جلسه چهارم: ذلک الکتاب لاریب فیه

تفسیر قرآن کریم سوره بقره آیه ۱ شماره  ۲۸۹ / ۷ / ۱۳۸۷

پرسشی اساسی

جای این پرسش است که آیا همه علم خداوند در قرآن هست و خداوند دیگر علمی نداشته که بر آن بیفزاید؟ یا آن‌که خداوند به اندازه احتیاج بشر، علم خویش را در آن قرار داده است؟ باید گفت: قرآن کریم می‌فرماید: «لاَ رَطْبٍ وَلاَ یابِسٍ إِلاَّ فِی کتَابٍ مُبِینٍ»(۱)؛ «هیچ تر و خشکی نیست، جز آن‌که در قرآن کریم آمده است». بنابراین، ممکن است مسائل و اموری که فراتر از تر و خشک است، در قرآن کریم نیامده باشد.

عظمت سوره بقره

سوره بقره چنان عظمت و ساختاری دارد که می‌توان آن را قرآنی کامل دانست؛ به گونه‌ای که اگر تنها همین یک سوره با نام قرآن کریم بر پیامبر نازل می‌شد، ما بر میزان آن اشکال نمی‌کردیم؛ همان‌گونه که اکنون به صد و چهارده سوره داشتن آن اشکالی نمی‌کنیم و به حجم فعلی آن، متعبد هستیم؛ چراکه احاطه به عالم هستی نداریم. به هر روی، در حقیقت سوره بقره را می‌توان قرآن کریم دانست؛ همان‌طور که در مأثورات آمده است پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: «سوره‌های طولانی قرآن کریم، به جای کتب سماوی گذشته، بر من نازل شده است». از ویژگی‌های سوره بقره، آن است که مدنی است. تفاوت سوره‌های مکی و مدنی هم در این است که سوره‌های مکی تقطیعی، کوتاه و دارای سیلاب‌های متعدد است. سوره‌های مکی در ابتدای اسلام بوده و چون در فضایی همراه با درگیری و بگیر و ببند، و فضایی کفرآمیز بوده است؛ از این‌رو، ویژگی‌های خاص خود را دارد؛ ولی در سوره‌های مدنی، مدنیتِ فضا، در آیات ظاهر می‌شود؛ چراکه مخاطب قرآن کریم، اقوام و ملل پیشرفته آن زمان ـ همانند یهود و نصارا ـ بودند؛ یعنی کسانی‌که ادعای تمدن و قدمت داشتند. در سوره‌های مدنی، سخنان گسترده‌تر، پیچیده‌تر و البته دارای زمینه‌های بازتری است و با طولانی یا کوتاه شدن آیات، خصوصیات و معانی نیز در آن‌ها متفاوت می‌شود. ورود اسلام در مکه بود؛ ولی عرصه آن در مدینه. در مکه دسته‌ای کفار و مشرکین عصبی و بی‌محتوا بودند؛ از این‌رو، آیاتی که بر آن‌ها نازل می‌گشت، آیاتی کوتاه بود تا آنان حوصله شنیدنش را داشته باشند؛ مانند آیاتی که در سوره‌های ناس و فلق و نصر قرار دارد؛ ولی سوره

۱- انعام / ۵۹٫

(۶۱)

بقره این ویژگی را ندارد و آیات بلندی در آن پیدا می‌شود.

سوره بقره، پیشرفتگی خاص خویش را دارد؛ به‌ویژه که این سوره، نخستین سوره مدنی است. لازم به ذکر است به نوع شأن نزول‌هایی که در مورد سوره‌های قرآنی وارد شده است؛ چندان اعتمادی نیست؛ چراکه بیش‌تر از سوی اهل‌سنت دنبال شده و روات و طریق اسناد آن، چندان محکم نیست؛ اما به طور کلی، همان مقداری که در دست داریم، کافی است و از دلالت سوره‌ها روشن است که کدام مکی و کدام مدنی است. سوره بقره نیز از سوره‌های مدنی است و اگر یک یا دو آیه از آن هم مکی باشد، جایگزین شده است؛ وگرنه سوره‌ای مدنی است.

اسمای سور قرآن کریم

اسمایی که روی سوره‌های قرآن کریم گذاشته‌اند، همه دارای اسناد محکمی نیست. همانند این سوره که نام «بقره» بر آن گذاشته شده است؛ درحالی‌که بیش‌تر آن، آیات و بینات، رموز، استدلال، توحید، احکام و نیز سرگذشت انبیا است و افزون بر این‌ها، از گاو بنی‌اسرائیل هم در این سوره بحث شده و از این‌رو، به نام بقره هم شهرت یافته است؛ زیرا به ویژه از طرف یهودیان نیز بسیار نقل شده و این اسم را بر آن ماندگار نموده است. از طرف دیگر نیز در روایات و مأثورات ائمه معصومین علیهم‌السلام هم نداریم که از این سوره با نام «بقره» یاد نموده باشند؛ بلکه آن را با نام «ذروة‌القرآن»، «سنام‌القرآن» و یا «فسطاط‌القرآن» خوانده‌اند. حتی برخی از گذشتگان، در نام بردن از این سوره احتیاط نموده و آن را بقره نمی‌گفتند و از نام‌های وارد شده در روایات استفاده می‌نمودند. البته در روایات با این نام نیز مخالفتی نشده است؛ اما نام‌گذاری بعضی از سوره‌ها به نام برخی از حیوانات، از جانب پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و یا امام معصوم علیه‌السلام بوده و بیش‌تر جنبه عرفی دارد.

سید قرآن کریم

همان‌گونه که گفتیم، سوره بقره خود به تنهایی یک قرآن کریم است و هرچه در قرآن کریم است، در سوره بقره یافت می‌شود. البته نسبت به سوره حمد نیز ما همین عقیده را داشتیم و می‌گفتیم سوره حمد، همه قرآن است؛ با این تفاوت که سوره حمد، اجمال و ایجاز، و سوره بقره تفصیل است؛ وگرنه به لحاظ مبانی و احکام، سوره بقره سید قرآن کریم است؛ چنان‌که یکی از اسمای این سوره نیز همین است. این سوره، پیشتاز است و حضرت نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در مدینه در مواجهه با اقوام و ملل متفاوت، با همین سوره فتح‌الفتوح نمودند و راه استدلال، مباحثه و مباهله را باز نمودند.

