چرا کسی نمیگوید شیخ انصاری قمار میکرده اما میگویند ملاصدرا عشق زیبارویان داشته است؟ چرا کسی نمیگوید شیخ طوسی شراب میخورده و اتهامی این چنین به او وارد نمیآورند در حالی که در کتاب اخلاقی خود نحوهٔ نوشیدن شراب را توضیح میدهد اما به ابنسینا چنین اتهامی را وارد آوردهاند؟ ما میدانیم تمامی این عالمان شیعی مؤمن بودهاند اما دلیل آنکه برخی مورد اتهامهای آنچنانی قرار میگیرند و برخی در هالهٔ تقدسی که دارند و واقعی هم هست باقی میمانند و کسی قداست آنان را نمیشکند چیست؟ ….
من بعضی از افراد را که میبینم اذیت میشوم. بعضی در شهر مقدس قم نه درسی دارند و نه کاری. آنان یا روضهچی شدهاند؛ به این معنا که روضه میگیرند یا جمکرانی شدهاند و به جمکران میروند. نمیتوان سهم امام را مصرف کرد و به زیارت و روضه بسنده کرد. سهم امام برای کسی است که اهل درس، بحث و علم باشد! از زیارتی که از سر احساس و برای سبک شدن باشد چه مقدار معرفت بیرون میآید. برخی نیز بساط عرفان راه انداختهاند و هر شب از آنان کرامتی نقل میشود و چند نفر بیچاره و ساده نیز آن را باور میکنند و دور آنان جمع میشوند. کتابی دارم که در آن نوشتهام اگر کارهای بودم چه میکردم. در آن آوردهام یکی از نخستین کارهایی که میکنم این است که در حوزه تیغ میکشم و مدعیان بدون علم و عرفان را که پا از گلیم خود بیرون گذاشتهاند، بر جای خود مینشانم. قم، نباید شهر دلبخواه و واتیکان دلگشا باشد.
اگر به خروجی حوزهها دقت شود، دیده میشود از میان بیش از پنجاه هزار عالم، تنها ششصد استاد برگزیده دارد، اما در میان آنان، چند عالم است که قدرت و توان ادارهٔ جهان اسلام را داشته باشد. این نقص از نظام آموزشی حوزه است. در حوزهها نیت خوب، مربی، ریاضت، شلاق، تنبیه و مکافات نیست و دلبخواه است. یکی ویراستار میشود و آن دیگری نماز جماعت میخواند. یکی به درس میرود و آن دیگری مطالعه میکند. یکی هم به مشهد یا جمکران برای زیارت میرود و هر کسی رئیس کل خود است و مربی کارآزموده ندارد که بتواند او را راهنمایی کند. طلبه هر استادی را میبیند، او را در ضعف و سستی مشاهده میکند و فکر خود را بر او ترجیح میدهد.
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، با آقای ربانی شیرازی در جلسهای هشت نفره بودیم. در آن زمان میان ساواک و مؤلف شهید جاوید نزاع بود و به هم فحش میدادند و «یلعن بعضهم بعضا» بود. برخی به مثل حضرت آیتاللّه گلپایگانی رحمهالله ناسزا میگفتند. خوشا به سعادت کسانی که در آن زمان نبودند و این کارها را ندیدند. حدود پانصد نفر چنان پلید بودند که جلوی آقای گلپایگانی نشستند و به او ناسزا گفتند! اگر امروز میبینید قبر آن مرحوم زیارتگاه و ملجأ است و بر آن فاتحه میخوانند، برای آن است که روزی چنین ناسزاهایی را شنیدهاند.
در آن زمان، اختلافها فراوان بود و هر کس چیزی میگفت. ما مسایل اجتماعی را رصد میکردیم. روزی به یکی از آقایانی که داعیهٔ فهم مسایل اجتماعی داشت، گفتم: به طور موجبهٔ کلیهٔ منطقی کشف کردهام که چندین نظریه مختلف نسبت به این مسایل در قم هست. در آن جمع هشت نفره این را گفتم. آن جمع گوشهایشان تیز شد. به آنان گفتم قم در و دروازه دارد! شما در دروازهٔ قم بایستید و آخوندها را بشمارید، به تعداد آخوندها، در قم نظریه هست و هیچ کسی نیز برای هیچ کسی گوش شنوا ندارد.
