پس از بحث انسان نوبت به بشر میرسد. بشر در مقابل انسان است یعنی ظرف ظاهر، صورت، شکل و جثه است. اگر انسان را باطن و استعداد قرار بدهیم، بشر ظاهر و فعلیت است؛ البته این فعلیت در جهت خَلقی است نه به لحاظ خُلقی. در اینجا ذکر دو مطلب مهم است: ۱ـ بشر یعنی چه و چه خصوصیاتی دارد و ۲ـ قرآن چه عنوانی به بشر میدهد؟ به لغت که وارد میشویم نوعاً مصداقی بحث میشود در حالیکه گفتیم باید از لحاظ ماده یک واژه را دنبال کرد. از اینرو، به ذکر چند عبارت بسنده مینماییم. به عنوان نمونه، در صحاح میفرماید «البشر و البشر ظاهر الجلد الانسان» یعنی بشر به ظاهر و پوست انسان گفته میشود. «بشره الارض ما ظهر من نباتها» یعنی بشره زمین آنی است که از زمین به صورت نبات ظاهر میشود. یا در جای دیگر میفرماید اگر کاری را بی واسطه انجام دهیم مباشرت در امور میگویند. در مصباح میفرماید یبشره مانند فرح یفرح لحاظ شادمانی دارد. این مطلب در صحاح نیامده است. سپس میفرماید خوشچهره و گشادهرو بودن را بشر که جمع بشره میباشد و بعد به انسان اطلاق شده است؛ فرقی نمیکند که مذکر ، مؤنث، مفرد و یا مرکب باشد همه و همه بشر نامیده میشوند. در کتاب مقائیس لغت مطلب را آشکارتر بیان میکند «بشر اصل واحد ظهور الشیء مع حسن و جمال» در انسان ظهور شیء بود اما در بشر ظهور الشیئ مع حسن و جمال است.
سپس میفرماید «سمّی البشر بشرا لظهورهم» یعنی چون ظاهر شدند؛ البته همه ظاهر شدند بنابراین به ناچار باید گفت مع حسن و جمال . در لسان العرب میفرماید «البشر الخلق» در واقع خلق الانسان مراد است و گرنه به دیوار و غیره بشر نمیگویند. پس با ذکر چند مثال میگوید به مؤنث، مذکر، مفرد، مثنی و جمع بشر میگویند؛ البته به قرآن نیز ارجاع داده میشود که یک بار هم بشرین گفته شده است (أنومن لبشرین مثلنا).
همانطور که پیشتر گفتیم بیان که در این کتابهای فرهنگ لغت است برخورد مصداقی شده است و ماده دنبال نمیشود. بَشَر، بشارت، بِشر، بشرا، بشیر، تبشیر و استبشار همه در ماده یک معنا دارند. در تمام موارد اشتقاق باید یک معنا ملاحظه شود و آن انبساط طبیعی تکوینی و نه اعتباری است. آن یک ظهور شادمانی است که با وسعت همراه است. وقتی میگوییم انبساط دارد حسن و جمال را هم در برمیگیرد. جمال یعنی انبساط. ما یک قبض داریم و یک بسط. زشتی از قبض است و جلال میباشد. جمال همان بسط است. رزق که قبض و بسط میشود این چنین است. وقتی میگوییم رزق کسی زیاد است یعنی انبساط دارد و کم است یعنی انقباض دارد. بد اخلاق است یعنی منقبض است. آدم بد اخلاق نمیتواند چشمان درشت داشته باشد. آدم خوش اخلاق نمیتواند چهره گرفته داشته باشد. افراد منقبض نمیتوانند چهره زیبا داشته باشند. اینها امور اقتضایی هستند نه علّی.
ممکن است کسی ظاهر زیبا نداشته باشد اما بسیار خوشاخلاق باشد. باید پرسید اگر او ظاهر زیبا داشت چه میتوانست باشد؟! او میتوانست بسیار خوشاخلاق باشد.
