یکی از دوستان ما در کرمان، هر ساله یک گونی پسته برای ما می‌فرستاد. من این پسته‌ها را بین طلبه‌های نزدیک تقسیم می‌کردم و به هر خانواده یک کیلو می‌رسید. این کار چند سال ادامه داشت تا این‌که وی متوجه شده بود. او زنگ زد و گفت من این بار مقداري از اين پسته‌ها را فقط برای مصرف خانوادهٔ خودتان می‌فرستم و راضی نیستم آن را به کسی بدهید. من اگر به طلبه‌ها پول بدهم و بگویم بروید پسته بگیرید، آن‌ها این‌قدر نیازهای ضروری دارند که نوبت به پسته نمی‌رسد و برای نمونه به جای آن پنیر و نان می‌گیرند. من می‌خواهم حتی اگر او گرسنه هم هست، این پسته به دهان او برود.

مطالب مرتبط