بندههای خدا برای خداوند بسیار محترم هستند و حق تعالی اجازه نمیدهد کسی با تجسس که نوعی تجاوز است حریم آنان را نادیده گیرد. تجسس، اشاعه فحشا را به دنبال دارد و اشاعه فحشا عامل گسترش فحشاست. مردمی که این صفات را دارند، در آلودگی غوطهور هستند و آلودگی دامن آنها را رها نمیکند و از پاکی جز شعار چیزی دیده نمیشود و به جایی میرسد که شعار آنان نیز به تمسخر کشیده میشود.
بندههای خدا برای خداوند بسیار محترم هستند و حق تعالی اجازه نمیدهد کسی با تجسس که نوعی تجاوز است حریم آنان را نادیده گیرد. کسانی به تجسس و تفحص در امور دیگران میپردازند که یا باطنی آلوده به گناه فراوان دارند و از فتوت و مردانگی بیگانهاند و یا ترسو میباشند و یا عیبی آشکار در آنان است. چنین افرادی سلامت و صداقت ندارند و نمیتوانند دروغ نگویند. اگر ذهن کسی اطلاعاتی، شکاک و و جستوجوگر گردد نمیتواند راست بگوید و فتوت داشته باشد. نیروهای اطلاعاتی در کنار تربیت اطلاعاتی خود باید تربیتهای فراوانی داشته باشند تا به این انحراف کشیده نشوند و پیآمدهای منفی آن را کنترل و خنثی نمایند و از بیاعتقادی و همه بدبینی مصون شوند.
فرد سالم نه بدیهای کسی را دنبال میکند و نه خوبیهای آنان را پیجو میشود. ممکن است کسی از یادکرد خوبیهای خود؛ مانند داشتن ثروت یا علم نگران شود؛ چون ممکن است دیگران در داشتهٔ وی طمع نمایند و وی برای دفع آنان به دروغ یا گناه دیگری توسل جوید.
کسانی تجسس میکنند که بیکار و فارغ هستند. برای انتخاب محل سکونت باید دید همسایههای آن انسانهایی فارغ هستند یا دارای کار و فعالیت. اگر همسایه فارغ باشد ، وقت برای دعوا کردن و مواظبت از رفت و آمدها و ایجاد مزاحمت دارد. همچنین برای انتخاب همبحث نیز باید دقت نمود که اگر بیکار باشد و تنها یک درس میگیرد و مباحثهای میکند و دیگر هیچ، جز ضرر برای همبحث خود ندارد.
دستهٔ دوم افراد ترسو هستند که از دیگران تجسس میکنند. این گونه افراد برای جبران ضعف خود میخواهند نقطه ضعف دیگران را به دست آورند تا در روز مبادا از آن استفاده برند.
گروه سوم کسانی هستند که عیبی دارند و میخواهند دیگران را نیز در عیب خود شریک گردانند.
لزم دوری از تجسس در امور کیفری و برای اثبات بزهکاریها نیز برجسته است که از نظرگاهی فلسفی نسبت به رابطهٔ گناه، انسان و جامعه برخوردار میباشد. درست است نسبت به گناه و معصیت نباید کمترین سازشی داشت، ولی گناهکاران با هم متفاوت میباشند و اگر گناهکار عمق فعلی در گناه ندارد وی را باید با نظر ترحم و تربیت پیگیر بود. پیگیری گناه و اثبات معصیت و احراز عصیان فردی در گناهان بسیار سنگین ناموسی، سرقت و شرب خمر بسیار سخت است و خداوند نمیخواهد بیدرنگ گناهی را به دوش فردی بگذارد و برای ثابت نشدن آن تدابیر بسیاری ملاحظه نموده است که احراز جرم را با مشکل روبهرو میسازد و از نظرگاه تربیتی خود و اهمیت هرچه بیشتر موقعیت اجتماعی مردم و لزوم حفظ حریم آنان، از اثبات عجولانهٔ آن خودداری مینماید و راه استحقاق و استحکام را پیش میگیرد و این نظر تربیتی و تأدیبی خود را که عملیترین نوع تربیت و اصلاح مردم و جامعه است و مانع از هرگونه گناه و اشاعهٔ فحشا میباشد، بر هر امری پیشی میدارد و مصرانه از آن حمایت میکند و در برابر گناه و جامعه، طریق اصلاحی در پیش میگیرد و با