چهره قدسی عالمان حقیقی حوزه های علمیه
و شخصیت شناسی عالم نمایان ساز و کار آخوندی
اشاره: نوشتار حاضر ، خاطرنشان می شود حوزه علمیه دارای دو طبقه بسیار مهم می باشد : یکی طلاب حقیقی و روحانیان گرانقدر اهل علم و تقوا و دیگری روحانینمایانی که این نوشته در اصطلاح خاص خود از آنان با عنوان «آخوند» یاد می کند. باید میان طلبه و کاسب تفاوت گذاشت. طلبهها وارثان انبیا و پیامبران میباشند و چهره قدسی دارند و آخوندها دلالهای خدا هستند! نظر ما این است که حوزه بر دو قسم است: علمیه و کسبیه(!) و باید ایندو را از هم جدا نمود. طلبهای که محصل است و درس میخواند ـ و نه کاسب ـ خاک ته کفش وی مثل تربت احترام دارد و باید آن را سرمه چشم نمود. «طلبه»، از اولیا و انبیا هیچ کم ندارد؛ اما باید آخوندهای کاسب را از آنان جدا نمود. البته شمار آخوندها بسیار اندک است و ما در این نوشته، از همین افراد اندک می گوییم و نباید آن را به گونه فراگیر و عمومی بر تمامی عالمان دینی حمل ساخت. تأکید می کنیم طلبه ها کسانی هستند که به طور کامل در اختیار آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) می باشند. طلبه در پی آن است تا فقر علمی حوزهها را برطرف کند و فقد نظریهپردازی و تولید علم را سامان دهد. طلبه «واحد کألف» است، نه سیاهی لشکر که سیاهی لشکر حوز ها بودن، امروزه به ضرر دین می باشد.
طلبهها ایتام آل نبی صلیاللهعلیهوآله میباشند. طلبهها کسانی هستند که هدف و غایت طلبگی را فراموش نکردهاند و آخوندها افرادی زرنگ و حیلهگر هستند که برای کسب دنیا به هر کاری دست میزنند و جوانمردی و فتوت در وجود آنان مرده است. طلبه کسی است که به علم و عمل متخلق است؛ خواه پیر باشد یا جوان. آنان اهل خیرات و برکاتاند که جفت کردن کفش ایشان برکت میآورد و مصداق «کونوا لنا زینا» هستند. کسانی که ایتام آل نبی صلیاللهعلیهوآله هستند و هیچ کسی از آنان حمایتی ندارد؛ خواه نوطلبه باشد یا مجتهد. بهترین مصداق فیض الهی این است که انسان به این ایتام آل نبی صلیاللهعلیهوآله خدمت کند که برگزیده شدن آنان چندان اختیاری نیست.
ما ناچار از روشنگری در زمینه چند و چون زندگی طلبگی و تفاوتهای آن با زندگی آخوندی و افراد جامعهگرد هستیم تا افراد جامعه ، در قضاوت و حکم، طلاب باصفا و معنوی حضرت صاحبالامر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) را با آخوندهای جامعهگردی که مشی آنان به صورت برجسته و در «آخوندهای درباری» وجود دارد، اشتباه نگیرد و حکم یکی را به دیگری ندهد؛ چرا که تفاوت میان آن دو، تفاوت میان بهشت و جهنم است؛ یکی صادقانه در خدمت دین است و همه هستی خود را در این راه میدهد و دیگری، دین را به خدمت خود گرفته است و با آن کاسبی میکند تا به ثروت، قدرت یا شهرت رسد و با آن، تمام زندگی آلوده خود را به دست آورده است.
دو قشر طلبه و آخوند
در سلک روحانیت، ما دو قشر متفاوت را میبینیم: طلبه و آخوند. باید همواره میان طلاب و روحانیان با «آخوندها» تفاوت قایل شد. تفاوت این دو گروه هم از جهت ذات است و هم از جهت صفات و جنس و فصل.
