نوار خارج فقه نوار شماره ۱۳۲۸ تاریخ ۱۴ / ۱۲ / ۱۳۸۹
بحثهای ظریف و باریک اما پرخیر و برکت برای جامعه
ما از ابتدای سال ۱۳۸۹ تاکنون یک بخش از سیستم حکومت دینی را بحث کرده تا به عنوان منابع مالی مسلمین در جامعه دینی و حکومت اسلامی رسیدیم سپس صحبت از اقتصاد پیش آمد و اکنون با دو عنوان کلی اقتصاد و دارایی مواجه هستیم بحثهایی که بسیار ظریف و باریک است و ان شاء الله برای جامعه ما خیررسان باشد.
اقتصاد و دارایی دو مقوله جدا از یکدیگر
اقتصاد و دارایی دو مقوله متفاوت از یکدیگر است مراد از اقتصاد همان علم اقتصاد است یعنی علم چینش ارتباطات مالی و دارایی در زندگی اما دارایی به معنای سرمایه و امکانات موجود یک فرد یا مجموعه و منطقه یا کشور است برفرض شخصی که چندین خانه یا باغ و ماشین دارد این اموال، دارایی و سرمایه او میباشد مانند شخصی که شاعر است طبع شعری در چنین شخصی سرمایه وی محسوب میشود گرچه ممکن است هیچ سوادی هم نداشته باشد و شغل او خبازی یا نجاری باشد یعنی از عروض و قافیه یا آهنگ و نت و وزن شعری چیزی نمیداند و تنها از یک سرمایه و استعداد خدادادی برخوردار است ولی کسی که شاعر نیست سرمایه شعرسرایی ندارد اما می تواند شعرشناس باشد یعنی به عروض و قافیه، نت و آهنگ و وزن شعر آگاهی و علم داشته باشد به این شخص ادیب گفته میشود چنانکه همین شخص می تواند علم اقتصاد را بیاموزد البته ممکن است شخص شاعری با فراگیری دانش ادبیات ادیب شود یعنی هم ادیب باشد و هم شاعر که هر دو مقولهای جدا از هم است یعنی جمع بین دو رشته مشکل است و به ندرت اتفاق میافتد. بنابراین ادیب بودن یعنی مکانیک بههمریزی و جمعآوری شعر ولی شاعر یعنی کسی که تا دهان باز میکند ناخودآگاه بیت بیت شعر از او جوشش مینماید در روانشناسی نیز بیان کردیم که شاعر کسی است که بالبداهه بتواند شعر بسراید نه آنکه با هزاران زحمت و با گزاردن کتابهای شعری در مقابل خود به قافیهپردازی رو آورد چنین شخصی در واقع سارق شعر است نه شاعر و در بحث مطول قسمت سرادقات شعریه یعنی شعردزدها مفصل به آن پرداخته شد.
مقصود آنکه در بحث اقتصاد و دارایی نیز چنین است ممکن است شخصی دارایی و امکانات مالی فراوانی داشته باشد اما علم اقتصاد نداند یا اینکه استاد اقتصاد است ولی هیچ دارایی و سرمایهای در اختیار ندارد که هر دوی آنها بیمار هستند.
فردی که استاد اقتصاد است اما نمیتواند نان خود را در بیاورد در واقع یک ذهنیت از اقتصاد دارد و اجیر دیگران است چراکه وی تنها توانسته از این و آن مطالبی را جمع آوری کرده، سرهمبندی کند و تحویل دهد وگرنه چه اقتصادی میتواند داشته باشد.
همچنین شخصی که امکانات و دارایی دارد اما علم اقتصاد و دانش استفاده صحیح
(۵۶)
از آن را ندارد تمامی آنها را ضایع و نفله میکند و موجب آشفتگی و به هم ریزی زندگی خود و حتی دیگران میگردد.
پس در یک جمله می توان گفت علم اقتصاد آن است که دارایی و ثروت ما را به چرخش و حرکت در آورده و آن را مصرفی و رزق ما در زندگی فردی و اجتماعی خواهد نمود.
علوم اصالی و فانتزی
علم بر دو بخش فانتزی و اصالی تقسیم میگردد. علوم فانتزی علومی است که یادگیری آن الزامی نیست و بر همه ضرورتی ندارد که به حتم این مشاغل و علوم را بیاموزند علومی همانند ریاضیات، طبیعیات، طب، مهندسی، اجتهاد، ادبیات، فقه و فلسفه از این قبیل میباشند یعنی لازم نیست تمام افراد متخصص در رشته ریاضی یا فقه باشند، زیرا در واقع این علوم بخشی ـ تخصصی هستند چراکه به فرض فردی که ریاضیدان یا فقیه نباشد ندانستن وی باعث به هم ریزی و خراب شدن آسمان نمیگردد چنانکه دانستن وی و آگاهی او بر این علوم، فانتزی است یعنی اصطلاحاتی است که خود او آن را دنبال مینماید.
