بخش نخست كتاب « زن، مظلوم هميشه تاريخ »، از برخورد زن و مرد در جامعه شروع میشود و سخن از پوشش و سکس و عریانی دارد. این بخش در ابتدا آورده شده است؛ زیرا پیش از ورود به جامعه و درون خانه، پوشش چندانی لازم نیست، ولی پس از ورود به جامعه و برخورد زن و مرد با یکدیگر این بحث پیش میآید که باید با چه پوششی و به چه مقدار و با چه کیفیتی در جامعه ظاهر شد. برای پوشش استدلال میکند و عریانی را مطرح میسازد و آن را با دلایل بسیار به چالش میکشاند و در نهایت میان پوشش و حجاب تفاوت قائل میشود و تنها پوشش و عفاف را تکلیف میداند.
بخش نخست: سکس و آزادی
فصل یکم: سکس و پوشش
گزارههای پوشش
نخستین موضوعی که بدان میپردازیم، پوشش زن است؛ زیرا زمینه اجتماعی و برخورد ابتدایی و مستقیم زن و مرد را به خاطر میآورد. ابتدا باید دانست که پوشش زنان به دو صورت قابل تصوّر است: پوشش عمومی و پوشش خاص.
پوشش عمومی
مراد از پوشش عمومی همان پوشاندن اعضای پنهانی زن و مرد است که مردان در این پوشش با زنان مشترکند و تفاوتی در این جهت میان زن و مرد نیست.
در این پوشش زن و مرد برابرند و این یکی از مهمترین امتیازات انسان بر حیوان است؛ زیرا بدیهی است که حیوانات خود را این گونه نمیپوشانند، گرچه هر یک از آنها نوعی از پوشش طبیعی را دارا هستند، ولی انسان با توجّه به عقل خدادادیاش، با روشهای مختلف خود را میپوشاند. در میان هیچ یک از اقوام و ملل، در پذیرش این نوع پوشش بحثی نیست و همگان ـ چه زن و چه مرد ـ در تمام دوران حیات بشر به آن اهتمام داشتهاند و فرد یا گروهی با آن مخالفت نکرده است، جز آنکه به واسطه سلیقههای گوناگون، در مصادیق و موارد این پوشش تفاوت وجود داشته است.
پیروان سکس و عریان سازی زن این مقدار از پوشش را نیز به نقد و انکار کشیدهاند. آنان گفتهاند: «چنین پوششی لازم نیست و اگر هم لازم باشد، تنها در انظار عمومی لزوم دارد و آدمی در منزل و میان اعضای خانواده خود و حتّی در جمع دوستانه و محافل خصوصی به چنین پوششی نیازمند نیست. ظاهر بودن این مواضع به صلاح افراد خانواده و مصلحت اعضای کم سن و سال آن است و برآگاهی آنان افزوده و موجب نشاط و سرور محفل دوستانه میشود».
در پاسخ این گروه میتوان گفت: تأمین آگاهیهای لازم برای کودکان و آموزشهای خاص، منافاتی با عمومیت عملی این نوع پوشش ندارد و نشاط دوستانه هم در این بیان چیزی جز آلودگیهای اخلاقی و پردهدریهای عمومی نیست. هیچ یک از این برداشتها، نظریه عریاننمایی را ـ که طرفدار چندانی هم جز در دنیای آلوده ندارد ـ اثبات و توجیه نمیکند؛ گذشته از آنکه اینگونه عقاید از نهاد ناآرام و باطن مضطرب برخی افراد و گروهها حکایت میکند و پشتوانههای علمی ـ اخلاقی هم ندارد و تنها موجب ترویج افکار الحادی و دهنکجیهای حساب شده مخالفان با معنویت و دین میشود.
پس بحث پوشش، در میان جوامع مختلف، مربوط به این پوشش عمومی نیست؛ زیرا این گونه پوشش مورد قبول همگان است و تمام زمینههای دفاعی، مبادی علمی و اهرمهای اخلاقی را همراه دارد و شرایع آسمانی هم به قوّت از آن حمایت میکنند.
پوشش خاص
صورت دوم از پوشش ـ که در این جا مورد بحث است ـ پوشش خاصّ زنان است. این نوع از پوشش، کیفیتهای مختلف داشته و به انواع گوناگون شکل میگیرد، ولی با هر وضع و کیفیتی که باشد، در مقابل عریانی و سکس قرار دارد و در نهایت از یک تفکر معنوی و عفاف همگانی حمایت میکند.
درباره این پوشش خاص دو نظر وجود دارد: نخست این که زن نیازمند پوششی غیر از پوشش عمومی است و با مرد در این جهت متفاوت است؛ دیگر آن که زن هم میتواند همچون مرد بهطور آزاد در انظار عمومی ظاهر گردد و بدون هیچ قید و بندی جلوهگری و خودنمایی کند و تفاوتی در این زمینه میان جنس زن و مرد نیست.
برخی معتقدند که زن همچون مرد است و باید در این زمینه از آزادی کامل برخوردار باشد؛ چرا که سکس و عریانی گذشته از آن که یک حق است و دلیلی بر محدودیت آن وجود ندارد، یکی از مظاهر آزادی هم میباشد و نباید در تحقّق آن برای زن دریغ داشت. کسانی که به این نظریه معتقدند، به دیانت، اخلاق و عفاف پای بند نیستند و توجّه ندارند که انسان بودن زن و یا آزادی او ملازمهای با سکس و عریانی ندارد، هرچند ممکن است برخی از آنان به طور صوری خود را معتقد به شریعت و دینی نیز بدانند.
در مقابل این گروه، بسیاری از اهل دیانت و صاحبان متانت و عفاف وانسانهای وارسته و آزاد، تمام اندیشههای خود را بر اساس فرهنگ دینی ـ مذهبی و اخلاق عمومی استوار ساختهاند و زن را از لحاظ پوشش، ملازم با محدودیتهای مناسب دیده، عریانی و بدون پوشش بودن او را بیاعتنایی به وی و شؤون خاص و اصول اخلاقی و تعهّدات دینی او میدانند. البته پوششهای ناموزون و حجابهای غیر متعارف کیسهای ـ که از سر تعصّبات خشک قومی یا جمود به ظاهر دینی ترویج میشود و همراه با اجبار و اعمال زور است ـ نباید با پوشش عفیف و اصیل دینی یکسان دانسته شود. البته همین افراط و سختگیریها یکی از علل تفریط و سهلانگاری در زمینه سکس و عریانی در جهان امروز است.
تعهّد دینی و پوشش زن
همانطور که هیچ عقل سلیم و اندیشه متینی از پوشش کلّی زن رویگردان نیست، هیچ یک از ادیان آسمانی هم به پوشش و عفاف زن بیاعتنا نبوده است؛ بهطوری که هر یک از مکتبهای الهی به نوعی پوشش زن را پذیرفته و از آن حمایت کردهاند.
در اینجا ممکن است گفته شود: بسیاری از پیروان مذاهب و ادیان از سکس و عریانی حمایت کرده و بهطور عملی آن را ترویج نمودهاند.
در پاسخ باید گفت: فرمانها و احکام حقیقی ادیان آسمانی، غیر از عقاید یا عمل پیروان آنها است. اگر در دین و مذهبی، حمایت از عریانی و سکس مشاهده شد، باید دید از کجا چنین تحریفی وارد این دین شده و جزو آن گردیده است؛ زیرا بدیهی است که هرگز هیچ دین آسمانی از عریان بودن زن حمایت نکرده و کوچکترین دلیل مستندی در این زمینه وجود ندارد.
چه بسیار اتّفاق افتاده است که دینی گرفتار تحریف گشته و احکام خرافی و برداشتهای غیر دینی در آن وارد شده است؛ همان گونه که بسیاری از اقسام حجاب و پوششهای گوناگونی که به عنوان دین ارایه گردیده است، از دین نبوده و نتیجه تعصّبات خشک است و از خیالات واهی و توهّمات گروههای مرتجع برخاسته و به اسم دین معرّفی گردیده است.
بهطور کلّی، افراط و تفریط در زمینه هر یک از مباحث دینی ـ به ویژه در این مورد ـ بدعت و تحریف است و نباید به حساب دین گذارده شود؛ بنابراین حجابهای کیسهای و پوششهای افراطی و نادرست نیز همچون سکس و عریانی نمیتواند اساس دینی داشته باشد، هرچند عدهای به ظاهر دیندار از آن حمایت کنند یا آن را به دین نسبت دهند.
آنان که به طور کلّی زن را ملازم با هیچ نوع پوششی نمیبینند، همانند آنهایی هستند که زن را موجودی خانهنشین و نامرئی پنداشته و او را از هر نوع گرایش و آزادی عمل و انتخاب مناسب دور داشتهاند و با این افکار، زمینههای رکود، جهل و تباهی زنان و جامعه را فراهم میسازند. از این رو نباید تمام رفتارها و کردار و عقاید پیروان ظاهری دین را بر دوش ادیان آسمانی نهاد، هر چند به آن رنگ و صبغه دینی نیز داده باشند.
نه آن عریانیهای ناموزون را باید به حساب هیچ دین و مذهبی گذاشت و نه حجابهای ارتجاعی را میتوان به دین نسبت داد. شاید یکی از علل پیدایش و رواج عریانی و سکس همین حجابهای ناهنجار ارتجاعی و غیر طبیعی و بدحجابیهای به ظاهر دین دارانه باشد.
نامرئی نگاه داشتن زن، برخوردهای متعصّبانه، حجابهای کیسهای و هزاران طرح ناسالم دیگر(۱) میتواند بدحجابیهای سنّتی(۲) یا مدرن(۳) و سکس و عریانسازی زنان را درپی داشته باشد. سلیقههای شخصی و تعصّبات قومی در مورد زن ـ این مظلوم همیشه تاریخ بشری ـ بیغیرتیهای فراوانی را به ارمغان آورده است.
غیرت جاهلانه و اسب بخت برگشته
هنگامی که درباره زن تعصّبهای خشک و ناپخته ابومسلمی حاکم گردد، بهطور طبیعی روزگاری پیش میآید که زنان جامعه، گرفتار سکس و عریانی و بد حجابی میگردند.
آوردهاند که وقتی ابومسلم خراسانی همسرش را در شب عروسی به خانه بخت میبرد، او دستور داد کسی در شهر ظاهر نشود تا همسر او در میان زنان دیگر به خانه رود و مردی او را نبیند. هنگامی که زن از اسب پیاده شد، دستور داد که زین اسب را بسوزانند و اسب بخت برگشته را از کمر دو نیم کرد تا دیگر کسی بر آن سوار نشود! گویا کسی آنجا نبوده یا جرأت و توان این پرسش را نداشته که برای آوردن زنی از خانهای به خانه دیگر چه نیازی است که مردم در شهر ظاهر نشوند؟ آیا آتش زدن زین اسب اسراف و حرام نیست و کشتن اسب بیچاره رواست؟ چگونه است که دیدن زن دیگران برای ابومسلم ایرادی ندارد، ولی دیدن زن او توسّط مردم ایرادی بزرگ است! آیا این کارها حکایت از تعصّب و غیرتهای جاهلانه نمیکند و میتواند اساس عقلی و دینی داشته باشد؟(۴) آری! این افراط و تفریطها نتیجهای جز وضعیت کنونی را در پی نخواهد داشت. چه خوب بود ابومسلمها سر از قبر بیرون میآوردند و وضعیت ناهنجار جامعه جهانی امروز را برای یک بارهم که شده مشاهده میکردند.
در دین مبین اسلام آمده است: همین که جای نشستن زن سرد شد، نشستن مرد در آن مکان مانع و کراهتی ندارد. آنان که برای زن هیچ گونه حریم عفافی قائل نیستند و آنان که میگویند: اگر خدای ناکرده چشم مرد نامحرمی به لباس زنی افتاد، دیگر آن زن عفّت ندارد و او را باید طلاق داد و آن لباس را باید سوزاند، هر دو دسته، در شناخت غیرت و موارد اِعمال آن دچار افراط و تفریط شدهاند و نظر هیچ کدام اساس عقلی و دینی درستی ندارد.
با توجّه به مطالب پیشین چند امر را برمیشماریم
یک. درباره پوشش دو نظر کلّی وجود دارد: دستهای زن را ملازم با پوشش دانسته و عدّهای هم او را آزاد و رها از تمام قید و بندها میدانند.
دو. افراط و تفریطهایی را که در جوامع دینی به وجود آمده نباید به حساب دین گذاشت؛ چرا که سلیقههای فردی و گروهی چیزی جز احکام و قوانین الهی است.
سه. دیدگاههای فکری و عقیدتی بسیاری از افراد با روش و رفتار عملی آنان متفاوت است. گروهی با آن که خود را معتقد به دین میدانند، در عمل، هم سلک کسانی قرار میگیرند که دور از مبانی دینیاند و نسبت به عقیده و اندیشه خود التزام عملی ندارند. البته آنهایی که اعتقاد دینی یا التزام عملی به پوشش ندارند، به احکام و قوانین دین هم چندان ارج نمینهند و تن در نمیدهند، مگر آن که فرد یا قانونی آنان را مجبور به این کار سازد که این خود امر دیگری است.
* * *
تاکنون روشن شد که همه ادیان آسمانی، انبیای الهی و دینداران آگاه و متعهّد، پوشش را تا حدّی و به نوعی برای زن لازم و ضروری دانسته و آن را یک اصل مسلّم دینی ـ اخلاقی به شمار آوردهاند؛ بهطوری که در این زمینه، هر خلافی به دیانت نسبت داده شود، تحریف است، ولی آنچه در این مقام قابل توجّه و بررسی میباشد، چگونگی رابطه اصول انسانی و احکام عقلانی با این بحث است. باید دید نهاد سالم عقلی و اندیشه درست آدمی این مطلب را چگونه میبیند. البته بحث بهطور منطقی در دو طرف نقیض وجود دارد و هر دو دسته ممکن است به همین اصول تمسّک کنند. طرفداران سکس و عریانی هم مانند پیروان پوشش و یا حجاب شعار حمایت از آزادی زن را سر میدهند و سخن خود را با پیرایههای عقلی همراه ساخته و حقیقت را معکوس و وارونه جلوه میدهند.
اینک ما باید در مقام تحقیق برآییم تا روشن شود که کدام یک از این اندیشهها با حقیقت همراه است و با کدام یک از این طرحها آزادی واقعی زن تأمین و موقعیت او حفظ میشود. همچنین از نظر عقلی و شرعی، کدام طرح مناسب آدمی و شایسته انسان است.
اهل دیانت و پیروان دین معتقدند که پوشش، یک اصل عقلی است و زنان و مردان آزاداندیش جهان ـ که دارای طبعی سالمند ـ نیز از آن حمایت میکنند. آنان زن را ملازم با پوشش میدانند و عریانی را متناسب با شأن انسان، کرامت زن و سلامت جامعه نمیبینند. در مقابل، کسانی که زن را از تمام فرمانهای عفاف و وارستگیهای اخلاقی دور داشتهاند، تنها او را ابزار تبهکاری و اغراض شیطانی قرار دادهاند. گویا اینان پوشش را تنها برای مردان لازم میدانند؛ همانطور که امروزه در سطح جامعه و عموم مردم آثار چنین تفکری به آسانی قابل مشاهده است. البته امروزه دیگر پوشش ویژه مردان هم در مراکز خاصّ تباهی و محیطهای باز شیطانی رنگ باخته و از همه مدارها و ملاکها فارغ گشته است؛ هر چند هنوز در این مراکز آلوده و محیطهای خفّتبار، پوشش و عفاف مردانه بیش از حرمت و حیثیت زن حفظ میشود. صدق این گفتار را آگاهان جامعه بهخوبی در مییابند و نیاز به توضیحی افزون بر این نیست.
فصل دوم: دلایل سکس؛ نقد و ارزیابی آن
نخستین دلیل سکس: زن و آزادی
ابتدا به بیان دلایل حامیان سکس و عریانی میپردازیم. عدّهای معتقدند چون انسان بهطور نوعی آزاد است، زن هم آزاد است و نباید بیجهت آزادی او را محدود ساخت؛ پس نباید در پوشش تفاوتی میان زن و مرد وجود داشته باشد. چنین محدودیتی خلاف عقل و اندیشه است و محرومیت زن را از حقوق فردی و اجتماعی به دنبال خواهد داشت.
آنان میگویند: دلیل محکمی بر چنین محدودیتی وجود ندارد و نباید به واسطه جهات خیالی و تعصّبات موهوم قومی و گروهی یا باورهای دینی، زن را گرفتار این محدودیتها ساخت. زن باید همچون مرد زندگی کند و پوشش معمول انسانی برای او کافی است.
نقد دلیل نخست:
پاسخ اجمالی
در آغاز باید دانست که چنین چینشی از دلایل ـ که در پنج عنوان مستقل مطرح شده است و در ادامه میآید ـ نسبت به عقاید و باورهای پیروان سکس تنها از سوی ما صورت گرفته وگرنه پیروان سکس این مقدار دلیل و مطلب منطقی ـ اخلاقی را به کار نمیبرند و خلاّقیت به کارگیری این دلایل را نداشته و به دنبال آن هم نیستند.
آنان به واسطه امیال نفسانی تمام بحثهای ایدئولوژیک را تنها به نوعی زخمی ساخته و اندیشه و احکام عقلی را لگد مال میکنند و در نتیجه معنویات را با گرد و خاک کردار ناشایست خود به استهزا گرفته و افکار مردمی را به چالشهای ساختگی کشیده و تخدیر مینمایند. آنان با این روش، دنیای سیاست و مدیریت امروزی را آلت دست خود ساختهاند و در مقابل بدیهیات ایستاده و حقایق را به سُخره میگیرند و حرمان و تباهی بشر را در گرو منافع الحادی خود قرار میدهند.
در این میان ـ همچون همیشه تاریخ ـ زورمداران مزوّر و زراندوز، زن را مهمترین اهرم و گستردهترین سوژه و بهترین موقعیت در جهت تحقّق اغراض شوم خود به شمار میآورند و این زن، مظلوم همیشه تاریخ را درگیر کجیها، کاستیها و ناهنجاریهای خانمانسوز میسازند.
آنها دلیل را به بازی میگیرند و سنّتهای معقول مردمی را که برخاسته از سنّتهای الهی و نوامیس دینی است، خیالات و تعصّبات موهوم قومی و گروهی بهحساب میآورند، بی آن که در بیان باورهای شوم خود روشی استدلالی داشته باشند؛ وگرنه پوشش معقول را محدودیت، و آراستگی زن را موهوم نمیشمردند و با طرح بیبند و باری، به خیانت فردی و اجتماعی تن نمیدادند و مشکلات فراوان جوامع دینی را مربوط به پوشش و عفّت و اندیشههای معنوی نمیدانستند.
حال اگر از این دسته پرسش شود که محدودیت به چه معناست و چه رابطهای با سکس یا پوشش دارد، چه جواب میدهند؟ آری، سکس خود عامل بسیاری از محدودیتهای فردی و اجتماعی است؛ همانطور که ممکن است بعضی از پوششهای غیر معقول، محدودیتهای بسیاری را به همراه داشته باشد. بنابراین رابطه ملازمی و منطقی میان اصل پوشش و عدم آزادی وجود ندارد.
همچنین اگر از این گروه پرسیده شود: این عقل و اندیشه که مخالف پوشش معقول میباشد، کدام است، همچنان در پاسخ طفره میروند؛ در حالی که عقل و اندیشه، خود بیانگر اصل پوشش مناسب و ضرورت آن است.
در این جا به بیان خصوصیات دلیل نخست پیروان سکس و نقد و بررسی آن تحت دو عنوان جداگانه میپردازیم تا مباحث مربوط به آن از وضوح بیشتری برخوردار شود.
نقد تفصیلی
الف: پوشش؛ زمینه آزادی زن در اجتماع
آنان که منکر پوشش خاص میباشند، برای اثبات ادّعای خود از هر دری سخن به میان آورده و اصل «مناسبت» را رعایت نمیکنند. این بیان که: «زن آزاد است و همچون مرد میتواند بدون محدودیت در جامعه ظاهر شود»، با این دلیل همخوانی ندارد. این که زن آزاد است و نباید محدودیتهای بی مورد داشته باشد، سخن بسیار درستی است، ولی ارتباطی با پوشش مناسب ندارد، بلکه به عکس، پوشش مناسب به آزادی زن کمک کرده، او را از محدودیتهای بی مورد بیرون میآورد و علاوه بر رها ساختن او از قید و بندهای بسیار زنان بیبندوبار، سبب میشود که زن، بدون صرف وقت طولانی و به دور از دلمشغولیها ـ که زنان فاقد پوشش در آرایش ظاهر و اطوار بیمزه و رکیک به آن گرفتارند ـ از خانه بیرون آمده و در محیط کار و جامعه، بیدغدغه خاطر و مزاحمت هوسبازان، اهداف بلند انسانی خود را دنبال کند. این گونه آزادی را نه تنها عقل تأیید میکند، بلکه اخلاق و معنویت و تمام شرایع و ادیان ـ به ویژه دین مقدّس اسلام ـ هم آن را میپذیرند؛ پس پوشش سبب حضور مطمئن و سالم زن در جامعه میشود، بر خلاف سکس و عریانی زن و اظهار زیبایی او که نه تنها مانع از حضور سالم، آزاد و مطمئن زن در جامعه است، بلکه چراغ سبزی برای جلب توجّه افراد مریض و شهوت پرست در محیط کار و اجتماع نیز میباشد.
ب: آزادی زن یا اسارت مرد؟
زنی که برای بیرون رفتن از منزل، پوششی بر زیباییهای پنهان خود نمینهد، بلکه برای ارایه زیباییهایش مدّتی از وقت خود را صرف هموار سازی نواقص و بهرهگیری از امکانات مصنوعی میکند، نه تنها خود اسیر تمایلات نفسانی است، بلکه آزادی مردان را نیز در جامعه و محیط کار سلب کرده و آنان را گرفتار خویش میکند و در نتیجه گذشته از تخریب جامعه و محیط زندگی، زمینههای عشق و محبّت را در خانوادههای دیگر کمفروغ مینماید.
اظهار زیباییهای زنانه ـ به ویژه به صورت جلف و سبک ـ سبب توجّه، اسارت و حسرت مردان سست نهاد میشود.(۵) چه بسیار طلاقها، حرمانها و شکستها، آشفتگیها، آوارگیهای فرزندان و مادران و خیانتهایی که ره آورد همین ـ به اصطلاح ـ آزادی زن در جامعه است؛ از این رو اسلام حتّی استفاده زن از بوی خوش (عطر) در محیط عمومی و اجتماع را نکوهش کرده است تا محرّک مردها و مخرّب سلامت جامعه نشود؛(۶) همچنین سفارش بسیاری نسبت به حفظ متانت و عدم جلفی زن در اجتماع شده است تا جایی که پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » میفرماید: «زن بالغ نباید در اجتماع «فُکل» بگذارد و موهایش را روی سرش جمع نماید.»(۷) اینگونه حسّاسیتها و تأکیدها نشان میدهد که چنین اعمالی از قبیل ظاهرآرایی و خودنمایی است و آرامش افراد و سلامت جامعه را متزلزل میسازد.
به راستی کدام عقل سلیم است که به بهانه آزادی انسان، سوراخ کردن کشتی پر از مسافری را، آن هم بر دریایی موّاج، صحیح و مطلوب بداند! روشن است که اینگونه آزادیها تنها موجب تباهی، حرمان و سلب حقوق دیگران میگردد.
ج: پوشش؛ هویت و امنیت زن
زنان فاقد پوشش به علّت مزاحمتهای فراوان نابخردان جامعه از آزادی کامل برخوردار نیستند؛ به همین دلیل سکس و عریانی در دراز مدّت سبب خستگی، دل زدگی و بیهویتی زن و نارضایتی او از جنسیت خود میشود و زنان را به جایی میرساند که جنسیت خود را مزاحمتی بزرگ در راه آزادی واقعی خویش مییابند. در جهت عکس، پوشش، هر چند در دید ظاهر بینان زحمتی برای زن به حساب میآید، در نهایت، سبب سلامت، راحتی، آزادی و صرفهجویی در وقت نسبت به آرایشهای بیمورد و دل مشغولیهای ویرانگر میشود و مهمتر از همه، حفظ هویت، رضایت خاطر و احساس امنیت از جنسیت را برای زن به ارمغان میآورد و به این وسیله، زن طراوت، تازگی، اهمّیت، عظمت، وقار و ارزشمندی را در خود احساس میکند؛ زیرا او گوهر زیبایی خود را در صدف پوشش و عفاف حفظ کرده و از گزند رهزنان طمعکار دور نگه میدارد و فقط آن را در محیط خانه برای عاشق دل باخته و معشوق حقیقی خویش آشکار مینماید؛ معشوقی که استثمار و تخریب و ویرانسازی او را دنبال نمیکند و تنها خواهان جسم و بدن او نیست، بلکه روح و روان او را نیز دوست داشته و شخصیتش را گرامی میدارد و نه تنها در شادی و لذّت، بلکه در غم و درد و مشکلات نیز همراه اوست. همین امر باعث درک واقعی زن از شوق، عشق، محبّت، تلذّذ، کامجویی، کامدهی، شوهرداری و عاطفه مادری و در نهایت سبب کمال او میشود.
چنین زنی با یک پوشش ساده، آراسته و بیپیرایه و آزاد و کم زحمت، قدم در مسیر کمال گذاشته و در محیط خانه و اجتماع هیچ گاه احساس پوچی و بیهویتی نمیکند.
رعایت همین امر رمز بقای خانواده در جوامع پوششی و عدم رعایت آن، راز سست شدن بنیان خانواده در جوامع باز و سکس است.
آزادی زن؛ انگیزه سیاسی!
بنابراین نباید شعار و خطابه اساس این گونه مباحث قرار گرفته و برای عریانسازی زنان به آسمان و ریسمان متوسل شد تا با این روش شوم شیطانی انگیزههای سیاسی، فرهنگی، فردی و گروهی را تحقّق بخشید. نباید به نام حمایت از زن یا آزادی، زنان را به بی بند و باری وادار کرده، گرفتار فساد و فحشا نمود و به تباهی و نابودی کشاند.
رعایت حرمت زن، پذیرش حقوق او و پیرایهزدایی نسبت به انحرافات و سنّتهای غلط ـ همانطور که در شریعت اسلام آمده ـ امری است که با عفاف و پاکدامنی زن و اخلاق و کامیابی او منافات ندارد؛ در حالی که رهاسازی زن، عریاننمایی او و سخن گفتن فراوان از آزادی زن تنها انگیزهای سیاسی است که دو چهره شوم دارد: یکی، بهره کشی از زن و استثمار جنسی و اقتصادی او و دیگری، تخریب معنویات و به همریزی اخلاقی.
تمام این اهداف و انگیزهها با برنامههای بسیار گسترده و کلان همراه است و باید همه مردمانِ آزادی خواه جهان، زنان و رهبران دینی، با سیاستهای علمی مدرن در مقابل این ناهنجاری پلید ایستادگی شایستهای داشته باشند تا افزون بر سلامت جامعه و سعادت زن، ارکان دین و معنویت برقرار و ماندگار بماند.
د: جاذبه زن
زن، انسان است و باید آزاد باشد و از حقوق کامل انسانی خود بهرهبرداری کند، ولی این امر منافاتی با پوشش معقول او ندارد و به معنای سکس و عریانی نیست. بیشک، زن ویژگیهای خاصّ خود را دارد و از نظر روحی و جسمی در بعضی از شؤون با مرد متفاوت است؛ به همین جهت باید لباس و پوشش او همچون دیگر خصوصیاتش متناسب با ویژگیهای او و متفاوت با مرد باشد. این تفاوتها را نیز عقل، طبع، فطرت، دین و عقلای هر قوم و ملّتی ـ از زنان و مردان ـ میتوانند مشخّص و بیان سازند.
زن به طور طبیعی دارای جاذبه و مطلوبیت است و این حقیقتی است که تخصیص بردار نیست. در هر زمانی و در همه جوامع بشری ـ حتّی جوامع آزاد که حسّاسیتها به ظاهر کمتر نُمود دارد ـ زن توانسته است مطلوبیت خود را حفظ و غرضهای خود را اعمال نماید. حال، همین مطلوبیت ایجاب میکند که زن شؤون فردی و اجتماعی خود را رعایت کند و برای سالمسازی فرد و جامعه تلاش کرده و لجامگسیخته نباشد تا افراد و جامعه وقار طبیعی، تناسب لازم و کشش موزون خود را به دست آورد.
پس پوشش مناسب یک امر واقعی است و بهطور طبیعی قیدوبند نیست اگرچه در نظر کج اندیشان نوعی محدودیت باشد، ولی دارای ضرورت عقلی و منطقی است و منفعت زن و جامعه بشری در آن لحاظ شده و این امر منافاتی با حقوق انسانی و آزادی زن ندارد. زن آزاد است، ولی در حدود شؤون انسانی و با حفظ ویژگیهای خود؛ همانطور که مرد هم در جامعه باید آزادیهای تعریف شده خود را دنبال نماید.
با این بیان برخی از توهّمات برطرف میگردد و منطقی نبودن آنها آشکار میشود. البته باید به این نکته توجّه داشت که هر چند اصل پوشش مورد حمایت است، ولی حجاب و پوشش زاید و دور از متانت نیز درست نیست. نباید زن را موجودی پنهانی و نامریی پنداشت و برای عفاف او از پوششهای افراطی نامطلوب و غیرمعقول استفاده کرد؛ همان طور که رسول خدا« صلیاللهعلیهوآله » به زنی که نقاب به چهره داشت، فرمودند: «بازگذاشتن صورت از اسلام است و نقاب، فساد آفرین است»؛(۸) پس باید عفاف و پاکی و نجابت زن با پوشش مناسب و رشد فرهنگی، علمی و دینی تقویت گردد تا پوشش از وقار و آراستگی زن حکایت داشته باشد و او نیازمند خودپنهانسازیهای بیمورد نباشد.
دوّمین دلیل: مقایسه جوامع آزاد و پوششی
پیروان سکس و عریانی اعتقاد دارند که وضعیت موجود جوامع آزاد براساس قانون فطرت و موازین صحیح اجتماعی استوار است که آزادی و استقلال زن را به گونهای معقول و مناسب تأمین میکند و زن توانسته موقعیت خود را به طور کامل در چنین جوامعی به دست آورد و به خوبی نشان دهد. در این جوامع، زن از موقعیت فردی و اجتماعی خویش دفاع نموده و خود را به بهترین وجه با وضعیت موجود تطبیق میدهد؛ لذایذ مادی و انسانی خود را به طور کامل باز مییابد، از موقعیت خود احساس غرور میکند، بدون هیچ گونه ضعفی در جامعه اظهار وجود مینماید و پا به پای مردان در تمام زمینههای علمی، فرهنگی و اجتماعی پیش میرود.
موقعیت موجود جوامع متمدن امروزی بهترین وضعیت ممکن را برای زن پدید آورده است؛ زیرا زن توانسته خویشتن را از زیر بار تمام قید و بندهای ظالمانه و خانهنشینیهای مظلومانه نجات داده و در صحنههای مختلف فردی و اجتماعی بهطور کامل نقش حسّاس خود را ایفا نماید. بهطور قطع این موقعیت، مورد حمایت جامعه، قانون و عقل است؛ چرا که زن باید آزاد باشد تا بتواند در تمام زمینهها توانمندیهای خویش را عرضه کرده و خود را از بنبست انزوا و پنهانیهای شرک و ریا و دخمههای ارتجاع، نجات دهد.
گذشته از این، زنان در جوامعی که از پوشش حمایت کرده یا بهطور عملی به آن پایبندند، مفاسد و محرومیتهای فراوانی دارند که از جهاتی قابل مقایسه با وضعیت موجود جوامع پیشرفته نیست.
در این جوامع ـ به اصطلاح ـ پرهیزکار و عفیف نیز مفاسد گوناگون و تجاوزها و استثمارهای فراوانی وجود دارد که با اسم و عنوان و داعیه تقدّسسازگار نیست، در بسیاری از موارد زن دارای حداقل ارزش اجتماعی مناسب و حقوق فرهنگی لازم هم نمیباشد. بسیاری از این مفاسد، معلول همین طرز تفکر خشک و فرهنگ استثماری و پوشش افراطی بوده و با آن رابطه مستقیم دارد که در یک بررسی آماری و روانشناختی ـ اجتماعی قابل تبیین و اثبات است. افکار ارتجاعی، حجابهای کیسهای، پوششهای سلیقهای و اخلاق ریاکارانه؛ آلودگیها، مفاسد اخلاقی و مقدّس مآبیهای آلوده به هزاران پنهانکاری را به دنبال خواهد داشت.
پس همان طور که سکس و آزادی، عامل رشد و ترقّی جوامع آزاد گردیده، پوشش و حجاب و ارتجاع هم عامل استثمار و عقب ماندگی جامعه و بیش از همه زنان گردیده است.
نقد دلیل دوم:
الف: مقایسهای بیاساس
در پاسخ به این دلیل ـ که دو جهت مثبت و منفی جامعه باز و بسته را مطرح میکندـ باید گفت: اگر چه در جوامع باز موقعیتهایی برای زنها به وجود آمده و در جوامع بسته هم ناهنجاریهای بسیاری وجود دارد، ولی چنین مقایسهای تنها در جهت مثبت جوامع باز و جهت منفی جوامع بسته میباشد و مقایسه درستی نیست؛ زیرا جهات منفی جوامع باز و جهات مثبت جوامع عفیف و بسته را مطرح نکرده است، گذشته از آن که به عوامل جهات مثبت و منفی توجّه نداشته، بلکه به خطا آنها را مربوط به سکس و پوشش دانسته است.
اگر جهات منفی جوامع باز و پیشرفته را نسبت به زن در نظر بگیریم، در مییابیم که مشکلات و مفاسد بسیار و محرومیتهای گوناگون مادی و معنوی زن در این جوامع، در بسیاری از موارد ناشی از عوامل استثماری است. در این صورت باید گفت: این امر، مربوط به آزادی و سکس است که با مقاصد غرضآلود، موقعیت زن را در مخاطره جدّی قرار داده است.
ب: سکس و ناهنجاریهای جامعه
روشنترین دلیل بر نادرستی و ویرانگری چنین تفکری، وضعیت موجود در دنیای ـ به اصطلاح ـ پیشرفته کنونی است. آشکارا دیده میشود که بیبندوباری و سکس و عریانی دمار از روزگار چنین جوامعی درآورده است؛ بهطوری که میزان و ملاکی برای درستیها و سلامت افراد و جامعه باقی نمانده است. ویرانیهای اخلاقی موجود از همین طرز تفکر نشأت گرفته است، تا حدی که حتّی به نظر خود آنها مشکلات این امر دیگر قابل مهار نیست. این معضلات، باعث طغیان اجتماعی، تخریب روانی و اضطراب عمومی گردیده است؛ بهطوری که امروزه بسیاری از افراد این جوامع باز و به اصطلاح آزاد به واسطه احساس پوچی و دلزدگی روبه معنویت و پوشش آوردهاند.
همین طور میتوان گفت: در جوامع بسته اگر چه مشکلات فراوانی وجود دارد، ولی پوشش و عفاف اهرم محکم و عامل نیرومندی برای حفظ بسیاری از شؤون و کرامتهای انسانی و سلامت زن گردیده است، بیآنکه مشکلات این جوامع مربوط به اصل پوشش و عفاف باشد؛ پس نباید موقعیتهای ارزشی جوامع باز را معلول سکس و بی بند و باری دانست ـ اگر چه آزادی نقش عمدهای در آن دارد ـ و همین طور نباید مشکلات جوامع پوششی را بر عهده پوشش و عفاف نهاد. پوشش و عفاف دارای موقعیت ارزشی خود است و مشکلات این جوامع هم عوامل خود را دارد و نباید پوشش مناسب را عامل مشکلات دانست؛ همان طور که نباید عدم آزادی و رشد معقول زن را در جوامع بسته نادیده گرفت و حجابهای کیسهای و پنهانسازیهای بیمورد زن را در شمار جهات منفی از نظر دور داشت.
