پژوهش سنگین: فقه غنا و موسیقی در هفت جلد

پژوهش سنگین: فقه غنا و موسیقی در هفت جلد

بدخواهان و معنویت‌ستیزان می‌خواهند دین را با موسیقی براندازی کنند، ما باید از همین موسیقی به شکل دینی آن، در برابر آنان استفادهٔ برازنده داشته باشیم. باید موضوعات دینی و ولایی را به غزل و به ترانه و به آواز کشاند و آن‌ها را جلا و صفایی داد که برای همه دلنشین و دوست‌داشتنی گردد…….

یکی از کارهای مهمی که انجام داده‌ام، تحقیق هفت جلدی «فقه غنا و موسیقی» است. من دستگاه‌ها و مقامات موسیقی ایرانی را می‌شناسم و هشت سال نزد استاد گلپا درس موسیقی خوانده‌ام. دستگاه موسیقی تمام غزل‌هایم را نوشته‌ام. ما در حوزه دو سال درس خارج فقه غنا و موسیقی داشته‌ایم. در این کتاب گفته‌ام بدخواهان و معنویت‌ستیزان می‌خواهند دین را با همین موسیقی براندازی کنند، ما باید از همین موسیقی به شکل دینی آن، در برابر آنان استفادهٔ برازنده داشته باشیم. باید موضوعات دینی و ولایی را به غزل و به ترانه و به آواز کشاند و آن‌ها را جلا و صفایی داد که برای همه دلنشین و دوست‌داشتنی گردد. من در فیضیه، پیش از انقلاب، به طلبه‌ها موسیقی درس می‌دادم. طلبه‌ای که موسیقی نداند، نمی‌تواند فقه آن را هم بداند. ما یکی از ارکان فقه حکمت‌گرا را شناخت موضوع می‌دانیم. شناخت موضوع مانند شناخت باغبان از گل و درخت است. شناخت از یک گُل بر اساس کتاب‌های لغت یک شناخت است، اما زبان یک باغبان از یک گل که دست بر گلبرگ‌های آن دارد و خار آن را هم چشیده است، یک شناخت مبتنی بر موضوع‌شناسی است. امروز فقه باید مبتنی بر چنین موضوع‌شناسی به صورت کاربردی و تخصصی ارایه شود و ما در کتاب «فقه غنا و موسیقی» چنین کار مهمی را انجام داده‌ایم. موضوع‌شناسی این کتاب مبتنی بر هشت سال تحصیل موسیقی در نزد اساتید مبرز زمان مانند آقای گلپا و تحقیقات گستردهٔ شخصی در حوزه‌های فلسفه و روان‌شناسی بوده است. من نوجوان که بودم، استادی معنوی داشتم که از الطاف خداوند به ما بود. او به من می‌گفت برو در اتوبوس‌های دوطبقه، در طبقهٔ بالای آن بنشین و تابلوهای مغازه‌ها را ببین. آن‌ها را حفظ کن و بیا تابلوهایی را که برایت تازگی دارد برای من بگو. من برای این که دستور او را به خوبی انجام داده باشم، چهارچشمی تابلوها را می‌دیدم. او می‌گفت بعضی از چیزهایی که می‌گویی برای من تازگی دارد و به ذهنم نبوده است. می‌گفتم من چهارچشمی نگاه می‌کنم. طلبگی نیز اگر بخواهد به‌روز و کارآمد گردد باید، از ساختار کتاب‌محور خود بیرون بیاید و موضوع‌شناسی را محور علمی خویش قرار دهد. موضوع‌شناسی فرد را از دگم و بسته بودن و از بی‌سوادی و ناآگاهی و سطحی‌اندیشی جدا می‌کند. اگر کسی دگم باشد، چنان‌چه حتی مرجع تقلید گردد، این صفت خطرناک در او بروز می‌کند و مردم را بیچاره و بدبخت می‌گرداند. در حالی که انبیای الهی علیهم‌السلام باز و آزاد بودند. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله امی بودند. امی یعنی از بلاد کبیره است نه از شهری کوچک. امی به زبان امروز یعنی از پایتخت و مرکز است و در محیط کوچکی نبوده است تا او را بسته و دگم نماید. به تحلیل اهل دنیا می‌گویم پیامبر ابتدا چون سنشان کم بود، نگذاشتند متولی کعبه شود. ابتدا برای حضرت خدیجه تجارت می‌کرد و با پیشرفت خود ملک‌التجار گردید و حضرت خدیجه نیز عاشق ايشان شد. کفار مکه او را «مجنون» می‌خواندند. مجنون به کسی می‌گفتند که توانایی گرفتن جن را داشت. مجنون به معنای دیوانه نیست. می‌خواهم بگویم پیامبر اکرم با این موضوعات درگیر بوده و هر چیزی از انس تا جن را تست کرده است و بعد در چهل سالگی به پیامبری رسید. این مطالب را با ساختاری دنیایی می‌گویم نه با اعتقادی که