«ذلک الکتاب لا ریب فیه…»

آغاز آیه با وجود اشاره به قرآن کریم، از اسم اشاره به دور «ذلک» استفاده می‌کند، نه اشاره به نزدیک: «هذا». همچنین از «لا ریب فیه» استفاده کرده است، نه «لا شک»؛ چراکه مبانی و معانی بلندی در این سوره آمده است که از جمله آن‌ها حروف مقطّع است که پیش از این، تا اندازه‌ای پیرامون آن سخن گفتیم و بیان نمودیم که ممکن است هزار سال دیگر انسان به موجودات غریب، نزدیک شده و همراه گردد.

«ذا» اسم مبهم بعید است که به لام و کاف تنبیه اضافه شده است. «ذلک» یعنی بسیار دور است، و این‌که برخی از بزرگان «ذلک» را اسم مبهم دانسته‌اند، درست نیست. برخی هم می‌گویند «ذلک» اشاره به کتاب مبینی است که در آسمان‌هاست و یا اشاره به لوح محفوظ است، که این هم عقیده درستی نیست. در سوره بقره که سوره‌ای بلند، رسا و با عظمت است، قله‌های متفاوتی وجود دارد. این سوره، در روایات و مأثورات هم به عنوان ورودی قرآن کریم مطرح شده است. در این سوره آیاتی وجود دارد که دارای اسمای قریب و اذکار عجیب و طلمسات رفیع است: از

(۶۲)

جمله در پنج آیه آغازین آن و نیز آیة‌الکرسی و همین‌گونه دو آیه پایانی آن. در این سوره آن‌قدر احکام، طلسمات و رموزات وجود دارد که اگر با «الم» همراه شود خواهید دید که هنگامه‌ای پیدا می‌کند. به عکسِ سوره‌های پایانی قرآن کریم که بسیار کوتاه است، این سوره بسیار بلند و دارای برخی آیات بلند نیز هست، که با کوتاه و بلند شدن سوره‌ها محتوا نیز تفاوت می‌کند.

قرآن‌شناسی از طریق آوا شناسی

ما مدعی هستیم که اگر کسی نه عربی بداند و نه فارسی ـ که مشابه زبان قرآن کریم است ـ ولی صوت‌شناسی، ریتم‌شناسی و سیلاب و موسیقی را بداند، دیگر نیازمند آموختن زبانی برای فهم قرآن کریم ندارد؛ چراکه خواندن آیات و سیلاب‌ها و صداهای آن، معانی را انعکاس می‌دهد؛ در آن صورت، می‌توان فهمید که این سوره مکی است یا مدنی؟ معنایی گسترده دارد و یا تقطیعی؟ باز است و یا بسته؟ جای جنگ است و یا جای بحث و گفتگو؟… .

آواشناسی، بهترین نوع ورود به قرآن کریم است. البته ما این راه ورود به قرآن کریم را به روی خود بسته‌ایم و این طریق را حرام می‌دانیم. در صدر اسلام، عایشه با خواندن ریتمیک سوره «تین»، مجمع ادیبان عرب را شکست داد و گویا با شمشیری، آن گلّه انسانی را در درهم فرو ریخت. این‌که در قرآن کریم و روایات معصومین علیهم‌السلام تا بدین حد امر به قرائت و ترتیل آیات شده است، برای این است که سیلاب و آوا در روح و نفس انسان اثر معنوی و سلامتی خود را می‌گذارد. متأسفانه برخی از متجددین بر این عقیده‌اند که وقتی ما معنا و زبان قرآن را نمی‌فهمیم، دلیلی ندارد که عربی آن را بخوانیم و خوب است که به فارسی آن، که قابل فهم است، اکتفا کنیم؛ درحالی‌که قرائت قرآن کریم و تلاوت آن، آثار نوایی خویش را در روح و جان انسان می‌گذارد. توصیه به قرائت قرآن کریم به شیوه تلاوت، در برابر قرائت‌های یهود است که تورات‌خوانی آنان مانند جادوگران است که «مِن مِن» و «ونگ ونگ» می‌کنند. مرحله نخستِ انس با قرآن کریم، قرائت آن است؛ چه در صبح و چه در شب؛ در گذشته مؤمنان ـ چه علما و چه مردم عادی و حتی کسبه ـ همه قرائت قرآن کریم داشتند. کسبه صبح‌گاه وقتی درِ مغازه را باز می‌نمودند، نخست قرآن را با صدایی بلند قرائت می‌کردند. با گذشت زمان، کسبه از صدای خود کاستند و آرام آرام، قرآن خواندن‌ها نیز از بازار رخت بست و حتی خود قرآن هم از بازار برداشته شد. این در حالی است که نخستین راه انس با قرآن کریم، قرائت است؛ آن هم نه به قصد تحقیق. قرآن کریم، خود موجودی ذی‌شعور است و بر قاری ورود پیدا می‌کند. از ویژگی‌های قرائت با صوت و نوای قرآن کریم، این است که امراض نفسانی را برطرف می‌کند و اگر کسی قرائت و تلاوت نداشته باشد، بیمار می‌شود و هاری به او دست می‌دهد. این‌که به قرائت قرآن کریم ـ به‌ویژه سوره بقره و به‌ویژه برخی از آیات خاص آن ـ تأکید و به مداومت بر آن، توصیه شده است و برای قاری آن آثاری و برای تارک آن‌ها آثاری ذکر شده است، همه بر این اساس است. قرائت سوره بقره، آثار معنوی و روحی روانی بلندی را در انسان به‌جا می‌گذارد؛ به‌ویژه که این سوره دارای نُت‌های کشیده و سیلاب‌های بلندی است و دارای ترتیب موزون است و قرائت آن برای افرادی که دارای ضعف اعصاب هستند، کسانی‌که عجول هستند و یا عصبی می‌باشند و دارای ضعف اعصاب هستند، بسیار مناسب است و از آن‌ها رفع نگرانی می‌کند. برای زنی که حامله است، فردی که ارتعاش روحی دارد، نبض او زیاد می‌زند، تپش قلب دارد و دهلیزهای قلبی وی انقباض پیدا نموده است، بهترین درمان، قرائت سوره بقره است. قرائت این سوره با برخی از مشکلات تناسب دارد و بهتر از هر غذا و دارویی عمل می‌کند.