صفات طلبگی
طلبگی، امری بسیار قدسی است. هیچ مقامی بالاتر از طلبگی نیست و هیچ شغلی، قداست طلبگی را ندارد. چرا که طلبه، وارث پیامبر است؛ چرا که طلبه دارای معنا و محتوایی از سنخ ولایت و نبوت می باشد! زندگی طلبگی شبیه زندگی انبیاست و اگر انبیا ظهور کنند، هر دو از هم درس میگیرند، هم انبیا از طلبهها درس میگیرند و هم طلبهها از انبیا علیهمالسلام معیشت و زندگی ساده و راحت را درس میگیرند. البته، راحت نه به این معنا که برای نمونه چیزی نمیخورند؛ بلکه با خوردن، معده خود را ملاحظه میکنند و با پوشیدن، بدن و با رفتن، خستگی خود را. طلبه های معزز، سختکوش و پرتلاش اند و کار آنان تأمین آسایش و راحتی برای خود و دیگران است. این راحتی در زندگی طلبه و انبیا علیهمالسلام یافت میشود و من معتقد هستم شغل و معنویتی بالاتر از طلبگی و سلک آنان نیست و قداستی دارند که خاک کفش آنان را با افتخار سرمه چشم خود مینماییم. طلبه ها چون به سوی صداقت، معنویت و دانش گام برمی دارند حتی در این دوره که دوره اقتدار علم و رسانههاست، ممتاز می باشند و مشابهی برای آنان نمیتوان یافت. سیره معنوی و زی طلبگی که همان شیوه زندگی انبیای الهی است، پشتوانه ارتباط روحی و عاطفی آنان با مردم است و مردم حقیقت و واقعیت را در چهره آنان میبینند و در سیمای آنان به تماشای حق مینشینند. طلبه ها عدالت دارند. عدالت طلبه به معنای داشتن صفای باطن است که دل وی با همه مهربان، روشن و گویا میباشد. بوسیدن دست عالم ، بلکه نعلین چنین طلبه هایی خوب و خیر است و اگر کسی خاک کف پای چنین عالمانی را چون تربت امام حسین علیهالسلام استشمام کند، شایسته است. طلبگی منشی سنگین و پر مخاطره است که در برابر ظلم، سکوت ندارد و به مشی شیعی خویش و با اقتدا به پیشوایات دینی خود، بر ظالمان و ستمگران برمی آشوبد و یاور مظلومان و مردم ضعیف و محروم قرار می گیرد.
طلبه ها از بهترین، پاک ترین و حلال ترین لقمهها به ثمر رسیدهاند و رنج فراوانی بردهاند تا به اجتهاد و دانش و به تخصص دست یابند. آنان از حضرات معصومین و ائمه هدی علیهمالسلام سرچشمه میگیرند و گذشته از آن که فلسفه وجودی آنان همان فرهنگ و مکتب حضرات معصومین علیهمالسلام میباشد، غایت ایجادی آنان نیز آگاهی از دین و حمایت و حفاظت در استمرار خط مستقیم دین و ولایت است و به همان مثابه، غریبترین شغل امروز نیز طلبگی است. دنیا و امور مادی در طلبه ها نیست تا کسی در آن گم شود. حوزههای علمی قطعههایی از بهشت است؛ قسمتی از سرزمین سبزی که طلبه های آن از آب کوثر سیرابی میگیرند. آنان دلی دارند که از مشکلات نه می هراسند و نه رنگی میگیرند و خدایشان را با این کار به ناسوت میکشند و خدا در برابر عظمت آنان «احسن الخالقین» به خود میگوید و بر آفریده خویش میبالد.
صفات آخوندی
در برابر طلبه ها آخوندها هستند. آخوندها افرادی خودمحور، خودخواه و دنیاطلب هستند که انتساب خود به دین را ابزاری برای کسب مطامع دنیوی قرار میدهند. این آخوندها امروزه یادآور طبقه اشراف مرفه شده اند . مرفهانی بریده از حوزهها و روحانیت که از عناوین حوزوی استفاده ابزاری دارند. این ها در دین تخصصی ندارند اما ادعای تخصص آنان گاه فراگیر می شود. فراگیری آن نیز به یک هدف صورت می گیرد: «پول» . آنان ادعای خود را به پول میفروشند. چنین کسانی دیگر از طبقه گرانقدر روحانیت نیستند، بلکه در همان اصطلاح خاص ما «آخوند کاسبکار» می باشند؛ آخوندهایی که مشکل اعتقادی برای افراد جامعه پیش میآورند و البته باید در قیامت پاسخگوی دینفروشی خود و تضییع دین مردم باشند. آخوند در همه جا نقش و رل آخوندی خود را بازی می کند حتی وقتی چای قند پهلو میخورد. آخوند حتی راه که میرود کاسبی میکند، همانگونه که نماز که میخواند کاسبی میکند. آخوندی این چنین است آخوندی با غوغا و جنجال پیچیده است. آخوند تریبون می گیرد و دستگاه تبلیغی می خواهد؛ اما نه برای تبلیغ درست دین. آنان چهره دین را در تبلیغ خود و در تریبونی که دارند تخریب میکنند.
