در مسیر ولایت این معرفت است که ارزشساز است. کمتر مؤمنی به ساحت معنوی و غیبی و مقام نورانیت و فصل نوری صاحبان ولایت آگاهی دارد….
«حُرِّمَتْ عَلَیکمُ الْمَیتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ، وَمَا أُهِلَّ لِغَیرِ اللَّهِ بِهِ، وَالْمُنْخَنِقَةُ، وَالْمَوْقُوذَةُ، وَالْمُتَرَدِّیةُ، وَالنَّطِیحَةُ، وَمَا أَکلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَکیتُمْ، وَمَا ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ، وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالاْءَزْلاَمِ، ذَلِکمْ فِسْقٌ، الْیوْمَ یئِسَ الَّذِینَ کفَرُوا مِنْ دِینِکمْ، فَلاَ تَخْشَوْهُمْ، وَاخْشَوْنِ، الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ، وَأَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی، وَرَضِیتُ لَکمُ الاْءِسْلاَمَ دِینا، فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیرَ مُتَجَانِفٍ لاِءِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»(۱).
ـ بر شما حرام شده است مردار و خون و گوشت خوک و آنچه به نام غیر خدا کشته شده باشد و حیوان حلال گوشت خفه شده و به چوب مرده و از بلندی افتاده و به ضرب شاخ مرده و آنچه درنده از آن خورده باشد؛ مگر آنچه را که زنده دریافته و خود سر ببرید و همچنین آنچه برای بتان سربریده شده و نیز قسمت کردن شما چیزی را به وسیلهٔ تیرهای قرعه. این کارها همه نافرمانی خداست.
امروز کسانی که کافر شدهاند از (کارشکنی در) دین شما نومید گردیدهاند؛ پس از ایشان مترسید و از من بترسید. امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما (به عنوان) آیینی برگزیدم و هر کس دچار گرسنگی شود بیآنکه به گناه متمایل باشد (اگر از آنچه منع شده است بخورد) بیتردید خدا آمرزنده مهربان است.
بیان: این آیه یکی از شاخصترین آیات ولایت است که با بیان احکامی که حرمت و محدودیت میآورد آغاز میشود.
تبیین فراز نخست آن را میتوان در این روایت دید. امام باقر علیهالسلام در تفسیر این آیهٔ شریفه میفرماید: منظور از «وَمَا أُهِلَّ لِغَیرِ اللَّهِ بِهِ» آنچه برای بتان قربانی و ذبح میشده است. اما «وَالْمُنْخَنِقَةُ»، همانا اهل فارس از حیوانی که ذبح شده است نمیخوردند، بلکه آنان میتهخوار بودند و گاو و گوسفندان را خفه میکردند و میتهٔ آن را میخوردند. «وَالْمَوْقُوذَةُ»: زدن و کشتن حیوان به چوب است، «وَالْمُتَرَدِّیةُ»: آنان چشمان حیوانات را میبستند و آن را از بلندی میافکندند و چون میمرد از آن میخوردند. «وَالنَّطِیحَةُ»: همچنین آنان حیوان نری را میگذاشتند تا به دیگری شاخ زند و هر کدام که میمرد، آز آن استفاده میکردند، «وَمَا أَکلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَکیتُمْ»؛ و آنان نیم خوردهٔ گرگ و شیر را میخوردند، پس خداوند آن را بر شما حرام کرد. «وَمَا ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ»: اهل فارس حیواناتی را برای آتشکدههای خود میکشتند، و قریش که درختان و سنگها را میپرستیدند، حیواناتی را برای آنان قربانی میکردند، «وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالاْءَزْلاَمِ، ذَلِکمْ فِسْقٌ»: آنان شتری را میکشتند و آن را به ده بخش تقسیم میکردند و برای هر بخش تیری قرار میداند. هفت تیر آن همانند بوده و پَر داشته و سه تیر آن بهگونهٔ دیگر بوده و پَر نداشته است. هفت تیری که پر داشته دارای این نامها بوده است: فذّ، توأم، مسبل، نافس، حلس، رقیب، معلی. اگر برای کسی که قمار میکرده تیری از هفت تیر میآمده، نفر اول(صاحب فذ) یک سهم، نفر دوم(تؤام) دو سهم، و نفر سوم(مسبل) سه سهم و نفر چهارم(نافس) چهار سهم و نفر پنجم(حلس) پنج سهم و نفر ششم(رقیب) شش سهم و نفر هفتم(معلی) هفت سهم میبرده و چنانچه تیری از سه تیر که سفیح، منیح و وغد نام داشته بیرون میآمده، سهمی نصیب او نمیشده و وی میباخته و باید پول آن حیوان را به طور کامل میداد و این کار قمار است که خداوند آن را حرام کرده است.
