در طول عمر کوتاه خود، حوادث مختلفی دیدهام و در میان مردم گوناگونی بودهام، از بدترین مردم تا خوبترین آنها، از مذهبی تا غیرمذهبی و از عالم و جاهل تا غنی و فقیر.
هر یک از افراد و گروههای مختلف را در لباس خود و در مکان آنان دیدهام. سراغ جامعه و مردم مختلف رفته و سخنها شنیدهام و با آنها طی طریق و سیر و سلوک داشتهام.
با آنکه نمیخواهم بگویم کجاها رفته و چه کسانی را دیده و چگونه با آنها برخورد نمودهام ـ لازم هم نیست بگویم که کلام به درازا میکشد ـ ولی اینقدر بگویم که به اندازه لزوم و حاجت دیدنیها را دیده و به آن با نظر عبرت و دقت نظاره کردهام.
در اینجا تنها نسبت به افراد انسانی میگویم و به طور خلاصه با همین دید محدود کمّی و گسترده کیفی مطالبی را بیان میدارم.
با آنکه تمامی دنیا را نگشتهام و میتوان گفت کمتر جایی از دنیا را دیدهام، با بیان منطقی از دیدهها برای ندیدههایم استمداد میگیرم.
انسانها هرچند با یکدیگر تفاوت دارند و دو فرد نمیتوانند خود را یکی بدانند، تمامی در جهت و مواردی با یکدیگر همفکر میگردند و اقشار و گروههای همنوعی پیدا میکنند. در اینجا از نوعیت آنها سخن به میان میآید، نه شخصیت آنها؛ زیرا بحث کلی است.
میتوان گفت هر فرد مذهبی ـ گرچه مذهب وی کفرآمیز باشد ـ با نوعی تعصب همراه است و فردی میتواند از تمامی تعصبات به دور باشد که دور از هر خط و مرامی باشد. دفاع فکری و عملی از یک خط و فکر غیر از تعصب است و کمال یک انسان محسوب میشود؛ هرچند میزان شناخت تعصب و دفاع از مرام که همان غیرت و حمیت باشد، چندان آسان نیست.
ارتجاع مذهبی که به معنای جمودگرایی و بیفکری است، بدترین نوع تعصب است؛ هرچند بیغیرتی، بیمرامی و بیبندوباری نیز بیشخصیتی انسان را میرساند. زندگی با افراد مرتجع بسی مشکل و دردناک است و انسان در تمامی آزادیهای معقول نیز محدود میگردد. زندگی در میان افراد لاابالی و بیخط نیز پوچی میآورد و دنیا و انسان برای چنین فردی جز یک حرکت بیهدف و سرگردان نمیباشد.
عاقل کم پیدا میشود وگرنه هر کسی مهمترین فرد برای زندگی میبود؛ هرچند شاید در میان جامعه به طور محدود از این قبیل افراد باشند، به طور گروهی هرگز وجود ندارند. اینگونه افراد در جوامع امروزی و در هر زمان دیگر به طور انفرادی مشاهده میشوند.
زندگی در شهر به مراتب بهتر از زندگی روستایی است؛ هرچند شهر جهنم باشد و روستا بهشت. تنها باید از زیبایی طبیعت روستا استفاده کرد و با آن بیرابطه نبود.
این که میگویند لاتها و داشیها بهترین مردم هستند و از مقدسها، مذهبیها و خوبها هم بهترند، سخن نادرستی است. در میان داشها و لاتها آنقدر جنایت، بیرحمی و نامردی حاکم است که قابل گفتن نیست. تنها چیزی که هست این است که اگر آنها به قول معروف رگشان بگیرد و سر غیرت بیایند، شاید یکجا خوب مردانگی کنند وگرنه اینچنین نیست که همیشه بهترین مردمان باشند. از این رو باید گفت در میان آنها ریا و غیرفریبی کمتر پیدا میشود و آنان در بند ظاهر نیستند؛ البته اینها قدرت مردانگی را در برخی موارد دارند و میتوانند کارهای بزرگی را انجام دهند؛ ولی سخن این است که در میان جوانمردان ـ که تعداد آنان کم است ـ مردان لایقی پیدا میشود که نه اهل ظاهرسازی هستند و نه آلودگی لاتها را دارند. اینها مرد مردانند؛ اگر پیدا شوند!
هر که دوست دارد زیاد بگوید و کم بشنود، با علمای صوری طرح دوستی بریزد؛ هرچند باید مواظب باشد کوچکترین جسارتی نداشته باشد که جدایی برای او حتمی میگردد.
عرفا هرچند یافت نمیشوند، مدعیان خیالی آنها چیزهایی میگویند که شنیدنی است؛ هرچند نباید گرفتار آنان شد. از مسجدیان نیز چیزی به دست نمیآید. این روزها تنها باید به آبروی صوری آن اکتفا کرد و دیگر هیچ.
تنهایی هرچند خوب نیست، بهتر از بسیاری از محافل و انسهاست؛ البته بهتر است آدمی تنهای تنها نباشد و برای خود همصحبتی داشته باشد. با هر کس دوست میشوی او را احترام نما؛ ولی به او چندان اعتماد نداشته باش. تا میتوانی بودن با هر کس را جلوت به حساب آور؛ آدم باید خلوت را تنها با خود بودن و با خدای خود بودن بداند. خلوت در خانه با اهل و عیال را نیز نباید خلوت به حساب آورد و آن را باید جلوت دانست.
با مردم بیریشه نباید دمخور شد که آدمی در مقابل آنها آسیبپذیر است. باید با کسانی بود که ریشه دارند؛ چرا که اصالت و ریشه جهاتی از نفع را در هنگام خطر به همراه دارد.
کسانی که تازه به جایی رسیدهاند، قابل اعتماد نیستند و آنان که پرگو و پرمدعا هستند، کارگشایی ندارند.
به طور کلی به «زن» کمتر باید اعتماد کرد و تکیه به زن، ضعف و سستی مردم را میرساند؛ هرچند زنهای شایسته و برجسته موقعیت ویژه خود را دارند. از زن باید بیشتر بهره گرفت و در مواقع لزوم هر نوع کام ممکن را برد و در جهات متعدد، به منافع و منابع نقد او تکیه کرد. مرد نیز نسبت به زن باید این گونه باشد و از هر خوشایندی نسبت به زن دریغ نداشته باشد. به استعداد و توانمندی زن باید توجه داشت ولی کمترین و کوچکترین کوتاهی نسبت به او روا ندانست. نزدیکترین فرد به مرد، زن است و نامحرمترین فرد به مرد نیز زن است و مرد نباید مشکلات و سختیهای خود را در خانه خالی کند و خوب است شادمانی و موقعیتهای خود را در صورت مصلحت با وی تقسیم کند. گریز از زن هرچند ممکن نیست، درباره آنها باید احتیاط کرد و لازم است در مقابل آنان اندازه نگاه داشت. میخواستم چیزهایی بگویم که حالش نیست؛ مصلحت هم نیست؛ زیرا باید وارد خصوصیات مختلف افرادی شد که موازین شرعی درباره آن مورد بحث قرار میگیرد و چندان ضرورت چنین سخنی را نمیبینم؛ هرچند بسیار مهم و باارزش است و خود دیدهام که چه بوده و چه هست این طرفه معجون الهی.