مرگ عشق
یکی از بزرگترین ناهنجاریهای جوامع آزاد این است که مردان این جوامع به نوعی دلی خالی از عشق و سری تهی از شور دارند و در مسایل جنسی به هر پستی و خیانتی دست زده و حتّی بسیاری وقتها دستههایی از آنها مانند حیوانات ـ بلکه بدتر از آنها ـ به ارضای تمایلات جنسی میپردازند؛ چرا که ارضای میل جنسی در آنان همراه با عشق و شور و صفا نیست و شور و شوق و عشق و لطف در آنها تنها وابسته و محدود به جوشش و ریزش شهوت است.
این امر باعث میشود که مرد و زن در این جوامع از نبود عشق و شور در درون خود کمبودی مبهم و نهادی گمشده را احساس کنند؛ چرا که در امر آمیزش به طور طبیعی و کامل ارضای نفسانی نمییابند و به همین جهت، طول دادن زمان آمیزش به وسیله اهرمهای مصنوعی و شگردهای زیانبار و تنوّع روشها را راه جبران این ضعف میشمارند و به قرصها، آمپولها و انواع داروهای مهیج و مخرّب پناه میبرند. این امر نه تنها به روح تشنه و عطشناک و دل لجام گسیخته و سرگردان آنها پاسخ نمیدهد، بلکه سبب کوتاه شدن عمر آنان از سویی و دامن زدن هر چه بیشتر به شهوات و آلودگیها از سوی دیگر میشود و چیزی جز حرمان و نابودی و اضطراب و جنونهای گوناگون به بار نمیآورد.
این پناهجوییهای بیثمر سبب میشود که کامیابی از غریزه جنسی نیز از مسیر طبیعی خود خارج شده و حالتی خشک و مصنوعی پیدا کند و نتیجهای چون بیماریهای روحی ـ روانی و جسمانی به بار آورد که نمونه آن در بعد نفسانی، روآوردن به هم جنس بازی و ذلّت و تحقیر زن و مرد و در بعد جسمی، بیماریهایی چون ایدز است.(۹) تشنّجها و اختلالات اعصاب و روان هم در این مناطق پیشرفته(!) خود گواهی گویا بر بطلان و پوسیدگی آنگونه افکار ـ به اصطلاح ـ آزاد و اینگونه روشهای زیانبار است.
چنین جوامعی از بچّهدار شدن و تربیت فرزند هم به شدّت گریزانند و فرزند را مانعی بر سر راه کامیابی آزادانه و بی حد و مرز خود میدانند؛ زیرا روح بیشتر افراد این جوامع از مهر و محبّت تهی است و قلبشان در برابر نسیم عشق و شور و شوق، مرده و بیاحساس است. آنان توفیق چندانی در رابطه مادر و فرزندی و پدر و اولاد پیدا نمیکنند و در نتیجه از حلاوت عشق و مستی و لطف و عطوفت محروم میگردند و عمر خود و حیات اجتماعی خویش را تنها در گرو سکس و خشونت و شهوت و بیبند و باری مینهند.
ج) غرور کاذب
امروزه فطرت و سلامت طبیعی و سعادت معنوی را در کمتر جایی از مناطق جهان میتوان یافت و تنها صحبت بر سر امتیاز منطقه یا کشوری بر کشور و منطقهای دیگر است؛ چرا که دنیای امروز ما چنان از آلودگیهای ساختگی و غولهای صنعتی انباشته گردیده که کمتر فطرت و طبیعت سالمی مشاهده میشود. بر این اساس موفقیت زن هم در تمام دنیا چندان رضایت بخش نیست؛ هر چند در جوامع آزاد از جهاتی و در جوامع بسته از جهاتی دیگر امتیازات برجسته، ولی غیرکاملی وجود دارد و موقعیت فردی و اجتماعی زن در جوامع باز بیشتر به چشم میخورد، ولی آلودگیهای لجام گسیخته آنان دمار از روزگارشان درآورده است و کامیابیهای نفسانی و تحصیل لذایذ مادّی و دست اندازیهای شیطانی بر حریم یکدیگر نشانه کامیابی و التذاذ گوارا، سالم، معقول و معنوی نیست.
در مناطق آزاد، غرور کاذبی که برآمده از خودنمایی زن در جامعه است، به چشم میخورد، ولی این تنها غرور است؛ نه واقعیت؛ زیرا احساس پوچی و بیهودگی در میان زنان دنیای آزاد بیشتر دیده میشود. البته وضعیت موجود دنیای آزاد نباید بهانه برای تخریب موقعیت فردی و اجتماعی زن در جوامع بسته شود تا جایی که زن را در محدوده غیرتهای جاهلانه و خود بزرگ بینیهای بیمورد قرار داده و او را از ترنّم و متانت زنانه دور سازند و به حقوق او تجاوز کنند و برایش تصمیمات مردانه بگیرند.
نتیجه میگیریم که وضعیت موجود جوامع مختلف میتواند دارای جهات متفاوتی بوده و عوامل متعدّدی در تحقّق آن نقش داشته باشد و نباید هیچ وضعیتی را معلول امر واحدی دانست. همچنانکه نباید موقعیتهای مثبت و ارزشی جوامع باز را معلول سکس دانست، مشکلات جوامع بسته را نیز نباید معلول پوشش و عفاف شمرد. هر یک از موقعیتهای مثبت و منفی، عوامل گوناگونی دارند و تابع علل متعدّدی میباشند که باید در شناخت آنها کوشید.
د: نقد تطبیقی
علل متفاوت پدیدهها
در اینجا لازم است به تفصیل، زوایای گوناگون این دلیل، مورد نقد و تحلیل قرار گیرد و جهات مثبت و منفی آن شناسایی گردد.
این حرف که: «وضعیت موجود جوامع آزاد بر اساس قانون فطرت و موازین صحیح اجتماعی استوار است»، اگرچه در برخی از جهات تا حدی صحیح است وزمینههای رفاهی بسیار و چهرههای فرهنگی متناسبی دارد، ولی نه هیچ یک از این زمینههای ارزشی معلول سکس و عریانی زنان است و نه عریان سازی زنها معلول آن جهات میباشد. نباید زمینههای مثبت را با عوارض منفی و ناهنجار جوامع غربی به هم آمیخت و باید محدوده علل و عوامل و موقعیتهای هر یک را مشخص نمود.
این بیان که: «چنین جوامعی آزادی و استقلال زن را بهگونهای معقول و مناسب تأمین کرده و زن توانسته در این جوامع بهطور کامل موقعیت خویش را به دست آورد و آن را بهخوبی نشان دهد»، خود دو چهره متفاوت دارد. اینگونه نیست که زن در سایه چنین موقعیتی به سلامت و سعادت رسیده باشد و ناهنجاریهای جوامع غرب امروزه آثار سرسام آور و مشکلات روحی ـ روانی خود را به خوبی نشان داده است.
البته اینطور هم نیست که زن، مانند مرد به سطح مناسبی از ارتقا و کیفیت بالای اجتماعی رسیده باشد، بلکه زن در جوامع آزاد بیشتر نقش دکور یا دسر را پیدا کرده و نسبت به مرد عنوان و سمتی نازلتر دارد و تراکم زنان بیشتر در دو سطح مشاهده میشود: یکی در زمینه استثمار آنها و کامیابی و بهرهکشی از آنان؛ دیگری در ردههای کارمندی و کارگری یا تحقیقات ابتدایی و متوسط.
زن؛ دلاّل هوسها!
این سخن که: «زن در جوامع غربی از موقعیت فردی و اجتماعی خود دفاع نموده و خود را به بهترین وجه با وضعیت موجود تطبیق داده است»، حرف چندان درستی نیست؛ چرا که زن در سیستم قانونی، اجتماعی و اداری غرب حالت مهره به خود گرفته و به صورت دکور و دسر و دلال هوسها درآمده است و خود را به بهترین وجه در شکل ظاهری و با لباس و آرایش آن چنانی برای هوس بازی چشمهای دریده و سوء استفاده دلهای آلوده آماده ساخته است.
همین موقعیت مسموم زن غربی آرامش، سلامت و سعادت را از درون دلها و سینهها، دیدهها و خانهها و خانوادهها بیرون کرده است تا جایی که آمار فجایع و آلودگیها را سرسام آور ساخته است.
این ادّعا نیز که: «زن در چنین جوامعی از نظر مادّی و انسانی خود را به طور کامل باز مییابد» باید بررسی شود؛ زیرا هر چند زن در جوامع غربی به بسیاری از لذایذ مادّی و شهوانی و هواهای نفسانی خود در صورت تحصیل شرایط و در اختیارگذاری خود برای دیگران میرسد، ولی به لذایذ انسانی و معنوی یا سلامت و سعادت ـ دو اصلی که آنها از آن غفلت دارند ـ دست نمییابد. سیستم امروزه جوامع غربی معنویت را رها ساخته و راه نفسانیت و شهوت را برگزیده و سکس و زن بهترین و مناسبترین اهرم برای اجرای نقشههای شوم آنان گردیده است؛ چنانکه حکایت موقعیت فعلی آنان در روایتی از قول رسول اکرم« صلیاللهعلیهوآله » چنین آمده است که: دستهای از زنهای آلوده و گرفتار، دامهای شیطان پلیدند(۱۰) و بدترین موجودات، زن آلوده و پلید است.(۱۱)
این جمله که: «زن از موقعیت خود احساس غرور میکند»، گرچه در سطح افراد موفّق، زنهای وارسته و دانشمندان و تحصیل کردههای سالم آنها کلام درستی است، ولی بسیاری از آنان زنهای گرفتاری هستند که به خاطر غرور و تباهی دچار خودخوری، خودبینی و خود کم بینی شدهاند و در میان آنها انتحار و آمار خودکشی رو به تزاید است. غرور کاذب بسیاری از آنها را راضی نگاه داشته است، ولی شمار فراوانی از آنان در دام همین غرور کاذب و شخصیت دروغین گرفتار آمدهاند و راه گریزی برایشان نیست.
زن؛ دکور و دسر
این بیان که: «زنها در جوامع غربی بدون هیچگونه ناتوانی در جامعه اظهار وجود مینمایند و پا به پای مردان در تمام زمینههای علمی، فرهنگی و اجتماعی پیش میروند»، ادّعای چندان درستی نیست؛ زیرا آنها گرچه پا به پای مردان راه میروند، ولی در تمام این زمینهها همگام مردها نیستند. امروزه آمار چنین میگوید که: «زن غربی دو نقش عمده بیشتر ندارد: یک. حضور در سطح ابتدایی یا متوسط جامعه کارمندی، کارگری و یا تحقیقاتی متوسط؛ دو. شرکت در تمام زمینههای فساد، فحشا و آلودگی.
آمار نشان میدهد که در این جوامع هیچ نقش عمدهای را به عهده زنان نگذاشتهاند و به ندرت زنی رییس جمهور یا وزیر و وکیل مهمّی میشود و تنها ممکن است تعدادی وکیل ساده و مسؤول هیچکاره وجود داشته باشد. آنها بیشتر زن را در نقش دکور و دسر استفاده میکنند تا نقشهای حقیقی و واقعی.
البته تخریب عواطف خانوادهها به روشنی در این جوامع مشهود است و قابل انکار نیست. زنها به متن جامعه میآیند و چه بسیار هم میآیند، ولی در واقع تخریب عمده نظام خانواده را به عهده دارند و دیگر به خانه بر نمیگردند؛ در جامعه اظهار وجود میکنند، ولی با آرایش و مد و مدل. امروزه دیگر شعارهای پرطمطراق و ادّعاهای خوش رنگ و پرلعاب در مورد زن و آزادی او افشا شده و رنگ باخته است و قابل پیگیری نیست. اضطراب و بیخودی، خستگی و دل مردگی و تزلزل و آلودگی، زنهای جوامع آزاد را خسته و درمانده کرده است و با آن که از خود هیچ راضی نیستند، راه گریزی از این سیستم آهنینِ آزاردهنده ندارند.
این بیان که: «زن در جوامع متمدّن امروزی بهترین وضعیت ممکن را دارد»، چندان صحیح نیست؛ زیرا اگرچه در این جوامع، زن در بسیاری از جهات وضعیت خوبی دارد، ولی این وضع، نه تنها بهترین وضعیت ممکن برای او نیست، بلکه در بسیاری از زمینهها ناهنجاریهای غیر قابل تحمّلی او را فرا گرفته است؛ و این ادّعا که «زن توانسته در این جوامع از زیربار تمام قید و بندهای ظالمانه رها گردد»، هرگز با واقع همخوانی ندارد؛ چرا که قید و بندهای سیستم جوامع آزاد، زن امروز را از هویت خود دور داشته و گرفتار جدالهای سخت تبلیغاتی ساخته و درگیر تمایلات کاذب نموده است.
این بیان که: «زن غربی از خانهنشینیهای مظلومانه نجات یافته»، سخن بسیار درستی است. زن هرگز نباید در هیچ جای دنیا اینگونه باشد که خانهنشینی او محرومیت و مظلومیت به بار آورد و نباید چنین خانهنشینیهایی را مظلومانه به حساب آورد، بلکه خانه نشاندنهای ظالمانه از سوی عوامل جهل و نادانی و استعمار و استثمار است. البته این که خانه نشینیهای بیمورد زن نیز ناپسند است، دلیل بر آن نمیشود که سمتهای خانگی زن را نادیده گرفته و به آن اهمّیت داده نشود و نباید خانه را بر سر جامعه خراب کنیم. زن انسانی است که سمتهای عمده خانگی نیز دارد که در غرب به آن آسیب کلّی وارد شده است؛ همچنانکه این خانهنشینیهای زن در جوامع بسته به سمتهای اجتماعی او آسیبهای کلّی وارد کرده است.
استفاده ابزاری از زن
این بیان که: «زن توانسته در صحنههای مختلف فردی و اجتماعی نقش حسّاس خود را به طور کامل ایفا نماید»، سخن درستی نیست؛ زیرا زن هنگامی میتواند نقش حسّاس اجتماعی خود را باز یابد که علاوه بر اجرای نقش کلّی و کلیدیاش در جامعه، عامل آلودگی، انحراف و نابسامانی جامعه و مردم نگردد؛ در حالی که جوامع آزاد بیشتر از زن استفاده ابزاری میکنند تا بهره یابی از ویژگیهای او.
این که: «باید زن آزاد باشد و مورد حمایت عقل و قانون قرار گیرد»، حرف بسیار متین و درستی است که باید در تمام جوامع انسانی بی تحریف و سوء استفاده مورد توجّه باشد، ولی باید دانست که دنیای امروزی هیچگاه استفاده صحیحی از این اصل نداشته است؛ هر چند در جوامع آزاد، استفاده کاربردی بیشتری از این اصل صورت گرفته است.
این حرف که: «زن باید در تمام زمینهها توان خود را عرضه کرده و از بن بست انزوا و پنهانیهای شرک و ریا و دخمههای ارتجاع، خود را نجات دهد»، در مورد زن از بهترین و مناسبترین سخنهاست و عمدهترین مشکلات جوامع عقبنگهداشته شده همین مسایل مورد اشاره میباشد که باید در برطرف ساختن آن کوشید. البته همانطور که نباید زنان را به این دلیل درگیر مشکلات امروز زن در جوامع آزاد ساخت، نباید این مشکلات کشورهای عقبمانده را معلول عفاف و پاکی و حفاظ زن دانست؛ همچنانکه نباید رشد نسبی زن در جوامع آزاد را معلول سکس و عریانی شمرد.
این بیان که: «جوامع پوششی محرومیتهای فراوانی دارند که از جهاتی قابل مقایسه با وضعیت موجود جوامع پیشرفته نیست»، ادّعای بیدلیلی بیش نیست؛ زیرا نه محرومیت زنان در جوامع پوششی معلول پوشش است و نه پیشرفتهای جوامع آزاد معلول سکس و عریانی. درباره موقعیت هر یک از این دو عنوان باید گفت: پوشش درست آثار مثبت خود را دارد و سکس هم زیان باریهای خود را داراست؛ زیرا باید عوامل و معلولهای امور کلّی و ترکیبی جامعه را با ملاحظه هر یک در ظرف خود دنبال نمود و نباید در شناخت علل و موجبات مثبت و منفی جامعه اهمال و سادهانگاری را پیش گرفت.
این سخن که: «در جوامع پرهیزکار و عفیف نیز فسادهای گوناگون و تجاوزها و استثمارهای فراوانی وجود دارد که با اسم و عنوان و داعیه تقدّس سازگار نیست»، کلام درستی است، ولی به این معنا نیست که این مشکلات معلول پوشش و پرهیز و عفاف است؛ زیرا اگرچه فساد و تباهی و تجاوز در تمام جوامع امروز کم نیست، ولی موقعیت فساد و نوع آن متفاوت است و همانطورکه جوامع پوششی مشکلات خود را دارد، جوامع آزاد هم دارای مشکلات بیشتری است و هیچ یک از آنها معلول پوشش نیست؛ اگرچه سکس خود علّتی مستقل در جهت تحقّق مفاسد میباشد.
این که: «زن در جوامع پوششی از کمترین امتیازات هم بر خوردار نیست»، حرف بیاساسی است؛ زیرا اگرچه در این جوامع به طور یکسان عمل نمیشود و مناطق با هم متفاوت هستند، ولی اینگونه جوامع مشکلات خاصّ خود را دارند که عوامل فراوانی آن را فراهم ساخته است. جوامع آزاد نیز هرچند از این محرومیتها به دورند، ولی مشکلاتی دارند که به صورت غیر قابل تحمّل و دور از علاج درآمده است.
با آن که حجابهای کیسهای، پوششهای سلیقهای و اخلاق ریا کارانه، به آلودگیها، مفاسد اخلاقی و مقدّس مآبیهای آلوده به هزاران پنهان کاری دامن زده است، ولی این کاستیها نباید علّت رو آوردن به سکس و عریان سازی و فساد و فحشا شود؛ پس با وجود آن که تمام این مشکلات ضدّ ارزش است و باید جامعه را از آن دور نمود، نباید جامعه را درگیر مسایل شوم دنیای آزاد ساخت و به بهانه بیرون آمدن از چالهای هزینه افتادن در چاهی را پرداخت.
آزادی یا رهایی؟
این حرف که: «سکس و آزادی عامل رشد و ترقّی جوامع آزاد گردیده و پوشش و حجاب و ارتجاع هم عامل استثمار و عقب ماندگی زنان جوامع پوششی است»، بیان بسیار مخدوش و بی اساسی است؛ زیرا سکس و آزادی دو مقوله متفاوت است و نباید سکس را از مقوله آزادی دانست؛ چرا که سکس رهایی از اخلاق و معنویت است در حالی که آزادی زمینه بسیاری از کمالات و معنویتها را فراهم میسازد، مگر آن که آزادی هم به معنای رهایی از معنویت گرفته شود؛ همانطور که پوشش و ارتجاع و حجاب، هر یک موقعیت خود را دارند. ارتجاع عامل عمده عقبماندگی بسیاری از نقاط دنیاست، در حالی که ممکن است پوشش هم در میان آنها رعایت نشود. بنابراین، عوامل استثمار و عقب ماندگی جامعه و زنان را باید در علل مربوط به خود جستوجو کرد و نسبت به هر یک از عوامل و معلولها رسیدگی دقیق و کامل نمود و از هر گونه تعصّب و سادهنگری به دور بود.
از تمام این مطالب چنین نتیجه گرفته میشود که نه پوشش معقول منافاتی با فطرت، آزادی و موقعیت فردی ـ اجتماعی زن دارد و نه سکس و عریانی برای زن شخصیت و بزرگی میآورد؛ نه حجابهای غیر لازم و بیش از اندازه برای زن عفاف و پاکی به ارمغان میآورد و نه پوشش معقول مزاحمتی برای او دارد. محرومیتهای جوامع پوششی منحصر به زن نیست و علّت کاستیها هم پوشش نمیباشد؛ از این رو باید با پرگار عقل و انصاف و اندیشه و قانون در جهت بازیابی درست موقعیت زن در تمام مناطق جهان کوشید و زن را از وضعیت ابزاری دور داشت و او را عضوی کامل و صاحب نقشی اصلی با ویژگیهایی واقعی برای جامعه انسانی به شمار آورد.
سومین دلیل: مهار فساد با عقل و قانون
از طرف حامیان سکس بیان میشود که: نیروهای بازدارنده داخلی و خارجی مانع از بروز امور ناشایست در جامعه میگردند. نیروی بازدارنده داخلی، عقل و اندیشه است که زن و مرد را از مفاسد و لغزشها باز میدارد و نیروی بازدارنده خارجی، قانون است که اداره نظام اجتماعی و کنترل عمومی جامعه را به عهده دارد.
قانون در هر جامعهای بر همگان حاکم بوده و موارد تعدّی و تجاوز را محدود میسازد و از هرگونه فساد جلوگیری میکند. در نتیجه بهترین و محکمترین عامل حفظ و صیانت نفس آدمی قانون است که جامعه را از انحراف و انحطاط باز میدارد. بنابراین نباید به بهانه حفظ جامعه از انحطاط اخلاقی، زن را محدود ساخت و گرفتار قید و بندهای بیمورد پوششی نمود، بلکه باید عقل و اندیشه فردی و جمعی را با آموزش تقویت کرد، فرهنگ عمومی و امنیت اخلاقی را گسترش داد، نظام اجتماعی را سالم ساخت و قوانین بشری را بهطور جدّی اجرا نمود تا از بروز اینگونه حوادث ناشایست جلوگیری شود.
به بهانه حفظ جامعه از فساد و فحشا نمیتوان زنان جامعه را محدود ساخت و بر فرض عدم توانایی این دو نیروی طبیعی برای مهار ناهنجاریها نیز نباید تنها زن، قربانی این گونه حوادث گردد؛ زیرا محدود نمودن زن، برخوردی غیرطبیعی و خلاف عدالت و انصاف است. همچنین این محدودیتها نه تنها مشکلگشا نبوده، بلکه پشتوانه علمی نیز ندارد و تجربه تاریخی نیز تأیید میکند که چنین محدودیتهایی در جوامع مختلف، با فرهنگهای متفاوت، امراض گوناگون فردی و اجتماعی را درپی داشته و گذشته از آن که بیهوده است، سلامت و صیانت فردی و عمومی جامعه را نیز تهدید میکند.
نقد دلیل سوم:
الف: نارسایی عقل و قانون
بیتردید قانون به تنهایی نمیتواند از مفاسد اجتماعی جلوگیری کند، بلکه باید برای صیانت جامعه تمام اهرمهای لازم را به کار گیرد. یکی از علّتهای اساسی سلامت جامعه، پوشش مناسب زنان است که میتواند به نوعی و تا حدّی موجب سلامت جامعه و افراد گردد؛ زیرا هیچ گاه فرهنگ عمومی مردم به حدّی نمیرسد که بتوان روابط اجتماعی را در حدّ برخوردهای خانوادگی گسترش داد و اجتماع را همچون محیط یک خانه بهحساب آورد و اینگونه سخنان بیشتر جنبه شعاری، تشویقی و حال و هوای آرمانی دارد؛ و گذشته از آن که نمیشود آزادیهای عمومی را به طور مطلق تجویز کرد، آزادی مطلق هم آنچنان متاعی نیست که خالی از ایراد و مشکلات اساسی باشد. آزادی با چنین برداشتی، هرج و مرج عمومی بوده، بردگی، سبک مغزی و حرمان معنوی ـ اخلاقی را به دنبال خواهد داشت. از این رو به منظور صیانت جامعه و عدم تجاوز به حقوق زن و استثمار او باید همراه با اهرمهای فراوان دیگر، پوشش معقول هم رعایت شود تا کمکی به پاکی و طهارت فردی و عمومی باشد و فرمانهای معنوی و قانون هم آسیبپذیر نگردند.
ب: جاذبه زن و آشفتگی مرد
پاسخ دیگری که به پیروان سکس میتوان داد، این است که: مفاسد موجود در جوامع ـ به اصطلاح ـ آزاد را نباید تنها به دلیل عقب افتادگی فرهنگی یا ضعف قانون و اجرای آن دانست. هر چند این عوامل هم بیتأثیر نیست، ولی غالب مفاسد اخلاقی و خود فراموشیها در این جوامع، بر اثر انزوای معنویت، انحطاط اعتقادی، تشتّت فکری، عریانسازی و سکس و بیبند و باری افراد جامعه ـ به ویژه زنان ـ است. نفس سکس و عریانسازی زنان یا مردان و افکار و آثار مربوط به این فرهنگ، عامل انحطاط عمومیگردیده است وگرنه این جوامع پیشرفته، داعیه قوانین مترقّی و اجرای دقیق آن را هم دارند؛ هرچند بسیاری از این ادّعاها خیال و پنداری بیش نیست و بیشتر خوراک خارجی دارد؛ همان طور که فراوانی از شعارها در کشورهای جهان سوم خوراک داخلی است.
هنگامی که زنان پوشش لازم را از خود دور کرده و بدون قید و بند در جامعه ظاهر شوند و حریم عفاف را رعایت ننمایند، به آسانی مردان را گرفتار ظواهر ساختگی و فریبنده خود میسازند؛ بهگونهای که بعد از دیدنهای بیمورد و چشم چرانی و اختلاط، تمام اسباب و شرایط طغیان و گناه فراهم میگردد و این امر به طور تصاعدی رشد میکند تا آن جا که مردها به حدّی دچار آشفتگی و پریشانی میشوند که دیگر قابل کنترل و پیشگیری نخواهند بود؛ زیرا زن با جاذبههای طبیعی و مصنوعیاش همواره مرد را مجذوب خود میکند و زمینه بسیاری از مفاسد را به آسانی فراهم میسازد. عدم رعایت پوشش در زنان و چشمچرانی و نگاه بیمورد مردان و نزدیکی و اختلاط بیحد و غیرمناسب زن و مرد در جامعه، مهمترین عامل مفاسد اخلاقی در جوامع آزاد جهان است. با این بیان، دیگر نباید تمام مفاسد اجتماعی را معلول عدم رشد فرهنگی و ضعف قانون و اجرای آن دانست؛ به ویژه در جوامع مرفّه و آزاد که داعیه تحکیم و تحقّق این امور را دارند.
چهارمین دلیل: زیبایی و سرشت جلوهگری زن
پیروان سکس و عریانی برای اثبات نظریه خود دلیلی دیگر آورده و گفتهاند: جلوهگری، ظاهرآرایی، اظهار زیبایی، خودنمایی، حرکات و اطوار ظریف و هر گونه اظهار شور و شوق در این زمینه، حقّ زن است که پریرو، تاب مستوری ندارد. زن موجود مطلوبی است که خداوند جمال و جمیل، زیبایی خویش را در او به ودیعت نهاده است؛ خدایی که عالم و آدم را در آفرینش مانند خود زیبا پدید آورده است. اوضاع طبیعی و نوع خلقت انسانی زن چنین ایجاب میکند که او اِلهه جمال و زیبایی باشد؛ پس نباید این اِلهه عشق و آینه جمال و نماد زیبایی را از خواستههای طبیعیاش محروم ساخت؛ همچنانکه نگاه کردن و دیدن برای زن و مرد امری قهری و طبیعی است. انسان بهطور فطری، زیبایی را دوست دارد و از دیدن آن لذّت میبرد. به همین علّت نمیتوان در این جهت برای مردان و زنان مانعی ایجاد کرد، مگر آن که در برخوردی ناموزون مزاحمت و رنجش خاطری پیش آید که آن امر دیگری است.
همانطور که چشم میبیند و نسبت به آن محدودیتی وجود ندارد، خودنمایی زن نیز لازمه مطلوبیت و زیبایی اوست و نباید محدودیتی برای آن ایجاد کرد. نباید به بهانه سلامت جامعه و کنترل مشکلات اخلاقی، زن را در پوشش قرار داد و مرد و زن را از دیدن محروم ساخت، بلکه باید انگیزههای خودنمایی را در زنان و نگاه و دیدن را در مردان و زنان، معقول و متناسب نمود و در پی رونق و رواجش بود. باید فرهنگ جامعه را تقویت نمود و افراد را به مرتبهای از آگاهی رساند که با خودنمایی زن و نگاه زن و مرد، اسباب آرامش، لذّت، مهر و محبّت و کششهای روحی ـ روانی فراهم آید، بیآن که زن و مرد به فساد و تباهی و ظلم و ویرانگری دامن زده و یکدیگر را دچار محذورهای فردی و اجتماعی سازند.
برای رفع مشکلات اخلاقی باید از عوامل طبیعی استفاده نمود و آنها را بهطور مناسب و معقول برطرف نمود؛ نه این که به عوامل غیرطبیعی و منفی متوسل شد. طبیعی است که زیبایی و خودنمایی، دیدن و نگاه را به دنبال میآورد، ولی به صرف این که زیبایی، دیدن را در پی دارد و دیدن عامل فساد است، نباید زن را از خودنمایی و دیدن زن و مرد منع نماییم، بلکه باید نخست بررسی کنیم که چرا از این دو امر معقول و طبیعی چنین مفاسدی بروز میکند و در مرحله بعد در برطرفسازی آنها بکوشیم.
باید انگیزههای خودنمایی درست و نگاه سالم را مهیا ساخت تا از این دو عامل طبیعی ـ که رمز و راز خلقت در آن نهفته است ـ برای فرد و جامعه کششهای لازم و بهره کامل به دست آید؛ نه این که برای جلوگیری از نگاه و خودنمایی، پوشش را جایگزین کنیم تا شاید فساد مهار شود! زیرا با این شیوه تفکر، زن و مرد را از حقّ طبیعی خود محروم ساخته و آنان را گرفتار خودخوری، پنهانکاری و خیانتهای مزوّرانه نمودهایم و بدون آن که توجّهی به عواقب وخیم آن داشته باشیم، آدمی را گرفتار حرمان، حسرت، ریا و سالوس ساختهایم.
انسان، زیباست و زن مظهر زیبایی انسان است و باید از این حقّ طبیعی خود حدّاکثر استفاده را بنماید؛ نگاه هم حقّ طبیعی انسان است و نباید آن را محدود ساخت. تنها ما باید با به کارگیری بهترین شیوههای ممکن در برطرفسازی عقبماندگی افراد و تقویت فرهنگ جامعه بکوشیم.
البته برای پیاده کردن این امر باید قانون و زمینههای اجرایی آن هم از قوّت و قدرت مناسب برخوردار باشند تا نظام اجتماعی دستخوش حوادث تلخ و ویرانگر نگردد.
نقد دلیل چهارم:
پیشفرض نقد: انسان زیباست
ابتدا باید توجّه داشت که حبّ نفس و اظهار کمال، برای زن یا مرد، از ویژگیهای انسان است و خودنمایی و اظهار هر نوع کمال جسمانی، عقلانی و معنوی منحصر به زن نیست و مرد هم در همه این امور مانند زن عمل میکند؛ اگر چه جهات حسن متفاوت است و مطلوبیت زن در جهاتی ـ همچون: زیبایی ـ با مطلوبیت مرد در جهاتی ـ مانند: وقار و سَطْوَت ـ متفاوت میباشد. مطلوبیت زن برای مرد نیز منافاتی با مطلوبیت مرد برای زن ندارد؛ اگرچه زن در مطلوبیت و مرد در طالب بودن غالب است.
پس جمال و زیبایی منحصر به زن نیست و انسان به طور کلّی زیباست؛ هرچند زن در ظهور «لطف» غالب است و مرد صاحب «قوام» بیشتری میباشد. البته طالب و مطلوب بودن و زیبایی، در خلقت زن و مرد بهطور نوعی ملاحظه میشود و نه فردی. چهبسا مردی زیباتر از بسیاری از زنها و زنی مقاومتر از دستهای از مردها باشد یا زنی در صفتی مقاومتر از مردی و مردی در جهتی زیباتر از زنی باشد.
برای بیان این امر و شناخت کلیت این موازین باید گفت: ما در این زمینه، سه اصل متفاوت ترسیم میسازیم: اصل کلّیت، اصل نوعیت و اصل فردیت و شخصیت.
«کلّیت» جایی است که استثنا وجود نداشته باشد؛ مثل آن که گفته میشود: «انسانِ سالم و کامل دارای قلب و مغز است.»
«نوعیت» هم لحاظ غالب است؛ مانند آن که گفته شود: «قدرت مردها بیشتر از زنهاست و لطافت و احساس زنها بیشتر از مردهاست» که این امر به طور نوعی و غالب ملاحظه میشود و ممکن است زنی قویتر از مردی و مردی لطیفتر از زنی باشد. تمام صفات زن و مرد از این قبیل است و کلّیت ندارد، بلکه میتواند در بعضی افراد به عکس و متفاوت باشد.
پس اگر گفته شود: زن زیباتر است و مرد قویتر، یا مرد عاقلتر است و زن پرشورتر، همه این موارد نوعی است و امکان تخلّف دارد که این تخلّف در ظرف «فردیت و شخصیت» و مصادیق خارجی و زمینه عوامل و انگیزههای نوعی، عینیت پیدا میکند. اکنون با توجّه به این مقدّمه، به نقد دلیل چهارم میپردازیم.
پاسخ اجمالی
در پاسخ به این جمله که گفته شد: «اظهار خودنمایی حقّ زن است»، باید گفت: این حرف اگر چه به جاست، ولی منحصر به زن نیست و مرد همچنین حقّی را داراست. هر انسانی به اظهار کمال خویش تمایل دارد، اگر چه جهات اظهار و چگونگی آن در زن و مرد متفاوت است؛ پس به طور کلّی انسان موجودی است که اظهار کمال حقّ طبیعی اوست و آن را دوست دارد. حال باید گفت: البته اینطور نیست که این اظهار کمال هر جا و به هر صورت درست باشد، بلکه آدمی باید در این زمینه، شؤون انسانی، ویژگیهای زمان و مکان و موقعیت جامعه و افراد را رعایت نماید. انسان موجودی است که میتواند غذا بخورد، بخوابد، حرف بزند و کارهای فراوان دیگری را انجام دهد، ولی آیا همیشه و در هرجا ـ حتّی کوچه و خیابان ـ میتواند همه این حقوق را اعمال کند؟ بهطور مسلّم، خیر. بنابراین، شرایط اجرایی اظهار کمالات و استیفای حقوق، در هر صورت، باید ملاحظه شود.
زیبایی خوب است، دوست داشتنی است و زیبا را باید دید و دیدن، شأن چشمان آدمی است؛ همه اینها درست است، ولی این طور نیست که مرزی نداشته باشد و رعایت حدود، حیثیتها و جهات آن لازم نباشد؛ همانطور که نباید به بهانه رعایت حدود، محدودیتهایی بیمورد برای زن یا مرد پیش آید.
امّا این حرف که: «باید انگیزههای خودنمایی را معقول و متعارف ساخت» گرچه درست است، ولی منافاتی با پوشش مناسب ندارد و این امر با آزادی بیقید و بند نگاه و چشمچرانی تحقّق نمیپذیرد؛ چرا که چشم چرانی و این نوع آزادیها تجاوز به حریم زن و حقوق دیگران است. به راستی اگر تجاوز با چشم، آزادی است، چرا تجاوز با دست، آزادی نباشد؟ آیا آزادی این است که هر کس به نام آن هر خواسته و هوسی داشت، به هر طریق ممکن، انجام دهد؟! این جاست که حیوانات جنگل هم از پذیرش چنین رفتاری سر باز میزنند و از عمل به آن شرم دارند و در برابر این موجود دو پا تفاخر میکنند!
