طلسم دختران را باید شکست

طلسم دختران را باید شکست

خواستگاری تنها یک پیشنهاد است؛ پیشنهادی که می‌تواند از جانب مرد باشد یا از سوی زن و یا به واسطه فرد دیگری از خویشان، دوستان و آشنایان؛ بی‌آن‌که هیچ تحقیر و شکستی در میان باشد و یا دختر در خانه بماند و آرزوی گشایش بخت خویش را تنها از حضرت فتّاح داشته باشد و خود نقش و تحرّکی در این گشایش به عمل نیاورد……

 

 اگر زن در جامعه، موقعیت صحیح اجتماعی خود را بازیافته و از موضع فعّالی برخوردار باشد، کارهای مربوط به خود را دنبال کند و نسبت به جامعه و مردها تعاون و هم‌یاری صحیح اجتماعی را بیابد و روشن شود که موجودی است خانگی ـ اجتماعی ـ نه خانگی صرف یا در حدّ کارهای پایین و حاشیه‌ای جامعه ـ دیگر این ناهنجاری‌های اجتماعی پیش نخواهد آمد. در آن صورت لازم نیست که دختر در کنج خانه بنشیند تا مردی سراغش آید و خانه دربسته‌ای را که جز فامیل و آشنایان، کم‌تر کسی از درونش آگاه است، با رمل و اسطرلاب بیابد و با جفر و طلسمات باز سازد.

آری، در جامعه بیمار ما پسران بسیاری به دنبال دختران شایسته و مناسبند، ولی آنان را نشناخته و نمی‌یابند؛ از این‌رو ناچارند با خجالت بسیار و به‌طور سرّی از بقّال محلّه و قصّاب سرگذر یا عالم مسجد پرس و جو کنند، ولی باز هم راه به جایی نبرده و آگاهی‌های لازم را به دست نمی‌آورند؛ زیرا متأسفانه خانه‌نشینی زن، این طلسم عفاف خیالی، بخت دختران را بسته و آنان را از موقعیت حقیقی خود دور ساخته است.

اگر زن موقعیت اجتماعی معقول و متعارف هم‌راه با عفاف و پاک‌دامنی خود را بازیابد، به خوبی روشن می‌شود این حرف‌ها که: «زن نباید پیشنهاد ازدواج دهد و تنها مرد می‌تواند خواستگار باشد و زن تنها می‌تواند خود را واگذار کند» با هزار و یک دلیل بی‌اساس گل و بلبلی اثبات نمی‌شود! جا دارد اندیش‌مندان جامعه و عموم مردم در چاره‌جویی این مشکلات بکوشند و به این حقیقت برسند که باید طلسم دختران دم بخت و یا بخت‌برگشته را شکست.

آن زمان روشن خواهد شد که خواستگاری تنها یک پیشنهاد است؛ پیشنهادی که می‌تواند از جانب مرد باشد یا از سوی زن و یا به واسطه فرد دیگری از خویشان، دوستان و آشنایان؛ بی‌آن‌که هیچ تحقیر و شکستی در میان باشد و یا دختر در خانه بماند و آرزوی گشایش بخت خویش را تنها از حضرت فتّاح داشته باشد و خود نقش و تحرّکی در این گشایش به عمل نیاورد.

امّا اکنون دختران جامعه ما تنها در حدّ یک کالای مصرفی آماده عرضه می‌باشند؛ آن هم نه چون عرضه میوه که زمینه آشکار دارد، بلکه عرضه‌ای پنهانی و خیالی، به این صورت که فردی به‌طور تصادفی یا به‌گونه‌ای مرموز و سرّی به دختری توجّه پیدا کرده، بیاید و بپسندد یا رد کند و برود؛ زیرا زن و مرد در این انتخاب زمینه آشنایی و شناخت حضوری چندانی نداشته‌اند.

در این نوع انتخاب، مرد از گزینش بی‌حضور و رؤیت و زن از پذیرش ناچار نسبت به این پیشنهاد ناپخته و بی‌مقدّمه رنج می‌کشند؛ چون معلوم نیست که چه می‌شود و چه نمی‌شود. مرد رنج می‌کشد؛ زیرا آشنایی کاملی با دختر متناسب با خود ندارد؛ و دختر نگران است؛ چون نه تنها با پسر آشنایی کامل ندارد، بلکه هیچ‌گونه اقتداری در زمینه انتخاب دارا نیست. او تنها مضطرب است که خواستگار را بپذیرد یا رد کند؛ زیرا پس از این معلوم نیست که فردی دیگر زنگ خانه بخت او را به زودی به صدا درآورد و اگر هم ناشناخته‌ای دیگر به اقبال او رو کند، معلوم نیست بهتر از فرد پیشین باشد و…

خواستگاری قدیم و جدید

در این‌جا ممکن است گفته شود: بر اساس سیره جاری و تجربه عملی در جامعه، همواره شناخت دختران و امر خواستگاری یا تحقیق و آگاهی از یک‌دیگر توسط افراد فامیل و آشنایان، دوستان و همسایگان پی‌گیری می‌شده و کافی هم بوده است؛ به خصوص در جامعه امروز ما که رفت و آمد و معاشرت‌های خانوادگی و حضور در صحنه‌های اجتماعی، از مدرسه تا دانشگاه و دیگر مراکز خصوصی و عمومی، جایی برای عدم شناخت و آگاهی در هیچ زمینه‌ای باقی نمی‌گذارد و به راحتی می‌توان تمام زمینه‌های لازم را دنبال نمود و دیگر نیازی به طلسم‌ها و آفاق و اوراد و جفر و رمل و اسطرلاب نیست!

