«بـِ» بسم الله «حرف بسط» است. حرف «بـِ» از اسم الهی «بسط» مشتق می‌شود و اصل این حرف از اسم گرفته شده است و چنین نیست که تمامی حروف جامد باشد. همان‌طور که حرف «الف» و «همزه» از فَتْح و مشتق از آن است. «بـ»از حروفی است که از اسما گرفته می‌شود و ما آن را «بای بسط» می‌گیریم. البته این در حالی است که خود بسط از «باء» گرفته شده است و این دور نیست؛ زیرا وقتی می‌گوییم «باء» از بسط است یعنی حقیقت بسط ـ نه لفظ آن ـ است که ترکیبی معنوی و حقیقی و ربوبی است و به مصداق آن ناظر است و وقتی می‌گوییم بسط از باء است؛ یعنی صرف حرف باء که امری لفظی است و مفهوم آن مقصود است و بحث حقیقت آن در کار نیست. اگر در روایت است که حضرت امیرمومنان علیه‌السلام می‌فرماید: «انا النقطه التی تحت الباء» (ینابیع الموده، ج ۱، ص ۲۱۳٫ مشارق انوار الیقین، ص ۲۹) ، مراد بای جاره نیست، بلکه باء به معنای حرف بسط مورد نظر است و آن باء است که نقطهٔ آن مورد اشاره واقع می‌شود و تعین دارد.

«باء» نخستین حرف از حروف فتحی است و چینش تمامی حروف از آن شروع می‌شود، نه از حرف «الف». خود «باء» از نقطهٔ زیر آن است که شکل می‌گیرد. نقطه‌ای که تمامی پدیده‌های هستی را در آن و از آن می‌توان دید. نقطه‌ای که فتح وجود با لحاظ حبی است که بر همهٔ هستی وارد می‌شود. بر این اساس، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» از اسمای فتحی است. آثار و خواصی که برای این کریمه گفته می‌شود؛ مانند شفای بیماران و زنده کردن مردگان به اعتبار زمینهٔ فتحی آن است که موثر و کارآمد است. کسی که در مرتبهٔ وصول و رویت این کریمه است می‌تواند پدیده‌هایی را با آن به حرکت در آورد یا ظهور دهد.

با توضیحی که گذشت می‌توان این نتیجه را گرفت که «باء» از اسمای الهی است و اسمی فتحی است که تمامی اسما را ظهور می‌بخشد؛ زیرا هیچ اسمی نمی‌تواند بدون فتح ظاهر شود و همه تحت دولت آن می‌باشند و از آن و به آن ظاهر می‌گردند؛ همان‌طور که اسم مبارک «اول» چنین است و بر همه دولت دارد.

به هر روی، حرف «باء» در طلیعهٔ تمامی سوره‌های قرآن کریم وجود دارد و هیچ امری بدون این حرف انجام نمی‌گیرد و ورود به هیچ سوره‌ای بدون آن ممکن نیست و با این حرف است که می‌شود به حکم و نور آن رسید.

به‌طور کلی، هر آیه‌ای افزون بر لفظ، مفهوم، معنا و مصداق، دارای حکم و نور نیز هست. هم‌چنین همین امر سبب می‌شود برخی از سوره‌ها دارای حکمی ترکیبی و دو قفلی شود. «نور» اثر حرف و «حکم» اسم آن است. هر حرفی اسمی دارد که کد و شناسهٔ آن دانسته می‌شود و کسی که این کد را در اختیار داشته باشد، آن را به‌راحتی می‌گشاید؛ همانند درهای اتوماتیک و هوشمند الکترونیکی که با صدای صاحب‌خانه باز می‌شود؛ با این تفاوت که آوردن کد هر حرف در قرآن کریم آن را بی‌درنگ می‌گشاید اما درهای هوشمند گاه نیازمند تکرار صداست. تبیین چنین اموری را باید در علوم معنوی جست، نه در دانش‌های لفظی و ظاهری یا عقلی. تبیین لفظ، مفهوم و معنا بر عهدهٔ علوم ظاهری مانند ادب، تفسیر و حکمت است، اما دریافت حکم و نور هر آیه با انس و قرب به آن آیهٔ شریفه است که محقق می‌گردد. قربی که افزون بر شور، گاه خون آدمی و نیز آبرو را می‌طلبد و باید خود با دست خویش سر بر دار داد و حکم کفر ظاهرگرایان و مانعان را به جان خرید.

