اسم اعظم الهی

اسم اعظم الهی

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد سوّم) 

تمامی اسمای الهی به حسب عینیتی که با حق‌تعالی دارند، اعظم می‌باشند. اسم‌اسم و مفهوم اسما نیز خواه دارای لحاظ خلقی باشد یا حقی، اهمیت آن به سبب حیثیت استنادی است که به مسما دارد اگرچه از لحاظ مفهوم محدود می‌گردد. در برخی از روایات از اسم اعظم گفته شده است؛ اسمی که هفتاد و سه حرف دارد و با آن می‌شود هر اثر و حکمی را محقق کرد و اثر و حکم هر اسمی از این اسم قابل استفاده است و در این رابطه اطلاق دارد و به چیزی محدود نمی‌باشد. این اسم دارای اثر خاص می‌باشد و می‌تواند در نظام تکوین، مؤثر باشد. برای مثال، آصف از مشاوران سلیمان نبی علیه‌السلام تنها یک حرف از حروف اسم اعظم را می‌دانست که قدرت بر آوردن تخت سلیمان را در کم‌تر از چشم به هم‌زدنی داشت. بنابراین «اسم اعظم»، از اسمای قدرتی است که قرآن‌کریم در سورهٔ مبارکهٔ نمل، در ماجرای احضار تخت ملکهٔ سبأ از آن یاد می‌کند: «قَالَ یا أَیهَا الْمَلاَءُ أَیکمْ یأْتِینِی بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَنْ یأْتُونِی مُسْلِمِینَ. قَالَ عِفْریتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آَتِیک بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِک وَإِنِّی عَلَیهِ لَقَوِی أَمِینٌ. قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکتَابِ أَنَا آَتِیک بِهِ قَبْلَ أَنْ یرْتَدَّ إِلَیک طَرْفُک فَلَمَّا رَآَهُ مُسْتَقِرّا عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیبْلُوَنِی أَأَشْکرُ أَمْ أَکفُرُ وَمَنْ شَکرَ فَإِنَّمَا یشْکرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِی کرِیمٌ»(1).

این آیات شریفه ریشهٔ بحث اسم اعظم و مهم‌ترین منبع قرآنی آن به شمار می‌رود و برای آن اثر تکوینی قایل است نه معرفتی. در ادامه دو روایت تفسیری از این باب می‌آید تا بحث از اسم اعظم الهی خود را نمایان سازد.

و فی البصائر مسندا عن عمار الساباطی قال: قُلْتُ لاِءَبِی‌عَبْدِاللَّهِ علیه‌السلام : جُعِلْتُ فِدَاک أُحِبُّ أَنْ تُخْبِرَنِی بِاسْمِ اللَّهِ تَعَالَی الاْءَعْظَمِ؛ فَقَالَ لِی: إِنَّک لَنْ تَقْوَی عَلَی ذَلِک، قَالَ: فَلَمَّا أَلْحَحْتُ قَالَ: فَمَکانَک إِذا؛ ثُمَّ قَامَ فَدَخَلَ الْبَیتَ هُنَیهَةً ثُمَّ صَاحَ بِی: ادْخُلْ فَدَخَلْتُ، فَقَالَ لِی: مَا ذَلِک؟ فَقُلْتُ أَخْبِرْنِی بِهِ جُعِلْتُ فِدَاک، قَالَ: فَوَضَعَ یدَهُ عَلَی الأرض فَنَظَرْتُ إِلَی الْبَیتِ یدُورُ بِی وَأَخَذَنِی أَمْرٌ عَظِیمٌ کدْتُ أَهْلِک، فَضَحِک، فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاک! حَسْبِی لَا أُرِید؛

در بصائر از عمّار ساباطی نقل شده که به امام صادق علیه‌السلام عرض کردم: «جانم به فدایت، دوست دارم از اسم اعظم خداوند باخبرم کنی». امام علیه‌السلام فرمود: «هرگز توان آن را نداری». عمار گفت: وقتی اصرار کردم، فرمود: «در جای خود باش!»؛ آن‌گاه برخاست و داخل خانه شد. پس از زمان کوتاهی مرا صدا زد و فرمود: «داخل شو!». من داخل خانه شدم، امام به من فرمود: «آن چیست؟». گفتم: «فدایت شوم، شما بگویید». آن‌گاه امام علیه‌السلام دست خویش را بر زمین گذاشت و من دیدم که خانه به دورم می‌چرخد و امر بزرگی مرا گرفت (حالت عجیبی به من دست داد) و نزدیک بود هلاک گردم. پس امام علیه‌السلام خندید. عرض کردم: «جانم به فدایت، مرا بس است، نمی‌خواهم».

