معاد و قیامت
مرگ اختیاری و هلهله عالم ملکوت
کسی که به اختیار میمیرد و مرگ خویش را با دست خود امضا میکند میداند مردن چهقدر شیرین است. انسان مومن دیدگاهی حقانی دارد و زمزمه هوالباعث هو الوارث سر میدهد چنین کسی است که ظهورات را از او و به او میبیند و ناسوت و غیر ناسوت برای او تفاوتی ندارد.
اینچنین مومنی وقتی دگمه خروج ناسوت را فشار میدهد تمامی عالم ملکوت برای او هلهله میکنند و کف میزنند و لذت، شور، عشق و راحتی در آن مرگ است؛ چنانکه سالار شهیدان، امام عشق میفرماید: «یا سیوف خذینی»)؛ ای شمشیرهای آخته مرگ، مرا در بر بگیرید که آسایش و راحتی در پناه تیزی تیغهای شماست.
لذت از مرگ در ایستادن بر حقّ
انسان عقلگرا همه ظهورات را از حقتعالی میبیند و فقط بر حق ایستاده و پایدار است و هیچگونه دلبستگی نفسانی و مادی بر افعال حقتعالی از جمله جان و مال و فرزند خود ندارد؛ چنین کسی است که هرگاه بخواهند جان او را بستانند بیدرنگ، خود رو به قبله دراز میکشد و تعللی ندارد.
برخلاف آن که میلیاردها وجوهات در حساب خود دارد و زمان مرگ خود را نمیداند و بدهکار از دنیا میرود. کسی که حق را دارد در حال مرگ با حق است و چه صفایی دارد چنین مرگی!؛ این که گفته میشود هزار لذت دنیا به تلخی جان کندن نمیارزد، برای افراد گرفتار در وهم است.
امیرمومنان علیهالسلام چون مرگ را نزدیک میبیند: «فزت وربّ الکعبه» سر میدهد و از لذت خویش از ضربت شمشیر مسموم ابن ملجم و صفایی که از تیزی تیغ و تندی زهر آن برده است خبر میدهد.
شروع یوم التغابن از تابوت
انسان باید از نگرشهای موهومی به دور باشد باید دیدی حقانی و عقلانی داشت و از دلبستگیهای دنیوی که نفسانی و وهمی میباشد دوری گزیند؛ باید اندیشه چیزی را داشت که در تابوت با آدمی میماند.
«یوم التغابن» از زمان مرگ و از تابوت شروع میشود! هنگامهای که آدمی هرچه چنگ میزند تا کسی را بگیرد و چیزی را دریابد و با خود ببرد، چیزی به فراچنگ او نمیآید و هر کسی در پی کار و بستن و برداشتن بار خود است. او بسیار زرنگی کرده است تا مالی جمع آورد، اما همه موهوم است.
عمری زرنگی در دنیا برای جمع اندکی مال، در تابوت، خیتی، شرمندگی، حسرت و افسوس میآورد. فعل حق همه شیرین است و حقیقت دارد و حقیقت آن نیز ظهور است و بس، ولی دل بستن نفسانی به آن وهمی است؛ چونان گلهای بسیار زیبای پلاستکی که بویی ندارد و شامهای را معطر نمیسازد.
حشر با کردار
عده اى انرژى و وجود خود را در جسم فرزند مى گذارند و برخى آن را در ساختمان سازى یا صنعت به كار مى برند.
در روز حشر، هر كسى با انرژى هاى بر جاى گذاشته از خود، كه در آن روز به ماده تبدیل مى شود و هرکس از طریقى كه خود را به آن مشغول داشته است، محشور مى شود.
حشر با اعمال به اصل «بقاى روح» مستند است و با دلایل محكم ثابت شده است.
هر كس با هر انگیزه و با هر صفتى كه آن را در خود به بار مى آورد، براى همیشه محشور است و تمامى داشته ها و یافته هاى آدمى به اندازه ى «ابدیت» دوام دارد؛ خواه آن كرده رذیلت باشد یا فضیلت.
هر كس بر سر سفره ى خود نشسته و با اندیشه و عمل خود باقى است و جدایى از آن هم ممكن نمى باشد.
چرایى، چیستى و چندگانگى مرگ
مرگ سه نوع است: مرگ طبیعى، اخترامى و اختیارى. سبب مرگ طبیعى طبیعت ناسوتى است.
نفرین، آه مظلوم یا ظلم و مانند آن نیز سبب مرگ غیر طبیعى یا اخترامى است.
سبب مرگ اختیارى نیز خود شخص است و هر زمان كه دوست داشت، عزراییل به سراغ وى مى آید.
در مرگ اختیارى، فرد عزراییل را به اراده ى خود مى خواند.
در جاى خود از خواب و بیدارى اختیارى و نیز خواب دیدن و رؤیاى اختیارى و اختیار نوع خواب و رؤیا سخن گفته ایم.
همین مطلب مى تواند شاهدى بر توانمندى بر موت اختیارى و ارادى باشد و آن را ممكن بداند؛ هرچند هیچ یك از امور اختیارى گفته شده به آسانى به دست نمى آید.
ما در این مقام درصدد تبیین این معنا نیستیم و در جاى مناسب خود باید آن را به بحث گذاشت.
برخى از مرگ ها را مى شود با دارو به تأخیر انداخت.
مرگ بعضى نیز علاج دارویى ندارد و فقط با دعا و ذكر مى شود آن را برطرف نمود.
این اختلاف ها در خود مرگ است. مرگى را كه با دارو درمان پذیر است خداوند، پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و فرشتگان الهى تصویب و تأیید كرده اند و مرگ علاج ناپذیر با دارو را امورى مثل دنیا و طبیعت مهر نموده است، نه خدا، انبیا یا فرشتگان.
چنین مرگى با هیچ دارویى علاج نمى شود و فقط با دعا و ذكر است كه مى شود آن را به تأخیر انداخت.