این‌که این سوره «سنام» و یا «ذروة‌القرآن» و یا «فسطاط» نامیده شده است، بی مورد نیست. این سوره، خیمه و حصن است و فرد را در امان خود دارد. حتی می‌توان گفت افزون بر این‌که این سوره برای مؤمن حصن است، برای غیرمؤمن نیز چنین است. به نظر ما اگر کسی کافر هم باشد می‌تواند با خواندن قرآن کریم از ریتم و آهنگ موزون آیات آن استفاده

(۶۳)

کند و اثر مثبت فیزیکی و روانی آن را دریافت دارد. قرائت قرآن کریم، گاه محتوای فرد را تغییر می‌دهد و حتی برخی از گناهان را همانند سنگ‌شکن می‌شکند. برخی بر این گمان هستند که چون اهل عمل نیستند، دیگر نباید قرآن بخوانند و به حدیث «ربّ تالی القرآن والقرآن یلعنه» تمسک می‌کنند؛ درحالی‌که همه قرآن‌کریم چنین زمینه‌ای را ندارد و قرائت قرآن کریم منحصر به اهل عمل نیست. دسته‌ای از آیات در حکم داروست و حتی برای غیرمسلمان هم اثر خود را دارد. امید است خداوند این توفیق را به اهل اسلام و به‌ویژه به حوزه‌های علمی بدهد تا بتوانند با آیات و اسمای الهی، بیمارستان و داروخانه‌ای مجهز تأسیس کنند؛ بیمارستانی با طبیبان ماهر، بدون تیغ جراحی. در چنین بیمارستانی می‌توان برای هر فردی ـ اعم از کافر و مسلمان ـ نسخه پیچید. کسی که مسلمان نیست، با آن‌که هدفش از قرائت قرآن، کسب ثواب نمی‌باشد، ولی از آثار وضعی قرائت قرآن کریم بی‌بهره نخواهد ماند. این‌که خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآَنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَارا»(۱)، با توجه به محتواست و اگر کسی بخواهد با قرآن کریم حیله نماید، قرآن او را زمین می‌زند و این بُعد از قرآن کریم، منافاتی با قرائت آن از طرف هر فردی با هر دین و مذهبی ندارد. نفس قرائت، آثار مثبت ویژه‌ای دارد. بنابراین از این‌که قرآن و یا دین خانگی شود و تنها منحصر به مسلمانان گردد، باید پرهیز نمود.

هرکسی که بیمار باشد، دارو بر او تأثیر خواهد داشت. در آیه ذکر شده نیز سخن بر سر ظالم است ـ نه بیمار ـ و ظلم، غیر از کفر است و هر کافری ظالم نیست. آیه «ولایزید الظالمین الا خسارا» همان کسانی را در برمی‌گیرد که روایت در مورد آن‌ها می‌فرماید: «ربّ تال القرآن و القرآن یلعنه». کسی مورد نظر است که قرآن کریم را متاعی برای کاسبی خویش قرار می‌دهد. کسانی که شامل «تقولون ما لا تفعلون» هستند، نه بیماران و یا انسان‌های مستضعف.

این‌که ما بیاییم و قرآن کریم را تنها برای مسلمان‌ها بدانیم، درست نیست؛ چراکه همه افراد بشر می‌توانند از قرآن بهره ببرند. پیش‌تر حتی قرآن را از انحصاری که اکنون دارد، منحصرتر نموده بودند؛ چراکه می‌گفتند قرآن تنها برای «مَن خوطب به» است و تنها معصومین علیهم‌السلام هستند که آن را می‌فهمند و از آن می‌توانند بهره ببرند. این در حالی است که به نص قرآن، این کتاب برای هدایت بشریت است: «هدی للناس». همه‌چیز قرآن برای همه‌کس نیست؛ اما هرکسی بخشی از آن را داراست: بخش درمانی، بخش معنوی، بخش معرفتی و بخش انسی. البته مؤمنِ عالم بهتر از این امور استفاده می‌کند؛ ولی منحصر به مؤمن و مسلم نیست. قرآن کریم، کتابی جهانی است و برای همه قابل استفاده بوده و همه می‌توانند از آن بهره‌مند گردند. وقتی قرآن کریم همه‌چیز هست و «لاَ رَطْبٍ وَلاَ یابِسٍ إِلاَّ فِی کتَابٍ مُبِینٍ»(۲)، پس باید از آن استفاده نمود.

بخش عمده‌ای از آیات قرآن کریم درمانی است و در این راستا سوره بقره از عالی‌ترین سُور قرآن کریم به شمار می‌آید. دسته‌ای از بیماری‌های امروز بشر با سیلاب‌های این سوره قابل درمان است؛ اما مهم در این امر، ساخت آزمایشگاه و سپس دارو و درمان و پس از آن، توسعه و ارائه آن به دنیاست.

قرآن کریم برای بشریت کاربردی است؛ پس ما هم باید از آن بهره بریم و در زندگی نقش آن را ببینیم؛ نه این‌که همانند یک مهمان فانتزی با او برخورد کنیم و تنها در جیب و یا ماشین خود بگذاریم و یا از زیر آن عبور کنیم. همه این امور، صوری است و نیازمند محتواگرایی است؛ وگرنه فایده چندانی از آن‌ها نمی‌توان گرفت. این‌که همواره در پی این باشیم که فلان سوره مکی است و یا مدنی، دردی را از ما درمان نمی‌کند. مهم از قرآن کریم، اموری است که کاربردی است و منِ نوعی می‌توانم از آن استفاده کنم.