هرچند این سخن که: «برای رفع مشکلات اخلاقی باید از عوامل طبیعی استفاده نمود»، درست است، ولی این که «چشمچرانی طبیعی است»، اساس درستی ندارد؛ چشم چرانی و نگاههای مسموم، خود یک مرض نفسانی و نوعی سادیسم و تجاوز آشکار است و امری غیر طبیعی به حساب میآید؛ از این رو خودنمایی بیمورد هم مانند نگاه ناسالم اساس طبیعی ندارد و موجب فساد و فحشا شده و آلودگیها و زشتیهایی را در پیدارد.
البته این حرف که: «در جوامع پوششی، خودخوری، پنهان کاری، خیانتهای مزوّرانه، حرمان، حسرت، ریا و سالوس وجود دارد»، کلامی بس به جاست و نباید در جوامع پوششی ـ بهویژه جامعه اسلامی ـ چنین امراضی وجود داشته باشد، ولی باید توجّه داشت که این امراض، نتیجه پوشش متعارف نیست، بلکه فقر اقتصادی و فرهنگی و کمبودهای فردی و اجتماعی، تضییع قوا، کشتار عواطف و هزاران ناخالصی اجتماعی دیگر موجب چنین امراضی میگردد و بهطور مسلّم پوشش علّت مشخّص و عمده آنها نیست.
پس این بیان که: «انسان زیباست، زن زیباست، زیبایی کمال است و حقّ اظهار آن برای زن و مرد محفوظ است»، منافاتی با پوشش ندارد و این موضوع که «برای سالم سازی اجتماع باید فرهنگ جامعه اصلاح گردد و قوانین لازم تصویب شود»، درست است، ولی هیچ یک از اینها به معنای لجامگسیختگی و بیبند و باری نیست و منافاتی با پوشش معقول ندارد.
نقد تفصیلی
الف: زیبایی و هرزگی؛ دو چهره متفاوت
زیبایی، جلوهگری، خودنمایی و دیدن چهرههای زیبا در هر حد و به هر نوعی و برای هر کس و در هر جا امری فطری ـ طبیعی و از آثار حسن خلقت است، ولی این امر باید چینشها و زمینههای ویژه خود را داشته باشد تا چالشهای فردی و اجتماعی و فساد و نابسامانی اخلاقی به وجود نیاورد.
برای استفاده از تمام مواهب فطری و حسن خلقت و دوری از هر ریزش طبیعی، زنگار نفسانی و آلودگی اخلاقی باید همه آثار خلقت با تمام حسن و زیبایی، شادابی خود را در بینش موزون و کنش متناسب جلوه دهد تا فطرت و طبیعت گرفتار کاستی و کجی نگردد.
چشم برای دیدن و دیدن زیباییها و چهره هم برای دیده شدن و دیدنِ دیدهها است، ولی باید تمام این شگردهای خلقت به هنگام ارتباط، عدل و انصاف و تناسب و درستی خود را دارا باشند.
زن گرچه زیباست و ظهور جمال حضرت حق است و تاب مستوری ندارد، ولی این جلوهگری و خودنمایی را باید در ظرف خاصّ طالب خود ـ که همسر اوست ـ با تمام قوّت و همّت تحقّق بخشد. آن چشم از مرد و این چهره از زن، این چشم از زن و آن چهره از مرد و این زن و مرد، هر دو، باید با دیده، این دیدن و دیدهشدن را موزون و متناوب و ملیح و گوارا محقّق ساخته و از دیدن و دیده شدن دیدگان خود را لبریز کنند و دل را بیآن که منعی در کار باشد، غرق وصال و وصول سازند؛ چنانکه عقل وشرع سفارشهای بسیاری در این مورد دارند.
خودنمایی و دیدن، امری فطری و طبیعی است، ولی طبیعت و فطرت، لجنبازی، آلودگی و هرزگی نیست و نباید آن را با صفات منفی آلوده ساخت. باید تمام این امور در جایگاه خاصّ خود و بهطور موزون و شکوفا محقّق گردند؛ همان طور که اسلام نیز نسبت به عرضه و خودنمایی، ناز و جلوهگری، غمزه و غنج و دلال زن و مرد در ظرف زوجیت سفارشهای فراوانی دارد.
دوست داشتن و حقیقی بودن زیبایی، عشق به آن و اظهار و خودنمایی امری است و هرزگی و لودگی امری دیگر، تا آنجا که فطرت از هرزگی و لودگی متنفّر است و حتّی کسانی که قایل به پوشش نیستند، در اظهار زیبایی، حد و مرز خاصّی را در نظر دارند و زن، این زیبای عالم و آدم، ناخودآگاه یاآگاهانه و با حسّ و انگیزهای مرموز، زیبایی خود را در اختیار هر کس و دیدگاه هر نگاه نمینهد و اظهارش پنهانسازی و پنهان سازیاش اظهار است؛ و این زن که از هر اظهاری دریغ کرده و به هر دیدنی بخل ورزیده و خود را در تیررس هر دیدهای نمینشاند، گاه در پی همه اظهار و بذل و بخشش تمام، خود را در تیررس تیرک هر تیری قرار میدهد ـ که در مباحث روانشناختی باید چهره به چهره این بحث را دنبال کرد.
امّا به طور مسلّم اظهار زیبایی به هر طریق دلخواه و شیطانی، هرج و مرج و زشتی و پلیدی را به دنبال دارد. زیبایی باید زیباآفرین باشد؛ نه زشتی ساز. آنچه از زیبایی در اختیار زن قرار داده شده است، باید در طریق ظهور و بروز و ایجاد زیباییها و صفا و آرامش دلها به کار گرفته شود؛ نه در راه آفریدن زشتیها، جدلها، اختلافها، در به دریها، لجنزارها، لجنباریها و هزاران عنوان زشت و ناموزون دیگر که امروزه دنیای سکس رابه تباهی وحرمان مبتلا کرده است.
ب: گلبرگهای پوشش و زیبایی زن
از آن جا که زن به طور فطری لطیف، زیبا و حسّاس است، اگر در معرض استفاده بیمورد و دید نابهجای همگان قرار گیرد، مانند گل پژمرده شده و زیبایی، لطافت و ظرافت خود را زودتر از گل از دست میدهد. شکوفههای زیبا و چهره دلربای یک زن تحمّل خار نگاههای زهرآگین و غرضآلود و کردار ناشایست ناجوانمردان متعدّد را ندارد. زن باید همچون گل، زیباییهای خود را در لابهلای گلبرگهای عفاف و پوشش، محفوظ و شاداب نگه داشته و تنها به مردی که زیبایی او را پرپر و حقیقتش را پژمرده نمیسازد، بلکه از او محافظت میکند، ارایه نماید. زن تنها در سایه محبّت حقیقی آن تک مردی که او را همسر محبوب و شوهر جوانمرد خود میخواند، میتواند رشد و رونق داشته و از او کامیاب و سیراب گردد و در جوار وصالش وصول و شور و شوق و عشق و مستی یابد.(۱)
مردان واقعی برای حفظ هویت، شخصیت، زیبایی و لطافت همسر خویش، باید گذشته از آن که در جهت بهجت و سرور، کامدهی و کامیابی این چهره عشق و مستی بکوشند و او را راضی نگاه دارند، از تعرّض و نگاههای مسموم نیز جلوگیری کرده و همچون باغبانی مهربان و نگهبانی غیور از او حراست کنند و اجازه چیدن و بوییدن گل خود را به هر کس و ناکس ندهند که این خصلت، فتوّت و جوانمردی را در مردان فعلیت میبخشد و موجب صفا و نشاط زن و سلامت و سعادت جامعه میگردد.
ج: زیبایی؛ هدیهای اختصاصی به همسر
دوست داشتن زن و زیبایی او حقّ طبیعی همسر است؛ همانطورکه اقتدار مرد،
۱- برای اثبات این امر به بحث «وحدت مطلوبیت زن» در بخش دوم کتاب « زن، مظلوم هميشه تاريخ » رجوع شود.
موهبتی الهی و حقّی طبیعی برای زن اوست و از نظر اخلاقی و حقوقی، کسی اجازه تجاوز به حریم دیگری را ندارد و در این جهت تفاوتی میان زن و مرد نیست. همچنانکه نگاه آلوده مردی به زنی نارواست، نگاه ناپاک زنی به یک مرد هم روا نیست.
زیبایی زن، هدیهای الهی از طرف زن به همسر مورد علاقه خود است؛ و اقتدار مرد نیز هدیهای الهی از سوی مرد به همسر خویش است و این دو خصلت برجسته سبب انس و الفت در زندگی مشترک میگردد. بنابراین دیگران حق ندارند به بهانه آزادی یا ارایه زیبایی، حقّ طبیعی و مسلّم مرد را نادیده گرفته و به حریم و حرم او تجاوز کنند. چگونه است که اگر فردی به کالا یا ملک شخصی کسی چشم طمع بدوزد یا در آن تصرّف کند، ملامت میشود و پیگرد قانونی دارد، ولی زن و زیبایی او به اندازه کالا و ملک یا در حدّ گربه و سگ خانگی غربی ارزش نداشته باشد؛ به طوری که همگان بتوانند به راحتی همچون کالایی مصرفی و بیارزش هر نوع بهرهکشی را از او داشته باشند و سپس او را به حال خود رها کرده یا به خانه آن مرد بیچاره باز فرستند!
به همین جهت، در اسلام از نگاه به نامحرم ـ زن باشد یا مرد ـ به قصد لذّت و کامیابی به «زنای چشم» و «تیری از تیرهای زهرآگین شیطان» تعبیر شده و کیفر و تبعات سنگینی برای آن شمرده شده است؛ چرا که چنین فردی به حریم دیگری تجاوز کرده و حقوق دیگران را نادیده گرفته است.
حرمت نگاه به نامحرم و گناهِ دیدن در زن و مرد یکسان است، اگر چه خصوصیات و حدّ و مرز آن متفاوت میباشد و تنها تمام بدن زن عورت دانسته شده است. حال اگر زنی بدون توجّه به حقّ همسرش یا مردی به دور از حریم شریعت، به این امر تن دهد، مورد نکوهش عقلا و مؤاخذه الهی قرار میگیرد؛ زیرا او گذشته از مخالفت با حکم شریعت، حقّ همسر خود را هم نادیده گرفته و به او خیانت کرده است.
البته اگر کسانی بهطور کلّی پای بند به ازدواج و اصل «زندگی مشترک» نباشند و حقوق زن و شوهر بر یکدیگر و دیگر آثار این اصل را نپذیرند، ما آنها را با افکار تهی و بیدلیلشان به حال خود وامیگذاریم تا شاهد فروپاشی هر چه بیشتر خانوادهها، رنگباختگی هویتها، نابودی کودکان بیسرپرست، بدمستیهای شبانه و بالاخره سر آمدن عمر در پوچی و بی هدفی باشند.
د: خودنمایی زنان؛ دل زدگی مردان
اظهار زیباییهای زنانه بهطور ناشایست، مداوم و روزمره موجب تکراری شدن، کهنگی و نابودی ظرافت و زیباییهای زنان میشود؛ همانگونه که قرار گرفتن پوست بدن بهطور مداوم در معرض نور خورشید سبب خشکیدگی، پلاسیدگی و از بین رفتن طراوت و شادابی پوست میشود، مگر آن که پماد و پوششی معطّر و مناسب بر آن قرار داده شود. در حقیقت، پوشش، حفاظی مناسب بر زیباییهای زنان است تا آنها را همیشه زیبا نشان دهد و زیباییشان را یک حقیقت ارزشی معرّفی نماید و به این وسیله، از حرکت جامعه به سمت دلسردی، دلزدگی و دلمردگی جلوگیری کند.
استعمال فراوان و بیمورد از چیزی و استفاده زیاد از آن باعث نفرت یا دستکم بیرغبتی نسبت به آن میشود.
مردانی که هر روز و هر لحظه با زنی آلوده و به دور از پوشش یا زنانی زیبا و بی بند و بار در ارتباطند، کمکم به جنس زن بیرغبت شده و زیباییهای زنانه نزد آنان معمولی و بیارزش میشود؛ به طوری که دیگر دل به زیبایی زن خود نمیبندند و چه بسا زن و چهره زنانه برای آنان تکراری و بیجاذبه و ملال آور جلوه میکند و همین سبب دلزدگی و دلسردی آنان از زندگی و کمشدن طراوت و شادابیشان میشود.
مردان جوامع آزاد که در چنین فضایی به سر میبرند، بیش از جوامع دیگر آمادگی هرگونه خباثت، خیانت، پلیدی و حتّی انتحار و خودکشی را دارند. امروزه بالا بودن آمار خودکشی در جوامع مرفّه و آزاد غربی میتواند شاهد گویایی بر این مطلب باشد.
زن نیز در این جوامع به نام «آزادی» و «فطری بودن اظهار زیبایی» به بند کشیده میشود و همچون مجسّمهای خیالی در دست مردنماهای آلوده و بیعار قرار میگیرد تا با او رفتاری بدتر از حیوان نمایند که شرم بیانش هر عاقل آگاهی را به سکوت میکشاند… . زنان این جوامع، دیگر رنگ و روی محبّت و عشقورزی واقعی را از مردان نمییابند. آنها به راستی میبینند که مردانشان هر روز در کنار زنی قرار گرفته و حتّی گاهی به دختران نابالغ خود هم تجاوز میکنند. آنان هر روز حادثهای تلخ و شرم آور و فاجعهای ننگین و خفّتبار را مشاهده میکنند و نتیجه این مشاهدات دردناک و ضدّ انسانی این است که در نهایت به راحتی تن به طلاق میدهند و تسلیم جدایی و تنهایی میشوند.
اِلهه عشق
آه و سوز و درد، نعش شدن بر دستان بیروح بیش از یک مرد و خوردن نجاست مردان در حال آمیزش ـ که آن را آموزش نیز میدهند!ـ هدیه چنین فرهنگی به زنان جامعه ـ به اصطلاح ـ آزاد، باز و مترقّی دنیای کنونی است.
این زنان عمر خود را در حسرت یک نگاه پاک و کلامی عاشقانه و سلوکی از سر صدق و راستی به پایان میبرند؛ در حالی که همین زن در جامعه پوششی، الهه عشق، ملکه زندگی و سلطان دل است و در اوج عزّت و سلامت، هم پای مرد، مسیر حیات و کمال و ترقّی و کامیابی را طی میکند؛ چرا که ادیان، به ویژه دین مبین اسلام، از طرفی به پوشش فرمان میدهند تا زن برای همسر خود همواره دل آرا، معشوقه و محبوب باقی بماند و از سوی دیگر مرد را نیز در نظر و دیدن به نوعی محدود میسازند تا نجابت و سلامت فرد و جامعه تأمین شود و مرد هم به انحرافات و خیالپردازیهای نفسانی آلوده نگردد.
به همین جهت، اسلام سفارش میکند که در هنگام مجامعت نیز اعضای تناسلی بهطور کامل مورد نظر قرار نگیرد(۱۲) و همچنین مرد و زن، حتّی در تاریکی شب، خود را در دیدن آن، محدود نگه دارند تا همین محدودیت اندک، سبب جلوه و زیبانمایی ذهنی شود و امر لذّتیابی و کامدهی برای دو طرف را کاملتر نماید؛(۱۳) نه چون لجنباریهای امروز دنیای متمدّن(!) که موجودی زن را به سر هر کوچه و بازاری کشانیدهاند. باید این امر را بررسی نمود که از نظر اخلاق و اصول کامیابی، کدام یک از این دو طرح موفّق و سالم است.
سیمای خلقت و ساختار آفرینش هم به اصل پوشش و آراستگی آن برای زن اشارهای گویا دارد. به طور طبیعی، پوست نیز پوششی بر روی اندام است و همچون حفاظی آن را در بر گرفته و به اندام آدمی زیبایی خاصّی داده است؛ به طوری که اگر پوست را در نظر نگرفته و مستقیم به اعضای گوناگون نگریسته شود، اندامی زشت و مشمیز کننده به چشم خواهد آمد: مجموعهای از رگها، گوشت و استخوانهای لخت و عریان، خود را آن گونه نشان میدهد که کسی به آن رغبت پیدا نمیکند. همچنین ساختار طبیعی بدن چنان طرّاحی گردیده که مواضع حسّاس و اعضای تناسلی نوعی پوشش و پنهان سازی را با خود همراه دارند.
دین میخواهد زن برای همیشه زیبایی خود را در ذهن و ضمیر مرد حفظ کند و بهطور مداوم مطلوب او باقی بماند تا هر دو به کمک هم مسیر کمال را طی کرده و از سرخوردگی و دلزدگی به دور باشند. مرد خسته جامعه پوششی با چشمانی پاک، به امید شب و دیدن زیبایی همسر، در روز جان تازه مییابد و با عشق و امید پا به خانه مینهد، ولی مرد دل سیر و سیراب چشم جامعه سکس، تنها نعش خود را به خانه میرساند ـ اگر خانه و خانوادهای داشته باشد!ـ و بهره و ارزشی در معنای خانه نمییابد و البتّه عشق و شوری هم به متن خانواده نمیآورد. به همین دلیل پایههای خانواده در جوامع آزاد بسیار متزلزل و در پارهای موارد ویران است.
تزلزلِ پایههای خانواده، فروریزی بنیان زندگی، کثرت آمار طلاق، پیری جامعه، ولنگاری اخلاقی و… از شاخصهای بارز جوامع غیر پوششی میباشد که خود گویاترین دلیل گفتار ماست. البته وضع موجود در جوامع پوششی که سبب عقدهها، ناکامیها و حسرت مردان و زنان میشود نیز مشکلاتی است که ریشه در استعمار ملّتها، استثمار جوامع، سطحی نگری، مقدّس بازی، سنّتهای پوشالی و باورهای غلط دارد. این پیرایههای نادرست و دست اندازهای مشکل ساز، پدیدهای است که باید به دور از هرگونه افراط و تفریط و غفلت و تسامحی مورد توجّه قرار گیرد و با راهکارهای درست برطرف گردد که در بخشهای بعد بدان اشاره خواهد شد.
پنجمین دلیل: پوشش زن و مشکلات روحی ـ روانی مرد
مشکلات پوشش در جهات روحی ـ روانی به مراتب بیشتر از کاستیهای موجود در جوامع آزاد است و دانش روانشناسی آن را به خوبی بیان نموده که در این جا به بعضی از آنها اشاره میشود:
پوشش، به علّت آن که زن را در هالهای از ابهام قرار میدهد و ناموزونیها، زشتیها و نواقص او را پنهان میسازد، مردان را به انگیزههای متفاوت گرفتار جهل، نادانی و خیالپردازی میسازد و پندارهایی اینگونه موجب کنجکاوی و حرص و آز و حسرت در آنان میگردد؛ زیرا انسان نسبت به هر چه منع شود، حریصتر میشود؛ به گونهای که ممکن است هر زشتی را زیبا و هر ناقصی را سالم پندارد و به منظور کشف حقیقت و آشکار ساختن پنهانیها به نگاه مکرّر و دقّت و بازبینی مجدّد وادار شود.
پوشش، حالت پرسش و کنجکاوی بیمورد را در مردها بر میانگیزد و ابهام و سوءال و بررسی را به درون ایشان کشیده و در باطن ناآرام و جستوجو آنها تشدید میکند و در نتیجه، امراض روحی ـ روانی فراوانی را برای آنان پدید میآورد. از سوی دیگر، پوشش، حیلهگری و پنهانکاریهای شگفت و فراوان، خودبزرگبینیهای زشت و بد ترکیب و نقش آفرینیهای خاینانه را در زنان به بار میآورد و بهطور کلّی برای آنان نتیجهای جز بدآموزی، رنگ پذیری و چند چهرگی در پی نخواهد داشت و در مردان نیز موجب بزرگبینی، خیالپردازی فراوان و تحریک بیاساس نسبت به زنان میشود.
این عوامل موجب بروز اختلالات روانی، ضعف اعصاب و بدخلقی در مردان میگردد که در نتیجه عوارض آن دامان زنان را هم خواهد گرفت. به عکس، سکس و عریانی به همه این ابهامها، مشکلات و کمبودها پایان میدهد و واقعیتها را به طور طبیعی و مناسب بروز داده و به عرصه ظهور میرساند و نه تنها آثار ویرانگر روحی، روانی، فردی و اجتماعی پوشش را در پی ندارد، بلکه باعث نشاط، شادابی، طراوت و آرامش افراد جامعه نیز میگردد.
پوششِ تحمیلی، جنایتهاو خیانتهای بسیاری را بهبار آورده است. تاریخ، شاهد محرومیتهای بسیار عشّاق خیالپرداز و فرصتطلبی فراوان معشوقههای بازیگر و چهرههای موهوم شیطانی بوده است. چه بسیار ازدواجهایی که با روابط نامشروع آغاز شده و سرانجام به طلاق و جدایی کشیده شده است. یکی از علل وقوع این مسایل اندوهبار، پوشش و پنهانکاریهای تحمیلی زنان بوده است؛ در حالی که آزادی زنان و رهایی آنان از این امور ساختگی و دست و پاگیر، از تمام این مشکلات جلوگیری کرده و موجب سلامت فکری و روحی مردان و زنان میشود و بر نشاط و شادکامی جامعه و سرور و سرعت آهنگ زندگی میافزاید.
برای پیشگیری از بروز مشکلات جانبی ـ که پیش از این اشاره شد ـ باید رشد فرهنگ و قدرت اجرایی قانون، خودنمایی کند تا نظام سالم اجتماعی در حدّ معقول به وجود آید و هرگونه مزاحمت و زیانباری را برطرف نماید. در جوامع آزاد هرگز چنین امراضی وجود ندارد و زن و مرد نسبت به یکدیگر حسّاسیتی پیدا نمیکنند و موضوع پنهانی در کار نیست تا چنین عواقبی را به دنبال داشته باشد.
تمام حسّاسیتهای انحرافی در جوامع پوششی، معلول عادت و حرص و آز آنان است. در جوامع آزاد، مزاحمتها، حسّاسیتها، چشم چرانیها و خیالبافیهای بیمورد وجود ندارد و افراد با دید باز و آزاد و نگاه سالمتری با یکدیگر برخورد میکنند؛ چرا که آزادی، سلامت میآورد و ممانعت، انحراف. پوشش گرچه به طور خیالی ظاهر را عفیف جلوه میدهد، ولی در واقع انگیزههای فساد و تباهی را در دل زنده مینماید و افراد را درگیر پنهان کاریهای فراوان نموده و باطن آنها را دچار انواع هوا و هوسهاو نقشههای شوم میسازد.
نقد دلیل پنجم:
نقد تطبیقی
پیش از نقد و تحلیل کلّی نسبت به دلیل پنجم سکس، یک یک جملات این دلیل بررسی میشود تا فرازهای بحث به خوبی روشن گردد.
ابتدا گفته شد: «مشکلات پوشش در جهات روحی – روانی به مراتب بیشتر از کاستیهای جوامع آزاد است». این سخن خالی از هر دلیل و شاهدی میباشد و صرف ادّعاست. سپس چنین آمده که: «دانش روان شناختی آن را به خوبی نشان داده است». این جمله هم مدّعایی بدون شاهد و دلیل است. آنگاه میگوید:«پوشش، زن را در هالهای از ابهام قرار میدهد و به این ترتیب ناموزونیها، زشتیها و نواقص او را پنهان میسازد».
نسبت به این کلام چند نکته را باید بیان داشت:
یک. نخستین فلسفه پوشش این است که هالهای از ابهام در جهت حفظ موقعیت زن ایجاد نماید تا حریم و حرمت او محفوظ بماند.
دو. پوشش، تنها ناموزونیها، زشتیها و نواقص زن را پنهان نمیسازد، بلکه مواضع زینت، خوبیها و زیبایی اندام او را هم پنهان مینماید تا از دیدِ دیدههای ناپاک و هوسباز محفوظ بماند.
سه. پوشش، چه در جهت پنهان ساختن کاستیها و چه در جهت پوشاندن مواضع زینت، منحصر به زن نمیباشد و مرد هم از آن بهرهمند است و به طور کلّی، آدمی خود را در منظر و دید عموم با پوششی خاص ظاهر میسازد؛ پس پوشش در استتار هر خوبی یا کاستی موءثّر است و منحصر به زن نیست تا پنهانکاری تنها در مورد او پیش آید.
سپس میگوید: «پنهان بودن زنان، مردان را به انگیزههای متفاوت، گرفتار جهالت میسازد و علّت کنجکاوی و حرص و آز و حسرت در آنان میگردد؛ به گونهای که هر زشتی را زیبا و هر ناقصی را سالم میپندارند».
در پاسخ به این فراز به چند امر باید توجّه داشت:
یک، پنهان بودن زنان، عفاف و حرمت آنها را محفوظ میدارد و مردها نباید به جهت نادانی و ناآگاهی یا کمبود و یا حرص و آز و حسرت خود، زنان را مجبور به ترک عفاف و دوری از موقعیت ارزشی و تخریب حرمت خویش سازند.
دو، علّت حرص و آز و حسرت آدمی، نقص و کمبود و عدم کنترل شؤون اخلاقی است و باید با رفع مشکلاتِ انسان، این کاستیها مهار شود؛ نه آن که به واسطه مشکلات مردها، زنها مورد هجوم واقع شوند و در معرض تجاوز چشمان ناپاک قرار گیرند.
در پاسخ این حرف که: «پوشش علّت میشود که مردها زشتیها را زیبایی و ناقص را سالم بینند» نیز باید گفت: خوب، ببینند یا نبینند! این چه ارتباطی به زنها یا پوشش آنان دارد! این مشکل مربوط به مرد است و او خود باید در برطرفسازی آن بکوشد و نباید موجب شود که زمینه تجاوز به حریم زن هر چه بیشتر فراهم گردد؛ ضمن آن که تمام این امور پنهانی ـ چه خوب یا بد و چه سودمند یا زیانبار ـ نسبت به زنان هم صدق میکند و پوشش مردان نیز تمام این مشکلات را برای زنها در بردارد.
بهطور اساسی باید گفت: چه لزومی دارد که مردها در مورد زشتی و زیبایی یا کاستیهای همه زنان آگاهی یا قضاوت داشته باشند؟ چه لزومی دارد که مردها نسبت به امور پنهانی زنان، بی مورد و بهطور عموم، حسّاسیت و تجسّس داشته یا از خود حکمی صادر کنند تا گرفتار جهل و نادانی، حرص و آز و حسرت و امراض روحی ـ روانی شوند؟ آیا تمام این مشکلات ناشی از فساد و طغیان اینگونه مردها نسبت به زنان نیست؟ و آیا عوامل استعمار و ایادی زر و زور و تزویر برای تحقّق اغراض شوم خود این مسایل را دنبال نمیکنند؟
حال اگر گفته شود: صرف پوشش و پنهان کاری زنها، علّت حرص و آز و طمع و دیگر امراض روحی مردها میگردد و برای سلامت جامعه و بهویژه مردها باید پوشش برداشته شود تا این کاستیها و امراض پایان یابد، در پاسخ میگوییم: حرص و طمع ریشه درونی و نفسانی دارد و علّت آن نمیتواند امور خارجی باشد و باید در رفع مشکلات نفسانی، بهطور شخصی یا در سطح جامعه و عموم تلاش پیگیر داشت.
ادعای دیگر این گروه که: «پنهانکاری زنها تجسّس را به دنبال دارد» نیز درست نیست؛ زیرا با عریانی نیز چنین مشکلی به طور پیشرفته و زیانبارتر وجود دارد و برهنگی زن موجب خاموشی حسّ کنجکاوی برخی مردها نمیشود.
این سخن که: «انسان نسبت به هر چه منع شود، حریصتر میشود»، گرچه تا حدّی سخن درستی است، ولی برای رفع مشکل در این جهت باید حرص افراد را مهار کرد؛ نه این که ممنوع را مُجاز نمود؛ زیرا ممنوعیت، دلیل خود را دارد که با برداشتن پوشش هم به قوّت خود باقی است؛ چه حرص در کار باشد یا نباشد؛ در حالی که با برداشتن پوشش، نه تنها شعله طمع فروکش نمیکند، بلکه آتش آز سوزانتر و آهنگ حرص، شدیدتر و بحران نفس، خطرناکتر هم میگردد.
دلیل دیگر این گروه که: «پوشش، حیلهگری و پنهان کاریهای شگفت و فراوان، خود بزرگ بینیهای زشت و بد ترکیب و نقش آفرینیهای خائنانه را در زنان بهبار میآورد و بهطور کلّی برای آنان نتیجهای جز بدآموزی، رنگ پذیری و چند چهرگی در پی نخواهد داشت و در مردان نیز موجب بزرگ بینی، خیالپردازی فراوان و تحریک بی اساس نسبت به زنان میشود»، بیان درستی نیست؛ زیرا حکمت اصلِ پوشش، تنها حفظ حریمها و حرمت هاست و عوارضی که گفته شد، معلول خیالپردازیهای بی مورد میباشد و ربطی به پوشش ندارد و برای رفع آن باید خیالپردازی و توهّمات نفس آدمی کنترل شود؛ نه آن که پوشش برداشته شود. آری، به جای آن که گفته شود: «سکس و عریانی به همه مشکلات پایان میدهد» باید گفت: تنها سلامت نفس و رهایی از انگیزههای شیطانی به تمام مشکلات پایان میدهد.
پاسخ تفصیلی
الف: عریانی و مشکلات روحی ـ روانی
در پاسخ به این ایراد باید گفت: ممکن است پوشش سبب کنجکاوی و حرص بیشتر شود، ولی این حالت بیشتر در دلهای بیمار پدید میآید و کمبودها و مشکلات افراد ناسالم، ارتباطی به پوشش ندارد؛ از این رو عریانی و سکس و بیبند و باری نیز نمیتواند برطرفکننده کنجکاوی گردد، بلکه سبب حرص هر چه بیشتر و در نتیجه اوجگیری فساد و فحشا و طغیان و تباهی میشود و هر قدر در این امر زیادهروی شود، حرص پیشروی کرده و نفس انسان را به زشتیها متمایلتر میگرداند.
کنجکاوی، راهی ابتدایی برای انحراف افراد بیمار است، ولی سکس، در حالی که عامل عمده و اساسی انحرافات نفسانی میباشد، خود نیز عین انحراف است. این که در جوامع باز مانند جامعه پوششی کنجکاوی به شکل ابتدایی وجود ندارد، به علّت سلامت روحی افراد آن جوامع نیست، بلکه به دلیل رشد موقعیت انحراف و بیتفاوتی آنان نسبت به معنویات میباشد و بهطور قطع با وجود چنین جایگاهی برای انحراف، کنجکاوی، چهره جدید و ریشه عمیقتری به خود میگیرد.
البته باید دانست که میان کنجکاوی ابتدایی در جامعه پوششی و انحراف، رابطه مستقیمی هم وجود ندارد. چه بسا افراد کنجکاو که در این جوامع از خطر انحراف نجات یافته و با راههای قانونی و شرعی، تمایلات خود را ارضا مینمایند، ولی در جامعه باز انحراف افراد کنجکاو به طور مداوم افزایش مییابد تا جایی که به بیماری سادیسم مبتلا میگردند. حال، نکته مهم این جا است که در این میان، انسانهایی که قلب سلیم دارند، در جوامع پوششی، به خاطر دارا بودن روان و جامعه نسبتا سالم، گرفتار امراض روحی ـ روانی نمیشوند و این حسن بزرگ این جوامع است.
البته برای رفع مشکلات و تبعات ناشی از کنجکاوی ابتدایی در این جوامع، هم باید عوامل ناهماهنگ با محیط و فرهنگ اجتماعی را شناخت و افراد جامعه را به سمت شناخت و پذیرش حریمها و حد و مرزها سوق داد و هم بعد از ترمیم و تصحیح فرهنگ، در مقابل حرص و هواهای نفسانی ایستادگی کرد و از طریق عفاف و پاکدامنی، غرایز لجام گسیخته را مهار ساخت.
با سالم سازی و بازیابی شخصیت افراد و رفع موانع رشد فکری و فرهنگی میتوان آنان را با عفّت و حیا آشنا نمود و زمینههای تقویت و استحکام اراده آنان را در جامعه فراهم ساخت و آنها را از عواقب بد زشتیها و پلیدیها آگاه نمود تا تمام افراد ـ چه زن و چه مرد ـ بتوانند با شیطان خویش و نفس امّاره خود مبارزه مستمر داشته و لحظهای از نبرد با آن غفلت نورزند؛ زیرا هواهای نفسانی هرگز پایانی ندارد و پیروی از آن جز سقوط و نابودی فرجام دیگری نخواهد داشت.
پس روشن شد که پوشش مناسب زن، یک اصل عقلی و ضروری است و نباید به آن بیتوجّه بود؛ چرا که بیاعتنایی به آن سبب سقوط و گرفتاری جامعه در ورطه هلاکت و نابودی میشود و آن را از راه راست باز داشته و موجب ناموزونی حرکت افراد میگردد. باید در اراده افراد جامعه، اقتدار ایجاد گردد تا بتوانند قوای نفسانی خود را مهار کنند؛ نه آنکه آنها را یله و رها سازند؛ چراکه قوای نفسانی انسان اشباعناپذیر است و رها کردن آن به حال خود، جز سقوط و نابودی سرانجامی دیگر نخواهد داشت.
از مباحث این فراز نتیجه میگیریم که سکس و عریانی نه تنها مشکلی را حل نمینماید، بلکه مشکلات بیشتر و عوارض ناگوارتری را هم برای جامعه و افراد بهبار میآورد.
ب: کنجکاوی ابتدایی؛ زاییده کمبودها
مطلب قابل توجّه دیگر این است که بیشتر کنجکاویهای ابتدایی در جوامع پوششی ریشه در کمبودهای روحی – روانی و نیازهای جنسی افراد دارد؛ بنابراین برای جبران کمبودها و برطرفسازی این نوع کنجکاویها ابتدا باید زمینههای بروز چنین حالاتی را به طور علمی و دقیق شناسایی نمود سپس برای برطرفنمودن آن اقدامات لازم و اساسی را به عمل آورد.
البته در جوامع عقب افتادهای که افراد آن نتوانند نیازهای جنسی خود را از طریق سالم و مشروع ارضا نمایند و زمینههای درستی برای آن در اختیار نداشته باشند، وجود چنین حالاتی امری قهری و طبیعی است، ولی این امر نباید بهانهای برای توجیه عریان سازی زنان باشد؛ چرا که این عمل نه تنها گرهای از مشکلات جامعه را باز نمیکند، بلکه زمینه بروز مشکلات روحی و روانی بسیاری را نیز فراهم میسازد. شریعت مقدّس اسلام به خاطر اِشرافی که بر نیازهای روحی و جسمی بشر دارد، قوانین انسان ساز و بسیار پیشرفتهای را برای سلامت جامعه بشری پیشبینی نموده که میتواند به همه نیازهای روحی – روانی انسانها به مناسبترین شیوه پاسخ دهد. در بحثهای آینده به این قوانین سازنده و مترقّی اشاره خواهد شد.
زن و مثلّث شوم زر و زور و تزویر
در این مباحث علمی ـ فرهنگی با تمام زمینههای روانی و اجتماعیاش اختلافات فراوانی پیش آمده است. هر چند برخی از این اختلافها جنبه طبیعی دارد و لازمه تحقیق و نتیجه اندیشههای متفاوت است، ولی بسیاری از آنها نیز جنبه قومی، مذهبی، سیاسی و استعماری دارد که نتایج زیانباری برای جامعه بشری داشته و از خودخواهی، عناد، تعصّب و نادانی آنها حکایت میکند.