چرا بشر را بشر میگوییم؟ حیوانات را بشر نمیگوییم چون پوشش پشمی، کرکی، و مویی دارند. بشر را بشر میگوییم چون پوست بدن او پیداست و مانند میمون آمیخته در مو نیست. بدن در بشر نمایان و آشکار است. حیوانات را بشر نمیگویند چون عریان نیست و پیراهن لازم ندارد. دنیای سکس چون بهایم دنباله روی یک عمل حیوانی است و حتی بدتر ای بهایم چون حیوانات پوشش دارند. عریانی در سکس انکار اصل پوشش است.
حیوانات دو نوع پوشش دارند: ۱ـ از لحاظ ظاهر همان مو، کرک و پشم و ۲ـ از لحاظ هیات که خمیده هستند.
اینکه حیوانات راست قامت نیستند خود نوعی پوشش است. در همین راستا در فقه گفته میشود اگر پوشش یافت نشد رکوع و قیام نماز برداشته میشود چون خود نشستن پوشش است. راست قامتی یکی از امتیازات و خصوصیات بشر است؛ حیوانات و جن با بشر متفاوتاند و ملائکه نیز اصلا این بشره جسمانی را دارا نمیباشند. مطلب دیگر در نامیدن بشر صرف ظاهر نیست بلکه ظهور زیبایی ، استقامت و گشادهرویی است. بشر بشر است چون افضل الموجود است. بشر را بشر میگوییم به این اعتبار که زیبایی، صورت، انبساط و گشادهرویی دارد.
پس فرق بشر با انسان چیست؟ همانطور که گفتیم انسان ظرف استعداد و باطن است اما بشر ظرف ظاهر و فعلیت خَلقی است. فرق بشر با ناس و اناس چیست؟ در ناس و اناس این ظرف ظهور انبساطی نیست گذشته از آنکه ناس جمع است اما بشر هم جمع و هم مفرد، هم مذکر و هم مؤنث. خصوصیات دقیق بشر چیست؟ یکی اینکه بشر در مقابل همه موجودات است. هیچ یک از حیوانات، جن و ملائکه بشر نامیده نمیشوند. نامگذاری بشر یک امر شناخته شده و قبالی است. نه به ملک که زیباتر از بشر است میتوان بشر گفت و نه به جن و حیوان که پایینتر است. پس بشر نوع خاص است که در آن اشتراک نیست. بشر حتی نسبت به ملائکه نیز آن ظهور و جمال را دارد و اگر بنا باشد که ملائکه در ظرف ناسوت بیایند باید به این صورت بیایند. به قول قرآن، اگر بنا باشد ملک را پیامبر کنیم به صورت رجل و مرد میآوردیم. دومین خصوصیت بشر لحاظ عظمت در زیبایی ظاهر است که خداوند نسبت به خلقت بشر به خود مینازد (انّی خالق بشرا من طین) یا (من الماء بشرا) مثل اینکه بگوییم از آب کره گرفت که اقتدار در آن وجود دارد. تا اینجا امتیازات بشر بود اما محدودیتهایی نیز دارد. به عنوان نمونه «ما کان لبشر ان یوتیه الله الکتاب و الحکم و النبوه» و «ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا او من وراء حجاب» یعنی بشر نمیتواند آن کار را انجام دهد الا … .
از اینرو، بشر به جهت بشره بودن خود نسبت به کمالات نمیتواند برد بالایی داشته باشد.