۱- اسرا / ۸۲٫

۲- انعام / ۵۹٫

(۶۴)

این‌که معصومین علیهم‌السلام اسمای ویژه‌ای را برای سوره بقره گذارده‌اند، بسیار حکیمانه است. در سوره بقره بلندی‌هایی وجود دارد که موجب شده است «سنام قرآن» نامیده شود و در جای خویش هم به این آیات اشاره می‌کنیم. همان‌گونه که «سید قرآن کریم» سوره بقره است، سادات این سوره هم آیات ویژه‌ای است. برخی از آیات آن «فسطاط» است و برخی طلسم و شماری نیز حصن. پس قرآن کریم خاصیت دارد؛ اما باید از آن‌ها بهره برد. قرآن کریم مربی ماست و نازل شده است تا به ما بهره دهد، نه این‌که تنها با او همسایه شویم.

عظمت سوره بقره

سوره بقره چنان عظمتی دارد که می‌توان گفت هیچ‌یک از سوره‌های قرآن کریم در حد این سوره نیست؛ نه به لحاظ بلندی آیات و نه دلالت آن‌ها؛ نه کمیت دیگر آیات و نه سنام و قله‌های آنان. به طور نمونه، هر آن‌چه پیرامون حروف مقطع و حروف عددی و طلسمات و غرائب کلمات و اسما گفتیم، همه به آیة‌الکرسی بسته است.

فضای نزول سوره بقره

مکه را ـ که محل ورود و نزول قرآن کریم است ـ می‌توان علت محدثه قرآن و مدینه را علت مبقیه آن دانست. مکه انسان‌های ویژه خود را داشته است؛ ولی مدینه به‌گونه‌ای دیگر با آدم‌هایی دیگر بوده است. مدینه همانند کشورهای اروپایی امروز بوده است. از طرفی یهود و نصاری در مدینه بودند ـ که مدعی بودند ما دارای کتاب هستیم ـ و از طرف دیگر، طوایف و اقوام و مللی در این شهر بودند که همگی کهن و دارای تمکن مالی بودند. از جمله آن‌ها انصار بودند که مردمانی بسیار مهم بودند و مهاجران هم ورودی‌های به مدینه بودند که همه زندگی خویش را در شهر و دیار خویش گذاشتند و به این دیار آمدند و فقیران آن‌ها اصحاب صفه گشتند که نه جایی برای زندگی داشتند و نه نانی برای خوردن؛ اما دیگران همه وضعیت مادی مناسبی داشتند و البته دارای زمینه‌های متفاوت. به طور کلی در مدینه تنوع حاکم بوده و اسلام در برابر این تنوع، خود را عرضه نموده و پیشرفت کرده است. در مدینه، هم اهل دنیا و سرمایه‌داران بودند و هم اهل کتاب؛ هم قدرت بوده و هم حقه بازی، نفاق و زیرکی و درایت. آنان تاریخ را به خوبی می‌دانستند. اسلام در چنین فضایی سر بر آورده است. در چنین فضایی سوره بقره نازل شده و موقعیت خویش را تثبیت نموده است. در ابتدای این سوره نیز سخن از کتاب شده است؛ چراکه کتاب زمینه تثبیت دارد: «ذَلِک الْکتَابُ لاَ رَیبَ فِیهِ هُدًی لِلْمُتَّقِینَ»(۱). در این آیه، ویژگی کتابت قرآن کریم را علت نبودِ «ریب» در آن برمی‌شمارد. ریب با شک تفاوت دارد. قرآن کریم، کتابی است که اضطراب را برمی‌دارد؛ افزون بر این‌که شک را هم برطرف می‌کند. آینده جهان، غرق در ریب است و قرآن کریم، سلامت آینده جهان را تأمین می‌کند.

دور دست بودن معارف قرآنی

در هزاره نخستین پس از اسلام، استفاده چشمگیری از قرآن کریم نشده است که البته این امر نیز چندان جای تعجب ندارد؛ چراکه بهره‌گیری از قرآن کریم، نیازمند نوعی مبادی است که هنوز محقق نگشته است و «ذَلِک الْکتَابُ» نیز همین دوردست بودن را می‌رساند. «سنام قرآن»، آیة الکرسی آن و نیز غرائب این کتاب آسمانی آن‌قدر دور از دسترس ماست، که باید «ذَلِک الْکتَابُ» برای آن آورد. اسم اشاره بعید «ذلک» برای قرآنی که در دستان ماست، از همین‌روست؛ گرچه او در میان دستان ما و با ما همراه است؛ ولی ما فرسنگ‌ها از او دور هستیم و هنوز بسیار مانده است که ما دست بر قرآن کریم بگذاریم. هنوز بسیار مانده است که ما از این کتاب الهی استفاده کنیم. باید برای وصول

۱- بقره / ۲٫

(۶۵)

به معارف قرآن در انتظار هزاره دوم و یا سوم و یا حتی هزاره چهارم بود. در آن وقت است که اگر از عالم برزخ به دنیا سرکشی نماییم، از شگفتی‌های قرآن دچار وحشت می‌شویم و آمدن «ذلک» از این جهت است.

امروز قرآن کریم در میان ما بیش‌تر حالت نمایشگاهی، آن هم در محدوده جنس و جلد و خط، دارد و چیزی بیش از این نیست. یکی قرآنی با جلد نقره درست می‌کند و دیگری با جلد طلا و یکی قد آن را بلند می‌کند و دیگری کوتاه و …؛ اما همه این‌ها بی‌ارتباط با خود قرآن کریم است و جنبه محتوایی ندارد. امروز قرآن‌هایی ساخته می‌شود که هر ورق آن چندکیلو وزن دارد و حمل کامل آن، نیازمند یک کامیون است؛ درحالی‌که در حقیقت، این‌ها قرآن نیست و قرآن همان است که به راحتی در جیب انسان می‌گیرد و یا انسان می‌تواند بدون زحمت آن را جابه‌جا کند.