در پاسخ این برداشت باید گفت: اگرچه چنین سیره‌ای در جامعه وجود دارد و همگان نیاز خود را در امر شناسایی جهت ازدواج از همین راه تأمین می‌کنند، ولی مسأله مهم این جاست که با گسترش جامعه و افزایش مهاجرت و تشتّت و نقل و انتقال عمومی با تمام شتاب و تپش، این روش در جهت شناسایی و انتخاب فرد مناسب و دل‌خواه به‌طور دقیق و به روش تحقیقی کافی نیست؛ زیرا اگرچه دختر و پسر به جهت مدرسه و دانشگاه یا دیگر مشاغل خصوصی و عمومی از خانه بیرون می‌آیند و زمینه شناخت اجمالی به راحتی فراهم می‌شود، ولی با این همه، زن در جامعه حضور فعّال و ملموس ندارد. جمعیتی از دختران در مدرسه، ورزشگاه، کارگاه، نمازجمعه، راه‌پیمایی و… مشاهده می‌شوند، ولی به‌طور گسترده و همه جانبه در جامعه حضور ندارند و موارد برخورد و زمینه‌های کاری و عملی در تمام زوایا موجود نیست تا افراد با دیدی باز یک‌دیگر را در صحنه عمل و برخورد اجتماعی بیابند و از ساختار شخصیتی و موقعیت عملی یک‌دیگر آگاه گردند. معاشرت‌های فامیلی و ارتباط با آشنایان و همسایگان نیز تمامی، حالت بومی دارد و پاسخ‌گوی جامعه گسترده و مهاجر نیست.

آری، در جامعه دیروز ما که چه بسا افرادی پس از صد سال هم از روستایشان بیرون نیامده و نمی‌دانستند که جز ده پایین و بالا جای دیگری هم وجود دارد، ممکن بود آشنایان، فامیل و همسایگان در این امر مؤثّر باشند، ولی در جامعه باز و گسترده امروز که گاه همسایه همسایه را نمی‌شناسد و مردم هر شهر و محلّه‌ای کم و بیش در جابه‌جایی و کوچ دایمند، دیگر نمی‌توان این روش‌های محدود را در شناخت و آشنایی کافی دانست و امر تحقیق و شناخت متقابل دختر و پسر را به تقدیر واگذار نمود.

مهربانی؛ طرحی نو

چیزی که قابل انکار نیست و نسبت به دیروز جای خرسندی دارد، حضور بیش‌تر دختران امروز ما در جامعه است، ولی باید باور داشت که این نوع و مقدار از حضور کافی نیست. زمانی جامعه ما می‌تواند شناخت و گشایش مشکلات خود را در زمینه امور مربوط به ازدواج بازیابد که زن در صحنه اجتماع در تمام مراکز و کارهای متناسب با خود ـ با رعایت عفاف و کفاف کامل و به طور پاره وقت ـ وارد شده و جامعه دینی نیز با تفاهم، هم‌یاری، آگاهی و بینشی باز و برتر این موقعیت را ارج نهاده و بپذیرد.

جامعه اسلامی باید به جایی برسد که زن و مرد در سایه دین و دیانت و با تمام آگاهی و شناخت بتوانند به راحتی در کنار یک‌دیگر وظایف خود را به خوبی و با رقابت سالم و در عین عفاف و طهارت انجام دهند. چراکه اگر بخواهیم پاکی و طهارت را با زور و تهدید یا پنهان‌سازی زنان و دختران از دید دیگران برقرار سازیم، نتیجه‌ای جز همین خانه‌نشینی زن و نابسامانی‌های اجتماعی و فرهنگی نخواهد داشت؛ هرچند دختر و زن به مدرسه و دانشگاه هم بروند.

برای همیشه نمی‌شود با گوشه‌گیری و پنهان سازی و کنارگذاری دختران و زنان اصلاح ساختار و امور اجتماعی یک جامعه جوان را پی‌گیری کرد.

جامعه‌ای که در نهاد ناخودآگاه بسیاری از افراد آن بر اثر همین پنهان سازی و کتمان واقعیت‌ها، حرص و ولع و آز و حسرت ریشه دوانیده، هرگز زمینه‌های صلاح و تقوا را به‌طور حقیقی نخواهد یافت.

باید در تمام سطوح جامعه ـ از مردم و دولت و نظام ـ به جای پنهان کاری، واقع‌گرایی، به جای تهدید، تربیت و به جای ضرب و زور، مهربانی جای‌گزین نمود تا جامعه جوان ما به جای اطاعت، لج‌بازی و به جای تقوا، ظاهر سازی و به جای عفّت، دین گریزی را پیشه خود نسازد.

باشد تا آگاهی مردم و به ویژه جوانان، زمینه بازگشایی نسبت به حیات و همّت در تمام زوایای زندگی را داشته باشند و شکوفایی در جهت معرفت، صفا، صداقت، خوبی‌ها، دین داری، عزّت و عظمت هم‌راه با تلاش و کوشش پی‌گیرند و کام‌یابی در جهات مادّی و معنوی را به‌طور کامل بازیابند و همگان در جهت فراهم آمدن چنین فضایی با تعادل و آرامش هم‌راه با سرعت و شتاب گام بردارند. به امید آن روز.

عقد فضولی؛ آسان‌گیری دین

به راستی چه بیگانگی و فاصله‌ای میان احکام و دستورهای دین مقدّس اسلام با اخلاق، منش و زندگی مسلمانی ما وجود دارد؛ به‌طوری که می‌بینیم اگر دختری به پسری پیشنهاد ازدواج بدهد، امری ناهنجار تلقّی می‌شود، در حالی که فقه عمیق شیعه عقد فضولی را در ازدواج، هم‌چون هر عقد دیگری، صحیح می‌داند؛ بدین‌صورت که اگر فردی از فامیل و آشنایان یا هر کس دیگری دختری را از جانب خود به ازدواج پسری در آورد یا دختری خویش را به عقد پسری درآورد و یا پسری از پیش خود دختری را به ازدواج خویش درآورد، در صورت اعلان رضایت بعدی از سوی طرف غایب عقد ـ دختر باشد یا پسر ـ عقد صحیح بوده و دیگر نیازی به عقد ازدواج مجدّد نیست، تفاوت هم نمی‌کند این عقد نکاح میان پسر و دختری باشد یا زن و مردی یا زن و مردی نسبت به پسر و دختری این عقد را انجام دهند یا پسر و دختری نسبت به زن و مردی چنین عقد فضولی را تحقق بخشند.

