حضور حاضر و غایب
نوشتار حاضر شرحی است اندک از ماجرایی بزرگ که حال عظیم اساتید و چهرههایی را بیان میدارد که هر یک به نوعی در ما تأثیرگذار بودهاند؛ بزرگانی که در دورهٔ نخستین عمر از کودکی تا جوانی به خود دیده و از هر یک به فراخور مقام آنان و حال خود بهرهای بردهام. هر یک از آن سروران از خصوصیات ممتازی برخوردار بودهاند، و تأثیرگذاری برخی از آنان بر این حقیر، ویژه بوده است.
شناسنامه
سرشناسه | : | نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷ - |
عنوان و نام پديدآور | : | حضور حاضر و غایب/ نکونام. |
مشخصات نشر | : | تهران : انتشارات صبح فردا،۱۳۹۳. |
مشخصات ظاهری | : | ۲۴۰ ص. |
شابک | : | ۲۵۰۰۰۰ ریال: ۹۷۸-۶۰۰-۶۴۳۵-۱۲-۱ |
وضعیت فهرست نویسی | : | فیپا |
يادداشت | : | چاپ قبلی:ظهور شفق، ۱۳۸۶. |
يادداشت | : | چاپ دوم. |
یادداشت | : | کتابنامه به صورت زیرنویس. |
موضوع | : | نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷ – — خاطرات |
موضوع | : | مجتهدان و علما — ایران — سرگذشتنامه |
رده بندی کنگره | : | BP۵۵/۳/ن۸آ۳ ۱۳۹۳ |
رده بندی دیویی | : | ۲۹۷/۹۹۸ |
شماره کتابشناسی ملی | : | ۳۶۸۴۶۸۳ |
(۳)
فهرست مطالب
پیشگفتار··· ۱۳
همراهی حضرت موسی و خضر علیهماالسلام ··· ۱۴
پاسخ به عهدشکنی موسی ۱۶
ملاک پیروی ۱۹
حضور حاضر و غایب··· ۲۰
فصل نخست
دوران کودکی
سرآغاز سلوک ۲۷
سرآمد··· ۲۷
اولین استاد··· ۲۷
اوّلین پیآمد مدرسه··· ۲۹
اولین زاغ چشم··· ۳۰
آموزگار عرب زبان··· ۳۰
سادهای بیریا··· ۳۱
رشادت و مردی ۳۲
(۴)
متانت و زیرکی ۳۲
تیزچشمی باریکبین··· ۳۲
معلم ورزش··· ۳۳
درس آزادی ۳۳
عشق به استاد··· ۳۴
مربی ایثار··· ۳۴
استاد ریاضی ۳۵
مسجد و مدرسه··· ۳۵
نخستین مربی سلوک ۳۶
شبی از شبها··· ۳۸
فصل دوم
دورهٔ نوجوانی
دورهٔ شور و غرور··· ۴۳
دبیرستان··· ۴۳
استادی ماهر در کجیها··· ۴۴
روزی در گورستان··· ۴۶
شعر و غزل··· ۴۹
گورستان··· ۴۹
متخلّفی بیآلایش··· ۵۲
وارستهای محجوب··· ۵۳
واصلی کتوم··· ۵۳
سیدی زیرک ۵۴
صاحب کسوتی خوش مشرب··· ۵۴
(۵)
پختهای بیپیرایه··· ۵۵
خوشهچین··· ۵۶
روحیهای پرخاشگر··· ۵۷
استادی در کفر··· ۵۹
زیبا چهرهای استاد··· ۶۲
مهارت ظهور و اظهار··· ۶۸
زرنگتر از زرنگ··· ۷۰
یکپارچه کمال و تعبّد··· ۷۱
خلف صالح··· ۷۳
سادهای بینهاد··· ۷۳
مهرهای دگم··· ۷۴
برادری ناکام··· ۷۵
متعبّدی شوخ··· ۷۵
فصل سوم
دورهای بس مهم
در محضر چهرههایی قدسی ۷۹
استادی بسیار بزرگ··· ۸۰
تقدّس و تعبّد··· ۸۲
سالکی بیخانمان··· ۸۳
عالمی توانا و پیری زنده دل··· ۸۵
هشامی برجسته··· ۸۷