به قرآن که وارد میشویم ماده بشر با تمام مشتقات خود حدود ۱۲۵ بار آمده است. مانند جن که معانی متعدد داشت و خود جن عنوان خاص بود، ماده بشارت هم این است که بشر در مقابل مشتقات خود مصداق میشود ولی همه آن خصوصیت را دارا میباشند یعنی ظهور، انبساط، جلا و صفا. نکاح یا ملامسه را که مباشرت میگویند دارای انبساط و شادمانی است. باشروهنّ آن لحاظ لذت، فرح و شادمانی را دارد. باید ببینم که ویژگیهای عنوانی چیست؟ «قالت رب انی یکون لی ولد و لم یمسسنی بشر» بشر یک موجود شناخته شده است و استقلال خود را دارد. حضرت مریم(ع) نمیداند چیست اما هر چه بود بشر نبود چون بشر را می شناسد. اما محدودیت بشر از این آیه مشخص میشود «ما کان لبشر ان یوتیه الله الکتاب و الحکم و النبوه» (۷۹ آل عمران) یعنی بشری نیست که کتاب و دین و نبوت داشته باشد. بشر زیبایی دارد اما این زیبایی با قدیست متفاوت است؛ میتواند زیبا باشد اما نجس.«بل انتم بشر ممن خلق» شما هم مانند بقیه مخلوقات بشر هستید. «ما انزل الله علی بشر من شی» چیزی بر بشر نازل نشده است. یک اشکالی که به پیامبران میکردند آن بود که شما هم مثل ما هستید (ان انتم الا بشر مثلنا) . تا حدی درست میگفتند چون محدودیت بشر را خوب میدانستند. اینکه انبیا هم مانند آنها بشرند خوب میفهمیدند اما اینکه پیامبران صاحب اضافاتی نیز هستند را نمیفهمیدند. البته ان اضافات مربوط به بشر نبوده است مانند اینکه بشری عالم یا پیامبر باشد؛ بشر میتواند کافر باشد یا با همان زیبایی نجسی و یا حتی کمتر از حیوانات باشد. قول شیطان آن بود که «لم اکن لاسجد لبشر خلقته من صلصال من حماء» من به این بشری که از گل درست کردهای سجده نمیکنم. همانطور که میبینیم بشر از لحاظ بشره بودن موقعیت محدودی دارد. اینکه بگوییم «ظاهر زیبا پس نمیآید همه جا بکار» درست است اما درست نیست که بگوییم «ظاهر زیبا در برخی موارد سودمند نباشد اما در برخی موارد دیگر بسیار کارا خواهد بود؛ البته به هر قیمتی هم بکار نمیآید. در آنجا که خداوند میفرماید «قل انّما انا بشر مثلکم یوحی الیّ» یعنی من نیز مانند شما بشرم با این فرق که به من وحی میشود. به بیان دیگر، بنده اضافاتی دارم که شما ندارید و این اضافات لازمه بشره بودن نیست. این آیه مانند «انّ الانسان لفی خسر الاّ الذین آمنوا و …» است که استثنا قایل میشود؛ به همین منوال «یوحی الی» استثنای آیه است. «ما انت الا بشر مثلنا فات بایة ان کنت من الصادقین» این آیه حاکی از آن است که آنها برای بشر بودن نشانه نمیخواستند بلکه برای همان اضافات مانند وحی و نبوت که درک نمیکردند برهان میخواستند. متاسفانه ما تاکنون فقط حرف حقوق بشر را میزنیم اما فرق بشر، انسان ، آدم و ویژگیهای آنها را نمیدانیم و با هم خلط کردهایم.
بشر چیست که باید حقوق داشته باشد؟ چه کسی برای اولین بار گفته است حقوق بشر؟ چرا حقوق آدم یا انسان گفته نشده است؟ حقوق بشر را به اعتبار اقل حق گفتهاند. لذا پایینترین حق برای انسان متصور شده است که درست نیست چرا که همه این هفت میلیارد جمعیت بشر خالی نیستند که حقوق بشر را برایشان تعیین میفرمایید. پس حقوق ما بقی چه میشود؟! این حق صاحبان حکمت است که از منظر جامعه شناختی، روانکاوانه و فلسفی وارد بحث شوند. نه این حقوق تنها متعلق به بشر است ، نه این بشر تنها بشر است و نه بشر اینقدر دب دبه و کب کبه دارد.