یک مسلمان باید داشته باشد. یعنی يک اهل دنیا اگر مسلمان نباشد، چنین برداشتی دارد. کسانی که از روستاها یا شهرهای کوچک برای طلبگی می‌آیند اگر دگمی حاصل از کوچکی محیط داشته باشند، یا فردی که از شهرهای بزرگ است، اما روحیهٔ باز و آزاد ندارد، نیازمند جراحی است. موضوع‌شناسی این روحیهٔ دگم و سطحی‌اندیشی را از افراد می‌گیرد. اگر چنین تربیتی نباشد، همان معارف و دین برای آنان حکم آب یا کود زیادی را دارد و کود زیاد آنان را می‌سوزاند و آب زیاد، آنان را می‌پوساند. تراکم معارف آیات و احادیث و اطلاع بر مغیبات و حتی معلومات، چنین خطر بزرگی برای ذهن‌های بسته دارد و درون آن‌ها را نابود می‌کند. این تعبیر قرآن‌کریم نیز می‌باشد: «لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآَنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیتَهُ خَاشِعا مُتَصَدِّعا مِنْ خَشْیةِ اللَّهِ وَتِلْک الاْءَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یتَفَکرُونَ»(۱). فرد تنگ‌نظر و دگم وقتی معرفتی را کسب کند، چون حقیرو کوچک است، متکبر، مغرور و از خودراضی می‌شود و توهم او را بر می‌دارد خود او همین‌هاست که می‌داند و ادعای اعلم العلمایی یا پیغمبری می‌کند یا با اساطین فقه و فلسفه و عرفان به مخالفت برمی‌خیزد؛ چنان‌که مانعان ما هم‌اکنون به ما خرده می‌گیرند چرا از شوشتری و ابوعطا سخن گفته‌ایم. کسی که این خرده را بر ما می‌گیرد به هیچ وجه شوشتری و ابوعطا را نمی‌شناسد، اما اگر پیشتازان موسیقی ایران را نزد من بیاورند، من موضوع و حکم موسیقی را چنان با تخصص کامل برای آنان توضیح می‌دهم که اگر چیزی را حلال یا حرام بدانم، ایشان با بصیرت کامل می‌پذیرند و ما را به ناآگاهی متهم نمی‌کنند. روزی در محضر علامه الهی قمشه‌ای رحمه‌الله بودم و آقای خوانساری که از بزرگان موسیقی و صوت ایران بود و برنامه‌هایی در صدا و سیما داشت، بر ایشان وارد شد. آقای الهی گفت من امروز می‌خواهم ایشان را پیاده کنی و بعد از موسیقی ما تمجید کرد. در موسیقی اگر بخواهید کسی را ضربه فنی کنید به گوشه‌ها می‌روید و ما چنین کردیم و آقای الهی بسیار خرسند بود که طلبه‌ای نوجوان می‌تواند در برابر یکی از موسیقی‌دانان چنین استقامتی داشته باشد. وی بسیار ذوق‌زده و خوش‌حال شده بود و این از صفا و از مسلمانی ایشان بود. آقای خوانساری در آن جلسه گفت شما برای بچه‌های ما کلاس آموزشی بگذارید اما من گفتم این درس‌ها فقط برای طلبه‌هاست و ما وقف طلبه‌ها هستیم. در فصل جوانی به قم آمدم. بسیار سرحال و جوان بودم. در آن زمان، همین کتاب کوچکی که الان چاپ شده؛ یعنی آموزش مقامات موسیقی ایرانی را به طلبه‌ها درس می‌دادم. این کتاب بیش از صد صفحه نیست ولی کسی نمی‌تواند آن را بدون استاد و آموزش بخواند. ما نیز آن را به طلبه‌های مستعدی که در فقه یا فلسفه توانمند بودند آموزش می‌دادیم، اما حالا با انتشار این کتاب، با آن برخورد سلبی می‌شود و می‌گویند چرا یک آیت‌اللّه آموزش مقامات موسیقی نوشته است. شناخت موسیقی در فقه حکمت‌گرا از باب موضوع‌شناسی برای کسی که می‌خواهد برای آن فتوا داشته باشد، لازم است. هم‌چنین موسیقی و رقص از شعبه‌های فلسفه است و دانستن آن برای کسی که می‌خواهد فلسفه بیاموزد لازم است. اگر کتاب فقه غنا و موسیقی مرا به خسرو آواز ایران، شجریان بدهند، به‌حتم از آن استفاده می‌کند؛ زیرا جامعیت این کتاب، فلسفه و روان‌شناسی موسیقی و نیز گزاره‌های بدیع در صوت‌شناسی و نیز تحقیقات ژرف بر روایات و نیز فقه تبیینی با سه شاخصهٔ موضوع‌شناسی، ملاک‌یابی و کشف حکم دارد که مطالب آن در جایی نیامده است و نیز ضمن تبیین آرای علمی عصر غیبت، هزار سال فقه غنا و موسیقی را نقد کرده است.

