تاکنون ما بر دو گزاره علمی تأکید نمودهایم: یکی آنکه تمامی اقوام و ملل و همه نژادها هم دارای بزرگانی برجسته و افرادی ممتاز و وارسته و هم زادگاه افراد بسیار خبیث، خطرناک، خشن، نازل یا ضعیف میباشند. البته هر یک از آنها صفات خوب یا بد انحصاری دارند و نژاد عرب در این جهت، مانند دیگر نژادهاست و نمیتوان نژادی را بر نژادی برتری یا فضیلت داد. البته زبانها و امتها به سبب تلاش حکیمان و دانشمندان آنها مرتبه مییابند و یکی بر دیگری پیشی میگیرد. همچنین نباید تأثیر خاک و آب و هوا را بر تواناییها و کمالات ملتها و اقوام نادیده گرفت.
گزاره دیگر آن است که زبان عربی با تلاش حکیمان عربزبان، به زبانی برتر در انتقال دقیق معانی تبدیل شده است و البته این برتری را بیش از هر چیز دیگر وامدار قرآنکریم است. حال این برتری زبان عربی بر دیگر زبانها و استعداد و توانایی گسترده این زبان با نژاد عرب ملازمه ندارد و برتری زبان نه تابع برتری نژاد است و نه رساننده این معناست. این گزارهها شاهد روایی نیز دارد. مرحوم شیخ عباس قمی در «سفینةالبحار» که تلخیصی از کتاب گرانقدر بحارالانوار است، ذیل عنوان «عرب» نمونههایی از آن را آورده است. ما نیز گزیدهای از این روایات را میآوریم:
«عن العلاء، عن محمد، عن أبی جعفر علیهالسلام قال : تفقّهوا فی الحلال والحرام وإلاّ فأنتم أعراب»(۱).
مرحوم مجلسی «اعراب» را بیاباننشین بیان میکند: «والاعراب: سکان البادیة لا واحد له ویجمع علی أعاریب».
این روایت، صفت اعراب را نداشتن قدرت تفقه و عقبماندگی در آگاهی میداند.
روایت نیز ناخرسندی صاحبان ولایت را از برخی اعراب شهرنشین که خوی وحشیگری آنان، بیش از وحوش بیایان بوده است، میرساند؛ بدون اینکه عرب را به بادیهنشینان انصراف دهد:
«عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی، عن حرب، عن شیخ من بنی أسد یقال له: عمرو، عن ذریح ، عن أبی عبد اللّه علیهالسلام قال: أصاب بعیرا لنا علة ونحن فی ماء لبنی سلیم، فقال الغلام لأبی عبد اللّه علیهالسلام : یا مولای، أنحره، قال : لا سر، فلمّا سرنا أربعة أمیال قال: یا غلام انزل فانحره، ولان تأکله السباع أحبّ إلی من أن تأکله الاعراب»(۲).
میتوان گفت «اعراب» کلیدواژهای است که بر دشمنان اهلبیت علیهمالسلام اطلاق میشده است. شاهد آن دو روایت زیر است:
«عن علی بن أسباط، عن أبیه أسباط بن سالم، عن موسی الابار، عن أبی عبداللّه علیهالسلام ، أنه قال: اتق العرب فإن لهم خبر سوء أما إنه لا یخرج مع القائم منهم واحد»(۳).
اعراب نه با پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله همراه شدند و نه در زمانه ظهور با امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) همراهی میکنند. همچنین آنان مغضوب حضرت زهرا علیهاالسلام بودهاند:
«علی بن أحمد بن محمد، عن الأسدی، عن النخعی، عن النوفلی عن ابن البطائنی، عن أبیه قال: سألت أبا عبداللّه علیهالسلام لأی علة دفنت فاطمة علیهاالسلام باللیل ولم تدفن بالنهار؟ قال : لأنها أوصت أن لا یصلّی علیها الرجلان الأعرابیان»(۴).