این نادانی و عناد و الحاد -که زمینههای استعمار و استثمار افراد را همراه دارد- به راحتی موجب سرگردانی و اختلافات بی مورد شده است. چنین وضعیتی ایجاب میکند که این مباحث از دستبرد سردمداران حرفهای و سیاست مداران اقتصادی دور باشد. همچنین ناآگاهان را نباید بدون آموزش و آگاهی در مباحث روانی و فلسفی دخالت داد، بلکه هر بحثی باید به اهلش سپرده شود تا جنبههای غیر علمی به آن راه نیابد.
درباره انسان و به ویژه زن – که مظهر لطف و زیبایی انسان است ـ نظرهای مختلف، فراوان و پیچیدهای وجود دارد، ولی بسیاری از آنها ناشی از خودخواهی و به انگیزه استثمار زن بوده است. به این ترتیب، هر دسته و گروهی که قصد داشته زن را مورد بهرهبرداری قرار دهد، از طریق زر، زور و تزویر ـ این مثلّث شوم ـ با حرف و شعار وارد عمل شده و در نتیجه نظرها بسیار متفاوت گردیده است.
در گذشته زن را از این راهها به دام میانداختند. در آن زمانها این شیوه استثماری جهات قومی و فردی داشت و امروزه جهات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و حرف و شعار هم به آن افزوده شده است و با سازماندهیهای گوناگون، زن را به دام انواع فجایع شوم امروزی و نو میاندازند؛ بهطوریکه بسیاری از زنهای ناتوان و ضعیف، در حالت عادی، توان بازیابی خود و رهایی از این پلیدیها را ندارند.
بسیاری از این انحرافها نیز با حمایتهای شیطانی زورمداران و امکانات سیاستبازان هوسباز صورت میگیرد. هر چند به ظاهر در بسیاری از موارد زور مشاهده نمیشود، ولی انگیزههای شومی اِعمال میگردد که به مراتب از زور و استبداد گذشته بدتر است؛ از این رو در بازیابی همه موضوعات علمی، بهویژه امور مربوط به زنان، نباید با شعار و خطابه وارد میدان شد و سیاستبازی را پیش گرفت، بلکه باید ملاکهای درست عقلانی و عواطف انسانی را در نظر داشت تا تصوّر واقعیتهای کهنه و دل خراش به آسانی تداعی نگردد و زمینههای مشابه تحقّق نپذیرد.
سکس و پوشش در نگاهی دیگر
آنچه مخالفان پوشش مطرح کردند، این بود که چون زن آزاد و زیباست، حق دارد که زیبایی خود را عرضه نماید و نباید او را از این حق محروم نمود؛ زیرا این کار بر خلاف اصل آزادی انسان است. این عقل و قانون است که باید حریم همگان را حفظ کند؛ نه پوشش. پوشش، گذشته از آن که مشکلاتی را به بار میآورد و انگیزههای فراوانی را برای فساد و بدآموزی فراهم میکند، نتیجهای جز محرومیت زن از آزادی ندارد.
در پاسخ گفته شد: نباید تمام نابسامانیهای جوامع مختلف را بر دوش پوشش یا عدم آن گذاشت. بسیاری از مفاسد و تباهیها رنگ و روی اجتماع سنّتی را دارد و جهل و نادانی و فقر به آنها دامن زده است؛ پس پوشش، سبب ایجاد امراض روانی و انگیزههای شیطانی در زنان و مردان نمیشود، بلکه علّت، کمبودهای عاطفی، روانی و مادّی است که با جهل و نادانی، سستی اراده و ضعف ایمان همراه میشود و پوشش هم نمیتواند به تنهایی مانع از سرایت اینگونه امور باشد.
اگر در جامعه پوششی مفاسد و انگیزههای شیطانی وجود دارد، این مشکلات معلول پوشش نیست؛ همان گونه که در جوامع آزاد جهان هم تمام پیشرفتهای زنان یا مفاسد آنان به علّت عریانی آنان نمیباشد، بلکه به فرهنگ اعتقادی، اجتماعی و اقتصادی آنها بستگی دارد؛ هر چند این واقعیت را هم نباید نادیده گرفت که عریانی به بسیاری از مفاسد در این جوامع دامن زده است.
آری، ممکن است در جوامع آزاد نقاط مثبت فراوانی هم درباره زن وجود داشته باشد، ولی این امور ربطی به عریانی و بی بند و باری آنان ندارد؛ همانگونه که عقبماندگیهای جوامع پوششی به پوشش آنان مربوط نیست و پوشش، تنها نقش ویژهای در دفاع از حریم عفاف زن دارد. بنابراین در امور زیربنایی جامعه باید جهات عمده دیگری را برای تأمین کامل عفاف فردی و اجتماعی لحاظ کرد و در صورت فقدان آنها دیگر نباید توقّع داشت که پوشش به تنهایی بتواند عفاف را در جامعه حاکم نماید.
پس آثار و خصوصیتهای مثبت موجود در جوامع مختلف و امراض و مشکلات گوناگون آنان را نباید تنها به یک عامل نسبت داد؛ زیرا میتواند عوامل بسیاری داشته باشد و پوشش تنها یک عامل از عوامل گوناگون است که تحقّق آن نمیتواند تمام مشکلات را بر طرف نماید، اگر چه نبود آن بسیار فسادانگیز است. بنابراین عوامل دیگری هم در شکلگیری و حرکت جامعه دخیل است که موجب بروز مشکلات و امراض مختلف یا سالم سازی جامعه میشود.
به طور مسلّم کمبود و فقدان در جامعه، فساد را بهبار میآورد و محرومیت، انگیزههای شیطانی را در انسان، شدت بخشیده و گسترش داده و امراض روانی و فسادهای اخلاقی را به دنبال دارد، ولی نباید پوشش را در جوامع پوششی عامل به وجود آمدن چنین مشکلاتی دانست و تصوّر کرد که با عریان سازی زنان میتوان این ناهنجاریها را برطرف نمود؛ همان طور که نباید نقاط مثبت جوامع آزاد را وامدار عریانی و سکس آنها دانست. با ترویج این تفکر غیر منطقی و غیراصولی -که نتیجهای جز استثمار زن در بر نداشته است- تنها صاحبان زر و زور توانستهاند به اهداف شوم فرهنگی، سیاسی و اقتصادی خود نایل آیند.
کسانی که عریانی را عامل پیشرفت و رشد جامعه، و پوشش را علّت رکود آن میدانند، در اشتباه بوده و برای ادّعای خود دلیلی ندارند، بلکه در این بازار آشفته برای خود مشتری جستوجو کرده و تنها امیال نفسانی و آرزوهای شیطانی خویش را در چنین اوضاع نا آرامی میجویند. پوشش نه تنها مشکلی ایجاد نمیکند، بلکه خود عاملی مؤثّری در جهت آزادی و عفاف زن است. میتوان با تحقّق تمامی عوامل رشد و ترقّی در یک جامعه، به واسطه پوشش، سلامت اخلاقی و روانی آن را تأمین کرد؛ همانگونه که سکس و عریانی، خود عاملی از عوامل عمده فساد به شمار میآید که اگر با دیگر عوامل فساد و تباهی جمع شود، رواج هرگونه فسادی را امکانپذیر میسازد، ولی در صورت نبودن آن عوامل، با عریانی، تمام مراحل و مراتب فحشا و فساد پیموده نمیشود.
پس نه پوشش به تنهایی میتواند مشکلات روانی و اخلاقی جامعه را برطرف کند و نه سکسِ تنها میتواند یک جامعه را درگیر انواع فساد نماید؛ اگر چه هر یک از اینها عامل عمده و اساسی در جهات مثبت و منفی به حساب آیند. ممکن است زنی پوشش ظاهری مناسبی داشته باشد، ولی بر اثر کمبودهای مادّی، اخلاقی و دینی به مفاسد بسیاری دست بزند یا آن که زنی به دور از پوشش باشد، ولی بر اثر داشتن نقاط مثبت فرهنگی و اخلاقی، خود را در جامعه حفظ کند؛ هر چند در هر صورت، عریانی آثار و تبعات منفی خود را بهنوعی در جامعه باقی میگذارد و مفاسد بیشماری را به وجود میآورد.
از این رو چنین نیست که هر زنی که پوشش ندارد، هیچ مرتبهای از عفاف را نداشته باشد. ممکن است در مواردی نجابت و عفاف یک زن بیپوشش به مراتب بیشتر از یک زن با حجاب باشد، گرچه دوری از پوشش به کمال عفاف او ضربه و زیان وارد میسازد.
گاهی پیش میآید که حجاب زنی آلوده، تنها ابزاری در دست او برای رسیدن به مقصدی شوم است که این پوشش یا حجاب، دیگر آن پوشش مصطلح دینی-اخلاقی نیست؛ زیرا پوشش زن هنگامی پوشش مصطلح است که انگیزه استفاده از آن حفظ حریم عفاف باشد؛ نه آن گونه که در حدیث «نقاب» بیان شد، به ابزاری برای تحقّق فساد تبدیل شود.
پس به طور کلّی میتوان گفت: مفاسدی که در جوامع پوششی و با حجاب وجود دارد، نباید به دوش پوشش متعارف گذاشته شود؛ همان طور که پیشرفتهای جوامع آزاد نیز نتیجه سکس و عریانی زنان آن نیست، بلکه باید علّتهای هر یک را بهطور جداگانه در عوامل مثبت و منفی جامعه جستوجو کرد.
همانگونه که مفاسد جامعه را تنها با پوشش نمیتوان برطرف نمود، عریانی هم نمیتواند اساس پیشرفت جوامع آزاد باشد؛ پس با عریانسازی زنان نمیشود مشکلات کشورهای توسعه نیافته را برطرف ساخت؛ همانطور که با پوشش نیز نمیتوان تمام مشکلات کشورهای پیشرفته را بر طرف کرد و بود و نبود هر یک از این دو عنوان کلّی سکس و پوشش، آثار، عوارض و تبعات خاصّ خود را بهدنبال خواهد داشت.
مسأله مهم دیگر این بود که هر چند زن، زیبا و مطلوب است، ولی نباید خود را در نظر همگان عریان نماید؛ زیرا گذشته از آلوده سازی خویش موجب گمراهی و آلودگی دیگران میگردد. برای دفع حرص مردان و خیالپردازیهای آنان نیز نمیتوان پوشش را کنار گذاشت؛ زیرا برداشتن پوشش، خود سبب حرص بیشتر میشود. غریزه شهوت در آدمی نیز اشباعپذیر نیست و دامن زدن به آن و رها کردنش سبب اشتعال بیشتر تا سر حدّ جنون و نابودی میشود. آن وقت است که همانند مناطق آزاد امروز جهان، فسادی عالمگیر و غیر قابل مهار پیش میآید.
خشونتی که امروزه در تجاوز به زنان و دختران خردسال در جوامع باز مشاهده میشود، همچنین فروپاشی خانواده و بالا رفتن آمار طلاق و جدایی، خیانت در میانزوجها، سقط جنینها، فرزندان خیابانی و بیسرپرست و بزه کاریهای فراوان، همه و همه، در سطح وسیع، نتیجه همین نگرش غلط به زن و پوشش اوست. باید با آماده سازی جامعه و افراد برای ارتباط سالم و مشروع زن و مرد، ابتدا کمبودهای آنان را با تدوین و اجرای قوانین اساسی در این زمینه برطرف نمود و بهطور طبیعی نارساییهای نفسانی را با آسانسازی ازدواج دایم و موقّت از میان برداشت و از این راه پاکی و سلامتی را به افراد جامعه تزریق نمود تا هنگام برخورد طبیعی و عادی میان زن و مرد امراض نفسانی بر آنها حملهور نگردد.
از سوی دیگر نمیتوان به بهانه وجود عقل و قانون در جامعه، عریانی را رواج داد و به زمینههای فساد دامن زد. قانون و عقل زمانی مؤثّر و دارای نقش عمدهاند که جامعه به طور طبیعی حرکت نموده و روابط سالم و مناسبی در آن پدید آید و انگیزههای انحرافی از میان مردم رخت بر بندد. در غیر این صورت، هنگام بروز بحران، دیگر قانون و عقل نمیتوانند کاری کنند و همان گونه که در جوامع امروزی مشاهده میشود، فساد و فحشا حاکم خواهد شد.
پس در یک نتیجهگیری کلّی میتوان گفت: اصل پوشش طبیعی زنان و مردان در حدّ معقول و مناسب، امری عقلی و ضروری است و قابل ایراد نیست و نباید به آن بیتوجّه بود. اهمال و بیتوجّهی نسبت به این امر موجب عدم انتظام در حرکت افراد جامعه میگردد، هرچند پوشش هم به تنهایی نمیتواند مفاسد و مشکلات جامعه را برطرف نماید؛ همانطورکه عریانی زنها نیز به خودی خود اساس همه مشکلات نخواهد بود.
مشکلات اساسی جوامع عریان و پوششی و عقب افتادگی یا پیشرفت آنها در گرو موضوعات فراوان فرهنگی، سیاسی و اقتصادی است که باید در شناسایی و به کارگیری عوامل پیشرفت و برطرف ساختن موانع آن تلاش بسیاری صورت گیرد تا جامعه انسانی در مسیر طبیعی و سالم خود به حرکت درآید. آنگاه معلوم خواهد شد که عریانی چقدر مفسدهآور و پوشش تا چه اندازه در سلامت جامعه و عفاف زن مؤثّر است.
فصل سوّم: اسلام و پوشش
پوشش؛ ارشاد یا تأسیس؟
در این قسمت به ضرورت، اجمالی از مباحث ستر و پوشش و موارد جواز و حرمت نظر زن و مرد به یکدیگر مطرح میشود تا نظر شریعت نسبت به هر دو امر به خوبی روشن گردد.
قبل از هر چیز باید دو موضوع متفاوت «پوشش» و «نظر زن و مرد به یکدیگر» به طور جداگانه بررسی شود. در لسان قرآن کریم و از دیدگاه فقه اسلامی هر یک از این دو موضوع با دیگری حکم متفاوتی دارد. از نظر اسلام، وجوب پوشش، امری غیر از حرمت نظر میباشد؛ زیرا ممکن است در موردی پوشش واجب نباشد، ولی نگاه و نظر حرام باشد؛ مثل آن که مردی از روی لذّت به صورت زنی نگاه کند، بیآنکه زن متوجّه باشد. در این حال، پوشش صورت بر زن واجب نیست، ولی نظر و نگاه مرد حرام است.
در این بحث هر یک از این دو موضوع به اجمال دنبال میگردد. در ابتدا با ذکر پنج مقدّمه وارد بحث پوشش میشویم:
یک. در این که تمام بدن زن عورت است و پوشش آن در غیر موارد استثنا واجب است، بحثی نیست و از آن جا که عورت به چیزی گفته میشود که وضعیت پنهانی دارد و پوشش آن ضروری است، بدن زن عورت به حساب آمده است. این حکم، خود یک کرامت، متانت، مطلوبیت و ارزش برای زن محسوب میشود.
دو. در یک تحقیق و بررسی تاریخی، این امر بسیار مهم و قابل توجّه به دست میآید که هنگام پیدایش اسلام، تمام زنان اقوام عرب دارای جِلباب و خِما ـ که همان چادر و روسری عربی است ـ بودهاند، ولی حجاب آنها بیشتر با بدحجابی همراه بوده است؛ مانند برخی افراد بیبند و بار چادری در زمان طاغوت. در آن زمان، زنهای عرب از جلباب و خِمار استفاده میکردند، ولی موها و سر و گردن و مواضع حسّاس گوش و بناگوش و سینه و پاهایشان همیشه نیمه عریان بود و به طور کامل پوشش را رعایت نمیکردند. آنها در واقع «حجاب» داشتند، ولی «پوشش» نداشتند و اسلام برای آنان پوشش آورد و بد حجابی آنان را با پوشش تصحیح نمود.
پس بر خلاف اعتقاد برخی، اسلام برای زن یا زنان عرب حجاب نیاورده است. اینکه در آیاتِ پوشش، موضوع «جِلباب» و «خُمُر» ذکر شده، به خاطر وجود این دو وسیله پوششی در آن زمان است و اسلام پوشش خود را -که همان عفاف زن است – با آن دو تأمین نموده است وگرنه شریعت، حسّاسیتی نسبت به وجود یا عدم این دو مصداق پوششی ندارد و آنچه برای دین اهمّیت دارد، عفاف، پوشش، وقار و سلامت شؤون فردی و اجتماعی زن است.
بنابراین، اگر بدون «جِلباب» و «خُمُر» هم این ملاک تأمین گردد، از نظر شریعت اسلام مشکلی پیش نمیآید؛ همانطورکه اگر در آن زمان زنها با لباسها و فرمهای دیگری زندگی میکردند، دین غرض خود را با آن لباسها تأمین میکرد؛ زیرا اسلام تنها به دنبال تأمین مقصود خود میباشد و تا حدّی که ممکن است، آن را با «امضا» و ارشاد پی میگیرد و در پی «تأسیس» بیمورد نیست. البته در صورت لزوم تأسیس یک حکم و عدم امکان یا مصلحت امضا، به تأسیس اقدام مینماید.
سه. بهطور کلی احکام و فرامین دین مقدس اسلام بر دو چینش موزون میباشد: ارشادی و تاسیسی.
بیان ارشاد و تأسیس
از آن جایی که اسلام دین عقل و فطرت بوده و تمامی قوانین آن همراه با ساختار سراسر زیبای آفرینش و همگام با طبیعت سالم و دلپذیر آدمی است، تمام دستوراتش از اوامر و نواهی، ارشاد و توصیههایی است که نهاد خودآگاه انسان آنها را درمییابد. البته اگر اموری در اثر کاستی و کجیهای جامعه و افراد، بیان ویژه لازم داشته باشد، اسلام در جهت تصحیح و ترمیم آنها، قوانین خاصی را ارایه میدهد که این قوانین، احکام تاسیسی میباشد، و اما توصیههای پیشین، احکام امضایی و ارشادی شریعت است؛ بهطور مثال در میان تمام اقوام و ملل، معامله و خرید و فروش، یک اصل معمول و ضروری است که اسلام نیز آن را پذیرفته و میفرماید: «احلالله البیع؛(۱۴) معامله، صحیح و حلال است.» ولی نسبت به ربا ـ که یک پولخواری، کجروی و انحراف از سوی استثمارگران بوده و مشکلات بسیاری را برای جامعه بهبار میآورد ـ میفرماید: «حرّم الرّبا؛(۱۵) ربا حرام بوده و معامله یا خرید و فروش نمیباشد.» در این مثال، صحت و حلیت معامله، یک حکم ارشادی و حرمت ربا یک حکم تأسیسی است.
همان گونه که دین با فرامین ارشادی، درصدد توصیه امور متعارف عقلانی است، با فرامین تأسیسی ـ مولوی نیز درصدد دورسازی جامعه از کجیها و ایجاد تعادل لازم در امور متعارف بشری بوده است که با این روش، حدّ و مرزهای سالم فراموش شده یا انحراف یافته را تثبیت نموده و برای تعیین مدارها و محورها در راستای همان امور عقلانی و متعارف، قوانین لازم را وضع نموده است. حال، در مورد بحث ـ همانطور که بیان شد ـ اسلام بهدنبال تأمین مقصود خویش که همان عفاف و پاکی و حفظ حرمت و شؤون زن در زندگی متعارف جامعه است، میباشد؛ چه با جلباب و خُمُر باشد یا نوع دیگری از پوشش، که شرع نسبت به نوع آن حساسیت خاصی ندارد.
چهار. اگر چه معنای پوشش -که در لسان عرب به آن «ستر» میگویند ـ به حجاب نزدیک است، ولی این دو امر با هم متفاوتند و نباید نسبت به تفاوت این دو بیتوجّه بود.
تفاوت پوشش و حجاب
حجاب مانع خاصّی است که باعث انفصال دو چیز از یکدیگر است، در حالی که ستر و پوشش، وصف انفصال را ندارد و مانعیت، جدایی و غیریت را نمیرساند. البته هر حجابی پوشش است، ولی هر پوششی حجاب نیست و نسبت میان این دو از نظر منطقی، عام و خاص است. در واقع، حجاب بار سنگینتر و مانع بیشتری را در واسطه بودن داراست؛ زیرا معنای آن نوعی پردهداری و پرده داشتن بهطور انفصالی است، در حالی که پوشش پرده نمیخواهد و میتواند حالت متّصل و چسبیده به بدن داشته باشد. این تفاوت مفهومی و ماهوی میان پوشش و حجاب موقعیت بسیار متفاوتی نسبت به وظیفه و تکلیف شرعی در پوشش و تحصیل عفاف ایجاد میکند. حجاب، بار بسیار سنگین و گاه ناهنجاریهای فراوانی را بر زن تحمیل مینماید و چه بسیار میشود که بدحجابی را به ارمغان میآورد؛ در حالیکه پوشش برای زن تعادل، آزادی، سلامت، راحتی، آسایش و عفاف کامل را بدون هیچ مشکلی مینماید.
اسلام برای زن حجاب نیاورده، بلکه حجاب به صورت بدحجابی در میان اعراب نیز نظیر برخی دیگر از اقوام و ملل، مرسوم بوده است. اسلام تنها پوشش معقول و متعارف را جایگزین بد حجابی و حجاب جاهلیتِ قبل از اسلام ساخته است؛ پس نه حجاب و در کیسه کردن زن از اسلام است و نه بدحجابی و هر یک از این دو، افراط و تفریط در امر پوشش است. حجاب، گزارهای بیشتر از تکلیف شرعی است و بدحجابی یا بیحجابی معروف ـ که چه بسیار میشود با عدم پوشش همراه گردد ـ گریز از حکم الهی است و اسلام با وجوب پوشش، تمامی انحرافات در این زمینه را تصحیح نموده است.
امروزه هم زنهای بسیاری از جوامع مسلمین، همچون زنان اقوام و ملل دیگر مبتلا به نوعی سکس یا بدحجابی یا افراط در پوشش هستند و پوشش صحیح و عفاف متعارف ـ که ارمغان اسلام عزیز و قرآن کریم است ـ در آنها کمتر به چشم میخورد. زنان مؤمن و خانوادههای مذهبی نیز با مشقّت، عفاف خود را همراه با نوعی حجاب حفظ میکنند، در حالی که آنها میتوانند با تربیت صحیح -که باید مورد شناسایی و اهتمام قرار گیرد ـ عفاف خود را بدون زحمت و مشقّت زیاد حفظ نمایند تا برای همگان الگو باشند.
آنچه رهآورد دین مقدّس اسلام است و زن برای حفظ عفاف و پاکی خود به آن نیازمند میباشد، «پوشش» است؛ نه «حجاب» یا «بد حجابی». بهطور اساسی حجاب یک تکلیف الهی و حکم شرعی نیست؛ اگر چه بعضی از موارد و مصادیق آن از نظر عقل و شرع اشکال نداشته و صورت «اباحه» به خود میگیرد، ولی ما در این مقام به دنبال الزام یا عدم الزام دین نسبت به دو امر حجاب و پوشش هستیم و تنها در این میان، پوشش است که از الزام شرعی برخوردار است.
پنج. در قرآن کریم و فقه اسلامی درباره عفاف بانوان تنها کلمه «ستر» و پوشش آمده و حتّی یک مورد هم لفظ «حجاب» به کار نرفته است که ما در فراز آینده به اجمال به بیان این مسأله میپردازیم.
حجاب و اسلام؟!
در لسان فقها و متون اسلامی و کتابهای فقهی، مانند: کتاب «عروة الوثقی» -که یک متن کامل فقهی است ـ آمده: «یجب ستر المرأة؛ تمام بدنها…»؛(۱۶) پوشش تمام بدن زن واجب است. در همین کتاب، فصلی تحت عنوان «فصلٌ فی السّتر و السّاتر» ذکر شده است. در قرآن کریم نیز ۵ مورد لفظ حجاب،۲ مورد «حجاباً» و ۱ مورد هم «محجوب» آمده است: «بینهما حجابٌ»،(۱۷) «توارت بالحجاب»،(۱۸) «من بیننا و بینک حجابٌ»،(۱۹) «حجاباً مستوراً»،(۲۰) «من دونهم حجابا»(۲۱)و «عن ربّهم یومئذٍ لمحجوبون».(۲۲) هیچیک از این موارد مربوط به پوشش زن نیست. تنها در یک مورد درباره زنهای پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » لفظ حجاب آمده که مربوط به پوشش زن یا زنهای پیامبر هم نیست و بهطور اساسی متعلَّق تکلیف در این مورد، زنها نیستند و تنها دستوری به اصحاب پیامبر درباره زنهای آن حضرت است و با «تنقیح مناط» میتوان گفت که حکمی کلّی نسبت به مردهاست. برای روشن شدن بحث، این آیه با بیان و توضیحی اجمالی دنبال میشود.
در آیه ۵۳ سوره احزاب، خداوند متعال دستهای دستورات اخلاقی به اصحاب پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » میدهد. یکی از آن دستورات این است: اگر پرسشی از زنهای پیامبر داشتید یا چیزی از آنها خواستید، بیمحابا وارد خانه پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » نشوید: «فسئلوهنّ من وراء حجاب؛ از پشت پرده و بیرون خانه از زنان پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » سؤال نمایید یا شیء مورد درخواست خود را دریافت کنید.»
در اینجا برای وضوح هر چه بیشتر مطلب، تمام آیه ذکر میشود:
«یا ایها الّذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النّبی الاّ ان یوءذن لکم الی طعامٍ غیر ناظرین اِناهُ و لکن اذادعیتم فادخلوا فاذا طعمتم فانتشروا و لا مستأنسین لحدیثٍ انّ ذلکم کان یوءذی النّبی فیستحیی منکم واللّه لا یستحیی من الحقّ و اذا سألتموهنّ متاعاً فسئلوهنّ من وراء حجابٍ ذلکم اَطْهَر لقلوبکم و قلوبهنّ و ما کان لکم ان توءذوا رسول اللّه و لا أن تنکحوا ازواجه من بعده ابداً انّ ذلکم کان عنداللّه عظیما؛(۲۳)
ای اهل ایمان! به خانه پیامبر داخل نشوید، مگر آن که به شما اجازه دهد و شما را بر سفره طعام خود دعوت نماید. در آن هنگام نباید زودتر از وقت آمده و به ظرف خالی غذا بنگرید، بلکه در همان زمانی که دعوت شدهاید، بیایید و چون غذا را تناول کردید، بروید و آن جا به سرگرمی و بحثهای حاشیهای نپردازید که این کار شما پیغمبر را آزار میدهد و او از شرم، نگرانی خود را به شما اظهار نمیکند، ولی خدا در اظهار حق حیایی نمیورزد. البته هرگاه از زنان رسول خدا چیزی میخواهید یا پرسشی دارید، از پس پرده خواسته خود را بیان کنید که این کار برای شما و آنها پاکیزهتر است و نباید رسول خدا را بیازارید. همچنین پس از وفات پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » هیچ گاه زنانش را به نکاح خود در نیاورید که این کار نزد خدا [گناهی] بسیار بزرگ است.»
در این آیه همانطور که میبینید، خداوند به مؤمنان میفرماید: اگر پرسشی داشتید یا چیزی خواستید، از پس پرده خواسته خود را پیگیری کنید و بیمحابا وارد منزل پیامبر نشوید؛ چون ممکن است درون خانه زنها آمادگی و پوشش لازم را نداشته باشند.
پس اگرچه امر به حجاب در این آیه یک دستور کلّی است، ولی اوّلاً این تکلیف نخست بر دوش مردها، آن هم اصحاب پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » است، ثانیاً تکلیف به حجاب، در مورد خواستن چیزی از زنهایی بوده که در خانه پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » زندگی میکردند. امروز هم اگر کسی از زنی که در خانهای زندگی میکند، پرسشی دارد، نباید سر زده وارد آن خانه شود، بلکه باید از پس پرده یا پشت در، خواسته خود را مطرح نماید؛ زیرا ممکن است زن در خانه پوشش کافی و آمادگی لازم را برای رویارویی نداشته باشد و این برداشت، همان «تنقیح مناط» شرعی است که به آن اشاره شد، ولی در هر صورت این امر هیچ ارتباطی با پوشش زن از نامحرم در خانه و اجتماع ندارد.
پرسشهای اساسی
اکنون پس از بیان این مقدّمات چهارگانه چند پرسش اساسی پیش میآید:
یک. پوشش اسلامی و طرحی را که دین مقدّس اسلام بهطور کلّی و الزامی ارایه کرده، چگونه است؟
دو. زن باید چه مقدار از بدنش را بپوشاند و چه مقدار از پوشش ضرورت ندارد؟
سه. زن باید خود را از چه کسانی بپوشاند و در مقابل چه کسانی پوشش لازم نیست؟
چهار. کم و کیف پوشش در مقابل محارم چگونه است و «محرمیتهای عمومی» چیست؟
قرآن کریم و پوشش زن
در پاسخ به این پرسشها ابتدا باید از آیات پوشش به اندازه ضرورت استفاده شود تا بحث، موقعیت آشکاری پیدا کند. قرآن مجید میفرماید:
«یا ایها النّبی قل لازواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهنّ من جلابیبهنّ ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوءذین و کان اللّه غفوراً رحیما؛(۲۴)
ای پیامبر! به همسران و دختران خود و زنهای مؤمنان بگو: جلو و اطراف چادرهای خود را به یکدیگر نزدیک کنند و آن را جمع نگاه دارند و باز و رها نسازند. این امر برای عدم شناسایی آنان از سوی منافقان بهتر است تا مورد آزار و اذیت آنها قرار نگیرند و در هر صورت خداوند متعال بخشنده و مهربان است». ابتدا باید دانست که «جلابیب» جمع «جِلباب» و جلباب مصدر رباعی مانند «دحراج» است که با تکریر لام، دوام و تمامیت جلب را میرساند. چنانکه بیشتر مفسّرین و اهل لغت میگویند، «جلباب» پوششی است که تمام بدن را مانند چادر عربی در برمیگیرد. جلباب و چادر، آن گونه که برخی تصوّر کردهاند، بر مقنعه و خِمار و روسری اطلاق نمیشود؛ پس معنای «جلب» همراه «یدنین» ـ که به معنای نزدیکسازی است ـ چنین میشود: دو طرف چادرهای خود را باز و رها نسازند تا مواضع پنهانی و زمینههای زینت آنان نمایان نشود.
همچنین قرآن کریم در آیه ۳۱ سوره نور میفرماید:
«ولیضربن بخمرهنّ علی جیوبهنّ؛
باید زنان روسری را بر گریبان [و قهراً گردن و سینه] بیندازند.»
«خُمُر» جمع خِمار است ـ مانند: کتُب جمع کتاب ـ و خمار ـ همانند مخامَره ـ مصدر و به معنای روسری است که زیر چادر قرار میگیرد. دو طرف خمار را هم میتوان به پشت گردن برگرداند و هم میشود به روی گردن و سینه انداخت. باید توجّه داشت که خداوند در این آیه فعل «لیضربن» را به جای «لیلبسن» به کار برده است تا لزوم و ثبات هر چه بیشتر روسری نسبت به چادر را در پوشش زن بیان نماید.
بدحجابی زنان در دو عصر جاهلی و جدید
هنگامی که روسری بر سر قرار میگیرد، پوشش سر قهری است؛ به همین خاطر متعلَّق «ضرب» در آیه، «جیوبهنّ» است و «علی جیوبهّن» آمده؛ نه «علی روءسهنّ»؛ بنابراین با به کارگیری این لفظ، فرمان الهی شامل پوشش گوش، بناگوش، گردن و سینه نیز میشود.
پس همانطور که نسبت به چادر فرمود:
«یدنین علیهنّ من جلابیبهنّ»
(دو طرف چادر را نزدیک هم و جمع نگاه دارند)، اینجا میفرماید:
«ولیضربن بخمرهنّ علی جیوبهنّ؛
باید زنان روسری را بر گریبان [و قهراً گردن و سینه] بیندازند؛» یعنی همچون رسم اعراب جاهلی آن را به پشت گردن برنگردانند تا مواضع زینت آنها چون گوش و بناگوش و گردن و سینه پیدا گردد.
قرآن کریم این بیان را به جهت رسم موجود در آن زمان دنبال میکند؛ زیرا زنها در آن دوران، اطراف چادر خود را خوب نمیگرفتند و همچون زمان ما بدحجابی وجود داشت که هم چادر، پوشش منطقی و مناسبی نبود و هم آنها اهمال به خرج میدادند؛ از این رو خداوند میفرماید: زنان باید دو طرف چادر را به هم نزدیک کنند تا لباس زیر و زیور و زینت و برآمدگی سینه و بدن یا مواضع پنهان آنها آشکار نباشد.
آنگاه قرآن کریم بعد از «یدنین علیهنّ من جلابیبهنّ» میفرماید:
«ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوءذین…؛(۲۵)
این نوع پوشش به این که زنان مؤمن به وقار و شایستگی و صفت ایمان شناخته شوند، نزدیکتر است تا مورد اذیت و آزار منافقان قرار نگیرند.» چنانکه در آیه بعد، خداوند متعال منافقان را در صورت آزار زنان مؤمن تهدید میکند؛ بنابراین از بیان آیاتی مانند دو سوره احزاب و نور، موقعیت پوشش اسلامی مشخّص میگردد و با بیان سه استثنا بحث کامل میشود.
سه استثنای متفاوت
یک استثنا در سوره نور آمده است:
«و القواعد من النّساء اللاّئی لایرجون نکاحا فلیس علیهنّ جناحٌ ان یضعن ثیابهنّ غیر متبرّجاتٍ بزینةٍ؛(۲۶)
زنان سالمندی که مناسب نکاح و ازدواج نیستند، میتوانند پوشش خود را بردارند؛ البته در صورتیکه خودنمایی نداشته باشند و موجب توجّه و تحریک دیگران نگردند.» طبق این آیه این دسته از زنها میتوانند به طور معمول و غیر محرّک تا حدّ معقولی از پوشش عمومی خود بکاهند.
دو استثنای وسیع دیگر هم نسبت به پوشش عمومی برای زن، در دو فراز از آیه سوره نور به دو بیان و با دو حکم متفاوت آمده است. در استثنای نخست، خداوند میفرماید:
«ولایبدین زینتهنّ الاّ ما ظهر منها؛(۲۷)
زنان باید زیباییها و خوشایندیهای خود را آشکار نسازند، جز مقداری [مانند دستها تا مچ و صورت] که به طور قهری ظاهر میشود.» و در استثنای دوم در فراز دیگری از همین آیه میفرماید:
«و لا یبدین زینتهنّ الاّ…؛
زنان باید زینت خود را جز بر محارم، به طور عمد و غیر قهری، ظاهر نسازند.»
این دو فراز از آیه، اگر چه دو استثنا هستند و دو بیان دارند، ولی افراد مستثنای آنها سه دسته میباشند و در نتیجه سه استثنا به دست میآید:
یک. عدم وجوب پوشش زن نسبت به بیگانه که منحصر به صورت و دستها است؛
دو. عدم وجوب آن نسبت به محارم که اظهار اندام زن، غیر از عورتین جایز است؛
سه. عدم وجوب پوشش نسبت به شوهر که زن حکم جواز ظاهر ساختن تمام بدن برای شوهر خود را دارد. البته خصوصیات این موارد سه گانه و اصل امر سوم به کمک روایات بهطور کامل روشن میشود.