این آسان‌گیری و اهتمام به نزدیکان و اطرافیان حکایت از حمایت و حرمت گذاری شریعت نسبت به مؤمنان دارد و بی‌آن که تحمیلی بر افراد و تعدّی به آنان پیش آید، اذن بعدی، هم‌چون اجازه پیشین و تصمیم مؤمنان نسبت به یک‌دیگر چون اراده و خواست فرد محسوب می‌شود.

به راستی چه فاصله شگرفی میان ما و فرهنگ دیانت ماست! آری، با آن که بقای فرهنگ دینی ما بر سهل‌گیری در چنین اموری است و هیچ فقیهی هم با چنین حکمی مخالفت ندارد؛ امّا حتّی یک مورد از آن در جامعه ما تحقّق نمی‌یابد و همین فقیه هم به آن عمل نمی‌کند.

شایان ذکر است که در عقد فضولی، هم‌چون عقد عادی، رعایت تمام شرایط و خصوصیات لازم است و این عقد به معنای کنارگذاشتن شرایط و تناسب آداب و رسوم نیست.

دختران جامعه ما

دختران ما در گذشته نه چندان دور بر اثر بیماری‌های بسیار جامعه، از حقّ حضور در محافل و مجامع و حتّی مساجد و مجالس روضه و مهمانی محروم بوده‌اند؛ زیرا مردم اعتقاد داشتند که دیده شدن دختر در اجتماع و حتّی رفتن او به چنین مکان‌های مناسب و مقدس خلاف عفّت و نجابت اوست. دختر مذهبی و محجّبه باید در خانه بنشیند و نمازش را در صندوق خانه پدرش بخواند و گرنه از حریم عفاف دور گشته و مردم می‌پندارند که او به دنبال یافتن شوهر، به مسجد و مجلس می‌رود(!) آخر این چه پنداری است که مردم مسلمان گرفتار آن شده‌اند! راستی چه ایرادی دارد که دختر در پی پیدایش حیات مشترک آینده خود باشد؛ همان طور که پسران چنین حقّی دارند و به دنبال آنند؟

واقعا این چه افکار بسته و خشک و پوسیده‌ای است که جامعه و مردم ما را بیمار ساخته و آثار زیان‌بار آن هنوز هم گریبان‌گیر جامعه است. باری، این همان بیماری و زخم‌آلوده و خطرناکی است که چون مزمن شود و عفونی گردد، عفّت را مورد خدشه و خطر و حمله قرار می‌دهد و ریشه عفاف را می‌خشکاند تا جایی که امروزه دیگر حفظ و مهار آن بیماری در حدّ متعارف هم آسان نیست؛ چرا که سختی تحمّل این نوع محدودیت‌ها موجب گریز از آن و پشت‌پا زدن به هر متانت و عفافی خواهد گردید. دخترانی که تا دیروز در درون خانه‌های امن به دغدغه خاطر مشغول بودند، امروزه فراریان و فرزندان خیابانی‌اند و با آن‌که به هر بلا و شومی تن می‌دهند، حاضر نیستند به زندگی بسته پیشین خود بازگردند. البته روشن است که تمام این‌گونه گریز و ستیزها، ریشه در مشکلات نظری و عملی جامعه و افراد دارد و نجات و رهایی از تمامی این پیرایه‌های سنّتی و یا به ظاهر دینی در گرو ره‌گشایی و بهره‌گیری از زمینه‌های فرهنگ پویا و بی‌پیرایه دینی به‌طور کاربردی دارد که باید در این راستا به جهت براندازی تمام این پیرایه‌ها، کجی‌ها و کاستی‌ها کوشید.

آری، بر اساس فرهنگ پیراسته دینی، هر چند با توجّه به ظهور طلب در مرد و مطلوبیت در زن، خواستگاری از طرف مرد گواراتر است، ولی این طور نیست که پیشنهاد زن و خواستگاری او از مرد منافاتی با عفاف، عزّت، شخصیت و حرمت او داشته باشد.

خواستگاری دختر از پسر؛ چرا نه؟

هنگامی که جامعه با هم‌یاری تمام افراد ـ از زن و مرد ـ اداره شود و زن در سمت‌های مناسب اجتماعی خود قرار گیرد، آن گاه با معاشرت‌های معقول، ارتباط‌های مناسب کاری و اجتماعی، محفل‌های دینی و مجامع فرهنگی ـ سیاسی، به‌طور قهری و متعارف، شناخت زن و مرد از یک‌دیگر فراهم می‌شود، بی‌آن که مشکلی پیش آید و آسمان به زمین آید یا آیه‌ای در مقابل چنین کاری قیام کند و حدیثی فریاد «وادیناه!» سر دهد که: پیشنهاد دختری به جوانی برای آینده زندگی‌اش خلاف عفّت و مروّت است و بی‌حرمتی زن را در پی دارد. چنان‌که در تاریخ آمده است، ازدواج پیامبر اکرم« صلی‌الله‌علیه‌وآله » با حضرت خدیجه(س) با پیشنهاد ابتدایی از جانب حضرت خدیجه(س)، مادر حضرت زهرا(س) و نادره زنان عالم، بوده است و بنا به نقل «ابن هشام» ایشان خود علاقه به پیامبر و ازدواج با ایشان را اظهار و عرض کرد: «من به‌خاطر خلق و خوی تو حاضرم با تو ازدواج کنم.»