علوم اصالی، علومی هستند که حقیقی و عمومی ـ تخصصی است یعنی اگر کسی فاقد آن علم باشد دنیا و آخرت ندارد زیرا پایه حرکت در نفس، در جامعه و در محیط میباشد برای نمونه علم زندگی، علم زناشویی و علم اقتصاد از علوم ریشهای هستند و مربوط به علوم فانتزی نمیگردند. امروزه در مدارس، مراکز علمی و در حوزه علمیه به فرزندان ما تمامی علوم ـ جامع المعقول و المنقول ـ آموزش داده میشود اما از علم زندگی سخنی به میان آورده نمیشود چه بسیار افرادی که دکتر، مهندس، فقیه یا پروفسور هستند اما چون نوع زندگی کردن و راه و روش آن را نمیدانند اختلافات خانوادگی و مشکلات زندگی آنان را مفلوک و بیچاره نموده است. این افراد برای چگونه زیستن باید همواره در پی این مشاور و آن مشاور باشند، اما آموزش آن در سنین بالاتر به مراتب مشکلتر از سن کودکی است چراکه نمیتوانند مسایل را خوب آموخته و ملکه خود در زندگی سازند….
علم اقتصاد؛ علم اصالی
علم اقتصاد از علوم ریشهای است که با فقدان دانش آن هیچ شخصی نمیتواند بهرهبرداری صحیح و سالم از امکانات و داراییهای خود داشته باشد و سرانجام به ناچار زندگی ساندویجی را برمیگزیند. …
باید توجه داشت علم اقتصاد تنها حکمت نظری نیست و بر همه امور و حکمت عملی نیز متفرع میگردد چرا که گفتیم ریشهای میباشد یعنی زمانی که شما توانستید آن را درست و صحیح عملی نمایید و به عمل بکشانید آنگاه مسلط بر علم اقتصاد هستید. بنابراین صرف نشستن در آکادمی و از اقتصاد سخن گفتن بدون داشتن قابلیت اجرا و کاربردی شدن نظریات نمیتوان نام عالم اقتصادی را بر شما نهاد. چراکه آنها تنها پندار و توهمات است و هنگامی نظریات شما علمی میگردد که عملی شود و در زندگی و جامعه قدرت جریان و سریان داشته باشد. از این رو در فلسفه نیز گفتیم علم زمانی علم است که قدرت در آن سیلان دارد چنانچه شخصی
(۵۷)
فاقد هر گونه قدرتی باشد اما دم از علم بزند او تنها بر خیالات و اوهام خود موجسواری میکند و بر چیزی جز یک مشت مفاهیم آگاه نیست.
البته علم اقتصاد همانند علم زندگی از علومی است که وجه عام و خاص را شامل میشود خاص آن ویژه متخصصان و عام آن را میبایست همگان اعم از کافر و مسلمان در تحصیل آن از همان اوان کودکی و تحصیلات ابتدایی کوشش نمایند. یادگیری بخش تخصصی اقتصاد مربوط به کسانی است که قصد ورود در امور اجتماعی، سیاست و یا مدیریت کلان جامعه را دارند یا همچون مجتهدین برای صدور فتوا نیازمند تسلط بر علم اقتصاد و آموزش آن میباشند. چنانکه میگوییم بر کاسب واجب است مسایل ربا را بیاموزد تا بتواند کاسبی نماید بر چنین افرادی نیز به حسب شوونات اجتماعی آنان این وجوب و حصر افزایش مییابد تا آنکه به مجتهدین برای صدور فتوا میرسد. شخص مجتهد نخست میبایست بر مسایل مالی، سرمایه، تورم و زمینههای مختلف دیگر احاطه و اشراف علمی داشته باشد و آنان را بتواند با قوت و قدرت شناسایی و محاسبه کند تا بتواند فتوای صحیح صادر نماید وگرنه تمامی امکانات عظیم مالی کشور را با فتوای ناصحیح خود نابود میسازد. به سامان نرسیدن نظام اقتصادی کشور چه در زمان حاضر و چه در زمان طاغوت و نفلهسازی سرمایههای ملی بر اثر ندانستن مسایل اقتصادی و دانش آن است از این رو لازم است هرچه بیشتر بر علم اقتصاد، سرمایهگذاری نمود و آن را به عنوان یک علم به رسمیت شناخت. علم اقتصاد، علمی وجوبی و حصری است که میبایست همچون علم زناشویی و علم زندگی از همان ابتدای طفولیت طبق حدیث شریف من المهد الی اللحد به کودک آموزش داده شود زیرا یک روزه کسی این مسایل را یاد نمیگیرد چنانکه امروزه در ورزش و فوتبال به این نتیجه رسیدهاند که میبایست از همان زمان خردسالی، پیشدبستانی و دبستانی روی کودکان کار نمود و آنها را در فوتبال پرورش داد تا خود را نشان داده و به فینال برسند.
بنابراین همان طور که هر فردی به دنبال توپ فوتبال بدود فوتبالیست نمیگردد و باید همچون دیگر رشتههای ورزشی در دورههای گوناگون تمرین و آموزش داده شود فرد اقتصاددان نیز نمیتواند از خود مسایلی را به طور من در آوردی سر هم کند و بگوید من در اقتصاد وارد هستم. فرد اقتصاددان میبایست همچون خانمی که پشت چرخ خیاطی شب و روز طرح و ایدههای گوناگون را بر پارچههای متفاوت عملی میسازد و به آن شکل میبخشد او نیز بتواند نظریهپردازی در قالبهای گوناگون و به طور عملیاتی داشته باشد و همواره در حال حرکت و تلاش باشد نه آنکه برای ارایه نظریات خود به لکنت افتد و راه چارهای برای آن نداشته باشد. در روانشناسی بیان کردیم کسانی که سخنان خود را به راحتی نمیتوانند به طرف مقابل خود تفهیم نمایند یا مشکل باطنی دارند، دلشان تنگ است و یا اینکه حرف برای خود آنان به خوبی جا نیفتاده؛ از این رو هنگام تفهیم مطلب فشار زیادی به
(۵۸)
آنان وارد میشود.
