اولیای جامع میان ظاهر و باطن

در این‌جا بحثی  پیش می‌آید که در جهت مناط و ملاک آن قرار می‌گیرد؛ به‌طوری که می‌تواند کبرای کلی برای تمام اهل الله باشد.

اگر حضرات اولیای معصوم راه به باطن امور دارند و مدبرات بسیاری از امور می‌گردند؛ پس دیگر اولیای بحق الهی نیز می‌توانند به باطن عمل نمایند و همچون حضرت خضر بر باطن حکم کنند و بدون ملاحظه امور ظاهری و احکام شرعی، احکام حقیقی را اجرا نمایند و به حق عمل نمایند و دیگران را نیز به عمل به آن حکم نمایند؛ اگرچه با ظواهر امر هماهنگ نباشد.

پاسخ به این پرسش را می‌توان در دو جهت کبرای کلی و مصداق و صغرای آن بیان داشت.

به‌طور کلی هر فردی که به مقام ولایت می‌رسد و در خود بصیرت معنوی و اقتدار عملی می‌بیند و می‌تواند احکام باطنی حق را بر خود و دیگران به دست آورد و قدرت نفوذ و تصرف در امور داشته باشد، هرگز نمی‌شود که محدود شود و از وظایف خود باز ماند و در ظرفیت وجودی خود، تنفیذ حکم و تصرف در آن را خواهد داشت.

چنین اولیایی در کار خود بصیر و آگاه می‌باشند و نوعی از عصمت تنزیلی را دارا هستند و حق، آن را به تقدیرات خود وا می‌دارد و هر یک را به جایی و در کاری مشغول می‌نماید، بدون آن که در بسیاری از آن ادراک مرکب و اختیار ملموسی را دارا باشند. هر یک از این اولیای بحق الهی، مربی گروهی و یا حامی افرادی و یا مدبر اموری می‌شوند و در کار خود همچون عاشق دلباخته ایفای نقش می‌کنند.

این کبرا و کلی امر است و مصادیق و افراد واقعی این کلی، خود امر دیگری است که باید در یافت آن دقت فراوان به عمل آید و هر مدعی را نباید مصداق این عنوان مسلم و کلی پذیرفت.

داعیه ولایت، غیر از اصل ولایت در افراد است و سخن از کرامت، کرامت نیست و داستان گذشتگان را نباید عین واقع دانست و واقعیات اولیای پیشین را نباید دلیل بر ولایت افرادی دیگر دانست.

در این که اولیای بحقی وجود دارند و آن‌ها نیز هر یک دارای شوون و تصرفاتی هستند بحثی نیست، مطلبی که می‌ماند این است که این افراد چه کسانی می‌توانند باشند و چگونه باید آنان را شناخت و چه دلیلی دارند و چه کسانی باید ولایت و تصرفت آنان را تصدیق نمایند و ملاک و مناط حقانیت آن چه چیزی یا چه کسی می‌باشد؟

کبرای کلی ولایت و تنفیذ حکم و وجود چنین افرادی نباید بهانه و خدعه‌ای برای افراد بی‌حقیقت گردد و با این بهانه دعاوی گوناگونی را از خود ظاهر سازند.

به‌طور کلی، بسیاری از اهل خانقاه و دراویش و نوع عرفای کتابی و ضمیر برگردان، دور از این معانی می‌باشند و کسانی که با چرس و بنگ و دود و منقل و سبیل‌های کشیده و پیچیده و کتاب‌های فراوان و نوشته‌های بسیاری که از نان فقیران و بینوایان انباشته شده دمساز هستند، هرگز به ولایت و امامت و اقتدار و بصیرت در امور نمی‌رسند و درس و بحث و سخن و ادعای نبوت باطن و امامت لبّی و پنهانی نتیجه‌ای برای تحقق این گونه امور ندارد و ادعای کرامت و اعجاز آنان بی‌ثمر است و جریان جناب خضر و حضرت موسی خود بهترین شاهد بر این امر می‌باشد.

پس مقام و منصب معنوی در افراد هرگز قابل محدودیت نیست و نمی‌شود که نتایج و آثار خود را نداشته باشد و حقیقت بی‌اثر و معنویت بی‌ثمر وجود ندارد و این امر منحصر در معصوم یا نبی و امام نمی‌باشد؛ هرچند ادعا و حقیقت این امور خود امر دیگری است و باید در تحصیل و شناخت آن کوشید.

مطالب مرتبط