چه ایشان خود اظهار کرده باشد یا پیامی فرستاده باشد، در هر صورت، خواستگاری از سوی زنی هم‌چون خدیجه ـ که خواستگاران متشخّص و بسیار و عمویی چون «ورقه» دانای عرب داشته ـ بسیار مهم است. از سوی دیگر، طرف این خواستگاری مردی است که حضرت ابوطالب« علیه‌السلام » در حضور بزرگان قریش و عموی حضرت خدیجه فرمود: «برادرزاده من با هر مردی از قریش مقایسه شود، بر او برتری دارد، اگرچه ثروتی نداشته باشد.»(۱)

در نقلی دیگر، زنی خود را به پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » عرضه کرده و طلب ازدواج می‌کند و خداوند هم در قرآن کریم چنین‌طلبی را تأیید می‌نماید که شرح این ماجرا به زودی در بحث آینده خواهد آمد.

چنین خواسته‌ای در زن و مرد یک امر طبیعی و ندای فطرت است و غریزه و نهاد آدمی آن را به خوبی می‌یابد؛ گرچه طلب در زن به ناز و در مرد به نیاز جلوه می‌کند که نیاز مرد ناز است و ناز زن، خود یک نیاز می‌باشد.

بنابراین، خواستگاری از جانب دختر امری بر خلاف آفرینش نیست و طرح آن آسمان را بر سر انسان و جامعه خراب نمی‌کند؛ همان طور که ازدواج ـ بر خلاف آن‌چه بعضی گفته‌اند ـ خرید وصال نیست و این وصال هم مال نیست تا لازم باشد که یکی از دو طرف خریدار و دیگری فروشنده باشد؛ گر چه خواستگاری و ازدواج برای هر یک از زن و مرد انگیزه‌های آشکار و پنهان متفاوتی دارد.

هم‌چنین باید دانست، بر خلاف آن‌چه برخی پنداشته‌اند، خواستگاری تکلیفی بر عهده مرد نیست ـ همان‌طور که اساسا تکلیف هم نیست ـ بلکه این امر خود، ظهور جلوه وصال، نُمود انگیزه و اشتیاق‌خاطر و چهره ظهور عشق به مطلوب است. هرچند به سبب ابراز، امتیاز غالب در طلب، برای مرد باشد و زن با رضایت خویش آن را پذیرا شود، تفاوتی در جلای وجود و اظهار نُمود ندارد. تمام چهره‌های صوری، نماد انگیزه‌های صادقانه دل است و منافاتی با حرمت و عفاف زن ندارد و ضرر و زیانی هم بر او وارد نمی‌سازد؛ زیرا پیشنهاد، تنها اعلام یک توجّه است و الزام و محدودیتی در آن نیست؛ چه زن و مرد پیشنهاد یک‌دیگر را بپذیرند و یا رد کنند. این پیشنهاد از جانب هر که باشد و پاسخ آن هرچه باشد، در هر حال، منافاتی با آزادی عمل و سلامت برخورد فرد ندارد و عناوین و پیش‌فرض‌هایی که در برخی کتاب‌ها به عنوان سند و دلیل آمده و ما به طور پنهان و آشکار از بیش‌تر آن‌ها یاد کردیم، تمامی بی‌اساس است و ملاک علمی و پشتوانه دینی ندارد؛ اگرچه دسته‌ای از سر عدم توجّه یا تقلید و خوش باوری آن‌ها را دینی پندارند که البته در مجلّدات تفصیلی ـ غیر از این دوره ـ هریک با پرگار علم و دلیل و به تفصیل بازشناسی خواهد شد.

ره آورد عشق

در یک دید وسیع‌تر، حتّی زن و مرد می‌توانند خود را بر دیگری به طور مناسب و شرعی عرضه کنند یا واگذارند و صادقانه شوق و عشق خود را به معشوق بازگویند، بی آن که طمع و رنج یا خواری و ذلّتی به میان آید؛ زیرا ممکن است چشمی ببیند و دلی از سر صدق گرفتار آید که در این صورت، کتمانش سالوس و پنهان سازی‌اش ریاست.

چه اشکالی دارد زن یا مردی خود را به محبوبی باز سپارد و صادقانه عشق خود را دنبال کرده و بی‌پیرایه دل درگرو دل‌دار گذارد؟ آیا عشق، این لقای مطهر، جرم است و آیا خواستن از سر صدق و صفا و به دور از طغیان و معصیت، گناه است؟ مگر خواسته دل اختیاری است و مگر دل، موجود بی‌عار و بی‌خیالی است که هر چه ببیند، از آن راحت درگذرد؟! این جاست که باید حرمت دل و حریم شریعت و مرز عفاف و پاکی محفوظ ماند و به بهانه یکی، دیگری نادیده گرفته نشود.

اگر زنی از سر صدق با عفاف و پاکی و به دور از گناه و طغیان خود را به معشوقی ببخشد و هبه سازد، چه مشکلی پیش می‌آید؟ آسمان بر زمین می‌افتد، ملکوت به ناسوت می‌نشیند یا دلی آرام می‌گیرد؟!

تمام عشق، صدق است و صدق، خود ظهور عشق است و عشق است که بر اساس صدق، طهارت و پاکی، ایمان و زهد را هم‌راه می‌آورد.

هبه‌ای در عشق

قرآن کریم ـ این نقشه حقیقی و نسخه عملی عالم و آدم ـ به خوبی همین امر را نسبت به پیامبر عنوان کرده و می‌فرماید:

«و امرأةً مؤمنةً اِن وهبت نفسها للنّبی ان اراد النّبی ان یستنکحها خالصةً لک من دون المؤمنین؛(۲)

و زن مؤمنی که [از سر عشق ] خویشتن را به پیامبر ببخشد و اگر پیامبر بخواهد [بی‌مهر و با هبه بر او حلال گردد] با او ازدواج هباتی کند که البته این حکم [ازدواج بی‌مهر و وصلت هبه‌ای] تنها برای توست؛ نه دیگر مؤمنان.»

