آیات ششم و هفتم سورهٔ حمد در بیان تقسیم مردمان است و انواع متفاوت آنان را بیان میدارد. این دو آیه از چهار گروه بندگان سخن میگوید: «الَّذِینَ اَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ»: اِنعامیها، «الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ»: مغضوبان، «الضَّالِّینَ»: گمراهان و چهارمین گروه، هدایتطلبانی هستند که توسط اِنعامیها به صراط مستقیم اِنعامیها هدایت میشوند، چنانکه میفرماید: «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ. صِرَاطَ الَّذِینَ اَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ».
هدایتشوندگان تابعان انعامیها میباشند. آنان کسانی هستند که صراط مستقیم انعامیها را یافتهاند و راهیافته و گروندهاند. در ترتیب میان این گروههای چهارگانه، این گروه در آخر قرار دارند، هرچند شروع ذکر آنان پیش از همه است؛ چون تا تمامی دو آیهٔ پایانی قرائت نشود، وصف آنان به دست نمیآید و تعین نمییابند و این بدان معناست که اینان برای رسیدن به اِنعامیها باید با شناسایی غضبشدگان و گمراهان از صف این دو گروه رد شوند و در برابر آنان ایستادگی داشته باشند.
چینش و ترتیبی که قرآن کریم در ذکر این اصناف و گروههای چهارگانه آورده هم مهندسی و بر اساس حقایق است و هم از لحاظ جامعهشناسی منطقی است. برای رسیدن به اِنعامیها و محبوبان، باید غضبشدگان، گمراهان و راهیافتگان محبی را شناخت. گمراهان پیرو غضبشدگان، و راهیافتگان تابع اِنعامیها هستند و با این لحاظ است که سورهٔ فاتحه در ذکر اصناف مردمان «مثانی» است.
هم شمار گروه «الَّذِینَ اَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ» و هم تعداد «الْمَغْضُوبِ عَلَیهِم»در هر دورهای بسیار محدود و اندک است و البته شمارهٔ آنان نیز به همین ترتیب از اندک به افزونی است؛ یعنی انعامیها بسیار اندک هستند چنانچه خطاب در آن فرد است نه به صورت جمع و غضبشدگان در قیاس با آنان بیشتر هستند و هر انعامی دشمنانی چند از غضبشدگان دارد، ولی باز همینان نیز تعداد اندکی دارند و چنین نیست که خداوند بر فراوانی از انسانها غضب کند، بلکه به ندرت پیش میآید خداوند بر کسی غضب کند؛ همانطور که رحمت خداوند بر غضب او پیشی دارد و بیشتر مردمان راهیافته هستند.
هر انعامی، شماری چند از مغضوبان را در مقابل خود دارد و گمراهان پیاده نظام مغضوبان هستند. شمار گمراهان بیش از مغضوبان است و چنانچه آنان به حمایت از غضب شدگان برنخیزند، تیغ غضب شدگان برای اولیای انعامی کند میشود.
بهترین طرح اجتماعی در این چینش و ترتیب آمده است. هر جامعهای بدهای بسیار بد که امامان باطل و ائمهٔ کفر باشند و خوبهای بسیار خوب که پیشوایان راستی و درستی باشند اندک است. نمیشود به جامعه چنین دیدی داشت که بدهای بسیار بد آن یا خوبهای بسیار خوب آن فراوان باشند، ولی هم خوبها و هم بدهای عادی و معمولی شمار فراوانی دارند. درست است گفته میشود شمار پیامبران ۱۲۴۰۰۰ نفر است، ولی شمار امامان اندک است و اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام که انعامی خاص و محبوبی کمّل میباشند بیش از چهارده نفر نمیباشند.
هم انعامیها و هم غضب شدگان در صورتی موفقیت مییابند که بتوانند تودههای عادی جامعه را با خود همراه سازند و پیادهنظامها را رهبری کنند. اگر امام کفری بتواند زمام خلق را به دست گیرد و نیروهای فروانی را جذب کند او پیشتاز در بدیها میشود و عرصه را بر انعامیها میبندد.