آیه در شروع خود استفاده از گوشت حیواناتی که اینگونه کشته شدهاند را حرام و استفاده از آن را ممنوع و فسق میداند. سپس میفرماید: «الْیوْمَ یئِسَ الَّذِینَ کفَرُوا مِنْ دِینِکمْ،وَأَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی، وَرَضِیتُ لَکمُ الاْءِسْلاَمَ دِینا».
اکمال شریعت و اتمام دین مسألهٔ بسیار مهمی است و احکام پیشین که حرام بودن گوشت چارپایان یاد شده را در بر میداشت چگونه میتواند دین خاتم را تمامیت دهد. احکامی که موضوع آن با طول زمان از بین میرود و ماندگار نمیباشد، چه ارتباطی با اکمال دین و مأیوس نمودن کافران میتواند داشته باشد؟ کافران آن روز چه اندیشهای در سر میپروراندند که امروز باید مأیوس باشند، مگر چه اتفاق عظیم و مهمی روی داده است که آنان مأیوس میشوند؟ آیا مشکل بزرگ کفار که چشم امید بدان دوخته بودند و نتوانستند به آرزوی خود دست یابند خوردن از گوشت این حیوانات بوده است که با حرمت آن مأیوس گردند؟ آیا کسانی که آیات را این گونه تفسیر میکنند، تعقل و تفکری نسبت به قضاوت آیندگان فهیم و عاقل در تاریخ بشریت ندارند؟ آیا اسلام ـ که دین ابدی است ـ در آن روز فقط همین حکم را کم داشت و دیگر کامل شد! و همه آسوده باشند که کفار با بیان این حکم مأیوس شدند! آیا انسان عاقل امروز و آینده به این توجیهات نمیخندد؟
کافران آن روز از دین اسلام و پیشرفت آن احساس خطر میکردند ولی امیدوار بودند پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله از دنیا برود و با رحلت ایشان، دین اسلام به خشکی بگراید، بنابراین مهمترین دغدغه و نگرانی آنان بحث جانشینی آن حضرت بود. کافران، مشکران و منافقان نگران بودند مبادا کسی بعد از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله سمت رهبری و امامت را به دست گیرد و راه آن حضرت را ادامه دهد. آنان امیدوار بودند این کار صورت نگیرد و نگرانیشان با ارتحال پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به پایان رسد، ولی این نگرانی به نومیدی تبدیل شد؛ زیرا پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به امر خداوند متعال در بازگشت از حجةالوداع ولایت حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام را که همان استمرار نبوت است به همگان اعلام نمودند و امیدی که کفار داشتند به یأس تبدیل شد؛ چرا که نبوت علت محدث و ایجاد کنندهٔ اسلام گردید و علت مبقی و نگاهدارندهٔ آن امامت حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام شد.
باید توجه داشت منافقان صدر اسلام را در میان هیچ قوم و ملتی نمیتوان یافت و حتی منافقان قوم حضرت موسی علیهالسلام چنین نفاق پیچیدهای نداشتند. این ویژگی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله است که چون حقانیت ایشان واضح و شناخته شده بود و آن حضرت صلیاللهعلیهوآله ظهور و مظهر کاملی از حق مطلق میباشند توانستند تمامی باطل و مطلق نفاق را از پنهانی بیرون آورند و آن را آفتابی و آشکار نمایند.
خداوند این آیه را که از مهمترین آیات ولایت است و گنجینهای گرانبها و با ارزش به شمار میرود در جایی قرار داد و پنهان نمود که در متن قرآن کریم محافظت شود و به دست تحریفگران جور در مخاطره قرار نگیرد.
خداوند احکام حرمت گوشت برخی از چارپایان را میگوید و سپس سخن مهمتر را که به آن مرتبط نیست به میان میآورد. اگر قرآن کریم به صراحت میفرمود این آیه به ولایت و امامت امیرمؤمنان علیهالسلام مرتبط است و نام آن حضرت را میآورد، کفار و دیگران تاب و تحمل خود را از دست میدادند و اجازه نمیدادند قرآن کریم اینگونه که هماکنون است در تاریخ ماندگار شود.