در این‌جا برای این که بحث «ازدواج هبه‌ای» به خوبی روشن گردد، لازم است نسبت به این آیه و ماجرای آن خلاصه‌ای آورده شود. قرآن کریم می‌فرماید:

«یا ایها النّبی انّا اَحْللنا لک ازواجَک الّلاتی اتیت اجورَهنّ و ما ملکت یمینک ممّا اَفاء اللّه علیک و بنات عمّک و بنات عمّاتک و بنات خالک و بنات خالاتک الّلاتی هاجرن معک و امرأةً مؤمنةً‌ان وهبت نفسها للنّبی ان اراد النّبی ان یستنکحها خالصةً لک من دون المؤمنین قد علمنا ما فرضنا علیهم فی ازواجهم و ما ملکت ایمانهم لکیلا یکون علیک حرجٌ و کان اللّه غفورا رحیما؛(۳)

ای پیامبر! ما به طور رسمی و آشکارا اعلان می‌کنیم که چند دسته از زن‌ها را بر تو حلال کرده‌ایم: همسرانی که مهرشان را پرداخته‌ای، کنیزانی که از طریق غنایمی که خدا به تو بخشیده است، مالک آنان شده‌ای، دختر عموها، دختر عمّه‌ها، دختر دایی‌ها و دختر خاله‌هایت که با تو به مدینه هجرت کردند و همین طور زن با ایمانی که خود را بی مهر و به عنوان هبه بر پیامبر ببخشد ـ چنان‌چه پیامبر بخواهد او را به همسری برگزیند ـ ولی چنین وصلت هبه‌ای و بی مهر تنها برای تو مجاز است؛ نه دیگر مؤمنان. ما خود می‌دانیم برای مؤمنان در مورد همسران و کنیزانشان چه حکمی مقرّر داشته‌ایم و مصلحت، چه حکمی را بر آن‌ها ایجاب می‌کند. این حکم هبه به خاطر آن است که مشکلی در جهت ادای رسالت برای تو پیش نیاید که خداوند آمرزنده و مهربان است.»

از این آیه مبارکه استفاده می‌شود که هفت دسته از زن‌ها بر پیامبر حلال بوده و ازدواج ایشان با آن‌ها تحت شرایط خاص مجاز گردیده است:

یک. «ازواجک الّلاتی آتیت اجورهنّ»؛ زنانی که مهر آن‌ها را پرداخت کرده‌ای؛ مراد از «اجر» همان مهر است و این قسم نکاح عادی به حساب می‌آید.

دو. «ما ملکت یمینک ممّا افاء اللّه علیک؛ زن‌هایی که از باب غنائم، از طرف خداوند به تو عطا شده و تو مالک آن‌ها گشته‌ای (هم‌چون زنان برجای مانده از کفّار در جنگ).

سه و چهار. دختر عموها و دختر عمّه‌های پیامبر که از زنان قریشند.

پنج و شش. دختر دایی‌ها و دختر خاله‌های آن حضرت که زن‌های «بنی زهره»اند و با ایشان مهاجرت کرده‌اند.

هفت. زن مؤمنی که از سر عشق خود را به پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » هبه نماید. این قسم، یک زن و آن هم بانویی مؤمن بوده که خود را بی مهر به پیامبر هبه کرد. چنان‌که در نقل آمده است، آن زن نزد پیامبر آمد و گفت: راضی‌ام خود را بی مهر به شما هبه نمایم. خداوند هم می‌فرماید: ما اعلان می‌کنیم که چنین هبه‌ای در عشق، اگر پیامبر بخواهد، جایز است و بدین سان خدا راضی، زن هم راضی و پیامبر هم راضی بوده است. باید دید که ناراضی کیست؟

اعتراض عایشه

همان گونه که در روایت آمده، این خانمی که خود را هبه کرده به قولی «زینب بنت خزیمه امّ المساکین» یکی از زنان انصار بود که نزد پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » آمد و خود را بی مهر به آن حضرت بخشید. عایشه گفت: چه شده که زن‌ها بدون مهر خود را به پیامبر هبه می‌کنند؟! هنگامی که آیه نازل شد، عایشه به پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » گفت: خدا هم در خواسته‌های تو تسریع می‌کند و امر دل خواه تو را محقّق می‌سازد. پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » هم فرمود: اگر تو هم خدا را اطاعت کنی، در برآوردن خواسته‌هایت تسریع می‌کند.(۴)

شاید پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » عقده عایشه نسبت به بی‌اولاد بودنش را در نظر داشته است. معنای این روایت به بیان ما چنین است: اگر تو کینه خوبان به دل نداشته باشی و از سلامت نفس برخوردار بودی، خدا به تو هم فرزندی ارزانی می‌کرد پس بدان که بی‌فرزند بودن تو بی‌حکمت نیست.

البته در ذیل آیه مذکور، در کتاب‌های تفسیر روایی به‌طور متفاوت، درباره مخالفت عایشه یا حفصه با چنین زنی که خود را به پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » هبه کرده بود، با دو صورت فعل و به دو شکل مفرد و جمع «زَهَدْتِ» یا «زَهَدْتنّ» آمده است:

«انّه کان سبب نزولها (ای هذه الایة) انّ امرأةً من الانصار اتت رسول اللّه و قد تهیئت و تزینت فقالت: یا رسول اللّه! هل لک فی حاجةٌ فقد وهبتُ نفسی لک؟ فقالت عائشة: قبَّحک اللّه! ما انهمک للرّجال. فقال لها رسول‌اللّه: مه یا عائشة! فانّها رغبَتْ فی رسول اللّه اذ زهدْتِ فیه. ثمّ قال: رحمک اللّه! و رحمکم یا معاشر الانصار! نصرنی رجالکم و رغبت فی نسائکم ارجعی رحمک اللّه انتظر امر اللّه فانزل اللّه «و امرأةً مؤمنةً اِنْ وهبت نفسها للنّبی ان اراد النّبی اَنْ یستنکحها خالصةً لک من دون المؤمنین» فلا تحلّ الهبة الاّ لِرسول اللّه».(۵)

