مشورت یک امر کارشناسی است و هر کس بتواند آن را به درستی انجام دهد، باید از او بهره جست؛ کوچک باشد یا بزرگ، زن باشد یا مرد، و هرگز سن و سال و جنسیت در آن مطرح نیست و تنها پختگی و سلامت را لازم دارد……
موضوعي که دربارهٔ زن مطرح میشود، این است که: چرا از دیدگاه اسلام مشورت با زنان مذموم و ناپسند شمرده شده است؟ با آن که زن همچون مرد از تمام مواهب انسانی برخوردار است، چرا شریعت در مورد زن از خود این همه حسّاسیت نشان داده و تنها به مشورت با مردان سفارش نموده و از مشورت با زن نهی و نکوهش کرده است؟
گناه زن چیست که باید بر اساس این توصیهٔ دینی، به طور ضمنی، مورد تحقیر و سرزنش قرار گیرد و کرامت انسانی او نادیده گرفته شده و به کمال او در اصل بشربودن و همتایی او با مرد در انسانیت و توانمندیهای آن خدشه وارد شود؟
مگر زن عقل، هوشمندی و درایت ندارد که نباید طرف شور و مشاوره واقع شود؟ و مگر تمام عقلانیت و هوشمندی و فرزانگی در مرد گرد آمده که تنها او سزاوار نظر خواهی و چارهجویی است؟! در این صورت باید گفت: لابد آفریدگار انسان، زن را ناقص و ناتمام آفریده و نیمه کاره در میان گردونهٔ هستی رها ساخته و در عوض، کمالات اساسی و امتیازهای ویژهٔ نسل آدمی ـ همچون درایت، کاردانی و خرد ورزی ـ را به مرد بخشیده است!
از سوی دیگر، زن و مرد، هر دو به طور هماهنگ در عرصهٔ زندگی حضور دارند و در ساز و کار و نقش آفرینی و صحنه سازی آن همراهند؛ هر دو در خانه و جامعه و صحنهٔ تلاش فردی و اجتماعی مشارکت دارند و در غمها و شادیها، رنجها و خرسندیها، فرازها و فرودها و آشوبها و تلاطمهای آن سهیمند؛ هر دو در میدان زندگی حاضرند، با امور زندگانی درگیر و سرگرمند، در آن دارای نقش اساسی و تأثیرگذارند و از چند و چون و چرا و چنین آن باخبر و از نارسایی، نابسامانی، مشکلات و حوادثش آگاهند؛ پس چرا اسلام بهواسطهٔ نکوهش مشورت با زنان، در واقع نیمی از جامعهٔ انسانی را فلج به حساب آورده، نادیده انگاشته و جریحهدار ساخته و به طور کلّی زن را انسانی بیاطّلاع، وجودی غیر مؤثّر و عضوی ناتوان در عرصهٔ عمل، اجرا و چارهجویی بهشمار آورده است؟ آیا بر مبنای این سفارش دین، جامعهٔ انسانی و حتّی مردها از توان و نیروهای کاربردی زن محروم نگردیدهاند و استعداد، اقتدار، هویت و اصالت زن نادیده گرفته نشده است؟
در پاسخ این اشکال ابتدا مناسب است شماری از روایاتی را که به این موضوع اشاره دارد، از نظر بگذرانیم:
تست روانشناختی
عن اسحاق بن عمّار رفعه قال: «کان رسول اللّه « صلیاللهعلیهوآله » اذا اراد الحرب دعا نساءه فاستشار هنّ ثمّ خالفهنّ؛(۱)
مفهوم این روایت چنین است که رسول خدا« صلیاللهعلیهوآله » هنگامی که قصد عزیمت به جنگی داشت، زنانش را فرا میخواند و با آنان مشورت مینمود، سپس بر خلاف نظر آنان عمل میکرد.»
این بیان، یک تست روانشناختی است که زنها بر اثر عواطف سرشار به طور غالب تصمیمهای احساسی و زودگذر میگیرند و بدیهی است که دور اندیشی ایجاب میکند انسان تابع احساسات زودگذر و لحظهای نباشد؛ از این رو پیامبر اکرم« صلیاللهعلیهوآله » بر خلاف نظر آنان عمل میکرد تا در امور کلان و عمدهٔ اجتماعی ـ بهویژه مقابله با دشمن ـ احساس و نزدیکبینی بر اندیشه و دوراندیشی غالب نیاید.
پرهیز از اضطراب
ذکر عند ابی جعفرٍ« علیهالسلام » النّساء فقال: «لا تشاوروهنّ فی النّجوی و لا تطیعوهنّ فی ذی قرابةٍ؛(۲)
نزد امام باقر« علیهالسلام » سخن از زنان به میان آمد. حضرت فرمودند: «با زنان دربارهٔ اسرارتان مشورت نکنید و در اموری که مربوط به خویشان است، از آنان پیروی نکنید.»
این بیان هم جهات چندی را در بردارد که از اهمّیت بالایی برخوردار است و به طور خلاصه از دو جهت آن یاد میشود:
الف) روشن است که زندگی مشکلاتی دارد و دستهای از امور و مشکلات مربوط به مرد است که او خود باید آنها را هموار سازد و نباید آنها را در خانواده مطرح سازد و دل همسرش را خالی کرده و سبب اضطراب او شود. باید دانست مشورت با زنان در اینگونه امور وارد ساختن ناهنجاریهای بیمورد بر آنهاست؛ زیرا مشورت با فردی منوط به ارایهٔ آن امر است و این بدان معناست که پیش از تحقّق مشورت، مشکل به حریم خانواده و زن تحمیل شود.
ب) روایت نظر به این دارد که مشورت با زن، آن هم در مورد اسرار خود، گذشته از تحریک عاطفی او آن موضوع را موجب تزلزل وی نسبت به مرد مینماید. این در صورتی است که آن اسرار مربوط به اموری باشد که مرد در آنها شکست خورده و ضرر و زیان دیده است. در هر حال، با آن که زن شریک زندگی و نزدیکترین فرد به مرد است، مرد نباید با بیان مشکلات سنگین و یا شکستها و نابسامانیهای زندگی، آنها را بر دوش زن بار کند.
