نقل است که همسر ابومسلم خراسانی بر اسب نشست و مسیری را پیمود تا خود را از ایران به ابومسلم برساند.
ابومسلم چنان غیرت آتشینی داشت که آن اسب را کشت و زینش را به آتش کشید تا کسی بر آن اسب و زین که زنش نشسته بود، ننشیند. همچنین او قدغن کرده بود که چشم مردی بر زنش باز نشود. من کودک بودم و در شهر تهران سکونت داشتیم. روزی با اتومبیل از منطقه کلانتری به سمت پایین شهر میآمدیم. در آن زمان، به تازگی لباس مینیژوب مد شده بود. در آن منطقه حدود سی تا پنجاه نفر از دختران، در حالی که بر موتورها سوار بودند و لباس مینی به تن داشتند، در خیابان حرکت میکردند و رژه میرفتند. من داستان ابومسلم را شنیده بودم و به همراهان گفتم: آی ابومسلم خراسانی! به این زمان سفر کن و دختران بیحجاب را ببین که در خیابان رجز میخوانند و بر موتور سوار میشوند. ابومسلم مدتی امیر لشکر و حاکم بر بخشی از بلاد مسلمانان بود و سلایق خود را اجرا میکرد. در زمان طاغوت، چنین زنانی به احکام اسلام توجهی نداشتند. این دو رویکرد، هیچ کدام ربطی به دین ندارد. یکی افراط است و دیگری تفریط در مسأله زنان. البته ابومسلم خراسانی از جوانمردان بالیاقت و از امیران باکفایت روزگار بوده است. با این حال، چنین موضع و برخوردی در برابر مسأله زنان داشته است. اینان با ساختههای افکار و ذهنیات شخصی خود زندگی میکردهاند نه با احکام دینی.