«بِـ» حرف جار است و نیاز به متعلق دارد. نخست بگوییم که متعلق این حرف را باید فعل گرفت؛ نه اسم. بسم اللّه ذکر ابتدا و شروع است و این فعل است که با شروع انجام کار تناسب دارد؛ زیرا فعل دارای تصرّم است و تدریج در آن است و با اسم که اقتضای ثبات دارد سازگار نیست. بررسی موارد کاربرد آن در قرآن کریم و روایات نشان می‌دهد در مواردی که متعلق آن ذکر گردیده، فعل برای آن آمده است؛ مانند: «اقْرَءْ بِاسْمِ رَبِّک الَّذِی خَلَقَ» (علق / ۱).

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» را باید به صورت عنایی، حبی و از سر عشق گفت و هر کار و هر لحظهٔ خود را به عشق حق تبارک و تعالی متبرک، مبارک و پرمیمنت نمود که دنیا جز عشق آن، تمامی خوابی است که به اندک زمانی می‌گذرد. از دنیا، تنها عشق به خداوند و عشق به بندگان و عشق به تمامی مظاهر اوست که می‌ماند و بس و تنها عشق است که می‌تواند توشهٔ آخرت قرار گیرد. مبدء فاعلی و نیز غایی در گفتن این ذکر که کلید در گنج‌های عرش الهی است عشق است. خداوند هم آن را با عشقی که به خود دارد انجام می‌دهد. گفتن این ذکر از باب حاجت و نیاز و تکدی‌گری نیست، بلکه از باب عشق و حُب است؛ همان‌طور که نویسنده‌ای کتاب خود را به دیگری که از دنیا رفته است از باب محبت تقدیم می‌دارد، نه از باب نیاز به وی و رفع حاجت خود. دین بر اساس حب و عشق است که باید معنا شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» برای اظهار عشق و حب به خداوند است، نه اعلام نیاز به او و برای ناز کشیدن است؛ همان‌طور که خداوند به تمامی بندگان خود و مظاهر خویش حب دارد. کسی می‌تواند با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» شفابخش و مشکل‌گشا گردد و حتی مرده را زنده نماید و به فتح الفتوح و به مفتاح المفاتیح و فتح الابواب دست یابد که آن را با عشق اظهار دارد و خط شکنی نماید و آن را کلام حقی بداند و آن را از باب تشابه به حق تعالی بیاورد و همان‌طور که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را اسوهٔ خود می‌داند، به خداوند نیز تاسی جوید؛ نه کسی که آن را بر اساس نیاز، فقر و تکدی‌گری می‌آورد و متعلق آن را «استعین» می‌گیرد. دنیا را بر اساس حب حق باید طی کرد؛ چرا که همه ظهور حق هستند. حقی که می‌شود با عشق به ملاقات او رفت و در دیدار و زیارت او به وی عاشقانه سلام داد و مهربانانه گفت: «السلام علیک یا اللّه». چنین سلامی نه بی‌احترامی است، نه مجرمانه.

در علم حروف می‌گویند تمامی الفاظ از نقطه و تمامی اعداد از صفر شروع می‌شود و شکل می‌گیرد؛ برای نمونه، الف از چهار نقطه و یک از چهار صفر است که پدید می‌آید. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» نیز از نقطهٔ باء است که شروع می‌شود. در روایت است حضرت امیرمومنان علیه‌السلام می‌فرماید: «انا النقطه التی تحت الباء» (ینابیع الموده، ج ۱، ص ۲۱۳٫ مشارق انوار الیقین، ص ۲۹).

 تمامی پدیده‌های هستی از این نقطه است که شروع حیات می‌گیرد؛ چنان‌که در کتاب شریف بصائر الدرجات تالیف محمد بن حسن صفار آمده است:

«حدّثنا عبد اللّه بن جعفر عن محمّد بن علی عن الحسین بن سعید عن علیبن الصلت عن الحکم وإسماعیل عن برید قال: سمعت ابا جعفر علیه‌السلام یقول: بنا عبد اللّه وبنا عرف اللّه وبنا وعد اللّه ومحمّد صلی‌الله‌علیه‌وآله حجاب اللّه»  (بصائر الدرجات، ص ۸۴).

از حضرت امیرمومنان علیه‌السلام روایت شده است: «العلم نقطه کثّرها الجاهلون» (عوالی اللئالی، ج ۴، ص ۱۳۰). تمامی دانش‌ها از همین نقطهٔ باء بسم اللّه است که شروع می‌شود و توضیح و تفصیل آن است که علم را گسترش داده است. تمامی پدیده‌های هستی یک هویت ساری و جاری است و نقطهٔ یاد شده همان هویت سرایت‌پذیر حق تعالی است که تمامی فعلیت‌ها اعم از سعید و شقی را شکل می‌دهد و برای مومنان رحیم است.

مطالب مرتبط