صالحی در سجّاده··· ۸۸
چهرهای از غیرت و قدس··· ۹۱
تابعی بحق··· ۹۲
(۶)
اهل باطن··· ۹۲
رنجی ماندنی ۹۳
شیرین استادی دوست داشتنی ۹۵
فصل چهارم
دوران جوانی و چهرههایی بس بزرگ
در محضر چهرههایی بس بزرگ و توانا··· ۱۰۱
ارسطو و سقراطی مجسّم··· ۱۰۱
جامعی کمنظیر··· ۱۰۶
مرشدی وارسته و عارفی سینهچاک ۱۰۹
آشنایی صدیقی از اهل طریق··· ۱۱۵
خانقاه و اهل آن··· ۱۱۶
طبیبی حاذق و مؤمنی وارسته··· ۱۱۸
سالکی دلسوخته··· ۱۲۰
بُعِثْت لأُتِمّمَ مکارم الأخلاق··· ۱۲۱
غرض··· ۱۲۲
سالکی چهرهپرست··· ۱۲۴
چهرهای ناکام··· ۱۲۶
چشمی تند و تیز··· ۱۲۸
دورهای پر فراز و نشیب··· ۱۳۰
گواه نخست··· ۱۳۱
گواهی دیگر··· ۱۳۵
رانندگی ۱۳۶
ورزش··· ۱۳۷
گود زورخانه··· ۱۳۸
(۷)
گنج و ترس··· ۱۳۸
اتّفاق··· ۱۳۹
پایان سیر دوم··· ۱۴۰
فصل پنجم
زمان تفصیل و تحقیق صورتها
دورهٔ عشق و ثبات··· ۱۴۵
دورهٔ سوم··· ۱۴۵
بیشتر از آنچه بود··· ۱۴۸
سالمی ساده··· ۱۴۹
صاحب فریاد··· ۱۵۰
عالمی به حق وارسته··· ۱۵۰
حضوری کمتر از یک ساعت··· ۱۵۱
ماجرایی شنیدنی ۱۵۳
عالمی کوشا و مؤمنی وارسته··· ۱۵۳
نتیجهگیری ۱۵۴
عالمی مقدس و بیعنوان··· ۱۵۷
زرنگی زیرکنما··· ۱۵۸
مجتهدی متتبع··· ۱۵۹
فاضلی توانا··· ۱۶۰
فاضلی صوری ۱۶۰
چهرهای کوشا و منفعل··· ۱۶۲
چهرههایی از اهل راه··· ۱۶۴
در این دیار··· ۱۶۷
(۸)
بیادعایی پرمحتوا··· ۱۶۹
حضوری محدود··· ۱۷۰
دلی در گرو دنیا··· ۱۷۱
کاسب کاری با کمال··· ۱۷۱
سادهدلی مؤمن··· ۱۷۱
النقّال کالبقّال··· ۱۷۲
فاضلی وارسته··· ۱۷۲
دردمندی بیآزار··· ۱۷۳
دقیقی پرتلاش··· ۱۷۵
واصلی سالم··· ۱۷۶
منجمی بیعنوان··· ۱۷۷
فارغی پرشور··· ۱۷۹
چهرهای دور از دیار··· ۱۷۹
صورتی از معنا··· ۱۸۱
متفکری نجیب··· ۱۸۱
رزق دور و نزدیک ۱۸۲
نوع منحصر به فرد··· ۱۸۳
عارفی سینهچاک ۱۸۵
مگو و مپرس··· ۱۸۸
حکیمی جامع و رندی بیآلایش··· ۱۹۱
نجیبی معقول و عالمی متوسط··· ۱۹۵
زیرکی کارکشته و فاقدی طرّار··· ۱۹۶
سالمندترین چهرهٔ دیانت و سیاست··· ۱۹۷
مظهری تمام از فقه و عدالت··· ۱۹۸
(۹)
فقیهی وارسته و انسانی شایسته··· ۱۹۹
فقیهی با سلامت و ساده دلی صافی ۲۰۰
مجتهدی معتقد به ولایت··· ۲۰۱
مجتهدی بنام··· ۲۰۲
جامعی از اهل ولایت··· ۲۰۳
عالمی متروک و مدعی ۲۰۴
فقیهی صالح و مجتهدی با ولایت··· ۲۰۴
مجتهدی دقیق و کارکشته··· ۲۰۵
جامعی کامل و وارستهای فارغ··· ۲۰۶
مجتهدی متخلق به کمالات انسانی ۲۰۸
آخرین حضور··· ۲۱۰
فصل ششم
استادان صاحب کتاب
بوستان اندیشه··· ۲۱۵
نابغهای بیاستاد··· ۲۱۶
عنصر علم و درایت··· ۲۱۷
سه اسطورهٔ تاریخ، علم و تمدن··· ۲۱۸
صدرنشین حکمت··· ۲۱۹
یکهتاز عرفان··· ۲۲۰