برخی برای «ذلک» چند معنا آورده‌اند و حال آن‌که به لحاظ دقّی هر ماده‌ای یک معنا بیش‌تر ندارد و «ذلک» هم از این قاعده استثنا نیست؛ از این‌رو، گفتنِ بیش از یک معنا برای آن، اشکال دارد. «ذلک» هم که اسم اشاره مبهم است، بر دیررس بودن دلالت دارد؛ چیزی که آسوده به دست نمی‌آید. مانند حروف غریبه قرآن کریم که راحت به دست نمی‌آید و در آن، قابل و مانع بسیار پیدا می‌شود. البته همه معارف قرآنی چنین نیست؛ همان‌گونه که خداوند می‌فرماید:«وَلَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآَنَ لِلذِّکرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکرٍ».(۱) قرآن کریم سفره‌ای است که همه هم می‌توانند از آن بهره برند و هم نمی‌توانند همه از آن استفاده کنند و در واقع معجزه قرآن همین است. از کتاب «شفا» و «اشارات» یا «مکاسب» و «کفایه» تنها برخی می‌توانند استفاده کنند؛ ولی قرآن کریم برای همه قابل استفاده است؛ ولی هرکسی با توجه به بُرد خویش از آن بهره می‌برد و همه نمی‌توانند همه‌گونه از آن استفاده کنند. جهان در آینده قرآن کریم را پیدا و از آن استفاده می‌کند. در هزار سال گذشته بر اثر مشکلاتی که دین و علمای دینی و غربت شیعه پیدا کرده است، بهره‌ای از قرآن برده نشده و بیش‌تر به قرائت آن بسنده شده است؛ اما به لطف الهی و به برکت انقلاب اسلامی و خون شهدایی که در پای آن ریخته شده است ـ شهدایی که عشق به مولا امیرمؤمنان و ائمه طاهرین علیهم‌السلام داشتند ـ اسلام در آینده‌ای نه چندان دور، در جهان نقش پیدا می‌کند.

ما از قرآن کریم استفاده‌ای نبرده‌ایم و بهره‌های ما از آن بسیار کم است. حتی برخی می‌گفتند: «عظمت قرآن به گونه‌ای است که موجب شده است قرآن برای ما قابل استفاده نباشد!»؛ مانند گفتار یکی از بزرگان صاحب رساله که می‌گفت: «ما چه می‌دانیم که قرآن چیست؟ من وقتی می‌خواهم نماز بخوانم، حتی نمی‌توانم یک سوره از آن را بیابم که نماز را به درستی بخوانم. حتی در سوره توحید هم شک دارم که کفُواً أحد درست است و یا کفْواً أحد». با چنین تفکری چگونه می‌شود از قرآن استفاده نمود؟! مگر جز این است که قرآن کریم برای مردم ـ به‌ویژه برای مسلمانان ـ نازل گردیده است؟

به هر روی، «ذلک» به معنای وسعتی است که قرآن کریم دارد و مردم جهان در آینده، استفاده بهتری از آن خواهند نمود و بشر با پیش‌رفت‌های خود هر روز به قرآن نزدیک‌تر می‌شود. نزدیک شدن به قرآن کریم هم در همه جهات، نیاز به مسلمان بودن فرد را ندارد؛ گرچه یک مسلمان ـ به‌ویژه یک مؤمن ـ در جهات بیش‌تری می‌تواند از قرآن بهره بگیرد؛ ولی منحصر به مسلمان نیست

خوراک جاویدان

ساده‌انگاری است که گمان کنیم ما از قرآن استفاده کرده‌ایم و چندبار هم آن را خوانده‌ایم و باید منتظر قرآن دیگری باشیم؛ چراکه بشر، روز به روز رشد می‌کند و یک کتاب برای او بسنده نیست. در حالی که نباید منتظر پیامبر صاحب

۱- قمر / ۱۷٫

(۶۶)

کتاب دیگری گردید؛ چراکه قرآن کریم معجزه جاویدان نبوی صلی‌الله‌علیه‌وآله است و خوراک همیشگی بشریت را تأمین می‌کند و «ذلک» همین معنا را می‌رساند و اگر بشر تا صد هزار سال دیگر هم رشد نماید، باز هم قرآن کریم او را کفایت می‌کند. قرآن کریم خوراک هر روز بشر است و چنین نیست که بتوان به عمق آن دست یافت. البته چنین هم نیست که معارف قرآنی قابل فهم نباشد؛ بلکه به هرکسی به اندازه زحمتی که می‌کشد و اُنسی که با آن دارد، اشراق می‌شود. قرآن کریم، بحر عمیقی است که اُنس با آن، موجب می‌شود حتی بر خفته اشراق داشته باشد؛ زیرا هرچند وی خواب است، ولی قرآن همواره بیدار است.

اضطراب‌زایی با قرآن کریم

از ویژگی‌های قرآن کریم اضطراب‌زایی آن است؛ چراکه خود وصف «لا ریب فیه» را دارد؛ از این‌رو، اگر دیدیم اضطرابمان برطرف نمی‌شود، باید بدانیم که از آن استفاده نکرده‌ایم و اگر می‌خوانیم و باز هم مضطربیم، پس به واقع آن را نخوانده‌ایم. قرآن، دفع اضطراب می‌کند و اضطراب را از روح و جسم برمی‌دارد.

توجه به یک آفت

آفتی که ما امروز بدان گرفتار شده‌ایم، قطور و سنگین شدن بی‌مورد کتاب‌هاست؛ از این‌رو، لازم است مطالب تکراری و زاید حذف شود و این کار هم توسط جمعیتی نظام‌مند از چهره‌های علمی و دانشمندان کار کرده دنبال شود؛ وگرنه مباحث تکراری و زاید، موجب می‌شود مطالب حق هم در میان حرف‌های بی‌مورد و یا باطل، گم شود و یا به همان مطالب تکراری بسنده شود و کار، لوث گردد. لازم است مطالب تکراری و زاید و مطالب غیرمستدل و غیرمستند برداشته شود و کتاب‌ها تا اندازه‌ای سبک و اصلاح شود؛ آن‌گاه است که حرف‌های ارزشی رخ می‌نماید و مسیری برای قدرتی نمودن علم پیدا می‌شود. عالم به کسی نمی‌گویند که چیزهایی را حفظ است؛ بلکه عالم کسی است که دارای قدرت بوده و می‌تواند کار قدرتی نماید. علمی هم که قدرت نیاورد، علم نیست؛ بلکه خیالات و دسته‌ای ذهنیات است؛ گرچه برخی نام آن را علم نهند.