ج) مراد از عدم اطاعت در مورد فامیل، فامیل مرد است؛ نه زن. بهطور قهری زنها بر اثر حسّاسیتهای عاطفی، بیشتر از مردها تفاوت میان خویشان را در سر دارند و مرد نباید حال و هوای زن را ملاک تکالیف خود قرار دهد و باید به تکلیف خود عمل نماید؛ نه این که دنباله رو عواطف او باشد.
پس این روایت در پی ارایهٔ راه و رسم درست زندگی است و عدم مشورت در این مورد به جهت ناهنجاریهای جنبی است؛ نه این که زن نمیتواند مورد مشورت قرار گیرد و یا نباید با او در امور زندگی هماهنگی داشت.
خروج از مدار دور اندیشی
قال امیرالموءمنین ـ صلوات اللّه علیه: «کلّ امرءٍ تدبّره امرأةٌ فهو ملعونٌ؛(۳)
امیرموءمنان علی« علیهالسلام » فرمودند: هر مردی که زنی امورش را تدبیر کند، نفرین شده است.»
عن ابی عبداللّه« علیهالسلام » قال: ذکر رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله » النّساء فقال: اعصوهنّ فی المعروف قبل ان یأمرنکم بالمنکر و تعوّذوا باللّه من شرار هنّ و کونوا من خیارهنّ علی حذرٍ؛(۴)
امام صادق« علیهالسلام » میفرماید: رسول خدا« صلیاللهعلیهوآله » از زنان یاد نمود و سپس فرمود: در کارهای خوب ـ کارهای عادی ـ از اطاعت زنان سرپیچی کنید ـ اظهار پیروی نکنید ـ، پیش از آن که شما را به ناشایستها فرمان دهند. از زنان بد به خدا پناه برید و در برابر زنان وارسته هوشیار باشید.
مرد بر اثر محبّتی که به همسر خود دارد، ممکن است تابع عواطف او گردد، آن گاه زندگی از مدار اندیشه خارج گردد و به بیراهه کشیده شود. برای پیشگیری از چنین وضعیتی روایت میفرماید: چنان رفتار کنید که زنها باور نکنند شما مطیع بیقید و شرط آنها هستید که در این صورت ممکن است اهداف بلند زندگی و پایه و پیکرهٔ آن سست و ناپایدار گردد.
قال امیرالموءمنین« علیهالسلام » فی کلامٍ له: «اتّقوا شرار النّساء و کونوا من خیارهنّ علی حذرٍ و ان امرنکم بالمعروف فخالفوهنّ کیلا یطمعن منکم فی المنکر؛(۵)
امیر مؤمنان« علیهالسلام » فرمودند: از زنان بد دوری جویید و در برابر زنان نیک، هوشیار باشید و اگر زنان، شما را به کارهای شایسته ـ کارهای عادی ـ فرمان دادند، اطاعت نکنید ـ اطاعت خود را ابراز نکنید ـ تا در ناشایستها به پیروی شما از خود طمع نورزند.
در دو روایت اخیر، چند مطلب قابل توجّه است:
الف) اگرچه شرارت میان زن و مرد مشترک است و افراد در این امر تفاوتی ندارند، ولی زن با اِعمال شگردها و شرارت خود توسط مرد، میتواند آسیب بیشتری وارد سازد و همین امر علّت سفارش به حذر و احتیاط است.
ب) هشدار در مورد زنان خوب هم به علّت وفور احساس و عاطفه در زن است که هر چند این امر برای زن عالی و مناسب است، ولی نباید سرمشق مردان قرار گیرد و مرد باید مدیریت زندگی را با درایت و هوشمندی بر عهده داشته باشد.
ج) تفاوت میان نکتهٔ نخست و دوم این است که در امر نخست، شرارت میان زن و مرد مشترک است، اگرچه زن توسط مرد میتواند شرارت بیشتری ایجاد نماید، ولی در امر دوم، عواطف زن بسیار شایسته و نیکوست و حتّی مرد از آن بیبهره است؛ در عین حال مرد نباید زندگی را بر همین امر عالی استوار سازد؛ زیرا شایستگی یک وصف در موضعی و برای فردی، دلیلی بر استفاده از آن در غیر مورد مناسب نیست.
د) مخالفت با زنان به جهت عدم فرماندهی و آمریت آنهاست؛ نه به معنای لجاجت با آنان؛ به همین جهت است که در روایت دوم میفرماید: «تا در شما نسبت به انجام کجیها طمع نداشته باشند.»
از این مطالب میتوان نتیجه گرفت که: عواطف زن گرچه یک ضرورت است، ولی نباید مدیریت زندگی را به عهده گیرد و عدم مشورت با زنان یا مخالفت با نظر آنها در کارهای کلان به جهت پیشگیری از مخاطرات است؛ همانطور که حدیث بعد نیز این مطلب را در همین راستا با عبارتی دیگر بیان میکند.
پیشگیری از مخاطرات
عن ابی عبداللّه« علیهالسلام » قال: «تعوّذوا باللّه من طالحات نسائکم و کونوا من خیارهنّ علی حذرٍ و لا تطیعوهنّ فی المعروف فیمرنکم بالمنکر؛(۶)
امام صادق« علیهالسلام » فرمودند: «از زنان بدرفتار به خدا پناه برید و در برابر زنان نیک، هوشیار باشید و در کارهای شایسته از زنان پیروی نکنید تا شما را به نادرستیها فرمان ندهند.»
عن سلیمان بن خالدٍ قال: سمعت ابا عبداللّه« علیهالسلام » یقول: «ایاکم و مشاورة النّساء فانّ فیهنّ الضّعف و الوهن و العجز؛(۷)
سلیمان بن خالد گوید: شنیدم امام صادق« علیهالسلام » میفرمود: از مشورت با زنان بپرهیزید که همانا در آنان کاستی، سستی و ناتوانی است.
این روایت نیز پرهیز از مشورت با زنان را دنبال میکند، ولی بیانی متفاوت با روایات پیشین دارد؛ زیرا عدم مشورت را معلول ضعف و سستی و ناتوانی آنها میداند. در این زمینه باید گفت: مراد این روایت، مشورت با زنها در امور کلان و حسّاس است که عقلانیت، استحکام و همتی بس ستبر و آبدیده طلب میکند. زنان در این موارد بر اثر احساس و عواطف از تصمیمگیری درست و اقتدار و مقابله باز میمانند و این سستی و عجز از صفات زن و یا نسبت به کارها و وظایف عادی و طبیعی او نیست، بلکه سستی و ناتوانی نسبت به صفات و کارهایی است که در محدودهٔ وظایف زنان نیست.
