در زندگی دنیوی باید کار کرد و حرکت و تلاش داشت. کار باید بر پایه سیستم طبیعی هر فرد و حرکت و تلاش با زندگی طبیعی و در خدمت هم باشد.
خویشتنداری از کمک به ناشایستگان
امام سجاد علیه السلام میفرماید: «وَالافْضالِ عَلی غَیرِ المُستَحَقّ؛ از انعام و کمک به کسانی که سزاوار آن نیستند، خودداری نمایم».
«افضال» مصدر باب افعال به معنای نیکی و بخشش به دیگران است. در این بیان، حضرت سجاد« علیهالسلام » به یک اصل مهم و اساسی در همهٔ زمینههای اخذ و اعطا؛ خواه مالی باشد یا غیر مالی، اشاره مینماید که باید باریکبینانه مورد توجه و اهتمام همگان قرار گیرد و آن این است که ملاک هر گرفتن یا اعطایی، استحقاق و شأنیت افراد است و اگر گیرنده یا دهنده چنین توانمندی را در طرف پیدا نکند، گرفتن یا اعطای او ارزش و اعتبار ندارد.
شیوه گرایش جامعهٔ مصرفی به جامعهٔ تولیدی
ما برای بیرون کشیدن جامعه از مصرفی بودن و سوق دادن آن به تولیدی شدن باید درد به آن تزریق کنیم. البته جامعهٔ فعلی ما آنقدر درد دارد که نیازی به این کار نیست اما جامعه باید احساس درد داشته باشد و دردمند گردد و به عبارت دیگر عضو ادراکی آن را باید تحریک نمود. برای این کار باید هر فردی را با دادن آگاهی لازم متوجه دردهای خویش نمود. برای این منظور لازم است مردم را از نشانههای بیماری آگاه کنیم تا خود با توجه به آن نشانهها به فکر درمان آن برآیند.
راه دیگر این است که حس مسؤولیتپذیری آنان را تقویت نماییم و جامعه را به جامعهای مسؤولیتپذیر تحویل بریم. باید از نیازهای اولی که محسوس جامعه است آغاز کرد و چون مردم به صورت قهری به سلسله مسایلی نیازمندند، برای دستیابی به لوازم مورد نیاز خود از هیچ کوششی دریغ نمیورزند و میتوان مسؤولیتها را در راستای نیازمندیهای مردم و فعالیتهای نیازمندان قرار داد و برای نمونه، کارهای صنعتی، فنی، هنری و بهخصوص علمی و فرهنگی را در جامعه رونق بخشید و به آن اهمیت داد و حقوق و امکانات صنعتگری و هنرمندی و… را افزود و از اهمیت و رونق کارهای کاذب و بدون کاربرد کاست تا مردم بهسوی کارهای کاربردی روی آورند. برای مثال، اگر مردم را به واسطهٔ پول به کارهای فرهنگی و علمی سوق دهیم، به تدریج میتوانیم آنها را با حقایق علمی و معنوی آشنا سازیم و اینجاست که در افق دید مردم دنیایی وسیعتر و حقیقیتر باز میشود و چون سطح آگاهی بالا میرود، از مشکلات طرح مسایل عمیقتر کاسته میشود.
البته، این امر نظر و طرحی بیش نیست و باید پیش از طرح و نظریهپردازی آمارهای واقعی مورد بررسی قرار گیرد و سپس به طرح مورد نظر که با حل مشکل متناسب باشد پرداخت.
راه دیگر تربيت محققان شايسته است. در این زمینه باید اختلافات سلیقهای، قومی، نژادی و طبقاتی و… که انجام کارهای گروهی را ناممکن میسازد کنار گذاشت.
بر این اساس، باید محققانی را گزینش نمود و پس از شناسایی نقاط مشترک، خصوصیات هر یک را جداگانه ضبط نمود و سپس با توجه به اشتراکات آنها، گروهی منسجم را تشکیل داد و برای تحقیق در این امر از آنان کمک گرفت.
در این مورد باید هیچ یک از مشکلات ریز و درشت افراد گزینش شده را نادیده نگرفت و به هر یک از آنان اهمیت داده شود و به همهٔ مشکلات آنان رسیدگی گردد و موانع آنان تا جایی که امکان دارد رفع شود و بهتدریج بر تربیت آنان برای اهداف معرفی شده همت گمارد. تشکیل چنین هستهٔ علمی، ذوقی تربیتی و پرستارگونه میطلبد و حوصله و تحمل میخواهد و از این جهت انجام و ادارهٔ این مهم از عهدهٔ هر کسی بر نمیآید.
