مرحمت به ضعيفان و برخورد با مستكبران

مرحمت به ضعيفان و برخورد با مستكبران

اسلام به هیچ‌وجه ضعیف‌کشی ندارد و به ضعیفان مرحمت مي كند. برخورد اسلام با استکبار و با شاخ‌دارها و با غول‌های دغل است. دین به یک نیروی اجرایی دارای قدرت صیانت لازم دارد تا پاکی، صفا و مرحمت خود را به ضعیفان هدیه دارد…..

 

آقای …. از دیروقت و از زمان جنگ با من دوست شده است. او هیکلی بزرگ دارد. روزی با او در جاده‌ای می‌رفتیم و او رانندگی می‌کرد. او در مسیر خود به بخشی وارد شد که ورود ممنوع بود. پلیس جلوی او را گرفت و گفت چرا ورودممنوع را آمده است و گواهینامهٔ او را خواست. او با همان هیکل بزرگش، سر خود را با یک هیبتی بالا کرد و محکم به او گفت: به تو یاد نداده‌اند با بزرگ‌تر از خود چگونه صحبت کنی، تمامی جاده‌ها برای ما مجاز است. این پلیس، بسیار ترسید و همان‌جا گفت ببخشید قربان، بفرمایید. این ضعف نفس آن پلیس را نشان می‌داد که دیگر از وی چیزی نخواست و جا خورد و از یک خالی‌بندی تأثیر پذیرفت. دروغ بردی محدود دارد و نمی‌توان با آن، سیستم درست کرد. کسی که فهم اجتهادی نسبت به دین ندارد و ادعای اجرای همهٔ قانون و تمامی اسلام و مُرّ دین را آن هم با زور دارد، دروغ می‌گوید و او هم اسلام را نابود می‌کند و دین را بدنام و ضایع می‌سازد و هم افراد جامعه و زندگی آن‌ها را فاسد می‌کند و هم روزی مشت وی باز می‌شود و آن وقت دیگر به وی امان نمی‌دهند و ناف زور او را به یک تیزی پاره می‌کنند. ما نسبت به کارهایی که نمی‌توانیم انجام بدهیم و بر آن‌ها قدرت نداریم، هیچ تکلیفی نداریم. این‌ها قدرت و توان علمی ندارند و قدرت اجرایی و مدیریت و درایت نیز ندارند؛ هرچند شیطنت و خشونت را هرچه بخواهید، با هم دارند و «شاخ شیطان» و «گرگ دغا» می‌باشند. زور و خشونت و دروغ و دغل و شیطنت، بقا ندارد. من خاتمهٔ این‌ها را نه تنها امروز، بلکه از همان دیروز خوانده بودم؛ خاتمه‌ای که فاتحه ندارد و فرجام آن، «مقتول ملعون» می‌سازد. من این سخن را در همان بهمن ۵۷ و بعد از پیروزی انقلاب گفتم. با عده‌ای از همین‌ها که امروز صاحب‌منصب و از حضرات شده‌اند، در میدان امام حسین کنونی که آن زمان‌ها میدان فوزیه بود، نشسته بودیم و آن‌ها درجه‌دارها را که در جوی‌های فاضلاب از ترس انقلابی‌های تندرو پنهان شده بودند با سر و روی لجنی می‌گرفتند گفتم این روش خشن شما اشتباه است. به آن‌ها گفتم ما نمی‌خواهیم مردم را دین‌دار کنیم، بلکه حالا که شاه رفته، مردم باید بتوانند به ما تکیه کنند و بگویند آخوندها نان به ما می‌رسانند و مواظب ما می‌باشند. مردم باید به جایی برسند که بگویند آخوندها کمک ما هستند. اگر ما همین کار را بکنیم، دیگر هیچ وظیفهٔ شرعی و تکلیف دینی نداریم.

