آیا جناب خضر و یا هر ولی دیگری که بر باطن امور آگاه است و صاحب قدرت و تصرف در امور میباشد میتواند احکام باطنی را در ظاهر پیاده نماید، بدون آن که ملاحظه احکام ظاهری را نماید و یا امور طبیعی و یا شرعی را در نظر نداشته باشد؟
آیا میشود ولی و یا صاحب کسوت باطنی در غیب چنگ زند و حقیقت امر را بدون هرگونه حکم و حد ظاهری ملاک کار خود قرار دهد و احکام و امور باطنی را در ظرف ظاهر محقق سازد و به ظواهر امور و احکام اعتنایی نداشته باشد؛ در حالی که مجاری امور و نظام زندگی ناسوتی بهطور کلی در گرو ظاهر است و بهدست ظواهر میچرخد و حاکم بر تمامی حوادث در جهات علل و معالیل و مناط و احکام ظاهر میباشد.
در پاسخ به این پرسش میتوان گفت: بهطور کلی اولیای الهی را میتوان به دو دسته تقسیم نمود: یکی گروهی همچون حضرات انبیا و امامان معصوم علیهمالسلام میباشند که به ظاهر مامور هستند و برای تثبیت شریعت و نظام عالم ناسوتی میباشند و با آن که قدرت باطنی و احاطه غیبی دارند، همت در گرو ظاهر دارند و تنها در مواقع حساس و مورد لزوم دست به اعجاز و کرامت مینهند.
این حضرات به ظواهر امور مامورند و حکم به ظاهر میکنند و با آن که به غیب راه دارند، ظاهر را ملاک کار خود و دیگران قرار میدهند؛ چنان که وظیفه الهی و کسوت ارشاد و تبلیغ آن حضرات چنین منش و روشی را ایجاب مینماید.
گروه دوم کسانی هستند که عنوان ظاهری و مقام ظهوری ندارند و در ردیف اولیای باطن و مدبرات عالم قرار دارند.
آنان میتوانند احکام باطنی را به فراخور تناسب و مقام از خود نشان دهند و کارگشای بعضی از امور گردند؛ اگرچه در بسیاری از موارد، ظاهر امر را در نظر دارند، باطن بر آنان چیرگی دارد.
این اولیای الهی و مدبّرات امور غیبی بهطور موجبه جزئیه کارهایی را از خود ظاهر میسازند که علل و اسباب باطنی دارد و ممکن است بر مجاری ظاهر سازگار نباشد.
هر یک از اولیای باطن و مدبرات غیبی وظایفی دارند که در هر لحظه بهطور کوشا به دنبال آن هستند و غفلت یا تعللی در انجام آن به خود راه نمیدهند.
این حضرات از مدبرات غیبی و علل و اسباب پنهانی حق تعالی میباشند و هر یک به فراخور قرب معنوی خود به حق، در هر لحظه کاری مناسب مقام خود و نیاز مردم انجام میدهند و با آن به ایفای وظیفه میپردازند.
گاه از مظلومی دفع شر مینمایند و رونقی به فرد ضعیفی میدهند و خیری بر او میرسانند و گاه فردی را واصل به امر وجودی خارجی و علمی مینمایند و گاه رنج و نقمتی را از فردی دور میدارند.
ممکن است ظالمی از ولی حق به صورت پنهانی سیلی خورد و یا به زمین افتد و یا ناخودآگاه کشته شود، همانطور که ممکن است تصرف فردی و جلب نفعی به دست ولی غیبی اتفاق افتد.
آن چوب خدا که به قول معروف میگویند: «صدا ندارد» بهدست این اولیای الهی است و آنان آن را به هرجا که صلاح باشد فرود میآورند و امری را به نفع دیگری تمام میسازند.
همانطور که ظواهر امور دارای علل و اسباب ظاهری میباشد، مجاری امور عوالم گوناگون نیز بهطور مشخص و مستقل در کار است و امور غیبی و حوادث پنهانی نیز لحظهای آرام ندارد و به روند خود ادامه میدهد.
گاه میشود که حق تعالی از طریق باطن، بندگان خود را مورد لطف یا مکر قرار میدهد و بدون آن که بفهمند حادثهای شیرین یا تلخ را محقق میسازد و گاه میشود که برای عبرت و یا محبت، آشکارا دست غیب را ظاهر میسازند و آن را به آشکار به دیگری نشان میدهند.
هر یک از این مدبرات غیبی به کاری مشغول است و در جایی به سر میبرد، مدبری در دریا ظاهر میگردد و ولی حقی در صحرا کسی را دستگیری مینماید و ماموری دلی را روشن میکند و مسوولی چراغ ظالمی را با آه مظلومی خاموش میسازد، مهری را به دل میرساند و بغضی را از دلی میبرد؛ قلبی را سکینه و وقار میبخشد و فردی را میترساند، کسی را پند میدهد و هوشیار مینماید و در خواب و یا بیداری او را متوجه مینماید و از کسی درک و عقل را میگیرد و کور و کرش میسازد و او را در گرداب حوادث و بلایا میاندازد و وی را خرد و ذلیل میکند.