دردمندی و رفاه طلبی اجتماعی
کار مونتاژ با کار تولیدی و نو متفاوت است. مصرف نمودن عافیتطلبی است و تولید با کوشش و رنج همراه است و از این رو کارهای مصرفی خواهان زیادی دارد تا کارهای تولیدی.
ویژگی جامعهٔ فسیل شده مصرفی بودن آن و ممیزی جامعهٔ پیشرفته تولیدی بودن است.
هر اندازه که کارهای تولیدی جامعه بیشتر باشد، مشکلات آن افزونتر میگردد اما جامعهٔ عاری از تولید که مصرفی است کمتر دارای درد میگردد و این اصل در همهٔ رشتههای کاری صدق میکند و زمینههای متفاوت اقتصادی، صنعتی و تحقیقات و کاوشهای علمی را در بر میگیرد. جامعهٔ مصرفی بیدرد است و مشکلی را احساس نمیکند و به ظاهر مشکل حادی ندارد اما بزرگترین بیماری آن این است که درد ندارد. جامعهای که بیدرد است در پی درمان نمیرود و این بیماری که نشانههای آشکاری دارد روزی به طور جدی آن جامعه را از پای در میآورد.
پیش از هر کار باید به آگاهسازی و دردمند کردن افراد جامعه پرداخت؛ زیرا تا درد نباشد، کسی به فکر و چارهجویی رو نمیآورد و چون مهمترین شاخصهٔ تولید، تفکر است، هیچ تولیدی بدون تفکر ایجاد نمیشود و پایان جامعهای که مغز متفکر و نظریهپرداز نداشته باشد، به قهقرا، فلاکت و هلاکت میانجامد.
باید دانست که دردمندی و احساس کمبود و کاستی، مایهٔ نجات انسان است و در بسیاری از موارد، شکست مایهٔ پیروزی است؛ البته، برای کسی که امیدوار باشد و از تجربههای گذشته در آینده بهرهور گردد و ما امروز بیش از هر زمان دیگری به دردمندی نیاز داریم. البته ما در امروز بیش از هر زمان دیگری بیمار هستیم اما چشم بر بیماری خود بستهایم و خود را نیازمند درمان و بازیافت سلامت خویش نمیدانیم.
چگونه میتوان خود را دردمند نمود؟ باید دید منشأ بیدردی چیست و سبب آن کدام است و چه امری اتفاق میافتد که کسی در خود احساس درد میکند؟ علت درد کشیدن، بیمار بودن است ولی چگونه میشود درد را احساس کرد؟
منشأ درد چیزی جز کمبود و احساساس نیاز و بیماری نیست و تنها عامل دردمندی همین دو امر است. با ادراک درد است که میشود بیمار را برای مراجعه به پزشک برانگیخت. میتوان ادراک دردمندی را تقویت نمود و درد را چنان شدت بخشید که مبتلا به بیماری به پزشک رجوع کند و از همین جا میتوان گفت کسانی که همواره سعی در تسکین درد با مسکن دارند اشتباه میکنند؛ زیرا درد و دردمندی نعمت و موهبتی الهی و در راستای اقتضای حکمت الهی است و افزون بر این، درمانهای غیر طبیعی؛ مانند تسکین و از بین بردن دردها و…، هرچه که باشد، همه کفران نعمت الهی است؛ زیرا انسان با رو آوردن به درمانی غیر طبیعی، از درمان واقعی آن بیماری غافل میشود.
بنابراین، نه تنها نباید درد را تسکین داد یا از بین برد بلکه باید به تشدید آن پرداخت تا جایی که انسان را به فکر علاج و درمان اصلی و واقعی آن بر انگیزد.
بر این اساس، کسانی که کار مصرفی میکنند نه تولیدی، کسانی هستند که درد یا دردمندی ندارند و یا ادراک درد را از دست دادهاند یا وسیلهٔ ادراکی و زمینههای علمی آن را نابود ساختهاند؛ زیرا وجود این زمینهها غیر از دارایی درد است. کسی دردمند است که علاوه بر آن که درد دارد، آن را میفهمد، و مییابد که درد دارد و در حقیقت، درد را میچشد و آن را لمس میکند. گاه نیز با وجود درد و ادراک درد و دردمندی، زمینههای انحرافی موجب میشود تا به فکر درمان نباشیم.
