ناسوت و سیستم باطنی محافظان غیبی

«اَمَّا السَّفِینَهُ فَکانَتْ لِمَسَاکینَ یعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَاَرَدْتُ اَنْ اَعِیبَهَا وَکانَ وَرَاءَهُمْ مَلِک یاْخُذُ کلَّ سَفِینَهٍ غَصْبا»( کهف / ۷۹).

ـ اما کشتی از آنِ بینوایانی بود که در دریا کار می‌کردند. خواستم آن را معیوب کنم؛ چرا که پیشاپیش آنان پادشاهی بود که هر کشتی درستی را به‌زور می‌گرفت.

بیان: این آیه از وجود مردانی خبر می‌دهد که در سیستم عادی و نظام سبب‌سازی عالم که با اسباب طبیعی کار می‌کند دست می‌برند و بخشی از کارهای عالم ناسوت را از طریق باطن آن اداره می‌نمایند. چنین مردان غیبی را باید گروه ضربت و رحمت خداوند دانست. آنان اسباب باطنی خدا هستند که هر جا لازم باشد مداخله می‌کنند و سبب‌های عادی را می‌شکنند. گاه می‌توان مرگ ناگهانی فردی را به دست آنان دید. فردی که برای دیگران مایهٔ شر بسیار و تباهی است. عالِم شدن برخی از افراد نیز به دست آنان است. افرادی که توسط عالمان ظاهری که در برابر آنان علمی ندارند، به صورت معمول به حاشیه رانده می‌شوند.

درست است که خداوند متعال عالم را با سیستمی مکانیک‌وار و با نظمی صنعتی اداره می‌کند اما افزون بر آن، اسبابی باطنی نیز دارد. حضرت خضر علیه‌السلام که این آیه یکی از کارهای باطنی او را بیان می‌دارد، از جمله مردان غیب است که با اسباب باطنی کار می‌کند. مردان غیبی که هم‌اکنون نیز کارپردازی دارند و همیشه در پی وظایفی هستند که خداوند به آن‌ها واگذار کرده است.

آیهٔ زیر نیز به این اسباب باطنی و معنوی اشاره دارد: «إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جَاءَکمُ الْفَتْحُ وَإِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَیرٌ لَکمْ وَإِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَلَنْ تُغْنِی عَنْکمْ فِئَتُکمْ شَیئا وَلَوْ کثُرَتْ وَاَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُوْمِنِینَ»(۱)؛ ای مشرکان، اگر شما پیروزی حق را می‌طلبید، اینک پیروزی به سراغ شما آمد و اسلام پیروز شد و اگر از دشمنی باز ایستید آن برای شما بهتر است و چنان‌چه به جنگ برگردید، ما هم بر می‌گردیم و بدانید که گروه شما هرچند زیاد باشد، هرگز از شما چیزی را دفع نتوانند کرد و خداست که با مومنان است.

این آیه چند عنوان از این نوع عنایت‌های ویژه را با خود دارد: یکی فراز: «إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جَاءَکمُ الْفَتْحُ» که فتحی خدایی را می‌رساند و دیگری: «وَإِنْ تَعُودُوا نَعُدْ» است که می‌فرماید شما خود نمی‌توانید کارها را سامان دهید؛ هرچند فراوان باشید؛ یعنی این خداوند است که کار را انجام می‌دهد.

در این رشته، که رشتهٔ سبب‌سوزی نیز خوانده می‌شود این خود خداوند است که به صورت مستقیم متولی خلق یا ادارهٔ کسی یا چیزی می‌شود؛ چنان‌چه آفرینش انبیا و اولیای الهی یا فرشتگان و برخی از نوابغ یا زیبارویان و نه تمامی آن‌ها با عنایت ویژهٔ خداوند است و در آن از اسباب طبیعی بهره گرفته نمی‌شود.

آیه زیر نیز از لشکریان امدادرسان غیب می گوید:«ثُمَّ اَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَعَلَی الْمُوْمِنِینَ وَاَنْزَلَ جُنُودا لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِینَ کفَرُوا وَذَلِک جَزَاءُ الْکافِرِینَ»( توبه / ۲۶).

ـ آن‌گاه خدا آرامش خود را بر فرستادهٔ خود و بر مومنان فرود آورد و سپاهیانی فرو فرستاد که آن‌ها را نمی‌دیدید و کسانی را که کفر ورزیدند عذاب کرد و سزای کافران همین بود.

خداوند متعال سپاهیانی از غیب دارد که بر اساس اسباب ظاهری کار نمی‌کنند، بلکه جنود او از رجال غیب بوده و کارها را بدون سبب طبیعی سامان می‌دهند. این سپاهیان تنها برای تنبیه و عذاب کافران و بدکاران نمی‌باشند، بلکه آنان افزون بر این، بندگان خدا را امداد و دستگیری نیز می‌کنند و در انجام خوبی‌ها مددکار آنان می‌شوند.

خداوند در آیهٔ زیر نیز از این لشکریان پنهان می‌گوید: «وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ، وَکانَ اللَّهُ عَزِیزا حَکیما»(. فتح / ۷)؛ و سپاهیان آسمان‌ها و زمین از آنِ خداست و خدا همواره شکست‌ناپذیر سنجیده‌کار است.