یکی دیگر از آیات ولایت، آیهٔ تطهیر است که خداوند این گنجینهٔ گرانبها را نیز در ادامهٔ احکام مربوط به زنان پیامبر میآورد، در حالی که آیهٔ تطهیر به زنان آنحضرت ارتباطی ندارد. نوع آیات مربوط به ولایت در میان آیات دیگر جاسازی شده است.
مسألهای که باید به آن توجه داشت این است حرمت در این آیه تا پایان آن وجود دارد و این بدان معناست که اهل ولایت همواره به محرومیت گرفتار میباشند و اگر کسی در ناسوت باشد و محرومیت و آزاری از ناحیهٔ حاکمان یا دیگران نداشته باشد در ولایت که مراتب بسیار دارد نازل و راجل است. این آیه به ویژه فراز: «وَمَا أُهِلَّ لِغَیرِ اللَّهِ بِهِ» که در ساحت ولایت معنایی دیگر دارد و از محرومیتی عظیم یاد میکند اسراری از ولایت را نهفته دارد که تنها رازدانان این وادی بر آن آگاهی مییابند و این امانت الهی را برای دیگران فاش نمیسازند.
این آیه با آن که آیهٔ ولایت است با حرمت شروع میشود و با مخمصه و ضرورت اجتنابناپذیر پایان مییابد و این امر میرساند فرجام ولایتمداران گرفتاری در مخمصه و سختیهای صعب و مستصعب است. ولایتمداری در عصر حضور امام و نیز در عصر غیبت بسیار سخت و سنگین است. آنان که از ولایت میگویند و خود را شیعه میخوانند بیشتر در عالم مزاح و شوخی به سر میبرند و ولایت را نمیشناسند. ولایتمدار کسی است که اندکی نفاق درون خود ندارد و بر پای عقیدهٔ راست خود به صراحت میایستد. نفاق سستی و پوکی میآورد و ولایت نمیتواند بر آن بنا نهاده شود. کسی که هزار معبود در دل میپروراند چه رابطهای میتواند با ولایت و توحید داشته باشد؟ صاحب ولایت حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام است. یاران ایشان، آن حضرت را به نیکی میشناختند اما حاضر نشدند با ایشان بمانند. هر کسی سر خود گرفت و به معاویه پیوست؛ چرا که میدیدند او ولایتی دارد که حتی حاضر است بر دست برادر خویش آتش نهد. چنین کسی چه سود دنیایی میتواند برای کسی داشته باشد؟ طلحه و زبیر در حضور امیرمؤمنان علیهالسلام دیدند آن حضرت به هنگام انجام کار شخصی شمع بیتالمال را خاموش میکند. آنان همه چیز را از همین ماجرا فهمیدند و بدون هیچ درخواستی، آنجا را ترک کردند. آنان میدانستند در شرایطی که علی علیهالسلام این قدر به خود مکافات میدهد و سخت میگیرد، به طور یقین چیزی بیش از چند دیناری که به عموم مسلمانان میرسد به آنان نخواهد رسید. آنان علی علیهالسلام را خوب میشناختند و میدانستند ایشان مردی تازه به دوران رسیده و تازه مسلمان نمیباشد. اجدادش همه از عرب و قریش بوده و به جوانمردی و فتوت شناخته شده بودند. همه به حسن و کمال آن حضرت و نیاکان ایشان آگاه بودند، اما محوریت و ولایت امام علی علیهالسلام را نپذیرفتند؛ چرا که دنیا و زیادهخواهی در آن نبود. آنان به دنبال گرفتن امکانات، امتیاز، عیش و زیادهخواهیهای دنیوی بودند که به معاویه و مانند او میپیوستند و علی علیهالسلام را ترک میکردند. آنان بهخوبی میدانستند معاویه چه رذلی است اما با رذل و بد بودن او کاری نداشتند و در پی دنیا و لقمهٔ نانی بودند تا در عافیت زندگی کنند. آنان علی علیهالسلام را بهخاطر راحتی و آسوده بودن در دنیا تنها گذاشتند وگرنه آنان به همهٔ امتیازات آن حضرت علیهالسلام آشنا بودند.