زن تنها در زمینههای عاطفی پیشتاز است و در امور خشن ـ همچون جنگ و ستیز ـ و نیز تصمیمهای کلان اجتماعی و فردی به آسانی درگیر عواطف و احساسات میگردد و باید او را از چنین مواضعی دور داشت و آرامشش را بر هم نزد؛ پس موارد عدم مشورت، امور عادی زندگی و یا زمینههای مشترک زن و مرد نیست و سستی و عجز زن هم در هویت او وجود ندارد، بلکه مقصود کارهای کلان اجتماعی و موارد مهمّ زندگی است و نسبت عجز و ضعف هم به زنان، مربوط به کارهایی است که در شرح وظایف آن نمیباشد.
قال امیرالموءمنین« علیهالسلام »: «فی خلاف النّساء البرکة؛(۸)
امیرموءمنان« علیهالسلام » میفرماید: در عمل نمودن بر خلاف نظر زنان خیر و برکت است.»
بیان حضرت نسبت به وجود برکت در مخالفت با زنها دقت در جهاتی چند را طلب میکند:
الف) مراد از زنها نوع زنان است؛ نه همهٔ آنان؛ چنانکه مشورت با مردهایی که چنین مشکلاتی دارند نیز منع شده است.
ب) برکت در جهت مخالفت آنها قرینه است که این مخالفت در مورد امور غیر عاطفی، همچون جنگ و تلاش فراوان در صحنهٔ زندگی است که زن بهواسطهٔ عواطفش بیش از مرد در پی آرامش و آسایش است و این خود عدم برکت را به خوبی نشان میدهد.
زنان بر اثر حالات خوش خود و زیباییطلبی بیشتر به ظواهر و زیورها میپردازند تا تلاش و جدّیت در کسب و کار که این خلاف برکت است؛ اگرچه زنها خود لطف زندگی را با همین صفات و حالات فراهم میسازند.
پس اگر گفته شود: زن با مرد هیچ تفاوتی از جهت افکار و اندیشه ندارد، ادّعای بیدلیلی است؛ و اگر گفته شود: این تفاوتها آثار خارجی ندارد، سخن بیاساسی است؛ اما اگر گفته شود: زن و مرد گرچه صفات متفاوت دارند، ولی هر یک در جای خود مناسبت خاصّ خود را دارند و نباید شؤون آنان را به هم آمیخت، بسیار درست و به جاست و باید گفت: ارزش زن و موقعیت او با تمام عواطف و احساسات، منافاتی با مدیریت و وظایف سنگین مرد در زندگی ندارد و هر یک باید در عرصهٔ متناسب با خود وارد صحنهٔ زندگی شوند.
سکاندار دریای موّاج زندگی
تمام این روایات ـ که نه از نظر سند و تعدّد مشکل دارند و نه در جهت دلالت قابل انکارند – بر احساسات و عواطف زن ـ که به طور طبیعی در مواقع بحرانی مشکل زاست ـ دلالت میکنند؛ احساساتی که باید در جهت مهار و کنترل آن اهتمام فراوان داشت. نباید با اطاعت بیمورد از زن، طمع او نسبت به فرماندهی در امور زندگی را برانگیخت و سکان کشتی زندگانی را در میان دریای پر جزر و مد و توفانی جامعه با تندبادهای سهمگینش به دست احساسات زنانه سپرد؛ زیرا در صورت سیطرهٔ زن بر تصمیمات اساسی زندگی، خانواده و جامعه با مشکل جدّی و زیان بار مواجه خواهند شد.
دین، زن و مرد را از یک منظر نگاه میکند، مردسالاری و زن سالاری را مردود میداند و تنها با یک دید واقعبینانه ویژگیهای اختصاصی زن و مرد را همراه با وظایف و تکالیف اختصاصی و اشتراکی آنها بیان میدارد؛ چنانچه قرآن کریم در اینباره میفرماید:
«انّ المسلمین و المسلمات و الموءمنین و الموءمنات و القانتین و القانتات والصّادقین و الصّادقات و الصّابرین و الصّابرات والخاشعین و الخاشعات و المتصدّقین و المتصدّقات و الصّائمین و الصّائمات والحافظین فروجهم والحافظات و الذّاکرین اللّه کثیرا والذّاکرات اعدّاللّه لهم مغفرةً و اجرا عظیما؛(۹)
همانا مردان و زنان مسلمان، موءمن، فروتن و فرمانبردار، راستگو، صابر و شکیبا، باخشوع و متواضع، صدقه دهنده، روزه دار، عفیف و پاک دامن و مردان و زنانی که خدا را بسیار یاد کنند، خداوند اسباب مغفرت و آمرزش خود و پاداش معنوی و اخروی بزرگی را برای آنان آماده کرده است.»
در شأن نزول این آیهٔ مبارکه آمده است: زمانی که اسماء بنت عمیس به همراه همسر خود، جعفر بن ابیطالب، از حبشه به مدینه بازگشت، به ملاقات همسران پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » رفت و با آنها به بحث پرداخت که آیا در قرآن، ذکر خیری از زنان به میان آمده است یا خیر؟ آنها در پاسخ گفتند: خیر. آن گاه اسماء خدمت پیامبر رسید و به رسول خدا« صلیاللهعلیهوآله » عرضه داشت: ای رسول خدا! ما زنان در خسران و زیان هستیم؛ زیرا در قرآن کریم، مانند مردان، از ما ذکر خیری به میان نیامده است.(۱۰)
در این هنگام جبرئیل امین بر پیامبر اسلام نازل شد و آیهٔ دلنشین فوق را بر ایشان تلاوت نمود.
پس مراد از روایات مشورت این است که مبادا مرد به واسطهٔ محبّت و علاقه به زن، اسیر هوسهای خود و او گردد و گرنه نسبت به مشورت با زنهای فهمیده و با تجربه در کارها و تصمیمها، سفارش هم شده است؛ چنانکه امام صادق« علیهالسلام » میفرماید:
«ایاک و مشاورة النّساء الاّ من جرّبت بکمال العقل»؛(۱۱)
از مشورت با زنان بپرهیز، مگر با زنی که به کمال عقل آزمایش شده است.