آن که شدت نفرت خود را از گناه نشان میدهد و مجازاتهای شدیدی از تازیانه تا قطع و قتل را پیش میکشد، به هنگام احراز و اثبات گناه راه دقّت و قطعیت را معمول میدارد و حریم مردم و جامعه را لکهدار نمیسازد و آسیب نمیرساند و راه گریز از آن را باز میگذارد و از شدت مجازات و سرعت اثبات سر میپیچد و گناهکار را در ابتدا و تا حدی در حکم مریض و ناتوان میشناسد؛ جز آنکه فردی بیباک و بیپروا خود را از حریم عفاف دور سازد که در این هنگام هیچگونه درنگی روا نمیدارد؛ زیرا وی انجام جرم را به سر حد امکان رسانیده است و بعد از اثبات و احراز معصیت نسبت به وی از خود شدت عمل نشان میدهد و برای آن حد اجرا میشود و در برابر خطرات اجتماعی، از هرگونه اهمال و اجمالی دوری مینماید و آن را عامل فساد و تباهی میداند و حریم جامعه و مردم را بهخوبی حفظ مینماید. خداوند با آنکه در مقابل گناه و جرم میایستد، گریزگاهی برای گناهکار باز میگزارد تا مجرم بهزودی در دست عدالت نیفتد و خود را با توبه و جبران عصیان خویش اصلاح نماید؛ مگر آنکه کثرت گناه و یا تهوّر در معصیت علت احراز فساد و تباهی فرد شود؛ بهگونهای که دیگر در مقابل جامعه و مردم هویتی برای فرد گناهکار و مجرم باقی نماند که در این صورت به شدت با وی برخورد مینماید.
این رویه نشان نشان میدهد خداوند بر حفظ حریم اجتماع و مردم و اصلاح اخلاق اجتماعی و موقعیت فردی و عمومی مردم همت میگمارد و در اعمال روش تربیتی خود، همهٔ جهتهای اجتماعی را با دیدی اصلاحی ملاحظه مینماید و برای اصلاح مردم و نابودی گناه و رفع انگیزه بر جرم و کثرت و توسعهٔ آن به ارشاد و تبلیغ و قوانین امر به معروف و نهی از منکر و دیگر جهات اصلاحی متمسک میشود و زمینههای فساد و تباهی را در تمام ابعاد آن نابود میسازد و راههای مناسبی را برای اصلاح جامعه و مردم معمول میدارد.
باید توجه داشت یکی از اصول رهبری نیز ، احترام به اصل برائت از کجی و کاستی است. این اصل باید در جامعه به طور عملی برقرار شود و مردم و مجریان امور و وضع قوانین کلی و جزیی باید در این جهت گام بردارند. صرف قانونهایی کلی در این جهت کافی نیست و باید مسؤولان امور، این قانون را اصلی ریشهای و خطای از آن را از گناهان بزرگ بدانند.
پرسشهای بیمورد و تجسس، برای جامعه و حکومت زیانبار است. تجسس اگرچه ممکن است آگاهیهای فراوانی برای حکومت و مردم داشته باشد، زیانباریهای آن به مراتب بیشتر و خطرناکتر میباشد. پرسشهای بیمورد و تجسس، از بدترین نوع اشاعه فحشا و ترویج زشتی و فساد است. اثبات جرم و مجرمسازی و کوشش برای اثبات جرم از عوامل تخریب جامعه است. حسن ظاهری که دین مقدس اسلام میفرماید، بر همه این امور حکومت دارد و اعمال نظرهای مغرضانه یا اندیشههای خام یا تنگنظریهای عجولانه از بزرگترین مصادیق جهل و نادانی، و مخرّب دین و دنیا به حساب میآید.
در جامعهای که بدی ریشه کرده و در میان مردمی که زشتی رواج دارد؛ اگرچه حسن ظن عامل اغفال و زیانباری است، به آن معنا نیست که بتوان سوء ظن را عملی کرد و آن را دارای اثر دانست.
«حسن ظن» و «سوء ظن» دو طرف و دو جانب «واقعبینی» است و مردم عادی کمتر میتوانند در مرکز درستیها قرار گیرند و به طور کلی در جهتی از حسن یا سوء ظن قرار دارند و دسته واقعبین و واقعگرا به مراتب کمتر از دو دسته دیگر هستند.