میگویند حقوق بشر اجازه نمیدهد کسی را بکشیم. پرسش اینجاست که ممکن است همین بشر از هر درندهای بدتر باشد و اگر گرگی به گله زد باید چه کرد؟! اگر یک مار، شیر یا خرسی به شهر آمد چه باید کرد؟! این خطرناک نیست؟ باید آن چیزی را که از او ترس داریم بکشیم یا نکشیم؟ این حقوق بشری که برخی کشورها دم از آن میزنند یک اساسنامه عامیانه است و اصلاً فلسفی و علمی نیست. آن مطابق با موازین ادراک انسانی نیست و ناقص، کهنه، عقب افتاده و گاهی هم دروغ است. البته شایسته نیست که از روستای قم، یک گوشه جهان بگویید حقوق بشر کهنه است. بسیار خوب، شما تازهتر آن را بیاورید! اگر یک بررسی کامل نسبت به حقوق بشر موجود در دنیا بشود میتوان دریافت که دنیا از نظر اداراکات انسانی جقدر عقب مانده است! آیا انسان به سفینههای فضانوردی خود مینازد؟ ما تنها بشر نیستیم بلکه بشر هم هستیم. اگر کسی چیزهای دیگر اضافه بر بشر داشته باشد چگونه است؟ از نظر قرآن «ما کان لبشر ان یکلمه الله الاّ وحیا او من وراء حجاب» بشر در آن حد نیست که خدا با او سخن بگوید مگر آنکه …یعنی استثنا شده است. اگر این استثنا نیامده بود رابطه میان انسان و خداوند پل ارتباطی و اتصالی نمی یافت و خداوند با بندگان خویش هم سخن نمی شد.
وحی دیگر جسم نیست و حجاب نیز خلاف بشره است. صحبت با خدا ظاهر نیست بلکه بالاتر و بیش از آن است. وقتی میگویند «ان هذا الاّ قول البشر» یعنی این گفته یک بشر عادی و مثل ماست نه گفته وحی.
انسان با بشره ظهور پیدا میکند. این ظهور انبساطی است نه انقباضی. اینکه میگوییم انسان مقام جمعی دارد بعنی چون انبساط دارد. از هر علمی به هر فنی و از هر عنوان انسان که وارد میشویم به آن مقام جمعی میرسیم.
گفتیم که استعداد انسان بینهایت است پس انبساط بشر هم بینهایت است. اینکه در عرفان گفته میشود انسان مقام جمعی دارد. از هر عنوان که وارد میشویم این مقام جمعی پیدا میشود. خدا نیز به این امر فخر میکند.
این فخر به بشر نیست و فخر خدا محدود است. محدود است از آن جهت که خداوند نمیگوید من آنم که بشر آفریدم بلکه میگوید «هو الذی خلق من الماء بشرا» ، «انّی خالق بشراً من طین» و یا «انّی خالق بشراً من صلصال من حما مسنون». در مقابل شیطان میگوید من به بشر سجده نمیکنم چون از گل است. هم اقتدار حق و هم انکار شیطان از این اضافه است. اقتدار حق این است که میگوید من از آب به این زیبایی خلق میکنم. آیا اینکه پروردگار چنین میگوید به این معنا نیست که ما نیز میتوانیم؟! در خانه اگر کس است یک حرف بس است. آیا خداوند به در نمیگوید که دیوار بشنود. ما به جای اینکه از گل بشر درست کنیم میگوییم حرام است یا کراهت دارد که حتی مجسمه درست کنید! نقاشی و مجسمهسازی حرام است چون باید روز قیامت به آن جان دهید! اینها چیست که در فقه سرهم میکنید؟!