شاگردی پختهتر از استاد··· ۲۲۰
مؤسّس اصول و فقه منطقی ۲۲۱
صاحبان اصول پنجگانه··· ۲۲۱
اکابر و اعاظم··· ۲۲۲
(۱۰)
حضوری از دور··· ۲۲۲
زوایای روحم··· ۲۲۳
پدر··· ۲۲۳
قرآن مجید و حضرات چهارده معصوم علیهمالسلام ··· ۲۲۴
خلوت و تنهایی ۲۲۶
شب و تاریکی ۲۲۶
مجموعهای از یک حقیقت··· ۲۲۷
کفر و طغیان··· ۲۲۹
توفیق الهی ۲۳۰
آشنایی با همهٔ اقشار جامعه··· ۲۳۱
جامعه و مردم··· ۲۳۳
فقر و فنا··· ۲۳۴
توفیق الهی ۲۳۵
گروه عیاران··· ۲۳۶
درستیها و بزرگیها··· ۲۳۸
زمینههای عشقی ۲۳۹
عشق··· ۲۳۹
خلاصهای گویا و خموش··· ۲۴۰
(۱۱)
پیشگفتار
سیرهٔ راهیافتگان به حقیقت و واصلان به حق همواره این بوده است که به تابعان خویش سفارش مینمودهاند که سالک با ایمان برای رسیدن به حق، به دستگیری استاد راهنما و ارشاد مربی توانا نیاز دارد و این امر، تنها با توفیق ربوبی و تأیید الهی تأمین میشود. حضرت حق با عنایت ربانی و لطف ویژهٔ خود، بندهٔ مؤمن خویش را از داشتن چنین موهبتی بهرهمند میسازد.
حاجت به مربی الهی بهگونهای است که در روایت آمده است: «هَلَک مَنْ لَیسَ لَهُ حَکیم یرْشِدُه؛(۱) هر کس از داشتن مربی فرزانهای بیبهره باشد، در ورطهٔ نابودی قرار گرفته است».
مرشد کامل و پیر مکمّل کسی است که از تأییدات الهی برخوردار و از حکمت نظری و عملی بهرهای فراوان برده و مؤدب به آداب شریعت
۱ـ بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۵۹٫
(۱۲)
بیپیرایه و خو کرده به اخلاق صمدانی و ثابت قدم در بهرهگیری از خرد باشد که اگر توفیقْ رفیق سالکی گردد و به چنین مربی شایستهای با چنین زمینههایی دست یابد، باید همراهی و پیروی او را غنیمت شمرد و لحظهای از آن غفلت ننماید و کوتاهی نورزد.
همراهی حضرت موسی و خضر علیهماالسلام
ماجرای حضرت موسی و خضر علیهماالسلام که در سورهٔ کهف آمده،بهترین گواه درستی این حقیقت است که در اینجا تنها به اشاره و تحت سه فراز از آن یاد میشود:
نخست. با اینکه حضرت موسی علیهالسلام ، خود از پیامبران صاحب عزم بنیاسراییل و دارای ید بیضاست، هیچگاه خود را از مربی الهی بینیاز نمیداند و از این رو، هنگامی که از سوی خداوند دستور یافت نزد کسی رود که او را از دانشهایی که موسی از آن بیبهره است بیاموزد، از جان و دل پذیرفت و با اشتیاق هرچه بیشتر، به دنبال نشانیهایی که حق تعالی به او داده بود به راه افتاد تا جایی که رو به همراه خود میگوید: «لا أَبْرَحُ حَتّی أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَینِ أَو أَمْضِی حُقبا؛(۱) دست از طلب بر ندارم تا به «مجمع البحرین» برسم؛ هرچند قرنها عمر در طلب بگذرانم».