آخوندها بسیار از خود بیگانه هستند . آنان با خوردن، مهمان را و با پوشیدن، بیننده را و با رفتن، همراه را ملاحظه میکنند و هیچ گاه زحمت دیگران را به دوش نمیکشند. سادگی طلبگی در زندگی آخوندها که دنیاخواه هستند و به هیچ وجه شباهتی به انبیا و پیامبران ندارند نمیباشد. آخوندها با توجه به خوی دنیاطلبی که دارند سعی می کنند در گرد کانون های قدرت جمع آیند و آن را طواف کنند. آنان به همان میزان که به جمع دنیا اهمیت می دهند، از اهتمام به مردم دور می شوند و مردم نیز آنان را دیگر از جنس خود نمی دانند و از خود جدا و بریده می یابند. آنان هر ارگان و سازمانی را که در دست چنین آخوندهایی ببینند، وابسته به قدرت و غیر مردمی میشمرند. این گروه در نظر مردم نیز احترام و قداستی ندارند. آخوندها مانند هنرپیشه های فیلم، حتی بر روی منبر که می روند، بازیگری می کنند و رونق منبر را از نقش هایی که می زنند می دانند، نه از قداست الهی و معنویت ولایی. مردم نیز از آنان فیلم و بازیگری نقش حق را می بینند نه حق و حقیقت را و برای همین، هم از آنان و هم از چیزی که تبلیغ می کنند، بریده تر می گردند. هیچگاه پیامبران و اولیای الهی چنین شیوهای در تبلیغ معارف دینی نداشتهاند. آخوندهای کاسب کار از بوسیده شدن دستشان و از صلواتی که برای آنان فرستاده می شود، خوشامد نفسانی دارند و به جای صفای باطن، به خبث باطن آلوده اند. آنان نه در معنویت موفق اند و نه عرفانی دارند و تنها لفاظی میکنند و برخی از آنان که خود را حتی در عرفان مشهور می سازند، در بُعد عملی نمیتوانند حتی یک کاسه ماست را هم قاچ کنند. آخوندها مانند علف هرزه می باشند که مانع رشد طلاب مستعد میگردند. ریزش نیروهای مستعد حوزه، از لوازم دستگاه آخوندی است و این طلاب پر استعداد هستند که در این دستگاه تلف میشوند اگر بتوانند نظام حوزه و مدیریت مراکز قدرت و تریبون های تبلیغی را در دست بگیرند.
آخوندها چون در پی کسب و کارند، بیشتر منبر و محراب و اماکن وابسته به قدرت و و وجوهات را هدف قرار می دهند. و همیشه در پی کسب و کار و تحصیل منافع اند و با خوی طمع ورز خود، آبروی روحانیت و دین را لکهدار میسازند. آخوندها برای جمع کردن مردم به دور خود، زرنگی و شیطنت دارند و به بازیهای سیاسی، گروهها، هیأتها و انجمنهای خاص که هدفی مشخص دارند و مطامع او را تأمین می کنند آلوده اند و همین دلیل، باعث گریز مردم میگردد. آخوندها حتی مراکز تبلیغی یا تحقیقی را با زرنگی به دست میگیرند و راه را برای فعالیت امثال شهید مطهریها سد مینمایند. باز هم می گوییم آنان باید فردای قیامت پاسخگوی ضربههایی باشند که بر پیکر نحیف دین در زمان ما وارد آوردهاند.
آخوندها با دنیا انس می گیرند نه با قرآن کریم و اولیای الهی. آنان چیز جز مطامع دنیوی در ذهن ندارند. آنان یک سر دارند و هزار سودا. آدمی که چندین کار دارد، نمیتواند فکر و فرهنگ داشته باشد و توان درس خواندن و وقت آن را ندارد و زبان دین و الفبای معارف شیعی را نمی داند. آخوندها این روزها طبقهای بالا و عالی و بهتر از عالی و از مابهتران شده اند. آنان دارای ساختمانهای مجلل اند. آخوندها در خواب عمیق دنیازدگی فرو میروند و سعی می کنند جزو منابع انسانی مؤسسات و سازمانهای درآمدزا و مراکز قدرت قرار گیرند و از حوزهها خارج میشوند. چنین کسانی علم و عملی آفت خورده و گندیده دارند و البته مشامی باطنی نیز ندارند تا آنان را آشنای فضای عطرآگین توحید سازد و همان گونه با خبث باطن خود از دنیا می روند. آنان چون با حرکت توحیدی حرکت نمی کنند و با و ریتم حق کار نمی کنند، به ادا و اطفار و ریا و سالوس آلوده اند و فاسدترین باطن برای آنان است. این آخوندها که سواد چندانی ندارند، دنیای خود را با کارهای آخوندی و با ساز و کار جامعه گردی سامان میدهند. آنان قناعت نمیدانند و حداکثر امکانات را طالب میباشند. هماینک بهترین زندگی و بالاترین امکانات در اختیار این قشر محدود است. آنان با آنکه محدود هستند، چنان امکاناتی را گرد آوردهاند که اگر مجموع ثروت آنان گرفته شود و میان طلاب دردمند حوزه ـ که شمار فراوانی دارند ـ تقسیم شود، مشکل آنان حل میگردد و حد متوسطی از زندگی را مییابند و البته این امکانات به آن آخوندها تعلق ندارد و مالک آن نمیشوند و روزی باید نیرویی باشد که این اموال را به مستحقان آنها برساند.
