شناخت جبههٔ باطل، بیش از هر چیز شناخت سردمدار آن ابلیس و نیز شیاطین و آگاهی به موقعیت او را نیز لازم دارد تا فرد بداند با چگونه اقتدار معنوی میتواند استواری نفس در برابر دسیسههای او داشته باشد و وصول به حق را با توطئههای او از دست ندهد.
کسانی که ابلیس را نمیشناسند یا او را دستکم میگیرند کمتر میتوانند در برابر کجیها استقامت داشته باشند. شناخت کفر، طغیان، عصیان، گناهان، ابلیس، شیطان و ابزارهای جبهٔ باطل برای وصول معنوی ضروری است و اگر کسی به آن معرفت و اهتمام نداشته باشد کافی است بازدارندهای وی را ضربهفنی کند و سقوط دهد.
شیطان موجودی عظیم و بزرگ است. ما تا شیطان را نشناسیم نمیتوانیم خدا را بشناسیم و اگر شیطان را نشناسیم نمیتوانیم ایمان داشته باشیم. متاسفانه ما دشمنی چون ابلیس را ضعیف میگیریم. به قول آقا محمد خان قاجار: هر وقت دشمن را دستکم گرفتم شکست خوردم. ما شیطان را دستکم میگیریم، از این رو در کارهای خود ناتوانیم و در برابر شیطان تاب مقاومت نداریم.
سلوک انسان بسیار گستردهتر و سنگینتر از سلوک جن است و مراتب آنان بسیار نازل است. وصول سالک به نور به معنای وصول به مرتبهٔ اجنه نیست. بزرگان از اجنه در حد پایینترین اولیای خدا از آدمیان هستند. جنهای سالک، دلباختهٔ اولیای انسی هستند. جنّ در کثرت بیش از انسان است، ولی کیفیت او در گرو انسان است. جنّ صف نعال عالم انسان است. نور و نار انسان از نور و نار جن بسیار بزرگتر و ژرفتر است.
دنیا محل سطوت ابلیس است و او در دیگر عوالم مندک میشود. اولیای خدا در دنیا مندک نمیشوند اما گاه شکست میخورند. دنیا با هوا، هوس، نفس اماره، مال، علم، عنوان، کسوت، قدرت و ابلیس است که پیروان خود را به جنگ اولیای خدا گسیل میدارد. دنیا دولتی است با هزاران ایادی مقتدر که مرز قدرت آن همین دنیاست و دنیا و ایادی آن در دیگر عوالم ضعیفترین هستند. عرفان در دنیا دانشی شکستخورده است مگر این که کسی اقتداری افزون بر دولت دنیا پیدا کند.
ابلیس قسم یاد کرده است با آدم و فرزندان او دشمنی کند و در ورودگاه صراط مستقیم بنشیند تا هم صراطیها را به سبیل بکشاند و هم مانع آن شود که فردی سبیلی به صراط درآید: «قَالَ فَبِمَا اَغْوَیتَنِی لاَءَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَک الْمُسْتَقِیمَ. ثُمَّ لاَآَتِینَّهُمْ مِنْ بَینِ اَیدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ اَیمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ اَکثَرَهُمْ شَاکرِینَ» (اعراف / ۱۶ ـ ۱۷)
ابلیس تمام همت خود را بر صراط مستقیم گذاشته و سبیلها چنان مخاطرات فراوانی دارد که نیاز نیست ابلیس آهنگ آنان را داشته باشد. وی میگوید بر صراط مستقیم مینشیند و لحظهای این موقعیت استراتژیک را ترک نمیگوید و آن را به صورت مستحکم نگاه میدارد. ابلیس در ادامه خود را باخته و گیج شده که شگرد و نیز نقطه ضعف خود را آشکار ساخته است. او تمامی راههای نفوذ را بیان داشته اما از جهت میانه که صراط مستقیم است چیزی نگفته، زیرا خود به آن نفوذ و دسترسی ندارد و تنها از میدان محدود خود در این طرف و آن طرف صراط سخن گفته است و از بیرون است که میخواهد اهل صراط را با وسوسهها و فریبهای خود به بیرون بکشاند و خود به خداوند عرض میدارد بیشتر اهل صراط را شکرگزار نعمتی که به آنان عنایت کردهای نخواهی یافت: «وَلاَ تَجِدُ اَکثَرَهُمْ شَاکرِینَ». بر این اساس اهل صراط که خود نسبت به سبیلیها و طریقیها اقلیت میباشند، تنها اقلی از آنان است که مصونیت دارند. صراط مسیری امن است، ولی صراطیها در امنیت نیستند.