من با بسیاری از خوبان علما دیدار کردم. خداوند آنها را رحمت کند! متأسفانه بعضی از آنها دارای نقطه ضعف بودند.
مسایلی مانند آبرو و وجهه اجتماعی برای بعضی از آنان بسیار اهمیت داشت. این در حالی است که اگر شخصی نسبت به آبرویش بیم دارد، ترس از خدا را فراموش کرده است. بعضی از عالمان دینی پرهیزگار هستند و فقط در اندیشه جلب رضایت خداوند هستند، اما نسبت به آبرویشان پروا دارند. در واقع، آبرو، خدای واقعی آنهاست و آنها با خداوند هستند و حق را میگویند تا زمانی که آبرویشان سالم باشد. اگر دیگران، فرد را با چنین نقطه ضعفی بشناسند، ممکن است به او آسیب بزنند و از همین ضعف برای ترویج باطل خود و مخفی نگاه داشتن حق استفاده کنند. اگر انسان دایم بخواهد باآبرو باشد، موجسواران نسبت به او احساس ترس و پروایی نخواهند داشت و او را به سکوت میکشانند. عالمی را میشناختم که روی این موضوع تأکید میکرد. او میگفت انسان باید گاهی اعمال متهورانهای انجام بدهد تا دیگران از او حساب برند. خداوند او را رحمت کند! او عالمی خوب و اهل شهر خمین و همولایتی آقای خمینی بود. او تأکید میکرد که انسان نباید نسبت به آبرو و وجهه و موقعیت اجتماعیاش نقطهضعفی نشان بدهد. آن عالم، دانشمندی واقعی بود و پسرش حدود بیست سال، نزد من درس خواند. او مرا به بردباری توصیه میکرد و میگفت ممکن است حرفها و نظراتتان برایتان گران تمام بشود و شما باید استقامت داشته باشید. من نیز پروایی از دیگران نداشتم و معتقد بودم باید در هر جریانی بر حق ایستاد؛ هرچند گروهی که هیچ خط قرمزی جز صاحبان قدرت ندارند، هجمه به آبرو و حیثیت آدمی را همت خود قرار دهند. در گذشته، عدهای مخالفان ـ وابستگان به جریان آقای منتظری در زمان قائم مقام رهبری ـ اقدام به شکستن شیشههای منزل ما میکردند. من از این بابت دلخوری نداشتم و شیشهها را تعویض میکردم، اما تهدید میکردم که اگر جرأت دارید وارد منزل بشوید تا رودههای شما را بیرون بریزم. البته جریان آقای منتظری تمام شد، اما انقلاب مانند زن بارداری گردید که زایمان کرده و شکمش خالی شده بود و انقلابیها ناچار شدند هر رطب و یابسی را در این شکم جای دهند و البته جریانهای انحرافی و فرصتطلب نیز از این آب و گل استفاده کردند و جای آنان را گرفتند تا زمانی که به عنایت امامعصر (عجلاللّه تعالی فرجه الشریف) ماهیت این جریانهای سیستماتیک نفوذی نیز روشن شود.