«ذلک» در نگاهی دیگر

«ذلک» ابهام مؤکد و متعدد به لام و کاف است و بلندا و دور دست بودن را می‌رساند. «ذلک» از مغیبات قرآن کریم است. این واژه که پس از حروف مقطّع قرار گرفته است، تمام قرآن را فرا می‌گیرد و «تمام‌القرآن»، حروف مقطّع را هم شامل می‌گردد؛ همان‌گونه که دیگر امور را فرا می‌گیرد: هم سنام قرآن و هم علمیات و حقایق و رموزات را فرا می‌گیرد.

قرآن کریم سفره‌ای نیست که برای بشر پایان‌پذیر باشد و روزی برسد که مصرف شده و تمام شده باشد و دیگر کارگشا نباشد؛ بلکه قرآن برای بشر، هر روز نو، تازه و قابل استفاده است.

«ذلک» از دیدگاه صدرا

در تفسیر «المیزان» که بهترین تفسیر است و نیز تفسیر «تسنیم» پیرامون «ذلک» سخنی گفته نشده است. بنابراین نباید گمان نمود که همه کارها شده و کاری باقی نمانده است. در این میان، مرحوم صدرا در تفسیر خویش از این واژه سخن گفته است:

«ذلک» اسم مبهم یشار به الی البعید، فان کان اشارة الی ما فی اللوح المحفوظ أو الی القرآن باعتبار کونه فی اللوح المحفوظ لقوله تعالی «وانّه فی امّ الکتاب لدینا» سواء کان «الم» اسما للقرآن أو السورة أو مقسما به کما أخترناه، فیکون اشارة الی البعید کما هو الرسم.

وأما اذا جعل اشارة الی الم وأوّل بالمؤلف من هذه الحروف أو فسّر بالسورة او القرآن الموجود بین أظهرنا، ففی الاشارة الی القریب الحاظر بما یشار الی البعید الغائب لابدّ من وجه.

(۶۷)

وقد ذکروا فیه وجوها:

أحدها: أنّه الاشارة الی «الم» بعد ما سبق التکلم به و تقتضی فی حکم المتباعد.

وثانیها: أنّه لمّا وصل من المرسِل الی المرسَل الیه وقع فی حد البعد عنه.

وثالثها: انّ القرآن وان کان حاضرا نظرا الی ظاهره وصورته لکنّه غائب نظرا الی أسراره ومعانیه لاشتماله علی علوم عظیمة وحکم کثیرة یتعسر اطّلاع القوة البشریه علیها بل یتعذر فی هذه النشأة فیجوز أن یشار الیه کما یشار الی البعید الغائب(۱)… .

باید گفت چنین نیست که «ذلک» منحصر در اشاره به بعید باشد؛ بلکه ظرف مشاع است و از قریب تا بعید را فرا می‌گیرد. و اگر به معنای بعید باشد، قرآن کریم اکنون هیچ مصداقی ندارد و ویژه آیندگان است؛ درحالی‌که چنین نیست و مشاعی است و از قریب تا بعید را در بر می‌گیرد. «ذلک» اسم مشاعی است و به این معناست که در آن، گستردگی و بلندا پیدا می‌شود.

مرحوم صدرا می‌فرماید: «ذلک اسمی است که با آن به بعید اشاره می‌شود… و اگر اشاره به قرآن کریم هم دارد، از این باب است که قرآن در لوح محفوظ الهی است……(……).

الف و لام تمامیت در «…الکتاب»

الف و لامی که بر سر «کتاب» آمده است ـ همان گونه که پیش از این در سوره حمد گذشت ـ الف و لام تمامیت است، نه الف و لام جنس و یا عهد ذهنی. اگر «ال» را عهد ذهنی بدانیم، این اشکال پیش می‌آید که چگونه این کتابی که برای ما معلوم و روشن نیست، معلوم دانسته شده است؟ در سوره حمد گذشت که «ال» در «الحمد لله ربّ العالمین» به این معناست که تمام حمد برای خدایی است که پروردگار جهانیان است. قرینه ما بر این سخن، این است که «الله» تمام‌الاسماء است؛ پس تمام‌الحمد هم باید برای تمام‌الحق باشد. در این‌جا هم می‌فرماید: «ذلک الکتاب…»؛ یعنی تمام کتاب تا روز قیامت این ویژگی را دارد که…؛ زیرا همان‌گونه که گفتیم تا همه این کتاب الهی در دنیا پاس نگشته و باز نشود، قیامت بَرپا نمی‌شود.

هرچند که سکاکی این معنا را برای «ال» نگفته است، ولی باید گفت و در کتاب‌های ادبی وارد نمود. بنا هم نیست که گذشتگان همه‌چیز را گفته باشند و حرفی را باقی نگذاشته باشند. ما تنها می‌دانیم این کتابی که در دست ماست، کتاب الهی و قرآن کریم است.

«الکتاب» در تفسیر تسنیم

(۷۰)

تفسیر گران‌قدر «تسنیم» درباره «الکتاب» می‌نویسد:

واژه کتاب در قرآن کریم گاهی بدون الف و لام آمده است؛ مانند: «قد جاءکم من الله نور و کتاب مبین» و در مواردی با الف و لام ذکر شده است؛ مانند آیه مورد بحث. در مواردی که با «ال» آمده است، افزون بر احتمال تعریف و عهد، این احتمال نیز مطرح است که «ال» مفید حصر حقیقت باشد؛ نظیر «ال» در جمله «هو الرجل»؛ یعنی او یگانه مرد است. بر اساس این احتمال، جمله «ذلک الکتاب» بدین معناست که حقیقت کتاب، منحصر در قرآن کریم است؛ زیرا قرآن، تنها کتاب آسمانی است که همه معارف و اسرار کتاب‌های آسمانی پیشین و صحف سلف را در خود دارد و مهیمن بر همه آن‌هاست… واژه کتاب در این آیه کریمه، به معنای مجموعه‌ای است که حاوی خطوط کلی معارف و شریعت و احکام و قوانین آن است (عقاید، اخلاق و احکام عملی) و از طریق وحی، بر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نازل شده است.