باید در پی چاره برای ادراک درد بر آمد تا به ایجاد یا به تکمیل و ترمیم درد پرداخت، در بسیاری از اوقات، آدمی غافل از درد است و چنین نیست که همهٔ علایم بیماری را بداند و از آن غافل میشود. در اینجا شایسته است برخی از موارد غفلت و اسباب آن یادآوریگردد.
جامعهای که در پی راحتی و رفاه است و حاضر نیست تا به خود سختی دهد هیچ گاه در پی این نیست که درد داشته باشد و اگر به حسب اتفاق دردی به او برسد سعی در ازاله یا تسکین آن دارد و وقتی کسی از سختی گریزان بود و پیوسته خود را با راحتی قرین کرد، همیشه غرق در اموری است که او را از درد و رنج میرهاند یا او را غافل میسازد و چنین شخصی در پی درمان بر نمیآید و در نتیجه فرهنگ مصرف در جامعه رشد مییابد و این بیماری بسیار مسری است و در کمترین زمان ممکن، همهٔ جامعه را در خود غرق مینماید.
عقل و اندیشه مخالف استفاده از امکانات نیست و کسی که امکانات و لوازم در دست ندارد همانند کور بی عصایی بیش نیست و از این رو باید در فکر تهیهٔ امکانات بود و در فکر پیشرفت و عوامل کار برآمد ولی نباید به رفاهطلبی و راحتجویی و غفلتگرایی دچار شد و باید از زیست راحتمآبانه و زندگی بیدرد گریخت. البته باید توجه داشت که گاهی خود امکانات و مقدمات کار نیز موجب غفلت و فراموشی میشود و با تهیهٔ امکانات باید مواظب بود که به این آفت دچار نشد و باید در مجموع از لوازم غفلت پرهیز داشت.
تفاوت مالیات دولتی و وجوهات شرعی
در ساختار کلی جامعه، جهت تأمین نیازهای مدیریت، گرفتن درصدی از درآمد شهروندان ضرورت مییابد. به این گزارهٔ عمومی «مالیات» گفته میشود.
اصل این امر در هر جامعه، خواه بدوی و ابتدایی باشد یا مدنی یا دینی، یک واقعیت است؛ اگرچه باید نسبت به کمّیت و کیفیت یا گستردگی و محدودیت آن بر افراد و طبقات، محاسبهٔ دقیق اعمال گردد. چنین دریافتی از جانب نظام مالیاتی هر کشوری، توقعات بجا و مناسبی در مردم ایجاد مینماید که باید آن را محترم دانست و هرگونه کوتاهی دربارهٔ آن، اهمال در پرداخت را به همراه دارد؛ همانطور که نپرداختن به موقع مالیات از جانب مردم اختلال در مدیریت جامعه را در پی میآورد.
مالیات میتواند زمینههای ویژهای داشته باشد و در مقابل مالیات عمومی چهرهٔ خاص به خود گیرد و تنها از قشر خاص گرفته شود یا تنها به مصرف خاص برسد؛ همانطور که میتواند عنوان ویژهٔ داشته باشد؛ مانند مالیات ساختمان، عوارض شهرداری، مالیات حقوقبگیران یا مالیات دینی که موارد مصرف ویژهای دارد.
در اینجا پرسش مهمی پیش میآید و آن این است که آیا در جامعهٔ اسلامی مالیات دولتی کفایت از مالیات دینی؛ مانند: خمس، زکات، زکات فطره، مظالم یا کفارات نمیکند؟ آیا پرداخت وجوهات شرعی و مالیات دولتی موجبات اجحاف مردمی را در نظام اسلامی فراهم نمیسازد؟
در پاسخ باید گفت: اگر موارد مصرف هر دوگونهٔ مالیات یکسان بود، این امر اجحاف و ظلم بهشمار میرفت در حالی که اینطور نیست و همان گونه که گرفتن هر یک از اقسام مالیاتهای دولتی یا شرعی از اقشار و به مقدار معینی میباشد، موارد مصرف هر یک نیز متفاوت است.