برخی آخوندها امکانات میلیونی دارند. زمینهایی در دست آنان هست که ارزش آن گاه به میلیارد میرسد و در برابر، طلبههایی هستند که در اواخر ماه که میشود، حتی نان شب خود را نمیتوانند تهیه کنند و مجبور هستند در زیرزمینهایی نمدار و کوچک آن هم با خانوادهای دیگر زندگی کنند.
منظور من از نقل چنین وقایعی این است که طلبه باید در پی فهم درست از ماجراهای سیاسی باشد و سادهلوح نباشد. سادهلوحی و ندانستن سیاست در قضایایی که دارای چند بُعد است بیشترین ضربه را به فرد ناآگاه وارد میآورد و هم سلامت دنیا را از او میگیرد و هم او را از سعادت اخروی باز میدارد.
بعضی از افراد دارای وجودهایی متناقض و چهرههایی متضاد و متفاوت میباشند و منحصر به یک شخصیت نیستند. برای نمونه، تاریخ میگوید امام حسن علیهالسلام هم امام و معصوم بوده و هم آنکه در سیاست مجبور به پذیرش صلح تحمیلی گردیدند و هم آنکه بارها تمامی اموال خود را با فقیران تقسیم نمودند و هم در رابطه با زنان گفته میشود چندین همسر اختیار کردهاند و نیز بارها به سفر حج رفتهاند. چگونه افراد غیر عادی موجوداتی متناقض میشوند. آیا آنان چون فرازمانی بودند چنین شخصیتی چندگانه داشتند یا چون فراتر از رقبایشان بودند، رقیبان آنان را به هر چیزی متهم میکردند؟
میگویند معاویه مثل گرگ، گوشت میخورده و کلامی فصیح داشته اما اگر او فصاحت داشته چرا سخنی از او نمانده است و چهطور نمیتوانسته فصاحت خود را آشکار سازد. در نمونهای دیگر باید از ابنسینا نام برد. چرا کسی نمیگوید شیخ طوسی شراب میخورده و اتهامی این چنین به او وارد نمیآورند در حالی که در کتاب اخلاقی خود نحوهٔ نوشیدن شراب را توضیح میدهد اما به ابنسینا چنین اتهامی را وارد آوردهاند؟ چرا کسی نمیگوید شیخ انصاری قمار میکرده اما میگویند ملاصدرا عشق زیبارویان داشته است؟ ما میدانیم تمامی این عالمان شیعی مؤمن بودهاند اما دلیل آنکه برخی مورد اتهامهای آنچنانی قرار میگیرند و برخی در هالهٔ تقدسی که دارند و واقعی هم هست باقی میمانند و کسی قداست آنان را نمیشکند چیست؟ چرا برخی عالمان برای بعضی خطرناک هستند و بعضی نه؟ شیخ انصاری در دایرهٔ سیاست و مرجعیت برای هیچ کسی مزاحمتی نداشته است و وقتی صاحب جواهر نیز از دنیا میروند ایشان باز مرجعیت را نمیپذیرد. طبیعی است چنین شخصیت غیر سیاسی دشمنی نداشته باشد. برخی عالمان شیعی آزاد و مستقل بودهاند و روحیهٔ سلحشوری داشتهاند وقداست را با سلحشوری جمع کردهاند. ابنسینا از دایرهٔ ایمان میگذرد و از کفر نیز تحقیق میکند و گاه برای آنکه سؤالهایی غیر عادی داشته با چوب، فلک نیز میشده است اما سؤالهای شیخ انصاری هیچگاه از دایرهٔ ایمان فراتر نمیرفته است. در زمان ما نیز باید از آقای گلپایگانی رحمهالله گفت که مجتهدی مسلم، عادل و مؤمنی وارسته بود و هیچ اتهامی به ایشان وارد نشد اما در رابطه با آقاي خمینی به ویژه آن زمانها که هنوز بحث مرجعیت ایشان مطرح نشده بود یا کمتر مطرح میشد، ایشان به انواع تهمتها مبتلا بودند. این در حالی است که آقاي خمینی و آیتاللّه گلپایگانی هر دو از استان مرکزی بودند و اساتید آنان و حتی برخی شاگردان آنان مشترک بود.