این کارها اشتباه است. من خودم ابتدای انقلاب با تعطیلی حوزه‌ها، در چند جا مصدر بودم و همین کار را می‌کردم؛ وگرنه اگر حوزه تعطیل نبود، همان را نیز نمی‌پذیرفتم؛ چنان‌که در ادامه به هیچ وجه منصبی را نپذیرفتم. مدتی مشهد و اسفراین بودم. در اسفراین، مردم آن زمان، ما را مثل نگین در خود داشتند و با ما نفس می‌کشیدند. حدود چهل طلبه با من بودند که باید ساعت شش برای درس می‌آمدند؛ زیرا هیچ چیز نمی‌تواند طلبگی را از ما بگیرد و ساعت هشت به اداره‌های تحت نظر خود می‌رفتند. به آن‌ها می‌گفتم شما مردم را فقط به بهشت بفرستید و حق ندارید حتی یک نفر را به جهنم بفرستید و شما در کار جهنم حق دخالت ندارید. هرچه جهنمی دیدید، همه را برای خودم بفرستید. جهنم برای شما تعطیل است و شما فقط کار مردم را راه بیندازید و مشکلاتشان را حل کنید. من به اداره‌ها سرکشی می‌کردم. نیم ساعت می‌ماندم و به مشکلات مردم رسیدگی می‌کردم و البته جهنم را نیز به‌کلی تعطیل کردم. برای نمونه در کمیته‌های آن زمان، عده‌ای معتاد را می‌گرفتند و زندان می‌کردند. من بسته‌های تریاک را در جیبم گذاشته بودم و به بعضی از تریاکی‌ها که خمار بودند، به صورت پنهانی از آن می‌دادم و آهسته به او می‌گفتم این را بینداز بالا و می‌گفتم کسی آن را متوجه نشود؛ هرچند بسیاری هم متوجه می‌شدند. او از همین‌جا سرحال می‌شد. بعضی جَلد ما شده بودند و اگر روزی نمی‌رفتم، سر و صدا راه می‌انداختند و سراغ ما را می‌گرفتند که حاج‌آقا نیامده است؟ این‌ها باید از من بیش‌تر می‌ترسیدند؛ اما به من امیدوار شده بودند؛ چون می‌دانستند من به همه لطف می‌کنم و آن‌ها را شاد می‌سازم و به همه خیر می‌رسانم و در اندوه و شادی آن‌ها شریکم و آن‌ها را محترم و عزیز می‌دارم و کرامت انسانی آن‌ها را با صفایی دوستانه حرمت می‌نهم. ذیل عنوان «آیین محبت بهشتی دین مردمی و جهنم‌سازی دین پرپیرایه و استبدادی» ماجرای زنی را آوردم که دستگیر شده بود و برای سرکشی از فرزند خود نیازمند ضامن بود و آن را در این‌جا تکرار نمی‌کنم. من ضامن او شدم و او هم رفت و صبح فردا بازگشت و گفت همان‌طور که پای من ایستادید و ضامن من شدید من نیز حرمت ضمانت شما را حفظ می‌کنم. ما باید دین را این‌گونه اجرایی می‌کردیم و مردم را با محبت و عشق، جَلد خود می‌کردیم. آفرینش برای محبت است و انسان با عشق و محبت عارفانه بقا می‌یابد. اما برخی به بهانه اجرای مُرّ دین، یک دار روی دوش خود گذاشتند و شیخ اعدام و دراکولای بدنام و داروغهٔ وحشت و محتسب خشونت شدند. حالا همان‌ها جمع شده‌اند و مافیای زور و زر را شکل داده‌اند؛ اما من از ضعیف و نرم و از خاک می‌ترسم، نه از کسانی که شاخ شیطان هستند و عالمان حقیقی را به غربت و انزوا و مردم را به فقر و ضعف مبتلا کرده‌اند. انشاءاللّه با عنایت امام عصر و به خواست حق، این شاخ در زمان خود خواهد شکست. اسلام به ضعیفان مرحمت دارد و برخورد اسلام با استکبار و با شاخ‌دارها و با غول‌های دغل است. اسلام به هیچ‌وجه ضعیف‌کشی ندارد. وانگهی کسی که قدرت ضعیفان و توده‌های جامعه را دارد، اقویا و اغنیا را مطیع می‌گرداند. نقطه ضعف مافیای زور و زر در هر نقطه‌ای که باشد، قدرت مردم است و آن‌ها تنها در برابر توده‌ها و قدرت مردم تسلیم می‌شوند؛ البته به‌شرطی که مردم ببینند که شما شریک آن‌ها نیستید و با آن‌ها در هیچ شرایطی شریک نمی‌شوید و نیز جیبی برای خود ندوخته‌اید. کسی که نتواند پاک‌دست باشد، در جامعهٔ امروز همه از آن خبردار می‌شوند و چیزی پنهان