مالیات دولتی که بر درآمدهاست دارای زمینهٔ عمومی و اجتماعی است و ویژگی وجوهات شرعی را ندارد؛ چنانچه بودجههای عمومی یا مالیاتهای شهروندی در موارد شرعی به مصرف نمیرسد، وجوهات دینی نیز در موارد شهروندی استفاده نمیشود؛ هرچند در مورد هر دو، اموری مردمی، اجتماعی و شهروندی است؛ برای نمونه، زکات دارای مصارف خاص؛ مانند: رسیدگی به امور فقیران مؤمن و ترویج فرهنگ شریعت است و حتی بخشی از آن را در صورت مصلحت میتوان به کفار داد تا سبب تألیف و جذب دلهای آنها به اسلام گردد؛ در حالی که بودجه یا مالیات شهروندی در این ردیف خاص به مصرف نمیرسد. همچنین است خمس که برای رفع نیازهای شؤون دینی و برآورده کردن هزینهٔ زندگی سادات نیازمند میباشد. دیگر موارد وجوهات شرعی نیز چنین است که این نوشته در پی تفصیل آن نمیباشد.
بر این اساس، پرداخت مالیات منافاتی با پرداخت وجوهات شرعی ندارد؛ چرا که هر یک چهرهٔ خاص دارد و با دیگری هم در جهت الزام نسبت به افراد و هم در موارد مصرف متفاوت است. البته، برای هر یک تعرفه و مشخصات فراوانی وجود دارد که نباید نسبت به آن اهمال پیش آید.
شیوهٔ استفاده از دارایی
امام سجاد علیه السلام در فرازی از دعای صحیفه می فرمایند: «و أَصب بی سبیل الهدایة للبرّ فیما أُنفِقُ منه؛ خدایا، راه مصرف آنچه از روزی انفاق میکنم، در راه «سبیل الهدایة للبر» قرار بده تا انفاقاتم در محضر تو و در جهت کمک رسانی و خدمت به بندگانت و نیز در راه درست که تو بدان هدایت و اشارت میکنی، به مصرف برسد».
در دریافت معنای این فراز به چند نکته باید توجه شود:
۱ـ مؤمن حق ندارد مالش را در هر راهی به مصرف برساند؛ چراکه در این صورت مالش را ضایع کرده است و طبق بیان حضرت رضا« علیهالسلام »: «ان الله یبغض… إضاعة المال…؛ همانا خداوند متعال تباه نمودن ثروت را دشمن دارد.» چنین عملی موجب حرمان و بعد مؤمن از حریم حق میشود.
۲ـ کسانی که کسبی را پیشه کردهاند تا چیزی برای خود بهدست آورند، بخشیدن برای آنها مشکل است، حتّی برایشان مشکل است که خودشان بخورند.
۳ـ کسانی که انفاق میکنند تا جایگاه و عنوانی پیدا کنند، راه به جایی نمیبرند، اگر کسی مثل حضرت سلیمان« علیهالسلام » رزق و روزی و مکنت میخواهد تنها برای خود نمیخواهد، بلکه برای انفاق و رسیدگی و دستگیری و هدایت دیگران نیز میخواهد؛ نه برای خوشگذرانی و بهدست آوردن جایگاه، عنوان اجتماعی و امیال نفسانی خویش. او انسانی واصل و رسیده به حق است که به بالاترین قلههای کمال و مکرمتهای اخلاقی راه یافته است و هرگز از جایگاههای مالی خود بهگونهٔ ابزاری و نادرست که خلاف رضایت حق است، استفاده نمیکند.
۴ـ اگر رزقی که خداوند در اختیار انسان قرار داده است، در راه الهی و در جای خود مصرف و انفاق نشود، هرگز «سبیل الهدایة للبرّ» بر آن صدق نمیکند؛ زیرا از «سبیل الهدایة للبرّ» که راه عدالت و الگوی درست مصرف انفاق است، بیرون رفته و در حق خود و جامعه ستم نموده است. انسان میتواند از راه روزی و انفاق آن خوشبخت شود یا بدبختی پیدا کند. در روزیهای معنوی و باطنی هم اینگونه است. انسان باید از خدا بخواهد روزیهای ملکوتی و باطنی که به او عطا میشود به اهلش برساند و نسبت به نااهل دریغ و مضایقه نماید.