شما باید در تاریخ بیاندیشید و فلسفهٔ تاریخ را دنبال کنید و بدانید معاویه چه نقشهای را طراحی کرد که توانست نیروی عظیمی را که در صفین بر علیه او بود در هم بشکند و آن را مضمحل سازد. حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام که مشکل فاعلی نداشتند و معصوم بودند و علوم اولین و آخرین را در اختیار داشتند، اما با چه مشکلات قابلی درگیر بودند که سربازان ایشان از آن حضرت پیروی نداشتند و به گرد دیگران همچون اشعث جمع میشدند؟
از سوی دیگر عالمانی مثل جهانگیرخان داشتهایم. وی از مجتهدان مسلم و حکمای بزرگ بوده که تنها یک کلاه بر سر میگذاشته است. ایشان با آن که کوهی از علم بوده، وارد معرکهٔ مرجعیت نشده و کسی از وی تقلید نکرد. البته گاه مرجعیت برای برخی وظیفهٔ شرعی است که حساب آن جداست. جامعه اگر آگاهی نداشته باشد کمتر میتواند واقعیتها را ملاحظه نماید و کمتر به واقعیتها دست مییابد. زمان طاغوت، شاه بهترین عزاداریها را در مدرسهٔ سپهسالار سابق که به مدرسهٔ شهید مطهری تغییر نام یافت برگزار میکرد و افتخار میکرد شاه شیعه هست و این کارها را نه از روی اعتقاد، بلکه برای اینکه پایگاه مردمی پیدا کند انجام میداد. در چنین موقعیتی برخی عالمان، شاه را سلطان شیعه میدانستند . برخی از عالمان بزرگ را با فتوایی دینی کشتهاند؛ مانند آیت اللّه نوری. شهید اول و شهید ثانی با فتوای عالمان اهل سنت به شهادت رسیدند.
خداوند علامه طباطبایی را رحمت کند، ده سال از بهترین سالهای ايشان در تبریز به کشاورزی و باغداری تلف شد. کسی مثل علامه طباطبایی برای ده سال در غربت تبریز باغبانی کند. البته غربت از لحاظ اینکه با مقام علمی و معنوی ایشان سازگار نبود. زمانی که علامه علامه بود کسی از ایشان استفاده نکرد و وقتی ایشان به قم آمدند ضعف پیری را داشتند. خداوند آقای گلپایگانی را رحمت کند، ایشان نیز زمانی که فقیه ماهری بودند درس خلوتی داشتند اما در زمان مرجعیت و پیری که وقت استراحت ایشان بود درسی شلوغ داشتند. عجب روزگاری است این دنیا. ایشان را در زمان پیری به سختی سوار خودرویی میکردند و با هزار زحمت بر روی منبر میرفت و با سختی درس میگفتند اما همین شاگردان در دورهٔ جوانی ایشان که فقیهی مبرز بودند در مجلس درس وی حاضر نمیشدند. در اینجا جملهای مینویسم که صاحب فهم عمیق را دلآزرده نمیسازد و آن این که: شکوه شلوغی افراد نشسته بر شهپر فرشتگانی از جنس ناسوت که بر حلقهای محو سیمای رخی در تالاری آیینهایاند مجلس درس نیست و آیینههای دایرهٔ دوار آن پوستی است مرصع که نمادی فرسوده و پوک را مزین میکند. روی این مسایل باید فکر کرد و ساده نبود.
نکتهٔ پایانی این مطلب را تأکید بر تحصیل و مطالعهٔ دقیق قرار میدهم. همواره باید در ذهن هر طلبهای این باشد که دین با خواندن و مطالعهٔ دقیق و با تحقیق عمیق است که به دست میآید و فهمیده میشود وگرنه غیر از آن انحراف، سطحینگری و گمراهی است. میگویند مرحوم آقا رضا صدر اگر از طلبهای درس میپرسید و آن را نمیدانست، او را بیرون میکرد. البته باید چنین باشد که اینگونه افراد هم دین را و هم خود را و هم دیگران را خراب میکنند. شاگردان وی برای حفظ آبروی خود هم که بود مجبور بودند خوب درس بخوانند. عالمان صاحب کتاب که دارای قدرت تألیف بودهاند خون دلهای بسیار خوردهاند. اگر انسان بر قبر آنان سجده کند، کار کمی کرده است. خاک کفش آنان نیز به واقع تربت است.