اکنون در حوزههای علمیه، در کشور و در دولت سرمایه و داراییهای بسیار زیادی موجود است اما چون تخصص چینش ارتباطات مالی در بین افراد وجود ندارد و به آنان هیچ آموزشی داده نشده است همچنان این معضل ریشهای در تمامی ارگانها باقی است. درنتیجه، مدیریت ضعیف و اداره ناسالم سیستم اقتصادی سبب گردیده تمامی سرمایهها نفله و نابود گردد. حال آنکه اقتصاد از ارکان و اصول (زندگی؟) فردی و اجتماعی است و جامعهای که اقتصاد ندارد نمیتواند سلامت داشته باشد. مردمان چنین جامعهای همواره مفلوک و بیچارهاند و نمیتوانند سعادت و دین درست را بازیابند.
رابطه مسلمانی و اقتصاد
چنانکه در مباحث پیشین بیان کردیم در روایات آمده است: «الکمال کل الکمال التفقه فی الدین و التقدیر المعیشه» امام علیه السلام طبق این روایت اصول دین را در دو چیز برمیشمرند نخست مسلمانی زندگی کردن که در اثر تفکر و تفقه دینی پدید میآید و دوم اندازهگیری داشتن و مدیریت بر نوع زندگی است که از علم اقتصاد حاصل میگردد. افزون بر آن، این دو ویژگی برای همگان کمال است و امری فراگیر است نه آنکه مختص عده ای خاص باشد. پس به عبارت دیگر میتوان گفت امام علیه السلام برای هر فرد مسلمان در این روایت نوع زندگی سالم و شیوه دینشناسی را بیان فرمودهاند. پرواضح است که مدیریت دارایی و سبک و سنگین کردن اموال ما در زندگی شخصی و خانوادگی نمیتواند بر عهده دولت باشد و به جای آنکه مشکلات خود را به این و آن منتسب کنیم میبایست به علم اقتصاد رو آوریم مشکلات اقتصادی حوزههای علمیه، مسلمانان و نظام هرگز با مقصر دانستن این و آن ناپدید و رفع نمیگردد مگر آنکه به علم اقتصاد رو آوریم. هم اکنون در حوزههای علمیه در طول سال چند کتاب اقتصادی نگاشته میشود و چند نفر در علم اقتصاد تخصص دارند؟ دارایی مسلمانان و کشور ما به نسبت ثروت جهان آیا تاکنون محاسبه و مقایسه گردیده است؟ زمانی که عالم دینی تقدیر المعیشه نداند نتیجه آن مصرفی شدن میشود و برای گرفتن دو تومان از این و سه تومان از دیگری در صف میایستد. مسلمان اگر علم اقتصاد نداند به حتم به مصرفی شدن میافتد و ورشکسته و وضعیت او به هم ریخته میشود افزون بر آن طبق حدیث شریف «من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخره اعمی» چنین شخصی آخرت خوبی نخواهد داشت و رستگار نمیگردد.
چنانکه در بحث اسماء الحسنی نیز مفصل بیان کردیم سلامت سبب سعادت میگردد. شخصی که در دنیا زندگی سالمی ندارد از سعادتمندی در آخرت محروم خواهد بود. برخی میگویند درست است ما در دنیا بدبخت و بیچارهایم اما ان شاء الله آخرت خوبی خواهیم داشتیم این سخن مزخرف و بیاساس است بنا به فرمایش
(۵۹)
امام کسی که در این دنیا فقر، فساد، فحشا دارد و از امکانات دنیایی محروم است هرگز نمیتواند به فوز و رستگاری در آخرت برسد. چه دلیلی وجود دارد که به فرد تنبل، بیحرکت، گرسنه و ناسالم در دنیا ـ با وجود این همه امکانات دنیایی ـ در آخرت رسیدگی کنند؟!
بنابراین سعادت در آخرت منوط به داشتن سلامت در دنیاست. اکنون بیش از پنجاه کشور اسلامی وجود دارد که ذخایر و امکانات بسیاری از کره زمین در اختیار مسلمین است اما متاسفانه دارایی خود را حیف و میل میکنند چون اقتصاد نمیدانند. زمانی که شما از عهده شمارش پول خود بر نمیآیید مسلم کلاه سر شما گذاشته میشود و داراییتان نابود میگردد. من کودکیام را به خاطر میآورم که دوچرخه سوار میشدم و عصرها به درس میرفتم در آن زمان موتور گازی هم تازه درآمده بود کارگری که معلوم بود از سر کار برگشته و لباسهای او همه گچی و خاکی بود ایستاده و میگفت پول خورد میخواهد من هم که آدم صاف و ساده و خوشقلبی بودم ـ چون به قولی میگفت طلبهها اولشان معلوم است گرچه آخرشان معلوم نیست اما اول آنها که معلوم است ـ ابتدا روی تنه چرخ آمدم البته زرنگ هم بودم نخست پول او را گرفته و سپس پول خورد را دادم او هم بلافاصله حرکت کرد و رفت. ولی گفتم عجب من که پول وی را گرفتم پول خورد هم به او دادم ولی چرا پول خودم دستم نیست متوجه شدم پول خودش را که در ازای پول خورد، اول داده بود بعد آن را از من گرفته دیدم بارک الله سپس به سرعت به دنبال وی حرکت کردم اما با اینکه دوچرخهسوار حرفهای بودم به او نرسیدم و او را گم کردم هرچه باشد موتور گازی تندتر میرود و نهایت پول ما را به سرقت برد.