این دو استثنا در آیه ۳۱ سوره نور با یکدیگر این تفاوت را دارند که استثنای اوّل (و لایبدین زینتهنّ الاّ ما ظهرمنها) محدوده عدم وجوب پوشش را برای زن نسبت به تمام مردهای نامحرم مشخّص نموده و طبق آن، حکم جواز نسبت به افراد بسیاری تعلّق میگیرد، اگر چه مقدار جواز همان وجه و کفین است؛ ولی استثنای دوم (و لا یبدین زینتهنّ الاّ لبعولتهنّ…) تنها افرادی را که در برابر آنها پوشش لازم نیست، معین نموده و این مطلب را که برای هر کدام چه مقدار جواز کشف یا وجوب ستر وجود دارد، روشن نموده است. البته محارم در این جهت یکسان نیستند: شوهر نسبت به تمام بدن محرم است و افراد دیگر به همه بدن جز عورت محرمند. شوهر نسبت به زن بیشترین قرب و نزدیکی را دارد که «زوجیت» به آن اطلاق میشود و افراد دیگر از محارم، هر چند میتوانند علاوه بر وجه و کفین اندام دیگر را هم ببینند، ولی مانند شوهر به تمام بدن زن محرم نیستند؛ اگرچه نظر به موضع پنهانی و آلت تناسلی زن برای شوهرش هم مذموم است.
بعد از بیان اجمالی دو استثنای مذکور، نوبت به پاسخ پرسش مهم و اساسی دیگر و بیان خصوصیات آن میرسد. پرسش این بود که: به طور کلّی زن از چه کسانی باید خود را بپوشاند و برای هر دستهای چه مقدار پوشش داشته باشد؟ از چه کسانی لازم نیست خود را بپوشاند و در مقابل هر دسته چه مقدار نسبت به عدم پوشش آزاد است؟ در مباحث آینده، هر یک از این پرسشها با بیان استثنا و موارد آن مطرح میشود.
لازم نبودن پوشش دست و صورت
وقتی خداوند در فرازی از آیه ۳۱ نور میفرماید:
«و لیضربن بخمرهنّ علی جیوبهنّ»(۲۸)
(روسری خود را بر گریبان [و قهراً برگردن و سینه] بیندازند)، همچنین در فراز دیگری از آیه ۵۹ احزاب میفرماید:
«یدنین علیهنّ من جلابیبهنّ»
(جلو و اطراف چادرهای خود را به یکدیگر نزدیک کنند و آن را جمع نگاه دارند و باز و رها نسازند)، بهطور طبیعی این پرسش معقول پیش میآید که زن بعد از پوشاندن تن، سر و گردن و دیگر اعضا که در چادر و روسری پنهان میگردند، چگونه دستها و صورت و چشمان خود را بپوشاند؟ مگر میشود زنی با چادر و روسری، خود را به کلّی پنهان سازد؟
قرآن کریم این پرسش معقول را با بیان یک استثنا به خوبی پاسخ میدهد و در آیه ۳۱ نور میفرماید:
«و لا یبدین زینتهن الاّ ما ظهر منها؛
زینتهای خود را ظاهر نسازند، مگر آن مقدار که به طور قهری و طبیعی آشکار میشود؛ مانند دستها و صورت.»
باید توجّه داشت که معنای «زیور» در فارسی با «زینت» در عربی متفاوت است، هرچند این دو لفظ، در عنوان و مصداق، خاص و عام بهحساب میآیند؛ زیرا هر زیوری زینت است، ولی هر زینتی مصداق زیور نیست.
آرایش زنانه
زیور در فارسی به اشیا و امور زاید، عرَضی و منفصل گفته میشود؛ مانند: طلا، جواهر و آرایش زنانه؛ و زینت بر هر چیزی که مهیج بوده و توجّه دیگران را جلب کند و موجب رغبت شود، اطلاق میگردد. از لباس و آرایش گرفته تا مو و صورت و دیگر اعضای بدن زن، همه از مصادیق زینت است، اگر چه بعضی از اینها از مصادیق زیور نیست؛ پس خداوند در این آیه میفرماید: زن باید هر قسمتی از بدن خود را که مورد توجّه و رغبت قرار میگیرد و مهیج است بپوشاند، مگر آن قسمتی که به طور قهری و طبیعی آشکار و نمایان است؛ بنابراین با آن که دست و صورت از موارد زینت، بلکه نماد زیبایی زن است، ولی به سه جهت نمایان شدن آن اشکالی ندارد:
یک. نمایان شدن این اعضا قهری است و امکان پوشش ندارد، مگر آن که زن را در کیسهای بگذاریم و به دوش بگیریم یا در خانه پنهان سازیم!
دو. صورت و دست نماد شناسایی موقعیت و شخصیت زن است و نمیشود دستها و چهره انسان را که خداوند حکیم او را راست قامت آفریده، گم و پنهان ساخت. زن همچون مرد باید با شخصیت و هویت رسای خود زندگی کند و دستها و چهره از لوازم طبیعی و قهری این امر است.
صورت زن، امتحان مرد
جهت سوم که در این زمینه بسیار مورد اهتمام میباشد، آن است که اسلام میخواهد علاوه بر متعارف بودن زندگی زن، جامعه و مردم، مردها را به واسطه زن مورد امتحان و ابتلا قرار دهد تا مؤمن از فاسق و سالم از آلوده شناخته شود؛ چنانکه میبینیم به زن میفرماید: پوشش صورت و دست لازم نیست، ولی به مرد میفرماید: تند و تیز نگاه نکن(۲۹) ـ که این امر در بحث نگاه زن و مرد به یکدیگر به تفصیل بیان خواهد شد؛(۳۰) پس اسلام با آن که به دنبال عفاف زن است و چهره زن هم بیش از دیگر مواضع بدن پوشش و عفاف را طلب میکند ـ زیرا به تنهایی میتواند موقعیت تمام اعضا و جوارح زن را آشکار سازد ـ ولی خداوند همین صورت را سبب آزمایش و امتحان مرد قرار داده است تا موقعیت عفاف زن و تقوای مرد، هر دو با هم بهخوبی شکل گیرد. به همین دلیل در جوامع روائی ما به احادیثی بر میخوریم که ائمّه« علیهمالسلام » زنان را از گذاشتن نقاب نهی کرده و حتّی گذاشتن نقاب یا روبند و پوشیه را در احرام و مراسم حج از نظر دین مبین اسلام مذموم و ناپسند شمردهاند. اکنون در اینجا به چند روایت در این زمینه اشاره میکنیم.
نقاب را کنار بگذارید!
۱- منیعة رأت النّبی « صلیاللهعلیهوآله » و سلّم. روت عنها ابنتها «قریبةٌ» انّهااتت النّبی« صلیاللهعلیهوآله » و سلّم فقالت: یا رسول اللّه! النّار النّار! فقام الیها رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله » فقال ما نجواک؟ فاخبرته بامرها و هی منتقبةٌ. فقال: یا امة اللّه! اَسفری فانّ الاِسفار من الاسلام و انّ النّقاب من الفجور؛(۳۱)
«منیعه» از زنهایی است که پیامبر اکرم« صلیاللهعلیهوآله » را از نزدیک مشاهده کرده است. دخترش، قریبه، نقل میکند: مادرم خدمت پیامبر خدا« صلیاللهعلیهوآله » رسید و عرض کرد: ای رسول خدا! آتش، آتش! در این هنگام پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » در برابر او ایستاد و فرمود: با خودت چه زمزمه میکنی؟ او در حالی که نقاب به چهره داشت، حضرت را از حادثهای که برایش رخ داده بود، با خبر ساخت. آن گاه رسول خدا به او فرمود: ای بنده خدا! صورت خود را بازگذار؛ زیرا بازگذاشتن صورت، سیره و روش اسلام است و نقاب، حکایت از فساد میکند و خود فساد آفرین است».
بررسی حدیث نقاب
سند حدیث
اگر چه سند این حدیث خالی از اشکال نیست، ولی چون به عنوان شاهد مثال است، نیازی به بیش از این نمیباشد؛ زیرا در این جا این روایت، مستند حکمی واقع نمیگردد و تنها به عنوان یک نقل از آن استفاده میشود.
نقاب
«نَقْب» گشایش در امر است و شاهدی را که از پنهانیهای امری خبر میدهد، «نقیب» میگویند. «نُقُب» جمع نقاب است؛ مثل کتب و کتاب. عرب گوید: «غطّت وجهها بالنّقاب»؛ یعنی با نقاب، صورت خود را پوشاند.
در این جا این پرسش پیش میآید که: اگر «نقب» به معنای گشایش است، چرا «نقاب» که صورت را پنهان میسازد، نقاب نامیده شده است؟
در پاسخ باید گفت: هر چند نقاب صورت را پنهان میسازد، ولی به اعتبار سوراخها و منفذهای آن که دیدن را هموار میسازد، به آن نقاب میگویند. نقاب به هر صورت که باشد، برای دیدن مشکلاتی را پیش میآورد، ولی با منفذهایش دیدن را ممکن میسازد.
فجور
«فجر» به معنای شَقّ و فَتْح است و فَجَر به معنای شَقَّ و فَتَحَ. گناهکار را به این علّت «فاجر» میگویند که حالت اعتدال خود یا حرمت حق یا تقوا، عدالت، عصمت و بندگی خویش را با طغیان دریده و شکافته است. «فجر» از صفات فعلی است و در اینجا فجور به معنای فساد و خروج از سیره سالم مسلمانی است و حکایت متن حدیث هم قرینه برای این امر است؛ زیرا زن میگوید: «آتش! آتش!» و آن گاه پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » را از اتّفاقی که برایش افتاده، با خبر میسازد و چون زن نقاب داشته، مردان منافق مزاحم او شدهاند و او با نگرانی «آتش، آتش» میکند؛ به همین علّت پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » میفرماید: اگر از نقاب استفاده نمیکردی، چنین امری برای تو پیش نمیآمد؛ زیرا نقاب خود فساد آفرین است و روگشایی در حدّ معمول با اسلام تناسب دارد و منافقان نیز، اینگونه زنان مؤمن را از غیر مؤمن میشناسند و بهطور قهری مزاحم آنان نمیشوند.
نقاب؛ فریب و زیبانمایی زن
در این جا ممکن است این پرسش پیش آید که: در عرف عرب، نقاب به پوششی میگویند که تنها به چشم و ابروی زن جلوه میدهد و ناهمواریهای صورت را میپوشاند و بعضی از زنها جهت انحراف و فریب مردها و زیبانمایی خود از آن استفاده میکنند. حتّی بعضی از رقّاصههای عرب ـ که نیمه عریان میرقصیدند ـ برای جذّابیت و زیبانمایی خود از نقاب استفاده میکردهاند. بنابراین، نقاب با پوشیه ـ که پوشش تمام صورت است ـ تفاوت دارد.
نقاب مفسدهآور است؛ چون زمینه فریب و زیبانمایی دارد، ولی پوشیه معلوم نیست چنین مفسدهای را به همراه داشته باشد. نقاب خودنمایی دارد، ولی پوشیه سبب پنهان ساختن صورت میشود؛ پس نمیتوان با این حدیث تمام مصادیق ستر و پوشش را مذموم معرّفی کرد.
در جواب این پرسش چند امر را باید یادآور شد:
یک. اگرچه عرف عرب، نقاب را با هر پوششی متفاوت میبیند، ولی منافاتی با معنای کلّی نقاب ـ که یکی از اقسامش پوشیه میباشد ـ ندارد و در یک تحقیق لغوی، این امر برای هر محقّق آگاهی روشن میگردد که نقاب در عرف عرب منحصر به آن نقاب محرّک و مفسدهآور نیست همانطور که ممکن است زنهای وارسته و مؤمن هم از آن استفاده کنند.
دو. اگر نقاب با پوشش بخشی از صورت فریب دهنده و مفسده آور است، پوشیه هم میتواند چنین مفسدهای را همراه داشته و برای زن در جهت فریب و خودنمایی به کار رود و برای مردها نیز محرّک و مفسدهآور باشد.
برخی از زنانی که از پوشیه استفاده میکنند، میتواند برای حفظ عفاف و پاکی باشد؛ همانطورکه ممکن است پنهان کردن صورت به اغراضی جز تقوا باشد؛ چه غرضی خوب ـ همچون ترس از شوهر ـ و چه اغراضی آلوده و در جهت کارهایی ناشایست. بهطور کلّی چنین امری میتواند در مورد زنهای غیر مؤمن اهداف دیگری از قبیل زیبانمایی یا فریب کاری داشته باشد و یا برای مردها مفسدهای قهری را نسبت به تمام زنانی که از نقاب استفاده میکنند، به بار آورد؛ زیرا وجود مفسده نسبت به جهت قابلی (مرد) است و میتواند بدون لحاظ جهت فاعلی(زن) هم باشد.
سه. عدم لزوم وقتی مذموم بودن هر نوع پوشش زاید در صورت یا غیر صورت برای زن از این حدیث به خوبی استفاده میشود؛ زیرا هر نوع امر غیر طبیعی و ناهماهنگ و غیر متعارف میتواند مشکلات خاصّی را به دنبال داشته باشد و دین از آن پرهیز دارد.
* * *
۲- عن عیص بن قاسم قال: قال ابوعبداللّه « علیهالسلام »: المراة المحرمة تلبس ماشاءت من الثّیاب غیر الحریر و القفّازین و کره النّقاب؛(۳۲)
عیص بن قاسم گوید: امام صادق« علیهالسلام » فرمود: زن مُحرم میتواند هر نوع لباسی جز حریر و قُفّاز(۳۳) را بپوشد، ولی ایشان نقاب و روبند را نمیپسندید.»
۳- عن ابی عبداللّه « علیهالسلام » قال: «مرّ ابو جعفرٍ « علیهالسلام » بامرأةٍ متنقّبةٍ و هِی محرمةٌ فقال: اَحرمی و اَسفری و اَرخی ثوبک من فوق رأسک فانّک ان تنقّبت لم یتغیر لونک؛(۳۴)
امام صادق« علیهالسلام » میفرماید: امام باقر« علیهالسلام » به زنی که در حال احرام نقاب بر چهره داشت، برخورد کرد و به او فرمود: احرام ببند، صورت خویش را باز گذار و جامه خود را از بالای سرت به گونهای قرار ده که آفتاب با چهرهات برخورد کند؛ زیرا اگر نقاب ببندی، صورتت در سایه خواهد بود و رنگ آن تغییری نخواهد کرد.»
۴- عن جعفر، عن ابیه« علیهماالسلام » قال: «المحرمة لا تتنقّب لانّ احرام المرأة فی وجهها و احرام الرّجل فی رأسه؛(۳۵)
امام باقر« علیهالسلام » فرمود: زن مُحرم نباید نقاب بر چهره ببندد؛ زیرا احرام زن به صورت او و احرام مرد، به سر اوست و نباید چهره زن در سایه باشد.»
۵- عن ابی الحسن « علیهالسلام » قال: مرّ ابوجعفرٍ« علیهالسلام » بامرأةٍ محرمةٍ قد استترت بمروحةٍ فأماط المروحة بنفسه عن وجهها؛(۳۶)
امام باقر« علیهالسلام » به زنی که در حال احرام به وسیله بادبزن چهره خود را پوشانده بود، برخورد کرد. حضرت با دست خویش بادبزن را از جلوی صورت او کنار زد.»
نسبت به این احادیث باید جهات متفاوتی مورد توجّه قرار گیرد تا تناسب آن با مورد بهخوبی روشن گردد.
روگشایی زن در نماز
از این روایات به خوبی دریافته میشود که نقاب و پوششهایی اینگونه نه تنها ضرورت ندارد و ممدوح نیست، بلکه مکروه و نامناسب هم میباشد؛ همان طور که در «وسائل الشّیعه» این عنوان را میخوانیم:
«عدم وجوب ستر المرأة وجهها فی الصّلاة بل یستحبّ لها کشفه؛(۳۷)
ستر و پوشش صورت زن در نماز واجب نیست، بلکه مستحب است زن صورت خود را در نماز باز بگذارد.»
و نیز در همین موضوع در کتاب «التّهذیب» به روایتی دیگر بر میخوریم:
عن سماعة قال: سألته عن المرأة تصلّی متنقّبةً قال: اذا کشفتْ عن موضع السّجود فلا بأس به وان اسفرت فهو افضل؛(۳۸)
و باز نسبت به نقاب در باب ۳۵ «وسائل الشیعه» آمده:
…و جواز النّقاب فی الصّلاة للمرأة علی کراهیةٍ؛(۳۹)
در نماز برای زن استفاده از نقاب جایز است، ولی کراهت دارد.»
در اینجا ممکن است گفته شود: نقاب گرچه برای زن ممدوح نیست، ولی این امر تنها در نماز و احرام است که دلیل آن هم عفاف و عدم عفاف نیست، بلکه در نماز به جهت این است که نباید بین پیشانی زن و محلّ سجدهاش مانعی باشد و در حج به جهت آن است که زن در احرام باید حرارت مستقیم آفتاب را بر چهره خود احساس کند و این امر با نقاب که صورت زن را در سایه قرار میدهد، منافات دارد؛ به همین خاطر است که روایات «تسدیل» پوشش صورت بهطور خاص را در حال احرام جایز و حتّی ممدوح میشمارند.(۴۰)
درباره این توهّم باید گفت: گرچه این روایات حکایت از اذن و اجازه در این عمل دارد، ولی این روایات تنها به جواز تسدیل اشاره دارند و وجوب یا استحسان از آنها به دست نمیآید. در هر صورت، کراهت نقاب روشن است و ما تنها عدم استحسان آن را دنبال میکنیم؛ چنانکه مرحوم محقّق در «شرایع» آورده است:«لواسدلت قناعها علی رأسها الی طرف انفها جاز»(۴۱) که تنها بحث در جواز تسدیل است؛ نه لزوم آن. همچنین صاحب جواهر(ره) میفرماید:«و کیف کان فلا اشکال فی جواز الاسدال هنا.»
مرحوم صاحب جواهر به روایت تسدیل استناد میکند و تنها جواز آن را بیاشکال میداند،(۴۲) ولی درباره نقاب نه تنها حکم به جواز وارد نشده، بلکه استفاده از آن مذموم شمرده شده است؛ چنانکه مرحوم شهید اوّل در کتاب «دروس» علاوه بر حکم به حرمت پوشش صورت زن در حال احرام، میفرماید: «نقاب حرام است.»(۴۳) صاحب جواهر نیز میفرماید:«کراهت در باب نقاب هم به معنای حرمت است». به همین جهت، صاحب جواهر در مقام جمع این دو دسته از روایات «نقاب» و «تسدیل» بر میآید که در هر صورت، عدم استحسان نقاب واضح است و ما تنها به دنبال بیان همین معنا هستیم. پس در یک بیان کلّی میگوییم: قناع و مقنعه یا پوشیه با هر اسم و عنوان مشابه که حجاب و مانع محکم و ضخیمی از پارچه و چرم است و از پیشانی به پشت سر بسته میشود و تا چانه و گردن یا سینه را میپوشاند، رجحانی ندارد، بلکه در نماز و حج و حتّی مواقع عادی مورد نهی شریعت واقع شده است. تنها چیزی که به نام تسدیل یا اسدال ـ که انداختن توری نازک از سر تا سینه است، بی آن که به صورت بچسبد ـ در میان اعراب مرسوم بوده و گاه دو یا سه لایه داشت و هم حالت پوششی و هم حالت زینتی داشته است، مذموم نبوده ولی دلیلی بر لزوم آن نداریم و زن نسبت به دست و صورت میتواند چون مرد به طور عادی عمل نماید.
غیرتنماییهای بیمورد
امّا در جواب توهّم دیگر که کراهت استفاده از نقاب در حال احرام را به خاطر احساس حرارت و گرما میدانست، نه در جهت برداشتن نوعی از حجاب، باید گفت: گرچه این سخن درست است، ولی این بیان نسبت به این معنا علّیت تمام ندارد. چه بسا حکم به کراهت نقاب به علّت ابتلا و امتحان مرد باشد؛ به خصوص در نماز که دیگر موضوعی برای حرارت وجود ندارد، و به طور اخص در نماز جماعت و حج که امکان برخورد زن و مرد بیشتر وجود دارد؛ پس چه نقاب زن برای دوری از آفتاب باشد یا نامحرم، در هر صورت، این نهی حکایت از عدم استحسان آن میکند.
اینک با بیان این روایات و آیه مبارکه مذکور، پاسخ پرسش مطرح شده به خوبی روشن میگردد. آری، زن میتواند به راحتی و بدون زحمت و مشکلتراشی و تعصّب و غیرتنماییهای بیمورد با پوشش طبیعی و مناسب به عفاف و پاکی خود دست یابد، بیآن که نیازی به حجاب و تسدیل و یا پوشیه و چادر داشته باشد.
این امر بسیار روشن و گویاست و هر گونه افراط و تفریط نسبت به آن کجروی است و برای بیان آن حتّی نیازی به روایت نیست، گرچه درباره آن روایاتی هم با بیانی واضح و روشن داریم که دیگر مجال ذکر آن نیست و در مجلّدات تفصیلی مطرح خواهد شد.
گستره پوشش زن
در پاسخ به پرسش مهمّ دیگر که: زن از چه کسانی لازم نیست خود را بپوشاند، قرآن مجید استثنای سومی را بیان میکند. استثنا در این آیه که محارم سببی، نسبی و دیگر اقسام را معرّفی میکند، در سوره نور آمده است:
«و لا یبدین زینتهنّ الاّ لبعولتهنّ او آبائهنّ او آباء بُعُولتهنّ او ابنائهنّ او ابناء بعولتهنّ او اخوا نهنّ او بنی اخوانهنّ او بنی اخواتهنّ او نسائهنّ او ما ملکت ایمانهنّ او التّابعین غیر اوّلی الاربة من الرّجال او الطّفل الّذین لم یظهروا علی عورات النّساء و لا یضربن بارجلهنّ لیعلم ما یخفین من زینتهنّ و توبوا الی اللّه جمیعاً ایها المؤمنون لعلّکم تفلحون؛(۴۴)
باید روسریهای خود را بر سینه و گریبانشان بیندازند و محلهای زینت خود [سر و گردن و سینه و تا مچ دستها] را از نامحرمان بپوشانند، مگر برای شوهران، پدران، پدرشوهر، پسران خود، پسران شوهر، برادران خود، پسران برادر، پسران خواهران، زنان مسلمان، کنیزان ملکی خویش، خواجگانی که به زنان میل و رغبتی نداشته و وابستگی خانوادگی به آنها دارند و اطفالی که هنوز به خوبی امور جنسی را تشخیص نمیدهند و هنگام راه رفتن طوری پاهای خود را بر زمین نزنند که زینتهای پنهانیشان آشکار گردد ـ و صدای خلخالی که به پا دارند به گوش رسد ـ ای مؤمنان همگی به سوی خدا باز گردید تا رستگار گردید.»
در این آیه شریفه، محارم و کسانی که به نوعی پوشش زن نزد آنها لازم نیست، به تفصیل مطرح گردیده است: از شوهر تا بستگان و دستههایی همچون: زنان مؤمن نسبت به یکدیگر جز در مورد مواضع خاص، غلام و بنده ـ که امروزه ـ بحمداللّه ـ در میان ما وجود خارجی ندارد ـ و خواجگانی که از وابستگان زن میباشند و تمایلات جنسی به زنها را در خود نیافتهاند و کودکانی که هنوز از مسایل جنسی آگاهی چندانی ندارند که هر یک به اجمال بیان خواهد شد.
محارم در قرآن کریم
در باب محارم و اقسام و خصوصیات آن باید این موارد مذکور در آیات پوشش را با آیات تحریم در سوره نسا همراه کرد تا بحث خود را به خوبی نشان دهد. در اینجا به اجمال از این موضوع یاد میشود و ابتدا آیه و بیان آن میآید:
«حرّمت علیکم امّهاتکم و بناتکم و اخواتکم و عمّاتکم و خالاتکم و بنات الاخ و بنات الاخت و امّهاتکم الّلاتی ارضعنکم و اخواتکم من الرّضاعة و امّهات نسائکم و ربائبکم الّلاتی فی حجورکم من نسائکم الّلاتی دخلتم بهنّ فان لم تکونوا دخلتم بهنّ فلاجناح علیکم و حلائل ابنائکم الّذین من اصلابکم و ان تجمعوا بین الاختین الاّماقد سلف ان اللّه کان غفوراً رحیما؛(۴۵)
[ازدواج با این زنان] بر شما حرام شده است: مادران، دختران، خواهران، عمّهها، خالهها، دختران برادر، دختران خواهر، مادران رضاعی که شما را شیر دادهاند و خواهران رضاعی، مادران زنانتان و دختران زنانتان(ربیبهها) در صورتی که با آن همسرانتان آمیزش کرده باشید؛ پس اگر با آن همسرانتان آمیزش نکرده باشید، بر شما باکی نیست [که آن زنان را طلاق داده و با دخترانشان ازدواج کنید.] و نیز حرام شده با زنان فرزندانتان که اصل و نسبشان از شماست، ازدواج کنید؛ همچنین حرام است که دو خواهر را یک جا به همسری خویش برگزینید، مگر آنچه در گذشته [قبل از تشریع این حکم] اتّفاق افتاده باشد که خداوند همیشه آمرزنده است.»
طبق این آیه شریفه، اضافه بر محارم پیشین که ذکر شد، زنانی که برای افرادی در حکم مادر بوده و فرزندی را شیر دادهاند و خواهرانی که از یک زن شیر خوردهاند، همگی مانند محرم نَسَبی، محرمند که در شریعت از آنها به «لُحمةٌ کلُحْمَةِ النَّسَب» (قرابتی همچون قرابت نسبی) تعبیر شده و به این معناست که قرابت و محرمیت شیری -که سببی است- همچون قرابت و محرمیت نسبی همگون و محکم است؛ همچنین دختران زن که از شوهر دیگر باشند و از آنان به «ربیبه» تعبیر میشود، محرمند و با آن که محرمیت سببی است، ولی به واسطه قرابت و تربیت، همچون نَسَبی، ظاهر میگردد؛ البته با شرایط خاص خود که در مقام بیان آن نیستیم.
قرآن مجید در ادامه این آیه میفرماید:
«و حلائل ابنائکم الّذین من اصلابکم؛
عروس شما که زن فرزندتان است، محرم میباشد.» «حلائل» جمع «حلیله» است و چون با فرزند قرب و وحدت مییابد، با پدر هم محرم میشود. البته این نیز خصوصیاتی دارد که اکنون در مقام بیان آن نیستیم.
زن و محرمیت عمومی!
از آنچه گذشت، میخواهیم تنها این مطلب مهم را نتیجه بگیریم که: این گونه نیست که زنها در دنیایی از نامحرمها قرار داشته و باید همه وقت و برای همیشه و در مقابل تمام افراد، در پنهانی و پوشش باشند. چه بسیار مردانی که با زنان محرمند و زنان میتوانند در کنار آنها آزادانه زندگی کنند. از شوهر و پدر و برادر تا برادر شیری و دستههای دیگری از اقوام نسبی و سببی به زن محرمند. حتّی نسبت به بیگانگان، زن در کوچه و خیابان، آزادی وجه و کفین را دارد و اگر برای اودر انظار عمومی، پوشش جسمانی مواضع پنهانی لازم است، ولی وی میتواند در ارتباطهای عادی و زمینههای عمومی و مراکز اجتماعی، همچون برخورد با استاد، شاگرد، همکار و همراه، روابط سالم و ارزشمند، توأم با عفاف و کفاف داشته باشد؛ چنانچه در سوره توبه آمده است:
«و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعضٍ؛(۴۶)
برخی از مردان و زنان با ایمان بر بعضی دیگر از آنها ولایت دارند.» همانطورکه نسبت به همه طبقات، از خوب و بد، اینگونه روابط طبیعی وجود دارد که به آیاتی چند در این مورد اشاره میشود:
«و انّ الظّالمین بعضهم اولیاء بعضٍ واللّه ولی المتّقین»،(۴۷) «والّذین آووا و نصروا اولئک بعضهم اولیاء بعضٍ»(۴۸) و «یا ایها الّذین آمنوا لا تتّخذوا الیهود و النّصاری اولیاء بعضهم اولیاء بعضٍ و من یتولّهم منکم فانّه منهم».(۴۹)
در این آیات خداوند میان تمامی زنان و مردان، از بد و خوب و مؤمن و کافر، رابطهای مستقیم برقرار میسازد؛ چه ولایت را به معنای حب و دوستی بگیریم و چه به معنای سیطره و اشراف؛ که به طور طبیعی در میان مؤمنان همچون غیر مؤمنان چنین موقعیتی برقرار است. در هر صورت هر یک از این دو معنا با دیگری ملازمه خاصّ خود را خواهد داشت؛ چه در این روابط معقول و متعارف، زن و مرد، محرم باشند و چه نامحرم؛ چرا که در عنوان «ولاء» مؤمنین و مؤمنات با یکدیگر مرتبطند و از هم بیگانه نیستند. این خود یک محرمیت عمومی را در ظروف مختلف ایجاد میکند؛ همچنانکه قرآن کریم نسبت به نفی و اثبات چنین رابطهای در میان کفّار و مؤمنان اشاره میکند که: ستمکاران با هم همراهند، کفّار با یکدیگر همدلی دارند، با یهود و نصاری رابطه دوستی و اخوّت بر قرار نسازید و همین طور موارد دیگری که قابل توجّه و دقّت میباشد؛ بهطوریکه در زمینه رابطه متقابل زن و مرد مؤمن، مواردی مانند عیادت زن از مرد مؤمن، اگرچه نامحرم باشند، مستحسن است و حتّی دست دادن آنها با یکدیگر همراه پوشش مانعی ندارد. در این زمینه روایاتی از معصومین« علیهمالسلام » وارد شده است که به بعضی از آنها اشاره میشود؛
دست دادن مرد با زن نا محرم
عن سماعة بن مهران قال: «سألت ابا عبداللّه« علیهالسلام » عن مصافحة الرّجل المرأة؛ قال: لا یحلّ للرّجل ان یصافح المرأة الاّ امرئةً یحرم علیه ان یتزوّجها: اخت او بنت او عمّة او خالة او ابنة اختٍ او نحوها فامّا المرأة الّتی یحلّ له ان یتزوّجها فلا یصافحها الاّ من وراء الثّوب و لا یغمز کفها؛(۵۰)
سماعه میگوید: از امام صادق« علیهالسلام » درباره حکم دست دادن مرد با زن پرسیدم؟ ایشان فرمود: دست دادن مرد با محارم خود، چون خواهر، دختر، عمه، خاله، دختر خواهر و مانند آنها بدون مانع چون لباس و دستکش و بهطور مستقیم و با مباشرت اشکال ندارد و با زنهای نامحرم دست دادن همراه نوعی پوشش و بدون فشار، بیاشکال است.»
علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن ابن ابی عمیر، عن ابی ایوب الخزّاز عن ابی بصیر قال: قلت لابی عبداللّه« علیهالسلام »: «هل یصافح الرّجل المرأة لیست بذی محرم؟ فقال: لا الاّ من وراء الثّوب؛(۵۱)
علی بن ابراهیم از پدرش… نقل میکند که گفت: به امام صادق« علیهالسلام » عرض کردم: آیا مرد میتواند با زن نامحرم دست بدهد؟ حضرت در پاسخ فرمودند: نباید به صورت ملامسه باشد، ولی اگر از روی پوششی دست بدهند، اشکالی ندارد.»
از این دو حدیث شریف به خوبی در مییابیم که ارتباط میان زن و مرد مسلمان مانعی ندارد و حتّی مصافحه و دست دادن اگر از جانب یکی از آنها پوششی چون دستکش، لباس یا دستمالی وجود داشته باشد، اشکالی ندارد. امام« علیهالسلام » تنها در حدیث نخست میفرماید: «مرد مسلمان نباید مرد مسلمان دست زن مسلمان را فشار دهد» و جالب اینجاست که نمیفرماید: زن نباید دست مرد را فشار دهد. و از آنجاکه عفاف و پنهان کاری زن بهطور نوعی مانع چنین عملی است، هیچ نهیی نسبت به زن صورت نگرفته و مخاطب نهی، تنها مرد است.
زن بر اساس مطلوبیت، متانت و ویژگی عفاف هرگز چنین کاری را نمیکند؛ بر خلاف نوع مرد که احتمال صدور چنین فعلی از او میرود. باید توجّه داشت که بیان امام« علیهالسلام » و تحلیلی که بدان اشاره شد، حکایت از عمق آگاهی اولیای دین از حقایق پیچیده روانشناختی است که باید در جایگاه مناسب خود بهطور فنّی و گسترده پیگیری شود.
در اینجا دو حرف پیش میآید: نخست اینکه آیا به راستی دست دادن زن و مرد نامحرم بهدور از ریبه و گناه ممکن و چنین امری بهطور اساسی قابل تصور است و دوم اینکه آیا طرح این امر به ویژه در جامعه جوان ما که کاستیهای بسیار دارد و زمینه فراوانی نسبت به آلودگیها دارد ضروری است؟ آیا طرح اینگونه مباحث بهانهای جهت آلودهسازی هرچه بیشتر افراد بهخصوص جوانان نیست؟
در پاسخ به پرسش نخست باید گفت: آری، در جامعهای که بیشتر افراد آلوده باشند یا از کمبود و نارساییهای روحی ـ روانی یا کاستیها و کمبودهای نفسانی برخوردار باشند، امکان برداشتهای ناروا از طرح چنین مباحثی وجود دارد، ولی در یک جامعه معمولی که افراد از سلامت و امکانات نسبی برخوردار باشند، تصوّر چنین امری هرگز دور از ذهن نمیباشد؛ اگر فرد یا جامعهای آلوده باشد یا دچار کمبودها و حسرتهای جنسی باشد، دست دادن که هیچ، ممکن است صرف اختلاط و همجواری یا تخاطب و همسخنی زن و مرد نامحرم سبب گرفتاری، نگرانیهای روحی ـ روانی و حتی آلودگی و گناه گردد، ولی با وجود سلامت نسبی و برخورداری افراد از امکانات معمول ـ که نطاق و دلالت هر دو روایت بر آن اشاره دارد ـ دست دادن زن و مرد آراسته به صفات اجتماعی سالم با نوعی پوشش مشکلی پیش نمیآورد.
امّا نسبت به پرسش دوم باید گفت: صرف طرح مباحث و بازسازی امور اخلاقی و گسترش فرهنگ و منش دین هرگز آسیبی پیش نمیآورد، بلکه باید مباحث انسانی و بینش و نگرش درست دینی را بهطور سالم و دقیق دنبال نمود تا آگاهیهای لازم علمی و دینی برای افراد جامعه فراهم گردد.
با پنهانسازی مباحث و دور داشتن افراد جامعه از حقایق دینی، هرگز نتیجه صحیحی بهبار نخواهد آمد و سلامت جامعه و افراد، بیشتر در مخاطره جدی قرار میگیرند.
پس این حرف که طرح اینگونه مباحث علّت انحراف بیشتر شده و بهانهای در دست افراد آلوده قرار میدهد، سخن صحیحی نیست؛ بهویژه که افراد آلوده بهدنبال مباحث دینی یا استفاده از احکام شرعی نیستند. اگر بسترسازیهای لازم اجتماعی ـ اخلاقی فراهم گردد، این مباحث تنها آگاهی افراد جامعه را بهدنبال دارد و آنها را در برخوردهای اجتماعی از افراط و تفریط دور نگاه خواهد داشت و بهانهها را نیز از دست افراد آلوده و اشکالتراش خواهد گرفت.