رنج روزی حلال
کسب درآمد از راه مشروع و حلال بسیار سخت و دشوار است؛ چنانکه رسول خدا« صلیاللهعلیهوآله » فرموده است: «أَقَلُّ ما یکونُ فی آخِرِالزَّمانِ أَخٌ یوثَقُ بِه أَوْ دِرْهَمٌ مِنْ حَلال؛ در دورهٔ آخر الزمان کمیابترین چیزها برادر ایمانی مورد وثوق و درهمی از حلال است»؛ از این رو بندهٔ مؤمن باید پیوسته از خدا بخواهد سنگینی این بار از دوش او برداشته شود و راههای رسیدن به درآمدهای مشروع و حلال را بر او سهل و آسان نماید و چنان که ما بارها در بحثهای خود این مطلب را بیان کردهایم، تا سالک، حلال درمانی نشود، سخن از سلوک و معرفت و وصول، چیزی جز اتلاف وقت و بیهودهگویی نیست.
در روایتها و مأثورات نیز نسبت به کسب و درآمد حلال اهتمام فراوانی شده است. حضرت صادق« علیهالسلام » از پدر و اجداد معصومش« علیهالسلام » از رسول خدا« صلیاللهعلیهوآله » نقل فرموده که «أَلْعِبادَةُ سَبْعونَ جزءا أَفْضَلُها جُزْءُ طَلَب الْحَلال؛ عبادت، هفتاد جزء دارد که بهترین جزو آن به دنبال مال حلال بودن است.»
رسول خدا« صلیاللهعلیهوآله » نیز فرموده است: «إِذا وَقَعَتِ الّلُقْمَةُ مِنْ حَرامٍ فی جَوْفِ الْعَبْدِ لَعَنَه کلُّ مَلَک فِی السَّماواتِ وَ فِی الأَرْضِ، وَ مادامَتِ اللُّقْمَةُ فی جَوْفِهِ لا ینْظُرُ اللّهُ إِلَیه، وَ مَنْ أَکلَ اللُّقْمَةَ مِنَ الْحَرامِ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّه، فَأِنْ تابَ تابَ اللّهُ عَلَیهِ وَ إِنْ ماتَ فَالنّارُ أَولی بِه؛ هنگامی که لقمهٔ حرامی درون بندهای جای میگیرد، هر فرشته و ملکی، در آسمانها و زمین او را مورد لعن و نفرین قرار میدهد و تا هنگامی که آن لقمه درون اوست، خداوند به او نظر نمیکند و هر کس لقمهٔ حرامی بخورد، به غضب و خشم الهی گرفتار میآید؛ پس اگر توبه کند، خداوند او را میآمرزد و چنانچه بدون توبه بمیرد، آتش برای او بهتر است».
حضرت ختمی مرتبت« صلیاللهعلیهوآله » در روایت دیگری دربارهٔ آثار وضعی حلال خواری میفرمایند: «مَنْ أَکلَ الْحَلالَ أَرْبَعینَ یوْما نَوَّرَ اللّهُ قَلْبَهُ وَ أَجْری ینابیع الْحِکمَةِ مِنْ قَلبهِ عَلی لِسانه؛ هر کس تا چهل روز از مال حلال روزی بخورد، خداوند دلش را روشن و چشمههای فرزانگی و حکمت را از دل بر زبانش روان میسازد».
حضرت صادق« علیهالسلام » میفرمایند: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یسْتَجابَ دُعاؤُهْ فَلْیطَیبَ کسْبَه» و قال علیهالسلام: «تَرْک لُقْمَةِ حَرامٍ أَحَبُّ إِلَی اللّه تَعالی مِنْ صَلاةِ أَلْفَی رَکعَةٍ تَطَوُّعا؛ هر کس دوست دارد دعایش مستجاب شود، باید درآمد خویش را پاک و پاکیزه گرداند» و نیز حضرت فرمودند:« رها کردن لقمهٔ حرام نزد خداوند، محبوبتر از دو هزار رکعت نماز مستحبی است».
در حدیث شریف دیگری آقا رسول الله« صلیاللهعلیهوآله » راه رسیدن آسان به درآمد حلال و مشروع را بیان داشته و فرمودهاند: «مَنِ إنْقَطَعَ إِلَی اللّهِ کفاهُ اللّهُ کلَّ مَؤُنَة وَ رَزَقَهُ مِنْ حَیثَ لا یحْتسِب؛ هر کس از آفریدگان ببرد و به حق بپیوندد، خداوند او را از هر رنج و زحمتی بینیاز میگرداند و او را از جایی که گمان نمیبرد، روزی میدهد».