دوم. حق تعالی، معلم الهی موسی علیهالسلام را چنین معرفی میکند: «فَوَجَدا
۱ـ کهف / ۶۰٫
(۱۳)
عَبْدا مِنْ عِبادِنا آتَیناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمناهُ مِنْ لَدُنّا عِلْما(۱)؛ در آنجا بندهای از بندگان ما را یافتند که به وی از نزد خود رحمت و دانشی داده بودیم».
آیهٔ شریفه، به دو ویژگی مهم معلم الهی اشاره دارد: یکی بندگی او که همان مقام فنا و بقای حقانی است، و دو دیگر این که حضرت خضر، عالمی ربانی است که علوم او لدنی میباشد؛ نه از پیش خود یا دیگری چیزی دارد و نه علم او مانند اختراعات و بدعتهای نفسانی است و نه از مقولهٔ پیرایهها و بیراهههای شیطانی میباشد؛ چنانکه حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام فرمودهاند: «وَ لا عِلْمَ إلاّ مِنْ عالِمَ ربّانی(۲)؛ علوم الهی جز از عالم ربانی به دست نمیآید».
سوم. از بیان حضرت موسی علیهالسلام که به مربی الهی خود؛ حضرت خضر علیهالسلام میفرماید: «قالَ موسی: هَلْ أَتَّبِعُک عَلی أَنْ تُعَلِّمَنِ ممّا عُلِّمْتَ رُشْدا(۳)؛ موسی به او گفت: آیا اگر من از شما پیروی نمایم و خدمت شماکنم، از علم لدنی خود برای رشد و شکوفاییام به من خواهید آموخت؟» و نیز از این بیان که میفرماید: «قالَ سَتَجِدنی إنْ شاءَ اللّه صابرا، وَلا أَعصی لَک أَمْرا(۴)؛ موسی گفت: بهخواست خدا مرا بردبار خواهی یافت و هرگز در هیچ کاری با تو سر ناسازگاری نخواهم داشت»، استفاده میشود که مخالفت نکردن، پیروی و همراهی با عالم ربانی از مهمترین شرطها و لوازم سلوک است و از این که
۱ـ کهف / ۶۵٫
۲ـ تحفالعقول، ص۳۸۷٫
۳ـ کهف / ۶۶٫
۴ـ کهف / ۶۹٫
(۱۴)
جناب خضر علیهالسلام خطاب به موسی میفرماید: «قالَ فَأِنِ اتَّبَعْتَنی فلا تسأَلنی عَنْ شَیء حتّی أُحْدِثَ لَک مِنْهُ ذِکرا(۱)؛ پس اگر پیرو من شدی، از هر کاری که انجام میدهم پرسش مکن تا هنگامی که من، خود تو را از راز آن آگاه سازم»، به دست میآید که اطاعت و پیروی از عالم ربانی و معلم الهی و همچنین صبر و استقامت سالک، مطابق حکمت و مصلحت والای الهی است که روندهٔ راه حق، از آن ناگزیر است؛ زیرا اولیای الهی، فانی در حق و دارای مقام بندگی هستند و کارهای آنان هیچگاه بدون اذن الهی صورت نمیپذیرد.