طرح اجتماعی گفته شده برای کسانی که در مسایل اجتماعی توان طراحی و تصمیمگیریهای کلان دارند و در مسایل سیاسی و نیز در نظام آموزشی حایز اهمیت است.
سورهٔ حمد در این آیات، مسیر حرکت بندگان را به نیکی مشخص کرده و انعامشدگانی که باید از آنان پیروی داشت و مغضوبان و ضالانی که باید از آنان دوری جست را به صورت دقیق تعیین کرده است. این سوره هر روز بارها خوانده میشود تا نمازگزار مسیر خود را بشناسد و بداند باید به چه کسانی رو آورد و از چه کسانی بگریزد. اگر کسی نتواند این مصادیق را از این آیات برداشت کند، غرق در سرگردانی است؛ زیرا مسلمان هدایت یافته کسی است که بر این مسیر باشد.
«الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیم» مفهوم و عنوانی کلی است که مصداق آن را «صِرَاطَ الَّذِینَ اَنْعَمْتَ عَلَیهِم» مشخص میکند. قرآن کریم برای آن که نقش هدایتی خود را به صورت کامل ایفا کرده باشد تنها توصیه به طلب هدایت نمیکند، و نیز قاعدهای کلی نمیآورد، بلکه مصداق آن را هم ارایه میدهد و کلید واژهٔ مهم «انعامیهای خاص» را مطرح میسازد تا کسی نتواند به بهانهٔ این که «الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیم» عنوان و مفهومی کلی است درگیر بازیهای مفهومی در قالبهای علمی و ذهنی شود و آن را قابل توجیه، انحراف و انکار سازد؛ زیرا با ارایهٔ مصداق، دیگر قابل تخطئه، توجیه، تفسیر به رای و انکار نیست و این مفهوم است که میشود وجوه مختلف را بر آن بار کرد. در واقع، هدایتی که به مصداق کشیده نشود و در مرحلهٔ علم باقی بماند، کاربردی، خارجی و واقعی نیست و نمیشود بر اساس آن حرکت داشت و هدایت و نیز علم چنانچه به خارج و به مصداق منجر شود ارزش دارد. این سوره، افزون بر ارایهٔ شناسهٔ مفهومی و مصداقی «الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیم»، آن را به تقابل نیز تعریف میکند: «غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ» تا معنای کلی «الَّذِینَ اَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ» جزیی و مصداقی شود. این تقابل نیز ارایهٔ مفهومی نیست، بلکه ذکر مصداق است تا تمامی راهها و منافذ انحراف را بسته و جای توجیه برای هیچ کسی باقی نگذاشته باشد؛ چنانچه تمامی امت اسلامی در این که حضرت امیرمومنان علیهالسلام خلیفه است اختلافی ندارد و اهل سنت نیز آن حضرت را خلیفه (خلیفهٔ چهارم) میداند؛ همانطور که شیعیان آن حضرت را خلیفهٔ بدون فصل و امام نخست میدانند، اما اختلاف در شمار خلفای رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله است و هر کسی در جایی توقف کرده است و نیز کتاب قدسی از سنخ مفهوم و علم است و مصادیق آن اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام میباشند و کتاب با آن حضرات است که کاربردی میگردد. فهم و درک علمی در صورتی که اندیشاری مصداقی داشته باشد مُنتِج است و مفهومگراییهای ذهنی راه به جایی نمیبرد؛ چنانچه «اسلام» مفهومی کلی است و وقتی بر فرقه و گروهی خاص تطبیق شود قابل درک میگردد.
«اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیم» راهی عام است و با «صِرَاطَ الَّذِینَ اَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ» خاص میشود و به صراط انعامیها اختصاص مییابد؛ زیرا تمام انعامیها بر صراط میباشند، ولی چنین نیست که تمامی اهل صراط انعامی باشند.