گاه کار برخی آخوندها به جایی می رسد که در عین ناآگاهی، با ظاهر داری، ادعای علم و اجتهاد می کنند. پارهای از مشکلاتی که امروزه در کشور مشاهده میشود به سبب آن است که عالمی معمولی با ظاهرسازی های آخوندی و با قیافه ای اشرافی، خود را فقیه میپندارد و بریده از حوزه و معارف آن، خود را مجتهد معرفی می کند که نتیجه آن بیبهره شدن از متخصصان حقیقی و مجتهدان قدسی و ولایی و خسران به سبب استفاده از نظرات افراد غیر متخصص است. مرحوم آقای شعرانی رحمهالله میفرمود: «آخوندها یعنی هواییها و عالم و طلبه، آن است که اهل کتاب باشد». آخوندها بدون دلیل و مدرک، سخن می گویند. آخوندها افراد ضعیف و سطحی در علم و تحقیق و دارای روحیه موجسواری و جامعهگردی اند و اگر آنان بر مراکز مدیریتی غالب شوند، حوزه، توان تولید علم را از دست میدهد و دین اسلام و مذهب والای تشیع، به شکلی ضعیف تبلیغ میشود . چنین آخوندهایی، چون سواد درستی ندارند، از عهده کاری حتی تبلیغ درست برنمیآیند؛ بر این اساس، همواره سر خلق اللّه را با گزاره های کاذب، شیره میمالند تا بتوانند درهم و دیناری به جیب بزنند.
آخوندها همه ظواهر علما از عمامه بزرگ تا گاه شال و عصا را بر خود میبندند و عالمنماهایی هستند که هیچ زمینه علمی و تعهد عملی در آنان نیست. آنان بر اثر زرنگی، سالوس و خدعه، تمامی موقعیتهای مردمی و مواهب عمومی را به دست میگیرند و در امور زندگی، گوی سبقت را از همگان میربایند؛ بدون آنکه در جهات معنوی دستی داشته باشند و بتوانند از کسی به درستی دستگیری نمایند. اینها با ظواهر خود و به صورت تعزیهداری، تمامی معرکههای علمای حقیقی را برپا میکنند و با داعیه علم و عمل کذایی، میدان را از دست خوبان و اولیا میگیرند و فضا را برای عالمان حقیقی تنگ و ضیق مینمایند تا حتی نامی از آنان در میان مردم برده نشود، تا نکند بازار دنیای آنان کساد گردد و به رکود گراید و اقبال عمومی خویش را از دست بدهند.
پیدایش طبقه آخوندهای جامعهگرد و در صورت چیرگی آنان، بعضی از حوزویان را روحانی نماهایی می سازد که شریعت را به بازی میگیرند. آنان بدون هیچ امتیاز مثبتی، برای جلب حقیقی افراد به خود، حقایق را در نظر ندارند و وقتی مردم با آنان آشنا شوند، از آنها بریده میگردند، و آنان که در نزدیک ساختن افراد به خود، ناکام هم میگردند، همواره سعی میکنند در پرده و هالهای از ابهام برای مردم باقی بمانند و مردم را به درون زندگی خود راه نمیدهند؛ اما مردم فهیم بالاخره روزی آنان را میشناسند و بازی آنان با آن مردم، به پایان میرسد، و آن آخوندهای جامعهگرد به جایی دیگر میروند تا مردمی دیگر را بفریند.
آسیب های آخوندی عالمنمایی
متأسفانه، برخی از عالمان صوری و سنتی و برخی آخوندهای جامعهگرد و نیز بسیاری از دولتها و حکومتها، همیشه به هدف تحصیل اغراض نفسانی خود، عالمان واقعی و حقیقی را به حاشیه میراندهاند. خدا میداند که این گروههای مختلف با چنین روشی، در سایه قدرت، قلدری و زوری که داشتهاند، چه مصیبتها و چه جنایاتی را بر عالمان دینی و بر علم و حقیقت وارد کردهاند.