واقعبینی چندان آسان نیست و در جوامع محروم و گرفتار، آلات و ابزار آن کمتر پیدا میشود و ادعای چنین دیدی را کمتر کسی میتواند داشته باشد. ممکن است بعضی از مردم به طور نسبی و به صورت غیرعادی و محدود، اموری را به درستی دریابند؛ ولی نمیشود که این امر در مقیاسی گسترده در محدوده عملی همگان قرار گیرد. واقعبینی و حقیقتیابی، مبادی و عواملی را لازم دارد که کمتر کسی میتواند از آن مبادی و عوامل برخوردار باشد.
آنچه ممکن است مردم با آن به طور ملموس و فراوان تماس برقرار سازند، حسن یا سوء ظن است که این دو هر یک جهاتی از سود و زیان را به همراه دارد و باید در هر دو جهت، کمال احتیاط و دقت را به کار برد.
حسن ظن میتواند ریشههای امید را تازه نگه دارد و عامل خوبی برای دوستی و نزدیکی باشد؛ اگرچه ترتب عملی آن نباید فراوان باشد. اعمال حسن ظن نسبت به هر فرد و در هر محیط میتواند متفاوت باشد. نباید همه را به یک چوب راند؛ هرچند در جهت ذهنی و عقیدتی آن ـ هر مقدار که باشد ـ بیفایده است؛ مگر آن که از مرز حسن ظن بگذرد و صورت نادانی به خود گیرد که دیگر پسندیده نیست.
در برابر، سوء ظن یأس، ناامیدی، سردی و رکود را همراه میآورد و رشته دوستیها را پاره میکند و نظام اجتماعی را خدشهدار میسازد، اگرچه ترتب عملی نیز نداشته باشد.
از آثار ذهنی سوء ظن، حرمان، سستی و خمودی است و ترتب عملی سوء ظن به مراتب زیانبارتر میباشد. اگر سوء ظن بر جامعهای چیره شود، فاجعه میآفریند و خطرناکترین و سریعترین عامل برای بیاعتقادی و آلودگی جامعه و مردم است.
برای بیهویت کردن فرد یا گروه و مردمی از محتوای خود میتوان به عامل سوء ظن متوسل شد که دولتهای استعمارگر در سطح دنیا برای تفرقه مردم و فرهنگها از این عامل به خوبی استفاده میکنند و خود را از این طریق به عمق هستی مردم میرسانند و آنها را از ریشه فاسد میسازند. سوء ظن و گسترش آن در بین مردم بهترین عامل برای حفظ دولتهای مستبد بوده است.
سوء ظن از عوامل داخلی است که به خودی خود مؤثر واقع میشود و ذهنیت آن صورت عملی دارد و سازمان مجری و بودجه و طرح و برنامه عملی نمیخواهد. فرد یا مردمی که سوء ظن را در خود زنده میسازند، هرگز نمیتوانند از اصل برائت پیروی کنند و اتهام در آنها غدهای میشود که گریز از آن هرگز ممکن نیست؛ مگر با درمان اساسی و طبیبی حاذق.
حسن ظاهر و برائتی که دین مطرح ساخته و به آن اهمیت داده به قدری دارای اهمیت و امتیاز است که با ضررها و زیانباریهای جانبی آن قابل مقایسه نمیباشد.
سوء ظن زمینه مهمی برای تجسس است و تجسس زمینه کاملی برای از همپاشیدگی و فروریزی اخلاقی است. سوء ظن و تجسس میتواند به تنهایی جامعه و مردم را از خود بیخود و بدون هویت سازد و آنان را به اضمحلال کامل برساند.
افرادی که دارای بیماری سوء ظن هستند، از مرض تجسس نیز بیبهره نیستند و هر فرد یا جامعه و دولتی که از این دو بیماری برخوردار باشد، به طور قطع مستبد و زورگوست. استبداد نیروی نمایشی این دو عامل است؛ اگرچه این دو عامل نیروی فاعلی برای استبداد میباشد.
تجسس، اشاعه فحشا را به دنبال دارد و اشاعه فحشا عامل گسترش فحشاست. مردمی که این صفات را دارند، در آلودگی غوطهور هستند و آلودگی دامن آنها را رها نمیکند و از پاکی جز شعار چیزی دیده نمیشود و به جایی میرسد که شعار آنان نیز به تمسخر کشیده میشود.