میبینیم که این روایت، همچون دستهای از روایات دیگر، مشورت با زن را در صورت هوشمندی و دارا بودن تجربه نفی نکرده و چنین زنی را از محدودهٔ عدم مشورت خارج میسازد.
در روایت دیگری چنین آمده است:
عن ابی الحسن موسی « علیهالسلام » قال: «کان فی بنی اسرائیل رجلٌ و کانت له امرأةٌ صالحةٌ… فقال الرّجل: انّ لی زوجةً صالحةً و هی شریک فی المعاش فاشاورها فی ذلک»؛(۱۲)
امام موسی کاظم« علیهالسلام » میفرماید: در میان قوم بنی اسرائیل مردی بود که همسری شایسته داشت… آن مرد چنین میگفت: من دارای همسری نیکوکارم که شریک زندگی من است و من در امور زندگی با وی مشورت مینمایم.»
پس مشورت با زن و مرد در صورتی که دارای صفات لازم باشند، مناسب است، با این تفاوت که در مورد مردها گفته میشود: مشورت کنید، مگر با این افراد که صفات نقص دارند، و در مورد زنها گفته میشود: مشورت نکنید، مگر با آنهایی که صفات لازم را دارایند. این تفاوت در بیان، به خاطر غلبهٔ احساس و عواطف در زنان است که باید هنگام مشورت با آنها نیز احتیاط لازم رعایت گردد.
عدم تفاوت زن و مرد در مشورت
اسلام تنها مشورت نکردن با زن را مطرح نکرده است، بلکه ملاک مشورت و عدم آن را صفات کمال و نقص قرار داده و در مواردی مردها را نیز سزاوار مشورتکردن نمیداند؛ زیرا چه بسیار میشود که در مردها هم ملاک و معیار یک مشاور مناسب به چشم نمیخورد و شریعت که احکام خود را بر پایهٔ معیارهای خاص بنا نهاده است، در صورت عدم پیدایش آن معیارها از مشورت با مردها هم نهی میکند.
برای اثبات این مطلب به چند روایت که در همین زمینه وارد شده، اشاره میکنیم تا روشن شود که اسلام از مشورت با مردانی که شرایط مشاوره را ندارند، نهی کرده است؛ چرا که بدون این شرایط خاص نمیتوان از مشورت نتیجهٔ مطلوبی را به دست آورد؛ پس در واقع موضوع مشورت، صفات کمالی است که هر کس آن را دارا باشد ـ زن باشد یا مرد ـ میتواند طرف مشورت قرار گیرد و در صورت فقدان یا کاستی نسبت به این صفات، آنها دیگر صلاحیت این امر را نخواهند داشت.
البته باید دانست که اسلام بهواسطهٔ احساس و عواطف سرشار، زن را در محدودیت بیشتری قرار داده و این امر، خود از سر خیرخواهی و امتنان است؛ همانطور که حضرت امیر« علیهالسلام » میفرماید:
«النّساء ریحانةٌ لیست بقهرمانةٍ»؛(۱۳)
زن ریحانهای است و قهرمان زورمندی چون مرد نیست که بر او بتازید. این امر خود از آگاهی دین و امتنان نسبت به زن حکایت میکند و از سر کاستی یا نقص زن نیست. حال برای نمونه به چند روایت اشاره میکنیم:
مشورت و شرایط مشترک
۱- عن ابی عبداللّه « علیهالسلام » قال: «انّ المشورة لا تکون الّا بحدودها، فمن عرفها بحدودها و الّا کانت مضرّتها علی المستشیر اکثر من منفعتها له فاوّلها ان یکون الّذی یشاوره عاقلاً، و الثّانیة ان یکون حرّاً متدیناً و الثّالثة ان یکون صدیقاً مواخیا، و الرّابعة ان تطّلعه علی سرّک فیکون علمه به کعلمک بنفسک، ثمّ یستر ذلک و یکتمه، فانّه اذا کان عاقلاً انتفعت بمشورته، و اذا کان حرّا متدیناً جهد نفسه فی النّصیحة لک، و اذا کان صدیقا مواخیاً کتم سرّک اذا اطلعته علیه، و اذا اطلعته علی سرّک فکان علمه به کعلمک، تمّت المشورة و کملت النّصیحة»؛(۱۴)
امام صادق« علیهالسلام » میفرماید: «امر مشورت باید دارای شرایطی باشد؛ چرا که با آگاهی از آن شرایط است که مشورت میتواند سودمند باشد وگرنه زیان آن بر مشورت کننده بیش از سود آن خواهد بود.»
سپس حضرت شرایط و ملاکها را به شرح زیر بیان میفرماید:
نخست: فرد طرف مشورت عاقل باشد.
دوم: انسانی آزاده و جوانمردی با دیانت باشد.
سوم: دوستی او برادر گونه باشد.
چهارم: اطّلاعات سرّی که در این مورد در اختیار وی میگذارد، باید به اندازهٔ همهٔ اطّلاع و آگاهی خود فرد از جوانب آن امر باشد تا او بهطور طبیعی بتواند تحلیل مناسبی از قضیه داشته باشد و سپس آن را کتمان نموده و پنهان نگه دارد و اصل حرمت و امانت را پاس دارد.
آن گاه حضرت، فلسفهٔ این شرایط را بیان میفرماید:
در صورت عاقل بودن مشاور، مشورت کننده میتواند از خیر بیشتر بهرهمند گردد.
اگر وی جوان مردی با دیانت باشد، در مشورت، از نهایت کوشش خویش در جهت نصیحت و پند دهی دریغ نمیکند.
اگر دوستی او از سر ایمان باشد، بعد از آگاهی بر مسألهٔ سرّی، آن را بهطور کامل کتمان نموده و مخفی نگاه خواهد داشت.
اگر وی نیز به اندازهٔ مشورت کننده از موضوع آگاهی داشته باشد، مشکل او را بهتر و روشنتر درک خواهد کرد.
در پایان روایت حضرت میفرماید: با رعایت این شرایط است که امر مشورت و نصیحت دهی کامل و تام میگردد؛ پس این روایت آشکارا ملاک مشورت را آگاهی و سلامت بیان میکند و نشانی از جنسیت در آن نیست.