عالمان صوری که چنین سیاستی داشتهاند، هیچ گاه از ارزش علمی برخوردار نبودهاند و تنها نان علم عالمان حقیقی را خوردهاند. عالمان حقیقی، برای دانش، زحمت بسیار و سختی فراوان دیدهاند؛ در حالی که همواره پُز دانش را عالمان صوری دادهاند و عمر خود را همیشه به چپاول گذراندهاند و از سر و مغز آنها، تنها کلاه و نمد آنان باقی مانده است و بس. خدا میداند که دانشمندان حقیقی و عالمان واقعی، چه مصیبتهایی از این گروههای جاهل و زورگو کشیدهاند و چه رنجهایی را متحمل شدهاند!
حکومتها، سلاطین و خلفای جور، همیشه با آب و دانه، چنین به اصطلاح عالمانی را به دور خود جمع میکردهاند و مانند ایادی درجه یک خود، از آنها حمایت میکرده و از آنان بهرهبرداری داشتهاند. آنان در مقابل، عالمان حقیقی و دانشمندان واقعی را سرکوب کرده و به حاشیه میراندهاند و به انزوا سوق میدادهاند و یا آنان را از بین میبرده و هرگونه مخالفتی را با زور و تزویر و زر و زاری، خاموش میکردند. اینگونه عالمان صوری را که تنها ظاهر علمایی دارند، نباید در ردیف عالمان قرار داد و عالِم به حساب آورد. کسانی که درد دین و عشقی به علم و دانش دارند، باید به طور کلی از اینگونه چهرههای شوم، دوری جسته و خود را در ردیف عالمان سوء و متظاهران به علم و وعاظ سلاطین قرار ندهند و آزاد، وارسته و بریده از هر اندیشه از پیش ساختهای، خود را با دلیل، برهان و عقاید درست و کارآزموده آن، آشنا کنند و با آن خو بگیرند و عمر خود را در راه تحقیق و آگاهی هرچه بیشتر خود و دیگران صرف نموده و بر آن باشند تا علم و دانش را از بند چنین عالمان سوء و نادان، رها سازند.
متاسفانه امروزه، این اندک آخوندها با موج سواری و جامعه گردی بیشتر رغبت به دنیا، عنوانبافیها و ظاهرسازیها را جایگزین الگوهای گذشته کرده اند. این به ظاهر عالمان، با آنکه از دنیای خود چیزی کم نمیگذارند ـ مگر آنکه نتوانند ـ دنیا بهطور نسبی در میان آنان رواج پیدا میکند و کمتر معانی معنوی در آنها رخ مینماید و هرچند ظواهر را تا اندازهای مراعات میکنند، تمایلات نفسانی و زرق و برقهای مادی، آنان را بهخوبی مهار میکند و جز به این امور، چندان به چیز دیگری نمیاندیشند و فکر آنان در موج زندگی مادی و ظواهر ناسوتی کوک میشود. زن و فرزند این افراد، با آنکه با تمام قوت آنها را میدوشند، اعتقادی به آنان پیدا نمیکنند، و گاه ممکن است سر به مخالفت بردارند و در میان آنان درگیری پیدا شود. زن و فرزندِ چنین به اصطلاح عالمانی با آنکه بهطور کامل از آنان ارتزاق میکنند، ولی چندان عقیدهای به آنها ندارند و بسیار اتفاق میافتد که با آنها مخالفت نموده و از آنان دوری میجویند؛ البته این مخالفت، بیشتر در فکر است و از مواهب مادی آنها کمتر میگذرند؛ زیرا رگههای مادیگرایی در فرزندان چنین به اصطلاح عالمانی، به مراتب بیش از پدران آنان وجود دارد.
