برخی بدخواهان وقتی می‌خواهند از من نام ببرند، به من می‌گویند او «المدعی» است. یکی از شطح‌ها و هذیان‌های من این است که دوست دارم خداوند تمامی پیغمبران خود را یک‌جا جمع کند و منبری ساده برای من درست کند تا بروم برای آنان سخن بگویم و از عقیدهٔ خودم برای آنان بگویم. آیا می‌توانم برای آنان سخنانی را بگویم که آن‌ها مثل آن را جایی نشنیده باشند؟ اگر توهم چنین ادعایی روا باشد، روز قیامت پوست مرا می‌کنند و می‌گویند طبق همین ادعایت عمل کن. آیا در آن‌جا حتی مثل شمر دلش به حال آدم نمی‌سوزد؟ من مدتی را به مشهد می‌رفتم. می‌گفتم می‌خواهم بروم آن‌جا و فقه را پیش آقا امام‌رضا علیه‌السلام بخوانم و آن‌گاه به مزاح می‌گفتم و در برابر یک فلسفه به ایشان بگویم. این شوخی‌ها چنین حکایتی دارد. فردای قیامت، خداوند می‌گوید اگر شوخی هم بوده، باید حساب پس بدهی. خدا رحمت کند مرحوم ادیب هم خطاب به امام‌رضا علیه‌السلام می‌گفت: تو غریب‌الغربایی، من ادیب‌الادبایم. این مقابله، خود حکایت از یک حقیقت داشت؛ وگرنه اصل این مقابله که مقصود او نبود؛ چرا که کسی در برابر امام رضا علیه‌السلام چیزی نیست. در قیامت، خداوند برای همه حجت بالغه دارد و کسی نمی‌تواند ادعای نمی‌دانستم یا نمی‌توانستم بکند.

مطالب مرتبط