بهار امسال، عید در عید است و رونق بهار عشق میباشد. امید است این اعیاد برای همه مبارک و همراه با سلامت و سعادت و صفای محبت و مهرورزی باشد.
تمامی پدیدهها به عشق ظهور یافتهاند؛ چنانکه برتری آدم بر دیگر پدیدهها و لزوم سجده فرشتگان و ابلیس بر او، در دل آدم و عشق او نهفته بود که ابلیس آن را نمیشناخت و به همین دلیل، استکبار ورزید و برتری خود را طلبید. خواجه حافظ گوید:
طفیل هستی عشقاند آدمی و پری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری
آدمی و پری طفیل عشق محبوبیاند که محصول عشق حق و بهار حب اوست. عشق جمعی کمالی و ارادت اتم و بیپایان محبوبی، او را گل سرسبد آفرینش ساخته است؛ دلی که چهره تمامی نقش و نگار دلدار است و محبوب حق میباشد. با آنکه ذره ذره پدیدهها دل است و عشق در هر کوی و برزن و در هر رگ و مویرگ جریان دارد و همه برای عشق، اهل و عیال میباشند و به خرسندی در طریق عشق گام برمیدارند و خدایتعالی نیز عاشق بیعار و مهرورز به تمامی پدیدههای مؤمن در راه و کافر سرکش میباشد، اما دل محبوبی، جمال اتم و اکمل حضرت عشق و جمعیت محبت است و عشق ماجرای محبوبان است و بس. محبوبان با همه در پیوند میباشند و با پدیدهای گسست و شکست ندارند. عیار عبادت و طاعت، عشق است و محبوبی جمعیت محک صفا و محبت را دارد و هر پدیدهای را یاری خوش و شیرین میگیرد و به همه رضاست. او مستی سازگاری خود را از ناز مهربان حضرت وجود و از دلبر نو به نوی عشق دارد که در تمامی پدیدهها به روانی و به مدارا حضوری سرخوش و تازه، تکرارناپذیر و بیملال دارد. معشوق و پدیدههای عاشق دایره سادگی عشق و صفای سخاوت و ارادت محبت را دور میدهند و همه به جان، از جانان میان، یکتانقطه دوست، ملتفت یا غیر ملتفت، ناز میخرند و زلف حق میگیرند؛ اما جمعیت عشق و بهار بیپاییز مستی محبوبی، او را سرآمد و محبوبی ساخته است و دل او را بزم عشق معبود و وفای یکهشناس بیگانه از هر غیر و بهجت اهورایی نگار خوشنغمهای ساخته است که با صدای عشق، و بنیاد ناز، زخمه بر روح ازلی و جوان محبوبی میآورد و آن را خونیندل و سرخطریق میسازد. روح مهربان دلبر، دریا دریا بلا بر دل محبوبی میتراود و محبوبی آن را از یار نازنین خویش عزیز و محترم میدارد و بلای او را قرار دل و راحتسرای سِرّ خویش مییابد و مسلخ عشق هرجایی یار ماهرو را از صفای مشک رضا دلاویز میگرداند و یار از جام جهانبین دیده غزالین محبوبی، بهجت خوشترین شراب نظرگاه را بر پاکترین لوح آفرینش و زیباترین نقش جلوه، پیک جان میزند.
محبوبی در پرتو نور الهی نگاهی اطلاقی به عالم و آدم و به حقیقت وجود دارد. او تنها حقتعالی را دارای ذات مستقل مییابد و به حقیقت او وصول دارد؛ حقی که با نزول، به جلوه و ظهور پدیدار میشود؛ مظاهری که اگر صعود یابند اسمای خلقی آنان فانی میشود و تنها لحاظ حقی آنان بقای حکمی مییابد. پدیدهها جهت خلقی وجه ربوبی و چهره مقید عبدی میباشند که در نگاه اطلاق همان حق است. در چهره ظهور نیز تعدد و دوگانگی و ثنویتی وجود ندارد و اطلاق با این مقید وحدت دارد؛ گرچه مقید دیگر در وجه اطلاق حق نیست؛ چنانکه حقیقت آب در هر ظرفی که قرار بگیرد، همان آب است و ظرفی که به خود میگیرد، وصف آن است. در بحث ظهور نیز پدیدهها اوصاف خلقی به خود میگیرند. وصول عینی و خارجی به حقیقت اطلاقی «فنا» و «بینشانی» نام دارد. این وصول نیز عین وحدت است نه اتحاد که مغایرت، دوگانگی و ضعف را لازم دارد. وحدت وجود و ظهور نیز وحدت میان دو مغایر نیست، بلکه توحید است؛ یعنی هویت واحدی که تعدد و تکثر در ظهور دارد و با چهره اطلاقی خود نیز با هر مقیدی وحدت دارد و لحظه لحظه پدیدهها را رونق گل وجود میسازد. به هر روی، عشق، برای محبوبی است و بس. عشق نیازمند پیشینه و از اقتضاءات ربوبی است و آن را که عشق نیست، نصیبی جز سرگردانی، گمراهی، دربهدری، سبکسری و ظلم به خویشتن و بندگان خدا و دیگر پدیدههای او نیست و عهد الهی به آنان نمیرسد که عشق نمیدانند و همیشه در پاییز گسستن و تقسیم کردن بندگان و در جمود سرد ظلم گرفتار میباشند. به هر روی، نوروز و اعیاد آن ، فرصتی مناسب برای محبت ورزی و مهربانی و تشبه جستن به اولیای همیشه بهار و خداوند دگرگون کننده احوال به دلخوشی و میمنت است.