در این نقل آمده است: «این زن انصاری خود را آرایش کرده و آشکارا در حضور عایشه نزد پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » آمد و بدون هیچ خجالت و نگرانی و با صراحت تمام گفت: ای پیامبر خدا! آیا به من نیازی دارید و مرا برای زناشویی بر می‌گزینید؟ و بی‌آن که منتظر پاسخ پیامبر بماند، گفت: من خود را به شما هبه می‌نمایم. عایشه با دیدن این ماجرا نگران شد و به زن پرخاش کرد و گفت: این چه درخواست و برخوردی است و چه چیزی علّت این همه حرص تو به مردان شده است؟! پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » از آن زن دفاع کرد و عایشه را محدود ساخت و فرمودند: ای عایشه! ساکت شو؛ این زن از سر ایمان و ارادت به پیامبر خدا دل بسته؛ در حالی که تو دل از من بُریده و بی‌مهری می‌کنی و آزارم می‌دهی. و سپس به زن فرمود: خدا تو را رحمت کند! خدا شما انصار را رحمت کند که مردهایتان مرا یاری کردند و زن‌هایتان مرا دوست دارند. ای زن! برو خدا تو را رحمت کند. در این‌باره من منتظر وحی الهی هستم.» پس از این ماجرا بود که این آیه نازل شد. البته همین بیان در تفسیر نورالثّقلین با تفاوت در این فراز، «اذ زهدتنّ فیه»(۶) آمده است که آن زن مورد مذمّت دسته‌ای از زن‌های پیامبر قرار می‌گیرد؛(۷) همان‌طور که در (المیزان) نسبت به حفصه چنین بیانی آمده که به آن زن می‌گوید:

«ما اقلّ حیاءک و اجرأک و انهمک…؛(۸)

چقدر بی‌حیا و رودار و هوسران هستی…» که احتمال صیغه جمع مونّث «اذ زهدتنّ فیه» را تقویت می‌کند.

البته روایات فراوانی داریم که این گونه ازدواج‌های هبه‌ای مخصوص پیامبر بوده که بی‌مهر و بدون عقد و تنها با هبه زن و خواسته پیامبر محقّق می‌گردد. احادیث متعدّدی در کتاب تفسیر «برهان» در این مورد آمده است و روایات سوم، نهم و یازدهم(۹) به این مطلب تصریح دارد.(۱۰)

 هفت نکته در آیه هبه

در این جا درباره این آیه و بحث این هبه، گزیده‌ای تحت چند امر می‌آوریم:

یک. آیه حلیت، اقسام هفت‌گانه زن‌ها را برای پیامبر حلال دانسته است: زنان دارای مهر، چون زنان قریش و غیر آن‌ها از مهاجر و انصار، و زن‌هایی که از اَنفال و غنایم بوده‌اند تا هبه‌ای در عشق.

زنانی که از غنایم بوده‌اند، مانند: «ماریه قبطیه» مادر شایسته حضرت ابراهیم فرزند پیامبر اکرم« صلی‌الله‌علیه‌وآله » که در کودکی از دنیا رفت و پیامبر را از داغش دل آزرده ساخت.

از جمله زنانی که از انفال بوده‌اند، «صفیه» و «جویریه»اند که این دو مملوک پیامبر بودند و بدون عقد بر آن حضرت حلال می‌شدند، ولی پیامبر به منظور فضیلت دادن به آن دو آن‌ها را آزاد ساخت و سپس با آنان ازدواج نمود.

دو. این هبه از ویژگی‌های پیامبر بوده و برای دیگر مؤمنان نیست. چنان‌که در همین آیه می‌فرماید:

«قد عَلمنا ما فرضنا علیهم فی ازواجهم و ما ملکت ازواجهم؛(۱۱)

محدودیت تعداد و مهر در نکاح برای مؤمنان و همین طور وسعت برای پیامبر از سر علم و آگاهی است تا پیامبر با دست باز دین و رسالت خود را دنبال نماید.»

سه. آن‌چه در این بحث اهمّیت دارد، نکاح هبه‌ای است که بی‌مهر و عقد، ازدواج با آن تحقّق می‌یابد؛ هم‌چون «ملک یمین» (کنیز) که بی‌مهر و نکاح، محرمیت را پیش می‌آورد؛ پس راه محرمیت در اسلام تنها به مهر یا عقد و یا الفاظ نیست و می‌شده که نکاح با راه‌های دیگر هم محقّق شود و همان‌طور که خدا برای پیامبرش این هبه را جایز می‌شمارد، می‌شد که بر مؤمنان هم جایز بشمارد؛ اگرچه مصلحت در فعلیت تشریع این حکم نبوده که تشریع هم نگردیده است؛ چنان‌که نکاح ملک یمین بدون مهر و عقد هم برای پیامبر و هم برای مؤمنان جایز است.

چهار. به خوبی از آیه استفاده می‌شود که اگر شریعت حکم هبه و بخشش در نکاح را هم‌چون هر هبه دیگری برای همه می‌پذیرفت، به طور قهری در جامعه نکاح هبه‌ای نیز واقع می‌شد؛ پس این طور نیست که اگر این حکم تشریع می‌شد، هبه زن ـ حتّی بدون مهر ـ امری محال یا اجباری می‌شد. البته نکاح هبه‌ای و بی‌مهر را خداوند تنها بر پیامبرش حلال کرده است؛ چنان‌که در ذیل همین آیه می‌فرماید:

«خالصةً لک من دون المؤمنین؛

این حکم مخصوص پیامبر است و بس»؛ زیرا برای دیگران نکاح زن‌های آزاد بدون مهر صحیح نیست. البته بحث ما در عشق است و هبه با عقد و بی‌عقد، با مهر و بی‌مهر، چندان تفاوتی در عشق ندارد؛ به ویژه زمانی که قایلیم مهر می‌تواند تنها با یک ذکر معنوی ـ چون سبحان اللّه ـ یا یک شی‌ء جزئی چون شاخه نباتی تأمین شود؛ چنان‌که در روایت آمده است: کم و زیاد بودن مهر مطرح نیست، اگرچه لباسی یا درهمی باشد.(۱۲)