بنده پس از این ماجرا دریافتم اینگونه نمیتوان زندگی کرد و برای کشف ماجرا سراغ شخصی که لیدر این امور بود رفتم داستان را برای او تعریف کردم که متوجه نشدم چگونه پولم را برد گفت عجب ساده هستی این که کاری ندارد بیا امتحان کنیم همین الان که حواست جمع است آن موقع حواس شما پرت بود خلاصه باز هم دیدم عجب من که الان حواسم جمع است ولی باز پول را کش رفت دریافتم که این ربط به حواس جمعی ندارد و یک علم است. من چندین سال نزد ایشان درس خواندم از قمار و شراب گرفته تا دزدی و غیره از این رو به شخصی که زمانی سراغ من آمده بود گفتم پدرجان من اول قمارباز بودم بعد آمدم طلبه شدم حالا تو میخواهی سر من کلاه بگذاری باید در پی اشخاص ساده بگردی. اکنون کتابهایی که راجع به شراب و سرقت و قمار و…نوشتهام حاصل تلاش آن زمان است و با خوندل اینها را پیدا کرده و یاد گرفتم. شخصی که این مسایل را من از او آموختم در خطه ایران مثل ایشان نداشتیم. خداوند چطور شد که اینها را نصیب ما کرد نمیدانم در علوم دیگر مثل عرفان نیز همین طور بود شاید به سبب اینکه آدم ساده و بلهی بودم این مسایل برایم پیش میآمد.
(۶۰)
همچنین شخص دیگری میگفت زمانی که در زندان بازداشت بودم افسر آنجا یک سیلی به گوشم زد من هم در یک چشم بر هم زدن ساعت او را از پشت دستش باز کردم افسر هرچه جستجو کرده بود ساعت را نیافته بود تا اینکه بالاخره به وی میگویند کار فلانی است در گوش او سیلی زدی و همان شخص آن را باز کرده است افسر با التماس نزد من آمد که ساعت را خانمم موقع عقد به من داده به وی بگویم آن را گم کردم در حالی که خودم مسؤول تجسس هستم بسیار آبروریزی است خواهش میکنم آن را به من بازگردان به افسر گفتم برو هر جا آن را گم کردی بگرد به من ربطی ندارد گفت آزادت میکنم جواب دادم: قول میدهی گفت بله گفتم این هم ساعت شما افسر پرسید: چگونه ساعت را برداشتی؟ پاسخ دادم همان لحظه که دستت به سمت گوشم رفت من ساعت را باز کردم و موقع سرعت عمل تو متوجه نشدی.
منظورم این که این امور مانند فیزیک و شیمی، علم است و ربطی به حواسپرتی یا حواسجمعی ندارد. آن شخص تخصص داشت و البته برای یادگیری این مسایل باید به او پول داده میشد و دو سال هم میبایست برایش مجانی کار کرد اما بعد از آموزش میدانستید که وقتی سر این انگشت با سر آن انگشت جفت شود مانند انبر دست به هر جا بزنید میتوانید آن را بردارید. خداوند تفاوت در اندازه انگشتان گزارده و یک بند از انگشت را کوتاه خلق کرده است؛ از این رو دستی که در جیب فرو میرود سر این انگشت با سر آن انگشت جفت نمیشود تا بتواند چیزی را بردارد و لذا نمیتوان دزدی کرد.
گذشته از آن ایشان یک ظرف وایتکس یک کیلویی را به راحتی در ماتحت خود جا میداد و این طور انسان را کارسازی میکرد یعنی چنانچه میخواست مواد را جا به جا کند در کلاه و کفش یا لباس خود نمیگذاشت تا او را لخت کنند بلکه آن را قشنگ در دل خود جا میداد و با یک نخ آن را به دندان میگرفت البته شما این مسایل را نمیخواهم یاد بگیرید و خوب نیست بیاموزید اما اینها یک علم است و ما به علوم موجود حال ان خیراًو ان شراً بیاعتنایی میکنیم از علم سحر و جادو گرفته تا رمل و اسطرلاب و یا سرقت و قمار و دیگر علوم. در قمار نیز از نوع تکان دست میتوان فهمید این قاپ الان به چه شمارهای آنجا مینشیند. …..
پس اقتصاد نیز یک علم است و باید آن را آموزش دید اما وقتی مسلمانی آن را نداشته باشد باید واویلا سر دهد چراکه اموال او را تاراج میبرند.