روایت زیر نیز ناآگاهی و دور بودن از معرفت مسلمانی و ولایی را گرایش به عرب میشمرد:
«حدّثنا أحمد بن إدریس، عن محمّد بن أحمد، عن محمد ابن الحسین، عن ابن سنان، عن حذیفة بن منصور، قال: سمعت أبا عبداللّه علیهالسلام یقول: المتعرب بعد الهجرة، التارک لهذا الامر بعد معرفته.»(۵)
از این روایات، سختی، صعوبت، عناد، توحش، خشونتورزی، بیبصیرتی، ناآگاهی و همراه نشدن با صاحبان ولایت علیهمالسلام به عنوان صفات اعراب برداشت میشود؛ اما این صفات نه به قوم و نژاد عرب باز میگردد و نه به زبان ارتباطی دارد؛ زیرا همین نژاد انسانهای برجسته و ممتازی را نیز در خود دارد. مسلمان متمدن هیچ قوم و ملتی و نژادی را بدگویی ندارد که این کار از حربههای استعمار برای تحقیر ملتها و ایجاد اختلاف فرقهای و قومیتی است. این استعمار است که روزی از کوفه بدگویی دارد و روزی دیگر در سلطنت ستمشاهی اراذل و اوباش را به مزدوری خود میگیرد تا به عالمان دینی ناسزا گویند. این پدیده به مردم نجیب و مؤمن قم ارتباطی ندارد. هر قوم و ملتی هم افراد خوب و شایسته دارد و هم افراد بد و جنایتکار. البته بعضی خاکها خوبترین خوبها را در کنار بدترین بدها پرورش میدهد. نه پایتختنشینان قوم برگزیده در فهم و آگاهی هستند و نه شهرستانیها در برابر آنان عقبماندهاند، بلکه همه محترماند و البته اخلاق و صفات آنان تابع محیط و شرایط زمانی و مکانی متغیر میگردد و چهره غالب آنان به تأثیر از این عاملهای تبدیلشونده صفت خوب یا بد به خود میگیرد. در میان اعراب، گروه بنیهاشم هستند و افرادی مانند مقداد، مالک اشتر، عمار و ابوذر که پیرو عیار بالای خاک زیستگاه آنان و صفای باطنی که داشتند با صاحبان ولایت علیهمالسلام همراه میشدند.
ایرانیان و قوم فارس نیز جوانمردان فراوانی چون پوریای ولی، رستم، تهمتن و عالمان دینی و نوابغی چون ابنسینا، ملاصدرا داشتهاند. ایرانیها نژاد نجابت دینی، سلحشوری و شجاعت میباشند. هر قوم و ملتی هم بزرگانی دارد که از معاریف میشوند و هم افراد جنایتکاری که از مشاهیر میگردند و وجود این دو گروه، نه سبب برتری نژاد و نه موجب تحقیر قوم یا ملتی میشود. برای نمونه ما میگوییم شیعه گروه رستگار و فرقه ناجی است؛ اما شیعه به هیچ قوم و ملتی انحصار ندارد و برآیند یک اعتقاد و عملکرد درست مسلمانی از هر کس و هر گروهی در هر جای جهان میباشد. شاهد آن روایت زیر است که بر پیروان صدیق اهل بیت علیهمالسلام اطلاق «عرب» شده است:
«عن أبیذر رحمهالله قال رأیت رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله قد ضرب کتف علی ابن أبی طالب علیهالسلام بیده وقال یا علی من أحبّنا فهو العربی ومن أبغضنا فهو العلج، فشیعتنا أهل البیوتات والمعادن والشرف ومن کل مولده صحیحا وما علی ملّة إبراهیم علیهالسلام إلاّ نحن وشیعتنا وسایر النّاس منها براء ان اللّه وملائکته یهدمون سیئات شیعتنا کما یهدم القدوم البنیان»(۶).
به هر روی، سخن ما این است که در بحث زبان و ادبیات عربی، نباید میان زبانی که به قدرت وحی قرآنکریم زبانی برتر و گسترده شده است با نژاد عربی خلط کرد که این نژاد هم بهترین را دارد و هم بدترین را. معرفت تفصیلی به صفات جامعه عربی را باید در جامعهشناسی اقوام و ملل پیجو بود. اعراب اگر در دورهای جاهلی و شرور بودند، در زمانی نیز قهرمانانی مانند مقداد و مالک اشتر نخعی داشتند. آنان هم دزدانی داشتند که از حاجیان دزدی میکردند و هم امروزه وهابیت را دارند؛ اما این ناهنجاریها به نژاد آنان باز نمیگردد و ملاک فضیلت و کمال تقوای الهی و یافت حقیقت و دوری از گمراهی است از هر قوم و نژادی که باشد؛ همانطور که حکمها و قضاوتهای ناروا نسبت به بندگان خدا خود ظلم و تعرب جاهلی است. باز هم تکرار میکنیم تأثیر محیطزیست و آب و هوا بر امور خُلقی انسانها تأثیر دارد و اعراب چون در حرارت بیابان و خاکهای کویری و تیغهای تیز خار زندگی میکردند و تغذیه خود را از بیابان تأمین میکردند، خُلقی عصبی و عنادی تعصبی پیدا میکردند. البته امروزه آنان دیگر در زیر ستیغ تابش آفتاب نیستند و فنکوئیلهای دانشگاه و تجهیزات برودتی ساختمانهای پیشرفته غربیان، آنان را از عصبیت و غیرت سابق عرب انداخته است.