پس در نتیجه باید گفت: این که هر نکاحی مهر لازم دارد، یک حکم شرعی است و این که حلّیت و ازدواج هبه‌ای برای غیر پیامبر وجود ندارد، سخن دیگری است، ولی در هر حال اشکالی ندارد که زنی پیش آید و به مردی بگوید: من به تو تمایل دارم و می‌خواهم از سر صدق خود را در اختیار تو بگذارم و زن شرعی‌ات شوم. البته باید عقدی هم صورت بگیرد و مهری هم ـ اگرچه اندک ـ تعیین گردد که این یک حکم شرعی است و نسبت به اصل خواسته زن مانعی ایجاد نمی‌کند؛ هم‌چنان‌که اگر مردی چنین خواسته‌ای را مطرح سازد، مشکلی پیش نمی‌آید.

پنج. در این‌جا به این امر باید توجّه داشت که چگونه حق در قرآن کریم برای نکاح، صُلب، آمیزش جنسی و زندگی زناشویی به‌طور صریح احکامی را بیان می‌کند و پیامبر هم چگونه در مقابل عایشه از این زن دفاع می‌کند و زن هم با چه صراحت و آمادگیی، بی‌خجالت و سالوس و پنهان کاری خود را به ایشان عرضه می‌کند. چنین جامعه و مردمی با چنین موقعیت رهبری روشن است که پاکند و آزاد و البته حدود الهی نسبت به متخلّف باید در چنین جامعه‌ای اجرا شود؛ لیکن جامعه‌ای که در آن کمبود کولاک می‌کند، سالوس و پنهان‌کاری امتیاز شمرده می‌شود، ناپاکی فراوان و اجرای حدود الهی بی اثر است و به تمسخر گرفته می‌شود، هرگز قابل مقایسه با آن جامعه سالم و باز نیست.

شش. نتیجه این بحث آن است که به طور کلّی خواستگاری زن از مرد اشکالی ندارد؛ همان طور که خواستگاری مرد از زن بی‌مانع است؛ اگرچه باید جهات عفاف و پاکی و مسایل و احکام شرعی به قوّت رعایت شود. فراتر از خواستگاری، این که هبه و واگذاری زنی از سوی خود او از سر عشق و پاکی بی‌اشکال است؛ اگرچه باید محرمیت ازدواج محقّق گردد و مهر ـ هرچند اندک ـ در نظر گرفته شود.

هفت. دل و نفس، روح و عشق و شور و مهر، قانون ندارد و قوانین یا احکام شرعی تنها طریق نیل به عشق را معین می‌کند. هر دلی حق دارد بخواهد و این حقّ ذاتی و فطری اوست؛ اگرچه باید زمینه، طرق و راه‌کارهای آن رعایت شود و در این ویژگی تفاوتی میان پیامبر و دیگران نیست. البته نسبت به احکام و موقعیت‌ها تفاوت وجود دارد که شریعت هر یک را به خوبی بیان نموده است.

بنابراین، اگرزنی مؤمن، زیبا، خوب و شایسته خود را با مهری اندک به فردی دل‌خواه هبه کند، هیچ اشکالی ندارد و این زن، چه عاشقی فارغ و این ازدواج چه نیکو عشقی و چه شیرینی وصلتی است! نه گناه است و نه بی‌حرمتی زن؛ نه ذلّت است و نه تحقیر او و نه از سر ضعف و زشتی.

آن‌چه گناه و تحقیر است، سالوس است و ریا، کمبود است و حسرت، حرمان است و نارسایی که امروزه در میان مسلمین با تمام موجودیت‌ها دمار از روزگار آلوده و پرهیزگار درآورده است.

حق، برای سلامت پیامبرش، بی‌سالوس و ریا و به دور از کتمان و پنهان کاری چند دسته از زنان را به قدری که موجود بوده، بر آن حضرت حلال می‌سازد: از اعطایی حق گرفته تا هبه خلق و از با مهر تا بی‌مهر؛ چنان‌که در سوره احزاب هنگامی که خداوند به پیامبرش « صلی‌الله‌علیه‌وآله » می‌فرماید:

«یا ایها النّبی انّا احللنا لک ازواجک اللاّتی آتیت اجورهنّ؛(۱۳)

پیامبر! زن‌هایی که مهر آن‌ها را پرداختی، بر تو حلال کردیم.» هفت دسته از زن‌ها را بر پیامبر حلال کرده و معرّفی می‌نماید: زنانی که مهر آن‌ها را داده است، آنان که اعطای الهی بر آن‌ها تعلّق گرفته است (هم‌چون زنان بر جای مانده از کفّار در جنگ)، دختر عموها، دختر عمّه‌ها، دختر دایی‌ها و دختر خاله‌ها، زنان قریش، زن‌هایی که با پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » مهاجرت کرده‌اند و زن مؤمنی که از سر عشق خود را به پیامبر « صلی‌الله‌علیه‌وآله » هبه نماید. چنین خدای مهربان و آگاهی، با این روش، چنان بنده‌ای می‌سازد که در تشهّد، هم‌راه توحیدِ حق جلوه می‌کند و ربوبیت و عبودیت را به وحدت و یکتایی محقّق می‌سازد و نغمه عاشق سر می‌دهد.

دیدی باز و امّتی چنین بسته

بسیاری از مصادیق طغیان، گناه، فحشا و ناهنجاری‌های اخلاقی، معلول کتمان، سالوس، ریا، کمبود و فقر مادی و معنوی افراد جامعه است. جامعه و مردمی که خواسته‌های خود را کتمان می‌کنند و به دروغ فریاد زهد و تقوا سر می‌دهند، هرگز طهارت و پاکی نداشته و سلامت و راستی نخواهند یافت.

