عشق استاد ؛ مهم‌ترین عامل تقویت اراده

کسی از محبت، ارادت و عشق به دیگری می‌گذرد. درگیر شدن با حرارت محبت و عشق و ارادت و دلسپردگی به دیگری برای موفقیت هر فردی حایز اهمیتی والاست. اگر کسی نتواند به کسی ارادت و محبت داشته باشد و در مسیر شباهت به او  و تامین رضایت وی تلاش کند، از موفقیت باز می‌ماند. برای موفقیت ،‌بهترین گزینه یافت  استاد و مربی عشق و رسیدن به عشق  اوست.  اگر کسی ارادت و عشق داشته باشد، هرچه را که می‌فهمد دنبال می‌کند و دیگر چیزی نمی‌تواند مزاحم و مانع او شود و اراده‌ای راسخ می‌یابد که می‌تواند در هر بازدارنده‌ای نقبی گذرا بزند. ارادت هم اراده می‌آورد و هم اعتماد و میلی در نهاد آدمی ایجاد می‌کند تا به کسی که ارادت می‌ورزد اعتماد کند و خود را با اتصال پایدار به او به سمت موفقیت و سیر طبیعی خود سوق دهد؛ زیرا تا مناسبت طبیعی و همسان‌گرایی میان دو پدیده نباشد، آنان به هم علاقه و ارادت نمی‌یابند.

عشق به استاد پیروی از را در پی دارد. پیروی و تقلید از استاد عشق و تشابه جستن به او به خودی خود اهمیت دارد و مقصود است. هنگامی فردی به کسی و چیزی عاشق می‌شود که فانی در او گردد .

البته استاد عشق نیز چون در عشق کارآزموده است، شاگرد خویش را به  عشق می‌پروراند.  وقتی کشتی‌گیر بر روی تشک کشتی می‌رود، کشتی گیر مواظب است، امّا بیشتر از  او، مربی‌اش مواظب اوست. اگر مربی کنار تشک کشتی نایستد، کشتی‌گیر نمی‌تواند کشتی بگیرد.

شاگرد چنان‌چه صحبت‌ یک استاد را بشنود و با او انس بگیرد، خصوصیت وی را به خود می‌گیرد و اگر استاد وی از محبوبان باشد، به صورت قهری ویژگی‌های محبوبی در او شکل می‌گیرد و نقش استاد محبوبی در او می‌افتد و کم‌کم این نقش واضح می‌شود و با گذشت زمان و با انس بیش‌تر، چهرهٔ حق در او آشکار می‌شود و حق‌گرا و حق‌خواه می‌گردد. او بعد از هم‌نشینی و انس با استاد محبوبی خویش، نقش محبوب را به خود می‌گیرد و در این مسیر حرکت می‌نماید و چیزهایی را مشاهده می‌کند و به‌تدریج اعتقاد پیدا می‌نماید و بعد از این‌که محبوب بودن در او محکم شد، وضوح حق نیز بیش‌تر و ملموس‌تر می‌شود. اگر انسان جزو این گروه نباشد، کلمات برای او خالی از معنا و مصداق می‌باشد. البته در این مسیر باید همواره به نقطهٔ نهایی که حق باشد توجه داشت و آن را با هیچ چیز معامله ننمود و دو دیگر آن‌که به چیزی تعلق خاطر و وابستگی نداشت و تمام تعلقات را از خود دور ساخت و خویش را از زنجیرهای اسارت رهانید.

در تحصیل نیز اگر کسی به کتابی اعتقاد نداشته باشد و آن را بخواند یا به استادی اعتقاد نداشته باشد هر اندازه در محضر وی وقت هزینه کند خیری نمی‌برد؛ اگرچه چیزی فرا گیرد. اطلاعاتی که آدمی بدون ارادت فرا می‌گیرد به حافظه می‌رود و معلومات می‌شود که با اخبار از آن حکایت می‌شود، ولی علم نیست و فرد قدرت نمی‌یابد آن را از نفس خود انشا و تولید کند.

کسی که ارادت ندارد شنیدنی‌ها را به یاد دارد، ولی چیزی از آن نمی‌چکد و اموری را که می‌خواند و تحصیل می‌کند به حافظه می‌برد و چیزی از آن برای وی حاصل نمی‌شود.

مطالب مرتبط