عیادت زن از مرد نامحرم
عن الحکم بن مسکین قال: حدّثتنی سعیدة و منّة اختا محمّد بن ابی عمیر بیاع السّابری قالتا: «دخلنا علی ابی عبداللّه« علیهالسلام » فقلنا: تعود المرأة اخاها؟ قال: نعم. قلنا: تصافحه؟ قال: من وراء الثّوب. قالت احداهما: انّ اختی هذه تعود اخوتها. قال: اذا عدت اخوتک لاتلبسی المصبغة؛(۵۲)
«سعیده» و «منّه» خواهران محمّد بن ابی عمیر نقل کردهاند: ما به محضر امام صادق« علیهالسلام » رسیدیم و پرسیدیم: آیا زن میتواند به دیدار برادر ایمانیاش برود؟ فرمود: آری. گفتیم: آیا میتواند با برادر ایمانیاش دست بدهد؟ فرمود: از روی لباس، آری. یکی از آن دو گفت: این خواهر من به دیدار برادران ایمانیاش میرود. حضرت خطاب به وی فرمود: هنگام ملاقات با برادران دینیات از پوشیدن لباس رنگین و محرّک بپرهیز.»
از این حدیث، مراوده، برخورد، عیادت و دید و بازدید میان زنان و مردان مسلمان بهویژه از جانب زن و حضور آنان با هم در اجتماع، بیآن که محرمیتی در میان باشد، به دست میآید. حضرت عیادت زن مسلمان از مرد مسلمان را نه تنها نفی نمیفرماید، بلکه تأیید هم مینماید. مهمتر از آن، دست دادن زن مسلمان با مرد است که امام« علیهالسلام » آن را در صورت وجود حایل نفی نمیکند.
در این حدیث شریف، امام« علیهالسلام » با بیان: «و لا تلبسی المصبغة» به امر مهمی اشاره میکند و آن این که: صرف پوشاندن بدن با لباس در تحقّق امر پوشش کافی است و دیگر نیازی به پوشش اندام زن با چادر یا شیء منفصل دیگری نیست(۵۳) و تنها چیزی که مورد نهی حضرت قرار گرفته، جلف بودن و رنگ نامناسب لباس است که سبب تحریک و جلب توجّه دیگران میشود.
بیعت پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » با زنان
… عن المفضل بن عمر قال: «قلت لابی عبداللّه« علیهالسلام » کیف ماسح رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله » النساء حین بایهنّ؟ قال: دعا بمرکنه الذی کان یتوضّأ فیه فصب فیه ماء ثم غمس یده الیمنی فکلّما بایع واحدة منهن قال: اغمسی یدک فتغمس کما غمس رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله » فکان هذا ما سحته ایاهنّ؛(۵۴)
مفضل میگوید به امام صادق« علیهالسلام » عرض کردم: زنها با پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » چگونه بیعت کردند؟ حضرت فرمود: پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » دستور دادند ظرف آبی که در آن وضو میساختند آوردند و در آن آب ریخته و سپس دست راست خود را در آب نهادند و به هر یک از زنها فرمودند: دستت را در آب بگذار و آنها هم یکبهیک چنین کردند.» نوع مسح کردن و دست دادن ایشان با زنها در زمان بیعت اینگونه بوده است.
از این روایت به خوبی روشن میگردد که آنچه اشکال دارد، ملامسه مباشری و مستقیم است و اگر مانع و پوششی در دست یکی از دو طرف زن یا مرد نامحرم وجود داشته باشد، دست دادن اشکالی ندارد؛ به خصوص که در این روایت در پرسش عنوان «کیف ماسح» و در آخر آن «فکان هذا ما سحته ایاهنّ» آمده و مسح را در پوششی از آب تحقق بخشیده است. پس همانطورکه پوشش میتواند با لباس یا دستکشی باشد، میتواند با آب یا چیز دیگری باشد؛ زیرا تنها مشکل صرف ملامسه مباشری است نه دست دادن با نوع خاصی از پوشش؛ بهویژه که در چنین بیعتی نمایان شدن دستها برای پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » و زنان بهطور طبیعی وجود داشته و میتوان اطمینان پیدا کرد که پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » و زنها هنگام بیعت چشمان خود را نمیبستهاند.
عن سعدان بن مسلم قال: قال ابوعبداللّه: «اَتدری کیف بایع رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله » النساء؟ قلت: اللّه اعلم و ابن رسوله اعلم، قال، جمعهن حوله ثم دعا بتور برام فصبّ فیه نضوحا ثم غمس یده فیه ثم قال: اسمعنّ یا هؤلاء! ابایعکنّ علی ان لاتشرکنّ بالله شیئا ولا تسرقن ولا تزنینَّ ولا تقتلنّ اولادکنّ ولا تاتینَّ ببهتانّ تفترینه بین ایدیکنّ وارجلکنّ ولا تعصینّ بعولتکنّ فی معروف. اقررتنّ؟ قلنَّ: نعم! فاخرج یده من التور ثم قال لهنّ: اغمسنّ ایدیکن، ففعلنَّ فکانت ید رسول اللّه الطّاهرة اطیب من ان یمسّ بها کف انثی لیست له بمحرم؛(۵۵)
سعدان میگوید: امام صادق« علیهالسلام » فرمودند: آیا میدانی زنها چگونه با پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » بیعت کردند؟ گفتم: خدا و شما فرزند پیامبر آگاه ترید. آنگاه حضرت فرمودند: پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » زنها را اطراف خود جمع نمود. سپس دستور داد ظرف آوردند و در آن آب ریختند و دست مبارکش را در آن فرو برد و آنگاه فرمود: ای زنها! گوش دهید به آنچه میگویم، از شما بیعت را میپذیرم که چند امر را مورد توجّه و عمل قرار دهید: شرک بهخدا نداشته باشید، دزدی و زنا نکنید، فرزندان خود را نکشید، به یکدیگر بهتان روا ندارید و در غیر معصیت خدا با شوهرتان مخالفت نکنید. سپس فرمود: آیا به آنچه گفتم اقرار میکنید؟ همه آنها گفتند: بلی! میپذیریم. آنگاه حضرت دستش را از ظرف آب بیرون آورد و به زنها فرمودند: دستهایتان را در ظرف فرو ببرید و آنها هم چنین کردند. در پایان این حدیث امام صادق فرمودند: دست مبارک پیامبر پاکتر از آن است که کف دست زن نامحرمی را لمس نماید.»
از این روایت شریف، چند امر آشکار میگردد:
یک. امام صادق خود این بحث را طرح میکند تا موقعیت، خصوصیت و نوع بیعت را روشن سازد و از هر انحراف و نارسایی دور دارد.
دو. چون زنها فراوان بودهاند، برای بیعت سریع و راحت از ظرف آب استفاده شده است.
سه. حضرت« صلیاللهعلیهوآله » شرایط بیعت را که دوری از گناهان در آن زمان بوده یکبهیک به آنان گوشزد میکند واز آنها اقرار میگیرد.
چهار. حضرت دست خود را بیرون میآورد و سپس به زنها میفرماید: دست در آب نهید.
پنج. در پایان امام صادق میفرماید: دست پیامبر پاکتر از آن است که دست زن نامحرم را لمس کند.
آنچه از این بیان آشکار میگردد، حرمت مس مباشری و لمس آن است؛ نه صرف دست دادن به هر نوع که باشد.
«… و قالت امّ حکیم بنت الحارث بن هشام…: «یا رسول ا…! کیف نُبایعک؟» قال: «انّنی لا اصافحُ النّساء» فدعا بقدح من ماءٍ فادخل یده ثمّ أخرجها فقال: «ادخلنَ ایدیکنَّ فی هذا الماء فهی البیعة؛(۵۶)
امّ حکیمه پرسید: ای رسول خدا! چگونه با شما بیعت کنیم؟ پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » فرمود: من بهطور مباشری با زنان دست نمیدهم؛ آنگاه حضرت ظرف آبی طلب کرد و دست مبارکش را در آن فرو برد، سپس بیرون آورد و به زنان فرمود: دستتان را در این آب فرو برید که این خود بیعت است.»
این برخورد پیامبراکرم« صلیاللهعلیهوآله » حکایت گویایی بر روابط سالم اجتماعی زن و مرد است.
از مجموع روایات بیعت بهخوبی آشکار میگردد که آنچه از دیدگاه شرع مقدس میان زن و مرد نامحرم ممنوع است، ملامسه و دستدادن مباشری بهطور عریان است وگرنه دستدادن با نوعی از پوشش چون: آب، لباس، دستکش یا دستمال اشکالی ندارد.
حال، اگر این پرسش پیش آید که: چرا پیامبر اکرم« صلیاللهعلیهوآله » در صدر اسلام برای بیعت با زنان از ظرف آب استفاده نمود،(۵۷) باید گفت: علت انتخاب این نوع پوشش در دست دادن، کثرت و تعدد زنها بوده؛ بهطوری که با انتخاب ظرف آب در کوتاهترین زمان ممکن بیعت زنها با حضرت تحقق یافته، بیآنکه زحمت و مشقّتی برای زنها یا پیامبر پیش آید و وقت باارزش ایشان درگیر این امر گردد.
پس در رابطه با دست دادن زن و مرد نامحرم با یکدیگر باید چند امر بهطور اساسی مورد دقت قرار گیرد:
یک. آنچه منع شرعی دارد، دست دادن مباشری و بدون نوعی از پوشش است.
دو. نباید در این دست دادن فشار یا لذت و خوشآمدنی پیش آید؛ گرچه از روی پوشش باشد که در این صورت با پوشش هم اشکال دارد.
سه. نوع پوشش، هرچیزی میتواند باشد: لباس، دستکش، آب یا هر مانع دیگری.
چهار. آنچه در بیان این حکم مورد اهتمام است تنها دور از اشکال بودن دستدادن با پوشش و دور از آلودگی است؛ نه ضرورت داشتن یا لازم بودن آن؛ پس اگر در ظرف ضرورت موردی پیش آید که مرد مسلمانی با نوعی از پوشش با زنی بهدور از مرض و آلودگی دست دهد، اشکالی ندارد؛ بهخصوص که این امر در عرف دیپلماسی یا برخوردهای رسمی بینالمللی برای مسؤولین امر باشد؛ نه آنکه دستدادن زن و مرد مسلمان یا غیر مسلمان در سطح عموم و همگان ـ آن هم با آلودگیهای موجود در جامعه ـ وجوب یا ضرورت داشته باشد که هرگز مسلمانی در پی عنوان لزوم یا وجوب این امر نیست.
مقایسه زیباییها
عن علی بن سوید قال: قلت لابی الحسن « علیهالسلام »: «انّی مبتلی بالنّظر الی المرأة الجمیلة فیعجبنی النّظر الیها فقال لی: یا علی! لا بأس اذا عرف اللّه من نیتک الصّدق و ایاک و الزّنا فانّه یمحق البرکة و یهلک الدّین؛(۵۸)
علی بن سوید گوید: به امام کاظم« علیهالسلام » گفتم: [به اقتضای موقعیت شغلی یا…[ پیش میآید که چشمم به زنان زیباروی میافتد و گاهی نگاه به آنان مرا به اعجاب و تحسین وا میدارد. حضرت در پاسخ من فرمودند: ای علی! وقتی که خداوند در این نگاه نیت پاک تو را بداند، اشکالی ندارد، لیکن از نگاه آلوده و زنا بپرهیز که برکت را میبرد و دین را تباه میسازد.»
این روایت بیان کریمانهای دارد که سرشار از حکمت و عطوفت است؛ زیرا حضرت در پاسخ به آن مرد چند امر را در یک نگاه مطرح میسازد:
ـ امام« علیهالسلام » نگاه کردن به زنها را به آن مرد نسبت نمیدهد، با آن که از بیان مرد استفاده میشود که به دلیل نوع شغلش یا امری دیگر نگاه به زنان برایش زیاد اتّفاق میافتاده است.
ـ حضرت« علیهالسلام » زمینههای بدبینی را نسبت به مرد در کلام مطرح نمیکند و با وجود نگاههای زیاد مرد به زنها نسبت گناه به او نمیدهد.
ـ امام« علیهالسلام » برای این که بار آن مرد سنگین نشود، حکم دشواری چون عدم صحت رؤیت و نگاه کردن به زنها را پیش پای او نمیگذارد و به او نمیفرماید که باید به طور کلّی نگاه به زنها را کنار بگذارد، ولی با این همه، اهتمام به پرهیز از نگاه به زنها و احتیاط در این مورد را به مرد گوشزد میکند و به طور مشروط و لولائی میفرماید: «اگر صدق و صفای نگاه تو نزد خدا مشهود باشد، مانعی ندارد؛ اگرچه باید از گناه پرهیز کامل داشته باشی.»
ـ از این پرسش و پاسخ به خوبی روشن میشود که زن و مرد مانند «جن و بسم اللّه» نیستند که بگوییم: باید از یکدیگر بگریزند و تنها در قالب محرمیت و محیط خانوادگی با هم ارتباط داشته باشند. امام(ع) با وسعتنظر میفرماید: «اگر دارای صدق هستی، نگاه مکرّر و قهری بسیار، اشکالی ندارد»، با آن که مرد میگوید: «از دیدن زیبارویان حالت اعجاب و تحسین به من دست میدهد»؛ پس زن و مرد میتوانند در محیط اجتماعی و زمینههای شغلی بدون قصد ناشایست و بهطور عادی با یکدیگر ارتباط سالم و قهری داشته باشند و جدا سازی زنان از مردان همچون اختلاط و بیبندوباری آنان اساس صحیح علمی و دینی ندارد.
ـ حضرت با آن که نسبت به چنین برخوردهایی، دیدی باز ارایه میکند، به آن فرد در مورد زمینههای احتمالی گناه هشدار میدهد؛ زیرا گرچه ارتباط و همراهی در امور و کارهای اجتماع برای زن و مرد یک ضرورت است، ولی نباید از هواهای نفسانی و زمینههای شیطانی غفلت داشت؛ چنانکه احتیاط و پرهیز و وقار و متانت در این گونه روابط، شایسته مؤمنان و یک جامعه دین مدار است.
ـ در نهایت حضرت به آثار وضعی و قهری نگاههای آلوده و زنا اشاره میکند که همان نابود سازی و حرمان مادّی و معنوی است و میفرماید: «این گناه، برکت را از زندگی و حیات را از دین میبرد.»
ـ وقتی حضرت میفرماید: «ایاک و الزّنا» تنها این نیست که مرحله آخر زنا در نظر ایشان باشد، بلکه با توجّه به مقابله «لابأس بالنّظر» «این فراز از زنای چشم نیز پرهیز میدهد؛ زیرا این امر هم گناه است و به قدر خود برکت زندگی و نورانیت دین را میبرد.
ـ البته میتواند مراد از زنا همان زنای آمیزشی باشد که در این صورت، روایت از هوشیاری و هشدار معصوم حکایت میکند که مواظب باش که این نگاه در نهایت به آنجا ختم نشود و همین حالا و در ابتدا ریشه آن را قطع کن.
حقیقتی که قابل کتمان نیست و از بیان حضرت به دست میآید، این است که چشم برای دیدن است و چهره و هر صورتی دیدنی است. تنها نوع دیدن، مقدار آن و نیت و برداشت افراد متفاوت است. اگر دیدن به حدّ شرعی یا در ظرف ضرورت بوده و سلامت نفس و نیت پاک هم در میان باشد، مشکلی در دیدن نیست. در مقابل، اگر نیت پاک و سلامت نفس در کار نباشد، هر نگاهی، آلودگی بهبار میآورد؛ پس روابط سالم اجتماعی را نمیتوان با بند و بستهای جداری و ارعابهای دستوری سامان بخشید، بلکه باید با برطرف ساختن کمبودها و مشکلات و تربیت سالم و آموزههای فرهنگی، زمینههای سالم ذهنی ـ نفسی را در جامعه گسترش داد.
چیزی که پیرو این اصل به ذهن میآید، این است که اگر نگاه مشکل شرعی نداشته باشد، با تحقّق دیدن، ذهن آدمی در مورد چهره دیدهشده تحلیل و مقایسه دارد. در این حال، زشتی و زیبایی از جهات فراوان در ذهن تداعی میشود و مرد را همچون زن مشغول میدارد و خلاصه دیدن بدون انعکاس و مقایسه ممکن نیست. این جاست که حضرت میفرماید: «این یک واقعیت است و اگر نیت پاک و صدق دل در میان باشد، اشکالی ندارد.»
اگر در این نگاهها، آلودگی، تحریک، شهوت و توهّمات شیطانی پیش نیاید، این نوع توجّه و مقایسه و مانند آن، طبیعی است و مشکلی ندارد. تنها سفارش، صدق دل و پرهیز از گناه است که امر دیگری است و باید نسبت به آن توجّه کامل داشت.
* * *
بنابر تمام مطالب گذشته، پوشش سبب حضور مطمئن و سالم زن در اجتماع میشود؛ برخلاف سکس و عریاننمایی زن و اظهار زیبایی او که نه تنها مانع از حضور آزاد و مطمئن زن در جامعه است، بلکه چراغ سبزی برای جلب توجّه افراد بیمار و شهوتپرست در محیط کار و جامعه نیز میباشد.
زینتهای پنهانی
در پایان این قسمت شایان ذکر است که قرآن مجید بعد از بیان موارد استثنا از وجوب پوشش، سفارشی کلّی هم نسبت به عفاف و حفاظ زن در جهت عدم اظهار زینت و رفتار سبک و زننده دارد که در ادامه آیه ۳۱ سوره نور آمده است:
«و لایضربن بارجلهنّ لیعلم ما یخفین من زینتهنّ؛
ای پیامبر! به زنهای مؤمن بگو: هنگام راه رفتن طوری قدم برندارند که زینتهای پنهان آنها آشکار گردد.» مراد از این زینتِ پنهان خلخالی بوده که همچون النگو به پاهای خود میبستند.
در میان اعراب مرسوم بوده که زنان از نوعی ابزار زینتی به نام «خلخال» استفاده میکردند. خلخال را به مچپای خود میبستند و اگر هنگام راه رفتن پاها را قدری محکم بر زمین میزدند، صدای مخصوصی از آن بلند میشد که توجّه دیگران را به خود جلب میکرد. حق تعالی در این فراز از آیه، زنان را ازچنین راه رفتنی نهی فرموده است؛ گرچه استفاده از خلخال در صورتی که قصد اظهار در آن نباشد، جایز است.
حال چون ملاک این حکم یکی است، در موضوعات دیگری که محرک بودن و جلف بودن به اندازه نامناسبی وجود داشته باشد، این حکم در هر زمان و مکانی قابل انطباق و سرایت است. بدین لحاظ، آشکار نمودن زیورآلات و آنچه سبب جلب توجّه مردان نا محرم و باعث تحریک میل آنان گردد، حرام و مورد نهی پروردگار است؛ پس طبق این بیان وجود انگشتر، النگو و ناخن بلند در دست زن ـ همانطورکه در روایات برای زن مستحسن شمرده شده است ـ اگر به صورت متعارف بوده و جلف و مفسده آور نباشد، حرام نیست و اطلاق «ما ظهرمنها» شامل آن نیز میشود؛ اگرچه ممکن است در منتهای مواظبت، به طور قهری و ناخودآگاه، مچ دست هم تا حدّی مورد رؤیت قرار گیرد و هر چند حفظ آن لازم است، ولی صورت قهریاش از موارد ضرورت و جواز میباشد.
در پایان این آیه، حق تعالی با یک نطاق واحد، زنان و مردان مؤمن را مورد خطاب قرار داده و میفرماید:
«و توبوا الی اللّه جمیعاً ایها المؤمنون لعلّکم تفلحون؛
و همگی به سوی خداوند باز گردید، باشد که به فلاح و رستگاری برسید.»؛ زیرا یکی از فلسفههای توبه نسبت به مؤمن، چه زن یا مرد، آن است که هر قدر آدمی مواظبت کند تا دچار معاصی و کاستی نگردد، باز هم توان محدودی دارد و دچار مشکلاتی میشود که در این هنگام باید به درگاه حق تعالی رو آورد تا مورد عفو و بخشش قرار گیرد.
خداوند توصیهای دیگر نیز به زنهای پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » دارد که شامل زنان دیگر هم میشود:
«و لا یتبرّجن تبرّج الجا هلیة؛(۵۹)
… و مانند زنان زمان جاهلیت خودنمایی نداشته باشید.» این شمول بنابراین است که عدم تبرّج و خودنمایی، یک موضوع عام است و همچون بیان «و لا یضربن برَجلهنّ لیعلم ما یخفین من زینتهنّ» میباشد که خداوند میفرماید: ای زنان! خودنمایی نکنید و با زدن محکم پا بر زمین زینت خود را اظهار نکنید.
همچنین هنگامی که خداوند به زنهای پیامبر میفرماید:
«فلا تخضعن بالقول»(۶۰)
(صدای خود را نازک نسازید)، بیان آیه عمومیت دارد و منحصر به زنان پیامبر نیست؛ زیرا خداوند در این آیه، یکی از راههای حفظ عفاف و متانت را برای زنان بیان میفرماید و آنها را از رفتار و حرکات جلف و سبک منع مینماید و این موضوعی کلّی است، هرچند مخاطب آن در این جا افرادی خاص هستند؛ زیرا در چنین مواضعی مورد، مخصِّص نیست.
عدم محرمیت زنان با یکدیگر!
قرآن مجید بعد از بیان محارم نَسَبی و سببی میفرماید:
«…او نسائهنّ؛(۶۱)
زنهای مؤمن با هم محرمند.» در این جا این پرسش پیش میآید که چه لزومی در بیان این دسته بوده است؛ در حالی که روشن است که زنها به یکدیگر محرمند و نگاه آنان به اندام همدیگر، غیر از عورت، اگر به قصد لذّت شهوانی نباشد، اشکالی ندارد؟
در پاسخ باید گفت: این سخن، بیان اضافه و مزید اطّلاعی است و نوعی اختصاص را نسبت به زنان مؤمن میرساند و زنهای کفّار و مشرکان را خارج میکند؛ به این معنا که لازم نیست زنهای مؤمن مواضع زینت خود را بر یکدیگر بپوشانند، ولی نسبت به غیر خودشان، همچون زنان کفّار و مشرکین، در این امر چندان آزاد نیستند.
حال اگر سوءال شود: با توجّه به این که زن بهطور نوعی نسبت به جنس موافق خود احساس جنسی ندارد، چه نیازی هست که زنهای مؤمن از زنهای کافر و مشرک خود را بپوشانند، پاسخ میدهیم: اینکه بهطور نوعی زنان همچون مردان نسبت به جنس موافق احساس جنسی ندارند، سخن کاملاً درستی است، ولی آنچه از روایات به دست میآید، این است که زنان یهود و نصاری ـ که با زنان مسلمان مراوده و رفت و آمد داشتند ـ نزد شوهرانشان میرفتند و خصوصیات آنان را برای شوهرانشان باز میگفتند؛ از اینرو در روایتی امام صادق« علیهالسلام » میفرماید:
«لا ینبغی للمرأة ان تنکشف بین یدی الیهودیة و النّصرانیة فانّهنّ یصفن ذلک لازواجهنّ؛(۶۲)
برای زن با ایمان شایسته نیست که بدون پوشش در برابر زنان یهودی و نصرانی ظاهر شود؛ زیرا آنان زیباییهای زن مسلمان را برای شوهرانشان بازگو میکنند.»
البته به روشنی نمیتوان از این روایت حکم حرمت را استفاده کرد و فقها آن را بر کراهت حمل میکنند، ولی دو مطلب در این جا قابل اهمّیت است:
نخست این که، زنهای مؤمن باید بدانند که نقل و طرح پنهانیهای زنها و خصوصیات بدنی یا دیگر امور آنان برای دیگران، به خصوص مردها ـ هرچند مسلمان باشند ـ حرام و گناهی بزرگ است. البته آیه «مُشعر به علیت» است؛ به این معنا که: چون زن مؤمن دارای تقواست، نزد او اظهار زینت، غیر از عورت و بدون قصد لذّت شهوانی، اشکالی ندارد، ولی نسبت به غیر زن مؤمن چنین مصونیتی در کار نیست.
مطلب دوم این امر تنها یک توصیه اخلاقی است: زنها باید بدانند که دستهای از آنان بر اثر بیتقوایی ـ به قول معروف ـ نامحرمتر از مردها هستند و اسرار یکدیگر را برای همگان فاش میسازند؛ پس هر زن عاقلی باید به آسیبهای این دسته توجّه داشته باشد، اگرچه اظهار این مسایل، حرام و یا مکروه هم نباشد؛ چنانکه روایت میفرماید:
«نهی رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله » أن تحدّث المرأةُ المرأةَ بما تخلوابه مع زوجها؛(۶۳)
پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » نهی فرمود از این که زنی مسایل جنسی و خلوتی خویش و شوهرش را با زنی دیگر در میان بگذارد.»
میل جنسی و پوشش
از فراز «ملکت ایمانهنّ» در آیه فوق که بگذریم – چون این مورد (کنیز و خرید و فروش آن) بحمداللّه امروزه برای ما وجود خارجی ندارد ـ نوبت به فراز «اوالتّابعین غیر اولی الاربة من الرّجال» میرسد. مقصود از «غیراولی الاِرْبه» کسانی هستند که با زنها زندگی میکنند، ولی نیاز و احساس و تمایل جنسی نسبت به آنها ندارند. نکته قابل توجّه در این جا این است که پوشاندن مواضع زینت از مردانی که میل و رغبت جنسی به زنان ندارند ـ همچون دستهای از دیوانگان و افراد ابله که در خود تمایل جنسی نسبت به زنها احساس نمیکنند ـ لازم نیست.
این جاست که وقتی چنین دقّتهای ظریفی در قرآن دیده میشود، باید گفت: آدمی هر قدر در قرآن کریم ـ که در بردارنده حقایق دین و هستی است ـ تفکر و تعمّق داشته باشد، به حقّانیت آن بیشتر پی میبرد. آری، قرآن کریم ـ که بر اساس فطرت نازل شده- از هر گونه افراط و تفریطی به دور است و آدمی را در طریق همان فطرت الهی قرار میدهد.
اکنون روایاتی چند که ناظر به بحث ماست، دبنال میشود:
۱- محمّد بن اسماعیل بن بزیع(۶۴) گوید: از امام رضا« علیهالسلام » درباره پوشش زنان آزاد دربرابر خواجگان پرسیدم. امام« علیهالسلام » فرمود:
«کانوا یدخلون علی بنات ابی الحسن « علیهالسلام » و لا یتقنّعن»؛(۶۵)
خواجگان نزد دختران امام موسی بن جعفر« علیهماالسلام » رفت و آمد میکردند، در حالی که دختران وی سر برهنه بودند.
پرسیدم: آن خواجگان آزاد بودند؟
حضرت فرمود: خیر ـ بلکه بنده بودند ـ
پرسیدم: پس زن باید گیسوانش را از خواجگان آزاد بپوشاند؟ ـ این پرسش به گمان این بوده که پوشیده نبودن دختران به جهت خواجه بودن آن مردان نبوده بلکه به دلیل بنده بودن آنها بوده است که حضرت ـ فرمود: خیر.
۲- عن زرارة قال: «سألت ابا جعفر « علیهالسلام » عن قول اللّه عزّوجلّ: «اوالتّابعین غیر اولی الاربة من الرّجال» الی آخر الآیة؛ قال: الاحمق الّذی لا یأتی النّساء؛(۶۶)
زراره میگوید: درباره این سخن خداوند که: «غلامان خدمتگزاری که به زنان توجّه ندارند»، از امام باقر« علیهالسلام » پرسیدم؛ ایشان فرمودند: مقصود، غلام کم خردی است که میل جنسی به زنان در او خفته است.»
۳- عن عبدالرّحمن بن ابی عبداللّه قال: «سألته عن «اولی الاربة من الرّجال»؛ قال: الاحمق المولّی علیه الّذی لایأتی النّساء؛(۶۷)
عبدالرحمن بن ابی عبداللّه گوید: از امام« علیهالسلام » درباره عبارت «مردانِ بینیاز از زن» در آیه پرسیدم؛ در جواب فرمود: منظور، غلام کم خردی است که میل جنسی به زنان ندارد.»
احمق کیست؟
نکتهای که در این روایات بسیار قابل توجّه و اهمّیت است، کلمه «احمق» است. این روایات کسی را که تمایلات جنسی نسبت به جنس زن نداشته باشد، احمق، کمفکر و دور از عقل عادی به حساب میآورد؛ چرا که طبق بیان امام« علیهالسلام » و به ملازمه عقلی روشن است که«اولی الاربة» شخص کم خردی است که میل جنسی به زن ندارد.
بر این اساس به مفهوم یا ملازمه، در جهت تقابل میتوان گفت: کسی که میل جنسی به زن ندارد، کمخرد است. از این بیان روشن میشود که تمایلات جنسی در انسان رابطه مستقیمی با عقل و خرد دارد؛ به طوری که فقدان چنین تمایلاتی در انسان نشاندهنده بیخردی است و حتّی میتوان گفت: فراوانی و اقتدار چنین تمایلاتی در آدمی ممکن است حکایت از عقل بالای او داشته باشد.
البته اقتدار این تمایلات، خود بر دو نوع است:
یکی، حالتهای افراطی در این امور که در این صورت نه امتیاز است و نه خرد؛ گذشته از آن که این کثرتخواهی نفسانی میتواند حکایت از ضعف و کمبود شخصیت عقلانی فرد هم داشته باشد.
نوع دوم، توانمندیهای عاطفی و حبّی و اقتدار مرد در ارضای سالم خود و همسرش میباشد. که البته این توانمندی امتیاز است و میتواند با عقل فرد ملازمه داشته باشد؛ همانطورکه پیامبر اکرم« صلیاللهعلیهوآله » قوّت چهل مرد را دارا بود؛(۶۸) از اینرو شریعت هم برای ایشان نسبت به افراد دیگر وسعت بیشتری قرار داده است که این امر خود از رابطه ملازمت میان عقل و تمایلات جنسی حکایت دارد.
رابطه مستقیم عقل با توان جنسی
حال، این پرسش پیش میآید که: آیا تنها در صورت فعلیت تمایل جنسی این رابطه تنگاتنگ ملازمی برقرار است یا در صورت امکان و توان تمایل هم این رابطه وجود دارد؟ و آیا وجود این ملازمه تنها در ظرف اقتضای تمایلات مرد است یا در صورت بروز مانع نیز همچنان باقی است؟ آیا موانع مقطعی ـ چون غمها و مصیبتها ـ یا زمینههای معنوی هم -که موجب رکود تمایلات جنسی میشود ـ حاکی از نقص و کمبود عقل است یا تنها در نواقص اقتضایی و موانع عادی و طبیعی، میان عقل و تمایلات جنسی چنین ملازمهای بر قرار است؟
در پاسخ این پرسشها باید گفت: تفسیر امام صادق« علیهالسلام » نسبت به «اولی الاربه» و انسانهای بیشهوت، تنها در جهت عدم مقتضی و وجود موانع طبیعی اطلاق داشته و نسبت به موانع مقطعی یا حالات معنوی تبادر و اشعاری ندارد؛ پس ممکن است فردی به طور طبیعی تمایلات جنسی نداشته و یا موانع نفسانی، او را به حالت رکود کشانده باشد، که هر دو صورت نسبت به تحقّق عنوان و ملازمه فوق یکسانند.
باید دانست عدم چنین تمایلاتی به واسطه فقدان مقتضی یا وجود مانع طبیعی، غیر از انصراف نفسی در مقاطع خاصّی، مانند غم و غصّه و مصیبت است؛ همانطور که اگر افرادی به واسطه قرب ابتدایی به حق و وصول کمرنگ معنوی و حالات محدود عرفانی نسبت به مسایل جنسی بیتمایل گردند، در ردیف «اولی الاربه» نخواهند بود؛ اگر چه عارف واصل -که صاحب اقتدار ربوبی و مقام جمعی است – نباید خود را نسبت به تمایلات نفسانی تخلیه و بی رغبت سازد؛ زیرا «مقام جمعی و اقتدار ربوبی»، وجود تمام زمینههای مادّی و معنوی را طلب میکند؛ پس اینطور نیست که هر عدم تمایلی تحت این عنوان درآید، بلکه این عنوان منحصر به کاستیهای طبیعی در افراد خاص و معدودی است که در توانمندیهایی عمومی مشکل دارند.
البته بسط و شرح این روایات مقام خود را طلب میکند که امیدواریم در مجلّدهای بعدی به طور مشروح به آن پرداخته شود، امّا به هر حال، این سخن بسیار بلند و ارزشمندی است که در افراد عاقل، سالم و توانا تمایلات جنسی و علاقه و احساس نسبت به زن وجود دارد و البته چنین امری منافاتی با تعادل قوا، طهارت نفس و تقوا و پرهیز از گناه و طغیان ندارد، بلکه وجود این تمایلات حکایت از محبّت، عاطفه، فتوّت، سلامت و اهتمام جوانمرد نسبت به زن و فرزند میکند.
آسانگیری دین نسبت به زن
از مطالب پیشین به خوبی میتوان نتیجه گرفت که اسلام با آنکه: برای پیشگیری از مخاطرات به عفاف و حفاظ کامل زن توجّه بسیار دارد، ولی این امر سبب نمیشود که برای زن، تنگنای بیجهت پیش آورده و آزادیاش را محدود سازد و تکلیف بی مورد بر دوش او بگذارد؛ چنانکه میبینیم در غیر از این مورد نیز درباره برخورد مردها با دستهای از زنان، در روایات، استثناهای متعدّدی ذکر شده است که به یک روایت اشاره میشود:
عن عباد بن صهیب قال: سمعت اباعبداللّه« علیهالسلام » یقول: «لابأس بالنّظر الی روءوس اهل التّهامة و الاعراب و اهل السّواد و العلوج لانّهم اذا نهوا لا ینتهون؛ قال: و المجنونة و المغلوبة علی عقلها و لابأس بالنّظر الی شعرها وجسدها مالم یتعمّد ذلک؛(۶۹)
امام صادق« علیهالسلام » فرمود: نگاه به موی سر زنان اهل تهامه(۷۰) و بادیهنشینان و زنهای ساده، بیاشکال است؛ زیرا اگر آنان به پوشاندن موی خود فرمان یابند، نسبت به آن اهمیتی نمیدهند؛ همچنین نگاه به مو و بدن زنان دیوانه و سفیه بدون قصد تلذّذ بی اشکال است.»
بعضی از علما این حکم را به فقرا و بیچارگانی که شرایط زندگی، آنان را از حال و هوای رعایت پوشش انداخته، تعمیم دادهاند. اگر چه فتوا دادن نسبت به این مورد، مشکل به نظر میرسد، ولی بهطور کلّی، آنچه از این روایت بر میآید، این است که احکام دین بیملاک و مناط نخواهد بود و حفاظ و پوشش نسبت به همه افراد یکسان نیست.
اینک باید به آیه ۳۱ سوره نور و بحث موارد استثنا از پوشش زن باز گردیم. فراز دیگر این آیه میفرماید:
«او الطّفل الّذی لم یظهروا علی عورات النّساء؛
لازم نیست زنان خود را از پسران نابالغ و کودکانی که توان جنسی ندارند، بپوشانند»؛ چه ممیز باشند یا نباشند؛ زیرا «مظاهره» تنها به علم و آگاهی نیست تا این استثنا منحصر به کودکان غیر ممیز شود، بلکه توان جنسی نیز میخواهد؛ پس میبینیم اسلام چندان محدودیتی برای زن قرار نداده و تمام موارد منع هم از ملاک عقلانی برخوردار است.
فصل چهارم: اسلام و نگاه
پوشش زن در اجتماع
در موضوع پوشش، دو بحث بسیار مهمّ دیگر باید روشن شود که نتیجه مباحث پیشین و برداشتی خوانا از بحث پوشش زنان میباشد که به ترتیب مطرح میگردد.