هنگامی که حسرت و کتمانِ نیاز، با هزار و یک دلیل آشکار و پنهان، قانون می‌شود، دیگر صفا و صداقت از میان مردم رخت بر می‌بندد. زمانی که پیشنهاد زنی با رعایت موازین شرع جرم شمرده شود و خلاف عفاف و پاکی باشد، آرامش خاطر و سلامت نفس افراد جامعه از بین خواهد رفت. این وضعیت رقّت بار امّتی است که خداوند برای پیامبر آن، این حدّ وسیع از کام‌یابی را حلال می‌سازد تا جایی که هبه زن را ـ حتّی بدون پرداخت مهریه ـ بر تنها پیامبرش روا می‌دارد تا سختی و تنگی و حرجی برای آن حضرت پیش نیاید؛ چنان‌که در ذیل همین آیه می‌فرماید:

«لکیلا یکون علیک حرجٌ؛(۱۴)

حلال شمردن این چند دسته از زن‌ها بر تو برای آن است که حرج و سختی [یا حرمان و کتمانی] برای تو پیش نیاید.» چه جالب است که پیامبر بر خلاف شماری از دیگران، بی‌ریا و سالوس یا پنهان کاری و کتمان، بسیاری از این موارد ازدواج را تحقّق می‌بخشد. آیا خدایی که به دنبال برداشتن سختی و دشواری از دوش پیامبرش می‌باشد، برای امّت آن پیامبر، ریا و دشواری و حسرت و حرج و کتمان را تکلیف می‌کند؟ یا ریاضت بی مورد، رهبانیت و خود آزاری و امساک نامعقول را روا می‌دارد؟ حاشا و کلاّ!

به راستی چرا باید امّت چنین پیامبر پویا و متمدّنی درگیر انبوهی از حرمان و حسرت، فقر و کمبود یا سالوس و ریا گردند؟! با آن که نعمت و رحمت، از زن و مرد، در صحنه عرضه و تقاضا به وفور وجود دارد، ولی افسوس که جامعه اسلامی به جای کام‌یابی‌ها که صفای توحید و ولایت و چنگ لطف و دف عشق را به ارمغان می‌آورد، چنان وضعیتی پیدا کرده که با وجود وفور نعمت و رحمت، راه از بین بردن و تلف نمودن و تفویت و اسراف مواهب الهی را در پیش گرفته و هم‌چنان حسرت و حرمان دمار از دل پنهان افراد آن درآورده است. به راستی در جایی که خداوند هبه زن به دیگری را جایز می‌داند، چرا باید خواستگاری زن ـ که یک پیشنهاد ابتدایی است ـ ذلّت و خواری جلوه کند! آیا به خاطر وجود این افکار خشک و پوسیده نیست که امروزه عفاف جامعه اسلامی در مخاطره جدّی قرار گرفته است؟

امید است با تحوّل فرهنگ دینی و رواج آزاد اندیشی اسلامی، اسباب آسایش و آرامش حقیقی هم‌راه با صفا و عفاف دینی در جامعه اسلامی فراهم شود. باشد که علمای راستین و اندیش‌مندان مسلمان در جهت تبلور هر چه بیش‌تر واقعیت‌ها و حقایق دینی و برطرف سازی پیرایه‌های بی‌اساس بکوشند.

———————————————-

۱- سیره ابن هشام، ج۱،ص۲۰۴٫

۲- احزاب / ۵۰٫

۳- همان.

۴- قیل: «هی زینب بنت خزیمة امّ المساکین امرأةٌ من الانصار انّهالمّا و هبت نفسها للنّبی« صلی‌الله‌علیه‌وآله » قالت عائشة: ما بال النّساء یبذلن انفسهنّ بلا مهرٍ؟! فنزلت الایة فقالت عائشة: ما اری اللّه تعالی الا یسارع فی هواک فقال رسول اللّه« صلی‌الله‌علیه‌وآله »: و انّک ان اطعتِ اللّه یسارع فی ک Á هواک»؛        تفسیر مجمع البیان، ج۸،ص۳۶۴٫

۵- تفسیر برهان، ج۳،ص۳۳۱،ح۱۱٫

۶- تفسیر نورالثقلین،ج۴،ص۹۳٫

۷- تفسیر نورالثّقلین،ج۴،ص۹۳٫

۸- تفسیرالمیزان،ج۶،ص۳۶۴٫

۹- به نقل از علی بن ابراهیم چنین آمده است: «انه کان سبب نزولها انّ امرأة من الانصار انت رسول‌الله« صلی‌الله‌علیه‌وآله » و قد تهیئت و تزینت فقالت یا رسول‌الله هل لک فی حاجة؟ فقد وهبت نفسی لک فقالت عایشه قبحک الله ما انهمک للرجال؟ فقال لها رسول‌الله« صلی‌الله‌علیه‌وآله » مه یا عایشة فانها رغبت فی رسول الله« صلی‌الله‌علیه‌وآله » اذ زهدت فیه، ثم قال رحمک الله و رحمکم یا معاشر الانصار نصرنی رجالکم، و رغبت فی نساءکم ارجعی رحمک الله انتظِرُ امر الله فانزل الله «و امرأة مؤمنة اَنْ وهبت نفسها للنبی ک Á ان اراد النبی ان یستنکحها خالصة لک من دون المؤمنین» فلا تحل الهبة الا لرسول الله« صلی‌الله‌علیه‌وآله ».

۱۰- تفسیر برهان، ج۳،ص۳۳۰ و ۳۳۱٫

۱۲- … «قلّ او کثر ولو ثوب او درهم و قال: یجزی الدّرهم»؛    تفسیر نور الثّقلین،ج۴،ص۲۹۱،ح۱۷۹٫

۱۳-احزاب/۵۰٫

۱۴-احزاب/۵۰٫

 

مطالب مرتبط