«رجل» جنس بوده و شخص است و جزئی است. «الکتاب» تمام‌الکتاب است که همه تاریخ بشر تا قیامت در آن هست. این کتاب الهی، نه تنها کتاب‌های پیشین، بلکه کتاب‌های پسین را هم در خود دارد. کتاب‌های پیشین برای ما تاریخ است و حکایت از موسی و عیسی علیهماالسلام و دیگر انبیا می‌کند. قرآن کریم افزون بر پیشینیان، در مورد آیندگان نیز نظر دارد. تفاوت تفکر و حزن در روان‌شناسی چنین است. محزون همواره به گذشته می‌نگرد و افسوس می‌خورد که چرا بیمار شدم؟ چرا چنین شدم؟ و چرا…؟ غصه‌خوری، کار انسان‌های مأیوس است؛ اما انسان متفکر، همواره در امید زندگی می‌کند. او در این فکر است که فردا چه می‌شود و فردا باید چه کند؟

آری! قرآن کریم نیز گرچه همه کتاب‌های پیشین را در بر دارد، اما از پسین هم برای ما می‌گوید. ویژگی تمامیت، همین است و می‌توان با آن، هستی را به سیر نشست؛ ولی با الف و لام اختصاص نمی‌شود چنین نمود. افزون بر الف و لام ـ که در این جا به معنای تمامیت است ـ خود واژه «کتاب» هم به معنای تمامیت است. ویژگی «کتاب» کتابت و ثبت و سند است؛ از همین‌رو، این واژه آمده است، نه واژه «ذکر». خداوند برای بشریت سندی آورده است که از آن با نام «الکتاب» از آن یاد می‌کند؛ حال، چه واژه «کتاب» را به معنای «مکتوب» بگیریم و چه به معنای مصدری. مهم آن است که این کتاب، سند اسلام است؛ سندی که امروز و آینده بشریت را تأمین می‌کند. آن‌چه بیش‌تر برای بشریت لازم است، حرف‌های پسین است و کار مهم دانشمندان اسلامی در قرآن، باید استخراج و دریافت این امور مهم از قرآن کریم باشد، نه پرداختن به صَرف و نحوِ صِرف و بیان جنس و استغرا و …؛ به‌ویژه که بیش از هزارسال است از ادبیات قرآن کریم سخن به فراوانی گفته شده است. آن‌چه برای ما باید بسیار مهم باشد، کارگشایی قرآن کریم است. قرآن باید به ما بینش و قدرت بدهد؛ قدرتی که بتوان آن را به دنیا عرضه نمود و با آن فقرا و ضعفای عالم را از فقر و ضعف نجات داد. دنیای امروز هیچ‌چیزی را دور نمی‌ریزد و حتی پسمانده‌های حیوانات را هم می‌خرد؛ پس چرا اهل قرآن، این‌همه یاقوت‌های قرآن کریم را نشناخته دور می‌ریزند و از آن‌ها استفاده نمی‌کنند.

دانشمندان دینی باید طرح‌های قرآن کریم را به دنیا ارائه دهند تا با کمک همه دانشمندان، علم شکوفا گردد؛ نه این‌که هرچه در دنیا اختراع می‌شود، ما بگوییم در قرآن ما هم آمده است. ما مدعی هستیم اگر لابراتوارهای علمی در حوزه تأسیس شود، می‌توان هزاران اختراع را از قرآن کریم استخراج نمود؛ البته بهتر آن است که نام کشف را بر آن نهیم چراکه قرآن کریم پیش از هرکسی آن را بیان داشته است و تنها دانشمندان دینی باید با زبان آن آشنا باشند تا بتوانند از آن‌ها استفاده کنند. ما همواره قرآن کریم را در مورد پیشینیان می‌دانیم و از مغیبات آن‌که برای پسینیان است ـ بی‌اطلاع و بی‌بهره هستیم؛ در صورتی‌که این بخش، مهم‌تر از بخش پیشین است. می‌توان آینده دنیا را در یک‌سال، دوسال، پنج‌سال، ده‌سال، صدسال و هزارسال دیگر و بیشتر دید و برای آن، سند ارائه داد.

پیش‌تر در مجلسی حضور داشتم که جرگه اطبا بود. اسنادی پیرامون آینده پزشکی را از قرآن کریم ارائه دادم و

(۷۱)

وضعیت امروزِ طبابت را هم برای آنان شرح دادم که هم شگفت‌زده شدند و هم برخی از آن‌ها مقداری منکسر گردیدند. به آن‌ها گفتم: «اطبای امروز دنیا بیش‌تر تیغ‌کش هستند تا طبیب و با چاقوی جراحی شکم می‌درند؛ ولی طبق سند الهی در آیه؟ قرآن کریم، در آینده دیگر بدن هیچ بیماری را با تیغ نمی‌درند و همه جراحی‌ها بدون تیغ و بدون پاره کردن و پینه نمودن خواهد گشت؛ همان‌گونه که امروز هم رشحاتی از این شیوه پزشکی در جهان وجود دارد. آن پزشکانی که در راه هستند، به اندازه مهارت دارند که پزشکی امروز در برابر آن‌ها تیغ‌کشی و پینه دوزی به شمار می‌آید. یکی در خیابان تیغ می‌زند و یکی در اتاق جراحی. نه تنها این نکته، بلکه هزاران احکام و رموز دیگری در قرآن کریم هست که باید کشف شده و به دنیا ارائه گردد و با همت دانشمندان، آینده، همین امروز گردد. استخراج اولیه این قواعد، کار علمای دینی است که پس از استخراج باید آن‌ها را آماده، دسته‌بندی، شکل‌دهی و راه‌اندازی کنند و با جزئیات و کلیاتی که دارد، به دنیا ارائه دهند و حتی با آن درآمدزایی نمایند. هدایت قرآن کریم را نباید تنها به هدایت‌های معنوی و حواله‌های آخرتی و سجاده بازگرداند و بُردهای مختلف آن را با هم درآمیخت. گرچه این کتاب الهی هدایت برای متقین است، ولی منحصر به این قشر والای اجتماعی نیست. قرآن کریم، کتابی علمی و آزمایشگاهی است و هدایت‌گری آن به سوی علم، آگاهی و بصیرت، و روشنایی و قدرت است.