صاحبان ولایت کسانی هستند که میتوانند به گاه پیشامد سختیهای پیدرپی و مخمصهها و تنگناها از خوشیها بگذرند و هرگز به فکر ماندن و مردن، ضرر و منفعت، خوبی و خوشی، سختی یا آسانی نباشند. کسی با ظاهرسازی مؤمن و ولایتمدار نمیگردد و ظاهرسازی جز فریب نفس نمیباشد. آنان امیرمؤمنانی در دل دارند و به او عشق میورزند که با حیدر کرار تفاوت دارد. کسی به آسانی به ولایت حقیقی حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام دست نمییابد. ولایتمدار را امتحان میکنند و به ابتلا دچار میسازند. روح او را در این پیروی با انواع بلایا سوهان میدهند و برای او دامها میگذارند و آسیبها به او میرسانند. کسی که در زندگی در راحتی و آسایش است در ولایت خود مشکل دارد. هر کسی که بسان اولیای خدا به انواع ابتلاءات گرفتار آید به خود خوشخبری و مژده دهد که شاید در ولایت، قربی داشته باشد وگرنه راجلی است درمانده و ناتوانی است از راه ولایت مانده. امروزه «یا علی» گفتن شیرین شده است و با آن چلوکباب و نوشابه هم میدهند، ولی باب ولایت باب گشودن سختیها بر روی خود است و حتی امروز نیز کمتر کسی میتواند در کنار علی علیهالسلام همانند پارههای آهن و چون کوه بماند و در پیشامد خطرات سست نشود و نلرزد و جابهجا نگردد. کسی که سر در کار دنیایی خویش دارد و حوصله و وقتی برای دین ندارد، همان کسی است که حضرات معصومین علیهمالسلام را نیز در قلّت و غربت قرار میدهد. همه اولیای الهی علیهمالسلام را به خوبی میشناختند و کمالات آنان را میدانستند اما گذشتن از دنیا و چشم پوشیدن از راحتیها و به استقبال خطر، سختی، تنگنا و مخمصه رفتن شأن کسی نیست که دنیا در کام او شیرین آمده است. معاویه بهتر از همه به خوبی، کمال، فضل، حقانیت و حقطلبی حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام آگاه بود، اما نمیتوانست از کاخ سبز خود دست بردارد و با علی علیهالسلام کنار آید؛ چون او بهجز خدا و حق، کسی و چیزی را ملاحظه نمیکند. او آنقدر خدا خدا میکند و از آخرت میگوید که حوصلهٔ آدمی به پایان میرسد. نظام آفرینش اینگونه است که پیمودن راه ولایت بسیار سخت و سنگین است و همواره در مخمصه و با تنگناست و البته در مسیر ولایت نیز این معرفت است که ارزشساز است. کمتر مؤمنی به ساحت معنوی و غیبی و مقام نورانیت و فصل نوری صاحبان ولایت آگاهی دارد. البته آنان بسان میوههای متفاوتی هستند که هر یک به اندازهای مشخصی آب دارد و این تفاوت، برآمده از نظام چیره بر ناسوت است. سیبزمینی آبی ندارد. سیب درختی مقدار کم و گلابی بیش از آن آب دارد و هندوانه آب است. آدمها نیز همینگونهاند. همه خوباند ولی هر کدام به اندازهٔ خود معرفت دارد. البته آنچه در ارزشگذاری انسان اهمیت دارد میزان معرفت اوست نه چیزی دیگر. معرفت است که زیربنای هر کاری است. ولایتمداران هم ولایت را میشناسند و هم مخاطرات و سختیهایی را که مسیر ولایت وجود دارد میشناسند اما آن را به جان میخرند و به هر سختی شده است در مسیر پرریزش ولایت حرکت میکنند. گویا خداوند نخواسته است افراد مخلص در این دنیا فراوان باشند و این توفیق نادر و پر ارزش را فراوان هبه نمیکند و آن را عزیز میدارد. ساختار عالم ناسوت به گونهای است که بیشتر افراد رفاه، آسودگی و آزادی مطلق و یلگی و رهایی را میخواهند. جنایات و پلیدیها بیشتر در عمل خوبان است و کافر مطلق یا خالص در بدی و ظلم نادر است. بیشتر ستمها به دست دینداران اتفاق افتاده است. اولیای معصومین علیهمالسلام تحت فشار و سختی برآمده از خلفای به ظاهر مسلمان بودند که با نام دین کار میکردند. وقتی دنیا بر صاحب ولایت که حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام است چنان سخت میگیرد که شبانگاهان سر در چاه مینماید و با آن همراز میشود و به گاه شهادت «فزت وربّ الکعبة» سر میدهد و میفرماید راحت شدم، معلوم میشود که بار سنگینی به عهدهٔ ایشان بوده است که خداوند را از به مقصد رساندن آن سپاس میگوید. درست است ایشان قوی بودند و انجام وظیفه مینمودند، ولی چنین نیست که سختیها و فشارهایی مانند شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام و حضرت محسن علیهالسلام برای آن حضرت تلخ نباشد.