نخست اینکه، از اطلاق آیات مذکور، به طور تلویحی فهمیده میشود که زنان برای حفظ عفاف و دور ماندن از نگاههای ناروا و دیگر مشکلات موجود در اجتماع واجب نیست خانه نشینی اختیار کرده و در صحنه فعالیتهای اجتماعی، سیاسی، مذهبی یا اقتصادی ظاهر نشوند و نقش حسّاس خود را ایفا نکنند، بلکه باید تنها با اجرای یک دستور العمل عفافی بسیار ساده و آسان از آشکار شدن مواضع زینت خود جلوگیری کنند تا بدین وسیله زمینه جلب توجّه نامحرمان را محدود کرده و جامعه ایمانی را از تیرهای مسموم شیطانی حفظ نمایند؛ چراکه روشن است خانمی که در خانه است و با افراد نامحرم برخوردی ندارد، نیازی به طرح قوانین و احکام و رعایت این امور ندارد و این احکام خود از موقعیت الزامی زن در اجتماع حکایت میکند.
پس نه پوشش برای زن مانع شؤون اجتماعی است و نه زن باید در خانه حبس شود، بلکه در ظرف نیاز جامعه به زن، او باید موقعیت اجتماعی خود را همراه با وظایف زندگی خانوادگی، بدون افراط و تفریط دنبال نماید. البته بهطور طبیعی چنین نیازی در جامعه نسبت به زن که نیمی از انسان و جامعه میباشد، قطعی است.
امر دیگری که در این جا قابل توجّه است، برداشت آگاهانه و سالمی است که نسبت به پوشش زن از نگاه دین و تاریخ داریم.
پیشتر گفته شد: اسلام در زمانی تولّد یافت که بد حجابی زنان با چادر و روسری یا بیبندوباری و رها سازی آنها، وضعیتی همچون دستهای از زنان زمان ما داشته که با وجود چادر و روسری، حالتی مشکل دارتر از سبک عرب جاهلی دارند؛ از این رو اسلام پوشش معقول و حفاظ عفافی را در همان قالب موجود تصحیح نمود. بنابراین آنچه از نظر قرآن و دین ضرورت دارد، پوشش عفیف و حفاظ سالم است که در هر شکل و قالب و طرح و صورتی کافی است ـ همچنانکه در گذشته بیان شد و نیازی به تکرار ندارد.
نگاه زن و مرد به یکدیگر
بعد از بحث پوشش زن، مسأله نظر و دیدن و نگاه زن و مرد به یکدیگر با ذکر یک مقدمه شروع میشود.
اگر به سیر طبیعی آیات سوره نور و احزاب دقّت شود، به خوبی دیدگاه این آیات نسبت به این دو امر مشخّص میشود.
حق تعالی در ابتدای سوره نور میفرماید:
«سورةٌ انزلناها و فرضناها و انزلنا فیها آیاتٍ بیناتٍ لعلّکم تذکرون؛
[سوره نور] سورهای است که آن را فرو فرستادیم و احکام و فرمانهای آن را [که بر اساس فطرت است] واجب و فریضه قرار دادیم و با آن نشانههای روشن خود را همراه ساختیم. باشد که مایه تذکار و یادآوری و بیداری فطرت خفته شما گردد.»
آن گاه خداوند متعال ضمن آیات ۲ تا ۱۸، احکام و حدود شرعی مرد و زنی را که زنا کرده یا مورد اتّهام واقع شدهاند، بیان مینماید. سپس در آیه ۱۹ میفرماید:
«انّ الّذین یحبّون ان تشیع الفاحشة فی الّذین آمنوا لهم عذاب الیمٌ؛
همانا کسانی که دوست دارند که به منکرات و زشتیها در میان اهل ایمان دامن زده شود و آنها را ترویج نمایند، [بدانند که] عذاب دردناکی در انتظار آنان است.»
آنگاه در آیه ۲۱ میفرماید:
«یا ایها الذین آمنوا لا تتّبعوا خطوات الشّیطان و من یتّبعْ خطوات الشّیطان فانّه یأمُرُ بالفحشاء و المنکر؛
ای اهل ایمان! قدم گاهها و ردّ پاهای شیطان را در عمل دنبال نکنید؛ زیرا هر کس که خطوط و سرنخهای شیطانی را دنبال کند، [شیطان را بر خود حاکم و مسلّط ساخته، در نتیجه] شیطان او را به بدی و زشتیها فرمان میدهد.»
و در نهایت بعد از آیاتی چند، در همین راستا به دو آیه عفاف و پوشش میرسیم که در آن حق تعالی به واسطه پیامبرش خطاب به بندگان مؤمن، این چنین پیام میدهد:
«قل للمؤمنین یغضّوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکی لهم انّ اللّه خبیرٌ بما یصنعون و قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهنّ و یحفظن فروجهنّ و لا یبدین زینتهن الّا ما ظهر منها؛(۷۱)
ای پیامبر! به مردان با ایمان بگو: دیدگان خود را فرو آورند و بر زنهای نامحرم تند وتیز نسازند، از نگاههای حرام چشم بپوشند و پاکی پیشه نمایند که این کار برای آنها پاکیزهتر است و خداوند به آنچه انجام میدهند، آگاه است؛ و به زنان مؤمن بگو: دیدگان خود را فرو دارند و از نگاههای ناروا دور سازند، با دیدهای کوتاه به مردها بنگرند و پاکی پیشه نمایند و زینتهای خود – جز مواضع طبیعی و قهری – را ظاهر نسازند.»
نگاهی خُمار
در این جا لازم است دانسته شود که در زبان عربی چشم، «عین» است و دیده را «بصر» میگویند. «دیده» حیثیت «به ینْظَر» و جهت حاکی نسبت به چشم و چشم، حیثیت «فیهِ ینْظَر» و لحاظ اصالی نسبت به دیده میباشد و اَبصار، جمع بصر، و بصر لحاظ عملی چشم است.
«غَض» و «غَمض» دو واژه متفاوت و نزدیک به همند. «غمض» چشم بر هم نهادن و بستن پلکهاست، در حالی که «غض» کوتاه کردن فاصله پلکها و تند و تیزندیدن است و یا آرام دیدن و به طور خیره و تیز نگاه نکردن. البته تیز نگاه کردن، غیر از چشم چرانی است که بعضی به اشتباه این دو معنی را یکی دانستهاند.
خداوند در این آیه میفرماید: «یغضّوا» و نفرموده «یغمضوا»، و میفرماید: «ابصارهم»؛ نه «اعینهم»؛ یعنی دیدگانتان را هنگام دیدن کوتاه و خمار و ساده قرار دهید و به زنها تند و تیز ننگرید؛ بنابراین زن و مرد مؤمن نباید در برخوردها و هنگام دیدن یکدیگر دیدگانشان را ببندند یا روی گردانده و به همدیگر نگاه نکنند و یا با یکدیگر ارتباط و مکالمه نداشته باشند، بلکه باید عفاف و پاکی خود را در متانت و تساهل در نگاه قرار دهند و از تجسّس و چشم چرانی خودداری کنند. لازم نیست زن و مرد در خیابان و هنگام روءیت یکدیگر چنان سر به زیر اندازند که جلو پای خود را هم نبینند و در دید عرف، مضحک و خندهآور باشند؛ همچنانکه نباید با نگاههای مسموم یکدیگر را بیمورد و تند و تیز دنبال نمایند.
البته دیدن و روءیتِ بدوی و ابتدایی، ناخودآگاه است و به همین جهت حکم جواز دارد و در صورت استمرار یا تکرار نگاه، با توجّه بیش از حدّ معمول و یا با قصد سوء و به جهت لذّت، حرام میشود؛ چه زن نگاه کند و چه مرد.
با این بیانات تفصیلی و تبیین تفاوت موضوع پوشش زن با نگاه زن و مرد به همدیگر مسایل بسیاری روشن گردید و نباید این دو مسأله را با یکدیگر در هم آمیخت و حکم یک موضوع را به موضوع دیگر سرایت داد.
زنای چشم
همانطور که گفته شد، خداوند در ابتدای آیات سوره نور، به یک سیاق، همه مردان و زنان مؤمن را مورد خطاب قرار میدهد و میفرماید: مردان و زنان مؤمن باید از نگاههای ناسالم و حرام به همدیگر چشم پوشی نموده و عفّت و پاکدامنی خود را حفظ نمایند. با توجّه به مجموع آیات قبل ـ که بیشتر پیرامون احکام و مسایل مربوط به زنان و مردان زناکار یا مورد اتّهام است ـ در مییابیم که در یک جامعه ایمانی، نگاههای مسموم شیطانی که مصداق بارزی از ردّ پاهای شیطان و به تعبیر روایات تیری از تیرهای اوست،(۷۲) تا چه اندازه میتواند در تحقّق بسیاری از مفاسد اجتماعی مانند زنا و… تأثیر داشته باشد.
چه بی عفّتیها و روابط نامشروعی که نقطه آغاز آن یک نگاه است! چه بی بند و باریها و لجام گسیختگیهای خانمان براندازی که از یک نگاه حرام شروع گردیده و در نهایت به شکستن حریم عفاف و پاکدامنی خانوادهای منجر شده است و نمونههای فراوانی از آن را دیده یا شنیدهایم. آمار زناهای محصنه و غیر محصنه رو به رشد و فزاینده است و با آن که هرگز انتظار نمیرود، امروزه میتوان به ویژه در جوامع ایمانی و عفیف، شاهد صدق و گویای این واقعیت تلخ بود. البته نباید جوامع ایمانی را با مناطق لجامگسیخته امروز جهان مقایسه نمود که بهطور قهری موقعیت آنها خارج از بحث است.
البته ما نمیخواهیم بگوییم که علّت تحقّق همه زناها و روابط ناسالم، نگاه حرام است، بلکه میگوییم: نگاه ناسالم یکی از اهرمهای بسیار قوی شیطانی است که میتواند زمینه تحقّق این گونه مفاسد را در جوامع ایمانی فراهم آورد؛ حتّی در بسیاری از روایات صرف نگاه حرام از اقسام زنا شناخته شده است.(۷۳)
نوع پوشش و آزادی انتخاب
در ابتدای بحث، اصل پوشش را به دو شکل ممکن تصویر نمودیم. نوع نخست (پوشش عمومی) مورد حمایت همگان است. حالت خلقت اعضای پنهانی زن و مرد و مواضع خاصّ آن خود بهترین گواه برای لزوم این پوشش برای انسان میباشد و در این امر، تفاوتی میان زن و مرد نیست و حتّی بسیاری از حیوانات در این جهت با انسان مشترکند. بنابراین مخالفتهای سیاسی، الحادی یا گروهی، چیزی جز پردهدری نسبت به عفّت عمومی و لجبازی در مقابل معنویات نیست و نباید در تحقیق و مباحث علمی به آن اهمّیت داد.
آنچه مهم است، نوع دوم پوشش و همان پوشش مناسب میباشد که از اهمّیت ویژهای برخوردار است؛ به همین جهت مورد نقض و ابرام فراوان گروههای مختلف قرار گرفته است که باید به همه سخنان آنان با دقّت و حسّاسیت توجّه نمود.
در آغاز، این نکته قابل توجّه است که بحث از کیفیت و چگونگی پوشش خاص نمیتواند جهت عقلی یا شرعی داشته باشد. عقل تنها میتواند اصل پوشش را به عنوان یک امر کلّی بپذیرد یا رد نماید و شرع هم نسبت به این اصل کلّی در جهت تأمین غرضش گام بر میدارد. هیأت، شکل، نوع و رنگ خاصّ پوشش، پشتوانه عقلی یا شرعی ندارد، بلکه بیشتر، جهات قومی و سنّتی در آن ملاحظه میشود و انسان در این جهت از آزادی عمل و اعمال سلیقه بسیار برخوردار است.
عقل تنها میتواند درباره یک امر کلّی حکم نماید و در جزئیات و خصوصیات آن دخالت نمیکند. شرع نیز هر چه در این زمینه بیان کند، تأسیس در شکل و نوع پوشش نیست، بلکه تنها ارشاد در جهت تأمین غرضش میباشد؛ پس هر گروهی با توجّه به حال و هوای خود در انتخاب نوع و کیفیت خاصّ پوشش آزاد است و هر کس میتواند معیارهای کلی و عام بیان شده را، به هر صورت که بخواهد، شکل دهد.
چادر؛ تنها یک سلیقه
به طور کلّی آنچه مقتضای دلیل و ملاک عفاف زن است، پوششی است که حفاظت از زن و آزادی عمل او را به سهولت فراهم سازد و در این باره اسلام طرح خاصّی ارایه نکرده، بلکه تنها به بیان کلّی آن اکتفا نموده است؛ پس نه چادر، نه مانتو و نه هیچ طرح دیگری، الگو و طرح دینی به طور خاص نیست، بلکه هر یک از اقوام و ملل به مقتضای سنّتهای قومی و قبیلهای خود طرحی را برگزیدهاند که ممکن است هیچ یک هم خالی از اشکال و افراط و تفریط نباشند.
بسیاری از انواع مانتوهای امروزی عفاف زن را تأمین نمیکند. چادر هم، اگرچه بهراحتی و بهطور عادی عفاف و پوشش زن را در بر ندارد، ولی از جهاتی نسبت به مانتو دارای امتیاز است. البته مانتو هم با رعایت خصوصیاتی میتواند بر چادر امتیاز داشته باشد؛ زیرا چادر، آن گونه که مرسوم است، پوشش سهل و آسانی نیست: چادر مرسوم، دو دست زن را به کار گرفته و آنها را از هر فعالیتی محروم و به خود گرفتار میسازد. چادر و سر و موهای زن، هیچ کدام عوامل و مقاطع ثابتی برای محافظت ندارند و در این حال، چادر به آسانی و بهطور قهری میافتد. گیسوان زن، صاف، لیز و سرازیر است؛ چادر هم صاف، لیز، بلند، سنگین، و رهاست؛ سر هم حالت کروی دارد و اینها همه عوامل افتادن چادر یا دشواری در نگه داشتن آن را فراهم میکنند؛ به طوری که اگر به عمد میخواستیم بد حجابی را ترویج کنیم، طرحی بهتر از چادرهای مرسوم نبود! از اینها گذشته چادر، به تنهایی، پوشش کامل را محقّق نمیسازد؛ زیرا تمام قسمتهای آن از دو طرف باز است و نمیتواند یک ستر و پوشش کامل را تأمین کند.
آری، دو دست زن، همچون مرد، در زندگی مورد حاجت اوست و خدای زن، دو دست او را آزاد آفریده است. زن میخواهد کار کند، فرزند یا چیزی را با خود حمل کند و یا درگیر امری شود، ولی با این چادر موجود و مرسوم نمیتوان این کارها را انجام داد.
این چادر تنها بد حجابی آورده و زن را در گیر معصیت و کندی کار میسازد.
بنابراین باید با کارشناسیهای دقیق در جهت تهیه و کارآمد کردن کامل چنین طرحی در الگوهای متعدّد و متفاوت، با رنگهای گوناگون غیر جلف و مضحک و در قالبهای متین و موقّر اقدام شود تا زنها از بد حجابی و بیپوششی نجات یابند و عفاف و پوشش آنان به راحتی و بهطور کامل تحقّق پذیرد.
چگونگی و چیستی پوشش
بعد از آن که در بحث پوشش و حجاب گفته شد:«چادر طرح کامل و درستی نیست، بلکه تنها یک نوع حجاب یا بدحجابی و پوشش ناقص و سلیقهای – قومی است»، باید به طرح یک پوشش مناسب و عقلایی رسید.
در پوشش باید دو امر مورد اهتمام قرار گیرد: یکی، نوع لباس و دیگری متانت و وقار. به طور صریح باید گفت: چیزی بیشتر از این دو امر در پوشش وجود ندارد و هر چه بیش از این دو امر مطرح شود، تنها سلیقههای متفاوت مردمی است؛ بنابراین یک پوشش، با هر طرح و الگو یا رنگ و شکلی که به دور از هر گونه جلفی و سبکی باشد، برای زن کافی است.
کمیت پوشش، پوشیدگی ظاهر سراسر اندام زن، غیر از دست و صورت میباشد و کیفیت آن وقار و تناسب طبیعی است. حال با هر رنگی باشد، مشکلی ندارد. برای تأمین این دو ضابطه میتوان طرحهای کلّی متعدّد و متنوعی را ارایه کرد که در فرازهای آینده به بعضی از آنها اشاره میشود.
چادر و طرحی جدید
پوششی که به سهولت عفاف و پوشیدگی زن را تأمین نماید، میتواند چادر با طرحی ثابت و ماندگار باشد، بی آن که نیازی به پوششی دیگر یا احتیاجی به دستهای زن باشد؛ به این شکل که قسمت جلو چادر، سرتاسر از زیرگلو دوخته یا بسته و سمت دستها آستین دار باشد و مقاطع ماندگار و ثابتی برایش پیش بینی شود؛ به گونهای که بدون استفاده از دستها چادر به راحتی بر روی سر باقی بماند. در این صورت، چادر مانع آزادی دو دست زن در فعالیتهای فردی و اجتماعی نمیگردد و با وجود آن، زن نیاز به پوشش دیگری هم ندارد. چنین پوششی به راحتی و بیآنکه از انواع پوششهای غیر ضروری دیگر استفاده شود، میتواند مورد استفاده زن قرار گیرد.
اگر این چادر مرسوم، در تأمین کمیت به گونهای باشد که در نگهداری آن بر بدن زن نیاز به دو دست او نباشد و پوشش او را به راحتی تأمین کند، پوششی بسیار خوب است.
برای این منظور ـ همانطورکه گفته شد ـ باید چادرهای مرسوم امروزی، جلو بسته باشد؛ به این صورت که در قسمت جلو زیپ یا دکمه داشته و یا از زیر گلو و اطراف سر و مچها دارای بند و بست باشد. البته لازم نیست که فرم کنونی باقی بماند و میشود کمی جمعتر و با پارچهای کمتر و خصوصیاتی بسیار آزادتر از چادر مرسوم باشد.
این پوشش میتواند همراه با لباسهای دیگر یا بدون هیچ لباسی باشد؛ زیرا در این طرح میتوان تنها با یک چادرِ بند و بست دار، بدون این که نیازی به لباسهای متعدّد دیگر باشد، در اجتماع ظاهر شد. با این طرح لازم نیست چند نوع لباس از قبیل: پیراهن، دامن و مانتو یا روپوش، زیر چادر پوشیده شود؛ هر چند زن میتواند با میل و اختیار خود از لباسهای زیر یا هر لباس دیگری هم استفاده کند. در این نوع پوشش هیچ گاه چادر به سبب باد یا لغزش کنار نمیرود و در نتیجه زیر لباس یا لباس زیر چادر هرگز نمایان نمیگردد و بسیاری از بدحجابیها از میان برداشته میشود.
در جهت کیفیت و شکل نیز هر رنگ و طرحی آزاد است؛ به شرط آن که جلف و سبک و از رنگهای محرّک و فساد آور نباشد؛ پس لازم نیست چادر به طور حتم سیاه رنگ باشد، بلکه از رنگهای گوناگون دیگر هم میتوان استفاده کرد.
تنوّع چادر یا هر پوشش مناسبی در هر سبک و رنگی ممکن است. تنها باید پوششی باشد که جلف و سبک نباشد و نیازمند دست زن هم نباشد تا غرض عقل و دین از پوشش تأمین شود.
مانتو
طرح دوم، استفاده از مانتوهای سرتاسری است. البته نباید بهطوری تنگ باشد که حجم بدن را مشخّص سازد. این مانتو میتواند با دکمه یا زیپ و یا هر نوع وسیله دیگر بسته شود و در هر طرح و رنگی ارایه شود. تنها باید بدن در آن پیدا نباشد، بهطور محسوس به اندام نچسبد و رنگ جلف و زنندهای نداشته باشد.
سبک لباس کار
در طرح سوم، زنها میتوانند از لباسهای سراسری استفاده کنند که مانند لباس کار به صورت آزاد، گشاد، جلو بسته و در رنگهای گوناگون قابل طراحی است؛ چه پوشش سر و گردن از بقیه بدن جدا باشد و چه با هم متّصل و لباس یک تکه باشد؛ همانطورکه لباسهای کار چنین حالتی دارند.
کت و دامن
طرح چهارم استفاده از کت و دامن یا کت و شلوار زنانه است؛ البته به طوری که شباهت کامل با لباس مرد نداشته باشد و زمینههای متفاوت لطافت زن و وقار مردانه در آنها ملاحظه گردد.
نتیجه میگیریم که در ستر و پوشش تنها دو مسأله پوشیدگی و وقار شرط است و هر طرح و رنگی که این دو امر را تأمین کند، بدون آن که به لباسهای مردانه شباهت داشته باشد، بیاشکال است. البته اگر لباسی زنانه و مردانه نداشته و برای زن و مرد مناسب باشد، بهطوری که برای هر دو جنس متناسب و عرضی باشد، استفاده از آن برای زن بیاشکال است. این امر منحصر به لباس نیست، بلکه استفاده از کفش، کلاه، جوراب و لباس زیر، اگر با عفاف، وقار و سنگینی و عدم مشابهت همراه باشد، برای زن و مرد بهدور از اشکال است.
بنابراین به طور خلاصه باید گفت: آنچه دین در این زمینه از زن میخواهد، پوشش و عفاف همراه با وقار معقول و آزادی عمل در تمام زمینههای سالم است؛ همچنین اسلام در پی پوشش خاص یا طرح واحدی نیست و اگر در قرآن کریم هم حدودی مطرح شده است، به واسطه واقعیتهای موجود آن زمان است وگرنه قرآن تنها در صدد بیان یک طرح کلّی است و نسبت به مصادیق خاصّ آن حساسیتی ندارد.
پوشش و تأثیر زمان و مکان
مطلب مهمّی که در این جا باید مورد توجّه قرار گیرد، تنوّع و آزادی در کیفیت و طرح و رنگ لباس است. پوشش زن چون مردان باید با زمان و مکان و موقعیتهای متفاوت اقوام و ملل و فرهنگهای مختلف هماهنگی داشته باشد؛ از این رو لازم نیست همه زنهای مسلمان در سراسر دنیا از یک نوع پوشش و رنگ خاص استفاده کنند؛ همان طور که لازم نیست زنان یک منطقه یک نوع پوشش داشته باشند و یا یک زن همیشه از یک پوشش خاص استفاده کند؛ زیرا موقعیتها و مناسبتها به کیفیتهای متناسب با خود ضرورت میبخشند.
یک زن میتواند به اقتضای زمان و مکان، فصول و ایام و موقعیتهای متفاوت، مانند: میهمانی، عروسی و محیط کار، جنگ و درگیری، پوشش متنوّع و متناسب با خود را داشته باشد.
ممکن است پوششی مناسب کشوری یا فرهنگی خاص باشد، ولی مناسب فرهنگ و کشوری دیگر نباشد؛ همچنانکه ممکن است پوششی مناسب جوان باشد، ولی همان پوشش برای زن سالمندی چون مادرش مناسب نباشد.
پوشش در میادین ورزشی، همچون فوتبال، ورزشهای رزمی، کوه نوردی و دیگر زمینهها باید متناسب با آنها باشد و لازم نیست یک نوع پوشش برای همه موارد استفاده شود. بهطور کلّی آنچه مورد اهمّیت تمام میباشد، این است که هر پوششی در هر شرایطی و با هر فرهنگ و در هر زمان و مکانی باید عفاف و حفاظ لازم را به دور از هرگونه جلفی و تحریک دارا بوده و در تأمین غرض شریعت کاستی نداشته باشد و شریعت هم، بیش از تأمین غرض خود را دنبال نمیکند.
اندام و پوشش زن
حجم
در اینجا بحث بسیار مهم و کارگشایی باقی میماند که باید به طور دقیق مورد بررسی قرار گیرد. با آن که در مباحث پیشین به صورت پراکنده و غیر مستقیم بدین موضوع اشاره رفت، این بحث نیاز به تبیین کامل فقهی دارد و آن امر پوشش حجم بدن زن است.
پس از آن که روشن شد تمام بدن زن پوشش را لازم دارد و پوست و شکل و سطح آن باید از نامحرم پوشیده باشد و در این ویژگی زن با مرد متفاوت است، دو پرسش دیگر پیش میآید: یکی این که آیا حجم و برجستگیهای اندام زن هم باید پوشیده باشد یا تنها پوشاندن پوست و چشم انداز سطح بدن کافی است؟ دیگر آن که: اگر لباس زن نازک، شفّاف و بدن نما باشد، کفایت میکند یا باید به گونهای بدن او را بپوشاند که از اندام او نیز حکایتی نداشته باشد؟
این جاست که طرح نظریات فقها، دلایل شرعی و نقد و بررسی آن در این بحث ضروری به نظر میرسد. در آغاز به نقل فتاوای بعضی از اساتید فقه پرداخته و سپس دلایل مسأله را در پی میآوریم و در نهایت، مقتضای دلیل را بیان خواهیم نمود.
مرحوم محقق صاحب شرایع میفرماید:
«و یجوز للرّجل ان یصلّی فی ثوبٍ واحدٍ و لا یجوز للمرئة الاّ فی ثوبین درع و خمار ساترةً جمیع جسدها عداالوجه و الکفّین؛(۷۴)
مرد میتواند در یک لباس نماز بخواند، ولی زن جایز نیست که نماز بخواند، مگر آنکه پیراهن و روسری داشته باشد تا همه بدنش ـ جز دست و صورت ـ را بپوشاند.» چنانکه میبینید، در کلام محقّق، تنها پوشش تمام تن مطرح است و از اطلاق کلام میتوان دریافت که لباس زن نباید بدن نما و نازک باشد.
آنچه از بیان مرحوم محقق بر میآید، لزوم تعدّد لباس زن در نماز است. این بیان گرچه لسان بعضی از روایات نیز میباشد ـ چنانکه در وسایل آمده:
«و المرأة تصلّی فی الدّرع و المقنعة اذا کان کثیفا؛(۷۵)
زن با پیراهن و مقنعه ضخیم نماز بخواند» ولی باید گفت: ملاک، ساتر بودن و تأمین غرض شارع است و وحدت و تعدد لباس خصوصیت ندارد؛ زیرا اگر یک لباس باشد و پوشش لازم را ایجاب کند، کفایت میکند؛ همچنانکه روایت فرمود:
«اذا کان کثیفا؛
زمانی که لباس ضخیم باشد.» حال، اگر بیش از دو لباس هم بوده و ضخیم نباشد، بدیهی است که نقشی در تأمین غرض شارع ندارد؛ همانطور که در روایت دوم همین باب میفرماید:
«لا یصلح للمرأة المسلمة ان تلبس من الخمر و الدّروع مالا یواری شیئا؛(۷۶)
روا نیست زن مسلمان روسری و پیراهن بدننما بپوشد» که نشان میدهد هیچ لباسی بیتأمین پوشش کفایت نمیکند، هرچند متعدد باشد.
از اینرو همین بیان را صاحب جواهر نسبت به این امر دارد که میفرماید:
«ضرورة کون المستفاد من الاصل و النّصوص و الفتاوی وجوب ستر العورة خاصّةً… من غیر مدخلیةٍ للاتّحاد و التّعدد؛(۷۷)
زیرا بدیهی است که اصل برائت، نصّ روایات و فتوای اصحاب نشان میدهد که تنها پوشش عورت واجب است، بیآنکه وحدت و تعدّد لباس نقشی داشته باشد.» همچنین در ذیل پاسخ به عبارت کتاب مقنعه میفرماید:
«المستفاد نصّا و فتوی من اجزاء مطلق السّتر من غیر اشتراط امرٍ زائدٍ مضافا الی الاصل و….؛(۷۸)
گذشته از اصل برائت، آنچه از نصّ معصومین« علیهمالسلام » و فتوای فقها بر میآید، آن است که در امر پوشش، مطلق پوشاندن کفایت میکند و نکته دیگری شرط نیست.» نیز در همان صفحه میفرماید:
«فلیس الشّرط حینئذٍ الاّسترها؛(۷۹)
در نماز، چیزی جز پوشش عورت شرط نیست.» بنابراین، بیان مرحوم محقق که فرمود: «برای زن جز در دو لباس نماز خواندن جایز نیست» نباید بر عدم جواز حمل شود؛ زیرا تعدد، هیچ نقشی در پوشش ندارد و همانطور که در روایات آمده، تنها تأمین غرض شارع کافی است.
مرحوم سید در کتاب عروه باب ستر میفرماید:
«و الواجب سترلون البشرة و الاحوط سترالشّبح الّذی یری من خلف الثّوب من غیر تمیزٍ للونه و امّا الحجم ای الشّکل فلا یجب ستره؛(۸۰)
مرد باید عورت را بپوشاند و احتیاط آن است که شبح آن را هم-که از پشت لباس بدون تشخیص رنگ پوست دیده میشود – بپوشاند؛ امّا پوشاندن حجم و برجستگی آن واجب نیست.» در عین حال، ایشان در احکام تخلّی میفرماید:
«و اللاّزم ستر لون البشرة دون الحجم و ان کان الاحوط ستره ایضا و امّا الشّبح و هو ما یتراءی عند کون السّاتر رقیقا فستره لازمٌ و فی الحقیقة یرجع الی ستر اللّون؛(۸۱)
آنچه در پوشش لازم است، سطح پوست است؛ نه حجم بدن ـ اگرچه احوط، پوشش حجم است ـ ولی پوشش بدن در شبحی که هنگام نازک بودن لباس دیده میشود، واجب است؛ زیرا در واقع، لباس بدن نماصدق پوشش ندارد.»
در اینجا نسبت به دو عبارت مرحوم سید و نظر ایشان چند امر باید مورد توجه قرار گیرد:
یک. نظر سید در هر دو عبارت نسبت به پوشش پوست، شکل و سطح بدن یکسان است، ولی نسبت به حجم و شبح، نظر ایشان در دو عبارت متفاوت است. در باب ساتر میفرماید: «پوشش شبح احوط است و لباس نباید نازک و بدننما باشد، ولی پوشاندن حجم واجب نیست» و در باب تخلّی میفرماید: «پوشش حجم احوط است، ولی پوشش بهقدر شبح کافی نیست؛ زیرا لباس بدننما صدق پوشش ندارد.» بنابراین سخن صاحب عروه نسبت به حجم و شبح مشکل دارد، اگر چه در مورد اصل پوشش جازم است.
دو. احوط و یا لزوم، گرچه فتواست، ولی فتوایی همراه با تزلزل و احتیاط است و به طور قاطع از آن یاد نمیکند. نسبت به شبح، یکجا لزوم و جای دیگر احوط و در مورد حجم جای دیگر احوط و یک جا عدم لزوم را دارد. در باب ستر، میفرماید: «پوشش شبح که از پس لباس بدون تشخیص رنگ پوست دیده میشود، احوط است» و نسبت به حجم و برجستگیهای بدن ـ که مرادش از شکل همین است ـ میفرماید: «حجم بدن وجوب پوشش ندارد و دلیلی بیش از پوشش سطح نداریم»؛ چنانکه در آغاز عبارت فرمود: «آنچه واجب است، تنها پوشش رنگ بشره است» و مراد از آن همان سطح پوست است ـ نه برجستگیها ـ ولی در باب تخلّی نسبت به حجم احتیاط میکند و پس از آن که شبح را معنا میکند و میفرماید: «نمای سطح بدن است که از پس لباس بدننما دیده میشود»، فتوا میدهد پوشش آن لازم است که در واقع بازگشت به پوشش سطح بدن دارد.
سه. مرحوم سید اینجا هر چند در مقام بیان پوشش عورت مرد است، ولی این حکم با پوشش تمام بدن زن – که عنوان عورت دارد – تفاوتی ندارد؛ زیرا این دو در حکم، یکسانند.
خوب است در این جا بیان مرحوم نراقی ـ که از موقعیت مشخصی برخوردار است ـ آورده شود تا این بحث به خوبی آشکار گردد:
«الثّانیة المعتبر فی تحقّق السّتر ما یعدّ سترا عرفا. الثّالثة یجب فی تحقّق ستر البشرة استتار لونها اجماعا فلوکان السّاتر رقیقا بحیث یحکی ما تحته و لونها لم یکف قولاً واحدا لعدم تحقّق السّتر معه قطعا. و هل یعتبر فیه کونه ساترا للحجم و الخلقة ایضا ام لا؟
ایشان بعد از نقل فتاوا میفرماید:
«اقول انکشاف حجم الشّیء و خلقته بعد استتار اللّون و البشرة تارةً یکون برؤیة شبحه بنفسه من وراء السّاتر کمایری الشّیء من وراء الزّجاجة الکثیفة و من وراء ثوبٍ قریبٍ من العین فانّه کثیرا ما یری شبح ما ورائهما بنفسه ولولم یتمیز لونه فالمرئی حینئذٍ لیس هو الحائل بل شبح الشّیء و اخری یکون بعدم رؤیة الشّبح ایضا بل یکون المرئی هو الحائل فقط و ان حکی هو حجم الشّیء ایضا للصوقه به، فان ارید من حکایة الحجم ما کان من قبیل الاوّل ـ ای رؤیة البشرة ـ فالحقّ هو الاوّل ـ ای وجوب السّتر ـ لعدم تحقّق السّتر معه قطعا و ان ارید الثّانی ـ ای رؤیة الحائل لا نفس الشّیء ـ فالحقّ مع الثّانی ـ ای عدم الوجوب»؛(۸۲)
خلاصه ترجمه کلمات ایشان چنین است: پوشش یک امر عرفی است و آدمی خود میتواند آن را بفهمد. در پوشش، سطح و رنگ پوست مورد اتّفاق فقهاست؛ زیرا بدون پوشیدگی سَطح، پوشش محقق نمیشود. در اینکه حجم هم پوشش میخواهد یا نه، اختلاف است. اگر بعد از پوشش بدن، رنگ و پوست بدون تمییز دیده شود ـ مثل آن که از پس شیشه زنی عریان پیدا باشد ـ اشکال دارد؛ زیرا در این صورت، فرد را میبیند؛ نه شیشه را. لکن اگر پوشش ضخیم باشد که لباس دیده شود، نه سطح پوست و بدن، اشکالی ندارد؛ اگر چه به واسطه چسبیده بودن لباس به بدن، حجم اندام حکایت شود.
مرحوم صاحب مستمسک نیز نسبت به کلام مستند میفرماید:
«مرجعه الی التّفصیل بین الشّبح فیجب ستره و الحجم فلا یجب و هو کلامٌ متینٌ»؛
نتیجه حرف مرحوم نراقی این است که: اگر پوست در حالتی از شبح پیدا باشد، پوشش آن واجب است، ولی پیدا بودن حجم اشکالی ندارد، و این کلام بسیار خوبی است.(۸۳) همین حرف را مستمک از کتاب ذکرای شهید نیز نقل میکند:
«لو کان الثّوب رقیقا یبدو منه الحجم لا اللّون فالاکتفاء به اقوی لانّه یعدّ ساترا؛(۸۴)
اگر لباس به حدی نازک نباشد که اصل بدن نمایان گردد، ظاهر بودن حجم اشکالی ندارد؛ زیرا چنین لباسی صدق پوشش میکند.»
بنابراین، از تمام حرف های این حضرات ـ شهید، نراقی، صاحب مستمک و بسیاری از فقهای دیگر که نقل کلماتشان ضرورت ندارد ـ بهخوبی روشن میشود که پوشش حجم، لازم نیست و لباس زن، تنها نباید بدننما باشد که از پس آن بدن نمایان شود.
در این میان، صاحب جواهر به طور کامل بر تصور موضوع اشراف داشته و در مورد سه امری که در اینجا مطرح است، نظر داده است: پوست بدن بیواسطه، پوست بدن بیتشخیص کامل و حجم و برجستگیهای اندام. ایشان پوشش سطح را واجب دانسته، در مورد پوست بدون تمییز، بنابه احتیاط، پوشش را واجب شمرده و برای حجم، با صراحت، عدم وجوب را عنوان نموده است.