نمی‌ماند. همان دزدهایی که شریک شما شده‌اند، همه را خبردار می‌کنند که این آقا پاک‌دست نیست و با اغنیا و صاحبان زر و زور ساخت و پاخت دارد. دین به یک نیروی اجرایی دارای قدرت صیانت لازم دارد تا پاکی، صفا و مرحمت خود را به ضعیفان هدیه دارد. موج‌سواران و چیرگان امروز در این سال‌ها برای هفتاد میلیون جمعیت، بیش از دویست میلیون پروندهٔ قضایی ساخته‌اند. آمار یک سال پرونده‌ها به پانزده میلیون پرونده تکراری (نه یکتا) رسیده است. این‌ها برای تمام مردم از اراذل و اوباش تا علما و مجتهدان طراز اول پرونده ساخته‌اند. پرونده‌های سیاسی نیز بیش‌تر جعلی و افتراست. اگر حکومتی بخواهد با خود این چیرگان امروز بر اساس احکام صادرشده با همین پرونده‌ها برخورد داشته باشد، هیچ یک از همین‌ها تبرئه نمی‌شوند و همه به حبس‌های طولانی‌مدت یا به اعدام محکوم می‌شوند. به کدام دیانت یا انسانیت می‌شود چنین چیزی را مسلمانی دانست. این عاقبت دین صوری و ظاهری است که اسیر دست مافیای ظاهرگراست؛ مافیایی که تبلیغات دارد و جنجال‌های ابرمیلیاردی راه می‌اندازد و فیلم بازی می‌کند. افراد ضعیف و حقیر ادعایی وابسته به این مافیا مجتهد نیستند و فتاوای آنان شرعی نیست. این‌ها خسر الدنیا و الآخره می‌باشند و وجاهتی که دارند همه سوار بر جنجال و موج است. جرم این‌ها از دزدها و عرق‌خوارها و متجاوزان به ناموس مردم و قاتلان، بسیار بدتر است. کسی که شصت سال خود را به دروغ مجتهد جا زده و دین میلیون‌ها مردم را ربوده است، نادان نیست و عامدانه چنین می‌کند. این‌ها مصداق این آیه می‌باشند: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَالاْآَخِرَةَ ذَلِک هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ»(۱)؛ و از میان مردم کسی است که خدا را فقط بر یک حال (و بدون عمل) می‌پرستد؛ پس اگر خیری به او برسد، بدان اطمینان یابد و چون بلایی به او رسد، روی برتابد، در دنیا و آخرت، زیان‌دیده است. این است همان زیان آشکار. این‌ها چون مجتهد نیستند، نمی‌توانند رتبه‌بندی احکام دین را درک کنند و با ظاهرگرایی می‌خواهند مُرّ دین را اجرا کنند. نتیجه چه می‌شود: همین کاسهٔ آشی که دریایی روغن روی آن را گرفته است و می‌خواهند آن را به زور به حلق خلق‌اللّه بریزند و خود نیز به مزبلهٔ دغل پناه برده و عفریت سالوس شده‌اند. بزرگ‌ترین مشکل این‌ها این است که کسانی سردمدار آن‌ها شده‌اند که به عقدهٔ حقارت و به تبع آن، به خودشیفتگی مبتلا هستند. این‌ها عقدهٔ حقارت دارند که نهادهای وابسته به آن‌ها به خانه‌های مردم هجوم می‌برند. این‌ها این‌قدر بیچاره شده‌اند که برای نمونه چند بار به خانهٔ من حمله کرده‌اند. به این فیسقیلی‌ها می‌گویم: پدرجان، من شصت سال است این‌کاره‌ام، حالا شما آمده‌اید برای من اطلاعاتی بشوید؟! من اگر شش چشم از غیب نداشته باشم، دست‌کم این دو چشم سرد و گرم دیده را که دارم. شما چه‌قدر ساده و بیچاره و ناشی و عوام هستید که خیال می‌کنید با این هجوم‌ها چیزی عاید شما می‌شود. من کسی هستم که زمان ستم‌شاهی و ساواک آن را با چشم‌های عادی خود تجربه کرده و دیده‌ام. من در زمان ستم شاهی ۲۹ بار دستگیر شده ام  که تنها در یک مورد آن مرا در اتاقی بدون اکسیژن با قابلیت تزریق گاز های دلخواه زندانی کردند. من نقشهٔ ساواک را با دادن یک انگشتری باطل کردم؛ آن هم زمانی که سرهنگ شاه رجز می‌خواند و می‌گفت ما کفن می‌پوشیم و از شاه دفاع می‌کنیم که ماجرای آن ذیل همان عنوان بالا آورده‌ام.

مطالب مرتبط