«حدّثنا أحمد بن محمّد عن علی بن الحکم عن محمّد بن الفضل قال: أخبرنی ضریس الوابشی عن جابر عن أبی جعفر علیه‌السلام قال: إنّ اسم اللّه الأعظم علی ثلاثة وسبعین حرفا. وإنّما کان عند آصف منها حرف واحد فتکلّم به فخسف بالأرض ما بینه وبین سریر بلقیس، ثمّ تناول السریر یده ثمّ عادت الأرض کما کانت أسرع من طرفة عین. وعندنا نحن من الإسم اثنان وسبعون حرفا وحرف عند اللّه استأثر به فی علم الغیب عنده. ولا حول ولا قوّة إلاّ باللّه العلی العظیم»(2).

جابر از ابی‌جعفر علیه‌السلام نقل می‌کند: اسم اعظم خداوند 73 حرف است و تنها یک حرف آن نزد آصف بود، پس آصف آن یک حرف را گفت و زمینِ میان او و تخت بلقیس درهم نوردیده شد تا او تخت را به دست گرفت، آن‌گاه زمین به حالت نخستین خود بازگشت و این عمل در کم‌تر از چشم برهم زدنی انجام شد. و ما 72 حرف از اسم اعظم را داریم و یک حرف هم نزد خداست که آن را در علم غیب برای خود مخصوص ساخت؛ و هیچ توان و نیرویی نیست مگر به خدای علی عظیم.

این روایت اسم اعظم را دارای هفتاد و سه حرف می‌داند. ظاهر روایت این است که مراد از حرف، همین حروف الفباست که اگر با اقتدار ربوبی که در نفس و جان مؤمن است همراه شود، دارای اثر خارجی و حکم می‌گردد. تأثیر نفس و باطن به حسب فنای آن در اسمای الهی است. بنابراین کسی که فاقد مقام ربوبی است، به صرف داشتن لفظِ تنها اقتداری نخواهد داشت. اسم اعظم در هر عالَمی متناسب با همان ظهور دارد و اسما و الفاظِ هر مرتبه و عالَم، با همان عالم و مرتبه متناسب می‌باشد. در ناسوت نیز آثار اسم اعظم از ناحیهٔ لفظ به ضمیمهٔ ارتباطی که اقتدار ربوبی در نفس دارد حاصل می‌شود. بنابراین کسی که در مقام فنای ذاتی است خود مظهر اسم اعظم صاحبِ اثر می‌شود و امری برتر از معرفت است. با این وجود، لفظ برای صاحب آن مؤثر است در حالی که خود لفظ نیز به تناسب آن مقام، به فنا راه یافته است.

مستأثربودن یک حرف در نزد حق‌تعالی به این معناست که اثر کلی آن حرف، مختص به مقام وجوبی است و کسی حتی معصوم را به آن راهی نیست. بر این اساس، استئثار به این معنا نیست که آن حرف، اثر جزیی ندارد، اگرچه دارای اثر کلی نیست. این حرف همان «ه» است که با پایهٔ آن «هو» خوانده می‌شود. به هر روی اسم اعظم نمی‌تواند بدون همین حروف لفظی باشد؛ همان‌طور که تمام حقیقت آن منحصر به لفظ نیست و ظهور نفسانی با مراتب متفاوتی که در هر عالمی از خیال تا تجرد روحی دارد در آن مؤثر می‌باشد.

در بعضی از روایات، ذکر بسمله، حوقله، «ذوالجلال والاکرام»، «یا حی و یا قیوم»، «یا نور یا قدّوس»، «تبارک وتعالی»، «اللّه»، «هو»، «سورهٔ حمد» ، «سورهٔ توحید»، «سورهٔ قدر»، «آیة‌الکرسی» آیاتی از سورهٔ آل‌عمران و شش آیهٔ آخر سورهٔ حشر از مصادیق اسم اعظم دانسته شده است. این موارد منابع استخراج اسم اعظم و شناسایی اجزای آن برای ترکیب و تألیف را به دست می‌دهد. برای شناخت اسم اعظم، لازم است اسمای بسیط و بدون ترکیب به‌خصوص اسم‌های بدون الف و لام که کم‌ترین حرف و نقطه را دارا می‌باشند، شناسایی نمود. از این نمونه است «اللّه» و «هُوَ».