۲- قال الصّادق « علیهالسلام »: «شاور فی امورک ممّا یقتضی الدّین من فیه خمس خصالٍ: عقل و حلم و تجربة و نصح و تقوی، فان لم تجد فاستعمل الخمسة و اعزم و توکل علی اللّه، فانّ ذلک یوءدّیک الی الصّواب… و لا تشاور من لا یصدّقه عقلک و ان کان مشهورا بالعقل والورع»؛(۱۵)
امام صادق « علیهالسلام » میفرماید: «در امور زندگی (مواردی که دین اسلام آنها را جایز میداند) با کسانی مشورت نمایید که دارای پنج خصوصیت باشند: عقل و خردورزی، حلم و نرم خویی، تجربه کافی در مورد مشورت، خیرخواهی و پرهیزگاری.
در نهایت، اگر افرادی با این شرایط را پیدا نکردید، سعی کنید خودتان این اوصاف پنجگانه را در خود ظاهر سازید، سپس تصمیم به انجام یا ترک کار بگیرید و بر خدا توکل کنید که رعایت این شرایط شما را به سوی درستی امر مورد نظرتان سوق خواهد داد… و با کسانی که عقلتان آنها را واجد شرایط نمیداند و تأیید نمیکند، مشورت ننمایید، گرچه به عاقل بودن و پرهیزگاری معروف باشند… .»
اشاره به چند امر نسبت به این روایت قابل اهمّیت است:
الف) امام صادق« علیهالسلام » ملاک مشورت را چون روایت پیشین صفات کمال قرار داده و اشارهای به جنسیت در میان نیست.
ب) این بیان که اگر فرد شایستهای را نیافتی خود اقدام کن، حکایت از تشویق افراد به تحصیل شرایط و استقلالگرایی در تصمیمات و توان انسان برای تحقّق این امر دارد.
ج) مهمتر این که میفرماید: اگر کسی مشهور به آگاهی و سلامت است، ولی تو چنین معنایی را در او نیافتی، باز هم با او مشورت نداشته باش، اگرچه ممکن است تو اشتباه کنی و او دارای چنین صفاتی باشد؛ زیرا تصمیم و کار تو برای خودت ارزش حیاتی دارد و خود باید در این زمینه به اطمینان برسی و گفته دیگران و یا شهرت بیحصول اطمینان نباید ملاک تصمیم و عمل تو قرار گیرد. آری، چه بسیار شهرت و یا گفتههای اغراغآمیز که نسبت به افراد اساس واقعی ندارد.
۳- قال امیرالموءمنین « علیهالسلام »: «من شاور ذوی الالباب دلّ علی الرّشاد»؛(۱۶)
حضرت امیر« علیهالسلام » میفرماید: «کسی که با افراد عاقل مشورت نماید، به راه صحیح هدایت میشود.»
این روایت به سه امر اشاره دارد: خوبی مشورت، مشورت با عاقل و نتیجهٔ مشورت که رهیابی به صواب و سلامت است.
۴- عن رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله » انّه قال: «من استشاره اخوه الموءمن فلم یمحضه النّصیحة سلبه اللّه لبّه»؛(۱۷)
حضرت رسول« صلیاللهعلیهوآله » میفرماید: «اگر فردی با برادر دینی خود مشورت نماید و او خیرخواهی خود را برای آن شخص خالص و خالی از غل و غش نگرداند، خداوند نعمت عقل و درایت را از او سلب مینماید.»
این روایت از یک خیانت و کفران نعمت خبر میدهد که اگر مشاوری از حقگویی دریغ داشت و از سر عمد به باطل ارشاد نمود، خداوند نعمت عقل را از او باز میگیرد و این خود اثر وضعی خیانت و ناخالصی و دغل کاری است.
۵- قال رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله »: «مشاورة العاقل النّاصح رشدٌ و یمنٌ و توفیقٌ من اللّه فاذا اشار علیک النّاصح العاقل فایاک و الخلاف فانّ فی ذلک العطب(۱۸)»؛
حضرت رسول« صلیاللهعلیهوآله » میفرماید: «مشورت با فرد عاقل و خیرخواه، هدایت، برکت و توفیق و سعادتی است از جانب خداوند متعال؛ پس اگر زمانی چنین شخصی شما را راهنمایی کرد، مبادا با آن مخالفت ورزید؛ چرا که چنین مخالفتی رنج و مشقت را بهدنبال خواهد داشت.»
در این حدیث مشورت کننده را هشدار میدهد که با مشاور عاقل مخالفت نداشته باشد؛ زیرا از آثار وضعی چنین تخلّفی پریشانی و حرمان خواهد بود.
۶- قال ابو عبداللّه « علیهالسلام »: «ما یمنع احدکم اذا ورد علیه ما لا قبل له به ان یستشیر رجلاً عاقلاً له دینٌ و ورعٌ»؛(۱۹)
امام صادق« علیهالسلام » فرموده است: چرا زمانی که برای شما یک مسألهٔ تازه (بیسابقه و تجربه نشده) پیش میآید، از مرد عاقلی که متدین و پرهیزگار باشد، نظرخواهی نمیکنید!
این حدیث شریف، ترک مشورت با افراد وارسته را مورد نکوهش قرار میدهد و از آن به دست میآید که مشورت مورد اهتمام شریعت است و تنها یک امر مباح نیست و استفاده از افراد آگاه و سالم مورد اهتمام شارع است.
در روایات پیشین این امر دنبال شد که با چه کسانی مشورت داشته باشید. دستهای از روایات نیز این امر را دنبال میکنند که با چه کسانی مشورت نداشته باشید؛ بدون این که به جنسیت افراد توجّه کند. اکنون چند نمونه از این روایات را مطرح میکنیم:
موانع مشورت
۱- قال الصّادق « علیهالسلام »: «لا تشاور احمق…»؛(۲۰)
امام صادق« علیهالسلام » میفرماید: «با فرد کم عقل مشورت ننمائید.»
