ساز و نوا

دل اگر رقصد به صد ساز و نوا

می‌نمایانم تو را راز رضا

چون به رقص آید همی با چنگ و ساز

ساز من گردد پر از آواز، باز

پرده «عشاق» من شد راز تو

نغمه «ماهور» هم آواز تو

سر دهم یکسر «رهاو» پر فغان

«دشتی» و «گَبری» و «شش‌هشتم» ز جان

از «حجاز» خود تو را رقصان کنم

مه میان آسمان عریان کنم

زمزمه از «شوشتر» ریزم به ساز

با «غم‌انگیزم» گزارم صد نماز

از «سه‌گاهم» تا «عراقی» نغمه زن

«چارگاه» و «راست‌پنجه» کار من

گر شنیدی تو ز پروانه سخن

قصد کن در ساز پروانه وطن

مثنوی زد ریشه بس در پیشه‌ام

معنوی شد ذکر و هم اندیشه‌ام

این سخن‌ها شد قرار ما و تو

معنی آن را تو از دلبر شنو

بوده دل از بهر عشقش بی‌قرار

عاشقم بر یار؛ با غیرش چه کار؟!

اهل دل را قُوت جان باشد غزل

وصف یارم کار من شد از ازل

گر تو داری خود سر زهد و ریا

یا که ظاهر می‌خری، بگذر ز ما!

زهدیان سوی دگر هستند جمع

عاشقان این‌جا همه شمع‌اند، شمع!

 کلیات دیوان نکو ( زلف آشفته)

 سایت کلیات دیوان نکو

مطالب مرتبط