برخی از این افراد به اندازهای در دنیا و مظاهر نفسانی پیش میروند که مردم عادی و عموم افرادِ بیرون از خانواده نیز آنان را مورد شناسایی قرار میدهند و مسأله تنها به خانه و خانواده ختم نمیشود. خلاصه این گروه، گاهی در امور شیطانی گوی سبقت را از اهل دنیا میربایند و در این میدان، گاه سرآمد شیاطین نیز میشوند. آنان علمی ندارند و چندان در پی علمِ با عمل یا عمل به همان داشتههای سطحی خود نمیباشند. اگر این اندک افراد بر مدیریت حوزه ها و جامعه غالب شوند، روحانیت و حوزه بیشتر از پیش، مورد بیاهمیتی جامعه و مردم قرار میگیرد و حوزه علمیه، از درون دچار پوسیدگی میشود و به جایی میرسد که دیگر چیزی برای آن پیشگیر و کارساز نمیباشد و به سرعت، سیری قهقرایی به خود میبیند و چنین وضعیتی، چیزی جز ناامنی اخلاقی، ضعف اعتقادی و اضمحلال فرهنگی برای حوزهها و افراد جامعه به دنبال ندارد. هنگامی که وضع به جایی رسد که فکر و ذکر عال نمایی این باشد که در چه زمانی نوبت آقایی به او میرسد و بعد از نوبت چندم، مجال ریاست دینی او میباشد و بخواهد حساب کند که بعد از نفر سی و پنجم، آقایی حوزه به من میرسد ـ بدون آنکه به این معنا توجه داشته باشد که ممکن است قبل از مات شدنِ نفر سی و پنجم، او مات شود ـ همچنین هنگامی که عالمی به این دل خوش داشته باشد که در مجلس عقد، من کسی بودم که طرف «ایجاب» را خواندم و بر طرف «قبول» برتری دارم و یا ذهن عمومی این افراد بر این دور بزند که در مجلس، اسم مرا به بزرگی یاد کردند و از این قبیل اندیشههای واهی، دیگر باید فاتحه بروز کمال و معرفت را در چنین اذهانی و تابعان آن ها خواند. در چنین وضعیتی است که دیگر علم، معرفت، روحانیت، تقوا و مذهب در مراکز حقیقی و اصلی آن، کاربردی مناسب نداشته و از کارآیی افتاده است و دیگر نباید از جامعه و مردم توقع چندانی داشت.
هنگامی که در چنین خانوادههایی ـ که مراکز علمی دین هستند ـ دین رونقی نداشته باشد، چه جای توقع از مردم عادی است که در فکر تحقق عملی مبانی دینی باشند؟! وقتی دختر عالمی برای ازدواج و زندگی، به درد عالم دیگری نخورد، چه جای توقع است که دختر یک فرد عادی، چنین مناسبتی را داشته باشد؟! هنگامی که دل و فکر زن عالمی انباشته از تمایلات مادی و دنیوی باشد، از زنان عادی جامعه ما چه توقعی است؟! در این حال، وضع به جایی میرسد که گفته شود: «ما اهل علم هستیم، نه اهل عمل!!»
اهل علم در پی علم و اهل عمل در پی عمل هستند و در چنین فضایی بهطور طبیعی، نه اهل علمی میماند و نه اهل عملی و چیزی جز صورت و ظاهر از دین باقی نمیماند و ضعف عمومی در جهت علم و عمل بر جوّ عمومی حوزهها و جامعه حاکم میشود و اهل علم در پی دنیا میروند و اهل دنیا نیز در پی دنیا میدوند و تنها چیزی که نمیماند، معنویت، معرفت، عقاید و اهمیت به آموزههای دینی است. از خداوند منان رهایی از اینگونه امور را برای همگان آرزومند هستیم.
از دیگر آسیبهای چیرگی آخوندها بر عالمان حقیقی، این است که شعایر در جهت اغفال شعور مردم به خدمت گرفته میشود و آخوندهای کمسواد برای پوشاندن کمسوادی خود، راه اغفال مردم را در پیش میگیرند. نماز، مسجد، حسینیه و روضهها اگر در دست آخوندهای کمسواد باشد، همه در این راستا واقع میشود و تخریب دیانتِ جامعه را در پی دارد؛ نه شکوفایی آن را. با چیرگی آخوندهای کمسواد، ماهیت عمده بسیاری از شعایر، در خدمت بهرهگیری دنیوی واقع میشود و در سوق دادن مردم به سوی عقبماندگی، نقش عمدهای را عهدهدار میشود. این نقش، چنان گسترده و بدون اساس، جلوه مینماید که گدایی و درویشی، رنگ هدایت معنوی به خود میگیرد و قشر علمی و فرهنگی، کمترین نقش جهتدهی را در میان مردم عادی خواهند داشت و تنها همان حالت قدیمی و کهنه خود را به طور ضعیفی دارا خواهند بود. این عامل، سبب گشته است که گدایی درآمد بیشتری از مهندسی داشته باشد و فردی کمسواد اما روضهخوان که تنها هنر گریاندن دارد، در میان مردم بیش از مجتهدی دارای احترام و مقبولیت علمی گردد و دنیایی به مراتب آبادتر داشته باشد و مردم بیشتر از این افراد، ارتزاق علمی میشوند تا از مجتهدان و دیگر اقشار تحصیل کرده و علمی کشور. ریش و پرِ شالی، از یک خروار علم و دانش بیشتر کارآیی دارد و سجادهای، به مراتب پرمنفعتتر از یک مغازه است و نیز محرابی ممکن است بیش از یک شرکت، درآمدزایی داشته باشد و احترام وی که دیگر هیچ!
