی دور است و دل بر غیر حق دارد.

تنها دوستی که سزاوار دوستی است، خداست و در هنگام لغزش نیز با آدمی دشمن نمی‌گردد و در هیچ شرایطی از آدمی دور نمی‌گردد و برای همیشه نزدیک‌ترین است. با توحید، می‌توان با خدا جدی بود و با او عشق بازی کرد. این تنها خداوند است که رفیق آدمی است. خدای تعالی خود رفیق است و رفیق‌باز. رفیقی است که هیچ گاه آدمی را رها نمی‌سازد و تنها نمی‌گذارد و از زنده و مرده آدمی جدا نمی‌گردد. هم‌چنین است محبت اهل صفا، موحدان، اصفیا، اولیای خدا و مردمانِ راست و درست به افراد که هرگز زوال نمی‌پذیرد و حوادث نمی‌تواند آنان را از هم دور و جدا گرداند؛ بلکه مشکلات و حوادث، آن‌ها را صیقل می‌دهد و بیش‌تر به هم نزدیک می‌سازد و عشق و مهر آنان نسبت به یک‌دیگر را بیش‌تر می‌کند. این فاصله میان اهل دنیا و آخرت، هرچند کوتاه نیست، وجود دارد و مردمان راست و درست با آن که اندک‌اند، هستند و من نیز در تنهایی خویش، گاه یارانی استوار داشته‌ام.

هرچند انگیزه‌هایی که دوستی‌ها را برپا می‌کند و عواملی که موجب نزدیکی و قرب دو فرد می‌گردد، به طور کلی از خودخواهی عمومی سرچشمه می‌گیرد و تمامی موقعیت‌ها را این خودخواهی است که همراهی می‌کند؛ بدون آن‌که ظواهر امر، حکایت و نشانه‌ای از این خودخواهی داشته باشد. این‌گونه روابط که بر اساس خودخواهی است، هرگز نمی‌تواند بقا و استمراری داشته باشد و از آن مهر، محبت و علاقه حقیقی به دست نمی‌آید و تنها صورتی از الفت، حاکم است؛ تا زمانی که این خودخواهی خود را ظاهر سازد و از لابه‌لای ظواهر به دست آید که تمامی الفت‌ها تهی از صفا بوده است. این‌جاست که مهر و محبت‌ها نقش بر آب شده و بنیاد الفت، چون دودی به آسمان می‌رود.

هنگامی که افراد بر سر چهارراه‌ها، دوراه‌ها، یا تنگناهای زندگی هم‌دیگر را بی‌مهابا ملاقات می‌کنند و می‌یابند که رشته الفت و محبت و رابطه‌ای که بوده، اساس حقیقی نداشته است و تنها منافع و موقعیت‌ها ایجاب چنین امری را می‌کرده است، به راحتی از یک‌دیگر می‌گذرند و به هم پشت می‌کنند و گاه می‌شود که رو در روی هم می‌ایستند و چنان با هم مقابله و ستیز می‌کنند که گویی خصم واقعی و دشمن هزار ساله یک‌دیگرند. البته، روابطی که اساس آن را نادانی‌ها یا اغراض شیطانی برپا می‌کند، هرگز نمی‌توان از آن ثمر و توقعی بیش از این داشت.

الفتی که بر اساس خودخواهی، اغراض شیطانی و هواهای نفسانی باشد و جنبه‌های حقیقی و انگیزه‌های معنوی نداشته باشد، زودگذر و کوتاه است. این ظاهرسازی‌ها و بازی‌های محبت‌گونه کودکانه ممکن است سالیان درازی به طول انجامد و همراه با خوشی‌های فراوانی باشد، ولی چون اساس سالم و رابطه درستی ندارد، امید بقا و استمراری به آن نیست و زایل می‌گردد.

این اساس مادی و رابطه دنیوی در تمامی سطوح می‌تواند وجود داشته باشد؛ از جمله رابطه دوستی و زناشویی و دیگر روابطی که تمامی بر پایه منفعت‌طلبی و فرصت‌خواهی است.

اگر اساس روابط را ایمان، درستی، سلامت، پاکی، عشق و شرف آگاهانه تشکیل دهد، هرگز زوالی را در پی ندارد و گذشته از سلامت و رضایت، همراه بقا و ابدیت می‌باشد. البته در صورتی که تمامی این واژه‌ها به حقیقت در افراد یافت شود و تنها به صورت اکتفا نگردد؛ زیرا از صورت این‌گونه واژه‌ها و روابط چیزی جز زوال حاصل نمی‌شود.

ادعا، ظاهرسازی و پرگویی را نباید دلیل بر محبت و عشق افراد دانست. تمامی دعاوی را باید در بوته آزمایش قرار داد تا معلوم گردد افراد نسبت به هم چگونه رابطه و عشقی دارند. باید دید زن عشق به شوهر دارد و زندگی خود را در شوی خویش می‌یابد یا در خانه و زندگی مادی؟ که در این صورت، با نابودی زندگی مادی، دیگر عشقی نمی‌ماند و با نابودی پول، پست و مقام، تمامی اهل دنیا یا بسیاری از آنان از اطراف آدمی، نه آن‌که می‌روند، بلکه می‌گریزند و پشت سر خود را نیز نگاه نمی‌کنند و گاه دشمنی نیز می‌کنند.

این صفت اهل دنیاست که در هنگامه وقوع حوادث باقی نمی‌مانند و فقط در خوشی‌ها خوش‌اند و از ناخوشی گریزان.

رفیق، تنها حق تعالی و نیز کسی است که با حق تعالی است و به او عشق دارد و در او فانی است. او پناهگاهی است که می‌شود در زیر لوای مهر و عطوفت وی آرام گرفت. کسی که سایه مهر و محبت و خنکای آیین عشق، و صفای سادگی و پاکی معنویت و عطر روح‌افزای ملکوت را میهمان قلب‌ها و دیده‌ها می‌نماید. وی جانی دارد به پاکی آب و آیینه و به طراوت فضایی بارانی بر آبشاری که درختانی انبوه را در کنار خود دارد.

مطالب مرتبط