۲- قال رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله »: «یا علی! لا تشاور جباناً فانه یضیق علیک المخرج، و لا تشاور البخیل فانّه یقصر بک عن غایتک، و لا تشاور حریصاً فانّه یزین لک شرّها، و اعلم یا علی! انّ الجبن و البخل و الحرص غریزةٌ واحدةٌ یجمعها سوء الظّنّ؛(۲۱)
پیامبر اکرم« صلیاللهعلیهوآله » خطاب به حضرت علی« علیهالسلام » میفرماید: یا علی! با فرد ترسو مشورت نداشته باش؛ چرا که چنین شخصی راه حلّ مسأله را نزد تو دشوار نشان میدهد.»
«با فرد خسیس مشورت نکن؛ زیرا به دلیل بخلش تو را از رسیدن به مقصدت باز میدارد.
«با فرد آزمند و حریص نیز مشورت ننما؛ چرا که چنین فردی به خاطر رسیدن به سود خویش معایب امر را نزد تو زیبا جلوه میدهد.
«و بدان یا علی! ترس، بخلورزی و آزمندی هر سه غریزهای هستند که ریشهٔ هر سهٔ آنها بدگمانی است.»
نسبت به این فراز از نقل باید گفت: این سه صفت نقص، همچون دیگر صفات نفسانی، در انسان زمینههای وجودی دارند ـ حالات خاصّی وجودی در روان انسان بوده و آثار خاصّ وجودی نیز دارند ـ و همانطور که در مباحث فلسفهٔ اخلاق اثبات نمودیم، نباید آنها را عدمی ـ صِرف نبود یک صفت و حالت ـ یا اعتباری پنداشت.
در بسیاری از افراد این صفات، ذاتی، جبلّی و وراثتی یا تربیتی و اکتسابی است و هر یک از آنها میتواند به تنهایی یا با دیگری در فردی وجود داشته باشد. این اوصاف قابل تزاید و زوالند و هر یک از آنها با دیگری یا به تنهایی ناشی از بدبینی، زشت پنداری و خیال پردازی میباشند.
آنچه از این بیان باید استفاده نمود، این است که بدگمانی و سوء ظن در ردیف آن سه نیست، بلکه در طول آنها قرار دارد و علت آنهاست و هر یک از آن سه به تنهایی یا با هم جهت ایجابی دارند و علّت تحقّق آنها در افراد سوءظن میباشد. پس مراد این فراز از نقل که میفرماید: «این سه یک غریزهاند»، این نیست که هر یک در تحقق چهرهای خاص ندارند، بلکه منظور آن است که در صورت پیدایش، سوءظن با هر کدام از این سه ملازمهٔ ایجابی دارد و همانطورکه در تحقّق آنها منافی یکدیگر نیستند در زمینهٔ علیت هم هر سه معلول سوءظن میباشند. همچنین جملهٔ «یجمعها سوء الظّن» ـ که سوء ظن فاعل «یجمع» و «ها» مفعول است و به آن سه برمیگردد ـ به این معنا نیست که سوءظن معلول جمع آمدن آن سه میباشد و آن سه نسبت به سوءظن جنبهٔ ایجابی و علّی دارند، بلکه مراد از «یجمعها» این است که در صورت تحقّق این سه صفت یا هر یک از آن سه در افراد، سوءظن علت عمدهٔ تحقق آنهاست و یکی از لوازم عام و آثار مشترک آنها معلولیت نسبت به سوءظن و بدگمانی است، گرچه هر یک به تنهایی و بهطور خاص همچنین ملازمهای را با سوءظن دارند اگرچه میتوان گفت که سوءظن با آنکه علت این سه صفت نقص یا دستهای از دیگر صفات نقص در افراد میگردد، این صفات نقص نیز علت رشد و افزایش سوءظن میگردند.
دو اصل الهی ـ اخلاقی
در این جا این حرف پیش میآید که: کافر، مشرک و کسی که سوء ظن به خدا دارد، ممکن است ترسو باشند، چون پشتوانهٔ الهی را احساس نمیکنند، یا بخیل و ممسک باشند، چون توکل به حق ندارند، خدا را رزّاق نمیدانند و هستی مخلوقات را از خزانهٔ پروردگار به حساب نمیآورند. حرص میزنند؛ چون خدا را مؤثر نمیداند؛ نه آنکه چون حرص و بخل و ترس دارند، سوء ظن به حق دارند؛ پس در یک کلام، سوء ظن علّت مشکلات اخلاقی است؛ نه آنکه مشکلات اخلاقی موجبات سوء ظن را فراهم سازد.
در پاسخ این پرسش باید گفت: اگرچه اعتقاد به حق و توحید الهی پشتوانهٔ کمالات اخلاقی است و بیاعتقادی مشکلات اخلاقی را در بر دارد، ولی در این مقام، بحث ناظر به این معنا نیست؛ زیرا در یک دید باز و منظر عام و کلّی بیلحاظ ایمان و خدا، انسان حقیقتی است که کمالات اخلاقی، صفات ارزشی و ویژگیهای وراثتی در او آثار خاص خود را دارد؛ همچنانکه نارسائیهای طبیعی ـ نژادی و زیست محیطیاش زمینههای منفی خودرا ایجاب مینماید؛ بهطور مثال: فرد شجاع و کسی که سرشار از بزرگواری است، کمتر میترسد و بخل به خود راه میدهد، اگرچه کافر باشد، و افراد بزدل و ترسو کمتر میتوانند با اراده و اختیار به استقبال حوادث و مشکلات بروند، اگرچه به ظاهر مؤمن باشند.
پس صفات اخلاقی و سجایای فردی در انسان، حقیقتی است که نه تنها با ایمان و آثار آن تنافی ندارد، بلکه ممکن است با کفر و بیایمانی هم سازگار باشد و هر یک از این دو عنوان، زمینههای مثبت و منفی خود را دارد. این نقل شریعت هم تنها به زمینههای طبیعی خلقیات اشاره دارد که در امر مشورت بسیار اهمّیت دارد؛ آری، انسان ترسو، بخیل و حریص بر اثر کاستیهای موجود ـ اگرچه وراثتی هم باشد ـ سوءظن پیدا میکند و ایمانش هم نمیتواند در این مورد چندان مؤثر واقع شود؛ البته ایمان نازل و اعتقاد عادی که در عموم اینگونه افراد وجود دارد، وگرنه اولیای الهی و صاحبان معرفت چنین مشکلات اخلاقی و وراثتی را نمیتوانند داشته باشند؛ زیرا با چنین مشکلاتی هرگز به این مقامات نمیرسیدند.