پاسخ به عهدشکنی موسی
در اینجا پرسشی پیش میآید و آن این است که حضرت موسی علیهالسلام با جناب خضر علیهالسلام پیمان بسته بود که تا پایان راه از او پیروی کند: «وَلا أَعْصی أَمْرا»(۲) و در برابر او هرگز نافرمانی نداشته باشد، پس چرا بر خلاف عهد و پیمان و قولی که داده بود رفتار نمود، با این که وفای به عهد در شریعت حضرت موسی علیهالسلام واجب بود، گذشته از این که پیامبران الهی باید از هرگونه خطا و لغزش بهدور و از عصمت ویژهٔ الهی برخوردار باشند؛ در حالی که حضرت موسی علیهالسلام در هر سه مرحله که جناب خضر علیهالسلام را همراهی کرد، به خطا و لغزش دچار گردید؟
پاسخ این پرسش به اختصار این است که حضرت موسی ـ عَلی نَبینا و آلِهِ
۱ـ کهف / ۷۰٫
۲ـ کهف / ۶۹٫
(۱۵)
وَ عَلَیهِ السَّلام ـ از پیامبران بزرگ و صاحب عزم الهی میباشد و صاحب شریعت و دارای مقام عصمت است و چنان فانی در اطاعت و بندگی حضرت حق است که نمیتواند شاهد دیدن رفتاری خلاف ظواهر شریعتی که مأمور ابلاغ آن است باشد؛ بهویژه که مخالفت با «ما أنزل اللّه» از مردی الهی، مانند خضر علیهالسلام انجام گیرد که حضرت حق، دستور آموزش موسی علیهالسلام و رساندن دانشها و حقایق ربوبی را به او واگذار نموده است. از این رو، اعتراض موسی علیهالسلام از روی اطاعت و بندگی خدا صورت گرفته است و هیچگونه منافاتی با شریعت و عصمت او ندارد؛ چرا که سوراخ نمودن کشتی دیگران که خطرات جانی و مالی انسانهای به ظاهر بیگناه را نیز در پی دارد و نیز آدمکشی و کار بدون مزد و پاداش، آن هم برای مردمی که حرمت میهمان را پاس نمیدارند و آنها را با حال گرسنگی از خود راندهاند کاری است بسیار ناپسند که با هیچ ملاک شرعی و عقلی و فطرت سلیم انسانی سازگار و توجیهبردار نیست و موسی علیهالسلام نمیتواند از چنین شخصی در این موارد اطاعت و پیروی نماید و اصولاً هر راهرو راستینی باید اینگونه باشد؛ از این رو رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: «إیاک وَ أَنْ تَشتم مسلما، أَو تُطیعَ آثِما(۱)؛ بپرهیز از اینکه مسلمانی را دشنام دهی یا از گنهکاری پیروی نمایی.» حضرت علی بن موسی الرضا علیهالسلام میفرماید: «مَنْ أَطاعَ مَخلوقا فی غَیرِ طاعَةِ اللّه جَلَّ وَ عَزَّ فَقَدْ کفَرَ، وَاتَّخذَ إِلها مِنْ دونِ اللّهِ(۲)؛ هر که جز در طاعت خدای عزوجل از
۱ـ تحف العقول، ص۲۶٫
۲ـ تحفالعقول، ص۴۲۰٫
(۱۶)
آفریدهای فرمانبرداری نماید، همانا کافر شده و معبودی جز خدای یگانه برگرفته است.» به گفتهٔ مولوی:
ای بسا ابلیس آدم رو که هست
پس به هر دستی نشاید داد دست
و یا حافظ گوید:
نقد صوفی نه همه صافی و بیغش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
انسان سالک در همهٔ شؤون معنوی، اجتماعی و سیاسی خود باید به این اصل پایبند باشد؛ چنانکه حضرت سجاد علیهالسلام در فرازی از دعای مکارمالاخلاق به آن توجّه نموده و در مقام دعا میفرمایند: «وَفِّقْنی لِطاعَةِ مَنْ سَدَّدنی وَ مُتابَعَةِ مَنْ أَرْشَدَنی؛ خدایا، مرا به پیروی و دنبالهروی کسی که راهنمایی و تأییدم میکند موفق بدار».