در روانشناسی افراد، نخست باید دو صفت میزان درآمد و محیطزیست آنان را ارزیابی کرد؛ زیرا انسان از دو عامل، تأثیر فراوانی در روان و اخلاق خویش میپذیرد: یکی ثروت و فقر و دیگری آب و هوا. کسی که چشم و دلی سیر و پر دارد، خصوصیات روانی منحصر به خود دارد و فرد فقیر روحیاتی بسیار متفاوت از وی دارد. همینطور است تأثیر عوامل محیطی بر انسانها. مؤمن دقیق و صاحب اندیشه متعالی در نگاه به بندگان خدا به چنین عواملی اشاره دارد و خبث باطنی را با عوارض جانبی قابل زدایش یکسان نمیبیند. آدمی باید برای بندگان خدا نرم و خاضع باشد و بندگان الهی را به چشم خوب و بد قضاوت نکند، بلکه باید به خوبیها و بدیها نظر داشته باشد. بندگان خدا به لحظهای حرّ یا عمرسعد میگردند و همواره قابل تغییر و تبدیل هستند. نینوا را حرّ بهپا کرد، اما عمرسعد که همواره از رویارویی و مواجهه با امام حسین علیهالسلام فرار میکرد، به آن مبتلا شد و هر دو نیز از اعراب بودند و هر دو نیز امام حسین علیهالسلام و موقعیت ایشان را بهخوبی میشناختند. البته این تصمیمها به عملکردها و باطن و پیشینه آنان باز میگردد. در ارزیابی بندگان باید به بدیها و خوبیهای آنان نگاه کرد، اما به خوبی یا بدی فرد به صرف کرداری که دارد حکم نداد. موضوع قضاوت به خوبی یا بدی، کردار است نه شخصیتها. اعراب روزی در فرهنگ جاهلی غوطه بودند و از آنان، افرادی انگشتشمار خواندن و نوشتن میدانستند. آنان بیشتر بیاباننشین و سرگرم پرورش شتر بودند و بیشتر اهل جنگ با روحیهای خشن و وحشی بودند. قتل انسانها برای آنان بسیار عادی بود و خون به راحتی در پرونده آنان جریان مییافت. امروزه این فرهنگ جنگطلبی به شکمپروری و عافیتطلبی در کنار گیلاسهای شراب تبدیل شده است و البته در این خوشخیالی هستند که چون پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله از ایشان است، پس آنان نسلی برتر از عجم میباشند، همه فضلها در آنان جمع شده است. البته این امر که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله از این قوم است، افتخاری برای آنان میباشد، اما این امر به برتری نژاد عرب منجر نمیشود؛ زیرا گفتیم اهلبیت علیهمالسلام پیش از آنکه عرب باشند، دارای نژاد الهی بوده و از محبوبان میباشند که خصوصیات نژادی و ژنتیکی بر آنان تأثیری ندارد. به هر روی عناوین حسن و قبح به کردار و اعمال باز میگردد، نه به افراد و اقوام و کردار نیز در هر زمانی بهگونهای است و قضاوت تنها منحصر به همان زمان میگردد و کمتر میتوان آن را به زمانهای بعد و به آینده تسری داد.
در ارزیابی کرداری افراد، نخست باید دید آیا فرد آلوده به خونریزی و قتل شده است یا خیر، در صورت ارتکاب قتل، باید وی را کنار گذاشت و دیگر پرونده وی را ادامه نداد که خیری در او نیست. سپس باید میزان اهتمام فرد به نمازهای خود را دید و از آن، میزان ایمان و عبودیت و پایبندی او به احکام شرعی و تعهد به قوانین را به دست آورد. البته ارزیابی نماز خود یک تخصص است تا فرد گرفتار ریاکاران و زیرکان نفاقآلود نشود و نیز مؤمنان بیآلایش و ساده را از دست ندهد.
تا بدینجا گفتیم زبان عربی زبان برتر علمی و سرآمد زبانهاست. این زبان در انتقال معانی بسیار گسترده، دقیق، حکیمانه و همراه با ظرافتسنجی و امعان نظر میباشد اما افول اعراب و قهقرای آنان در سیاست و اقتصاد، این زبان را از آن موقعیت بلند خود تنزل داده است و زبان انگلیسی به دلیل در اختیار داشتن اقتصاد و سیاست، زبان نخست علمی شده است. زبان فارسی نیز در سال ۹۵ در رتبه پانزدهم زبانهای جهان قرار گرفته است. این در حالی است که حروف زبان انگلیسی از فارسی و عربی کمتر میباشد و حرکات این زبان نیز داخل در حروف آن میباشد. عقبماندگی زبان عربی یا فارسی به سبب کردار و سیاستهای اشتباه آنان در تاریخی بلند میباشد و برآمده از استعداد این زبانها نیست؛ بهویژه زبان عربی که امداد وحی الهی در گسترده شدن خود را دارد و از آن نیرویی بینهایت و نامحدود گرفته است.
۱- بحار الأنوار، ج ۱، ص ۲۱۴٫
۲- وسائل الشیعة (آل البیت)، ج ۹، صص ۴۱۶ ـ ۴۱۷٫
۳- الغیبة، شیخ طوسی، ص ۴۷۶٫
۴- بحار الأنوار، ج ۴۳، ص ۲۰۶ – ۲۰۷٫
۵- معانی الأخبار، الشیخ الصدوق، ص ۲۶۵٫
۶- فضائل الشیعة، شیخ صدوق، ص ۱۰ ـ ۱۱٫