حوزههای علمیه متصدی اقتصاد کشور
اقتصاد اسلامی به صرف قرائت آیات و روایات اقتصادی نیست چراکه آنها تنها مدارک و منابع هستند. ما نیازمند آنیم که فرمول، سیستم و قاعدههای خاص اقتصادی از آیات و روایات استخراج گردد و مبانی، مبادی و معانی اقتصادی کشف
(۶۱)
و کاربردی و نیز دستهبندی و آماده گردد. در کشور اسلامی متصدی اقتصاد مجتهدان میباشند چراکه آنان میبایست آیات و روایات اقتصادی را شناسا گردند و قاعدههای آن را بیان دارند. همانگونه که متصدی تجارت، کسب، بیع و مکاسب محرمه هستند. برای نمونه در فقه ما با اینکه چند آیه و حدیث هم در رابطه با معاطات دیده نمیشد اما شیخ انصاری به اندازه شاهنامه فردوسی ـ که تهمتن یلی بود در سیستان من او را بکردم رستم داستان ـ آن را گسترده و بزرگ نموده است چون در این مباحث و بسیاری مسایل فقهی دیگر ـ با اینکه هیچ ماخذی برای آن در فقه دیده نمیشود ـ اندیشه شده و کار و تحقیق علمی صورت گرفته و از این رو بسط و تفصیل یافته است. اما در شرایع و همچنین در لمعه که بیش از پنجاه کتاب است و ابواب مختلفی فقهی از نماز و طهارت و غسل گرفته تا بیع و تجارت و …در آن گردآوری شده در این دو کتاب که از عمده کتابهای فقه قدیم ماست، تنها علم الاقتصاد در آن به چشم نمیخورد. البته ما چینش این دو کتاب را به هم ریختیم و کتابهای فقهی و رساله ما با سبک تمامی رسالهها که بر اساس لمعه و شرایع تالیف شده متفاوت است چون دوره فقهی به این سبک و سیاق نباید باشد.
متاسفانه اکنون حوزههای علمیه متصدی اقتصاد نمیباشند و کار اقتصادی نمیکنند. کسی که اقتصاد نمیداند به طور طبیعی کسب، بیع، و دیگر امور را که در گرو اقتصاد است نمیداند و امکانات را هدر میدهد. در جهان قدرت همواره پس از کرامت انسانی، اقتصاد حرف اول را میزند ولی ما با نداشتن اقتصاد و متصدی امور اقتصادی، با وجود امکانات فراوان هیچ قدرتی در اختیار نداریم. اکنون بودجه کشور و دارایی آن در حدی است که همچون رودخانه عظیم دجله و فرات، شتر را هم در آب آن میغلطاند اما توسعه زمینههای اقتصادی به صرف داشتن ذخایر زیرزمینی یا دارایی، بدون علم اقتصاد و بدون استفاده از قاعده و فرمول خاص آن اجرایی و کاربردی نمیشود.
امروز زیرساختارهای کشور رها گردیده و در وضعیت اسفناکی به سر میبریم. غصه دولت تنها بر این شده که چه سیاستی را به خرج دهد و از کجا فلان خوراکی را صادر یا وارد نماید تا هنگام فرا رسیدن عید نوروز شلوغی و سر و صدا ایجاد نشود و مردم توان خرید مواد غذایی مثل ماست و گوجه و میوه را داشته باشند اما حل مشکلات و معضلات فقط برای ده روز درد اصلی را دوا نمیکند و اقتصاد نیست زیرا زیرساختهای اصلی کشور دچار فرسایش شده است.
در این میان حوزههای علمیه میبایست حامی و متصدی نظام، دولت، مردم و ملت باشند، اقتصاد کشور را علما باید دستگیری و دنبال نمایند چراکه تخصص حوزههای علمیه است و در تخصص دولت و مجلس و کار آنها نیست. اقتصاد لمی است و زیرساخت پنجاه ساله نیاز دارد در حالی که ما هرگز دولت و مجلس پنجاه ساله نداشتهایم ولی مکرر میگوییم دولت و کشور آن را فاسد و خراب کرده است
(۶۲)
اصلاح اقتصاد کشور و شیوه مصرف دارایی کشور باید در دست حوزههای علمیه باشد و حوزههای علمیه باید در این زمینه پاسخگو باشند. ما به جای آموختن علم اقتصاد و به کارگیری آن، انگلیس و آمریکا را مقصر میدانیم در حالی که خودمان کمکاری و کوتاهی میکنیم. نخست ما باید مقتضی را ثابت نماییم و بعد بگوییم مانعتراشی میکنند. اکنون اقتصاد ما سیستم ندارد و مقتضی ما سرشار از اشکال است ولی ما هرجا را خراب میکنیم میگوییم فلان گروه نمیگذارند کار انجام شود. امروز در حوزه علمیه چند نفر علم اقتصاد تدریس مینمایند؟ چند کتاب اقتصادی در حوزه نوشته شده است؟ و یا چه تعداد کتاب در بحث اقتصاد، جایزه کتاب سال حوزه علمیه را دریافت نمودهاند؟ در رسالههای علمیه چرا مبحث اقتصادی وجود ندارد؟ چون در اصل چنین اشخاصی این کاره نیستند و به همین خاطر مرتب میگویند از حرفهای دنیایی کنارهگیری کنید و تنها از آخرت و قیامت سخن بگویید. اینجاست که به مردم و دولت ضرر و زیان وارد میشود و افزون بر آن تضعیف نظام را موجب میگردند…..