امام سجاد علیه السلام میفرماید: «وارزقنی من غیر إحتساب فلا إشتغل عن عبادتک بالطلب؛ خدایا، شغل مرا روزی درآوردن قرار مده تا از عبادت و معرفت آموختن باز مانم».
نکتهٔ دیگر روش به دست آوردن معیشت است. کسی که در خانهاش نشسته است و میگوید: خدایا، روزی مرا بده، این آفت بر جامعه است، ولی یک وقت میگوید: خدایا، مرا در طلب روزی چنان قرار مده که همهٔ همّ و غم من روزی در آوردن باشد؛ یعنی از عبادت و درس و خُلق و خَلق و خانواده کم بگذارم و همهٔ اوقاتم صرف بهدست آوردن رزق و روزی شود.
بدهکاران
گروهی از دزدان بدهکاران هستند که وام میگیرند و از دیگران قرض مینمایند اما نیت پرداخت آن را ندارند.
ممکن است برخی از بدهکاران به جهت بیماری، فقر، مرگ و بیاطلاعی وارثان و مانند آن قدرت پرداخت بدهی خود را نداشته باشند و مراد چنین افرادی نیست بلکه کسانی دزد به حساب می آیند که از همان ابتدا نیت بازگرداندن قرضی را که میگیرند ندارند.
کسی که نیت بازگرداندن قرض خود را دارد، خداوند مقدمات پرداخت آن را برای وی فراهم میآورد؛ چرا که خداوند بخیل نیست و ادای قرض کسی را که نیت خیر دارد ضمانت کرده اما موضوع سخن کسی است که نمیخواهد دِین خود را ادا نماید. برخی از افرادی که وام میگیرند و با وجود توانایی اقساط آن را عقب میاندازند و گاه پرداخت آن بر عهدهٔ ضامن قرار میگیرد از این دستهاند و شناخت چنین گروهی سخت نیست.
وجودی بودن فقر
فقر بر خلاف آن چه فلاسفه می گویند امری وجودی است؛ چرا که ما در مباحث فلسفی و در جای خود عدم را نفی نمودیم. برای نمونه، کسی که نادان است غافل است و غفلت وی امری وجودی است.
در واقع خود نادانی یک صفت وجودی است که در فرد نادان موجود است و به این اعتبار که غفلت دارد، نادان است. به این معنا که این فرد زمینه دانایی را دارا بوده اما اکنون دچار غفلت شده است. فقر نیز این چنین است؛ چراکه فقیر با مجموعه ای از صفاتی زندگی می کند که معلول فقر است. غنا و فقر هر دو امری وجودی هستند که فرد غنی و فقیر این صفات را دارا هستند.
معنای فقر
فقر نوعی تنگی، کاستی و شکستگی است که فرد به آن دچار می شود. فقر به معنای ناداری چنانچه برخی چنین معنا کرده اند نیست. فقر کمبود و کم داری است.
فقر صفتی است که در فرد وجود دارد و امری وجودی است نه عدمی. فقر کمبود رزق و ناتوانی در تامین نیازهای انسانی است که در مسیر رشد کمال طبیعی فرد وجود دارد. فقیر فردی سرشکسته، بلکه دلشکسته است و به تناسب شدت و ضعفی که دارد می تواند به هر گوشه زندگی شکستی وارد آورد. بر این پایه، فقر به امور مالی خلاصه و محدود نمی شود.
ناسوت با نیازمندیهاست که رشد میکند. نیازمندی اگر بهدرستی از آن استفاده شود عامل رشد است. افرادی که دارای رشد مالی و فرهنگی مناسب فردی و اجتماعی هستند، درک بسیاری از امور عادی زندگی برای آنان آسانتر میباشد و فقر و بهویژه فقر عمومی، عامل بسیاری از گرفتاریهای فرهنگی است. فقر مادی و فرهنگی سبب مهمی برای فقر دینی است؛ زیرا دین تنها در بستری مناسب از رشد فرهنگی و سلامت فردی و اجتماعی میتواند به تعالی برسد.