حق‌تعالی وجودی حقیقی و مسماست که دارای اسمای فراوانی از فرامرتبه به فرومرتبه می‌باشد و اسمی از اسمای وی، اعظم اسمای الهی و اسم اعظم است. اما اسم اعظم در نزد خداوند و اولیای الهی به صورت خاص معین و معلوم است، اگرچه برای نامحرمان به صورت اطلاقی معلوم نمی‌باشد. بنابراین چنین نیست که اسم اعظم برای دیگران به صورت نسبی و با وصف تقییدی معین باشد و هر فردی، اسم اعظمِ متناسب با خود را دارا بوده و برای نمونه اسم اعظمِ فرد بیمار، «شافی» و فرد مضطر و ناگزیر، «مجیب» باشد. در صورت نخست، اسم اعظم، وصف حقی دارد و حتی اگر ظهوری نیز نباشد، خداوند دارای اسم اعظم مطلقِ حقی است؛ برخلاف اسم اعظم نسبی، که وصف خلقی دارد و بدون پدیده‌ها و اعتبار رعایت مناسبت محقق نمی‌شود و این امر به انکار اسم اعظم منجر می‌شود. بنابراین نمی‌توان گفت اسم اعظم اسمی نسبی، خلقی و اضافی است.

اما دلیل پنهان‌بودن اسم اعظم، شناخته‌شدن استعداد، همت و فراهم‌آمدن مناسبت، لیاقت و سلامت نفسانی افراد می‌باشد. کسی می‌تواند از اسم اعظم اطلاع یابد که صاحب همت و سلامت باشد. اسم اعظم، در قرآن‌کریم به‌صورت مشخص و معین بیان شده است، اما نیازمند وصول است تا دارای اثر گردد و آن همان اسم شریف «هُوَ» است که هرکسی به‌اندازهٔ وصولش، می‌تواند از آن بهره ببرد. گفتن اسم این اسم و صورت آن بدون وصول حقیقی به مسمّا و صفای نفس و فنای آن، اثری ندارد.

«هُوَ» اخصّ اسمای حق‌تعالی است که بر تمامی صفات خداوند دلالت می‌کند و ادلّ اسماست. «هُوَ»، هم اسم غیبت است، هم اسم حضور، هم اسم فردیت است و هم اسم اطلاق. هم جمع است و هم فرد، هم ذکر خفی است و هم جلی. «هُوَ»، أقرب اسمای الهی به مقام بی‌تعین ذات است: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»(3). خداوند خود را با «هُوَ» آن هم پیش از «اللَّهُ» و «أَحَدٌ» معرفی می‌کند؛ چرا که اسمی بر «هُوَ» پیشی نمی‌گیرد و همین اسم، ظهور بی‌تعین است و اقرب آن به این ساحت مکنون می‌باشد، اما هر اسم دیگری از جهت مفهوم، دارای حد می‌باشد. این اسم فاقد عوارض ناسوتی مانند نقطه، الف و لام، تثنیه، جمع، تشدید و… است. این اسم، موصوف می‌باشد. باید توجه داشت «هُوَ» اسمایی با «هو» که در ضمایر بحث می‌شود، تفاوت دارد و در سورهٔ حمد به خاطر همین تفاوت نمی‌تواند ضمیر شأن، قصه و غیرآن باشد. «هُوَ» اعظم اسما و اسم اعظم الهی است که اسم شریف «اللَّهُ» ظاهر آن می‌باشد. «هُوَ» ربّ و سرپرست هر تیمِ اسمایی است. استفاده از این اسم نیازمند مربّی کارآزموده می‌باشد. ما تمامی مواردی را که به عنوان اسم‌اعظم در روایات ذکر شده است، در کتاب « دانش اسماءالحسنی» آورده‌ایم.

1ـ نمل / 38 ـ 40.

  1. محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص 228.

3ـ توحید / 1.

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد سوّم) 

دیدگاه ها بسته شده اند.