حوزه‌ها برای تعالی خود نیازمند آن است که دانش‌های تجربی مانند نجوم را در دورهٔ آموزشی خود داخل نماید. سحر، جادو، علوم غریبه، دانش استخاره و تعبیر خواب نیز چنین است. ما باید همواره نیروهایی توانمند در هر یک از این رشته‌های قدرتی داشته باشیم تا اگر کسی خواست ما را به مناظره دعوت نماید از پس وی بر آییم. حوزه بدون در اختیار داشتن چنین دانش‌هایی قدرت بحث خود را از دست می‌دهد. متأسفانه دگمی چیرهٔ امروز بر حوزه و متولیان ناآگاه و بسته، مانع عملیاتی شدن چنین اموری در حوزه می‌شوند. البته این بازخوردها در سنین فرتوتی افراد است و طلبه‌های جوان ما ذهنی باز و شفاف دارند و به حرف‌های مرتجعان و واپس‌گرایان توجهی ندارند؛ اما نبود نظام آموزشی منسجم نیز ممکن است راه آنان را طولانی سازد و انحرافات و اعوجاج‌هایی را موجب گردد. متأسفانه آن‌ها که زور دارند، نمی‌گذارند ما در حوزه‌های علمیه کار کنیم. آنان طلبه‌هایی را برای منبر و به گونهٔ روبنایی تربیت می‌کنند که حاصل تبلیغات آنان مشکل‌آفرین می‌باشد و گفته‌های آنان مورد خدشه است. مردم هم با فطرت پاکی که دارند نمی‌توانند این حرف‌ها را که آبرو و وجاهت علمی ندارد بپذیرند و سبک زندگی خود را تحت تربیت‌های به‌روز دیگر قرار می‌دهند. سبک فعلی تربیت طلبه‌ها که تقلیدی شکلی از سیستم آموزشی دانشگاه‌ها با تلفیق محتوای کهنه، تکراری و غیر علمی است، نیازهای خود طلبه‌ها و نیز جامعه عرفی را تأمین نمی‌کند تا چه رسد به مراکز و جوامع علمی. فقه حوزه‌ها باید به سمت فقه حکمت‌گرا با سه رکن موضوع‌شناسی، ملاک‌یابی و کشف حکم حرکت کند تا فقهی توصیفی و تبیینی را به جامعهٔ علمی ارایه دهد. یکی از طلبه‌های ما که در رشتهٔ جامعه‌شناسی تحصیل می‌کرد می‌گفت: استاد ما در دانشگاه می‌گفت فقه هیچ ارتباطی به جامعه‌شناسی ندارد. من به او طرح شما را گفتم که فقه بدون جامعه‌شناسی فقه نیست. فقه باید موضوع‌شناسی، ملاک‌شناسی و حکم‌شناسی داشته باشد و موضوع‌شناسی و ملاک‌یابی بدون جامعه‌شناسی و نیز روان‌شناسی به دست نمی‌آید و من فقه حکمت‌گرای شما را به او معرفی کردم. آن استاد می‌گفت من چنین چیزی نشنیده‌ام و این فقه برای من جالب است.

من از همان ابتدا فقه چیره را غیرعلمی می‌دانستم. این فقه چنان پرپیرایه و التقاطی شده است که مانند خودرویی است که آب و روغن قاطی کرده است و دیگر نمی‌تواند جامعه را حتی یک گام به جلو ببرد. خدا بیامرزد مرحوم بهشتی را، آن زمان‌ها می‌گفت ما باید موسیقی اصیل اسلامی داشته باشیم. من می‌گفتم این بندهٔ خدا که نه موسیقی را می‌شناسد و نه فقه را چرا در این بحث‌ها مداخله می‌کند. دست‌کم کاش می‌گفت ما باید از موسیقی ایرانی حمایت کنیم؛ موسیقی اصیل اسلامی دیگر چه صیغه‌ای است؟ آن زمان‌ها هایده روی دستگاه روضه می‌خواند. هایده «سلام من به تو یار قدیمی» را می‌خواند و یکی از مداحان دقیق همین شعر را با همان دستگاه در مجلسی مذهبی کپی می‌کرد. برخی از خوانندگان لس‌آنجلسی اصل کپی‌هایی بودند که  بعضی از مجالس مذهبی را اداره می‌کردند، نمونهٔ آن نیز در برنامه‌های نمایشی، هفت‌سنگ بود. ما فقه تفصیلی و تبیینی این بحث‌ها را در همان کتاب آورده و در آنجا علت غیرمجاز بودن این کپی ها را توضیح داده ایم. البته به امید این که این کتاب مجوز نشر بگیرد، بسیاری از بحث‌ها، به‌ویژه در حوزهٔ خوانندگان مطرح را فیلتر کردیم و این بحث‌ها را در این کتاب نیاوردیم، اما متأسفانه آنان حتی به این کتاب سانسورشده و قیچی‌گردیده نیز رحم نکردند و نه تنها به این کتاب هفت جلدی مجوز نشر ندادند، بلکه نسخه‌های تک‌جلدی و بسیار مختصر آن را که مجوز نشر داشت، نیز جمع کردند و همه را خمیر نمودند.

۱- حشر / ۲۱٫

 براي مطالعه به لينك زير مراجعه نماييد:

آموزش مقامات موسیقی ایرانی 

تاریخ تحلیلی موسیقی در اسلام

منطق موسیقی

فقه غنا و موسیقی

مطالب مرتبط