تسخیر عوالم معنوی و علوم مرتبط با آن

تسخیر عوالم معنوی و علوم مرتبط با آن

من خود را شخصیتی می‌دانم که حق‌تعالی علومي را در نهاد من به صورت موهبتی متراکم کرده است؛ اما اسیر مافیای زور و زرم و آن‌ها در تخریب من از هیچ اتهام و افترایی فروگذار نکردند. اینان اگر سپاسدار گوهر وجود من بودند، به علومی دست می‌یافتند که تسخیر عوالم معنوی و علوم مرتبط با آن را در دسترس آن‌ها قرار می‌داد و نیز در روان‌شناسی به چنان تعالی و رشدی می‌رسیدند که دنیای علمی را به خود وابسته می‌ساختند…..

در یکی از سفرهایی که به مشهد داشتم، شب‌هنگام به نیشابور رسیدیم و چون خسته بودیم شب را در این شهر ماندیم. نیشابور فیروزه‌های بسیار خوبی دارد. پیرمردی جواهرفروش را دیدم که از دیگر بازاریان مُسن‌تر و در کار فیروزه خبره بود. به داخل مغازه او رفتم و بعد از احوال‌پرسی گفتم حاجی! هرچه فیروزه درجه یک داری بیاور. او حدود صد فیروزه را آورد. آن‌ها را به دقت نگاه کردم و فیروزه‌ها را در چند دسته درجه‌بندی کردم و توضیح دادم که چگونه می‌توان از روی صدا و دیگر نشانه‌ها کیفیت فیروزه را به دست آورد. آن پیرمرد خبره که از این تخصص من به شعف آمده بود، محو صحبت‌های من گردید و بعد دفترش را آورد و فاکتور خرید آن فیروزه‌ها را نشان داد و گفت در گروه‌بندی شما دانستم که برخی از این فیروزه‌ها را به عنوان فیروزه درجه یک و با قیمتی بالا به من انداخته‌اند. کاش شما را زودتر دیده و این تخصص را از شما فرا گرفته بودم. بعد که من از مغازه او بیرون آمدم، پسرم مهدی به مغازه آن پیرمرد رفته بود تا انگشتر خود را قیمت‌گذاری کند؟ او دانسته بود که او فرزند من می‌باشد، گفته بود چرا از حاج‌آقا نمی‌پرسی، او در این کار از همه کسانی که من می‌شناسم کاردان‌تر است. این کاسب این‌قدر انصاف دارد که اگر کسی را کاردان‌تر از خود می‌شناسد، به او ارجاع دهد، اما برخی در روز روشن، حق را انکار می‌کنند و در جایگاهی می‌نشینند که شایسته آنان نیست و این‌قدر انصاف ندارند که مدعی اعلمیت نشوند. حتی مطرب‌ها نیز حریم و حرمت اساتید و افراد بالاتر از خود را نگاه می‌دارند. من خود را شخصیتی می‌دانم که حق‌تعالی علومي را در نهاد من به صورت موهبتی متراکم کرده است؛ اما اسیر مافیای زور و زرم و آن‌ها در تخریب من از هیچ اتهام و افترایی فروگذار نکردند. متأسفانه مراکز علمی ما زیر نفوذ این مافیا هستند و آن‌ها این مراکز را غیرعلمی و صرفا مذهبی و دینی به معنای متعصب به گزاره‌هایی سفارشی کرده‌اند. این مراکز کار علمی نمی‌کنند تا انصاف علمی را پاس بدارند. اینان اگر سپاسدار گوهر وجود من بودند، به علومی دست می‌یافتند که تسخیر عوالم معنوی و علوم مرتبط با آن را در دسترس آن‌ها قرار می‌داد و نیز در روان‌شناسی به چنان تعالی و رشدی می‌رسیدند که دنیای علمی را به خود وابسته می‌ساختند. مرکزی علمی است که دانشمندان سلاطین آن باشند، اما در این‌جا مافیایی کم‌سواد، قدرقدرت دانشمندان و عالمان شده است و از آن‌ها می‌خواهد چیزی را بگویند که او می‌خواهد. این‌جا اسیر مدعیان دروغینِ دانایی شده است. این‌جا سلطنتِ علمی در چیرگی قلدرهای نادان و مافیای زور و زر و تزویر و زاری است. آن‌ها نیز همان برخوردی را با من دارند که ارباب جاهل کلیسا با امثال گالیله داشتند. خداوند از باب ولایت خویش ارثی چند هزارساله را به من داده است که فضایی برای بیان آن ندارم و همه را باید به رجعت خویش واگذارم. از لحاظ فلسفی نیز همه انسان‌ها استعدادی دارند که می‌توانند آن‌چه را که پیامبران الهی در وجود خود شکوفا ساخته بودند را فعلیت بخشند و مانع و رادعی که خط قرمز و محدودیت باشد برای کسی وجود ندارد؛ چنان‌که قرآن کریم به لحاظ این استعداد می‌فرماید: «مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ»(۱) این شاکله در همه وجود دارد؛ اما باید آن را جلا و صیقل داد و به فعلیت رساند. نفوذ به عالم مجردات، نیاز به ترقیق بُعد مادی دارد. وجود هرکسی نظیر خشت خام است که اگر حرارت داده شود نخست به آجر و سپس با حرارت بیش‌تر به چینی و کریستال تبدیل می‌شود. بُعد مادی ما اگر انشراح بیابد و به بسط و شرح صدر برسد، انشعابی به مجردات می‌یابد و می‌توان امور مجردی را که درون ما می‌گذرد با همین چشم ببینیم و انسان نهاد خود را می‌یابد که عالَم کبیر است.

۱- ملک / ۳٫

تسخیر عوالم معنوی و علوم مرتبط با آن
مطالب مرتبط