شعایر دینی، ملی و سنتهای مردمی، با آنکه دارای عظمت واقعی هستند، در برخی مواقع، نتایج معکوس دارد و عامل تخریب فرهنگ و اندیشه عمومی شده است. ممکن است یک بیدادگر، مدیریت جامعه را در دست گیرد و بدون آنکه کمترین دانش و ارزش مدیریتیای را دارا باشد و با پاچههای ورمالیده و ایادی تربیتیافتهای مانند خود، هر زمینه سالمی را نابود کند و با قلدری تمام، هر زمینه نو و درستی را از میان بر دارد؛ چنانکه رضاخان، اینگونه بود.
مخارج و اموالی که در زمینههای شعاری مصرف میشود، اگر ساماندهی شود و نظام به خود بگیرد، میتواند بسیاری از مشکلات عمومی مردم را برطرف سازد و زمینههای سالمی را برای ایجاد شغلهای سالم ایجاد نماید.
روحانیتی که باید مهمترین رشد فرهنگی را داشته باشد و بهترین چهرههای علمی را از خود نشان دهد، اگر با آسیب چیرگی مرام «آخوندی» مواجه شود، در مسیر این امور ناشایست قرار می گیرد و از مواضع اصلی خویش عدول می کند و زمینههای علمی، تنها در معدودی از طلابِ سختکوش و سرکوبشده وجود خواهد داشت و دیگر هیچ. آخوندهای کمسوادی که در طبقه آخوندهای جامعهگرد، خود را طرفدار مردم نشان میدهند، از ضعیفترین قشر روحانیت میباشند و در بسیاری از مواقع، هیچ گونه شباهتی با عالمان واقعی ندارند و تنها ظاهری آراسته دارند و در زمانِ نه چندان دوری همین ظاهر را نیز از دست خواهند داد و روضهخوان کلاسی و پردهدار عاری از هر کمالی میشوند.
آنان نقش هدایت و راهنمای مردم بیچاره را بر عهده میگیرند؛ در حالی که گذشته از آنکه کاری نمیدانند، با نسخههای بیموردی که میپیچند، خرابی بسیاری بهبار میآورند؛ هرچند منافع سرشار و کلانی به جیب میزنند و مردم بیچاره را در رکود و عقبگردی عجیب قرار میدهند. گروهی نیز مطیع بی قید و شرط نادانیهای آنان میشوند و بسیاری خود را سیراب شده از همه حقیقت میپندارند و ترک اطاعت کلی را پیش میگیرند.
همین امور، باعث میشود که دین از رونق بیفتد و دیانت مندرس گردد و دیندارِ آگاه کم شود و شعایر مذهبی، نتایج منفی و مُخدّری پیدا کند و مؤمنان معتقد، در گروههایی از عقب ماندهترین مردم بیسواد و عامی منحصر گردند و کسانی که داعیه علوم دارند و خود را با تمدن و فرهنگ آشنا میدانند، از روحانیت به طور کلی زده میشوند و در پی بیدینی یا بیتفاوتی نسبت به دین میروند و بسیاری نیز خود را دشمن دین میدانند و از تمامی مظاهر دینی، دور میشوند.
از دیگر عوارض آخوندی تشتت و پراکندگی و فرار از وحدت است؛ زیرا تشتت بهترین راه برای سودجویی و منفعتطلبی و ظلم و تجاوز است.
شایسته است روحانیان عزیز و گرامی که بهترین چهره دانش و صداقت در زمان غیبت، در زیر آسمانِ نامتناهی و در زیر این سقف تباهی میباشند، با نظاممند ساختن خود و با سامان گرفتن، به نارواییهای موجود خاتمه دهند و آزادی و استقلال را ـ که مهمترین آموزه فرهنگ شیعی است ـ و دانش و عنوان «سَلونی» را ـ که از اولیای معصومین علیهمالسلام به ارث میبرند ـ به راستی دارا باشند و کمّیتهای فردی را از خود دور نمایند و اساس را بر کیفیت حقیقی قرار دهند و دانش و پاکی را به واقع در میان نوع خود ملموس سازند و مطامع مادی و شیطانی را ملاک قرار نداده و پیشتازی و پیشوایی علمی جهان را اهمیت دهند و این سِمت و مسؤولیت را به افرادی که لایق هستند واگذارند و معنویت را بدون طمعورزی به هرگونه زر و زور و تزویر و زاری، در خود نهادینه نمایند.
