اگر کشوری بتواند نفوذ در لایههای بسیار عمیق زمین را برای خود تحقق بخشد، همانطور که امروزه به نفت دست یافته است، به منابع پایانناپذیر آب آشامیدنی نیز دست مییابد و معضل و بحرانی به نام «آب» نخواهد داشت…..
من حدود یک هفته بر روی این که در باطن زمین و درون آن چیست، تحقیق میکردم. در این مدت، روایت «فلأنا بطرق السماء أعلم مِنّی بطرق الأرض»(۱) تأمل میکردم. همچنین تمامی روایات این موضوع را ملاحظه کردم؛ اما گزارههای چندانی در میان روایات در مورد محتویات درون و عمق زمین (نه سطح آن) ندیدم. این به خاطر آن است که زمانه برای ارایهٔ علم مناسب نبوده است و سخنگفتن از نادانستههای بشر به تکذیب آن منجر میشده است؛ مانند همان ماجرایی که برای گالیله در مغرب زمین و برای بسیاری از عالمان شهید ما به وجود آمده که جرم آنان علمی بوده است. ما هماینک بعد از هزار سال رشد علمی، نسبت به آینده بشر در دورهٔ پیشدبستانی علم میباشیم. بله، اولیای خدا چون فرازمانی هستند، پیشرفتهترین علوم را پیش خود دارند، ولی آنان به دلیل محدودیت استعداد علمی بشر زمان خود و در دست نداشتن الفبای آن علوم، نمیتوانند از دانشهای خود مصرف کنند. من میگویم در آینده کامپیوتر بهطور کلی از رده خارج میشود و گزینهای دیگر جای آن را میگیرد؛ اما آن دیگری اکنون الفبایی ندارد تا بتوانم از آن با بشر امروز سخن بگویم. ابزار انتقال علم در آیندگان، متفاوت از ابزارهای امروزی است.
به هر روی، در آن یک هفته که به سختی توانستم در لایههای بسیار عمیق زمین تحقیق کنم، متوجه شدم گاه برای اینکه بتوان در لایهای که بیش از پنجسانتیمتر ضخامت ندارد، متهای متفاوت از متهٔ قبل داشت و این امر برای بشر امروز بسیار هزینهبر است؛ اما اگر کشوری بتواند این نفوذ را برای خود تحقق بخشد، همانطور که امروزه به نفت دست یافته است، به منابع پایانناپذیر آب آشامیدنی نیز دست مییابد و معضل و بحرانی به نام «آب» نخواهد داشت. البته این آب در لایهٔ سطحی زمین و در پوستهٔ آن نیست، بلکه در عمق آن است. به نظر من کرهٔ زمین را باید به اعتبار آن آبهای درونی این کره، کرهٔ آبی گفت نه به اعتبار آب اقیانوسها. من این آبها را از راههای خودم تجربه کردهام. آبهای آن موجودات زندهای نیز دارد. ما هنوز نمیدانیم زیر پای ما چه خبر است. من چیزی نگفتهام و به سرنوشت بدتر از گالیله دچار شدهام. آدم عاقل علم را ضایع نمیکند و طلا را به دست جن خبیث نمیدهد.
۱٫ نهج البلاغه، ج ۲، ص ۱۳۰٫