میان فقیهان قشریگرا با حکیمان و عارفان همواره نزاع و درگیری بوده است. فلسفیان نیز با عارفان کنار نمیآمدهاند. اما در خارج چنین است که فقیه درگیر ظواهر است با صعوبت فهم، حکیم ممکن میداند و عارف واجب میبیند و دیگران هیچ. فقیه از «ظهور»، «وجوب» به دست میآورد و حکیم از «عقول» و عارف از «شهود» و اهل دنیا نیز درگیر مال، منال و پول میباشند.
فقیه بدون حکمت و حکیم بدون فقه، هر دو گمراهان طریق هستند و برای نجات باید خود را به صاحب سری بسپارند.