حتی مباحث و کارهای اقتصادی مربوط به دانشگاهها و دانشجویان نیز نمیگردد چون در چنین مراکزی فقه و قرآن تدریس نمیشود بلکه چنین مباحثی وظیفه حوزههای علمیه و مجتهدان است که مسایل اقتصادی را از فقه و قرآن کریم استخراج نموده، آموزش دهند و فتوا صادر نمایند سپس آن را رشد داده و کاربردی نمایند.
ریشه عقبماندگی و فقر مسلمانان
متاسفانه در جهان اسلام بر سر مسلمانان مکرر نهیب زدند که ترک دنیا کنید و پشت پا به دنیا بزنید، دنیاداری خوب نیست و ثروت و سرمایه تنها زیبنده اهل دنیاست. ریشه بدبختی و فقر امروز مسلمانان را باید در این سخنان یافت که دیگر دارایی و امکانات به تاراج رفته آنان قابل جمع و کنترل نیست. مسلمین در هر نقطه دنیا گرسنه و مفلوک ماندهاند و این استعمارگرانند که بر سر اموال آنان ریخته، میخورند و به چپاول میبرند. امروز در دنیا بیش از پنجاه کشور اسلامی وجود دارد اما پول آنان در دست کشورهای غربی و آمریکا در حال گردش و چرخش است. چنانچه کشورهای اسلامی بخواهند تکانی به خود داده و حرکتی نمایند به سرعت تمامی دارایی مسلمین را بلوکه کرده و دیگر باز نمیگردانند. در کشور خودمان نیز بسیاری از امکانات و پولهایمان در بانکهای خارج از کشور بلوکه شده و بازپس داده نمیشود. کیلو کیلو پول را گاه صبح برده، شب میآورند و یا به عکس شب میبرند و صبح بر میگردانند و متاسفانه باید گفت در اصل ما بانک نداریم گرچه در این اواخر برای خود بانکهای مخفی ایجاد نمودند تا نتوانند پولها را ببرند و فقط پول آورده شود اما اگر فرد زیرک و رندی به همه آن دستبرد زد آن وقت چه میکنید.
در گذشته هرگاه حرکت و تکانی در بین مسلمانان به خود میدادیم میگفتند کار شما
(۶۳)
رباست و مرتکب فعل حرام شدید شما خبیث و ملعون هستید امروز هر کاری انجام داده میشود میگویند مضاربه میباشد و همه آنها حلال گردیده است. یعنی در اثر نداشتن اقتصاد روزی گفته میشود همه افعال حرام است و روز دیگر میگویند تمامی آنها حلال میباشد. ما نیز چون میدانیم اقتصاد وجود ندارد میگوییم همه حلال است. وقتی اقتصادی در کار نیست سخن گفتن از حرام و حلال مهمل است اکنون مرتب دم از حرام و حلال میزنند و همه چیز حتی موسیقی را حرام میکنند در حالی که شما نخست میبایست تنفستان و این نان و رزقی را که میخورید چکاب نموده و ببینید حلال است یا حرام؟ ابتدا باید دارایی و امکانات خود را تست نموده و ببینید چگونه آن را دور داده و به حرکت یا سامان میرسانید و البته دسترسی به این امور حاصل نمیشود مگر از طریق آشنایی و آگاهی به علم اقتصاد.
متاسفانه امروز مشاهده میکنید که زیربناهای اقتصادی کشور با وجود امکانات طبیعی فراوان همه فسیل گردیده چون ما فراگیری علم اقتصاد را واجب ننمودیم و آن را در مراکز علمی ـ چه مدارس و چه حوزه علمیه ـ آموزش نداده و و در جهت توسعه و رواج آن کوچکترین قدم را برنداشتیم. در حقیقت سرآغاز معضلات اقتصادی کشور را باید از حوزههای علمیه دانست نه از دولت و مجلس. شخصی که پنجاه سال در حوزه علمیه فقه تدریس نموده اما نمیداند اقتصاد چیست چنین فردی چه درک و فهمی از زندگی میتواند داشته باشد و یا عالمی که میگوید به اقتصاد علم دارم اما در اداره زندگی خود ناتوان است. گرچه همواره گفته میشود انگشتان دست سارقان را قطع نمایید اما من به لطیفه میگویم انگشتان دست چنین افرادی را که نمیدانند چگونه اقتصادشان را اجرا کنند میبایست قطع نمود.
فاجعه جهانی اقتصاد
هم اکنون فاجعهای در دنیا در حال وقوع است که اساس آن بر پایه اقتصاد میباشد. چراکه دو کارتل اقتصادی جهان با شکست مواجه شدهاند و اقتصاد دنیا در حال به هم ریزی و فروپاشی است. کاپیتالیسم یا سرمایهداری نوعی نظام اقتصادی است که پایه آن تنها بر محور سودجویی و سودبری میچرخد و بقیه را هرگز جزو حساب نمیآورد در نتیجه متضرر شدن و نابودی دیگران اهمیتی برای او ندارد.