خداوند سپاهیانی در آسمان و نیز در زمین دارد که به صورت پنهانی کار می‌کنند. اگر کسی بتواند خود را به این لشکریان برساند و آنان را به تسخیر خود درآورد و فرماندهی نماید، همیشه نسبت به دیگران پیشتاز می‌باشد و زندگی وی هم‌چون انسان‌های بدوی و اولی معمولی و ابتدایی به شکل کنونی آن نیست. انسان‌های امروزی که از این لشکریان غافل هستند مانند افراد پیاده‌ای می‌باشند و در برابر، صاحب آن لشکریان همانند کسی است که پیشرفته‌ترین فضاپیماها را که قابلیت نشست و برخاست در هر جایی دارد در اختیار اوست. اما این که چه‌طور می‌شود با این جنود ارتباط برقرار کرد و آن‌ها را تسخیر نمود باید در جای دیگری سخن گفت. کسی که چنین لشکریانی را در اختیار دارد قوت قلب دارد به‌گونه‌ای که باج به فلک هم نمی‌دهد و با اقتدار زندگی می‌کند تا چه رسد به صاحب‌منصبان ضعیف النفس درگیر دنیا و ظواهر ناسوت.

روزگار حاضر دورهٔ انسان‌های عقب مانده و بدوی است که خود سر کار می‌روند و تلاش می‌کنند بدون آن که بتوانند طبیعت را در خدمت خویش گیرند. کشاورزی آنان با آن که گفته می‌شود صنعتی است اما در دید کسی‌که آن لشکریان را در اختیار دارد از جوامع عقب مانده دانسته می‌شود. در آن کشاورزی کسی به خاک دست نمی‌زند و مهندس آن نیز کارگری نمی‌کند. علم آینده راه تسخیر این لشکریان را به بشر می‌نمایاند.

خداوند متعال برای ذرهٔ ذرهٔ هر پدیده‌ای نگاه‌بانان و محافظانی قرار داده. گویی شمار محافظان بیش از پدیده‌هاست. این نگاه‌بانان از طرف پروردگار لحظه به لحظه به صورت اکیپی برای محفاظت فرستاده می‌شود. هر ذره‌ای حتی یک تار مو برای خود محافظان و نگاه‌بانانی دارد. عجیب این است که انسان با وجود این‌همه محافظان امنیتی، همواره ترس به دل راه می‌دهد. اولیای خدا به هنگام شهادت در دست حافظان خود هستند که شهید می‌شوند. آنان گاهی حفظ می‌کنند و گاهی نه و مانند چراغی که خاموش و روشن می‌شود، رفتار می‌نمایند.

باید توجه داشت همهٔ هستی مکانیک‌وار می‌چرخد و مشکلات آن بر اساس نظمی تعیین شده است. اراده و اختیار آدمی در همه چیز و همه چیز در عالم هستی و نیز بر آدمی تاثیر می‌گذارد. عالم به‌طور سیستماتیک و اتوماتیک‌وار حفاظت می‌شود. البته چنین عقیده‌ای برای افراد ساده ممکن است با مانیفست ماده‌گرایان کمونیستی اشتباه شود و آنان را به گمراهی بکشاند. برخی نیز از هر گونه تلاشی خودداری می‌کنند و تنبل، کند، راکد و در نتیجه فسیل می‌شوند. بخشی از رشد امروزهٔ کشورهای غربی به خاطر این است که تنها تکیه‌گاه انسان را انسان می‌دانند و به امور غیبی و معنوی و نذر و نیاز در این راستا اهمیتی نمی‌دهند و آن را فلسفه به معنای در برابر علم می‌خوانند و سستی و تنبلی را به معنای عقب افتادن و ضعیف شدن خود می‌دانند. سیستم‌های مذهبی گاه به سستی‌های فراوانی مبتلا می‌گردند چرا که تکیه‌گاه خود را خداوند می‌دانند و نه خود صرف. روشن است فرهنگی که انسان را به سوی سستی سوق می‌دهد، نمی‌تواند فرهنگ الهی و دینی باشد و ضعف‌ها برآمده از فرایند کوتاهی‌های خود انسان است و چنین اموری پی‌آمدی جز دوری از خداوند نیز ندارد.

اولیای خدا حافظان خود را می‌بینند، ولی هیچ‌گاه در انجام وظیفه‌ای که دارند سستی و کاهلی نمی‌کنند. آنان چون محافظان خود را می‌بینند دل شیر دارند، ترسی به دل راه نمی‌دهد و به دل ناامنی‌ها و مشکلات می‌زنند.

خداوند آفریده‌ای به عظمت و بزرگی انسان ندارد. این انسان دوپاست که محافظان، شاهدان، مراقبان و گواهانی از فرشتگان دارد اما او چنان توانی دارد که از تمامی سیستم‌های کنترلی خارج می‌شود، بند را پاره می‌کند و به میل خود رفتار می‌نماید اما انسان غافل است از آن که نمی‌شود از خداوند فرار کرد. او در حالی برای فرار تلاش می‌کند که متوجه نیست خداوند بر تمامی عالم ربوبیت دارد و چیزی از احاطهٔ او بیرون نیست. اگر از آنان پرسیده شود روزی دهندهٔ شما کیست، تذکر و التفات می‌یابند و می‌گویند خداست: «فَسَیقُولُونَ اللَّهُ» یونس / ۳۱؛ بعد از تذکر خواهد گفت: «خدا» اما به هنگام فرار به آن توجه ندارد. انسان بزرگ‌ترین پدیدهٔ هستی است که کسی غیر از خدا نمی‌تواند جلودار وی شود.

 

 

مطالب مرتبط