پیامبر خاتم صلی‌الله‌علیه‌وآله و قرآن کریم، برای همه بشریت است؛ و ظرفیت‌های آن هم به اندازه همه بشر است وگرنه دنیا نیازمند پیامبری دیگر با کتاب دیگری است. «ذلک» در «ذلک الکتاب» نیز همین بُرد بلند را می‌رساند. رموزی را نیز که در قرآن کریم هست، نباید منحصر به علوم غریبه دانست؛ بلکه فراتر از آن و نیز رموز دیگر در زمینه‌های گوناگون دیگر هم به وفور در قرآن کریم وجود دارد؛ چراکه این کتاب، شناسنامه عالم هستی است و حتی شناسنامه پروردگار هم ـ که سوره توحید است ـ در آن وجود دارد.

«لاَ رَیبَ فِیهِ »

بررسی واژه ریب

به لحاظ معناشناسی، «ریب» ـ که در برابر یقین است ـ به معنای اموری است که دارای اضطراب و توهّم است و در کتاب الهی هیچ‌گونه اضطراب و توهّمی وجود ندارد. در حدیثی هم که بیش‌تر در اصول فقه مورد استدلال است، آمده است: «دع ما یربیک الی ما لا یربیک؛ هرچه را که اضطراب و نگرانی دارد، رها کن و اموری را که چنین نیست بچسب».

«لا ریب»، تنها برای اموری است که یقین خالص در آن باشد. برای امور عادی و کوچک هم استفاده نمی‌شود؛ همان گونه که قرآن کریم هم آن را در دو امر مهم استفاده نموده است: یکی در مورد قرآن کریم و آن را به عنوان «لا ریب فیه» توصیف نموده است و دیگر در مورد قیامت! و این‌چنین تنها قیامت را هم‌سنگ قرآن کریم دانسته است.

این واژه، هفده بار در قرآن کریم ذکر شده است که یک مورد آن در مورد کتاب خداست و موارد دیگر، همگی به عنوان ویژگی قیامت برشمرده شده است. بنابراین، از کتاب خدا و از قیامت، چیزی روشن‌تر وجود ندارد.

بررسی «ریب» در قرآن کریم

«ذَلِک الْکتَابُ لاَ رَیبَ فِیهِ هُدًی لِلْمُتَّقِینَ».(۱)

«وَإِنْ کنْتُمْ فِی رَیبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَکمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کنْتُمْ صَادِقِینَ».(۲)

«رَبَّنَا إِنَّک جَامِعُ النَّاسِ لِیوْمٍ لاَ رَیبَ فِیهِ إِنَّ اللَّهَ لاَ یخْلِفُ الْمِیعَادَ».(۳)

 

۱- بقره / ۲٫

۲- بقره / ۲۳٫

۳- آل عمران / ۹٫

(۷۲)

«فَکیفَ إِذَا جَمَعْنَاهُمْ لِیوْمٍ لاَ رَیبَ فِیهِ وَوُفِّیتْ کلُّ نَفْسٍ مَا کسَبَتْ وَهُمْ لاَ یظْلَمُونَ».(۱)

«اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ لَیجْمَعَنَّکمْ إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ لاَ رَیبَ فِیهِ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثا».(۲)

«قُلْ لِمَنْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ قُلْ لِلَّهِ کتَبَ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَیجْمَعَنَّکمْ إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ لاَ رَیبَ فِیهِ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لاَ یؤْمِنُونَ».(۳)

«إِنَّمَا یسْتَأْذِنُک الَّذِینَ لاَ یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الاْآَخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِی رَیبِهِمْ یتَرَدَّدُونَ».(۴)

«لاَ یزَالُ بُنْیانُهُمُ الَّذِی بَنَوْا رِیبَةً فِی قُلُوبِهِمْ إِلاَّ أَنْ تَقَطَ‌عَ قُلُوبُهُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکیمٌ».(۵)

و…….

«لا ریب» در قرآن کریم، زیاد آمده است و این خود اهمیت این واژه را می‌رساند؛ افزون بر این‌که موارد استعمالِ نفی ریب، در مورد قیامت و قرآن کریم است؛ یعنی اموری که وقوع آن توهّم بردار نیست؛ چه «قرآن کریم» که سند مکتوب است و جای هر ریبی را برداشته است و چه «قیامت» که امری لاریبی است و به حتم واقع خواهد شد. در ریب، توهّم است؛ توهّمی که با شک آمیخته است. نوع انسان‌ها با توهّم و در توهّم زندگی می‌کنند. حتی به لحاظ روان‌شناسی برخی با توهّم خودکشی می‌کنند. از ویژگی‌های قرآن کریم «لا ریب فیه» بودن است؛ هرچند ریب در انسان‌ها می‌تواند باشد: «وان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا…»، اما در این کتاب الهی هیچ توهّم و خیالاتی نیست.

همان‌گونه که ویژگی قرآن کریم «لا ریب فیه» بودن است، قرآن‌پژوهان و دانشمندان قرآنی و دینی هم باید چنین باشند و در همه کلمات خود این ویژگی را رعایت کنند و خود را به جایی برسانند که اهل اثبات مسائل به صورت مستند و علمی باشند و از سخنان خیالاتی و توهّمی پرهیز نمایند؛ به‌ویژه اگر کسی می‌خواهد در مورد قرآن کریم سخن بگوید، باید از هرگونه سخن غیریقینی پرهیز کند و چیزی بگوید که شک در آن راه نیابد.

مطالب مرتبط