در نظام سرمایهداری سودجویی از هر طریق ممکن حتی کلیهفروشی و مقعدفروشی صورت میپذیرد. در کشورهای پیشرفته غربی به وفور انسانها را چه با رضایت و چه بدون رضایت کشته و اعضای بدن آنان را قطعه قطعه میگردانند و به فروش میرسانند البته ایران ما به حمد الهی هنوز در این جهات پیشرفته نشده گرچه برخی را نیز از کشور ما به بیرون از مرزها برده و در آنجا استرلیزه؟ مینمایند و به فروش میرسانند.
اما اساس مکتب سوسیالیست نفی مالکیت و اقتصاد مردمی گردید یعنی آنها تنها به
(۶۴)
دولت مالکی و اقتصاد دولتی میاندیشیدند و با فطرت درافتادند. دارایی و اموال در این مکتب ویژه عدهای خاص بود و آنان هر آنچه را که میلشان کشیده و دلشان طلب مینمود به راحتی برداشته و بهره میبردند. این افراد، مردم را رعیت و عبید خود میپنداشتند و از آنان بسان حیوانات بیگاری میکشیدند.
امروز شاهد آن هستیم که این دو مکتب بر اثر پایه نادرست خود به شکست انجامید. نخست از شوروی که از هم فروپاشید و سپس دنیای غرب و آمریکا که اقتصاد آنان نیز فلج گردیده است. آمریکا با آنکه هشتاد درصد طلای جهان را داراست در اقتصاد خود ورشکست شد چون موضوع اقتصاد کشورش بر عنوان سودجویی است و تا زمانی که موضوع، نادرست و خراب باشد به قطع در زمینه نیز خرابی و رفوزگی اتفاق میافتد.
امروز صبح اعلام نمودند در آمریکا دوباره جنجال و سر و صدا برخاسته است این شلوغی در اصل در اثر کمبودات مالی است. آمریکاییها در بخشهای مختلف اداری حتی نیروی پلیس را هم کم کرده بودند سپس در کوتاهترین مدت آمار قتل و کشتار در جامعه آنان افزایش یافته و صدای اعتراض برخاسته که چرا نیروی پلیس را تقلیل دادهاید و اکنون مسوولیت کشتههای ما با کیست؟
در گذشته میگفتند مرگ فقرا و ننگ بزرگان صدا ندارد یعنی چنانچه فقیری از دنیا رخت برمیبست حتی ممکن بود جنازه وی در منزلش بو بگیرد اما کسی متوجه نشود و دیگر اینکه میگفتند ننگ بزرگان نیز خاموش و بیصداست. شلوغیها و جنجالهای آمریکا نیز از دسته ننگ بزرگان است که شلوغی آن هیچ اشکالی ندارد. در حالی که شلوغی حاکی از آن است که کارد به استخوان عدهای رسیده و مخصوص اینجا و آن مکان نیست و باید دید وضعیت از چه قرار است.
سرمایه اقتصادی آمریکا ظرف هشت سالی که جنگ بین ایران و عراق برقرار بود برابر با چند دهه شد. البته گرچه آن پیر دیر میفرمود جنگ نعمت است اما من میگویم اگر این سرمایه اقتصادی جنگی وارد اقتصاد آمریکا نمیشد آمریکا الان کجا میتوانست باشد. چنانچه این سرمایه داخل سیستم اقتصادی این کشور نمیگردید آمریکا درمانده و به هم خورده (از هم فروپاشیده؟) بود. آنها در حقیقت با جنگی که به پا کردند، کاسبی نمودند با مطالعه و بررسی خرید و فروش تسلیحات جنگی کشورهای مختلف و اسلامی از کشور آمریکا میتوان دریافت که کارتلهای جنگی آنان تا چه میزان توانستند از سود و رشوه فروش تسلیحات جنگی بهره برند در مدت هشت ساله جنگ بین ایران و عراق بوش رئیس جمهور آن زمان به تنهایی به اندازه چند دوره روسای جمهور آمریکا درآمد کسب نمود. در واقع چنانچه بخواهیم جنگ جهانی سوم را رقم بزنیم باید گفت چنین جنگی با توپ و تانک و بمب کارساز نیست بلکه با اقتصاد و سرمایه به وقوع میپیوندد. پس واجب است که به حقیقت نه به فیلم و بازی در پی تحصیل علم اقتصاد باشیم و
(۶۵)
زیرساختهای کشور را بر مبنای اقتصاد اسلامی بنا نماییم. ان شاء الله ما در دو سال آینده این علم را بیان مینماییم. چراکه اقتصاد میبایست از کتاب و سنت برگرفته شود نه از کتابهای دانشگاهی که واردات نظام اقتصادی سوسیالیسم و کاپیتالیسم میباشد و افزون بر آن، تمامی نظریات آنها باطل و کهنه هم گردیده است.
موضوع اقتصاد اسلامی
موضوع اقتصاد اسلام همانند موضوعات اقتصادی دو مکتب سوسیالیسم و کاپیتالیسم نمیباشد بلکه چیزی میان این دو موضوع است. همانگونه که در بحث جبر و اختیار امام علیه السلام فرمودند لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین یعنی آدمی نه مجبور است و نه مختار بلکه امری بین این دو را داراست. امام در آن زمان این موضوع را سربسته و با اجمال بیان فرمودهاند و ما بحث را این چنین تفصیل دادیم که مراد، اشاعه عمل است یعنی اعمال و کردار ما به طور مشاعی و جمعی محاسبه میگردد زیرا هیچکس به تنهایی نمیتواند حرکتی داشته باشد و همه با هم در حال حرکت و تلاش هستند چنانچه آیه شریفه میفرماید لیروا اعمالهم یعنی همه با هم به مشاهده اعمال میپردازند و محاسبه عمل فردی و تک تک وجود ندارد. بنابراین جزای اعمال در روز قیامت امت به امت و ملت به ملت است و هرکس عقیدهای جز این داشته باشد در اوهام و خیالات خود به سر میبرد.