به هر حال، هر انسانی در زندگی به خرد و اندیشهٔ دیگران نیازمند است؛ زیرا به تنهایی نمیتواند در تمام زمینهها دارای تجربه و معلومات کافی باشد؛ از اینرو اسلام برای این که افراد بتوانند نتیجهٔ مطلوبی از مشورت به دست آورند و به زیانهای احتمالی آن گرفتار نگردند، ملاکها و معیارهایی را بیان میکند تا با توجّه به آن از عواقب ناخوشایند محفوظ بمانند.
نکتهٔ قابل توجّه در این بحث این است که در تشخیص این معیارها بهطور کلّی، جنسیت مطرح نیست. هر کس شرایط یاد شده را دارا باشد، میتواند طرف مشورت واقع شود و در غیر این صورت از مشورت با او نهی شده است.
۳- قال الصّادق « علیهالسلام »: «و لا تشر علی مستبدٍّ برأیه و لا علی وغدٍ و لا علی متلوّن و لا علی لجوجٍ…؛(۲۲)
امام صادق« علیهالسلام » میفرماید: …با شخص خود رأی و زورگو، کم عقل، دمدمی مزاج و یا حیلهگر و لجباز مشورت ننمائید…»
از این روایت به خوبی روشن میشود که: مشورت یک امر کارشناسی است و فردی که مورد مشورت قرار میگیرد، باید دارای صفات مثبتی باشد و از صفات منفی و نقص هم به دور باشد. افراد زورگو، سبک مغز، سست نهاد، لج باز و از خودراضی، صلاحیت این امر را ندارند، بیآن که جنسیت و زن یا مرد بودن در میان باشد.
۴- قال لقمان حکیمٌ لابنه: «یا بنی! شاور الکبیر و لا تستحی من مشاورة الصّغیر؛(۲۳)
لقمان حکیم به فرزندش فرمود: فرزندم! با بزرگتر از خود مشورت کن و از مشورت با کوچکتر از خودت احساس شرم و خجالت نکن.»
این بیان از جناب لقمان است و لقمان حکمت را از خداوند حکایت میکند. همانطور که موسی، یدِبیضا دارد و معجزهاش محسوسات است، اعجاز لقمان اندیشههای بلند و سالم است که در این بیان چه زیبا میفرماید: با افراد بزرگ، برجسته، پخته، آبدیده و کار کشته مشورت کن و هرگز از راهنمایی افراد کم سن و سال، در صورتی که در کلامشان پختگی باشد، شرم نداشته باش.
از این سخن به خوبی میتوان فهمید که: مشورت یک امر کارشناسی است و هر کس بتواند آن را به درستی انجام دهد، باید از او بهره جست؛ کوچک باشد یا بزرگ، زن باشد یا مرد، و هرگز سن و سال و جنسیت در آن مطرح نیست و تنها پختگی و سلامت را لازم دارد.
عاطفهٔ زن و علاقهٔ مرد
بحثی که نسبت به تمام این روایات ممکن است مطرح شود، شیوهٔ جمع میان آنهاست.
ممکن است گفته شود: مراد از افرادی که در این روایات آمده با آنها مشورت کنید، مردها هستند و این روایات به طور کلّی از مشورت با زنها انصراف دارند؛ همانطور که مقتضای جمع میان روایات هم اینگونه است؛ زیرا:
دستهای از روایات ما در مورد این که با چه افرادی باید مشورت کرد و با چه کسانی نباید مشورت داشت، مطلق است، بیآنکه اشاره به جنسیت داشته باشد.
دستهای از روایات هم به صراحت میفرمایند: «با زنها نباید مشورت کنید.» این دسته روایات در جهت مشورت نمیفرمایند که با زنها مشورت کنید، ولی در جهت عدم مشورت، هم به طور کلّی میفرمایند که با چه کسانی مشورت نداشته باشید و هم بهطور خاص روایاتی داریم که میفرمایند: «با زنها مشورت نداشته باشید.» که از جمع میان این روایات ـ کلی و خاصّ ـ بهدست میآید که مشورت با زنان سفارش نشده است، مگر آن که زنی به استثنا خارج شود؛ همانطور که شمار اندکی از روایات دیگر اشاره به این امر داشت. پس بنابه تنها این دسته از روایات چنین میتوان گفت که اگرچه مشورت با زنها به جهت عواطف و احساس و رقّت قلب آنها سفارش نشده، بلکه مورد مذمّت هم قرار گرفته است، ولی در صورتی که زنی از آگاهی و سلامت و صلابت لازم برخوردار باشد، از مورد مذمّت خارج میشود؛ نه آن که مشورت با او مستحسن باشد.
اما به راستی کدام برداشت از این همه روایت، از سر انصاف و آگاهی نیست و کدام برداشت، درست و معقول است؟ اکنون باید گفت: در میان روایات، دو دسته لسان خاص وجود دارد: یک دسته روایاتی که میفرماید: با چه کسانی مشورت کنید یا نکنید، بیآن که اشارهای به جنسیت داشته باشد؛ حتّی در روایت لقمان این بیان وجود داشت که از مشورت با افراد کوچکتر از خود، در صورتی که حرفهای پخته و محکمی دارند، شرم و خجالت به خود راه ندهید.
این روایات، بدون اشاره به جنسیت، ملاک کلّی مشورت را دنبال کرده است و شامل تمام کسانی میشود که دارای ملاک باشند، گرچه طفل یا حتّی دیوانه باشند؛ زیرا مشورت با دیوانهای که ملاک قوّت و صحّت داشته باشد، بر مشورت با عاقل مشکوک هم مقدّم است؛ همان طور که فرمود: هنگامی که در عقل و خوبی فردی شک داشتید، از مشورت با او بپرهیزید، هر چند مشهور به عقل و خوبی باشد.