بر این پایه، اطاعت و متابعت کامل و پیروی بدون قید و شرط از هر کس لازم نیست؛ چنانچه آیهٔ شریفهٔ: «أَطیعوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرسولَ وَ أولی الأمْرِ مِنْکم»(۱) نیز بیانگر همین معناست؛ چرا که «اللّه» در بر دارندهٔ همهٔ صفات کمال و «رسول» مَظهر أتمّ و اکمل آن صفات است؛ از این رو «أولی الأمر منکم» نمیتواند امری بیگانه، ناخوانا، ناموزون و ناهماهنگ با دو مورد دیگر آیه؛ یعنی «اللّه» و «الرسول» باشد و باید به عنوان جانشین و خلیفهٔ آن دو،
۱ـ از خداوند اطاعت نمایید و از رسول او و همچنین از صاحبان امر خود پیروی کنید. نساء / ۵۹٫
(۱۷)
از کسی اطاعت و پیروی نمود که کمال همخوانی و سازگاری با وی را داشته باشد و مظهر و آینهٔ تمامنمای اللّه و رسول باشد که این معنا جز در امامان معصوم علیهمالسلام شیعه ممکن نیست. البته در ماجرای حضرت موسی و خضر باید توجه داشت که موسی علیهالسلام هرچند صاحب شریعت بوده است، مخالفت وی به سبب عمل به وظیفهٔ شرعی خویش بود و از طرفی حضرت خضر نیز صاحب سرّ میباشد و به حکم باطن عمل مینمود و تابع شریعت موسی نبود و هیچ یک از دو پیامبر بزرگ الهی به خطا نبودند؛ هرچند همراهی آنان با هم بیش از این مقدار ممکن نبود.
همچنین خاطرنشان میگردد پیروی غیر حق و اطاعت از باطل؛ هرچند درست نمیباشد، مرید سالک در مقام تشخیص آن نیست و نباید هر ناملایمی را نپذیرد که این نیز شرط سالک مؤمن نیست و باید در جهت نفی و اثبات و تشخیص حق و باطل از حق مدد گیرد.
ملاک پیروی
سخن دیگر آن که ملاک پیروی از فرستادهٔ خدا آن است که او بندهٔ مخلص و فرمانبردار و پیرو حق است؛ از اینرو، پیروی از وی، پیروی از حق شمرده شده است؛ چنانکه امام هادی علیهالسلام میفرماید: «وَمَنْ أَطاعَ اللّه یطاع(۱)؛ کسی که از خدای تعالی پیروی نماید، فرمان او اطاعت میشود»؛ پس باید
۱ـ تحفالعقول، ص۴۸۲٫
(۱۸)
«أولی الأمر» کسی باشد که او نیز به پیروی از فرستادهٔ خدا، بندهٔ فرمانبردار و پیرو دستورهای پروردگار باشد تا معنای «أولی الأمر» در او نمایان شود.
با این گفتار، ماجرای موسی و خضر میتواند بهترین سرمشق پیوند معنوی میان استاد و شاگرد باشد. هنگامی که جناب خضر، موسی علیهالسلام را متوجه وظیفه و عهد و قرار خود میکند، موسی علیهالسلام نیز متوجهٔ وظیفهٔ الهی خود میشود که باید با خضر همراهی نماید تا به حقایق ربوبی عالم دست یابد و با کمال درستی و راستی عذرخواهی مینماید. از بیانات جناب خضر علیهالسلام هنگامی که مصلحت کردههای خود را بازگو میکند و سپس میفرماید: «وَ ما فَعَلْتُهُ مِنْ أَمری؛ این کارها را از پیش خود انجام ندادم، بلکه همه به اذن خدا بوده است»، در مییابیم که مربی الهی باید همهٔ کارهایش بر پایهٔ خرد، مصلحت الهی و در راه بندگی باشد و نباید کاری از روی هوای نفس از او سر زند.
حضور حاضر و غایب
نوشتار حاضر شرحی است اندک از ماجرایی بزرگ که حال عظیم اساتید و چهرههایی که هر یک به نوعی در نگارنده تأثیرگذار بودهاند را بیان میدارد. بزرگانی که در دورهٔ نخستین عمر از کودکی تا جوانی به خود دیده و از هر یک به فراخور مقام آنان و حال خود بهرهای بردهام. هر یک از آن سروران از
(۱۹)
خصوصیات ممتازی برخوردار بودهاند، و تأثیرگذاری برخی از آنان بر این حقیر، ویژه بوده است.
زمان بهرهگیری از این بزرگان متفاوت بوده است و از سنین نونهالی تا بیشترین سالهای جوانیام را در بر میگیرد؛ همچنین مدت زمان آن در محضر هر یک از اساتید نیز مختلف میباشد؛ اگرچه پیش آمده است که بعضی افراد در کمترین فرصت، نقشهای بلند، ماندگار و گویایی در من به یادگار نهادهاند.