بنابراین موضوع اقتصاد اسلامی نیز بر حول همین دو گروه کاپیتال و سوسیال تعریف میگردد و سیستم آن بین دولت و مردم سنجیده، توزیع و ترسیم میگردد اما متاسفانه اکنون گاه آن را دولتی نموده و گاه آن را مردمی میسازند و همواره با شکست مواجه میشوند.
سیستم ساندویجی و شیر یارانهای
چنانچه حوزهها و مجتهدین اقتصاد اسلامی را درست شناسایی نموده و زیرساختهای آن را بر مبنای اقتصاد اسلامی ترسیم نمایند هرگز کار بدین جا نمیرسد که دولت بخواهد یارانه و پول در بین مردم توزیع کرده یا به عبارت دیگر سیستم ساندویجی را به مردم تحمیل کند.
مادری که شاغل است و وقت کافی برای آشپزی در منزل ندارد به جای تغذیه مناسب، مقوی و سالم، پول در اختیار فرزندان خود قرار میدهد تا هنگام بازگشت از مدرسه شکم خود را با ساندویج و خوراکیهای ناسالم و مضر سیر نمایند. از این رو مادران شاغل نباید همچون پدران هشت ساعت خود را در بیرون از منزل کار کنند. در کتاب زن هم مفصل بیان نمودیم که شغل مادران باید به صورت پارهوقت و نیمهوقت باشد تا بتوانند دو ساعت زودتر از فرزندان خود به منزل بازگردند درنتیجه فرصت کافی برای آشپزی و تهیه غذای مناسب را دارند و همچنین با روحیه شاد و اخلاق خوش به تربیت صحیح فرزندان، شوهرداری و خانهداری میپردازند.
(۶۶)
اکنون دارایی کشور ما به صورت ساندویجی مصرف میشود و بحث بر سر این است که شیر یارانهای در بین مردم توزیع گردد ولی غافلند که با دادن این پول بسیاری پاکت شیر خریداری نخواهند کرد. برخی با این پول سراغ تریاک و هروئین میروند و برخی با چشمهمچشمی به دنبال مد روز و خرید این لباس و آن لباس میگردند و یا آنکه پول عقبافتاده آب و برق و…را میپردازند. و سرانجام عوارض عدم مصرف شیر از جمله پوکی استخوان و ضعف مزاج و…در بین افراد کشور شیوع مییابد و مضرات دیگر آن دامنگیر دولت میشود…..
بنده سابق به برخی از اشخاصی که بهفرض پسته بدهکار بودند میگفتم خود پسته را بدهید پول آن فایدهای ندارد. من گونی پسته را پنهان میکردم و به هر طلبهای یک کیلو میدادم چون اگر پولش را میدادیم این طلبه با آن پسته نمیخرید و صرف امورات دیگر میکرد و همسر و فرزند او نمیدانستند پسته گرد است یا دراز.
بنابراین سیستم ساندویجی باید در کشور برچیده شود و خود ماده غذایی به شیوه صحیح توزیع گردد و آنگاه است که برای گرفتن آن حتی در صف میایستند. بنده اعلام میکنم در سطح دنیا حتی در کشورهای پیشرفته اگر دارایی و بودجه کشور به شکل ساندویجی بین مردم توزیع گردد اشتباه است. اقتصاد میگوید بودجه میبایست در رگ و پی جامعه و ملت تزریق گردد تا بتواند همواره رشد، بالندگی و حرکت داشته باشد.
عدم تفاوت قیمت سکه قدیم و جدید
نابودی منابع طبیعی ایران همچون جنگلها، مراتع و دریاچهها تا رکود و از هم پاشی و بههمریزی منابع غیر طبیعی مانند تعطیلی کارخانجات و…همه و همه ناشی از عدم اقتصاد در کشور است.
پس از انقلاب به جای سکههای طاغوتی سکه جدید به نام آقاي خميني و سکه بهار آزادی زده شد اما بر اثر ناتوانی در اداره اقتصاد کشور نمیتوانند قیمت آن را در دنیا بالا بیاورند و بازار سکه را هم به رکود کشاندند و ای کاش چنین سکهای زده نمیشد. امروز سکه جدید و قدیم تفاوت قیمت ندارد و عیار طلای آن هیچ فرقی ننموده است حتی ممکن است قیمت سکه شمر و طاغوتیان هم بالاتر از سکه امام حسین (علیه السلام) باشد چون آنها اقتصادشان را کوک میکنند و به علم اقتصاد اهمیت دادهاند. اگر در کشور ما نیز علم اقتصاد جایگاه ویژه و اهمیت خاص خود را پیدا میکرد میتوانست در مقابل نفوذ بیگانگان آنتیتز داشته باشد و بازار طلا و سکه را از رکود بیرون آورده و قیمت سکه جدید خود را نیز بالا آورد.
(۶۷)