استقلال، پاکی و دانش که روحانیت شیعه میتواند داشته باشد، در زمان غیبت برای هیچ قشر علمی و مذهبی فراهم نخواهد شد و تنها روحانیت شیعه است که میتواند دارای چنین اوصافی باشد؛ هرچند نسبیت این اوصاف و امور را باید ارج نهاد و متوقع سطح عالی آن نبود، که اینگونه آرزوها در زمان غیبت فراهم نخواهد شد؛ زیرا حوادث زمان و مطامع مردمان نمیگذارد چنین اوصافی، مدار و سطح عالی خود را پیدا نماید. آخوندهای از خودراضی و خود برتربین و مرتجعان قشری اگر غالب و چیره شوند، نمیگذارند صراط مستقیمی محقق گردد. آنچه در واقع میشود آرزو کرد، این است که غبار ارتجاع و جهل، اندکی گرفته شود و روحانیان با علوم انسانی، عقاید، زبان دنیا و مردم آشنا گردند و معیار و مداری محدود پیدا کنند.
راه کار حذف عالم نمایان پر ادعا
باید برای سامان دادن به چنین معضلاتی، برای حوزهها نظام مشخصی را تعریف نمود و موقعیت ارزشی هر عالمی را بر اساس استعدادهای واقعی وی مشخص نمود و ضمن بهرهگیری از افراد خوشاستعداد و متعهد و باتقوا، ناخالصی گروه بیمحتوا را نیز روشن ساخت و نظام ارزشی و سالمی را برای عالمان حوزوی ترتیب داد تا عالمانِ بهحق، ضمن بازیابی علمی، از زندگی معتدل و مناسبی برخوردار شوند و مردم نیز به جایگاه ارزشی آنها به صورت حقیقی واقف گردند و در مقابل، به سالوسبازیها پایان بخشند. البته امکان تحقق این امر، چندان آسان نیست و همواره چنین بوده است که سالوسبازان، بر اهل حق چیره میشوند؛ همانگونه که امیرمؤمنان علیهالسلام را با همه عظمتی که داشت، خانهنشین نمودند.
هیچ با خود اندیشیدهاید اگر حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام در حال حاضر میبود و برخی میگذاشتند آن حضرت علیهالسلام ، مدیر حوزه علمیه شود، برای سامان دادن این گونه مشکلات چه میکردند؟! ما بر این باوریم که اگر چنین اتفاق مبارکی میافتاد، حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام ذوالفقار خویش را از نیام بر میکشید و آن را در میان عالمان و متولیان دینی حاکم مینمود و احساسات را کنار میگذاشتند. آن حضرت علیهالسلام رأفت و محبت را چنین برای حوزه میآوردند که ذوالفقار را بسان چاقوی جراحی این اجتماع قرار میدادند و آن را با ظرافت تمام میان انگشتان میفشرد و هیچ کوتاهی یا زیادهای را روا نمیدانست و چنان ریشه فساد را میخشکاند که کسی را جرأت مخالفت نماند و وصف آن این گردد: «فَلاَ تَسْمَعُ إِلاَّ هَمْسا»( طه / ۱۰۸). نخست نیز از بالادستها و از بزرگان شروع مینمودند.
آیا میشود حوزه شیعی، دستکم در قم که امالقرای شیعیان دانسته میشود، زیر پرچمی واحد گرد آید و نظام و سیستمی واحد و یکپارچه به خود بگیرد و خود را از تشتت و پراکندگی برهاند؟ اگر مجتهدی خود را اعلم میداند، آیا نباید بهترین کار را برای سامان بخشیدن به معیشت نابسامان طلاب انجام دهد و حیدروار تمامی سودجویان و آخوندهای منفعتطلب را به کناری زند . اگر عالمی حق باشد و بخواهد این کار حق را انجام دهد، همچون حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام در کوتاه کردن دست ظالمان و متجاوزان، از کسی بیم به خود راه نمیدهد و هراسی به دل نمیافکند؛ حتی اگر این کارِ حق، به کشته شدن و مرگ او بینجامد یا سبب شود فرومایگانی که مانع این کار میشوند تمامی کشته شوند؛ هرچند آنان روزی با او دوست بودهاند
در خاتمه باز متذکر می شوم وجود چنین اشکالاتی روبنایی و جزیی است و به بدنه اصلی روحانیت که عالمانی قدسی هستند ارتباطی ندارد و نباید ساحت معنوی آنان را با وجود چنین افرادی که اندک اند لکهدار نمود.