در این دوران، هرگز در انتخاب و درک محضر شایستهٔ استاد، اهمال و غفلت به خود راه نداده و در نزد افراد ضعیف و ناتوان زانوی شاگردی به زمین نزدهام و برخی از کسانی را که به نوعی در خدمتشان بوده و از آنها درس گرفتهام به عنوان استاد خویش به حساب نمیآورم و تنها به کسانی عنوان استادی میدهم که در من به نوعی مؤثر بودهاند و از خود نقشهای برجستهای را در من به یادگار گذاشتهاند. اساتیدی که دیدهام، همه یکنواخت و همگون نبوده و میتوان آنان را به مقتضای حرفه، سلیقه، موقعیت وجودی، منش و اعتقاد در ردههای گوناگونی قرار داد؛ هرچند در همهٔ آنها از مؤمن عارف و مجتهد و عالم گرفته تا کافر و فاسق و زن و مرد، تنها یک حقیقت گویا فریادگر بود که خاطرات هر یک در من تازگی و طراوت خاصی را ایجاد میکند و نمودهای آنان مرا تازه نگه میدارد.
با آن که هر یک به نوعی سخن آغاز میکردند، در نهایت از همهٔ آنها
(۲۰)
تنها یک سخن را میشنیدم و از همهٔ آنان بلندایی گویا از پاکی و درستی و نمودهایی از صفا و جوانمردی را در خود دیدهام و برای همهٔ آنها آرزوی آمرزش و بلندی مرتبت دارم.
فراوانی و گوناگونی اساتید؛ اگرچه تأثیرهای متفاوتی را در من زنده کرده است، تمامی آن از جانب حق بوده و تنها توفیقات الهی و لطف و اشارت حق درک محضر یکایک آنان را نصیبم کرده و کمترین زمینهای را از خود در درک حضورشان مؤثر ندیدهام.
اندکی از آنان را با نام و عنوان ویژهٔ خود مطرح میسازم یا به نوعی از زوایای بیان برای دستهای ظاهر میگردد و شرح حال فراوانی از آنها را بدون نام و عنوان بیان خواهم ساخت؛ چرا که صراحت سخن را بیش از این روا نمیدانم و پنهان داشتن نام آنها مشکلی در جهت فهم معنا به دنبال نمیآورد.
لازم است یادآوری شود این که در معرفی بعضی از آنها سخن از «کافر» و «فاسق» به میان میآید، به خاطر موقعیت وجودی و نوع کار و حرفهٔ عملی آنان است؛ در حالی که هر یک از این حضرات صفا و کمالی ویژه در من ایجاد کرده و به من درسهایی دادهاند که محدودی از آنها را کمتر در محضر مؤمن یا عارف یا سالک وارستهای دیدهام.
آن که برایم کفر را تجسّم میبخشید، چنان مرا با توحید آشنا میساخت و ایمان را در من تازه میکرد که گویی رخی از چهرهٔ حقیقت حق است. آن
(۲۱)
که برایم چرخ و چین چنگ را باز میگفت و ترنم آه و سوز نوا را فریاد میداد، امواجی از صفا و عروجی عاشقانه را در من نقش میزد و جلوههایی را در من ایجاد مینمود که از نسیم خوش آن هنوز هم سرمستم؛ با آن که نمیتوان حضور آنان را بدون کاستی دانست، شوق و علاقهام به آنها هرگز مرا به کاستیهای آنان مشغول نمیداشت و با آن که غافل از آن نبودم، راحت از کاستیهای آنان میگذشتم؛ هرچند دستهای از آنها از چنان بزرگی برخوردار بودند که شوق وصل آنان مرا طوفانوار به تلاش وا میداشت و عدهای از آنان را بحق از اولیای خدا و مردان بزرگ و اندیشمندان توانا دیدهام. البته افراد بسیاری در طول عمر میتوانند در آدمی مؤثر باشند؛ بیآن که استاد رسمی مسجد و مدرسه شناخته شوند یا در سن و سواد از شاگرد خود کمتر باشند که به هر یک به اجمال اشارهای خواهد رفت.
وآخر دعوانا أن الحمدللّه رب العالمین.
(۲۲)
(۲۳)
(۲۴)
(۲۵)