آنچه در بیان این امر و تثبیت موضع آن نقش اساسی دارد و باید نسبت به آن اهتمام کامل داشت، مدارک شرعی و روایاتی است که به چگونگی پوشش زن پرداخته است. پس از بیان کلی و موقعیت اصولی بحث، شماری از این روایات در پی میآید.
همان طور که در مطالب پیشین داشتیم، نباید دو اصل را از نظر دور داشت: یکی، اصل عدم تکلیف شرعی نسبت به هر امری، مگر با احراز دلیل محکم؛ همچون امر پوشش برای زن که دارای دلیل محکم شرعی است؛ دیگری، اصل اشتراک زن و مرد در احکام، جز در مواردی که اختصاص امری به زن یا مرد با دلیل محکم اثبات شود.
با این بیان، پس از احراز قطعی حکم پوشش برای زن بر اساس نصوص و مدارک، این حرف پیش میآید که: آیا صرف پوشش، اگر چه نازک و بدننما باشد، کافی است یا باید ضخیم و غیر قابل رؤیت باشد؟ گذشته از این امر، آیا حجم بدن و برآمدگیهای اندام زن نیز باید مورد پوشش قرار گیرد، به طوری که قابل حکایت نباشد، یا تنها پوشش سطح بدن و ظاهر پوست و اندام کافی است؟ بهطور طبیعی باید پاسخ این دو پرسش را از روایات بهدست آوریم؛ اگر چه کلیات آن از آیات الهی برداشت میشود که در مقام خود بیان شد. در اینجا به برخی روایات در این مورد اشاره میشود.
روایات پوشش
– عن ابی عبداللّه« علیهالسلام » قال: «لا یصلح للمرئة المسلمة ان تلبس من الخمر و الدّروع مالا یواری شیئا؛(۸۵)
زن مسلمان نباید روسری و پیراهنی بپوشد که بدنش را نمایان میکند.»
از این بیان به روشنی آشکار میگردد که ملاک، پنهان نمودن سطح بدن زن است و بدون آن پوشش صدق نمیکند و روایت به بیش از ستر ـ که پوشاندن حجم است ـ اشارهای ندارد.
– عن محمّد بن مسلمٍ قال: «رأیت ابا جعفرٍ « علیهالسلام » یصلّی فی ازارٍ واحدٍ لیس بواسعٍ قد عقده علی عنقه فقلت له: ماتری للرّجل یصلّی فی قمیصٍ واحدٍ؟ فقال: اذا کان کثیفا فلا بأس به؛(۸۶)
محمد بن مسلم گوید: دیدم حضرت امام باقر « علیهالسلام » با پیراهن تنگی که کناره آن را برگردن مبارکش انداخته بود، نماز میخواند. پرسیدم: نظر شما درباره مردی که با یک پیراهن نماز میگزارد، چیست؟ فرمود: اگر ضخیم بوده و بدننما نباشد، اشکالی ندارد.»
این روایت، گذشته از بیان حضرت، عمل ایشان را هم در بر دارد و به خوبی میرساند که بر مرد تکلیفی جز پوشش سطح بدن نیست؛ همان چیزی که راوی را برانگیخت و هنگامی که حضرت مشغول نماز بود، آن را در ذهن خود پروراند تا از حضرت بپرسد و حضرت در جواب، ملاک را بیان کرد که لباس اگر بدننما نباشد، کافی است.
در اینجا ممکن است اشکال شود که: نطاق این حدیث نسبت به نماز مرد است و حرفی از زن و پوشش در غیر نماز نیست.
در پاسخ باید گفت: همانطور که بیان شد، بدون اثبات خصوصیت، تفاوتی میان زن و مرد در احکام نیست؛ چنانکه در پوشاندن عورت یا پوشش زن در نماز با غیر نماز تفاوتی ندارد، بلکه پوشش در نماز از اهمّیت بیشتری برخوردار است. صاحب جواهر در این زمینه میفرماید:
«و الکثافة لاتفید الاّ ستر اللّون، و لانّ جسد المرأة کلّه عورةٌ، فلو وجب ستر الحجم وجب فیه و هو معلوم البطلان فی الصّلاة فضلاً عن غیرها؛(۸۷)
مراد ایشان از کثیف بودن لباس، همان بدننما نبودن است نه حجمنما نبودن، چراکه میفرماید: «بدن زن عورت است، اگر پوشش حجم واجب بود باید در نماز واجب میشد، و از آنجا که بطلان این حکم در مورد نماز آشکار است، چگونه میشود که در غیر نماز پوشش حجم واجب باشد!» از این بیان، اهمیت نماز و عدم وجوب پوشش حجم به طور مطلق روشن میشود. بنابراین، در پوشش عورت تفاوتی میان زن و مرد یا نماز و غیر نماز نیست و این روایت، چیزی بیش از پوشش سطح اندام را دنبال نمیکند.
– عن محمّد بن مسلمٍ قال: قلت لابی جعفرٍ« علیهالسلام »: «الرّجل یصلّی فی قمیصٍ واحدٍ فقال: اذا کان کثیفا فلا بأس به و المرئة تصلّی فی الدرّع و المقنعة اذا کان الدّرع کثیفا؛(۸۸)
محمّد بن مسلم میگوید: از امام باقر« علیهالسلام » درباره مردی سؤال کردم که در یک پیراهن نماز میخواند. حضرت فرمود: اگر ضخیم باشد، ایرادی ندارد و زن نیز با مقنعه و پیراهن ضخیم میتواند نماز بگزارد.»
صاحب وسایل در ذیل همین حدیث میفرماید:
«کثیفا؛ یعنی: اذا کان ستیرا»؛
لباس تنها باید پوشش داشته باشد و حرفی در مورد پوشش حجم به میان نمیآورد.
این روایت، ملاک را پوشش سطح بدن قرار داده و تفاوتی میان زن و مرد نگذاشته و تنها به جهت پوشش سر و گردن در زن مقنعه را اضافه نموده است؛ از اینرو، اگر لباسی سراسری باشد که تمام اندام و سر و گردن زن را بپوشاند، کافی است و لازم نیست دو تکه باشد؛ زیرا همانطورکه گفته شد، ملاک پوشش است؛ نه وحدت یا تعدد لباس.
لباسهای بدننما
در کتاب وسایل، آداب حمّام، روایات متعدّدی وجود دارد که از پوشیدن لباس رقیق و نازک توسّط زن نهی کردهاند. از آنجا که این روایات نطاق یکسانی دارند، تنها به دو روایت اکتفا میشود. در روایت ششم این باب آمده است:
فی وصیة النّبی لعلی« علیهالسلام » قال: «یا علی! من اطاع امرأته اکبّه اللّه عزّ وجلّ علی وجهه فی النّار.» قال علی« علیهالسلام »: «و ما تلک الطّاعة؟» قال: «… لبس الثیاب الرّقاق؛(۸۹)
در سفارش پیامبر « صلیاللهعلیهوآله » به حضرت امیر« علیهالسلام » آمده است: یا علی! هر کس از زنش اطاعت کند، خداوند عزّوجلّ او را با صورت در آتش جهنم میافکند. حضرت علی« علیهالسلام » پرسید: «مقصود از این اطاعت چیست؟» حضرت رسول « صلیاللهعلیهوآله » فرمود: «این که زن او لباس نازک و بدننما بپوشد.»
در روایت هفتم میافزاید:
لبس الثیاب الرّقاق فیجیبها»؛
اطاعت بدین صورت است که زن بخواهد لباس نازک بپوشد و مرد آن را برایش فراهم سازد. گفتنی است که آنچه در روایات این باب در مورد لباس آمده، همگی تحت عنوان «لبس الثّیاب الرّقاق» است؛ لباسی که نازک و بدننما باشد.
صاحب جواهر پس از آن که نسبت به عدم لزوم تعدد لباس فرمود: «اصل، نصوص و فتاوا تنها وجوب پوشش سطح را میرساند و امر دیگری شرط نیست» و از آن روشن شد که تعدد لباس یا پوشش حجم، شرط زایدی است و دلیلی بر آن نداریم، استدراک میکند:
«نعم فی اعتبار سترها حتّی حجمها خلافٌ بین الاصحاب خیرة الفاضلین… الثّانی للاصل و تحقّق السّتر و لتجویز الصّلاة فی قمیصٍ واحدٍ اذا کان کثیفا… و الکثافة لا تفید الاّ ستر اللّون»؛
آری، در این که پوشش عورت و حتّی حجم آن لازم باشد، در میان اصحاب و فقهای شیعه اختلاف هست، ولی نظر فاضلین و بسیاری دیگر این است که پوشاندن حجم عورت واجب نیست؛ پس برای مرد، در هنگام نماز، جز پوشاندن عورت لازم نیست و پوشاندن حجم و برجستگی آن شرط نمیباشد.
آنگاه ایشان برای عدم وجوب پوشش حجم چند دلیل میآورد: نخست، اصل برائت؛ دوم، تأمین ستر واجب، بدون پوشش حجم هم محقّق میشود؛ و سوم، در روایات، نماز با یک پیراهن ضخیم جایز شمرده شده است… و ضخیم بودن، چیزی بیش از پوشش رنگ پوست را نمیرساند. بنابراین، گذشته از آن که نسبت به وجوب پوشش حجم دلیلی نداریم، دلایل متعددی بر عدم پوشش نیز دارا هستیم.
از این روایات و کلمات فقها به خوبی استفاده میشود که لباس زن نباید بدن نما، شفّاف و بهگونهای باشد که پنهانیهای بدن در آن دیده شود و تا آنجا که مانع از دیدن پوست شود، کافی است؛ همچنین واجب نیست که زن حجم بدن را هم پوشانده و برجستگیهای اندامش را از نگاه نامحرم دور بدارد.
تنها چیز قابل توجّهی که در میان روایات و کلمات مخالف این بیان وجود دارد، مرفوعه «احمد بن حمّاد» است که در این مقام لازم است از آن یاد شود.
مشکلات حدیث صفّ
– عن احمد ابن حمّاد رفعه الی ابی عبداللّه « علیهالسلام » قال: «لا تصلّ فیما شفّ او وصف»؛(۹۰)
نقل از امام صادق« علیهالسلام » است که میفرماید: «با لباسی که بدن را نمایان میسازد یا از اندام حکایتی دارد، نماز نگزار.»
مرحوم صاحب وسایل بعد از نقل حدیث میفرماید:
«یعنی الثّوب المصقّل»؛
مراد لباس صاف و نازک است»؛ سپس میافزاید:
«و ذکره الشّهید فی (الذّکری) ثمّ قال: او وصف بواوین ای حکی الحجم و فی خطّ الشّیخ اوصفّ بواوٍ واحدٍ»؛
شهید در «ذکری» این حدیث را نقل کرده، سپس گفته است: یا «وَصَف» با دو واو است؛ یعنی لباس، حجم را حکایت کند. و در نوشته شیخ طوسی آمده است: یا «صفّ» با یک واو.
در این روایت، چند مشکل عمده وجود دارد که به اختصار عنوان میشود:
یک. این روایت مرفوعه بوده و دارای ضعف سند است؛ از اینرو اعتبار ندارد؛ به ویژه این که نسبت به هیچ یک از واژههای «صفّ» و «وصف» روایت مشابهی نداریم.
دو. در نسخه موجود وسایل که «او وَصَف» است، واو زاید است و نسخه باید بیواو «صفّ» به معنای صاف و صیقلی باشد؛ چنانکه صاحب وسایل خود به همین واژه معنا میکند که میفرماید: «یعنی الثّوب المصقّل». قرینه دیگر بر این برداشت آن است که در هنگام نقل کلام ذکری، «ثمّ قال: او وَصَفَ بواوَین» را مطرح میکند که این نقل مقابل نقل بدون واو است که خود آورد و معنا کرد؛ زیرا اگر با واو آورده شود و وصف باشد، صحیح نیست که بگوید: «یعنی الثّوب المصقّل»؛ چنانکه در نقل با دو واو از قول شهید در ذکری میآورد: «وصف ای حکی الحجم» که وصف به معنای حکایت اندام باشد و از اینرو لباس ضخیم هم اگر تنگ باشد، قابل حکایت است؛ پس نسخه وسایل باید صفّ باشد؛ نه وصف.
سه. ایراد دیگر این که در نقل شهید آمده است:
«و فی خطّ الشّیخ اوصفّ بواوٍ واحدٍ».
شهید میفرماید: «در نوشته شیخ طوسی [در تهذیب] صفّ بیواو آمده است» که از تردّد و تعدّد نقل و اجمال در حدیث حکایت میکند. در هر حال، اگر این واژه بیواو باشد، به حجم ربطی ندارد و اگر با واو باشد، ممکن است قابل استدلال باشد، ولی بر اساس قاعده، در ظرف اجمال، زمینه استدلال برچیده میشود و تنها به قدر متیقّن میتوان تمسّک کرد که همان «صفّ» و به معنای بدننماست. افزون بر تمام این ایرادها روایت باز هم اجمال پیدا میکند و گفته میشود: «صفصف یا ضفّ هم وارد شده» و از اینرو اهمال حدیث بیشتر میگردد.
چهار. بر فرض آن که حدیث صحیح بوده و اجمالی هم در میان نباشد و نسخه «وصف» نیز صحیح باشد، باز هم روایت قابل استدلال نیست؛ زیرا ممکن است گفته شود: «وصف» به معنای لباس نازکی است که به شبح حکایت از سطح بدن زن میکند و لازم نیست به معنای حکایت از حجم باشد؛ به ویژه این که روایات «رقاق» و روایات «شفّ» این برداشت را تأیید و تقویت میکنند؛ چنانکه در همین باب آمده است:
عن علی« علیهالسلام » فی حدیث الاربعمائة قال: علیکم بالصّفیق من الثّیاب فانّ من رقّ ثوبه رقّ دینه لایقومنّ احدکم بین یدی الرّبّ جلّ جلاله و علیه ثوبٌ شفّ؛(۹۱)
در حدیث اربعمائه از قول امیرمؤمنان« علیهالسلام » نقل شده که فرمود: «لباس ضخیم بپوشید؛ چراکه هر کس لباسش نازک باشد، دینداریاش هم ضعیف و سست است. هیچ یک از شما نمیتواند در پیشگاه پروردگار بایستد و لباسش نازک باشد.»
لباس صفیق در این روایت، همان لباس ضخیم و دارای بافت محکم را گویند؛ چنانکه گفته میشود: «صَفُقَ الثّوب»؛ پیراهن سخت و محکم بافته شد. قرینه این بیان، آن است که در ادامه همین روایت میفرماید: «آن که لباسش نازک باشد، دینش هم ضعیف و کم رمق است و کسی با لباس نازک و شفّاف نمیتواند در مقابل پروردگار بایستد.» بنابراین، به خوبی از این دو جمله روشن میشود که مراد از واژه «صفیق» همان «کثیف» در روایات پیشین است؛ چنانکه «صفّ» و «شفّ» گرچه در معنا تفاوت دارند و شفّ لباس بدننمای درشت بافت است ـ مانند دستهای از بافتههای پشمی ـ و صفّ پارچه نازک ریزباف است ـ مانند حریر و ابریشم ـ ولی در بدننما بودن مصداق مشترکی دارند.
مسؤولیت زن و جامعه سالم
از تمام این مطالب روشن شد وظیفه شرعی زن در زمینه پوشش، تنها این است که در انظار عموم و در مقابل نامحرم لباس نازک و بدننما نپوشد ـ بهطوری که پنهانیهای بدن را آشکار سازد ـ و پوشش حجم بدن لازم نیست، مگر آن که زمینه تحریک یا توجّه کسی را به دنبال داشته باشد؛ پس لباس زن نباید جلف یا بهگونهای تنگ باشد که بهطور مشخص و ملموس محرّک یا مورد توجّه بوده و افراد را به گناه اندازد.
این نکته نیز شایان توجّه است که بسیاری از مشکلات و تحریک پذیریهای بیمورد، ناشی از آلودگیها، کاستیها و عدم سلامت جامعه و افراد است. شماری از افراد با چنین ناهنجاریهایی دست به گریبانند که نمیتوانند خود را با احکام الهی هماهنگ سازند و همین امر موجب گردیده که دستهای از سنتهای سختگیرانه در میان مردم بروز نماید و آن را به غلط به اسلام و شریعت نسبت دهند؛ از اینرو در یک جامعه سالم و پویای اسلامی با وجود سلامت افراد و برطرف سازی کاستیهای اعتقادی، اخلاقی و اقتصادی و در نهایت جنسی و نفسانی، میتوان بهراحتی و بهدور از تنگنظریهای بیمورد، زندگی سالم همراه با آسایش بیشتری داشت.
———————————————————————————-
۱- «منیعة رأت النّبی« صلیاللهعلیهوآله » روت عنها ابنتها قریبةٌ أَنّها اَتت النّبی« صلیاللهعلیهوآله » فقالت: یا رسول اللّه! النّار النّار! فقام الیها رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله » فقال: ما نجواک؟ فاخبرته بامرها و هی منتقبةٌ. فقال: یا امة اللّه! اَسفری فانّ الاسفار من الاسلام و انّ النّقاب من الفجور؛ اُسدُالغابه، ج۵، ص۵۴۹
«منیعه» از زنانی است که پیامبر اکرم« صلیاللهعلیهوآله » را از نزدیک مشاهده کرده است. دخترش (قریبه) نقل میکند: مادرم خدمت پیامبر خدا« صلیاللهعلیهوآله » رسید و عرض کرد: ای رسول خدا! آتش، آتش!. در این هنگام پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » در برابر او ایستاد و فرمود: با خودت چه زمزمه میکنی؟ او در حالی که نقاب به چهره داشت، حضرت را از حادثهای که برایش اتّفاق افتاده بود، خبر داد. آن گاه رسول خدا به او فرمود: ای بنده خدا! صورت خود را بازگذار؛ زیرا سیره و روش اسلام بازگذاشتن صورت است و نقاب، خود حکایت از فساد میکند و فساد آفرین است.» (توضیح و شرح این روایت در آخر همین بخش صفحه ۱۰۲ خواهد آمد.)
۲- بدحجابی سنّتی: پوشش با چادر به گونهای که غرض شرعی تأمین نشود و همچون حالت عریانی، سینه، پا، موها و گردن مشاهده شود.
۳- بدحجابی مدرن: مراد، پوششهای ناقص نیمه سکس، بیرون گذاشتن مو با اغراض سیاسی و خودنماییهای جلف و اطوارگونه امروزی است.
۴- عن عمروبن ابی المقدام عن ابی جعفر« علیهالسلام » و عن عبدالرّحمن بن کثیر عن ابی عبداللّه« علیهالسلام » قال: «انّ امیرالمؤمنین« علیهالسلام » فی رسالته الی الحسن« علیهالسلام »: ایاک و التّغایر فی غیر موضع الغیرة فَانّ ذلک یدعو الصّحیحة منهنّ الی السّقم و لکن احکم امرهنّ فان رأیت عیباً فعجّل النّکیر علی الصّغیر و الکبیر فان تعینت منهنّ الرّیب فیعظّم الذّنب و یهوّن العتب؛ کافی،ج۵،ص۵۳۷،ح۹٫
امام باقر« علیهالسلام » و امام صادق« علیهالسلام » میفرمایند: امیر مؤمنان علی« علیهالسلام » در نامهاش به امام حسن« علیهالسلام » نوشت: از غیرت بیجا بپرهیز که این امر، زنان سالم و پاکدامن را به ناپاکی گرایش میدهد، لیکن بر ناپسندیهای آنان سخت بگیر؛ پس اگر عیبی را از آنان دیدی، بی درنگ، بر کوچک و بزرگ آنان معترض شو و اگر مفسدهای از آنان مشاهده شد، باید آن گناه، بزرگ گرفته شود و متّهمان به آسانی و با رأفت و رحمت توبیخ گردند.»
۵- عن ابی عبداللّه« علیهالسلام » قال: قال رسول اللّه « صلیاللهعلیهوآله »: «ای امرأةٍ تطیبت ثمّ خرجت من بیتها فهی تلعن حتّی ترجع الی بیتها متی ما رجعت؛ فروع کافی،ج۵،ص۵۱۸،ح۲٫
امام صادق« علیهالسلام » میفرماید:رسول خدا« صلیاللهعلیهوآله » فرمودند: هر زنی که خود را خوشبو نماید و از خانه خارج شود، پیوسته مورد لعن و نفرین فرشتگان است تا به خانه برگردد».
– «عن النّبی « صلیاللهعلیهوآله »: یا فاطمة! ما من امرأةٍ تزینت بزینةٍ حسنةٍ و خرجت من بیتها باحسن ملبوسٍ حتّی ینظر الیها النّاس الّا لعنتها ملائکة السّماوات السّبع و الارضین و کانت فی غضب اللّه حتّی تموت و یوءمر بها الیالنّار؛ الشهاب،ص۶۹٫
پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » به حضرت زهرا(س) فرمودند: فاطمه جان! هر زنی که برای جلب توجّه مردمان، خود را بیاراید و با لباس جلف و نامناسب از خانه بیرون رود، فرشتگان آسمانها و زمین، او را نفرین نمایند و پیوسته مورد غضب الهی است تا آن گاه که بمیرد و وارد آتش جهنّم گردد».
البته این در صورتی است که زن توبه نکند و تا زنده است، این حالت را داشته باشد.
– ونهی النّبی« صلیاللهعلیهوآله » «ان تتزّین لغیر زوجها فان فعلت کان حقّا علی اللّه عزّوجلّ ان یحرقها بالنّار؛
روضةالمتقین،ج۹،ص۳۴۰/بحار،ج۱۰۳،ص۲۴۳٫
پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » نهی فرمودند که زن، خود را برای غیر شوهر خویش آرایش کند؛ اگر چنین کرد، سزاوار است که خداوند او را به آتش بسوزاند».
– عن ابی عبداللّه « علیهالسلام » قال: «انّ امیر المؤمنین« علیهالسلام » نهی عن القنازع و القصص و نقش الخضاب علی الرّاحة و قال: انّما هلکت نساء بنیاسراییل من قِبَل القصص و نقش ک Á الخضاب؛ فروع کافی،ج۵،ص۵۱۹،ح۱٫
امام صادق« علیهالسلام » فرمود: امیرمؤمنان« علیهالسلام » زنان را از جمع کردن مو بر روی سر و ـ به قول معروف ـ فُکل گذاشتن و حنابستن کف دست [نوع آرایش آن زمان] نهی نمود و فرمود: زنان بنی اسراییل تنها به واسطه این دو امر نابود شدند».
– «عنه« صلیاللهعلیهوآله » نهی ان تلبس المرأة اذا خرجت ثوباً مشهوراً او تتحلّی بمالهصوتٌ یسمع؛
مستدرک الوسائل،ج۱۴،ص۲۸۰،ح۵٫
پیامبراسلام« صلیاللهعلیهوآله » نهی فرمودند که زنان هنگام بیرون رفتن از خانه لباس انگشتنما بپوشند یا با زیورآلاتی همچون خلخال و النگوی صدادار خود را زینت کنند».
۶- عن ابی عبداللّه« صلیاللهعلیهوآله » قال: «لاینبغی للمرأة أن تجمر ثوبها اذا خرجت من بیتها؛
کافی،ج۵،ص۵۱۹،ح۳٫
امام صادق« علیهالسلام » فرمودند: شایسته نیست که زن هنگام خروج از خانه، خود را برای مردم خوش بو کند».
۷- عن ابی عبداللّه « علیهالسلام » قال: قال رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله »: «لا تحلّ لامرأةٍ حاضت ان تتّخذ قصّةً اوجمّةً؛ کافی،ج۵،ص۵۲۰،ح۲٫
امام صادق« علیهالسلام » میفرماید: پیامبر خدا« صلیاللهعلیهوآله » فرمود: زنی که بالغ شده نباید فکل بگذارد یا موهایش را روی سر جمع کند».
۸- «یا امةَ اللّه! اَسفری فانّ اِلاسفار من الاسلام و انّ النقاب من الفجور؛ اُسدالغابه،ج۵،ص۵۴۹٫
ای بنده خدا! صورت خویش را باز بگذار که بازگذاشتن صورت، سیره و روش اسلام است و نقاب، خود فساد آفرین است».
۹- موارد اوّلیه بیماری ایدز در سال ۱۹۸۱ میلادی در بین چند مرد هم جنس باز در آمریکا مشاهده شد. آن زمان رسانههای گروهی از بیماری مهلکی که در میان هم جنس بازان بروز یافته بود، خبر دادند. مدّت کوتاهی تصور میرفت که این بیماری نوعی نقص ایمنی مربوط به هم جنس بازان است، امّا دیری نگذشت که خون آلوده آنها از طریق تزریق به دیگران – از جمله معتادان – انتقال یافت. این بیماری حتّی از طریق مادران در هنگام بیماری، حاملگی، زایمان و شیردهی به کودکان هم سرایت کرد؛ زیرا بهطور حتم، فرزند مادری که آلوده به میکروب ایدز است، در هنگام بارداری و زایمان یا شیردهی ایدز میگیرد. علاوه بر مادران و فرزندان آنها، مردان نیز از طریق زنها و مردهای آلوده یا از طریق فرآوردههای خونی مبتلا به ایدز میشوند.این بیماری، بعد از جنگ جهانی دوم، بزرگترین بلای جامعه بشری است که هنوز هم درمان کاملی ندارد و تنها راه مبتلا نشدن به آن پیشگیری است. لازمه پیشگیری از آن هم رعایت موازین اخلاقی، حفظ حریم مقدّس خانواده و توجّه به موازین بهداشتی در استفاده از وسایل مشترک است.
۱۰- قال رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله »: «النّساء حبائل الشّیطان»؛ مستدرک الوسائل،ج۲،ص۵۳۲٫
۱۱- قال رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله »: «شرّ الاشیاء المرأة السَوْء»؛ همان،ص۵۳۳٫
۱۲- عن الصّادق« علیهالسلام » عن آبائه« علیهمالسلام » قال: قال رسول اللّه « صلیاللهعلیهوآله »: «اذا تجامع الرّجل و المرأة فلایتعریان فعل الحمارین فانّ الملائکة تخرج من بینهما اذا فعلا ذلک؛ بحار، ج۱۰۳، ص۲۸۷، ح۲۰٫
امام صادق « علیهالسلام » از پدر بزرگوارش و او نیز از پدرانش و ایشان از رسول خدا« صلیاللهعلیهوآله » نقل میفرمایند: زن و مرد هنگام مجامعت [از ابتدا] مانند بعضی از حیوانات، برهنه و عریان نشوند؛ زیرا این عمل سبب بیرون رفتن ملائکه از میان آنها میشود».
۱۳- عنه« صلیاللهعلیهوآله »: «انّه نهی ان تمشی المرأة عریانةً بین یدی زوجها و ان یتعرّی الرّجل مع اهله؛
مستدرک، ج۱۴، ص۲۸۰٫
رسول خدا« صلیاللهعلیهوآله » نهی فرمودند از این که زن [همیشه] به صورت برهنه و عریان پیش روی شوهرش ظاهر شود و نیز مرد در مقابل همسرش همیشه عاری از هرگونه پوشش باشد».
۱۴- بقره/۲۷۵٫
۱۵- همان.
۱۶- عروه/۱۸۴٫
۱۷- اعراف / ۴۶٫
۱۸- ص/۳۲٫
۱۹- فصّلت / ۵٫
۲۰- اسراء / ۴۵٫
۲۱- مریم/۱۷٫
۲۲- مطفّفین/۱۵٫
۲۳- احزاب/۵۳٫
۲۴- احزاب/ ۵۹٫
۲۵- احزاب/۵۹٫
۲۶- نور/۶۰٫
۲۷- نور/۳۱٫
۲۸- جیوب: جمع جیب؛ سینه و جلو گردن را گویند.
۲۹- نور/۳۰٫
۳۰- صفحه ۱۶۶٫
۳۱- اُسدُالغابه،ج۵،ص۵۴۹-۵۴۵٫
۳۲- کافی،ج۴،ص۳۴۴،ح۱٫
۳۳- قُفّاز [بر وزن رُمّان]: نوعی دستکش پنبهای که زنان عرب برای محافظت از سرما به دست میکردند.
۳۴- کافی، ج۴،ص۳۴۴،ح۳٫
۳۵- کافی،ج۴،ص۳۴۵،ح۷٫
۳۶- همان،ص۳۴۶،ح۹٫
۳۷- وسائل الشّیعه، ج۲،باب ۳۳، ص۳۰۶٫
۳۸- از امام« علیهالسلام » در مورد زنی که نقاب زده است سؤال کردم، فرمود: زمانی که نقاب بر موضع سجده قرار نگرفته باشد، اشکالی ندارد، اگرچه باز گذاری صورت بهتر است. التّهذیب،ج۲،ص۲۴۶٫
۳۹- وسائل الشّیعه، ج۳، باب۳۵، ص۳۰۶٫
۴۰- عن حریز قال: قال ابوعبداللّه: «المحرمة تسدّل الثّوب علی وجهها الی الزّقن و عن معاویة بن عمّار عن ابی عبداللّه« علیهالسلام »: انّه قال تسدل المرأة الثّوب علی وجهها من اعلاها الی النّحر اذا کانت راکبةً؛ وسائلالشیعه، ج۵، باب۴۸، ص۱۳۰، ح۶٫
حریز میگوید: امام صادق« علیهالسلام » فرمود: زن محرم پارچه را بر روی صورتش تا انتهای چانه آویزان میکند.
معاویه بن عمّار گوید: امام صادق« علیهالسلام » فرمود: زمانی که زن سواره باشد، پارچه را از بالای صورت تا گردن آویزان کند».
۴۱- شرایع،ص۷۲٫
۴۲- جواهر الکلام،ج۱۸،کتاب حج،ص۳۹۲٫
۴۳- دروس، کتاب حج،ص۱۰۸٫
۴۴- نور/ ۳۱٫
۴۵- نساء/ ۲۳٫
۴۶- توبه/ ۷۱٫
۴۷- جاثیه/۱۹٫
۴۸- انفال/ ۷۳٫
۴۹- مائده/ ۵۱٫
۵۰- کافی،ج۵،ص۵۲۵،ح۱٫
۵۱- کافی،ج۵،ص۵۲۵،ح۲٫
۵۲- کافی،ج۵،ص۵۲۶،ح۳٫
۵۳- به بحث اندام و پوشش زن صفحه ۱۵۱ همین کتاب رجوع شود.
۵۴- فروع کافی،ج۵،ص۵۲۶،ح۱٫
۵۵- فروع کافی، جلد۵،ص۵۲۶،ح۲٫
۵۶- کافی،ج۵،ص۵۲۷،ح۵٫
۵۷- کافی،ج۵،ص۵۲۷،ح۵٫
۵۸- کافی،ج۵،ص۵۴۲،ح۶٫
۵۹- احزاب/ ۳۲٫
۶۰- همان.
۶۱- نور/۳۱٫
۶۲- کافی،ج۵،ص۵۱۹،ح۵٫
۶۳- من لا یحضره الفقیه،ج۴،ص۳/مجموعه ورّام،ج۲،ص۲۵۷٫
۶۴- ایشان که از بزرگان شیعه است، فردی موثق بوده و از اصحاب امام علی بن موسی الرّضا« علیهماالسلام » محسوب میشود؛ همچنین او به محضر مبارک امام هادی« علیهالسلام » نیز رسیده است.(مؤلف)
۶۵- کافی، ج۵،ص۵۳۲،ح۳٫
۶۶- کافی،ج۵،ص۵۲۳،ح۱٫
۶۷-همان،ح۲/ معانیالاخبار،ص۱۶۲،ح۲٫
۶۸- عن ابی عبداللّه « علیهالسلام » قال:… «فلمّا کان فی السّحر هبط علیه جبرئیل « علیهالسلام » بصحفة من الجنّة فیها هریسه فقال: یا محمّد! هذه عملها لک الحور العین فکلها انت و علی و ذرّیتکما فانّه لا یصلح أن یأکلها غیرکم فجلس رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله » و علی و فاطمة و الحسن و الحسین« علیهمالسلام » فأکلوا فاُعطی رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله » فی المباضعة من تلک الأکلة قوّة أربعین رجلاً، فکان إذا شاء غشی نساءه کلّهنّ فی لیلةٍ واحدةٍ؛ کافی،ج۵،ص۵۶۵،ح۴۱٫
امام صادق« علیهالسلام » فرمودند:… سحرگاه، جبرئیل« علیهالسلام » همراه با ظرفی از غذای مخصوص بهشتی بر پیغمبر اکرم« صلیاللهعلیهوآله » نازل شد و عرض کرد: ای محمد! این غذایی که نزد من است، دست پخت حورالعین است؛ پس تو و علی و فرزندانتان از آن بخورید؛ زیرا هیچ کس جز شما صلاحیت ندارد که از آن بخورد. سپس رسول خدا« صلیاللهعلیهوآله » و علی و فاطمه و حسن و حسین« علیهمالسلام » از آن غذای بهشتی تناول فرمودند و به این وسیله به رسول خدا« صلیاللهعلیهوآله » توان چهل مرد در امر مجامعت با زنان اعطا شد؛ پس هر گاه پیغمبر« صلیاللهعلیهوآله » میخواست، میتوانست با همه همسرانش در یک شب آمیزش نماید.»
۶۹- کافی،ج۵،ص۵۲۴،ح۱٫
۷۰- تهامه: نام منطقهای در حجاز، در آن روزگار.
۷۱- نور/ ۳۱ و ۳۰٫
۷۲- عن علی بن عقبة عن ابی عبداللّه « علیهالسلام » قال: سمعته یقول: «النّظر سهمٌ من سهام ابلیس و کم نظرةٍ اورثت حسرةً طویلةً؛ وسائل الشّیعه،ج۱۶،ص۱۳۸٫
امام صادق« علیهالسلام » فرمود: نگاه آلوده تیری از تیرهای شیطان است و چه بسا نگاهی که حسرت و اندوهی طولانی را به دنبال خواهد داشت.»
۷۳- عن ابی جعفر و ابی عبداللّه« علیهماالسلام » قالا: «ما من احدٍ الاّ و هو یصیب حظّاً من الزّنا؛ فزنا العینین النّظر…؛ وسائل الشیعه،ج۷،ص۲۶۴،باب۱۴٫
کمتر کسی یافت میشود که به سهمی از زنا نرسیده باشد؛ چرا که زنای چشم، نگاه آلوده آن است.»
۷۴- شرایع، کتاب صلات، ص ۲۰، عنوان السادس.
۷۵- وسائل، ج۲،باب ۲۱، ح ۱٫
۷۶- وسائل،ج۲،باب۲۱،ح۲٫
۷۷- جواهر،ج۸،ص۱۵۹٫
۷۸- همان.
۷۹- همان.
۸۰- عروه، باب ستر، ص۱۸۴، عنوان امّا الثانی.
۸۱- همان،احکام تخلی،ص۵۵، مسأله ۱٫
۸۲- مستند مرحوم نراقی، ج۱،ص ۲۷۱٫
۸۳- مستمک، ج۵،ص ۲۵۳٫
۸۴- همان.
۸۵- وسائل، ج۲، باب ۲۱، ح ۲٫
۸۶- همان، باب ۲۲، ح ۱٫
۸۷- جواهر،ج۸،ص۱۶۱٫
۸۸- وسائل،ج۲،باب۲۱،ح۱٫
۸۹- وسائل، ج۱، باب ۱۶، آداب حمام، ح ۶٫
۹۰- وسائل، ج ۲، باب ۲۱، ص ۲۸۲٫
۹۱- وسائل،ج۲،باب۲۱،ح۵٫