برای تقریب ذهن میتوان گرمای بندرعباس را مثال زد که برای کسانی که در آنجا زندگی میکنند، امری عادی شده است اما چنین نیست که گرما را دوست داشته باشند و از آن اذیت نشوند و آزار نبینند. مشکلات و سختیها در زندگی اولیای خدا نیز این گونه است. اینچنین نیست که امام حسین علیهالسلام دههٔ عاشورا را خوشحال سپری کنند و بگویند الحمدللّه یزید ما را خواهد کشت، بلکه ایشان صبور بودند و به خاطر خدا همهٔ مصائب و سختیها را تحمل میکردند. چنین نبوده است که امام حسین علیهالسلام از آزار و اذیت و اسیری فرزندان خود خوشامد داشته باشد. راه ولایت راهی معمولی و هموار نیست و راهی غیر معمول و ناهموار است که پی در پی با سختیهای فراوانی قرین است. راه ولایت مسیر بسیار سختی است و کسی که در زندگی خود سختی ندارد به همان میزان از این راه دور است و خود نمیداند. پیمودن این راه برای انسان همانند رفتن به مسافرتی است که زاد و توشه و لباس گرم و خورد و خوراک میخواهد و بدون آمادگی ممکن است در بین راه منجمد شود. اگر انسان با سختیهای راه آشنا باشد، بهحتم با آمادگی کامل حرکت میکند. نباید پنداشت ظاهر مسلمانی همان دین حق و همان راه ولایت است. دین اولیای خدا مخاطرات زیادی دارد و به این آسانیها نمیتوان به آن دین رسید. تدین ما در حال حاضر که تنها ظاهری از دین را داریم نسبت به دینداری واقعی و ولایی بسان یک میهمانی است و ارتقا از رتبهٔ دینداری میهمانی به رتبهٔ دینداری ولایی مخاطرات، زحمتها و رنجها زیادی را میطلبد. بهطور کلی، کسی که اهل مهمانی است به آن موقعیتها دعوت نمیشود. این افراد اگر به جبههٔ جنگ ولایت هم بروند چشم به کمپوت و ساندیس آن دارند و نمیتوانند لحظهای زیر آفتاب بمانند. پیرمرد متدینی که به عنوان واسطه از طرف مردم به زنهای فقیر پول میرساند، میاندیشید کار نیکی میکند در حالی که در این میان برخی از آنان را به عقد موقت خود در میآورد. او نمیدانست کار اصلی وی کمک و خدمت به آن زنان نیست و کار او الهی نیست، بلکه ناخودآگاه در پی منفعت شخصی خود و وصلت با آن زنان است. چنین کسی چه شباهتی به اولیای خدا و اهل بیت معصومین علیهمالسلام دارد. این کار با همهٔ ظاهر مسلمانی که دارد جز فریب نفس نمیباشد. راه ولایت سخت است که امام حسین علیهالسلام از میان آنهمه امت اسلامی با اعلانها و دعوتنامههای قبلی و مهلت شش ماهه از مکه تا کربلا تنها توانست هفتاد و چندی را جمع نمایند. آنکه نام امام علی علیهالسلام بسیار بر زبان میآورد و نمیداند چه میگوید در جای گرم و نرم نشسته است و پرحرفی میکند. او را اگر به بیابان بیآب و بدون غذا ببرند آیا باز بر وضع فعلی خود میماند. خداوند هیچ ولایتمداری را ناز نمیکند، بلکه آنان را به زیر تیغها میبرد و میکشد؛ چرا که عاشقکشی در مذهب ولایت حلال است.
۱٫ مائده / ۳٫