دستهٔ دوم، روایات خاص است که خود به دو دسته تقسیم میشد: یک دسته اینگونه بود که با زنها مشورت نکنید و دستهٔ دیگر به این صورت که با زنهای مجرّب و پخته مشورت کنید، ولی در میان روایات، روایتی نداشتیم که با مردها مشورت کنید؛ پس از این روایات هم به خوبی بر میآید که ملاک مشورت آگاهی و سلامت است؛ نه زن بودن یا مرد بودن. البته باید دانست گرچه مردها به لحاظ جنسیت به مشورت سفارش نشدهاند، ولی به خاطر احساس و عواطف سرشار زنها و دلبستگی مردها به آنان، از مشورت با زنان نکوهش شده است، مگر آن که شرایط مشورت در آنها احراز شود.
پس چه حرف بیاساسی است که گفته شود: «روایات عام، ظهور در مشورت با مردها دارد و از زنها انصراف دارد و مقتضای «جمع مطلق و مقید» هم ایجاب میکند که روایات عام را منحصر به مردها کنیم؛ زیرا نکوهش مشورت با زنان چنین جمعی را ایجاب میکند که با زنها مشورت نکنید و با مردها هم در صورتی مشورت کنید که ملاکهای کلّی را دارا باشند.»
از آن جا که روایات عام هیچ اشارهای به جنسیت ندارند و تبادر یا انصرافی هم نسبت به مرد یا زن از آنها بهدست نمیآید و تنها دو دسته روایت هم نیستند تا میان آنها از باب حمل مطلق بر مقید جمع شود، چنین جمعی نمیتواند شامل تمام زوایای روایات گوناگون ما باشد؛ زیرا همان طور که نکوهش مشورت با زنها را داریم، اشاره به مشورت با آنها را هم داریم و با بیان ملاک در روایات عام، بهطور صریح از مشورت با مردهای بیصلاحیت نیز نکوهش شده است؛ پس در روایات نه سفارش مشورت با مردها به چشم میخورد و نه نهی از مشورت با زنهای پخته و وارسته، و این حرف که سفارش به مشورت با زنها نشده است، همانند این بیان است که سفارش به مشورت با مردها نشده است.
حال میگوییم: علّت آن که مشورت با زنها مورد نکوهش قرار گرفته است، عواطف زن و علاقهٔ مرد به همسرش میباشد و توصیه به عدم مشورت به جهت این ظرافت و ریز بینی است وگرنه در میان روایات سفارش به مشورت با زنهای وارسته هم وجود دارد و این طور نیست که نسبت به این زنها نیز نکوهشی در کار باشد و یا بعد از احراز صحّت گفته و وارستگی زن، تنها جهت اباحه در میان باشد؛ پس در این صورت استحسان مشورت با زن همچون استحسان مشورت با مردِ واجد شرایط است.
از مجموع این روایتها درمییابیم وقتی که حضرت علی« علیهالسلام » میفرماید: «هر مردی که تدبیر امور و اختیارات زندگیاش را به زنش واگذارد، ملعون است»، یا پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » در رابطه با موضوع جنگ و نبرد با دشمن به مردها میفرماید: «بر خلاف نظر مشورتی زنها عمل کنید»، یا آنچه در متون فقهی ما دربارهٔ زن آمده است، همه و همه، به دو جهت است: یکی احساس سرشار و عاطفهٔ بیکران زن؛ دیگری، علاقهٔ مرد به زن که ممکن است موجب تصمیمگیری احساسی مرد گردد.
آری، با توجّه به این واقعیت نباید این حقایق عقلی، فطری و دینی را که در چهرهٔ روایات عنوان گردیده، به راحتی انکار نمود یا صورت مسأله را به دلیل ضعف ادراک آن حذف کرد و یا موضوع را به اشتباه تأویل نمود. باید بهطور صحیح و با درایت تمام این روایات را معنا کرد و از آنها استفادهٔ درست و مناسب نمود؛ زیرا در تشخیص این موضوع، عقل، شریعت، فطرت و حقیقت با واقعیت و خارج هماهنگند؛ بنابراین در لسان شریعت کوچکترین نکوهشی نسبت به زن وجود ندارد، بلکه دین، تنها واقعیتهای مشترک و ویژگیهای زن و مرد را بیان کرده است که در جهت کمال هر یک ضرورت دارد.
———————————-
۱- کافی، ج۵، ص۵۱۸، ح۱۱٫
۲- همان،ص۵۱۷،ح۶٫
۳- کافی،ج۵، ص۵۱۸، ح۱۰٫
۴- همان، ص۵۱۶، ح۲٫
۵- کافی،ج۵، ص۵۱۷، ح۵٫
۶- کافی، ج۵، ص۵۱۷، ح۷٫
۷- همان، ح۸٫
۸- کافی، ج۵، ص ۵۱۸، ح۹٫
۹- احزاب/ ۳۵٫
۱۰- قال مقاتل بن حیان: لمّا رجعت اسماء بنت عمیس من الحبشة مع زوجها جعفر بن ابی طالب دخلت علی نساء رسولاللّه« صلیاللهعلیهوآله » فقالت: هل فینا شیءٌ من القرآن؟ قلن: لا. فأتت رسول اللّه « صلیاللهعلیهوآله » فقالت: یا رسول اللّه! انّ النّساء لفی خیبةٍ و خسارٍ. فقال: و ممّ ذلک؟ قالت: لانّهنّ لا یذکرون بخیرٍ کما یذکر الرّجال فانزل اللّه تعالی هذه الایة؛ تفسیر نورالثّقلین، ج۴،ص۲۷۷،روایت ۱۱۳٫
۱۱- بحار، ج۱۰۳، ص۲۵۳٫
۱۲- بحار،ج۱۳،ص۴۲۸٫
۱۳- وسائل الشّیعه،ج۱۴،ص۱۲۰،ح۱٫
۱۴- بحار، ج۷۵،ص۱۰۲،ح۳۰٫
۱۵- بحار،ج۷۵،ص۱۰۳،ح۳۳٫
۱۶- بحار،ج۷۵،ص۱۰۵،ح۳۹٫
۱۷- همان،ج۷۸،ص۲۲۲٫
۱۸- بحار،ج۷۵،ص۱۰۲،ح۲۷٫
۱۹- همان،ح۲۸٫
۲۰- بحار،ج۷۸،ص۲۳۰،ح۱۳٫
۲۱- بحار،ج۷۳،ص۳۰۴،ح۲۱٫
۲۲- بحار،ج۷۵،ص۱۰۴،ح۳۷٫
۲۳- اختصاص،ص ۳۳۳٫