اگر در شریعت نمیشده است به لحاظ بتپرستی در گذشته بوده است. اگر انگور را به قصد شرابسازی بخواهند هم کاشت و هم برداشت آن حرام است، هم فروش و هم خرید آن حرام است. اگر کسی گفت به قصد بتپرستی نقاشی و مجسمهسازی نمیکند دیگر نه تنها حرام نیست بلکه خوب است بتواند بشر خلق کند و تنها به نقاشی و مجسه بسنده ننماید. از این رو به راحتی میتوان آدم ساخت. خداوند، حضرت عیسی، آقا رسول الله و همین طور اولیاء الله توانستند. یک روزی فرا میرسد که بشر میتواند آدم بسازد. ما نباید از دوره آخر زمان غافل شویم چون آن دوره بهترین زمان است. چرا میگویند دوره آخر زمان باید پنهان باشد چون چنین و چنان میشود؟! دوره آخر زمان بهتر از دوره پیامبر(ص) است و زندگی در أن بسیار لذب بخش است. گذشته بشر بسیار محدود بوده است. در گذشته نهایت ایثارشان کمی آب یا شیر بوده است اما اکنون و حتی بهتر در آینده اعضای بدن خود را میبخشند. به خال هندویش بخشم، نه سمرقند و بخارا را، دل و دست و همه پا را. حتی در راه اسلام و دین نیز چنین است و اکنون شاهد آن هستیم. اگر سابق شهادت بود اکنون زنده زنده میبخشند. قلب خود را به دیگر ببخشند امکانپذیر نبود. این مانند آن است که حتی اکنون امکان بخشیدن مغز به طور کامل میسر نمیباشد. پس هنوز ایثار کامل نیست. در زمان غیبت «اما شاکراً و اما کفورا» به تمام معنا ظاهر میشود. هم میشود یک میلیارد آدم کشت میشود و هم میشود فدای دیگری شد.
حالا ما مینشینیم بحث میکنیم آیا این کار اشکال دارد یا خیر! اکنون دیگر زمان بخشیدن کفش و کلاه نیست بلکه زمان بخشیدن کلیه، قلب و … است. خون دادن یک امر عادی شده است. اگر کسی زمان خود را نشناسد بسیار غافل است.
این زمان بسیار گواراست ولی هنوز به جایی نرسیده است. همانطور که خداوند در آیه ۳۳ رحمن میفرماید «ان استتطعتم ان تنفذوا من اقطار السماوات و الارض فانفذوا» یعنی اگر میتوانید از آسمانها و زمین عبور کنید؛ به بیان دیگر، بروید و آنها را در نوردید. و گرنه گفتن اینکه انسان از گل است یا آب یا هر چیز دیگر برای ما چه فرقی میکند؟! این به آن معناست که بشر هم میتواند و پروردگار با این گفته به او میآموزد. بشر آن هنگامی که بتواند از این فرمول استفاده کند و بشر بسازد تازه بشر است. گمان ما این است که بشر در آینده مانند آب خوردن بشر میسازد. البته چون میترسیم میگوییم «گمان». منظور ما نه از طریق نکاح بلکه بی نکاح قادر به خلق بشر خواهد بود. خیلی هم تصورش سخت نیست چرا که مگر این مرغهای ماشینی چست؟! حالا اگر به آن سم و آشغال ندهند میتوان بهتر از این ساخت. اگر میبینید مرغهای ماشینی و تخممرغهای آنها مانند نظیر طبیعی آنها نیست به خاطر این است که از آن کم میگذارید. باید دید که آیا میشود بهتر از حتی مرغهای طبیعی و تخممرغهای آنها چیزی درست کرد یا نه؟ یک لحظه زندگی در دوره آخر زمان لطف الهی است. اگر نمیتوان بی قلب زندگی کرد میتوان در این دوره دو قلب داشت. پس آیه ۴ سوره احزاب «ما جعل الله لوجل من قلبین فی جوفه» مشکل پیدا میکند. از این رو باید به دنبال پاسخ آن رفت و آیه را درست کرد. بشر به دلیل زیبایی و بشره خود پیشرفت نمیکند.
تنها زیبارویان پیشرفت نمیکنند اگر چه زیبایی نیز باعث پیشرفت هست. بنابراین بشر انبساط و ظهور دارد اما بشر محدودیت نیز دارد و اگر گستردگی دارد چیز دیگری است. باید دید که آن چیست؟!